کیست این مرد که تیری به سر لاله گوشش سخن وصل نموده نجوا !
سردار شهيد عبدالرسول زرين
سردار شهيد عبدالرسول زرين سال 1320 در يکي از روستاهاي توابع استان کهکيلويه و بوير احمد چشم به جهان گشود .در 4سالگي پدر ودر 6سالگي مادرش را از دست داد ، سرپرستي او را دايي اش بر عهده گرفت ، در 9سالگي با بيداري فطرت حق جويانه احساس کرد حق خود و نزديکانش را ديگران پايمال کردند . تصميم به هجرت از آن محيط پر از خان و خان زاده گرفت اين نوجوان يتيم خدا جوي در15 سالگي بعد از طي طريق کوه و دشت تنها به اصفهان رسيد وبعد از مدتي کار و تلاش تشکيل خانواده داد ودر سن 27سالگي اقوامش را که در کودکي گم کرده بود پيدا کرد. وبالاخره منزل و مغازه اي با شغل لباس فروشي در حوالي مسجد باباعلي عسگر اصفهان تهيه کرد ومرتبا وعاشقانه در خانه خدا حضور يافت و ازنيايش با رب البيت و تماس با روحانيون سيري نپذيرفت ، عشق به خدا ومبلغين دين خدا و برائت از دشمنان خدا سراپاي وجود او را تسخير کرد ، در تظاهرات ضد طاغوت شرکت مي کرد ومزاحمت هاي ساواک بر اراده محکم و مومنانه اش براي تحقق فرامين امام خميني (ره) کوچکترين خللي ايجاد نکرد تا اين که رژيم پوسيده ستم شاهي افول و آفتاب درخشان حکومت اسلامي طلوع نمود وهمگان را از جمله شهيد زرين را به حمايت جانانه بر مي انگيخت تا اين که جنگ مستکبران و ايادي آن ها در کردستان و سپس خوزستان شروع شد در اين هنگام شهيد عبدالرسول زرين که افتخار عضويت در سپاه اصفهان را داشت به غرب کشور اعزام شد و مردانه و هوشيارانه به سرکوبي ضد انقلاب پرداخت . وبعد از آن سراسيمه به جبهه جنوب شتافت و در کنار سردار شهيد حاج حسين خرازي و سردار رحيم صفوي به نبرد پرداخت .
وي در جبهه ها نقش منحصر به فردي را ايفا کرد ودر جنگ هاي نا منظم و ديگر عمليات ها به عنوان تک تير انداز ، نقش حساس وظريف خود را بازي کرد و چنان ضربات مهلکي را ماهرانه به ايادي دشمن وارد کرد که سپاه خصم را بعد از تلفات سنگين مادي و انساني دچار سر گيجه وتحير نمود ، شهيد حاج حسين خرازي سر لشگر پر آوازه جبهه اسلام ، زرين را به خوبي مي شناخت و در باره اش حرفهاي زيادي زده است ، رابطه اين دو رابطه پدر و فرزندي بوده و بارها همدوش با يکديگر صحنه هاي پر خطر ونفس گير را در کردستان وجنوب به چشم ديده اند. زرين بارها زخمي شده بود و60 درصد از کار افتادگي داشت خرازي معافيت او را از رزم صادر کرده بود اما نشستن براي اين رزمنده دلاور معنائي نداشت ، و اگر نشستن و تسليم را مي شناخت در 15سالگي جسارت ترک موطن را نداشته و سرگردان بيابان وحشي نمي شد .
شهيد خرازي مي فرمايد: قبل از شروع جنگ تحميلي در کردستان ودر گروه ضربت خيلي خوب خود را نشان داد. ديوانه دره و آوردگاه گاران شاهد دلاوري هاي اوست . گروه ضربت به فرماندهي حسين خرازي به هر وحشت کده اي سرک مي کشيد ، وبارها با هنر اين پلنگ کوهستان يعني زرين از مهلکه ها گريخته و نشانه گيري هاي دقيق او ، بيشترين آسيب ها را به دشمن زده است . تک تير انداز سرشناس نبرد ، بارها آتش بار دشمن را در ارتفاعات صعب العبور ، فقط با يکبار فشار دادن ماشه تفنگ (( مگ )) خاموش کرده است .
با شروع جنگ تحميلي به جبهه هاي جنوب آمده وتا سال 63 به طور مداوم در اکثر عملياتهاي جنوب و غرب حضور فعال داشته است .
مسئوليتهاي مختلفي از جمله فرماندهي گردان ومحور را بر عهده داشته و گروههاي مختلفي را آموزش داده وبه عنوان تک تير انداز ، بين گردان ها فرستاده است . اين ادعاي بزرگي است ولي اتفاق افتاده ، شوخي نيست ، اين مطلب به تائيد حاج حسين خرازي رسيده است و قول اوست که به وسيله سلاح مگ چند هزار دشمن بعثي را به هلاکت رسانيده و چندين فرمانده عراقي را از ميان برداشته است. چند تپه را به تنهائي تصرف نمود، تپه هايي که زرين تصرف کرده به نام خودش نام گذاري کرده اند . شهيد خرازي در مورد دلاوري هاي اين شهيد فرموده است : انگار که ايشان جنگي به دنيا آمده بود و در جاي ديگر ايشان را گردان تک نفره زرين خطاب کرده بودند بدين لحاظ که او به اندازه يک گردان موثر بود
زرين بسيار ساده و صميمي بود تواضع وفروتني عجيبي تمام وجودش را فرا گرفته بود ، حتي ذره اي تکبر از او ديده نشد ، با نگاه به قامت خاکي وظاهر بسيار ساده اش هيچکس نمي توانست باور کند که او همان تک تير انداز بزرگ است .
سرانجام روح اين مجاهد با صفا و سر باز مخلص لشگر امام حسين(ع) بعد از بارها مجروحيت و به يادگار گذاشتن 7 فرزند و ده ها نکته عبرت انگيز با عشق به حسين بن علي (ع) در عمليات خيبر به درجه رفيع شهادت نائل آمدند.
کیست این مرد که تیری به سر لاله گوشش
سخن وصل نموده نجوا !
و چنین خنده زنان از شرر خصم ندارد پروا
این همان زرین است که زمردان یقین مرد حقیقت بین است
او خودش گفت : به دیدار امام
وقتی از طاقچه تصویر مرا بر می داشت
و نگاهی بر من و نگاهی بر عکس
تا به لبخند رضایت گل رویش بشکفت :
زان تبسم چه سخن ها به من خسته و رزمنده نگفت
خستگی را ز تنم گرد غم را ز رخم
به نگاهش به تبسم همه یکباره برفت
اختصاصی سایت رهبران شیعه
shia-leaders.com