بوي تعفن گناه
در گـنـاه ، تعفن وجود دارد. انسان چون ظلمت گناهانى را نمى بيند،تعفن آن را نيز درك نمى كند. امـا آنـان كـه داراى شـمّ مـعـنـوى هـسـتـنـد، تـعـفـن گـنـاه را مـى فـهـمـنـد.اگر تعفن ظاهرى ، زشت و ناپسند است ، پس تعفن باطنى و معنوى به طريق اولى داراى زشتى بـيـش تـرى اسـت . بـا تعفن معنوى ، كسى را به بهشت راه نمى دهند. جهنم ، حمام و تصفيه خانه است . آنان كه در دنيا خود را پاك نكرده اند، در حمام داغ ، يعنى جهنم مى اندازند.
اهل معنويت ، خود را از فكر گناه نيز پرهيز مى دهند و مواظبند كه در فكر خود نيز مرتكب خطايى نشوند. در علت پرهيز و فرار آنان از فكر گناه ، سه مطلب مهم وجود دارد:
نـخـسـت : در گناه ، ظلمت وجود دارد و فكر گناه هم ، مرحله ضعيف همان گناه است . بنابر اين ، در فـكـر گناه نيز ظلمت است . اما ظلمت فكر گناه ، به مراتب كمتر است . به بيان علمى ، وجود بر دو نوع است :
الف ـ وجود ذهنى ؛ كه گناه فقط به ذهن انسان خطور مى كند.
ب ـ وجود خارجى ؛ كه گناه در خارج از ذهن انجام مى شود.
البـتـه چـون وجود خارجى قوى است ، ظلمت آن نيز زياد است و چون وجود ذهنى ، ضعيف است ، ظلمت آن نـيـز كـم مـى باشد. از اين رو، آنان كه در وادى اسرار هستند، از فكر گناه نيز خود را نجات مى دهند تا بر دل پاك آنان ، كدورتى عارض نگردد. حضرت عيسى (ع ) در اين باره فرمود: (اگـر آتش در خانه اى برافروخته شود، دود آن ، در و ديوار خانه را سياه مى كند. فكر گناه نيز چنين است .)
فـكـر گـنـاه ، ابـتـدا ضـعـيـف اسـت و كـدورت ايـجـاد مـى كـنـد. ايـن كـدورت هـاى انـدك ، تـبـديـل بـه ظـلمـت هـاى بزرگ مى شود. از اين رو، علما معتقدند: اصرار بر مكروهات ، منجر به گناه كبيره مى شود. بنابر اين اهل معنا، حتى از فكر گناه و ظلمت اندك آن نيز پرهيز مى نمايند.
دوم ـ اگـر نـورانـيـت بـاطـن انسان ، به طور مثال 10 درجه باشد و فكر گناه به او راه يابد، چـون در فـكر گناه ، ظلمت و كدورتى وجود دارد. آن نورانيت به 9 درجه كاهش مى يابد. انسانى كـه بـا نـورانـيـت 10 درجـه حـريـف هـواى نفس خود نمى شود، به يقين با نورانيت 9 درجه نمى تواند از عهده دشمن بر آيد و زودتر مرتكب گناه مى شود.
سـوم ـ وقـتى (فكر) گناه به ذهن انسان بيايد، ابتدا يك (فكر) است ؛ امّا بتدريج (فكر)، بـه (شـوق ) تـبـديل مى شود. انسان در مرحله فكر، ممكن است به راحتى نجات يابد؛ اما اگر فـكـرهـاى آلوده روى هـم انـبـاشـتـه شـونـد و بـه شـوق تبديل گردند، از آن پس ، انسان بى طاقت مى شود و ممكن است به آن گناه رو آورد.
علماى اخلاق ، براى ورود انسان به گناه ، مراحلى را قائلند كه اگر آن ها در فردى مهيا شود، بـه سـوى گـنـاه خواهد رفت . آن مراحل عبارتند از: تصور، تصديق ، شوق ضعيف ، عزم ، جزم ، تحرك عضلات و انجام گناه .
بـه عـنـوان مـثـال ، درهـواى گـرم مـاه مبارك رمضان ، تشنگى بر روزه دار عارض مى شود. ابتدا تصور مى كند كه آب بنوشد. پس از تصور، تصديق مى كند و مى پذيرد كه بايد آب بنوشد تـا رفـع تـشـنـگـى نـمـايـد. پـس از تـصـديـق ، شـوق در او پـديـد مـى آيـد كـه بـه دنـبـال آب بـرود. بـا آمدن شوق ، عزم و تصميم آشكار مى شود و با عزم و تصميم ، به جزم و قـطـع مـى رسـد. پس از آن ، عضلات به حركت در مى آيد. دست به سوى ليوان مى رود و آب را مى نوشد.
ايـن مـراحـل ، در ورود انسان به گناه نقش بسزايى دارند. انسان در گام نخست ، گناه را تصور مـى كـنـد، سـپـس تـصـديـق و در مـرحـله بـعـدى ، بـه شـوق تـبديل مى شود. بيرون رفتن از شوق گناه ، كار سنگين و دشوارى است و گاه شوق به عزم و تـصـمـيـم تـبـديـل مـى شـود و عـزم بـه جـزم مـى رسـد. در ايـن مـرحـله ، چـشـم مـى بـيـنـد، دل مى خواهد و پا به حركت در مى آيد. بنابر اين ، انسان در معرض سقوط و خطر (انجام گناه ) قرار مى گيرد.
امام على (ع ) مى فرمايد:
(مَنْ كَثُرَ فِكْرُهُ فِى الْمَعاصى دَعَتْهُ اِلَيْها)
كسى كه بسيار در فكر گناهان باشد، به آن گناه كشيده مى شود.
(خَوضُ النّاسِ فى الشَّى ء مُقدَّمَةُ الْكائِنِ)
اگر انسان در امرى بسيار فكر كند، مقدمات انجام آن كار در او پديد مى آيد.
اهـل مـعـنا، چون به مراحل و خطرهاى مذكور واقفند هيچ گاه فكر گناه را به سر راه نمى دهند تا مبادا مرتكب آن شوند. حضرت امام خمينى (قدس سره ) به (تحلية الخواطر) اشاره فرمود كه :
(انسان در ذهن خود، خطورات گناه را پاك كند.)