آیا وقت آن نرسیده كه با خدا دوست شوی؟!
بسم الله الرحمن الرحیم
آیا وقت آن نرسیده كه با خدا دوست شوی؟!
شاید در اولین نگاه به این سؤال،سؤالی دیگر در ذهنت پدید آید كه آیا مگر من با خدا قهر هستم كه باید دوست شوم؟!آری قهر هستی! با انجام دادن هر معصیتی كه به نظرت كوچك بیاید صفحة جدیدی از قهر با خدا را باز میكنی!!! این صفحه صفحه جمع میشوند و آنگاه تو هم جزو آن كسانی میشوی كه خود خدا با آنها قهر كرده!دیگر اینجا باید چه خاكی بر سرت بكنی؟!بیا با خود تصمیمی قاطع بگیر كه از همه چیز بگذری،از خود،از دوست،از دنیا و از هرچیزی كه تو را به منجلاب غفلت كشانده و از محبوب ازلی دور كرده!
ای كه نمیدانم از كدامین روزنه بر دلم می تابی و چگونه در تار و پود وجودم رسوخ میكنی و به شرار صاعقة نگاهت درونم را به آتش می كشانی.
كجا بنگرم تا تو را ببینم كه هرچه هست جز وجودی خیالی و فانی نخواهد بود و جز دوری از تو را برایم به ارمغان نخواهد آورد!
اما نه،محبوبا!چه نابیناست چشمی كه تو را نبیند و چه زیانكار است كسی كه حب و عشق تو در دلش نفوذ نكرده باشد؛خودمان نیز میدانیم از آن روزی كه تو را گم كرده ایم چیزی نیافته و حتی خود را هم گم كرده ایم.میدانیم آنچه در تمام عمر از آن میگریختیم تویی و باز به آنكه پناه می بریم آن هم تویی و سرانجام در پی این همه فرار و گریز دوباره ما را در آغوش مهربانت جای خواهی داد.
دلم در عاشقی آواره شد آواره تر باد...
برادر عزیز باید بدانی كه قیمت تو خداست و ما آمده ایم خدایی شویم.معدن وجود هر انسانی می تواند قیمتی داشته باشد.اگر خودت را به گناه غیبت یا تهمت یا محبت به غیر الله بفروشی،آن اندازه می ارزی.دقت كن.باید بیدار شوی!
راستی او را به گناه كه نمی فروشی عزیز؟!گناه،خدافروشی محض است،پایین آوردن خدا از مقام عزّ قدسش و زیر پا نهادن امرش است.ببین او را با چه چیز و چه كسی معاوضه می كنی؟و تا كجا می خواهی با او باشی؟
اگر عشق و طلب حقیقی باشد،مرد به سختی راه نمی اندیشد!تو تا كجای راه میتوانی باشی؟این خسته نشدن تا كجاست؟تا كجا دنیا و اهل دنیا سردت نمی كنند و او را نمی فروشی؟راستی از تمام زندگی خود چقدر برای لذت های نفسمان،چقدر برای شیطان و چقدر برای جلب نظر و رضایت دیگران وقت می گذاریم؟سهم خدا در این زندگی چقدر است؟!نكند خدا از زندگی مان گذاشته و رفته باشد؟!
نكند از چشم خدا افتاده باشیم؟!«نسواالله فأنساهم انفسهم»
خودش فرمود:«خَلَقْتُ الأشیاءَ لِأجلك و خَلَقْتُكَ لِأجلی»
خدا همه چیز را برایت آفریده و تو را برای خودش و بس!
اگر واقعا برای خدا باشی او هم واقعا برای تو میشود.باید بیایی و حركت كنی تا برای تو شود،او دوست ندارد به غیر خودش دل ببندی.چون دل متعلق به خودش است.دل را به تو داد تا جای خودش باشد.دیگر نباید به كسی جز او نگاه بكنی.باید چشمت را از غیر لیلی پاك كنی تا بتوانی جمالش را ببینی!اگر دل و چشم و وجودت را به غیر از او دادی،فقط كافیست مهر هذا الوجه لایفلح را بر تو بزنند.
پس اگر هنوز قدم در راه نگذاشته ای و معشوقت را نیافته ای به دلت یك بسم الله بگو و شروع كن و اگر قدر و قیمت خود راه فهمیده ای و حساب و كتابت را كرده ای،عزم جزم كن و به خدا ثابت كن كه دوستش داری هر چند كه حسن او از عشق غیر مستغنی است.