نمایش نتایج: از 1 به 2 از 2

موضوع: حکایت همسايه‏ ابوبصير

  1. #1
    مدیر ارشد انجمنهای نور آسمان محبّ الزهراء آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ماه
    نوشته ها
    16,980
    تشکر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 ارسال

    پیش فرض حکایت همسايه‏ ابوبصير

    حکایت همسايه‏ ابوبصير



    همسايه بايد از هر جهت همسايه‏ى خود را رعايت كند، همچون برادرى مهربان با همسايه معامله نمايد، به درد همسايه برسد، مشكلاتش را حل كند، در امور زندگى به او كمك دهد، در حوادث روزگار به يارى او برخيزد، ولى همسايه‏ ى ابوبصير اين گونه نبود، در دولت ستمكار بنى عباس شغل پردرآمدى داشت، با تكيه بر آن دولت ثروت زيادى به چنگ آورده بود. ابوبصير مى‏ گويد:
    همسايه ‏ام چند كنيز آوازه‏خوان و گروهى مطرب داشت، به طور دايم مجلس لهو و لعب و مشروبخوارى او و دوستانش برپا بود. من كه تربيت شده‏ ى فرهنگ اهل بيت عليهم السلام بودم از اين وضع نگرانى سختى داشتم، روحيه‏ام آزرده بود، در رنج فراوانى بسر مى ‏بردم، بارها با زبانى نرم با همسايه سخن گفتم، گوش نداد، به اصرار زيادى برخاستم توجه نكرد، ولى از امر به معروف و نهى از منكر غفلت نكردم تا روزى به من گفت: من مردى مبتلا به هوا و شيطانم، تو اگر وضع مرا براى امام بزرگوارت حضرت صادق عليه السلام تعريف كنى شايد با توجه حضرت صادق عليه السلام و دم عيسوى آن امام بزرگوار، از اين آلودگى فساد و از اين شرّ و بدبختى نجات پيدا كنم.
    ابوبصير مى‏ گويد: سخنش را پذيرفتم، حرفش را قبول كردم، پس از مدتى در مدينه خدمت حضرت صادق عليه السلام رسيدم و اوضاع همسايه‏ام را براى حضرت‏ توضيح دادم و نگرانى سخت خود را به امام باكرامتم اظهار نمودم.


    امام فرمودند: چون به كوفه برگردى به ملاقاتت مى ‏آيد، از قول من به او بگو اگر كارهاى زشت خود را ترك كنى، از لهو و لعب دست بردارى و با تمام گناهانت قطع رابطه نمايى، بهشت را براى تو ضامن مى‏شوم. چون به كوفه برگشتم دوستان به ديدنم آمدند، او هم آمد، وقتى خواست برود به او گفتم: نرو زيرا با تو سخنى دارم، چون اطاق خلوت شد و جز من و او كسى نماند، پيام حضرت صادق را به او رساندم و اضافه كردم امام صادق عليه السلام به تو سلام رسانده!
    همسايه‏ام با تعجّب گفت: تو را به خدا سوگند مى‏دهم، امام صادق به من سلام رسانده و به شرط توبه از گناه، بهشت را براى من ضامن شده؟! قسم خوردم كه متن اين پيام همراه با سلام از جانب حضرت صادق براى توست.
    گفت: ابوبصير، مرا بس است. پس از چند روز پيام داد مى‏خواهم تو را ببينم، به در خانه‏اش رفتم در زدم، آمد پشت در، در حالى كه لباسى به تن نداشت، گفت: ابوبصير، آنچه در اختيارم بود به محلّ معيّنش رساندم، از تمام اموال حرام سبك شدم، از تمام گناهانم قطع رابطه كردم.


    براى او لباس آماده نمودم و گاهى به ديدنش مى‏رفتم و اگر مشكلى داشت رسيدگى مى‏نمودم. يك روز برايم پيام فرستاد كه در بستر بيمارى گرفتارم، به عيادتش رفتم، عيادت از او و رعايت حالش ادامه يافت، تا روزى به حال احتضار افتاد، در آن حال براى چند لحظه بيهوش شد، چون به هوش آمد، در حالى كه لبخند به لب داشت به من گفت: ابوبصير، امام صادق عليه السلام به وعده‏اش وفا كرد، سپس از دنيا رفت!


    در آن سال به حج رفتم، پس از حج براى زيارت قبر پيامبر و ملاقات با امام صادق عليه السلام به مدينه مشرّف شدم، چون به ديدن امام رفتم يك پايم در اطاق و پاى ديگرم بيرون بود كه حضرت صادق عليه السلام به من فرمودند: ابوبصير، من نسبت به‏ همسايه‏ات به وعده‏اى كه داده بودم وفا كردم‏ !



    پایگاه عرفان

    به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
    به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!






    بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
    شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #2
    همكار بازنشسته olive آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    آسمان
    نوشته ها
    521
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    خدا کنه این خاندان کرم
    دست ما ها رو هم بگیرن.
    رهبرم فرمودند:

    «اقتصاد مسأله‌ی اصلی كشور است. اگر ملت بتواند اقتصاد خود را روبه‌راه كند، دشمن در مقابله‌ى با ملت ايران بى‌دفاع خواهد ماند»

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. حکایت امر به معروف و نهی از منکر
    توسط خادم الزینب در انجمن مباحث ديگر بخش اسلامی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 28-09-2012, 10:06
  2. حکایت دیدار عبدالکریم پینه‌دوز با امام زمان(عج)
    توسط sorkh91 در انجمن داستان های مرتبط با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 17-07-2012, 17:12
  3. حکایت دخترانی که منتظرشوهر دکتر،مهندس هستند!
    توسط محبّ الزهراء در انجمن مباحث مرتبط با حجاب ، عفاف و امور بانوان
    پاسخ: 28
    آخرين نوشته: 17-01-2012, 18:30
  4. پاسخ: 5
    آخرين نوشته: 07-11-2011, 09:24
  5. بشنو از نی چون حکایت ها کند
    توسط vorojax در انجمن عاشورا خون خدا جاری در رگهای تنزیل[ویژه نامه محرم]
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 11-12-2010, 10:12

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه