دلخوش به طاق نصرت میلاد دلبـــــــــــرم.....
ناز نگاه دلــبر نادیـــده مـــــــی خرم....
شعبان که می رسد به دلم طعنه می زنم....
بانیِّ این فراق منم.... خاک بر سرم.....
دلخوش به طاق نصرت میلاد دلبـــــــــــرم.....
ناز نگاه دلــبر نادیـــده مـــــــی خرم....
شعبان که می رسد به دلم طعنه می زنم....
بانیِّ این فراق منم.... خاک بر سرم.....
به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!
بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .
تـا بـه کی پـرده نشینی و چنـين پنهانـی؟
تا به کی قوم به حج رفته و سرگردانی؟
آخر ای مهر بگو پشت کدامیــن ابـری؟
یا کجا هست که می تابی و نور افشانی؟
سـاقـی میـکدۀ عشـق کدامیــن شهـری؟
جرعه وصل کجا هست که می گردانی؟
معتکف در دل محراب کدامین مسجد؟
نور ماهت به چه شامی است که می تابانی؟
ای دعای همۀ شـب زدگـان نـام تـو بـاد
وی سحر گاه شبی تـار و بسی ظلمـانی
دل تلاطـم زدۀ هجـر تـو گشته است بیـا
آبــی روشــن دریــای دل طــوفــانــی
تا به کی دیده به دیدار تو دلخوش باشد؟
سوسوی شمع کمی ماند و شبـی طولانـی
ای کـه در هر نـظر از دیـدۀ ما گـردانـی
می شود روی چو ماهت سوی ما گردانی؟
***********************************************
سید مجتبی ربیع نتاج
به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!
بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .
اين را از دست ندهيد ... مهم و سفارش شده علماي بزرگ
قرائت سوره ياسين در شب نيمهي شعبان
هر كس در شب نيمهي شعبان سه مرتبه سورهي ياسين را بخواند، مرتبهي اول به نيت طول عمر، مرتبهي دوم به نيت توانگري و مرتبهي سوم به نيت دفع بليات، در آن سال از آفات و فقر در امان ميماند و عمر او طولاني ميگردد. پس از تمام كردن سوره در هر مرتبه دعاي زير را با تضرّع بخواند:
بسم الله الرحمن الرحيم
اللهم يا ذَالمنِّ لا يُمَنُّ عليك يا ذالطَّولِ لا اله الا انت، انت ظهرُ اللاجين و جارُ المستجيرين و امان الخائفين اِن كُنتُ شقيّاً محروماً مُقْتِراً في الرزق، فامحُ في امِّ الكتاب شقاوتي و حرماني و اقتارِ رزقي و اثبتني عندك مرزوقاً موفِّقاً للخيراتِ، فانك قُلتَ في كتابكَ المنزل يمحواللهُ ما يشاءُ و عندهُ امُّ الكتابِ.
*
منبع : سرالمستتر ...شيخ بهايي
به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!
بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .
با این گناهانی که از ما می زند سر
دارم یقین روی تو را دیدن محال است
بر فرض گیرم چهره ات را هم ببینم
یار تو بودن بی گمان خواب و خیال است
امروز هم شب شد شبیه روز پیشین
از دوریت آقا نه من آشفته حالم
نه از فراقت بغض دارم در گلو ، نه
چشمان گریان ، من کماکان بی خیالم
آسان تر از نوشیدن یک جرعه آب است
دور از تو بودن یا نبودن در کنارت
دعا بکن؛ولی اگر اجابت نشد؛با خدا دعوا نکن؛میانه ات با او به هم نخورد؛چون تو جاهلی؛و او عالم و خبیر ...
چیزی و نفهمیدی منکرش نباش...
سالها منتظر سیصد و اندی مرد است
آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم ...
به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!
بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .
===اللهم عجل لوليک الفرج===
وقتي تو از سفــــــر برسي عيد ميشود
دنيا دوباره صاحب خورشــــــيد ميشود
چشمان روشنت که طلوعي دوباره کرد
دلها پر از تجلّــي توحيــــــــــد ميشود
با اهتـــــــزاز پرچم سرخت در آسمان
پيمان عشق و عاطفه تجديـــــد ميشود
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
** وادي السلام، مقام امام زمان(عج)
به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!
بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .
سلام بر تو؛ آن دم که از مشرق لایزال طالع می شوی تا سِرِّ خلقت آسمان و زمین باشی!
سلام بر تو که روز تجلی را بشارت دهنده ای و صبح خدا را، مژده!
سلام بر تو که اشراق ها را در نور دیده ای و جهان را در خلسه حضور خود، معلق گذارده ای؛
هر چند لحظه ای، نگاه ولایتت را بر این گستره محتاج، دریغ نخواهی داشت!
فردا، گل های نرگس در اولین تلألؤ خورشید بامدادی، خبر از شکفتن آخرین غنچه باغ امامت می دهند؛
آن که مبارکی قدومش، سرآغاز مساوات و عدل و دوستی در میان خلایق است.
ای زمین! دستانت را بگشای تا بی نهایت را در آغوش بگیری که قرآن، منتظر نزول اوست.
وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ
بوی خوش تو در کوچه های جان پیچیده است یا ابا صالح!
ماه از جمال نورانی تو، سر از آسمان خم کرده تا تماشایت کند.
زمین نیز مثل آسمان، دنبال آبی شدن و یک رنگی است
و تنها تویی که عبور نسیم های رحمت را در سیاه خانه دل ها میسر خواهی کرد.
طلوع کن ای ماه نیمه پیدا تا سلسله جنبانِ قلبمان، به دلخوشی یادت آرام گیرد
ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم
تو کعبهای هر جا روم قصد مقامت می کنم
هر جا که هستی حاضری از دور بر ما ناظری
شب خانه روشن می شود چون یاد نامت می کنم
گه همچو باز آشنا بر دست تو پر می زنم
گه چون کبوتر پرزنان آهنگ بامت می کنم
گر غایبی هر دم چرا آسیب بر دل می زنم
ور حاضری پس من چرا در سینه دامت می کنم
دوری به تن لیک از دلم اندر دل تو روزنیست
زان روزن دزدیده من چون مه پیامت می کنم
ای آفتاب از دور تو بر ما فرستی نور تو
ای جان هر مهجور تو جان را غلامت می کنم
من آینه دل را ز تو این جا صقالی می دهم
من گوش خود را دفتر لطف کلامت می کنم
در گوش تو در هوش تو و اندر دل پرجوش تو
اینها چه باشد تو منی وین وصف عامت می کنم
ای دل نه اندر ماجرا می گفت آن دلبر تو را
هر چند از تو کم شود از خود تمامت می کنم
ای چاره در من چاره گر حیران شو و نظاره گر
بنگر کز این جمله صور این دم کدامت می کنم
گه راست مانند الف گه کژ چو حرف مختلف
یک لحظه پخته می شوی یک لحظه خامت می کنم
گر سالها ره می روی چون مهرهای در دست من
چیزی که رامش می کنی زان چیز رامت می کنم
ای شه حسام الدین حسن می گوی با جانان که من
جان را غلاف معرفت بهر حسامت می کنم
شاعر: مولانا
موفق باشین.
91/4/14
[SIGPIC][/SIGPIC]
رویای نیمه شبم
تاب و تبم
چرا نمی آیی؟
هجر تو می کِشدم ، می کُشدم به سوی تنهایی
ای تمنای دل من
لطف خود کن شامل من
من فدای گیسوی تو
وان کمان ابروی تو
همیشه تنهایی
تو مثل مولایی...
غریب آقام ...خدایا، با ظهورش غربتش را به پایان رسان...
پیامبر اکرم(ص) فرمودند:
بندهای نیست که به وقتهای نماز و جاهای خورشید اهمیت بدهد، مگر این که من سه چیز را برای او ضمانت میکنم:
برطرف شدن گرفتاریها و ناراحتیها، آسایش و خوشی به هنگام مردن و نجات از آتش
سفینه البحار، ج ۲، ص ۴۲٫
چون صید به دام تو به هر لحظه شکارم... ای طرفه نگارماز دوری صیاد دگر تاب ندارم ... رفته ست قرارمچون آهوی گمگشته به هر گوشه دوانم.... رهائي نتوانم..تا دام در آغوش نگیرم نگرانم.. واي از دل زارم*****از ناوک مژگان چو دو صد تیر پرانی.... بر دل بنشانیچون پرتو خورشید اگر رو بکشانی ... وای از شب تارمدر بند و گرفتار بر آن سلسله مویم... از دیده رهه کوی تو با عشق بشویم** با حال نزارم... با حال نزارم********بر خیز که داغ از من بیچاره ستانی... بنشین که شرر بر دل تنگم بنشانیتا آن لب شیرین به سخن بازگشایی ... خوش جلوه نماییای برده امان از دل عشاق کجایی ... تا سجده گزارم.. تا سجده گزارم*****گر بوی تو را باد به منزل برساند... جانم برهاند..ور لحظه وجودم اثری هیچ نماند .... جز گرد و غبارم.. جز گرد و غبارم
غریب آقام ...خدایا، با ظهورش غربتش را به پایان رسان...
پیامبر اکرم(ص) فرمودند:
بندهای نیست که به وقتهای نماز و جاهای خورشید اهمیت بدهد، مگر این که من سه چیز را برای او ضمانت میکنم:
برطرف شدن گرفتاریها و ناراحتیها، آسایش و خوشی به هنگام مردن و نجات از آتش
سفینه البحار، ج ۲، ص ۴۲٫
در حال حاضر 3 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 3 مهمان ها)