نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1

موضوع: لحظاتی با خدا...

  1. #1
    حرفه ای sarvenaz آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    440
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض لحظاتی با خدا...

    گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را
    که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم
    آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟
    گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی
    که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی،
    من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی،
    من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد،
    با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم
    گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟..

    گفت: عزیزتر از هر چه هست،
    اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید
    عروج می کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی
    بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان
    چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود
    گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟
    گفت: بارها صدایت کردم،
    آرام گفتم: از این راه نرو که به جایی نمی رسی،
    توهرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد
    بلند من بود که [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]تر از هر چه هست از این راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید
    گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟
    گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی،
    پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی،
    بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی،
    می خواستم برایم بگویی و حرف بزنی.
    آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تنها اینگونه شد تو صدایم کردی
    گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟
    گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم،
    تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر،
    من می دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی
    وگرنه همان بار اول شفایت می دادم.
    گفتم: مهربانترین خدا، دوست دارمت
    گفت: عزیزتر از هر چه هست من دوست تر دارمت

    زمان بازرگان به ما برچسپ چریک زدند ،
    زمان بنی صدر هم برچسپ منافق
    الان هم برچسپ خشک مقدس و تحجر
    هرقدمی که در راه خدا و بندگان مستضعف او برداشتیم
    برچسپ بارانمان کردند.
    حالا روزی ده برچسپ دریافت می کنیم
    اما بسیجیان دلسرد نباشید !حاشا که بچه بسیجی میدان را خالی کند....
    شهید همت






  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. باران یخ زده در جنوب چین / لحظاتی پس از بارش
    توسط mohy در انجمن گالری عکس موضوعی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 21-06-2011, 00:23

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه