نمایش نتایج: از 1 به 2 از 2

موضوع: علی شریعتی > در نگاه دیگران

  1. #1
    همکار بازنشسته javadkhan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    3,688
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض علی شریعتی > در نگاه دیگران












    شریعتی و راه او


    این مقاله که متن سخنرانی آیت‌الله غروی درباره‌ دکتر شریعتی است توسط فرزند ایشان، آقای دکتر غروی در اختیار ما قرار گرفته است.

    بسم الله الرحمن الرحیم

    زمانی که مرحوم دکتر علی شریعتی زبان به سخن گشود تا نسل خود را متوجه یک پیام دینی از طراز جدید نماید، روحانیت حوزه و خارج از آن احساس ترس عمیقی نمود. گسترۀ این بیمناکی تا آنجا بود که حتی آیة الله شهید مرتضی مطهری را هم به واکنش شدید در برابر اندیشه و منظر نوگرایانه شریعتی واداشت و اختلافات و کشمکش‌هایی را در ساحت دین‌داری و دین‌داران پدید آورد که شرح ما وقع در روایات تاریخی مربوط به آن دوران مضبوط است. انگشت شمارند، یعنی کمتر از انگشتان یک دست، افرادی که در سلک روحانیت بودند و شهامت دفاع از آراء شریعتی را یافتند. مرحوم طالقانی علی‌رغم اینکه در دوران طلوع و افول آن مرحوم در زندان یا تبعید بود، اما به دفاع از اندیشة او و روش وی در تبلیغ اقدام نمود. جز او دیگرانی هم بودند که با لیت و لعل و طرح چند علامت سؤال به سکوت برگزار کردند. و اما علامة حکیم آیة الله غروی از آغازین روزهای شهرت دکتر شریعتی در دانشگاه مشهد، و قبل از ایام حسینیۀ ارشاد با حصول اطلاع از مبانی تدریس وی در درس اسلام‌ شناسی، به دفاع از تفکر و شخصیت این متفکر نوآفرین پرداخت. سرانجام وقتی دید پیروزی انقلاب هم نتوانست غدة چرکین مخالفت با اندیشه او را بسوزاند، در یکی از خطبه‌های نماز جمعه خود به دفاع مجدد از او پرداخت که متن آن خطبه در ادامه از منظر خوانندگان عزیز می‌گذرد.[1] شریعتی و راه او در اطراف انقلاب، بحث بسیار، وقت کوتاه، و طالب اندک است، ملت ما نه تنها هنوز بیدار نشده‌اند، گویا قصد بیدار شدن هم ندارند! در میـان چوب گویـد کـرم چوب مر که را باشد چنین حلوای خوب[2]به همان وضع خود و به همان وضع سابق قانع و خرسندیم! مثل اینکه خیلی کار کرده‌ایم، مثل اینکه فاتح شده‌ایم، و بر دشمن غالب! نه! اینطور نیست! وظیفه‌های دینی را انجام نمی‌دهیم، و این خطر موجود است که: «وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا»، «اگر برگشتید، ما هم برمی‌گردیم».[3] یعنی اگر توبه کرده و وارد راه شدید و فعالیت کردید، ما هم یار شما هستیم، و اگر برگشتید و آن وظیفه‌ها را انجام ندادید، ما هم نعمت را برمی‌گردانیم. اگر به قرآن ایمان نداریم، دست کم به تاریخ، اوضاع دنیا، و به آنچه که می‌بینیم ایمان بیاوریم! در هر چه شک باشد، آیا در مردن هم شکی هست؟! لکن مردم عملاً این طور نشان می‌دهند که یقین دارند نمی‌میرند و مردنی در کار نیست!!! مردن هر کس را هم که ببینیم، می‌گوییم؛ من که نمی‌میرم! و اگر بنای مردن هم باشد بعد از هزار سال، مانند نوح! چرا ما این طور هستیم؟! چرا اهل فکر نیستیم؟! چرا اهل تعقل و تدبر نیستیم؟! مگر قرآن نمی‌فرماید: «اَفَلا یَتَدَبَّرونَ القُرانَ اَمْ عَلی قُلوبٍ اَقفالُها»، «آیا به آیات قرآن نمى‏اندیشند یا بر دلهایشان قفلهایى نهاده شده است».[4] و یا: «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ»، «و در حقیقت بسیارى از جنیان و آدمیان را براى دوزخ آفریده‏ایم [چرا که] دلهایى دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمى‏کنند و چشمانى دارند که با آنها نمى‏بینند[5] و گوشهایى دارند که با آنها نمى‏شنوند، آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه‏ترند، [آرى] آنها همان غافل‏ماندگانند».[6] یعنی آن بشری که ما عقلش داده‌ایم اما به عقلش رجوع نمی‌کند، چشم و گوشش داده‌ایم، هم چشم و گوش ظاهر و هم چشم و گوش باطن[7] اما با آنها نمی‌بیند و نمی‌شنود و عبرت نمی‌گیرد، «اولئِکَ کَالاَنعام»، اینان بمانند حیواناتند! زیرا مانند چهارپایان بارکشی دیگران را می‌کنند، و خود تعقل نمی‌کنند! «بَلْ هُمْ اَضَلُّ»، بلکه بدتر و گمراه‌ترند، چون اگر انسان راهش را گم ‌کرد، به میزانی که احتیاجاتش بیشتر از حیوان است، به همان میزان هم گرفتاریهایش بیشتر می‌شود. «أُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ»، هم اینان غافلانند در دنیا. اما در آخرت چطور؟ «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ» حتماً مخصوص جهنمند. پس هم دنیاشان جهنم است، هم آخرتشان! «خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ»، «در دنیا و آخرت زیان دیده است این است همان زیان آشکار».[8] اما امروز به مناسبت سالگرد هجرت دکتر شریعتی تذکراتی می‌دهم: یک عیب بزرگ ما مردم این است که گوشی و زود باور و مقلد هستیم! انسان باید خودش متعقل و متفکر باشد، خدا به تو عقل داده است، فکر داده است، فهم و شعور داده است، پس چرا مستقل فکر نمی‌کنی؟ چرا هر که هر چه بگوید قبول می‌کنی؟! مگر ما تاکنون گرفتار همین نبوده‌ایم؟! من در این شهر چون میخی به زمین کوبیده بودم، همه جا حرف می‌زده‌ام، آنقدر که برایم امکان داشته می‌گفته‌ام، ولی آیا من بیشتر دشمن دارم یا یک ساواکی آدم‌کش؟! من بیشتر مخالف دارم یا یک آدم عامی مطلقی که جز گمراه کردن مردم چیزی بلد نبوده است؟! نه! او هیچ دشمنی ندارد! زیرا ملت ما اهل فکر نیست، اهل تعقل نیست. حساب نمی‌کنیم من که اینجا این حرف را می‌زنم، مقدمه‌اش چیست؟ نتیجه‌اش کدام است؟ غرض من از گفتن آن چیست؟ ثمرة این سخن و بازتاب آن در اجتماع چگونه است؟ این است که قرآن امر به تفکر وتعقل می‌کند، «وَیَتَفَکَّروُنَ فِی خَلقِ السَّمَواتِ وَالاَرض». دائم امر به فکر کردن می‌کند، فکرکن! حساب کن! با این مرد[9] بسیار مخالف کرده و می‌کنند، چه در زمان حیاتش، چه اکنون که در قید حیات نیست! بروید ببینید چه کسانی با او مخالف بوده و هستند و مخالفتشان از چه جهت است! او یکی از استوانه‌های انقلاب بود، نوشته‌هایش را بخوانید تا ببینید! واقعاً گوهر تقوی بود. از کجا می‌گویم گوهر تقوی بود؟ از آثارش. وی در علوم اجتماعی استاد مسلم و آدم بسیار متفکری بوده است! عادی نبوده! تاریخ اسلام و پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و تاریخ خلفاء، بنی‌امیه و بنی‌عباس و جریاناتی که در آن مدت رخ داده، همه را خیلی خوب و دقیق می‌دانسته است. در رشته حدیث و تفسیر هم وارد بوده، اما متخصص نبوده است. از این جهت می‌بینید که همۀ مطالب را مطابق تاریخ پیامبر، علی و ائمه (ع) پیاده می‌کند، و شاهد از آیات و حدیث کم می‌آورد. دقت می‌کنید؟! این هم نشانۀ تقوی است که با آن همه فضل و کمال، باز در این مورد چون تخصص نداشته، دلیل نیاورده است. اما تمام حرفهایش با قرآن و حدیث مطابق است. چرا؟ برای اینکه سیره و تاریخ پیغمبر و امیرالمؤمنین با قرآن و حدیث مطابق بوده است. چنین شخصی دانشمند و خدمتگزار خلق است. و اما مطالبی را که گفته و نوشته است، بسیار مهم است. آیا جامعۀ مسلمان که کتابشان قرآن است و دینشان اسلام و پیشوایانشان پیغمبر و امیرالمؤمنین و ائمه هدی(ع)، نباید راه و چاه را بشناسند؟! نباید دوست و دشمن را از یکدیگر تفکیک کنند؟! او شجاعت داشته و دشمنها را معرفی کرده است. دشمنها تماماً در سه دسته خلاصه می‌شوند: «فرعون»؛ مرکز زور، «قارون»؛ مرکز زر، «بلعم»؛ مرکز تزویر.[10] این سه دسته مرکز و منشأ فساد و خرابی بوده و هستند، نه تنها در اسلام، بلکه در تمام ادیان الهی، این سه نیرو دست در دست یکدیگر بعثت انبیاء را بر هم زدند و نگذاشتند که بشریت از سخنان انبیاء منتفع و بهره‌مند گردد و به سوی انسانیت پیش رود تا ظلم و آزار، خون‌ریزی و سفاکی، خودخواهی و هوی‌ پرستی، ماده ‌پرستی و شهوترانی، استعمار و استثمار ضعیفان پایان گیرد. نگذاشتند! حال این را باید مردم بدانند یا نه؟! باید بدانند ریشة فساد از کجا بوده یا نه؟! اگر گفته شود که این سه دسته مستمسک استعمار بوده و هست، حرف خلافی است؟! آیا نباید مردم اینها را بدانند؟! نباید فسادهای کسانی را بدانند که در لباس علم بوده‌اند؟! مگر مسیحیت دین عاطفه و مهر و محبت و وحدت نیست؟! مگر عیسی (س) در همان انجیلهایی که موجود است، با اینکه تحریفش کرده و از بینش برده‌اند، آن همه سفارش به انسانیت و اخلاق نکرده است؟! پس چطور است همانهایی که می‌گویند ما مسیحی هستیم، آنقدر ماده‌پرست و هوی‌پرست شده‌اند که میلیونها بشر را به کشتن می‌دهند؟! چرا چنین شده؟! باید بفهمیم پای پاپها زیر این کرسی بوده است یا نه؟! دست آنها در این آش و کاسه بوده است یا نه؟! آنها هم سهمی می‌برده‌اند یا نه؟! آیا نباید این مطالب را دانست؟! مسیحی باید چگونگی این مطلب را بفهمد. کسی که به عنوان «پاپ» می‌گوید من پیشوای مسیحیان دنیا هستم، یک کلمه حرف نمی‌زند و اعتراض نمی‌کند و نمی‌گوید؛ ای مسیحیان! کسانی که این جنایات را مرتکب می‌شوند مسیحی نیستند![11] اینها دزد دینند! اینها به واسطة اینکه می‌خواسته‌اند به مقاصد پلید خود، رواج ظلم و آزار و آدم‌کشی و سفک دماء، دست یابند، خود را مسیحی نامیده‌اند تا کسی مدعیشان نشود و تکفیرشان نکند! اما می‌بینی برایشان تاج‌گذاری هم می‌کند، وقتی رئیس جمهور تعیین می‌شود، پیام تبریک هم برایشان می‌فرستد! و هر عمل زشتی هم که می‌کنند آقای «پاپ» به عنوان پیشوای مسیحیان جهان ساکت است!!! چطور می‌شود چنین باشد؟! آیا خیانت نکرده است؟! آیا بخشش گناه کار خداست یا کار «پاپ»؟! ما هم به عنوان رجال دین از آنها یاد گرفته‌ایم! بنده وقتی یک شعر خواندم و شما هم شیون کردید، آن وقت می‌گویم همه بهشتی شدید، و از این طریق شهوت نفس خود را هم ارضاء کرده‌ام! آیا این با آن فرق دارد؟! اینکه بدتر از آن است! ما هم از آنها یاد گرفته‌ایم، قرآن را کنار گذاشته و گناه بخشی را رواج داده‌ایم! حالا گناه را چه «علی» ببخشد، چه بنده! چه این دعاء را اگر خواندی چه آن زیارت را، بالأخره قرآن را از حیثیت و اعتبار عملی ساقط کرده‌ایم. آیا نباید تفاوتهای تشیع علوی و صفوی را فهمید؟! آیا نباید گفت که چگونه به نام تشیع، تشیع را کوبید‌ه‌اند، و به نام علی، علی را از میان برده‌اند؟! به اسم خودش و از همان راه وارد شدن! یعنی «مذهب علیه مذهب»! استعمار، همزمان با نفوذ در مسیحیت و پاپها، به ما هم پرداخت! از همان ابتداء، از موقعی که کعب الاحبار یهودی مسلمان شد، اگر تاریخش را بخوانید و ببینید با ابوذر چه کرد و عثمان را چگونه اغفال نمود و چه تلاشهایی کرد تا بالأخره موجب مرگ عثمان شد، بعد کنار معاویه قرار گرفت و او را آنقدر تحریک کرد تا با علی بجنگد و... این یکی بود از هزار. ادامه دادند، و مردم غافل، اهل علم هم غافل، همین طور باید بنشینند سر مسائل طهارت و نجاست و حیض و نفاس بحث کنند! و دشمن چیره و خیره شود و در درون و اعماق دل و جان ملت ما، در مادیات و معنویات ما مداخله کند و قرآن را از کار بیندازد؟! و ما سرگرم آن باشیم که دو مرتبه باید دست را شست یا یک مرتبه! آیا وظیفۀ فقیه این است؟! یا باید شمشیر روی دوشش و در مقابل ظلم و فساد بایستد، به خصوص در مقابل کسانی که گمراه کنندۀ ملت هستند و می‌خواهند دین و قرآن را آنها بگیرند، بطوری که دیگر پایبند هیچ چیز نباشند، تا آن وقت بشود خریدشان، تا بشود افسارشان کرد، تا بشود استثمارشان کرد؟! آنوقت نباید گفت که اهل علم باید بیدار باشند و به وظیفه خود عمل کنند؟! حال آیا این مرد کفر گفته که این حرفها را بیان کرده؟! گفتن این مطالب اساسی است. مگر قرآن نمی‌گوید: «یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا اِنَّ کَثیراً مِنَ الْاَحبارِ وَ الرُّهبانِ لَیَأکُلوُنَ اَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ وَ یَصُدّوُنَ عَنْ سَبیلِ اللهِ»،[12] ای کسانی که ایمان آوردید بیدار باشید، و متوجه باشید که مثل یهود و نصارا نشوید، به درستی که بسیاری از احبار و رهبان - علماء و دانشمندان یهود و مسیحیت - همان پاپها که خودشان را راهب می‌نامیدند، «لَیَأکُلُونَ اَموالَ النّاسِ بِالباطِلِ»، مال مردم را به ناحق و ناروا می‌خورند، «وَیَصُدّوُنَ عَنْ سَبیلِ الله»، و راه خدا را هم صد می‌کنند.[13] چرا می‌فرماید؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اند، ای مؤمنان، ای مسلمانها، حواستان جمع باشد که شما به این مصیبت گرفتار نشوید، آن کسی که به تمام معنا خدمتگزار است بشناسیدش که؛ دریغ است روی از کسی تافتن که دیگر نشـاید چون او یافتن کتابهای او را بخوانید، کتابهایش آموزنده است، بیدارکننده است! آیا باید این طور باشد که اگر من فکر کردم فلان حرفش موقعیت مرا میان ملت سست می‌کند بگویم؛ باید کوبیدش؟! باید کتابهایش را آتش زد؟! باید جلو مردم را گرفت که نخوانند؟!... شما ببینید ما ملت در چه پایه‌یی هستیم! در اروپا، در جاهای دیگر، در همان مملکتهای مادی و ماده‌پرست، اگر چنانچه کسی چیز خوبی بنویسد، از او قدردانی می‌کنند و به او جایزه می‌دهند. زیرا می‌خواهند کشورشان ترقی کند. ولی اینجا اگر کسی قلم برداشت و حرف حسابی زد، یک نفر حاضر نیست تشویق، تقدیس یا ترویجش کند! اگر بتوانیم می‌کوبیمش و الّا بی‌تفاوتیم! آیا این طور باید باشد؟! پیغمبر هم تشویق می‌خواهد، به آیات قرآن دقت کنید که خداوند چگونه رسولش را تشویق می‌کند، چطور موسی و هارون را تشویق می‌کند:[14] «اِذْهَبَا اِلی فِرعَوْن»، بروید ای موسی و هارون پیش فرعون، «اِنَّهُ طَغَی»، او طغیان کرده است. گفتند: «اِنَّنا نَخافُ اَنْ یَفرُطَ عَلَیْنا اَوْ اَنْ یَطْغی»، او طاغوت است! گوش به حرف ما نمی‌دهد، افراط می‌کند بر ما، یعنی فحشمان می‌دهد، بیرونمان می‌کند، آزارمان می‌دهد، «قالَ لاتَخافا اِنَّنی مَعَکُما اَسْمَعُ وَ اَریَ»، خدا فرمود: نترسید! من همراه شما هستم، مطمئن باشید! ببینید خدا چگونه تشویق و حمایت می‌کند. انسان اگر تشویق نداشته باشد نمی‌تواند‌ ‌کار کند! شما چه تشویقی از کدام نویسنده و گوینده‌یی کرده‌اید که حرف حساب زده است؟! کدام کتابهایش را چاپ کرده‌اید؟ کدام آثارش را در سطح کشور و خارج از کشور منتشر کرده‌اید؟! اگر خدمت به دین می‌خواهید بکنید اینها خدمت است. پس کوبیدن کسی که رب القلم بوده یا باشد اشتباه است. او عبارت «تشیع علوی و تشیع صفوی» را بکار برده است. شما بخوانید تا ببینید از زمان صفویه، بیش از چهارصد سال می‌گذرد و ما برنامۀ صفویه را پیوسته تأیید و تأکید کرده‌ایم. این رفتارهایی که به نام دین میان ما معمول بوده و هست کدامش زمان پیغمبر و زمان علی و ائمه (ع) بوده است؟! آنچه که در آن زمان از دین جاری بوده کدامش به معنویت و حقیقت و آن طور که باید و شاید میانۀ ما جاری است؟! اما ادعاء شیعۀ علی بودن را داریم! و به اسم خود علی، علی را، حرفهایش را و نهج البلاغه‌اش را کوبیده‌ایم، سیره‌اش را کوبیده‌ایم! روشش را کوبیده‌ایم! آیا می‌شود که علی آمده باشد بشر را هدایت و اصلاح کند، و به مقام «خلیفة اللهی» برساند، اما خودش طرفدار جانی، سفاک، رباخوار، مانع الزکوة، تارک الصلوة، شارب الخمر و مانند اینها باشد؟! و بگوید شما از خدا نترسید، بنده هستم!!! آیا این را هیچ عاقلی قبول می‌کند که مجری احکام و نمایندة خدا، که آمده است احکام خدا را اجراء کند، برای اینکه اسلام آزادانه بتواند پیشرفت کند، طرفدار این گونه افراد باشد؟! آن هم در پیشگاه و محضر عدل الهی در روز رستاخیز! این می‌شود «تشیع صفوی»، نه «تشیع علوی»! آیا اینها را مردم نباید بدانند؟! حالا هر که ضد این می‌گوید، ضد اسلام است، جزء پیروان یا اشباه بلعم باعورا است، ولو در لباس و قیافه اهل علم هم باشد. آن وقت همان رجال سیاسی و همان آدم‌کش‌ها و همان سفاکها که مال مردم را می‌بردند، کشورهای ضعیف را استعمار و استثمار می‌کردند، به نزد پاپ‌ها می‌رفتند، آنجا پول می‌دادند،‌ پاپ هم می‌گفت بخشیدیم!!! از جمله چیزهایی که به انجیل‌ها اضافه کرده‌اند این است که عیسی «لعنت ناموس» شد! یعنی - آن طور که خودشان می‌گویند - زمانی که خدا آدم را آفرید و در بهشت جایش داد و او از شجره منهیه خورد، خدا بر او و تمام فرزندانش غضب کرد. آنگاه از زمان آدم تا عیسی فکر می‌کرد چگونه عصیان آدم را تلافی کند! از طرفی خود را عادل می‌دانست و از این جهت همة بشر را، به سبب معصیت جدشان، باید از روی عدالت عذاب می‌کرد! (عدالت خدا یعنی همین؟!) از طرف دیگر ارحم الراحمین است، پس باید آنها را ببخشد! آن وقت فکر خدا به اینجا رسید که پسرش عیسی را فرو فرستد و سرانجام مصلوب شود تا در اثر این حادثه، به کسانی که گناه کرده‌اند رحم کند و همه را، چه مسیحی و چه غیر مسیحی، ببخشد.[15] حالا ما باید از اینها فرا بگیریم و پیروی کنیم یا از قرآن؟! بیایید همت کنید! اقدام به کارهای شایسته و ارزنده کنید و در منتشر کردن مطالب دُرُست دینی برنامه داشته باشید، تشکیلات داشته باشید، ببینید پیغمبر (ص) در این باره چه می‌گوید: «مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ اَجرُهُ وَاَجْرُ مَنْ عَمَل بِها مِن بَعدِهِ الی یَوم القیامَةِ مِن غَیرِ اَن یُنقَصَ مِن اُجورِهِم شَیئ»، هر کس که سنتی نیکو بناء نهاد وآن را اجراء کرد، و رواجش داد، به هر شکل و صورتی که باشد، اجر خود را دارد، اجر آن کسی را هم دارد که از او یاد گرفت و به وسیلة اقدام او چیزی فهمید و عمل کرد، تا روز قیامت، بی‌آنکه از اجرهای دیگران چیزی کاسته شود. در قدیم معمول بود کسی که مریض می‌شد یک قرص نان بالای سرش می‌گذاشتند، و بعد از چند دقیقه، با قدری نمک بیرون خانه می‌گذاشتند تا فقیری بیاید و ببرد! یا زنها و مردهای فقیر توی کوچه پس کوچه‌ها می‌نشستند تا عابران یک شاهی به آنها بدهند. این کارها صنّار هم نمی‌ارزند! این احسانشان بود و تقریباً امروز هم به همان شکل است! این در راه خدا بود برای رفع بلاء! آخرت را که داشتند، چون گریه کرده بودند یا دستی به پیشانی زده بودند! ای وای! این است دین و دینداری؟! همین است که دین پایمال شد و شما ملت هم دنبال همان هستید! دنبال اینکه شعری بخوانند و شما هم داد بکشید! دنبال این چیزها بوده‌اید، نه دنبال دانشمندی که دین را به شما معرفی می‌کند! دانشمندان در هر زمانی خانه‌نشین و منزوی بوده‌اند و از دست شما ملت نادان جرأت حرف زدن هم نداشته‌اند! آیا هنوز هم می‌خواهید ادامه دهید؟! بدهید! که عذاب خدا و محاکمه‌یی هم در کار است؛ «اِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرصَاد»، «همانا پروردگارت در کمین است»![16] عقوبت می‌کند زیرا که «شَدیدُ الْعِقابْ» است. عقاب خدا سخت است، چه در دنیا و چه در آخرت! و اما قرآن - یعنی کلام مستقیم خدا- بیشترِ گناهانی را که مردم مرتکب می‌شوند تقصیر ملاهای[17] ادیان می‌گذارد، چه ملاهای یهود، چه نصاری، و چه خودمان. «کانَ النّاسُ اُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللهُ النَّبیّینَ مُبَشِّرینَ وَمُنذِرینَ وَ اَنزَلَ مَعَهُمُ الکِتابَ بِالحقِّ لِیَحکُمَ بَینَ النّاسِ فیمَا اخْتَلَفوا فیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فیهِ اِلّا الّذینَ اوُتوُهُ مِنْ بَعدِ ماجاءَتْهُمُ البَیِّناتُ بَغْیاً بَینَهُم...»[18]. یعنی بشریت یک «امت» بودند و یک دسته، بدون گروه‌گرایی، بدون نژادپرستی، و بی‌طبقه. خدا به همة آنها عقل داده است، آن عقلی که صلاح و فساد و خیر و شر و حق خدا و خلق را بشناسد و وظیفه‌اش را بداند. پس همۀ بشر، در سرشت پاک و سالم، یک امت بوده‌اند، مطابق فطرت، «فِطْرَةَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها»،[19] خدا خلقشان کرده بود به صورت یک امت پاک، تا اینکه «فَبَعَثَ اللهُ النَّبیین»، خدا پیامبران را فرستاد، «مُبَشِّرین»، که مژده بدهند مردم را به آثار نیکِ اعمال و اخلاق خوب. «و مُنْذِرین»، و بترسانند آنها را از آثار بدِ اعمال و اخلاق زشت. بشارت بدهند خوبها را و تحذیر کنند بدان را تا آگاه و متنبه شوند. اما این امت یکپارچه در فطرت چه کردند؟! اختلاف کردند! چرا اختلاف کردند؟! اینها که یک امت بودند و خدا به همه آنها عقل و شعور و فطرت داده بود؟! حالا خدا پیامبران را فرستاده و کتاب هم با آنها نازل کرده، «وَاَنْزَلَ مَعَهُمُ الکِتابَ بِالْحَقِّ»، تا چه کنند؟ «لِیَحْکُمَ بَینَ النّاسِ»، تا حکم خدا را برای مردم، دربارة تمام مسائل و مشکلات اجتماعی و اخلاقی‌شان، که موجب اختلافشان گشته، بیان کنند و خود، به عنوان شاهد، الگو و اسوه در بین مردم، اقدام به اجراء آنها نمایند. اما مردم بر سر این موضوع اختلاف کردند! چه کسانی منشأ این اختلاف شدند؟! قرآن پاسخ می‌دهد: «وَ مَا اخْتَلَفَ فیهِ اِلّا الَّذینَ اوُتوُهُ»، اختلاف نکردند در دین خدا و کلمات و سخنان پیامبران خدا، مگر آن کسانی که کتاب به آنها داده شد، «مِنْ بَعدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّناتِ»، بعد از آنکه دلایل واضح برای‌شان آمد و علم به کتاب پیدا کردند.[20] ببینید اختلاف بین مسلمانها از کجا پیدا شده است؟ این فرقه‌های مختلف، اشعری، معتزلی، شیعه، سنی... هر یک خود را صاحب حق دانسته و مقابل هم ایستاده‌اند، با اینکه قرآن می‌فرماید: «اِنَّ هذِهِ اُمَّتُکُم اُمَّةً واحِدَةً»، امت شما یک امتند.[21] با این حال اگر اختلافی هم دارید، دانشمندان بنشینند به حل و فصل آنها بپردازند. به خون هم تشنه نباشید! بر سر یکدیگر نزنید! چرا دانشمندان اختلاف را دامن می‌زنند؟! چه اهل تسنن و چه ما، هر یک به طریقی اختلاف را دامن می‌زنیم، آیا این بوده است شیوه ائمه (ع)؟! همین بوده است دستور قرآن؟! قطعاً نه! سپس علت اختلاف را بیان می‌فرماید که چرا اینها اختلاف کردند! آیا بر سر احکام خدا بود؟! البته نه! بلکه «بَغْیاً بَیْنَهُم» از روی «بغی». به واسطه اینکه می‌خواسته‌اند افزون‌طلبی کنند، آن وقت بین خودشان اختلاف شد، کینه و حسد بوجود آمد و در اثر گردن‌کشی، تفوق‌جویی و برتری‌طلبی بین آن کسانی که خود را مبلغ کتاب می‌دانستند و آن را می‌شناختند اختلاف شد! و در این میان مردم جاهل هم بیچاره شدند! ملت باید بیدار و هوشیار باشند، اگر بیدار شدند مرا هم متوجه کژیها و کاستی‌هایم می‌کنند! به محض اینکه دیدند حرفهای من فایده‌یی ندارد و یا وظیفۀ خودم را انجام نمی‌دهم، مرا کنار می‌گذارند و به سراغ دیگری می‌روند. ولی حیف که قضیه برعکس است! مردم نوعاً با آن کسی که اهل فساد است و مخرب، درهرحالی و درهر قشری و هر صنفی که باشد، کاری ندارند، اما با کسی که اهل صلاح است و در پی اصلاح مردم و جامعه، بر اساس اخلاق دینی و تربیت الهی، با او کار دارند! ای که شمشیر جفـا بر سر ما آختـه‌ای دشمن از دوست ندانسته و نشناخته‌ای با همـه جلوه طاووس و خرامیدن کبک این بدیع است که بی‌مهرتر از فاخته‌ای[22] انسان باید هر چیزی را به جای خود و به اندازة خود بشناسد، تا بتواند از همه چیز منتفع شود، و دشمن، یا دوست نمای دشمن صفت، نتواند کار خودش را انجام دهد، نتواند ملت را بکوبد و مقاصد پلید خود را به کرسی بنشاند. ضمناً به این جهت لفظ شهید بکار برده می‌شود، چون شهادت نتیجه است. آن کسی که در راه شهادت است هر روز و هر ساعت شهید است، منتهی اینکه او را شهید نمی‌گویند تا وقتی که از دنیا برود و معلوم شود که تا آخر در راه دُرُست بوده و برنگشته است. والّا آن کسی که در راه شهادت واقع است در حال حیات هم هر قدمی که برمی‌دارد در شهادت است.[23] و شهید دکتر علی شریعتی از آنها بود. و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته


    [1] 26 اردیبهشت 1359
    [2] مثنوی معنوی – دفتر پنجم – انکار کردن اهل تن غذای روح را. ادامة ابیات: در میـان خاک گویـد کرم خرد این چنین حلوا به عالم کس نخورد کرم سرگین در میـان آن حدث در جهـان نقـلی ندانـد جـز خبث جز نجاست هیچ نشناسد کلاغ شد نجاست مرو را چشـم و چـراغ
    [3] سورة اسراء آیة 8
    [4] سورة محمد آیة 24
    [5] دیدن حقیقت چیزی، فهم درست و کامل آن و عبرت گرفتن از آن است.
    [6] سورة اعراف آیة 179
    [7] چشم ظاهر؛ چشم بصر، چشم جسم. چشم باطن؛ چشم بصیرت، چشم روح.
    [8] سورة حج آیة 11
    [9] دکتر علی شریعتی
    [10] بلعم؛ ملایی مزور و مخالف حضرت موسی.
    [11] حال چه کارتر باشد، چه هیتلر، و چه هر کس دیگری.
    [12] سورة توبه آیة 34
    [13] در لغت عرب زمانی که دو کلمه از نظر ظاهر تقریباً شبیه به یکدیگر و از نظر معنا با یکدیگر قرابت داشته باشند، این دو لغت را اشتقاق کبیر می‌گویند مانند «سد» و «صد»، که اولی به معنای «بستن راه جسمی» است و دومی «بستن معنوی».
    [14] سورة طه آیات 43 تا 46
    [15] انجیل لوقا
    [16] سورة فجر آیة 14
    [17] صحیح «ملا»، «مولی» است یعنی «پیشوا».
    [18] سورة بقره آیة 213
    [19] سورة روم آیة 30
    [20] برای توضیح بیشتر آیه رجوع شود به: آدم از نظر قرآن – ج 3 – ص 159.
    [21] سورة مؤمنون آیة 52
    [22] سعدی – غزلیات - 488
    [23] برای توضیح بیشتر رجوع شود به: لوح فشردة «شهید و شهادت» - دکتر سید علی اصغر غروی.
    زندگی مثل یه جاده است من و تو مسافراشیم
    قدر امروز رو بدونیم ممکنه فردا نباشیم

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #2
    همکار بازنشسته javadkhan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    3,688
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض






    روحانیت و برخورد با مرحوم شریعتی


    حجت الاسلام محسن غرویان - روحانیون در قبال شریعتی دو دسته هستند: عده‌ای که مخالف با اندیشه‌های شریعتی بوده و او را شخصی غرب‌زده، تحصیل‌کرده در غرب و تحت تأثیر فرهنگ غربی می‌دانند. دسته دوم از روحانیون مخالف اندیشه‌های مرحوم شریعتی کسانی بودند که او را دارای اشکالات فکری و عقیدتی می‌دیدند.

    روحانیت و برخورد با مرحوم شریعتی اندیشه - روحانیون در قبال شریعتی دو دسته هستند. عده‌ای که مخالف با اندیشه‌های شریعتی بوده و او را شخصی غرب‌زده، تحصیل‌کرده در غرب و تحت تأثیر فرهنگ غربی می‌دانند و می‌پندارند که شریعتی نزد افرادی غربی تلمذ کرده و از آثار آن‌ها شدیدا تاثیر پذیرفته است. برخی از روحانیون نمی‌توانند منظومه فکری مرحوم شریعتی را اسلامی تلقی کنند و بپذیرند. بعضی از بزرگان و روحانیون از جمله شیخ قاسم اسلامی علیه آثار مرحوم شریعتی شدیداً موضع‌گیری می‌کردند. دسته دوم از روحانیون مخالف اندیشه‌های مرحوم شریعتی کسانی بودند که مرحوم شریعتی را دارای اشکالات فکری و عقیدتی می‌دیدند و در یک جمع‌بندی و نگاه کلی گفتند که او یکی از روشنفکران دینی است که منظومه فکری او در چارچوب‌های دینداری و اندیشه دینی می‌گنجد. مرحوم شریعتی فقیه و مجتهد نبوده اما در فقه و مسایل فقهی گاهی اظهار‌نظر‌هایی کرده که با فقه ما سازگار نیست، مثل اظهار‌نظر او در خصوص تعدّد زوجات که به گفته او توهین بزرگی به مقام زن است، در صورتی‌که مسأله جواز تعدد زوج‌ها یکی از اهداف فقهی ما محسوب می‌شود. یکی دیگر از دلایل مخالفت روحانیون با شریعتی مورد انتقاد قراردادن همه روحانیون در آثار او است. مرحوم شریعتی در آثار خود تمامی روحانیون را با یک دید نگاه کرده است، به طور مثال او روحانیون را همیشه در خدمت زر، زیور و اهل تزویر می‌دید، اما نگاهش به برخی علمای درباری بوده که در دوره قاجار و پهلوی در خدمت حکومت بودند و بر اساس آن یک قضاوت کلی کرده است. قضاوت شریعتی درباره روحانیت قضاوت مرحوم شریعتی را درباره روحانیت قضاوت ناپخته است. قضاوت کلی مرحوم شریعتی در خصوص روحانیت نادرست است.

    وقتی می‌خواهیم مجموعه‌ای به عنوان روحانیت را نقد کنیم، نخست باید ببینیم مغز متفکر و صنف جامعه چه کسانی بوده و سپس قشر و پوسته آن گروه را مشخص کنیم. روحانیت قشری تأثیر‌گذار در جامعه است. معتقدم که مغز و هسته مرکزی روحانیت، علما، فق‌ها، فلاسفه و متکلمینی هستند که عالم، درس خوانده، استاد دیده، تحقیق نوشته و پژوهشگرانی هستند که باید آثار، کلمات، تهذیب و درسشان همانند یک دانشمند بزرگ مورد ارزیابی قرار گیرد. هسته مرکزی روحانیت را دانشمندان علوم دینی است. روحانیت دارای یک قشر و پوسته‌هایی هستند که هر چه این پوسته‌ها به سطح توده و عوام مردم نزدیک‌تر می‌شوند یا با آن‌ها حشر و نشر دارند، سطح سوادشان کمتر است. برخی از این روحانیون دارای استعداد کمتر بوده و درس زیادی نخوانده‌اند یا به نوعی علاقه‌مند بودند که در بین مردم حضور داشته و خدمتگزار آن‌ها باشند و در مساجد برای آن‌ها نماز بگذارند و امور معاملات مردم را همانند ازدواج و طلاق را حل و فصل کنند. اگر بخواهیم روحانیت را نقد کنیم نباید به سراغ پوسته و قشر کم‌سواد‌ برویم، بلکه باید مغز و هسته مرکزی را مورد قضاوت قرار دهیم، اضافه کرد: اگر چه پوسته در واقع از ثمرات هسته مرکزی است اما این ثمره تمام ثمرات نیست. فردی تأثیر‌گذار اما احساسی در خصوص نگاه‌های چند جانبه و دفاعیه مرحوم شریعتی از روحانیت نیز معتقدم که قضاوت‌ها و اظهار‌نظرهای مرحوم شریعتی به جای منطقی و واقع‌بینانه، بیشتر احساسی بوده است. شریعتی فردی تأثیر‌گذار در ایجاد موج هیجانات مذهبی بود واین احساسات مذهبی در جای خود بسیار ارزشمند است.

    مرحوم شریعتی بیشتر در بین جوانان دانشگاهی و دانشجویان حضور پیدا می‌کردو قشر جوان، تبلور احساسات هستند به نوعی آن‌ها در ابراز هیجانات حرف اول را می‌زنند. شریعتی مقالات حماسی خود را برای دانشجوبان می‌خواند و هیجانات و احساسات دینی مذهبی آن‌ها را تحت تاثیر قرار می‌داد. شریعتی وقتی می‌دید که یک چهره‌ای از روحانیت همانند سید‌جمال‌الدین اسد‌آبادی در قبال استعمار می‌ایستد بسیار تحت تأثیر قرار گرفت و شروع به دفاع از روحانیت می‌کرد و اگر چهره‌ای همانند مرحوم مجلسی را می‌دید که کتابش را دربار شاه زمان چاپ کرده و در نخستین صفحه آن نوشته شده که این کتاب به دستور شاه شاهان سلطان سلاطین چاپ شده است باز احساسات مذهبی او گل می‌کرد و این علما را علمای دربار و در خدمت زر و زیور می‌خواند. مرحوم شریعتی یک جمع‌بندی نهایی و کلی درباره روحانیت ندارد. دیدگاه‌های مختلف شریعتی درباره روحانیت به دلیل احساسات و اظهار‌نظرهای متناقض او به اقتضای روحیاتش بوده است. در زمان شریعتی، علما فقط در مساجد، محراب، منزل و محل درسشان حضور داشتند. در آن زمان فضای اختناق به حدی شدید بود که بیشتر علما به خودشان اجازه نمی‌دادند یا به نوعی زمینه را مساعد نمی‌دیدند که وارد مسائل سیاسی و حکومتی شوند مگر امام راحل (ره) و برخی از مبارزینی که از روحانیون شکنجه شده آن زمان بودند. به نقل از گفته‌های آیت‌الله استادی آن زمان در جلوی مدرسه فیضیه یک دکه روزنامه‌فروشی قرار داشت که وقتی از جلوی آن رد می‌شدیم، جرأت نداشتیم سرمان را برگردانیم که به دکه نگاه کنیم، چون اگر به آن نگاه می‌کردیم در مدرسه فیضیه می‌گفتند که این طلبه به دکه روزنامه نگاه کرده و سیاسی شده است و به نوعی دولت و حکومت ما را مورد اذیت و شکنجه قرار می‌دادند. از این رو قضاوت شریعتی در آن زمان که روحانیت، حوزه‌ها و علما اکثرأ از سیاست و مسائل سیاسی و اجتماعی فاصله گرفته بودند، درست است اما علت‌یابی او درباره این موضوع باید نقادی شود. مرحوم شریعتی به این موضوع توجه نکرده یا به نوعی غفلت کرده است. بنابراین قضاوت شریعتی درباره عدم حضور روحانیت در انقلاب نیز را اشتباه است. برخورد بهشتی، مطهری و آیت الله مصباح با شریعتی در آن زمان، نحوه برخورد با مرحوم شریعتی مختلف بود. برخی همچون شهید بهشتی معتقد بود که او یک روشنفکر مذهبی و دینی است و می‌تواند به خوبی در خدمت اسلام باشد. از اعتقادات شهید بهشتی (ره) این بود که اگر بتوانیم مرحوم شریعتی را هدایت کنیم و افکارش را درست کنیم و قضاوت‌های افراطی، احساسی و هیجانی‌اش را تعدیل کنیم، او می‌تواند نیروی خوبی در خدمت انقلاب، حوزه، روحانیت، اسلام و نهضت اسلامی باشد. شهید بهشتی معتقد بود که می‌توان با شریعتی کنار آمد، اما شخصیت‌هایی همانند آیت‌الله مصباح این عقیده را قبول نداشتند، شهید مطهری در حسینیه ارشاد با مرحوم شریعتی همکاری می‌کرد اما او انتقادات جدی نسبت به شریعتی داشت و کتاب آن نیز به چاپ رسیده است. برخی از بزرگان در برخورد با شریعتی دارای سلیقه‌های متفاوت بودند. نحوه برخورد برخی از بزرگان از جمله نظرات حضرات آیات شهید بهشتی، مرحوم مشکینی و مهدوی کنی و مقام معظم رهبری در خصوص شریعتی هر کدام در جای خودش مؤثر بوده‌ است. اما وقتی دیدگاه‌های مقام معظم رهبری را درباره شریعتی با سایر بزرگان مورد مقایسه قرار می‌دهیم، می‌بینیم که ایشان در این خصوص متعادل برخورد ‌کردند و با هر ۲ نگاه افراطی و تفریطی مرحوم شریعتی مقابله ‌کردند. مقام معظم رهبری اشکالات خوبی از مرحوم شریعتی می‌گرفتند و در عین حال ایشان ارزش کار او را هم تقدیر می‌کردند که در زمان خودش نیرویی بوده که جوانان را به صحنه می‌آورده و عرق مذهبی و عشق دینی را در آن‌ها تشدید می‌کرده و از هیجانات و احساسات نسل جوان در راه نهضت استفاده می‌کرده است.

    مرجع تقلید دکتر شریعتی چه کسی بود؟ در شبستان مسجد جامع نارمک تهران جای سوزن انداختن نبود. شب شام غریبان امام حسین (ع) بود و دکتر داشت با شور و حرارتی وصف ناپذیر از امامت و نقش آن در حادثه عاشورا می‌گفت. جوان‌ها به هم نگاه می‌کردند: «حسین یک درس بزرگ‌تر از شهادتش به ما داده است و آن نیمه تمام گذاشتن حج و به سوی شهادت رفتن است. حجی که همه اسلافش، اجدادش، جدش و پدرش برای احیای این سنت، جهاد کردند. این حج را نیمه تمام می‌گذارد و شهادت را انتخاب می‌کند؛ مراسم حج را به پایان نمی‌برد، تا به همه حج گذاران تاریخ، مؤمنان به سنت ابراهیم، بیاموزد که: اگر امامت نباشد، اگر رهبری نباشد، اگر هدف نباشد، اگر حسین نباشد و اگر یزید باشد، چرخیدن بر گرد خانه خدا با خانه بت، مساوی است.» مو بر تن همه سیخ شده است. نفس‌ها حبس شده است و دکتر ادامه می‌دهد: «وقتی در صحنه حق و باطل نیستی، وقتی شاهد عصر خودت و شهید حق و باطل جامعه‌ات نیستی، هر کجا که می‌خواهی باش: چه به نماز ایستاده باشی چه به شراب نشسته باشی، هر دو یکی است.» شهادت، حضور در صحنه حق و باطل همیشه تاریخ است. «سخنرانی تمام شده است، خون در رگهای همه بخصوص جوانهایی که سیاهپوش عزای سید الشهداء (ع) هستند به جوش آمده است. چراغهای مسجد جامع خاموش می‌شود و فریاد دویست جوان که اکثراً دانشجو هستند شبستان را به لرزه در می‌آورد: زنده باد خمینی – زنده باد خمینی. مأموران ساواک وحشت زده می‌کوشند چراغ‌ها را روشن کنند. فریاد جوانان پرشور‌تر ادامه می‌یابد: خمینی پیروز است- خمینی پیروز است. مأموران پلیس وساواک با مردم و جوانان درگیر می‌شوند و زد و خورد شدیدی صورت می‌گیرد. فردا صبح گزارشی روی میز مسئول مربوط در سازمان اطلاعات و امنیت کشور بود که از سخنرانی ۷ اسفند ۱۳۵۰ علی شریعتی در مسجد نارمک و اتفاقات بعد از آن حکایت می‌کرد،

    معلوم نیست همین مأموران بودند یا مأموران دیگری که یک سال بعد اما این بار پس ازسخنرانی دکتر در حسینیه ارشاد درباره فلسفه حج درگزارش خود نوشتند که پس از این سخنرانی، جوانان و دانشگاهیان شعار دادند: مرگ بر حکومت یزیدی –خمینی بت شکن بپاخیز. بپاخیز خمینی روحانی و عالم آرمانی دکتر شریعتی بود؛ بزرگمردی که از او به عنوان» مرجع بزرگ عصر ما «یاد می‌کند و در کتاب» خودسازی انقلابی «درباره‌اش اینچنین می‌نویسد:»... ظهور روحهای انقلابی و شخصیت‌های پارسا، آگاه ودلیری که به خاطر وفادار ماندن به ارزش‌های انسانی و پاسداری از حرمت و عزت اسلام و مسلمین‌گاه به‌گاه دربرابر استبداد، فساد و توطئه‌های استعمار، قیام می‌کرده‌اند، از این گونه است قیام‌های که از زمان میرزای شیرازی تا اکنون، آیت الله خمینی، شاهد آن بوده‌ایم. «او در جایی دیگر، قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ را گسستن پیوند مماشات روحانیت با سلطنت ارزیابی و امام خمینی را چنین توصیف می‌کند:» در خاموش‌ترین ایامش ناگاه خفته‌ای از این اصحاب افسوس بیدار می‌شود و از کهف حجره‌ای بیرون می‌پرد و ابوذروار بر سر قدرت فریاد می‌زند و اسرافیل وار در صور قرآن می‌دمد و گور‌ها را بر می‌شوراند و امنیت سپاه قبرستان را بر می‌آشوبد و محشر قیامتی بر پا می‌کند. «گزارش‌های ساواک آنقدر صریح است که جای هیچ اما و اگری باقی نمی‌گذارد. بر اساس اسناد به دست آمده از این گزارش‌ها، شریعتی در نهان نیز در پی ترویج مرجعیت و رهبری آیت الله روح الله خمینی بوده است:» علی شریعتی پس از بسته شدن حسینیه (ارشاد)، به طرفداران خود دستور داده است که در مجالس، به نام طرفداران آیت الله خمینی با معممین و طلاب بحث نموده و آنان را به طرفداری خمینی گرایش دهند. «این گزارش تصریح می‌کند که در حال حاضر مریدان وی (شریعتی) به همین نحو عمل می‌نماید. بااین همه، آن‌ها که چشم و گوش خود را بر این همراهیهای دکتر با نهضت امام خمینی و همنشینی‌های او با علمایی چون مطهری، طالقانی، خامنه‌ای، بهشتی، موسی صدر بسته بودند و فریادهای شریعتی علیه سکوت یا مماشات برخی از روحانیان را تاب نمی‌آوردند ناجوانمردانه او را به دشمنی باکل روحانیت متهم می‌کردند و او را اینچنین به واکنش وا می‌داشتند؛ اول گفتند با ولایت مخالف است! بعد که دیدند یک میلیون نسخه کتاب و نوار از من درباره ولایت، در دسترس مردم قرارگرفته، گفتند: نه به خاطر» مصلحت «است- چرا که خدا و خلق می‌دانند که تاکنون دروغی را به خاطر» مصلحت «نگفته بودم و نگفته ام/ و نخواهم گفت و... سرنوشتم حاکی از این است که نگفته‌ام. و به خاطر اعتقاد و ایمان خود ضرورت اجتماعی و مسئولیت فکری من است که من در طول این مدتی که می‌توانستم درهر سطحی، چه در اروپا و چه در اینجا –کار کنم، حرف بزنم و خدمتی انجام دهم، همیشه قوی‌ترین، مؤمنانه‌ترین و متعصبانه‌ترین دفاع را از» روحانیت راستین و مترقی «ازجامعه» علمی درست و اصیل اسلامی «کرده‌ام و دراینجا حتی به خود شما هم گفته‌ام که: دفاع، نگهبانی و جانبداری از اینجامعه علمی نه تنها وظیفه هر مسلمان مؤمن است بلکه – از آنجا که آخرین و تنها سنگری است که در برابر هجوم استعمار فرهنگی غرب، ایستادگی می‌کند وظیفه هر» روشنفکر مسئول «است و لو معتقد به مذهب هم نباشد. با این حال، بزرگان روحانی انقلاب، بخصوص رهبر عزیمان آیت الله خامنه‌ای – چه پیش و چه پس از پیروزی انقلاب نهضت – بار‌ها بر نقش مهم و تأثیر گذاری کم نظیر روشنفکرانی چون دکتر شریعتی و جلال آل احمد در» زمینه سازی «و» پیروزی «انقلاب اسلامی تأکید کرده‌اند. این نوشته‌ها را با دستنوشته‌ای از آیت الله سید علی خامنه‌ای درباره جلال و شریعتی به پایان می‌بریم:»... مطهری و طالقانی و شریعتی در این انقلاب حکم «پرچم» را داشتند. همیشه بودند. تا آخر بودند. چشم و دل «مردم» ونه خواص از آن‌ها پر است و این همیشه بودن و با مردم بودن، چیز کمی نیست.

    قاسم تبریزی: رجال‌شناسی دکتر شریعتی با آنکه عمر شریعتی کوتاه بود و پیش از ۴۴ سال از سن او گذشته بود که به دیار باقی شتافت و مجموعه کارهای فکری و آثارش کمتر از پنج سال (۱۳۴۷-۱۳۵۱) و ورودش به عرصه اندیشه و سیاست با شو به خانواده فرهنگی، پدری اندیشمند، دوران تحولات سیاسی دهه ۲۰ – ۳۰ که سن وی بین ۸ تا ۲۰ سال بوده و زمان * به فرانسه برای تحصیل نزدیک به ۲۵ سال شناخت او نسبت به رجال سیاسی فکری جهان اسلام عموما، ایران خصوصا قوی و مناسب بود. و * به نقد و بررسی یا ترسیم و تصویر شخصیت حقیقی و واقعی رجال تاثیر گذار بود. شریعتی از هر جریان فکری سیاسی یک نمونه ارائه می‌داد آن هم در زمانه‌ای که اسناد و مدارک کمتر، توجه به تاریخ ضعیف‌تر، جو جامعه توسط جوسازان حرفه‌ای به گونه‌ای دیگر بود. او درمان روشنفکران و غربگرایان جهان اسلام، همواره نمونه‌هایی ارائه می‌داد تا مخاطب مصادیق دیگر را پیدا کند، و از میان رجال صالح و مصلح نیز نمونه‌های رجسته‌ای بعنوان الگو برای نسل جوان ترسیم نمود. و امروز نسل جوان ما، جامعه ما خصوصا محافل فکری سیاسی نیازمند شناخت واقعی و حقیقی» جریانات «مثبت و منفی است. آنهم با نگاه اسلامی و مستند به اسناد و منابع متقن. خصوصا در زمانه‌ای که بازار غیبت، تهمت، ا فتراء... گسترش یافته، شایعات بی‌اساس حریم و حرمت را بر باد می‌دهد و بیماری اختلاف و تشتت در * جریانات اسلامی رو به گسترش و افزایش می‌باشد تا آنجا که اهل قلم و بیان هنر» دوست‌شناسی «و» دشمن‌شناسی «را از دست داده و آن سان به خود مشغول گردیده که فرصت طلبان، تاریخ سازان تحریف گران تاریخ بفکر احیا و تبرئه چهره‌های منفور، خائن، فرصت طلب افتاده برای جامعه الگوسازی‌های عصر مشروطه، دوران پهلوی، را در پیش گرفته و نوعی غرب زدگی، غرب گرایی، غرب شیدایی، غرب پرستی را تبلیغ و مبلغان سدهٔ گذشته را احیا می‌نمایند و از سوی دیگر مصلحان و صالحان و متفکران بزرگ جهان اسلام و ایران از یاد می‌رود! دکتر شریعتی با تمام قوت‌ها، توان‌ها، تلاش‌ها.. بدون تردید دارای ضعف‌ها و گاهی افراط و تفریط بوده شاید مثل برخی از اندیشمندان جوان و پرجوش و احساس اما صداقت، فضیلت، شجاعت، دینداری و اسلام گرایی او مورد قبول بزرگان و اندیشمندان معاصرش بوده و تاثیر آثار و حرکت او در جذب نسل جوان بسوی دین بر کسی پوشیده نیست. امروز دکتر را می‌توان در تاریخ سیاسی فکری معاصر مورد بررسی و تحلیل قرار داد. او نیز هم چون اندیشمندان مسلمان دیگر به تاریخ پیوسته و نقش برجسته دکتر را با توجه به زمانه، وضعیت سیاسی فکری دهه‌های ۱۳۴۰ – ۱۳۵۰ مورد تحلیل قرار داد. مخصوصا مخاطبان دکتر که از دانشجویان و نسل جوانی بودکه مورد هجمه‌های جریانات مارکسیسم، سوسیالیسم، کاپیتالیسم، صهیونیزم... قرار گرفته و فرهنگ و سیاست در دست غربگرایان و فراماسون‌های وابسته قرار داشت. جریانات چپ روسی، چینی، آلبانی.. نیز به فراخور خود و توان و موقعیت علیه اسلام، دین، فرهنگ و تمدن اسلامی مبارزه می‌کردند کسانی که فاقد صلاحیت علمی و عملی بودند، سردمدار فرهنگ و اندیشه جامعه بودند. دکتر در آثار خود به کالبدشکافی برخی از این چهره‌ها می‌پردازد، که ما در دو بخش» مثبت «و» منفی «نمونه‌هایی از آن‌ها را ارائه می‌دهیم. شاید ضرورت داشت با رجوع به پرونده ساواک دکتر شریعتی که در ۳ جلد منتشر شده است ۱) سیری در اسناد و ترسیمی از چهره تاثیرگذار او را بروایت اسناد مطرح و حتما کارنامهٔ حسینیه ارشاد ۲) بروایت اسناد را تحلیل می‌کردیم یادداشت‌های آن دو اثر آماده بود ولی تدوین و تنظیمش نیاز به زمان و وقت بیشتری داشت. آن ۴ مهم است بدون افراط و تفریط، چپ روی و راست روی باید تاریخ گذشته را مرور و جریانات را آنگونه که بودند مطرح کرد. چهره‌های منفی از منظر دکتر شریعتی کمال آتاترک رئیس جمهور ترکیه، از افسران جوان و تحصیل کرده اروپایی مآب دکتر می‌نویسد: نهضت آتاتورک عبارت است از غربی کردن یک جامعه شرقی اسلامی و تاریخی که این غربی کردن شما در رژیم حکومت نیست بلکه درتمام نماد‌های اجتماعی می‌باشد... او می‌کوشد تا از فرق سرتا ناخن پا جامعه خود بر اساس الگوهای غربی تغییر دهد... ۳) دکتر شریعتی رضاخان را ادامه آتاتورک و هر دو را وابسته به غرب می‌داند لذا در مورد رضاخان می‌نویسد: قزاق قزوین به تهران * و یکباره چهره ناشناخته‌ای بنام رضاخان با نسخه بدل آتاتورک در دست، بر جامعه مسلط شده، و نظامی براسس قومیت و آن هم قومیتی که با ارزش‌های استعماری و وابستگی به فرهنگ، قدرت، اقتصاد، سیاست و حتی سلاح غرب و زندگی غرب و ارزش‌های اخلاقی غرب وابسته است، پی ریخت و آنان مماشات کردند. ۴) چهره‌های منفی دکتر از چهره‌های منفی فکری، عقیدتی، سیاسی چند تنی را نام می‌برد که یا به دروغ بعنوان روشنفکر، اندیشمند، ادیب... مطرح شده یا در حد متعارف دارای فکر و آثاری هستند ولی برخلاف حق و حقیقت حرکت می‌کردند یا به سوی غرب می‌رفتند یا در جهت صهیونیزم جهانی گرایش دانستند و یا نهایتا انحراف از می‌راسلام و جامعه از جمله می‌توان به افراد زیر اشاره نمود: میرزافتحعلی آخوندزاده: آخونداف، که اخیرا کتابش را که نایشنامه‌ای است برای تمسخر پیامبر اسلام (ص) در ایران منتشر کرده‌اند! او مامور تزاری‌ها بود برای کوبیدن اسلام و فرهنگ اسلامی، برای صاف کردن جاده و آماده کردن زمینه اجتماعی و فکری، تا بتوانند اقوام مسلمان و سرزمین‌های مسلمان نشین را که در اشغال حکومت تزاری آمده‌اند، سلطه سیاسی و فرهنگی اشعار را بپذیرند و با تضعیف روحیه مذهبی و گسیختگی تاریخی و از خودبیگانگی فرهنگی و مرگ تعصب‌ها، در جامعه بزرگ روسیه، حل شوند و کم کم جذب! سید حسن تقی‌زاده از رجزهای تقی‌زاده (از فرق سر تا ناخن پا فرنگی شویم) که پشت قباله مشروطیت آن چنانی بود و خود چهره مجسم تاریخ معاصر و مجسمه تکامل آن ماجراهایی است که در این یک قرن اخیر بر ما گذشته است. از میرزا ملکم خان تقی‌زاده، نهضت اصلاح طلبی عوضی و روشنفگر بازی متجددانه فرنگی مآبی را می‌تواند به دقت تعقیب کنید۶) داریوش آشوری آقای آشوری از آن دسته نورس هایی‌اند که اخیر بطور معجزه آسایی، ناگهانی، بصورت‌های متفکر و نویسنده و شاعر و فیلسوف و ایدئولوگ و هنرمند و منتقد و جامعه‌شناسی و ادبی در ایران ظهور کرده‌اند. برای من که خبر داریم این همه آواز‌ها از کیست و از کجا خواندن مقاله (۲۰ تیر ۱۳۶۴ در مقاله فردوسی با عنوان ضد صهیونیزم و ضد امپریالیسم در شرق)... اینکه در به احساس تاسف روشنفکران ایران از تجاوز اسرائیل و سازندگانش به کشورهای عربی و سرنوشت شوم آوارگان مسلمان به شدت حمله شده بود، چنان طبیعی می‌نمود که اگر جز این بودی عجیب بودی ۷) میرزاملکم خان: اولین ردپای استعماری که وارد ایران شد بانک بود. و اولین کسی کهم طرح کرد که بانک را بگذارید بیاید یک روشنفکر * و ضدمذهبی فرهنگی مآب بود، میرزاخان ملکم خان و اولین کسی که در برابر همین پدیده ایستاد سید جمال الدین اسدآبادی بود که از همین جامعه است. ۸) صادق هدایت صادق هدایت هر روز مذهب عوض می‌کند مذهب کافکا، گیاه خواری، مذهب بودا را؟ بودا مال چه طبقه‌ای است؟ طبقه اشراف، مذهب شرق خاص طبقه اشراف است و تمام پیامبران شرق تربیت شده اشرافی هستند. دلهره‌های صادق هدایت از نوع دلهره‌های فلسفی است براساس روابط طبقاتی و شرایط خانوادگیش، گفته شد که او را وابسته به یک اشرافیت طبقاتی در ایران است که در تغییر نظام اقتصادی جدید در ایران متزلزل و ارزش‌های آن بکلی محکوم شده است. ولی در عین حال وضع اقتصادی اشرافیت آن متزلزل نشده بلکه فقط وضع اجتماعی اشرافیت آن‌ها متزلزل شده است. دلهره‌های فلسفی صادق هدایت ناشی از رفاه است. رفاه یک پوچی است، پوچی منی ندارد، زندگی‌اش هدف و معنی ندارد. کسی که رفاه دارد، برخوردار از واقعیتی است که خود در انجام آن واقعیت هیچ سهمی ندارد. ۹) چهره‌های مثبت دکتر شریعتی از میان روحانیون، روشنفکران متعهد، اندیشمندان متعهد، نموهایی را ترسیم می‌کند. علامه محمد اقبال لاهوری محمد اقبال یکی از آنچهره‌های فکری و انسانی درخشانی است که با فرهنگ بارور اسلام به جامعه انسانیت هدیه کرده است. اسلام در همه ابعاد گوناگون روح انسانی، انسان بزرگ ساخته است و خانواده عظیم بشری، بسیاری از شخصیت‌های برجسته خویش را مرهون آن می‌داند و اقبال یکی از آنان است. اقبال مردی است با یک روح در چندین بعد و این تصادفی نیست، روح اسلامی چنین است. اقبال مرد دین و دنیا، ایمان و دانش، تحمل و احساس، فلسفه و ادب، عرفان و سیاست، خدا و مردم، پرستش و جهاد، عقیده و فرهنگ، مرد دیروز و امروز» پارسای شب و شیر روز بود «مسلمان بود... ۱۰) سیدجمال الدین اسدآبادی سید جمال الدین نه تنها به عنوان یک مصلح اسلامی، بلکه در چهره یک انقلابی ضداستعماری برخاست و فریاد برآورد. او هم اولین کسی ا ست که اسلام قرون وسطایی را با نهضت بازگشت به اسلام نخستین و شعار رنسانس اسلامی در عصر جدید در سطح تمدن و اندیشه‌ای زمان و این نسل مطرح کرد و هم اولین کسی است که با تکیه بر مذهب و به خصوص اسلام، جنبش ضد اسعتماری و آزادی خواهی و نهضت‌های رهایی بخش دنیای سوم را آغاز کرد و این افتخار و پیروزی بزرگی بود هم برای مذهب بویژه اسلام، که مبارزه ضداستعماری را در جهان امروز از پایگاه اسلام اعلام کند و بدین طریق به مذهب و اسلام، روح و حیات و حرکت و مسئولیت جدی و جهت ترقی خویش را ببخشد، و هم موفقیت عظیمی برای آزادی خواهان و روشنفکران و جنبش‌های استقلال طلبانه و ضداستعماری که نیروی عظیم دین را – و اسلام را- در شرق در برابر هجوم اقتصادی و فکری و سیاسی استعماری بسیج کند. ۱۱) شهید آیت الله سید محمد باقر صدر در باب کتاب» اسلام و تشیع «یا» تشیع مولود طبیعی اسلام «نوشته استاد متفکر و نویسنده آگاه زمان ما، سید محمد باقر صدر، که خوشبختانه با آثار نو و گرانقدر وی چون» فلسفتنا «و» اقتصادنا «و.. آشنایی یافته‌ایم و نشان داده است که علاوه بر فرهنگ اسلامی، هم فهم زمان ما را دارد و هم درد زمانه ما را حس می‌کند و هم با» زبان مردم این زمان «حرف می‌زند و با شیوه کار علمی این عصر نیز آشنا است و این‌ها است که آن * یک» عالم اسلامی «در عصر ما بدان نیازمند است و این است آن» عالم اسلامی «که عصر ما به او محتاج... ۱۲) آیت الله حاج شیخ محمد حسین کاشف العظاء روحانی بزرگ و * و مرجع عالی قدر و شرافتمندی بود که در برابر بیچارگی و بدبختی مسلمانان آرام ننشست و مهر سکوت بر لب نزد، وی استعمار ممالک اسلامی و زبونی ملل آن‌ها را به چشم می‌دید و ناله‌ها و ضجه‌های مردم مسلمانی را که در زیر لگد استعمارگران مسیحی خرد می‌شوند و جان می‌دهند به گوشش می‌شنید. از جنایات فرانسه در الجزایر و مراکش، از * انگلیس به مردم مسلمان ایران، مصر، عراق و سوریه و از فجایع و مظالم آمریکا در فلسطین و پاکستان و اردن به خوبی آگاه بود و با همه انزجاری که از کمونیسم و دولت‌های کمونیستی داشت، به دول مستعمره طلب غربی نیز با نفرت آمیخته با خشم و انتقام می‌نگریست. دائما در آتش اندوه می‌سوخت و از این همه فجایع و مظالم رنج می‌برد. کاشف الغطاء از جنایات و فجایع انگلیس داستان‌ها به خاطر داشت۱۳

    ) ۱ – دکتر شریعتی بروایت اسناد ساواک / ۳ جلد/ تهران/ مرکز اسناد انقلاب اسلامی ۲ – حسینه ارشاد بروایت اسناد ساواک/ تهران/ مرکز بررسی اسناد تاریخی ۳ – مجموعه آثار / جلد ۲۷/۳۰۲/ و مجموعه اثار / جلد ۴/۱۱۶ ۴ – مجموعه آثار/ جلد ۲۷/ ۲۴۷ ۵ – مجموعه آثار / جلد ۳۳/ ۱۲۷۱ ۶ – مجموعه آثار ج ۴/ ۴۱ ۷ – مجموعه آثار / جلد ۳۵ / ص ۶۰۸/۶۴۰ مقاله معضل در نقد و بررسی آثار و اندیشه آشوری که مدافع و مجیزخوان اسرائیل است که به تعبیر دکتر آقای آشوری از آن افیون که اسرائیل در می‌‌اش انداخته خیال گیج شده است که مقاله‌اش به هذیان بیشتر شباهت دارد... /‌‌ همان ۸ – مجموعه آثار جلد ۱۶/ ۳۳۱ ۹ – مجموعه آثار/ جلد ۱۲/ ۸۱-۹۴ در جلد ۳۳ صفحات ۸۸۵ نیز *بیماری روحی هدایت بحث شده است. ۱۰ – مجموعه آثار / جلد ۵ / ص ۵- ۲۰ ۱۱ – مجموعه آثار / جلد ۱۴ ۲۹۳-۲۹۶ ۱۲ – مجموعه آثار / جلد ۱/ ۱۸۱ – ۱۳ – مجموعه آثار/ جلد ۳۱/ ص ۴۶۴
    زندگی مثل یه جاده است من و تو مسافراشیم
    قدر امروز رو بدونیم ممکنه فردا نباشیم

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. گفتگوهای تنهایی (نوشته های دکتر شریعتی)
    توسط خادم الزینب در انجمن ادبیات و شعر ( علوم انسانی )
    پاسخ: 75
    آخرين نوشته: 04-01-2014, 14:57
  2. جواز نگاه به نامحرم!!!
    توسط محبّ الزهراء در انجمن اخلاق
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 05-03-2013, 16:35
  3. روضة الشهداء
    توسط يادشهيد در انجمن داستان های مرتبط با امام حسین(ع)
    پاسخ: 9
    آخرين نوشته: 22-12-2011, 00:37
  4. احکام خانواده
    توسط vorojax در انجمن خانواده
    پاسخ: 6
    آخرين نوشته: 15-01-2011, 11:42
  5. رساله احكام بانوان مطابق با فتاواى حضرت آية اللّه العظمى بهجت
    توسط پولدار در انجمن مباحث مرتبط با حجاب ، عفاف و امور بانوان
    پاسخ: 8
    آخرين نوشته: 13-01-2011, 16:23

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه