نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1

موضوع: امانتی

  1. #1
    مدیرکل بازنشسته hossein moradi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    محل سکونت
    شهر ری
    نوشته ها
    4,055
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض امانتی

    روزی زنی از اهالی دینور نزد من آمد و گفت: «ای‏ابی‏روح! تو در شهر ما از جهت دین و تقوا مطمئن‏ترین‏کس هستی می‏خواهم امانتی را به تو بسپارم که آن را به‏محلش برسانی و نسبت‏به [ادای امانت] استوار باشی.»گفتم: «باشد. ان‏شاءالله [موفق خواهم شد].» گفت: «دراین کیسه سربسته مقداری درهم نهاده‏ام. آن را باز مکن‏و در آن منگر تا به کسی که از محتوای آن تو را آگاه‏سازد برسانی و این نیز گوشواره‏ام است که ده دینارارزش دارد در آن سه دانه مروارید به ارزش ده دینارتعبیه شده است. از حضرت صاحب‏الزمان،عجل‏الله‏تع لی‏فرجه، نیز سؤالی دارم که بایستی جواب‏آن را پیش از آنکه تو سؤال کنی بفرمایید.» گفتم:«سؤالت چیست؟» گفت: «مادرم هنگام عروسی من ده‏دینار از کسی که من او را نمی‏شناسم قرض گرفته بود ومن می‏خواهم آن را پس بدهم اگر حضرت،عجل‏الله‏تعالی‏فرج ، آن شخص را بر من معلوم نموده ودستور بفرمایند قرضم را ادا می‏کنم!» با خود گفتم: «این‏مطلب را چگونه به جعفر بن علی - کذاب، عمومی امام‏زمان، عجل‏الله‏تعالی‏فرجه، که ادعای امامت می‏کرد -بگویم؟» گو یا ظن آن زن آن بود که ممکن است جعفر بن‏علی امام باشد - والله اعلم. زن گفت: «این [سؤالات]امتحانی است‏بین من و جعفر بن علی.»

    در بغداد به نزد حاجز بن یزید وشاء - از وکلای امام‏زمان، عجل‏الله‏تعالی‏فرجه - رفتم و بر او سلام کرده ونشستم. گفت: «حاجتی داری؟» گفتم: «مالی نزد من‏هست که تا از کیفیت و مقدار آن خبر ندهید، نمی‏توانم آن‏را به شما تحویل دهم.» گفت: «ای احمد بن ابی‏روح! بایدبه سامره بروی.» گفتم: «لااله‏الاالله! عجب کاری به عهده‏گرفته‏ام! » وقتی به سامره رسیدم، گفتم: «در ابتدا نزدجعفر بردم.» بعد فکر کردم و گفتم: «ابتدا نزد ایشان -امام هادی، علیه‏السلام، و امام حسن عسکری،علیه‏السلام، و امام زمان، عجل‏الله‏تعالی‏فرجه - می‏روم‏تا ایشان را امتحان کنم. اگر به نتیجه نرسیدم نزد جعفرخواهم رفت. هنگامی که - به محله عسکر و خانه ابامحمدحسن بن علی عسکری، علیه‏السلام، نزدیک شدم، کنیزی‏بیرون آمدم و گفت: «تو احمد بن ابی روح هستی؟» گفتم:«بله‏» گفت: «این نامه مال توست آن را بخوان‏» نوشته‏بود: «بسم‏الله‏الرحمن‏الرحیم. ای پسر ابی‏روح! عاتکه‏دختر دیرانی کیسه‏ای که هزار درهم به گمان تو در آن‏است‏به تو امانت‏سپرده در حالی که گمان تو درست‏نیست. تو ادای امانت کرده و کیسه را باز نکرده‏ای ونمی‏دانی در آن چه مقدار وجود دارد. در آن هزار درهم وپنجاه دینار است و گوشواره‏ای که آن زن گمان می‏کردکه ده دینار ارزش دارد اما درست گفته که سه دانه نگین‏از مروارید در آن تعبیه شده که کمی بیش از ده دینار آن‏را خریده است. گوشواره را به کنیز ما بده که آن را به اوبخشیده‏ایم و برو به بغداد و مال را به حاجز بده و از اوآنچه به تو می‏دهد بگیر تا خرج راهت کنی. و اما آن ده‏دیناری که آن زن گمان می‏کند که مادرش در عروسی اوقرض گرفته و نمی‏داند که صاحبش کیست. این چنین‏نیست او می‏داند صاحبش کیست. صاحب آن ده دینارکلثوم دختر احمد است که از دشمنان ما اهل‏بیت است وآن زن دوست ندارد که آن را به او بدهد و می‏خواهد آن‏را بین خواهران خود قسمت کند. ما به او اجازه دادیم. اماوقت کند بین خواهران نیازمندش تقسیم نماید و دیگر ای‏ابی‏روح! برای امتحان جعفر به نزد او مرو و باز گرد به‏دیار خود که عمویت فوت کرده است‏خانواده و مال او راروزی تو کرده است.» [بعد از مطالعه نامه] به بغدادبازگشتم و کیسه را به حاجز دادم آن را شمرد هزاردرهم و پنجاه دینار بود و سی دینار به من داد و گفت:«دستور دادم که این را برای خرجی به تو بدهم.» آن راگرفته و به خانه[ای که برای اقامت در بغداد گرفته بودم]بازگشتم که خبر آوردند عمویت مرده و خانواده‏ام‏خواسته‏اند که باز گردم. پس بازگشتم و دیدم خبرصحیح بوده و سه هزار دینار و صد درهم به من به ارث‏رسیده است.

    بحار - ج‏51 - ص‏295 - 296

    ایضا: م م - ص‏599 - 600 - 601

    ایضا: خرایج - قطب راوندی
    احمد بن ابی‏روح

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه