توضيح سؤال:
با توجه به اين گفته«ابن كثير» در متن زير آيا ميتوان گفت: يزيد راضي به كشته شدن امام حسين نبوده و اين كار از سوي «ابن زياد» صورت گرفته و به اين شكل يزيد را تبرئه نمود؟
... إنّ يزيد فرح بقتل الحسين أوّل ما بلغه، ثمّ ندم على ذلك... لمّا قتل ابن زياد الحسين ومن معه، بعث برؤوسهم إلى يزيد، فسرّ بقتله أوّلاً وحسنت بذلك منزلة ابن زياد عنده، ثمّ لم يلبث إلاّ قليلاً حتّى ندم! فكان يقول: وما كان عليّ لو احتملت الأذى وأنزلته في داري، وحكمته فيما يريده، وإن كان عليّ في ذلك وكف ووهن في سلطاني، حفظاً لرسول اللّه صلّى اللّه عليه وسلّم، ورعاية لحقّه وقرابته، ثمّ يقول: لعن اللّه ابن مرجانة، فإنّه أخرجه واضطرّه، وقد كان سأله أن يخلّي سبيله، أو يأتيني، أو يكون بثغر من ثغور المسلمين حتّى يتوفّاه اللّه، فلم يفعل، بل، أبى عليه وقتله، فبغضني بقتله إلى المسلمين، وزرع لي في قلوبهم العداوة، فأبغضني البرّ والفاجر بما استعظم الناس من قتلي حسيناً، مالي ولابن مرجانة، قبّحه اللّه وغضب عليه.
... يزيد در ابتداى امر با كشته شدن حسين خوشحال گرديد اما بعد نادم و پشيمان گرديد يعنى: ابتدا با ديدن سرهاى بريده شهدا خوشحال شد اما پس از چندى پشيمان شد و اظهار نارضايتى كرد و گفت: اگر من بودم نمىگذاشتم فرزند مرجانه ـ عبيد اللّه بن زياد ـ حسين را بكشد، بلكه به احترام جدّش رسول خدا ـ اگر چه آسيبى به سلطنت من هم مىرسيد ـ او را احترام مىكردم، سپس گفت: خدا لعنت كند پسر مرجانه را كه باعث اخراج حسين از مدينه شد و او را مجبور كرد، با اينكه حسين به او گفته بود تا او را آزاد بگذارد، يا لااقل او را نزد من مىآورد، يا به شهرى از شهرهاى مسلمانان مىرفت و تا پايان زندگى در همانجا مىماند، اما چنين نكرد و بر او سخت گرفت تا او را كشت، و مرا با اين كار نزد مسلمانان بد نام كرد تا دشمنم بدارند و بذر كينه و دشمنى مرا در دلها كاشت، تا آدمهاى خوب و بد هر دو با من دشمنى كنند، خدا چهره پسر مرجانه را زشت كند و خشم خدا بر او باد.
البداية والنهاية، ج 8، ص254 و 255.
و يا اگر طبق نظر «ابن تيميه» بيعت نكردن امام حسين عليه السلام با يزيد را ظلم و سركشي و طغيان برعليه يزيد كه خليفه وقت است بدانيم، در اين صورت قضيه برعكس شده و بايد تقصير را از جانب امام حسين عليه السلام دانست و در نهايت كشته شدن امام حسين عليه السلام را نعمت و كرامتي از سوي خدا براي او بدانيم.
ابن تيميه در اين رابطه ميگويد:
فلما ذهب الحسين رضي الله عنه وأرسل ابن عمه عقيل إليهم، وتابعه طائفة. ثم لما قدم عبيد الله بن زياد الكوفة، قاموا مع ابن زياد، وقتل عقيل وغير هما. فبلغ الحسين ذلك، فأراد الرجوع، فوافه سرية عمر بن سعد، وطلبوا منه أن يستأسر لهم، فأبى، وطلب أن يردوه إلى يزيد بن عمه، حتى يضع يده في يده، أو يرجع من حيث جاء، أو يلحق ببعض الثغور، فامتنعوا من إجابته إلى ذلك، بغيا وظلما وعدوانا... ووقع القتل حتى أكرم الله الحسين ومن أكرمه من أهل بيته بالشهادة... وكان ذلك من نعمة الله على الحسين، وكرامته له.
حسين به سوي كوفه حركت كرد در حالي كه قبلا پسر عموي خود مسلم بن عقيل را به سوي مردم كوفه فرستاده بود. اما چون عبيد الله بن زياد به كوفه آمد عقيل و عدهاي ديگر كشته شدند و چون اين خبر به حسين رسيد خواست كه منصرف شده و برگردد، اما لشكر عمر سعد آنها را محاصره كرد و از حسين خواست كه خود را اسير آنها كند؛ اما حسين از اين كار امتناع ورزيد. سپس از حسين خواست كه به سوي يزيد رفته و دست در دست او گذارده و با او بيعت نمايد و يا بازگردد و به هر جاي ديگر يا يكي از سر مرزها برود و از مركز دور شود. اما حسين از روي سركشي و ظلم و دشمني از تمام اين خواستهها امتناع كرد ... حسين كشته شد تا خداوند او و هر آن كس كه همراه او كشته شد را كرامت بخشد. و در حقيقت اين كشته شدن براي او نعمت و كرامتي بود از سوي خداوند كه به او بخشيده شد.
رأس الحسين، ابن تيمية، ص 200.
پاسخ:
در پاسخ به اين سؤال شايسته است تا به صورت خلاصه و در شش فصل مجزا شخصيت يزيد و جوانبي از زندگي او را از نگاه تاريخ مورد تحليل و بررسي قرار دهيم، تا به خوبي شخصيت او براي جويندگان حقيقت آشكار گرديده و در پرتو آن، سؤال و شبهات مربوط به اين بحث نيز پاسخ داده شود.
دورنمايي از فصول شش گانه اين بحث:
فصل اوّل: يزيد كيست؟
فصل دوّم: كارنامه اخلاقي ـ اعتقادى يزيد بن معاويه.
فصل سوّم: كارنامه سياسى يزيد.
فصل چهارم: سيماى يزيد در قرآن و حديث و لعن و تكفير او.
فصل پنجم: امام حسين عليه السلام در قرآن و حديث نبوي.
فصل ششم: قاتل امام حسين عليه السلام كيست؟!!
فصل اوّل
يزيد كيست؟
نسب يزيد
شناسنامه و نسب يزيد اين چنين است: او فرزند معاوية بن صخر، أبو سفيان بن حرب بن أميّة بن عبد شمس است.
مادرش: ميسون بنت بَحدل بن دُلجة بن قُناعة بن عدي بن زهير بن حارثة بن جَناب.
سال تولد: در سال 26 يا 27 هـ ق. متولّد شده است.
سال و روز و ماه وفات: در 14 ماه ربيع الأوّل سال 64 در يكى از روستاهاى دمشق به نام «حوارين» از دنيا رفت.
شرايط و محيط تربيتى يزيد
انتساب به دستگاه خلافت و حضور در دربار شاهانه معاويه و آماده بودن همه ابزارهاى لازم براى عيش و نوش و خوش گذرانى زمينه را براى يزيد از هر جهت فراهم كرده بود تا از ادب اسلامى و تربيت قرآنى فاصله بگيرد و حتّى حرمت حريم قانون خدا را در هم بشكند و دست به مى و شراب و قمار و ديگر ناشايستها بزند.
شيوه به قدرت رسيدن يزيد
يزيد با تعيين خليفه سابق، يعنى پدرش معاويه، و بدون دخالت مردم و رأى و مشورت آنان به حكومت رسيد.
حال آيا آنگونه كه اهل سنّت مىگويند يزيد واقعاً با رأى و مشورت و رضايت مردم، يا لااقل يك يا دو نفر از صحابه به خلافت رسيد؟
تاريخ در اين زمينه پاسخ ميدهد:
وى با مصلحت سنجى و علاقه پدر بر تخت سلطنت نشست، زيرا قدرت به دست آمده پس از او بايد در اختيار فرزندان اميّه قرار مىگرفت.
نويسنده كتاب تاريخ دمشق مىگويد:
بويع له بالخلافة بعد أبيه بعهد منه
خلافت و ولايتعهدى يزيد توسّط معاويه شكل گرفت.
تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، ج 65، ص 394.
و به نقل از زبير بن بكّار مىنويسد:
بايع له معاوية من بعده، وكان أوّل من جعل وليّ عهد في صحّته، وكان معاوية يقول: لولا هوائى في يزيد لأبصرت قصدي.
معاويه در حياتش بر جانشينى و خلافت فرزندش يزيد از مردم بيعت گرفت، و اين اوّلين قرار داد وليعهدى در اسلام بود، و معاويه مىگفت: اگر علاقه من به يزيد نبود نظرم را تغيير مىدادم.
تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، ج 65، ص 395
آنان كه مىگفتند: امر جانشينى پيامبر به مردم واگذار شده است و با افتخار آن را دمكراسى اسلامى و مظهر تقدّم مسلمانان بر اروپائيان در تشكيل حكومت مردمى مىدانستند، بايد جواب بدهند كه مگر فاصله زمانى معاويه و يزيد با صدر اسلام و دوران زندگى پيامبر اسلام چقدر است، كه با اين سرعت همه چيز حتّى شيوه انتخاب خليفه فراموش مىشود؟
روش زمامدارى يزيد
ادامه روش پدر، يعنى با زور و قتل و تبعيد و اختناق.
اگرچه اين موضوع به قدري واضح است كه نياز به ذكر شاهد تاريخي نيست؛ اما در ادامه مطالب، شواهد متعددي خواهد آمد.
فصل دوّم
كارنامه اخلاقي ـ اعتقادى يزيد بن معاويه
اختلاف ديدگاه در ترسيم چهره اخلاقي يزيد
مورّخان منصف بي پروا چهره زشت و خون آشام و بى ادب يزيد را به نمايش گذاردهاند، كه البتّه عدّه اى را ناپسند آمده و بر آن تاختهاند و بر همين اساس دو گونه نقل تاريخى در معرفى وى مشاهده مىشود.
نقل اوّل:
او را شخصي شارب الخمر و فاسد و فاجر و اهل ارتكاب معاصي و بى اعتنا به مبانى مذهبى و جسور و هتّاك نسبت به مال و جان مردم مخصوصاً خوبان و نيكان و قاتل خوبان مىشناساند.
نقل دوّم:
او را پيشوايى برگزيده و جانشينى همانند ديگر جانشينان شايسته پيامبر خدا صلّي الله عليه و آله وسلّم كه محبوب دلها بودند معرفي نموده است.
حال كدام يك از اين دو نقل با حقايق و واقعيّات تاريخى همسويى دارد؟ پاسخ را از لابلاي صفحات تاريخ مييابيم.
نمونههايي از انحطاط اخلاقي يزيد
شراب خواري يزيد:
يكى از نوشيدنيهاى حرام و نجس در شريعت اسلامى مايعى است كه از جوشاندن آب انگور و خرما و غير آن گرفته مىشود كه با آشاميدن آن حالتى غير طبيعى و از خود بيخود شدن به انسان دست مىدهد، خداوند متعال در كتاب شريفش قرآن، اين مايع را تحت عنوان شرب خمر حرام فرموده است.
يَسْـئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَآ إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمهمَآ أَكْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا البقرة (2)، آيه 219.
در باره شراب و قمار، از تو مىپرسند، بگو: «در آن دو،گناهى بزرگ، و سودهايى براى مردم است، ولى گناهشان از سودشان بزرگتر است.»
يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالاَْنصَابُ وَالاَْزْلَـمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَـنِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ المائدة (5)، آيه 90.
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، شراب و قمار و بتها و تيرهاى قرعه پليدند و از عمل شيطانند. پس، از آنها دورى گزينيد، باشد كه رستگار شويد.
إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَـنُ أَن يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَ وَةَ وَالْبَغْضَآءَ فِى الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَوةِ فَهَلْ أَنتُم مُّنتَهُونَ المائدة (5)، آيه 91.
همانا شيطان مىخواهد با شراب و قمار، ميان شما دشمنى و كينه ايجاد كند، و شما را از ياد خدا و از نماز باز دارد. پس آيا شما دست برمىداريد؟
و رهبران دينى نيز با اين مايع نجس به شدّت بر خورد كرده و سخت ترين رفتارها را با مبتلايان به مسكرات داشتهاند كه سخنانشان در اين ارتباط بهترين شاهد بر موضعگيرى آنان است.
رسول گرامى صلى الله عليه و آله در سخنى جامع انزجار و نفرتش را با نفرين بر همه عوامل تشكيل دهنده و سازنده آن از لحظه كاشت تا آخرين مراحل توزيع و مصرف اعلام مى كند و مىفرمايد:
لعن اللّه الخمر وشاربها وساقيها وبائعها ومبتاعها وعاصرها ومعتصرها وحاملها والمحمولة إليه وآكل ثمنها
(ترجمه با استفاده از متن قبل)
سنن أبي داود، ج 3، ص324، ح 3674 ـ المستدرك على الصحيحين، ج 2، ص 37، ح 2235.
و مؤمنان راستين نيز از افراد مبتلا به اين نوشيدنى شيطانى متنفّر و در فرهنگ امّت اسلامى چنين افرادى بى دين و گردنكش در برابر حكم خدا تلقى مىشوند.
ولى شخصيّت مورد بحث ما در اين تحقيق از كسانى است كه وقايع نگاران حتى از ثبت رفتار ناپسند وى از نوجوانى تا لحظه مرگ چشم پوشى نكرده و نوشتهاند كه آلوده به مى و شراب بوده است.
شراب خواري يزيد از طفوليت:
ابن كثير و ديگران اين روايت را ذكر كردهاند:
كان يزيد بن معاوية في حداثته صاحب شرب.
يزيد بن معاويعه از كودكي اهل شرب خمر بود.
البداية والنهاية، ج 8، ص228 ـ تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، ج 65، ص 403
شراب خواري يزيد در شهر مدينه و در ملاء عام:
در دوران خلافت پدرش و در سفر حجّ و پس از مراجعه به شهر مقدّس مدينه و در كنار حرم و خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله دست از دهن كجى به شريعت اسلام بر نداشت و در حضور مردم بر سفرهاش شراب گذاشت و فقط زماني كه خبر دار مىشود كه ابن عباس و حسين بن على قصد ورود به خانه او را دارند دستور مىدهد تا شراب را بردارند.
عمر بن شيبة قال: لمّا حجّ الناس في خلافة معاوية جلس يزيد بالمدينة على شراب، فاستأذن عليه ابن عبّاس والحسين بن عليّ، فأمر بشرابه فرفع.
(ترجمه قبل از متن آمده است)
تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، ج 65، ص 406.
آلودگى يزيد به شرب خمر آن چنان واضح و آشكار بود كه حتّى در حضور گروههايى كه از شهرهاى دور و نزديك به ديدنش مىآمدند دست بردار نبود و در برابر نگاه ديگران با جرأت آن را مىنوشيد.
سند ذيل گواهى است گويا كه دقّت در آن هر مسلمانى را به تعجّب وا مىدارد.
بعث (عثمان بن محمّد بن أبي سفيان، والي مدينة) إلى يزيد منها وفداً فيهم عبد اللّه بن حنظلة الغسيل الأنصاري، وعبد اللّه بن أبي عمرو بن حفص بن المغيرة الحضرمي، والمنذر بن الزبير، ورجال كثير من أشراف أهل المدينة، فقدموا على يزيد، فأكرمهم وأحسن إليهم، وعظّم جوائزهم، ثمّ انصرفوا راجعين إلى المدينة، إلاّ المنذر بن الزبير، فإنّه سار إلى صاحبه عبيد اللّه بن زياد بالبصرة، وكان يزيد قد أجازه بمائة ألف نظير أصحابه من أولئك الوفد، ولمّا رجع وفد المدينة إليها، أظهروا شتم يزيد، وعيبه، وقالوا: قدمنا من عند رجل ليس له دين، يشرب الخمر، وتعزف عنده القينات بالمعازف.
وإنّا نشهدكم أنّا قد خلعناه، فتابعهم الناس على خلعه، وبايعوا عبد اللّه بن حنظلة الغسيل على الموت.
گروهى به نمايندگى مردم مدينه كه از اشراف و بزرگان بودند از جمله فرزند شهيد جنگ أُحُد عبد اللّه بن حنظله غسيل الملائكه وارد شهر شام شدند و به ديدار يزيد رفتند، يزيد به آنان احترام فراوانى گذاشت و هداياى بزرگى به آنان داد، ولى آنان پس از بازگشت به مدينه از يزيد به بدى ياد كردند و عيبهايش را براى مردم بازگو مىكردند، از جمله مىگفتند: از نزد كسى آمدهايم كه دين ندارد، شراب مىنوشد، ونوازندهها در حضورش به نواختن و رقص مىپردازند، شاهد باشيد كه ما او را از خلافت عزل كرديم.
مردم مدينه عزل يزيد از حكومت را تأييد و با عبد اللّه بن حنظله تا پاى مرگ بيعت كردند.
البداية والنهاية، ج 8، ص 235 و 236 ـ الكامل، ابن أثير، ج 4، ص103 ـ تاريخ طبرى، ج 7، ص4.
علاقه يزيد به شراب به قدري بود كه دستور ميداد تا بهترينها را برايش آماده كنند ذهبى از زياد حارثى نقل مىكند: