غم بر طرف شد شب شور و شعف شد
خوش به حالم دلم مسافر نجف شد
عجب صفایی عجب حال و هوایی
حالا نشستم توی ایون طلایی
غم بر طرف شد شب شور و شعف شد
خوش به حالم دلم مسافر نجف شد
عجب صفایی عجب حال و هوایی
حالا نشستم توی ایون طلایی
:rose:من که از مینای عشقت مست مستم یا علی:rose:لاف یکرنگی زنم چون حق پرستم یا علی :rose:شعله عشق تو و بغض عدویت دائماگشته مانوس دلم جانم فدایت یاعلی:rose:
سلام
مولود مبارك و شريف مولاي متقيان، شاه مردان... را خدمت تمامي دوستان و عزيزان نور آسماني تبريك ميگويم.
گويند كه مرتضي علي در نجف است
در بلخ بيا ببين چه بيت الشرف است
سعدي نه عدن گوي و نه بين الجلين
خورشيد يكي و نور او هر طرف است
:gol:
بزرگترین خوشبختی یک گناه کار اینست که خداوند(ج) تمام گناهانش را قبل از مردن ببخشد.
« برای هر چه زودتر رسیدن فرج ، بسیار دعا کنید ؛ قطعأ آن فرجی (گشایشی) برای شما خواهد بود »
( امام زمانمان - عجّل الله فرجه - کمال الدّین و تمام النّعمه ، باب 45 ح 4 )
زیباترین سروده هستی
علی علی علی !
چه بگویم ؟ چگونه بگویم ؟
چطور نام تو را که بر قلبم گره خورده است بر زبان آورم ؟
چگونه عشق ازلی ام را به تو که در سراچه ی دلم نهان شده است و
گوش نامحرم را جای پیغام ملکوتی نیست بازگو کنم ؟
علی چه بگویم ؟ که مرا ممکن است به شرک متهم کنند!
اگر پرستش جز ذات خدا مجاز بود بدون شک تو را می پرستیدم .
تو تجلی خدایی.... تو تجسم صفات خدا و معیارهای خدایی....
تو خلیفه الله علی الارضی....تو هدف انسانیتی....
تو خدا نیستی ولی وجود تو را جز خدا پر نکرده است .
شهید دکتر مصطفی چمران
به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!
بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .
تمام لذت عمرم همين است
که مولايم اميرالمومنين است
میلاد مظهر علم و عزت و عدالت و سخاوت و شجاعت، اسد الله الغالب، علی بن ابیطالب(ع)، مبارک باد
به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!
بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .
در میان سیل مردم از پیر و جوان، که با احترام خاصی، در دوّمین جمعه ماه رجب، در گرداگرد خانه خدا مشغول طواف بودند؛ زنی حامله با چهرهای شکسته، به دور کعبه معظّمه بیتابانه میگردید، با انگشتان لرزانش به سوی کعبه اشاره میکرد و در حالی که قطرات اشکَش سیل آسا بر گونه هایش سرازیر بود، زیر لب میگفت:
«پروردگارا ! به تو ایمان آوردهام و به آنچه کتاب و پیامبر از سوی تو آمده ایمان دارم.»
«پروردگارا ! من به آیین جدّم حضرت ابراهیم خلیل، که بنیانگذار این خانه کهن است، ایمان دارم.»
«پروردگارا ! تو را سوگند میدهم به حق بنیانگذار این بیت و به حق این مولودی که در شکم دارم، این زایمان را بر من آسان بگردان !»(1)
دیدگان کنجکاو، او را میدید و گوش های تیز شده سخنانش را دنبال میکرد، حسّ کنجکاویِ همگان تحریک شده بود که ناگهان فریاد تعجّب از همگان بر خاست و به دنبال آن سکوت سنگینی بر همگان حکمفرما شد. آب در گلوها خشکید. حیرت و تعجّب بر چهره ها نقش بست. نفسها از سینه ها بیرون نمیآمد.
کسی جرأت نداشت که مهر سکوت را بشکند و بگوید: لحظه ای پیش، دیوار کعبه شکافته شد و زن حاملهای به درون کعبه رهنمون شد!
چه کسی باور میکرد که سنگ خارا آغوش بگشاید و زن حاملهای را در خود جای دهد؟!
زمانی حیرت و تعجب افزون شد که تلاش کلید داران حرم، در گشودنِ قفلِ درِ کعبه به نتیجه نرسید !
لحظه به لحظه بر ازدحام مردم افزوده میشد، تا از فرجام این راز آگاه شوند.
پس از سپری شدنِ مدتی نسبتا طولانی، یکبار دیگر همان سنگ خارا آغوش باز کرد و سیمای درخشان «فاطمه بنت اسد» در حالی که «مولود کعبه» را در آغوش داشت، از درون کعبه طالع گردید.
صدای تکبیر اوج گرفت و در همه جای مکّه طنین انداخت.
غرور و شرف چون هالهای سنگین بر سرِ مولود بال گسترده بود و در سیمایش موجی از خنده در دریای اشک شنا میکرد.
حضرت ابوطالب در حالی که برق شعف از دیدگانش بیرون میزد، بانگ بر آورد:
«اَیُّهَا النّاسُ! وُلِدَ [اللّیْلَةَ] فِی الْکَعْبَةِ وَلیُّ اللّه»
«هان ای مردمان! (امشب) ولیّ خدا، در خانه خدا، دیده به جهان گشود.»(2)
این حادثه پر شکوه و بینظیر تاریخِ آفرینش، به روز جمعه، سیزدهم ماه رجب، در سیامین سال حمله ابرهه به خانه خدا (عام الفیل) اتّفاق افتاد.(3)
طلوع خورشیدِ امامت ازافقِ کعبه، یکی از دهها مناقب ویژه مولای متقیان، امیر مؤمنان علیهالسلام است که در میان اوّلین و آخرین، احدی در این فضیلت با آن حضرت شریک نیست.
1 . شیخ صدوق، الامالی، ص114، همان، معانی الأخبار، ص62، ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج2، ص173؛ ابن فتّال؛ روضة الواعظین، ص76؛ علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج35 ص8
2 . ابن شاذان، الفضائل، ص56، علامه امینی، الغدیر، ج7 ص347
3 . شیخ مفید، الارشاد، ص9؛ دهلوی، ازالة الخفاء، ج2 ص251؛ ابن طاووس، اقبال الاعمال، ص655، شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج2، ص7؛ خواندید، حبیب السیر، ج1، ص520، سید رضی، خصائص الائمة، ص39؛ ابن صباغ، الفصول المهمّة، ص30؛ شیخ کفعمی، المصباح، ص260؛ ابن شهراشوب، مناقب آل ابی طالب، ج2، ص78
به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!
بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .
گر ز علی نگوييم، از كه گوييم آن هنگام كه علی، خير البشر است.
و گر ز علی گوييم، چگونه گوييم كه به فرموده پيامبر، فضائل علی " لا تُحصَی " است و در شمار نمی گنجد.
نه اينكه زبان قادر نيست به بيان كه ذهن ناتوان است از درك ...
یا امیرالمؤمنین افتخار ما این است که شما پدر ما هستید، پیامبر فرمودند من و علی پدران این امّت هستیم، پدر جان چون فرزندان یعقوب از شما طلب می کنیم برای ما استغفار کنید و ما سیه رویان را ببخشید، می بخشید، نه؟
به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!
بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .
ساقه های نیلوفری از پایه های عرش بالا رفته و سریر ولایت را به عطر وجودی خود آراسته اند، تا او بیاید و بر تکیه گاه پوشیده از رازقی آن تکیه زند. درون کعبه چه غوغایی است امروز! ملائک، بال در بالْ گستره آسمانها را پوشانیده اند و جبرائیل و میکائیل و اسرافیل حلقه خانه کعبه شدند تا پر به نور وجود او بسایند! طنین نام او هلهله شادی ملائک است. جامهای افلاکیِ عاشقان به سوی او میآیند و گیسوان سیاه شبْ به یُمن وجود او گل خنده های نقره ای را در میان آبشار آسمانیاش تقسیم میکند؛ چرا که امشب علی علیهالسلام میآید!...
به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!
بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .
مردی میآید از تبار نور، از تبار عاشقان و شوریدگان. مردی که محمد صلی الله علیه وآله از گل خنده های نگاه او نشاط مییابد و ابوطالب در نیمه شبهای بیداری دل، با او راز دل میگوید و فاطمه بنت اسد باغ چشمانش را به روی او میگشاید تا گل شادمانی را آبشار لبخند او شکوفا کند. مردی که طلوع مهرانگیز نگاهشْ دیگر بار حلاوت وصال و عشق را در چشمه لایزال به جان پاکان مینوشانْد و پیاله حیات عاشقانْ از نگاهش لبریز میشد. علی، فصیحترین شعر حیات و زیباترین آواز آفرینش بود.
-------------------------------
به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!
بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .
روز ازل که طینت ما را سرشته اند *** بر لو ح دل محبت مولا نوشته اند
مهر علی و آل علی(ع)افتخار ماست *** چون او ولی و حجت پروردگار ماست
ما را امیر جز شه ملک حجاز نیست *** جز قامتش ردای خلافت تراز نیست
داماد احمد است علی نور سرمدی *** روح محمد (ص) است علی سر ایزدی
چشم و چراغ اهل جهان مرتضی علیست *** بالانشین بارگه کبریا علیست
مردم چو خاک، لیک علی در و گوهر است *** خلق جهان گیاه و علی مشگ و عنبر است
ای منکر ولایت و ای دشمن خدا *** هر گز مدان علی ز رسول خدا جدا
نفس علی مثابه نفس پیمبر است *** این گفته در کلام خداوند اکبر است
در آیه مباهله از کیست گفتگو؟ *** منظور حق ز «انفسنا» کیست غیر از او؟
او را مگر رسول برادر نگفته بود؟ *** جز او به خوابگاه پیمبر که خفته بود؟
در «هل اتی» خدای که را وصف کرده است؟ *** در این خصوص گوی سبق را که برده است؟
جز او به «هل اتی» که شده مفتخر بگو؟ *** جز او به «لافتی» که شده تاجور بگو؟
کن نظر با من بگو که آیه «بلغ» به شان کیست؟ *** وان صحنه غدیر خم از برای چیست
با من بگو کدام کسی بود در جهان *** در بیعت غدیر که شد میر مومنان؟
با من بگو که مؤمن اول که بوده است؟ *** پیش خدای از همه افضل که بوده است؟
با من بگو که فاتح خیبر که بوده است؟ *** در روز جنگ یار پیمبر که بوده است؟
غیر از علی به دوش پیمبر که پا نهاد؟ *** جز او که بود بهر خداوند خانهزاد؟
آری، علی مقرب درگاه کبریاست *** شک نیست در کلام که سلطان اولیاست
هر گفتگو بهشان علی در جهان کم است *** دریا به پیش فضل علی قطره و نم است
او حجتبزرگ خداوندگار بود *** او بنده ستوده پروردگار بود
او یاور رسول خدا بود بی گمان *** هم پیشوای خلق جهان،
میر مومنان شیر خدای و صفدر میدان بحر جود *** جانبخش در نماز و دعا و سجود بود
مشتق شده نام بزرگش ز نام حق *** جز ختم انبیا شده افضل ز ما خلق
او مظهر عدالت و تقوی وجود بود *** او فرد بیهمال جهان در وجود بود
آموزگار بود و گهی قاضی و خطیب *** گه کارگر به جامعه و گاه هم طبیب
گه در فضای حاجت اهل نیاز بود گه *** در مصاف جنگ و گهی در نماز بود
او بود در زمان خودش بیکس و غریب *** در زندگیحندید بجز از ستم نصیب
آتش به بارگاه چنین پیشوا زدند *** تیر جفابه جان و دل مصطفی زدند
مظلوم و دلشکسته و زار از جهان برفت *** در دل هزار حسرت و داغ نهان برفت
در روز حشر، ساقی کوثر علی بود *** در رستخیز، شافع محشر علی بود
چشم امید نیست مرا جز علی به کس *** مائیم و دست و دامن آن سرور است و بس
به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!
بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .
در حال حاضر 4 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 4 مهمان ها)