شریعتی و راه او
این مقاله که متن سخنرانی آیتالله غروی درباره دکتر شریعتی است توسط فرزند ایشان، آقای دکتر غروی در اختیار ما قرار گرفته است.
بسم الله الرحمن الرحیم
زمانی که مرحوم دکتر علی شریعتی زبان به سخن گشود تا نسل خود را متوجه یک پیام دینی از طراز جدید نماید، روحانیت حوزه و خارج از آن احساس ترس عمیقی نمود. گسترۀ این بیمناکی تا آنجا بود که حتی آیة الله شهید مرتضی مطهری را هم به واکنش شدید در برابر اندیشه و منظر نوگرایانه شریعتی واداشت و اختلافات و کشمکشهایی را در ساحت دینداری و دینداران پدید آورد که شرح ما وقع در روایات تاریخی مربوط به آن دوران مضبوط است. انگشت شمارند، یعنی کمتر از انگشتان یک دست، افرادی که در سلک روحانیت بودند و شهامت دفاع از آراء شریعتی را یافتند. مرحوم طالقانی علیرغم اینکه در دوران طلوع و افول آن مرحوم در زندان یا تبعید بود، اما به دفاع از اندیشة او و روش وی در تبلیغ اقدام نمود. جز او دیگرانی هم بودند که با لیت و لعل و طرح چند علامت سؤال به سکوت برگزار کردند. و اما علامة حکیم آیة الله غروی از آغازین روزهای شهرت دکتر شریعتی در دانشگاه مشهد، و قبل از ایام حسینیۀ ارشاد با حصول اطلاع از مبانی تدریس وی در درس اسلام شناسی، به دفاع از تفکر و شخصیت این متفکر نوآفرین پرداخت. سرانجام وقتی دید پیروزی انقلاب هم نتوانست غدة چرکین مخالفت با اندیشه او را بسوزاند، در یکی از خطبههای نماز جمعه خود به دفاع مجدد از او پرداخت که متن آن خطبه در ادامه از منظر خوانندگان عزیز میگذرد.[1] شریعتی و راه او در اطراف انقلاب، بحث بسیار، وقت کوتاه، و طالب اندک است، ملت ما نه تنها هنوز بیدار نشدهاند، گویا قصد بیدار شدن هم ندارند! در میـان چوب گویـد کـرم چوب مر که را باشد چنین حلوای خوب[2]به همان وضع خود و به همان وضع سابق قانع و خرسندیم! مثل اینکه خیلی کار کردهایم، مثل اینکه فاتح شدهایم، و بر دشمن غالب! نه! اینطور نیست! وظیفههای دینی را انجام نمیدهیم، و این خطر موجود است که: «وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا»، «اگر برگشتید، ما هم برمیگردیم».[3] یعنی اگر توبه کرده و وارد راه شدید و فعالیت کردید، ما هم یار شما هستیم، و اگر برگشتید و آن وظیفهها را انجام ندادید، ما هم نعمت را برمیگردانیم. اگر به قرآن ایمان نداریم، دست کم به تاریخ، اوضاع دنیا، و به آنچه که میبینیم ایمان بیاوریم! در هر چه شک باشد، آیا در مردن هم شکی هست؟! لکن مردم عملاً این طور نشان میدهند که یقین دارند نمیمیرند و مردنی در کار نیست!!! مردن هر کس را هم که ببینیم، میگوییم؛ من که نمیمیرم! و اگر بنای مردن هم باشد بعد از هزار سال، مانند نوح! چرا ما این طور هستیم؟! چرا اهل فکر نیستیم؟! چرا اهل تعقل و تدبر نیستیم؟! مگر قرآن نمیفرماید: «اَفَلا یَتَدَبَّرونَ القُرانَ اَمْ عَلی قُلوبٍ اَقفالُها»، «آیا به آیات قرآن نمىاندیشند یا بر دلهایشان قفلهایى نهاده شده است».[4] و یا: «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ»، «و در حقیقت بسیارى از جنیان و آدمیان را براى دوزخ آفریدهایم [چرا که] دلهایى دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمىکنند و چشمانى دارند که با آنها نمىبینند[5] و گوشهایى دارند که با آنها نمىشنوند، آنان همانند چهارپایان بلکه گمراهترند، [آرى] آنها همان غافلماندگانند».[6] یعنی آن بشری که ما عقلش دادهایم اما به عقلش رجوع نمیکند، چشم و گوشش دادهایم، هم چشم و گوش ظاهر و هم چشم و گوش باطن[7] اما با آنها نمیبیند و نمیشنود و عبرت نمیگیرد، «اولئِکَ کَالاَنعام»، اینان بمانند حیواناتند! زیرا مانند چهارپایان بارکشی دیگران را میکنند، و خود تعقل نمیکنند! «بَلْ هُمْ اَضَلُّ»، بلکه بدتر و گمراهترند، چون اگر انسان راهش را گم کرد، به میزانی که احتیاجاتش بیشتر از حیوان است، به همان میزان هم گرفتاریهایش بیشتر میشود. «أُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ»، هم اینان غافلانند در دنیا. اما در آخرت چطور؟ «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ» حتماً مخصوص جهنمند. پس هم دنیاشان جهنم است، هم آخرتشان! «خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ»، «در دنیا و آخرت زیان دیده است این است همان زیان آشکار».[8] اما امروز به مناسبت سالگرد هجرت دکتر شریعتی تذکراتی میدهم: یک عیب بزرگ ما مردم این است که گوشی و زود باور و مقلد هستیم! انسان باید خودش متعقل و متفکر باشد، خدا به تو عقل داده است، فکر داده است، فهم و شعور داده است، پس چرا مستقل فکر نمیکنی؟ چرا هر که هر چه بگوید قبول میکنی؟! مگر ما تاکنون گرفتار همین نبودهایم؟! من در این شهر چون میخی به زمین کوبیده بودم، همه جا حرف میزدهام، آنقدر که برایم امکان داشته میگفتهام، ولی آیا من بیشتر دشمن دارم یا یک ساواکی آدمکش؟! من بیشتر مخالف دارم یا یک آدم عامی مطلقی که جز گمراه کردن مردم چیزی بلد نبوده است؟! نه! او هیچ دشمنی ندارد! زیرا ملت ما اهل فکر نیست، اهل تعقل نیست. حساب نمیکنیم من که اینجا این حرف را میزنم، مقدمهاش چیست؟ نتیجهاش کدام است؟ غرض من از گفتن آن چیست؟ ثمرة این سخن و بازتاب آن در اجتماع چگونه است؟ این است که قرآن امر به تفکر وتعقل میکند، «وَیَتَفَکَّروُنَ فِی خَلقِ السَّمَواتِ وَالاَرض». دائم امر به فکر کردن میکند، فکرکن! حساب کن! با این مرد[9] بسیار مخالف کرده و میکنند، چه در زمان حیاتش، چه اکنون که در قید حیات نیست! بروید ببینید چه کسانی با او مخالف بوده و هستند و مخالفتشان از چه جهت است! او یکی از استوانههای انقلاب بود، نوشتههایش را بخوانید تا ببینید! واقعاً گوهر تقوی بود. از کجا میگویم گوهر تقوی بود؟ از آثارش. وی در علوم اجتماعی استاد مسلم و آدم بسیار متفکری بوده است! عادی نبوده! تاریخ اسلام و پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و تاریخ خلفاء، بنیامیه و بنیعباس و جریاناتی که در آن مدت رخ داده، همه را خیلی خوب و دقیق میدانسته است. در رشته حدیث و تفسیر هم وارد بوده، اما متخصص نبوده است. از این جهت میبینید که همۀ مطالب را مطابق تاریخ پیامبر، علی و ائمه (ع) پیاده میکند، و شاهد از آیات و حدیث کم میآورد. دقت میکنید؟! این هم نشانۀ تقوی است که با آن همه فضل و کمال، باز در این مورد چون تخصص نداشته، دلیل نیاورده است. اما تمام حرفهایش با قرآن و حدیث مطابق است. چرا؟ برای اینکه سیره و تاریخ پیغمبر و امیرالمؤمنین با قرآن و حدیث مطابق بوده است. چنین شخصی دانشمند و خدمتگزار خلق است. و اما مطالبی را که گفته و نوشته است، بسیار مهم است. آیا جامعۀ مسلمان که کتابشان قرآن است و دینشان اسلام و پیشوایانشان پیغمبر و امیرالمؤمنین و ائمه هدی(ع)، نباید راه و چاه را بشناسند؟! نباید دوست و دشمن را از یکدیگر تفکیک کنند؟! او شجاعت داشته و دشمنها را معرفی کرده است. دشمنها تماماً در سه دسته خلاصه میشوند: «فرعون»؛ مرکز زور، «قارون»؛ مرکز زر، «بلعم»؛ مرکز تزویر.[10] این سه دسته مرکز و منشأ فساد و خرابی بوده و هستند، نه تنها در اسلام، بلکه در تمام ادیان الهی، این سه نیرو دست در دست یکدیگر بعثت انبیاء را بر هم زدند و نگذاشتند که بشریت از سخنان انبیاء منتفع و بهرهمند گردد و به سوی انسانیت پیش رود تا ظلم و آزار، خونریزی و سفاکی، خودخواهی و هوی پرستی، ماده پرستی و شهوترانی، استعمار و استثمار ضعیفان پایان گیرد. نگذاشتند! حال این را باید مردم بدانند یا نه؟! باید بدانند ریشة فساد از کجا بوده یا نه؟! اگر گفته شود که این سه دسته مستمسک استعمار بوده و هست، حرف خلافی است؟! آیا نباید مردم اینها را بدانند؟! نباید فسادهای کسانی را بدانند که در لباس علم بودهاند؟! مگر مسیحیت دین عاطفه و مهر و محبت و وحدت نیست؟! مگر عیسی (س) در همان انجیلهایی که موجود است، با اینکه تحریفش کرده و از بینش بردهاند، آن همه سفارش به انسانیت و اخلاق نکرده است؟! پس چطور است همانهایی که میگویند ما مسیحی هستیم، آنقدر مادهپرست و هویپرست شدهاند که میلیونها بشر را به کشتن میدهند؟! چرا چنین شده؟! باید بفهمیم پای پاپها زیر این کرسی بوده است یا نه؟! دست آنها در این آش و کاسه بوده است یا نه؟! آنها هم سهمی میبردهاند یا نه؟! آیا نباید این مطالب را دانست؟! مسیحی باید چگونگی این مطلب را بفهمد. کسی که به عنوان «پاپ» میگوید من پیشوای مسیحیان دنیا هستم، یک کلمه حرف نمیزند و اعتراض نمیکند و نمیگوید؛ ای مسیحیان! کسانی که این جنایات را مرتکب میشوند مسیحی نیستند![11] اینها دزد دینند! اینها به واسطة اینکه میخواستهاند به مقاصد پلید خود، رواج ظلم و آزار و آدمکشی و سفک دماء، دست یابند، خود را مسیحی نامیدهاند تا کسی مدعیشان نشود و تکفیرشان نکند! اما میبینی برایشان تاجگذاری هم میکند، وقتی رئیس جمهور تعیین میشود، پیام تبریک هم برایشان میفرستد! و هر عمل زشتی هم که میکنند آقای «پاپ» به عنوان پیشوای مسیحیان جهان ساکت است!!! چطور میشود چنین باشد؟! آیا خیانت نکرده است؟! آیا بخشش گناه کار خداست یا کار «پاپ»؟! ما هم به عنوان رجال دین از آنها یاد گرفتهایم! بنده وقتی یک شعر خواندم و شما هم شیون کردید، آن وقت میگویم همه بهشتی شدید، و از این طریق شهوت نفس خود را هم ارضاء کردهام! آیا این با آن فرق دارد؟! اینکه بدتر از آن است! ما هم از آنها یاد گرفتهایم، قرآن را کنار گذاشته و گناه بخشی را رواج دادهایم! حالا گناه را چه «علی» ببخشد، چه بنده! چه این دعاء را اگر خواندی چه آن زیارت را، بالأخره قرآن را از حیثیت و اعتبار عملی ساقط کردهایم. آیا نباید تفاوتهای تشیع علوی و صفوی را فهمید؟! آیا نباید گفت که چگونه به نام تشیع، تشیع را کوبیدهاند، و به نام علی، علی را از میان بردهاند؟! به اسم خودش و از همان راه وارد شدن! یعنی «مذهب علیه مذهب»! استعمار، همزمان با نفوذ در مسیحیت و پاپها، به ما هم پرداخت! از همان ابتداء، از موقعی که کعب الاحبار یهودی مسلمان شد، اگر تاریخش را بخوانید و ببینید با ابوذر چه کرد و عثمان را چگونه اغفال نمود و چه تلاشهایی کرد تا بالأخره موجب مرگ عثمان شد، بعد کنار معاویه قرار گرفت و او را آنقدر تحریک کرد تا با علی بجنگد و... این یکی بود از هزار. ادامه دادند، و مردم غافل، اهل علم هم غافل، همین طور باید بنشینند سر مسائل طهارت و نجاست و حیض و نفاس بحث کنند! و دشمن چیره و خیره شود و در درون و اعماق دل و جان ملت ما، در مادیات و معنویات ما مداخله کند و قرآن را از کار بیندازد؟! و ما سرگرم آن باشیم که دو مرتبه باید دست را شست یا یک مرتبه! آیا وظیفۀ فقیه این است؟! یا باید شمشیر روی دوشش و در مقابل ظلم و فساد بایستد، به خصوص در مقابل کسانی که گمراه کنندۀ ملت هستند و میخواهند دین و قرآن را آنها بگیرند، بطوری که دیگر پایبند هیچ چیز نباشند، تا آن وقت بشود خریدشان، تا بشود افسارشان کرد، تا بشود استثمارشان کرد؟! آنوقت نباید گفت که اهل علم باید بیدار باشند و به وظیفه خود عمل کنند؟! حال آیا این مرد کفر گفته که این حرفها را بیان کرده؟! گفتن این مطالب اساسی است. مگر قرآن نمیگوید: «یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا اِنَّ کَثیراً مِنَ الْاَحبارِ وَ الرُّهبانِ لَیَأکُلوُنَ اَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ وَ یَصُدّوُنَ عَنْ سَبیلِ اللهِ»،[12] ای کسانی که ایمان آوردید بیدار باشید، و متوجه باشید که مثل یهود و نصارا نشوید، به درستی که بسیاری از احبار و رهبان - علماء و دانشمندان یهود و مسیحیت - همان پاپها که خودشان را راهب مینامیدند، «لَیَأکُلُونَ اَموالَ النّاسِ بِالباطِلِ»، مال مردم را به ناحق و ناروا میخورند، «وَیَصُدّوُنَ عَنْ سَبیلِ الله»، و راه خدا را هم صد میکنند.[13] چرا میفرماید؛ ای کسانی که ایمان آوردهاند، ای مؤمنان، ای مسلمانها، حواستان جمع باشد که شما به این مصیبت گرفتار نشوید، آن کسی که به تمام معنا خدمتگزار است بشناسیدش که؛ دریغ است روی از کسی تافتن که دیگر نشـاید چون او یافتن کتابهای او را بخوانید، کتابهایش آموزنده است، بیدارکننده است! آیا باید این طور باشد که اگر من فکر کردم فلان حرفش موقعیت مرا میان ملت سست میکند بگویم؛ باید کوبیدش؟! باید کتابهایش را آتش زد؟! باید جلو مردم را گرفت که نخوانند؟!... شما ببینید ما ملت در چه پایهیی هستیم! در اروپا، در جاهای دیگر، در همان مملکتهای مادی و مادهپرست، اگر چنانچه کسی چیز خوبی بنویسد، از او قدردانی میکنند و به او جایزه میدهند. زیرا میخواهند کشورشان ترقی کند. ولی اینجا اگر کسی قلم برداشت و حرف حسابی زد، یک نفر حاضر نیست تشویق، تقدیس یا ترویجش کند! اگر بتوانیم میکوبیمش و الّا بیتفاوتیم! آیا این طور باید باشد؟! پیغمبر هم تشویق میخواهد، به آیات قرآن دقت کنید که خداوند چگونه رسولش را تشویق میکند، چطور موسی و هارون را تشویق میکند:[14] «اِذْهَبَا اِلی فِرعَوْن»، بروید ای موسی و هارون پیش فرعون، «اِنَّهُ طَغَی»، او طغیان کرده است. گفتند: «اِنَّنا نَخافُ اَنْ یَفرُطَ عَلَیْنا اَوْ اَنْ یَطْغی»، او طاغوت است! گوش به حرف ما نمیدهد، افراط میکند بر ما، یعنی فحشمان میدهد، بیرونمان میکند، آزارمان میدهد، «قالَ لاتَخافا اِنَّنی مَعَکُما اَسْمَعُ وَ اَریَ»، خدا فرمود: نترسید! من همراه شما هستم، مطمئن باشید! ببینید خدا چگونه تشویق و حمایت میکند. انسان اگر تشویق نداشته باشد نمیتواند کار کند! شما چه تشویقی از کدام نویسنده و گویندهیی کردهاید که حرف حساب زده است؟! کدام کتابهایش را چاپ کردهاید؟ کدام آثارش را در سطح کشور و خارج از کشور منتشر کردهاید؟! اگر خدمت به دین میخواهید بکنید اینها خدمت است. پس کوبیدن کسی که رب القلم بوده یا باشد اشتباه است. او عبارت «تشیع علوی و تشیع صفوی» را بکار برده است. شما بخوانید تا ببینید از زمان صفویه، بیش از چهارصد سال میگذرد و ما برنامۀ صفویه را پیوسته تأیید و تأکید کردهایم. این رفتارهایی که به نام دین میان ما معمول بوده و هست کدامش زمان پیغمبر و زمان علی و ائمه (ع) بوده است؟! آنچه که در آن زمان از دین جاری بوده کدامش به معنویت و حقیقت و آن طور که باید و شاید میانۀ ما جاری است؟! اما ادعاء شیعۀ علی بودن را داریم! و به اسم خود علی، علی را، حرفهایش را و نهج البلاغهاش را کوبیدهایم، سیرهاش را کوبیدهایم! روشش را کوبیدهایم! آیا میشود که علی آمده باشد بشر را هدایت و اصلاح کند، و به مقام «خلیفة اللهی» برساند، اما خودش طرفدار جانی، سفاک، رباخوار، مانع الزکوة، تارک الصلوة، شارب الخمر و مانند اینها باشد؟! و بگوید شما از خدا نترسید، بنده هستم!!! آیا این را هیچ عاقلی قبول میکند که مجری احکام و نمایندة خدا، که آمده است احکام خدا را اجراء کند، برای اینکه اسلام آزادانه بتواند پیشرفت کند، طرفدار این گونه افراد باشد؟! آن هم در پیشگاه و محضر عدل الهی در روز رستاخیز! این میشود «تشیع صفوی»، نه «تشیع علوی»! آیا اینها را مردم نباید بدانند؟! حالا هر که ضد این میگوید، ضد اسلام است، جزء پیروان یا اشباه بلعم باعورا است، ولو در لباس و قیافه اهل علم هم باشد. آن وقت همان رجال سیاسی و همان آدمکشها و همان سفاکها که مال مردم را میبردند، کشورهای ضعیف را استعمار و استثمار میکردند، به نزد پاپها میرفتند، آنجا پول میدادند، پاپ هم میگفت بخشیدیم!!! از جمله چیزهایی که به انجیلها اضافه کردهاند این است که عیسی «لعنت ناموس» شد! یعنی - آن طور که خودشان میگویند - زمانی که خدا آدم را آفرید و در بهشت جایش داد و او از شجره منهیه خورد، خدا بر او و تمام فرزندانش غضب کرد. آنگاه از زمان آدم تا عیسی فکر میکرد چگونه عصیان آدم را تلافی کند! از طرفی خود را عادل میدانست و از این جهت همة بشر را، به سبب معصیت جدشان، باید از روی عدالت عذاب میکرد! (عدالت خدا یعنی همین؟!) از طرف دیگر ارحم الراحمین است، پس باید آنها را ببخشد! آن وقت فکر خدا به اینجا رسید که پسرش عیسی را فرو فرستد و سرانجام مصلوب شود تا در اثر این حادثه، به کسانی که گناه کردهاند رحم کند و همه را، چه مسیحی و چه غیر مسیحی، ببخشد.[15] حالا ما باید از اینها فرا بگیریم و پیروی کنیم یا از قرآن؟! بیایید همت کنید! اقدام به کارهای شایسته و ارزنده کنید و در منتشر کردن مطالب دُرُست دینی برنامه داشته باشید، تشکیلات داشته باشید، ببینید پیغمبر (ص) در این باره چه میگوید: «مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ اَجرُهُ وَاَجْرُ مَنْ عَمَل بِها مِن بَعدِهِ الی یَوم القیامَةِ مِن غَیرِ اَن یُنقَصَ مِن اُجورِهِم شَیئ»، هر کس که سنتی نیکو بناء نهاد وآن را اجراء کرد، و رواجش داد، به هر شکل و صورتی که باشد، اجر خود را دارد، اجر آن کسی را هم دارد که از او یاد گرفت و به وسیلة اقدام او چیزی فهمید و عمل کرد، تا روز قیامت، بیآنکه از اجرهای دیگران چیزی کاسته شود. در قدیم معمول بود کسی که مریض میشد یک قرص نان بالای سرش میگذاشتند، و بعد از چند دقیقه، با قدری نمک بیرون خانه میگذاشتند تا فقیری بیاید و ببرد! یا زنها و مردهای فقیر توی کوچه پس کوچهها مینشستند تا عابران یک شاهی به آنها بدهند. این کارها صنّار هم نمیارزند! این احسانشان بود و تقریباً امروز هم به همان شکل است! این در راه خدا بود برای رفع بلاء! آخرت را که داشتند، چون گریه کرده بودند یا دستی به پیشانی زده بودند! ای وای! این است دین و دینداری؟! همین است که دین پایمال شد و شما ملت هم دنبال همان هستید! دنبال اینکه شعری بخوانند و شما هم داد بکشید! دنبال این چیزها بودهاید، نه دنبال دانشمندی که دین را به شما معرفی میکند! دانشمندان در هر زمانی خانهنشین و منزوی بودهاند و از دست شما ملت نادان جرأت حرف زدن هم نداشتهاند! آیا هنوز هم میخواهید ادامه دهید؟! بدهید! که عذاب خدا و محاکمهیی هم در کار است؛ «اِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرصَاد»، «همانا پروردگارت در کمین است»![16] عقوبت میکند زیرا که «شَدیدُ الْعِقابْ» است. عقاب خدا سخت است، چه در دنیا و چه در آخرت! و اما قرآن - یعنی کلام مستقیم خدا- بیشترِ گناهانی را که مردم مرتکب میشوند تقصیر ملاهای[17] ادیان میگذارد، چه ملاهای یهود، چه نصاری، و چه خودمان. «کانَ النّاسُ اُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللهُ النَّبیّینَ مُبَشِّرینَ وَمُنذِرینَ وَ اَنزَلَ مَعَهُمُ الکِتابَ بِالحقِّ لِیَحکُمَ بَینَ النّاسِ فیمَا اخْتَلَفوا فیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فیهِ اِلّا الّذینَ اوُتوُهُ مِنْ بَعدِ ماجاءَتْهُمُ البَیِّناتُ بَغْیاً بَینَهُم...»[18]. یعنی بشریت یک «امت» بودند و یک دسته، بدون گروهگرایی، بدون نژادپرستی، و بیطبقه. خدا به همة آنها عقل داده است، آن عقلی که صلاح و فساد و خیر و شر و حق خدا و خلق را بشناسد و وظیفهاش را بداند. پس همۀ بشر، در سرشت پاک و سالم، یک امت بودهاند، مطابق فطرت، «فِطْرَةَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها»،[19] خدا خلقشان کرده بود به صورت یک امت پاک، تا اینکه «فَبَعَثَ اللهُ النَّبیین»، خدا پیامبران را فرستاد، «مُبَشِّرین»، که مژده بدهند مردم را به آثار نیکِ اعمال و اخلاق خوب. «و مُنْذِرین»، و بترسانند آنها را از آثار بدِ اعمال و اخلاق زشت. بشارت بدهند خوبها را و تحذیر کنند بدان را تا آگاه و متنبه شوند. اما این امت یکپارچه در فطرت چه کردند؟! اختلاف کردند! چرا اختلاف کردند؟! اینها که یک امت بودند و خدا به همه آنها عقل و شعور و فطرت داده بود؟! حالا خدا پیامبران را فرستاده و کتاب هم با آنها نازل کرده، «وَاَنْزَلَ مَعَهُمُ الکِتابَ بِالْحَقِّ»، تا چه کنند؟ «لِیَحْکُمَ بَینَ النّاسِ»، تا حکم خدا را برای مردم، دربارة تمام مسائل و مشکلات اجتماعی و اخلاقیشان، که موجب اختلافشان گشته، بیان کنند و خود، به عنوان شاهد، الگو و اسوه در بین مردم، اقدام به اجراء آنها نمایند. اما مردم بر سر این موضوع اختلاف کردند! چه کسانی منشأ این اختلاف شدند؟! قرآن پاسخ میدهد: «وَ مَا اخْتَلَفَ فیهِ اِلّا الَّذینَ اوُتوُهُ»، اختلاف نکردند در دین خدا و کلمات و سخنان پیامبران خدا، مگر آن کسانی که کتاب به آنها داده شد، «مِنْ بَعدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّناتِ»، بعد از آنکه دلایل واضح برایشان آمد و علم به کتاب پیدا کردند.[20] ببینید اختلاف بین مسلمانها از کجا پیدا شده است؟ این فرقههای مختلف، اشعری، معتزلی، شیعه، سنی... هر یک خود را صاحب حق دانسته و مقابل هم ایستادهاند، با اینکه قرآن میفرماید: «اِنَّ هذِهِ اُمَّتُکُم اُمَّةً واحِدَةً»، امت شما یک امتند.[21] با این حال اگر اختلافی هم دارید، دانشمندان بنشینند به حل و فصل آنها بپردازند. به خون هم تشنه نباشید! بر سر یکدیگر نزنید! چرا دانشمندان اختلاف را دامن میزنند؟! چه اهل تسنن و چه ما، هر یک به طریقی اختلاف را دامن میزنیم، آیا این بوده است شیوه ائمه (ع)؟! همین بوده است دستور قرآن؟! قطعاً نه! سپس علت اختلاف را بیان میفرماید که چرا اینها اختلاف کردند! آیا بر سر احکام خدا بود؟! البته نه! بلکه «بَغْیاً بَیْنَهُم» از روی «بغی». به واسطه اینکه میخواستهاند افزونطلبی کنند، آن وقت بین خودشان اختلاف شد، کینه و حسد بوجود آمد و در اثر گردنکشی، تفوقجویی و برتریطلبی بین آن کسانی که خود را مبلغ کتاب میدانستند و آن را میشناختند اختلاف شد! و در این میان مردم جاهل هم بیچاره شدند! ملت باید بیدار و هوشیار باشند، اگر بیدار شدند مرا هم متوجه کژیها و کاستیهایم میکنند! به محض اینکه دیدند حرفهای من فایدهیی ندارد و یا وظیفۀ خودم را انجام نمیدهم، مرا کنار میگذارند و به سراغ دیگری میروند. ولی حیف که قضیه برعکس است! مردم نوعاً با آن کسی که اهل فساد است و مخرب، درهرحالی و درهر قشری و هر صنفی که باشد، کاری ندارند، اما با کسی که اهل صلاح است و در پی اصلاح مردم و جامعه، بر اساس اخلاق دینی و تربیت الهی، با او کار دارند! ای که شمشیر جفـا بر سر ما آختـهای دشمن از دوست ندانسته و نشناختهای با همـه جلوه طاووس و خرامیدن کبک این بدیع است که بیمهرتر از فاختهای[22] انسان باید هر چیزی را به جای خود و به اندازة خود بشناسد، تا بتواند از همه چیز منتفع شود، و دشمن، یا دوست نمای دشمن صفت، نتواند کار خودش را انجام دهد، نتواند ملت را بکوبد و مقاصد پلید خود را به کرسی بنشاند. ضمناً به این جهت لفظ شهید بکار برده میشود، چون شهادت نتیجه است. آن کسی که در راه شهادت است هر روز و هر ساعت شهید است، منتهی اینکه او را شهید نمیگویند تا وقتی که از دنیا برود و معلوم شود که تا آخر در راه دُرُست بوده و برنگشته است. والّا آن کسی که در راه شهادت واقع است در حال حیات هم هر قدمی که برمیدارد در شهادت است.[23] و شهید دکتر علی شریعتی از آنها بود. و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
[1] 26 اردیبهشت 1359
[2] مثنوی معنوی – دفتر پنجم – انکار کردن اهل تن غذای روح را. ادامة ابیات: در میـان خاک گویـد کرم خرد این چنین حلوا به عالم کس نخورد کرم سرگین در میـان آن حدث در جهـان نقـلی ندانـد جـز خبث جز نجاست هیچ نشناسد کلاغ شد نجاست مرو را چشـم و چـراغ
[3] سورة اسراء آیة 8
[4] سورة محمد آیة 24
[5] دیدن حقیقت چیزی، فهم درست و کامل آن و عبرت گرفتن از آن است.
[6] سورة اعراف آیة 179
[7] چشم ظاهر؛ چشم بصر، چشم جسم. چشم باطن؛ چشم بصیرت، چشم روح.
[8] سورة حج آیة 11
[9] دکتر علی شریعتی
[10] بلعم؛ ملایی مزور و مخالف حضرت موسی.
[11] حال چه کارتر باشد، چه هیتلر، و چه هر کس دیگری.
[12] سورة توبه آیة 34
[13] در لغت عرب زمانی که دو کلمه از نظر ظاهر تقریباً شبیه به یکدیگر و از نظر معنا با یکدیگر قرابت داشته باشند، این دو لغت را اشتقاق کبیر میگویند مانند «سد» و «صد»، که اولی به معنای «بستن راه جسمی» است و دومی «بستن معنوی».
[14] سورة طه آیات 43 تا 46
[15] انجیل لوقا
[16] سورة فجر آیة 14
[17] صحیح «ملا»، «مولی» است یعنی «پیشوا».
[18] سورة بقره آیة 213
[19] سورة روم آیة 30
[20] برای توضیح بیشتر آیه رجوع شود به: آدم از نظر قرآن – ج 3 – ص 159.
[21] سورة مؤمنون آیة 52
[22] سعدی – غزلیات - 488
[23] برای توضیح بیشتر رجوع شود به: لوح فشردة «شهید و شهادت» - دکتر سید علی اصغر غروی.