گروه تاریخ- محمدامین فرج اللهی: اطرافیان و وابستگان آیت الله منتظری که از هواداران سیدمهدی هاشمی معدوم هستند بار دیگر با تشکیک در به صحت نامه ی 6/1 امام خمینی(ره) خطاب به آیت الله منتظری، نسبت های ناروایی را متوجه امام راحل نموده و به بهانه ی حمایت از آیت الله منتظری به عقده گشایی علیه امام امت پرداختند. به گزارش رجانیوز، چندی پیش یکی از سایت های جریان فتنه یادداشتی از زهرا ربانی املشی- عروس آیت الله منتظری و همسر احمد منتظری- را منتشر کرد که در آن نسبت به صحت نامه ی 6/1 امام خمینی(ره) تشکیک شده و اتهامات ناروایی را متوجه اطرافیان امام نموده بود.همچنین در این یادداشت، بنا بر سیره ی رایج هواداران آیت الله منتظری نسبت های ناروایی نیز متوجه شخص امام امت(ره) شده بود.
*زهرا ربانی املشی در ابتدا پس از بیان اینکه نامه ی 6/1 امام بر خلاف نامه های قبلی ایشان از رادیو و تلویزیون خوانده نشده، بررسی این نامه از نظر محتوی، خط و چگونگی انتشار را،دریچهای به سوی شفافیت در این مسئله تاریخی دانسته و ایرادات خود را اینگونه بیان می کند:
"الف: ابتدا بررسی نامه از نظر ظاهر و چگونگی پخش آن، که ثابت میکند نمیتواند ازطرف امام خمینی باشد:
1- عدم تطابق خط نامه با خط امام از نظر کارشناسان.
2- پخش نشدن آن از صدا و سیما در زمان حیات امام.
3- درج نشدن آن در صحیفه نور، با اینکه نامه بعد از آن یعنی نامه 68/1/8 در این کتاب هست."
در ابتدا باید خانم ربانی املشی به این سوال پاسخ دهند که منظور از کارشناسانی که بر عدم تطابق دستخط نامه ی مذکور با دستخط امام در سایر نامه ها گواهی داده اند چه کسانی می باشند؟چرا در طول تاریخ انقلاب اسلامی تنها اطرافیان و هواداران آیت الله منتظری این شبهه را مطرح کرده اند و سایر یاران امام و بزرگان انقلاب حرف آنها را رد می کنند؟ و چرا افرادی که در بیت امام راحل بوده اند نظیر آیت الله توسلی، حجت الاسلام والمسلمین رحیمیان،آقای محمدعلی انصاری و امثال ایشان و سایر بزرگان انقلاب در رد صحت این نامه حرفی نزده اند؟بلکه صحت آن را تایید کرده اند.
از سوی دیگر قرینه های متعددی دال بر صحت این نامه از جانب شخص امام هم در خاطرات شخصیت های مختلف انقلاب و هم در خاطرات خود آیت الله منتظری وجود دارد.از جمله ی اینها خاطره ای از آیت الله ری شهری وزیر اطلاعات وقت است که در آن به جلسه ی چند تن از اعضای مجلس خبرگان رهبری با امام راحل اشاره می کند که افراد حاضر در جلسه از امام خواهش می کنند تا عبارتی از نامه که به سلب عدالت آیت الله منتظری اشاره دارد از نامه حذف شود.خواهش دیگر ایشان نیز عدم پخش این نامه از طریق رسانه های عمومی است که با اصرار آنها امام با این دو مورد موافقت می نمایند.آن قسمت از نامه ی امام که خط خوردگی دارد مربوط به همین مساله ی سلب عدالت است.
آیت الله ریشهری این قضیه را در خاطرات خود اینگونه نقل کرده است:
عصر يكشنبه 68/1/6، دفتر امام از آيتالله خامنه اي و آقاي هاشمي ميخواهد كه نامه ياد شده را به آقاي منتظري در قم برسانند. همچنين مجلس خبرگان تشكيل شود و به دستور امام، در خصوص عزل آقاي منتظري تصميمگيري نمايد. لذا آيتالله خامنهاي، آيت الله مشكيني، آيتالله اميني، آيتالله مؤمن، و آيتالله طاهري خرم آبادي در دفتر آيتالله هاشمي رفسنجاني، جلسهاي را ترتيب ميدهند كه در اين باره تصميم گيري كنند.
در آن جلسه جمع مذكور به اين نتيجه ميرسند كه ابلاغ چنين نامه تندي به آقاي منتظري و تشكيل مجلس خبرگان براي عزل ايشان، مصلحت نيست و لذا تصميم ميگيرند كه خدمت امام برسند و نظر خود را به امام بگويند. شب هفتم فروردين 68، نام بردگان به استثناي آقايان مومن و طاهري، خدمت امام ميرسند و نظر خود را ميگويند و از ايشان ميخواهند كه از ارسال نامه به آقاي منتظري منصرف شود و به گفته حاج احمدآقا، -چنان كه پيش از اين گفته شد- لااقل، موضوع سلب عدالت را از نامه حذف كنند.»( سنجه انصاف، ص279-280)
همچنين حضرت امام(ره) در اين جلسه هيات رئيسه مجلس خبرگان كه جهت وساطت مبني بر عدم پخش نامه 6/1/68 و يا حداقل حذف قسمت سلب عدالت خدمت امام رسيده بودند ميفرمايند: «در وضعيت فعلي حجت بر من تمام شده و اگر روزي مملكت دست آقاي منتظري بيفتد، نزدیكان و محركان ايشان مملكت را قبضه ميكنند و سپس خود او را ميكشند. من وظيفه دارم انقلاب را نجات دهم. كسي كه يك بيت را نميتواند اداره كند، چگونه ميتواند يك مملكت را به او سپرد. ( سنجه انصاف، ص279-280)
حضرت امام(ره) با عدم پخش نامه 6/1/68 در رسانه ها و حذف موضوع سلب عدالت موافقت ميكنند اما نه به اين معنا كه آقاي منتظري از عدالت ساقط نيست بلكه حضرت امام(ره) در مورد اين مسئله گفتهاند: «البته اينكه من نامه 6/1/68 را پس گرفتم، نه اينكه پشيمان شدم و نه اينكه اصرار شما مرا وادار كرد كه اين نامه را پس بگيرم، فقط ترسيدم كه با پخش اين نامه، خون مردم به جوش بيايد و بريزند و آقاي منتظري را بكشند...» ( از جدايي تا رويارويي ص65)
آیت الله منتظری نیز در خاطرات خود راجع به علت عدم پخش نامه ی 1/6 حضرت امام در رسانه ها چنین می گوید: "حدودا یکی دوساعت از ظهر گذشته بود که آقای حاج شیخ عبدالله نوری از تهران وارد شدند و شروع کردند به اظهار ناراحتی زیاد که قرار بوده این نامه را در رادیو تلویزیون بخوانند و اگر نامه پخش شود چه می شود، خیلی بد شده و امام خیلی ناراحت هستند و شما باید چیزی بنویسید که ایشان قانع شوند و..."
مشاهده می شود که در این صحبت ها عبدالله نوری به دو نکته اشاره می کند که از قضا،جواب دو ابهام و شبهه ای است که خانم ربانی املشی مطرح می کند.یکی اینکه عبدالله نوری می گوید:" قرار بوده این نامه را در رادیو تلویزیون بخوانند" و دیگر اینکه " امام خیلی ناراحت هستند و شما باید چیزی بنویسید که ایشان قانع شوند"!!
جالب آنکه ایت الله منتظری در ادامه ی این خاطره می گویند:"آقای نوری با حالت گریه متنی را از جیبشان دراوردند و گفتند:من در ماشین این متن را نوشته ام که شما این مضمون را به امام بنویسید...."
نکات بالا نشان می دهد که بر خلاف ادعاهای خانم ربانی املشی،نامه ی حضرت امام قرار بوده رسانه ای شود و عدم رسانه ای شدن آن،نه نشانه ی جعلی بودن آن،بلکه نتیجه ی خواهش و اصرار برخی اعضای مجلس خبرگان بوده است.
همچنین بیان "ناراحتی امام" توسط عبدالله نوری و خواهش از آیت الله منتظری برای نوشتن نامه ی مستقیم به شخص حضرت امام،نشان دهنده ی این است که آیت الله منتظری و عبدالله نوری این نامه را از جانب خود امام می دانند و شکی در محتوا و دستخط آن ندارند.برفرض جعلی بودن نامه، عبدالله نوری ناراحتی امام را از کجا می داند؟!
همچنین آیت الله منتظری در جواب این نامه در تاریخ 7/1 چنین می نویسند" محضر مبارک آیت الله العظمی امام خمینی مدظله العالی پس از سلام و تحيت مرقومه شريفه مورخ 6/1/68 واصل شد."
اگر آیت الله منتظری معتقد بوده اند نامه جعلی بوده و توسط سید احمد خمینی نوشته شده است،چرا در جواب آن،امام راحل را خطاب قرار می دهند؟! و آیا اگر نامه ی 1/6 جعلی بوده و امام در جریان آن نبوده اند،چرا نپرسیده اند کدام مرقومه؟!
هم چنین امام راحل طی نامه ای کوتاه به نمایندگان مجلس در فروردین 68، ضمن بیان اینکه عزل آیت الله منتظری اقتضاء وظیفه شرعی شان بوده ،اظهار امیدواری می کنند که ابعاد موضوع در آینده روشن بشود.متن نامه ی ایشان به شرح زیر است:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
خدمت فرزندان عزیز، نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی، و وزرای محترم ـ دامت افاضاتهم
با سلام، شنیدم در جریان امر حضرت آقای منتظری نیستید و نمیدانید قضیه از چه قرار است. همین قدر بدانید که پدر پیرتان بیش از دو سال است در اعلامیهها و پیغامها تمام تلاش خود را نموده است تا قضیه بدین جا ختم نگردد، ولی متأسفانه موفق نشد. از طرف دیگر وظیفۀ شرعی اقتضا میکرد تا تصمیم لازم را برای حفظ نظام و اسلام بگیرد. لذا با دلی پرخون حاصل عمرم را برای مصلحت نظام و اسلام کنار گذاشتم.
انشاءاللّه خواهران و برادران در آینده تا اندازهای روشن خواهند شد. سفارش این موضوع لازم نیست که دفاع از اسلام و نظام شوخی بردار نیست؛ و در صورت تخطی، هر کس در هر موقعیت بلافاصله به مردم معرفی خواهد شد. توفیق همگان را از خداوند متعال خواستارم. والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته.
26/1/68
روح اللّه الموسوی الخمینی(صحیفه امام،جلد ۲۱ – صفحه ۳۵۰)
این سند محکم که تاریخ آن بیست روز پس از نامه ی 6/1 است به وضوح نشان می دهد که حضرت امام در جریان عزل آقای منتظری بوده اند و آن را اقتضای وظیفه شرعی خود عنوان می کنند.آیا هواداران آیت الله منتظری و داعیه داران جعلی بودن نامه ی 6/1، این نامه ی امام را نیز جعلی می دانند؟!
آیا با وجود این نکات و قرائن متواتر و مستحکم از جانب سایرین و خود آیت الله منتظری می توان عدم تطابق خط نامه با خط امام از نظر کارشناسان!! و پخش نشدن آن از صدا و سیما در زمان حیات امام راحل را دلیلی بر جعلی بودن آن دانست؟!
*زهرا ربانی املشی،همسر احمد منتظری در ادامه ی تلاش های خود با اشاره به "درج نشدن آن در صحیفه نور، با اینکه نامه بعد از آن یعنی نامه 8/1/68 در این کتاب هست و "وجود نامه 8/1/68 با ادبیات کاملاً متفاوت از نامه 6/1/68 و انتشار آن از رسانهها" تلاش می کند ادعایش را مبنی ساختگی نشان دادن نامه ی 6/1 اثبات کند.
باید یادآور شد که اگر هدف ایشان از بیان این نکته که نامه ی 6/1 در صحیفه نور نیست،عدم تایید آن از سوی موسسه نشر و تنظیم آثار امام است؛ این نتیجه گیری اشتباه است.چرا که نامه ی 6/1 در جلد بیست و یکم صحیفه امام آورده شده است و به جز آن هم، در چند سال اخیر که مجددا بحث جعلی بودن آن از سوی هواداران آیت الله منتظری مطرح شد،موسسه نشر و تنظیم آثار حضرت امام صحت آن را تایید کرد.
لازم به ذکر است آقای حمید انصاری قائم مقام موسسه نشر و تنظیم آثار امام نیزسال 89 در مصاحبه با سایت جماران و در پاسخ به شبهه پراکنی های احمدمنتظری- شوهر خانم ربانی املشی- درباره نامه 6/1 چنین پاسخ داده است:
موسسه درباره اصالت این نامه قبلا با شفافیت اعلان نظر کرده مبنی بر اینکه نامه 6/1/68 حضرت امام خطاب به قائم مقام رهبری (وقت ) ، قطعی الصدور از سوی شخص حضرت امام و غیر قابل خدشه است ، قصد بیان تفضیل موضوع را ندارم تاکید می کنم اسناد و مدارک مربوط به این نامه و مهمتر از آن اظهارات حاضران در جلسه سران قوا که در همان روز با حضور امام و یادگار ایشان در جماران برگزار گردیده و موضوع جلسه هم بحث درباره مطالب نامه و حتی تعابیر آن و در خواست عدم انتشار آن بوده است در اختیار موسسه می باشد . در این مجال فقط به این نکته اشاره می کنم که آنهاکه این ادعا را مطرح کرده اند توجه به این نکته نداشته اند که گیرنده این نامه در پاسخ مورخ 7/1/68 خویش خطاب به امام نوشته است :
«... پس از سلام ، مرقومه شریفه ی مورخ 6/1/68 واصل شد ضمن تشکر از ارشادات و ... »، متعاقب وصول این پاسخنامه ، نامه دوم حضرت امام به تاریخ 8/1/68 نوشته و برای ایشان ارسال گردیده است .< موسسه درباره اصالت این نامه قبلا با شفافیت اعلان نظر کرده مبنی بر اینکه نامه 6/1/68 حضرت امام خطاب به قائم مقام رهبری (وقت ) ، قطعی الصدور از سوی شخص حضرت امام و غیر قابل خدشه است ، قصد بیان تفضیل موضوع را ندارم تاکید می کنم اسناد و مدارک مربوط به این نامه و مهمتر از آن اظهارات حاضران در جلسه سران قوا که در همان روز با حضور امام و یادگار ایشان در جماران برگزار گردیده و موضوع جلسه هم بحث درباره مطالب نامه و حتی تعابیر آن و در خواست عدم انتشار آن بوده است در اختیار موسسه می باشد .
آیا تشکیک کنندگان در اصالت نامه 6/1، اصالت پاسخ این نامه (7/1/68 – که در آن قید پاسخ به نامه 6/1/68 تصریح شده است ) و نامه 8/1 را نیز منکر می شوند ؟! آیا این خود بهترین دلیل بر جعل ناشیانه ادعای مذکور نمی باشد.
یادآور می شوم که نامه معروف 6/1/68 حضرت امام را ،حجت الاسلام آقای محمدعلی انصاری اخوی اینجانب و بنده در روز 6/1/68 به قم بردیم و تحویل قائم مقام رهبری گردید. ناگفته هایی از این ماموریت و مسائل پس از تحویل نامه دارم که بیان آن فعلا در فرصت این مقال نمی گنجد.(مصاحبه با سایت جماران 24/7/89)
پس از نامه آیت الله منتظری در تاریخ 7/1 به امام راحل،ایشان در تاریخ 8/1/68 نامه ديگرى به آقاى منتظرى مىنويسند كه لحن و نگرشى متفاوت با نامه 6/1/68 دارد و علت اين تفاوت از نظر سخن و محتوا با توجه به فاصله كم زمانى، حكايت از آن دارد كه نظرات امام(ره) در شرايط نگارشى نامه دوم، عمدتاً تأمين شده و برخورد تند امام(ره) در نامه اول، عمدتاً به اين دليل بود كه ايشان مىخواستند تأمين مصلحت نظام اسلامى و انقلاب را با چنان شكلى عملى كنند كه در آينده ، نه آقاى منتظرى و نه ديگر نيروهاى درون نظام هرگز جرئت نكنند كه بازگشت وى به جايگاه رهبرى را مطرح سازند. در واقع، قصد امام(ره) اين بود كه به عنوان بانى نظام و رهبر انقلاب و با شناختى كه از ميزان توان مديريتى و شخصيت آقاى منتظرى داشتند، بازگشت وى به جايگاه رهبرى را محال و ناممكن سازند.
با مروری بر نامه ی 7/1 آیت الله منتظری که در آن تمایل خود را برای عزل از این مقام عنوان کرده اند؛ در می یابیم که مقصود امام محقق شده است، آنجا که ایشان در بخشی از نامه می نویسد:" و راجع به تعیین اینجانب به عنوان قائم مقام رهبرى، خود من از اول جدا مخالف بودم، و با توجه به مشکلات زیاد و سنگینى بار مسئولیت، همان وقت به مجلس خبرگان نوشتم که تعیین اینجانب به مصلحت نبوده است و اکنون نیز عدم آمادگى خود را صریحا اعلام مى کنم و از حضرتعالى تقاضا مىکنم به مجلس خبرگان دستور دهید مصلحت آینده اسلام و انقلاب و کشور را قاطعانه در نظر بگیرند و به من اجازه فرمایید همچون گذشته یک طلبه کوچک و حقیر در حوزه علمیه به تدریس و فعالیتهاى علمى و خدمت به اسلام و انقلاب، زیر سایه رهبرى حکیمانه حضرتعالى، اشتغال داشته باشم و اگر اشتباهات و ضعفهایى که لازمه طبیعت انسان است رخ داده باشد، انشاءاللّه با رهبریهاى حضرتعالى مرتفع گردد."
طبیعی است که عدالت امام راحل به عنوان ولی فقیه اقتضاء می کند که برخوردشان با آیت الله منتظریِ قبل از نامه ی 7/1 با آیت الله منتظری بعد از نامه ی 1/7 که در آن صراحتا خواستار برکناری اش از قائم مقامی شده و به نوعی به امر امام تمکین کرده متفاوت باشد.
همچنین باید گفت که تفاوت دونامه ی 6/1 و 8/1 امام خمینی(ره) آنقدر نیست که خانم ربانی املشی آن را ناشی از جعلی بودن یکی از آن دو نامه بداند.بلکه وجوه اشتراک محتوایی بین آنها نیز وجود دارد که از جمله ی آنها، تاکید امام بر ناسالم بودن اطرافیان و بیت آیت الله منتظری و هم چنین اشتباه ایشان در حمایت از مهدی هاشمی است.
*عروس آیت الله منتظری پنجمین شبهه ی خود را " انتشار این نامه درآن زمان درچند نسخه و با خطوط متفاوت و اندک تفاوت در متن" عنوان می کند.
نکته ی مورد اشاره ی ایشان درست است و محتوای نامه ی 6/1 امام خطاب به آیت الله منتظری به فاصله ی دو سه ماه پس از عزل ایشان به طور ناقص و دست وپا شکسته و به صورت شب نامه ای و دستنویس و بعضا تایپ شده بین کارکنان برخی ادارات و مردم پخش می شود.اما از خانم ربانی املشی باید سوال کرد که آیا این امر می تواند دلیلی بر جعلی بودن اصل نامه و یا نیت سوء جاعلان آن باشد؟! ایشان گفته اند "انتشار درچند نسخه و با خطوط متفاوت!! نکند ایشان توقع داشته اند که کپی اصل نامه منتشر شود؟
اگر اینگونه باشد تکلیف افشای برخی نامه های محرمانه ی آیت الله منتظری از بی بی سی چه می شود؟ آیا می توان انتشار آنها را هم دلیلی بر جعلی بودن آنها دانست؟! اگر این فرض را بپذیریم دیگر چگونه می توانیم انتشار اسناد و اخبار مملکت را در مطبوعاتی مثل النهار و الشراع -که ارتباطات تنگاتنگی با باند سیدمهدی هاشمی معدوم داشتند- قابل توجیه بدانیم؟! اگر اینگونه باشد که رسانه ای شدن سندی محرمانه نشانه ی جعلی بودن یا مخدوش بودن آن باشد،آیا ایشان می پذیرند که اسناد مک فارلین را که به اعتراف خود سید مهدی هاشمی توسط عوامل باند او در اختیار نشریه ی الشراع گذاشته شده نیز جعلی بدانیم؟!
*زهرا ربانی املشی در ادامه به دو خاطره ی نقل شده از خاطرات آیت الله منتظری استناد می کند که در آنها عبدالله نوری صحبت هایی را از امام نقل می کند که محتوای آنها در تاریخ انقلاب، تنها توسط عبدالله نوری از امام نقل شده است: بعد از اینکه نامه 7/1/68 آیتالله منتظری توسط آقای عبدالله نوری به دفتر امام ارسال شد، با فاصله نیم ساعت دو تلفن از دفتر امام به آیتالله منتظری زده شد که پیغام امام را برساند. در تلفن اول آقای عبدالله نوری گفتند که امام فرمودند: "آیتالله منتظری کما کان وکیل من هستند وجوه مرا بگیرند و به مصرف برسانند". تلفن دوم نیم ساعت بعد، باز آقای عبدالله نوری گفتند که امام فرمودند: "نامه 6/1/68 از من نیست، آن را پاره کنید و اگر جایی درز کند معلوم میشود شما آن را پخش کرده اید". (خاطرات آیت الله منتظری صفحه 688)
راجع به مطالب ذکر شده این توضیح ضروری به نظر می رسد که مطالب فوق،جز عبدالله نوری روایتگر دیگری ندارد.طبیعی است که افراد بیت امام و یا سران کشور و خبرگان که راجع به محتوای نامه ی 6/1 اعلام نظر کرده اند باید در جریان این مساله هم قرار می گرفتند،اما نکته ی جالب توجه این است که این صحبت های امام مبنی بر اینکه آیت الله منتظری هنوز وکیل امام هستند،توسط هیچ فرد دیگری روایت و یا تایید نشده است.عملکرد امام امت و خود آیت الله منتظری نیز گواهی بر نادرستی و دروغ بودن این ادعاست.
اما راجع به ادعای مطرح شده مبنی بر این گفته ی امام که "نامه 6/1/68 از من نیست، آن را پاره کنید و اگر جایی درز کند معلوم میشود شما آن را پخش کرده اید" ابتدا باید گفت که خانم ربانی املشی مطلب نقل شده در خاطرات آیت الله منتظری را تحریف کرده اند. اصل مطلب نقل شده در صفحه 688 خاطرات چنین است:
"نیم ساعت بعد باز آقای نوری زنگ زد که بیت امام می گویند: ما نامه 6/1 را پاره کردیم و آن نامه از ما نیست، اگر این نامه به دست کسی افتاد از بیت شما به دست افراد افتاده است"(خاطرات، ص 688)
مشاهده می شود که خانم ربانی املشی به خاطرات پدرشوهر خود نیز رحم نکرده و آن را تحریف نموده است.ایشان به این سوال پاسخ دهند که چرا مطلبی را که عبدالله نوری از طرف بیت امام نقل کرده،گفته ی امام عنوان کرده اند و نوشته اند:"امام فرمودند:نامه ی6/1 از من نیست"؟!
همچنین باید گفت که بنا بر اسنادی که پیش از این ذکر شد کاملا آشکار است که این حرف نسبتی دروغ به امام است.اما برای یقین به باطل بودن این حرف به سندی دیگر از خاطرات آیت الله منتظری اشاره می کنیم.
ایشان در بخشی از خاطرات خود پرده از بهانه جویی علیه نامه 6/1 بر می دارند و برخلاف برخی ادعاهای خود، ناخواسته اعتراف می کنند که حضرت امام در جریان این نامه بوده اند:" البته این نامه برای چند نفر هم در همان بیت امام توسط حاج احمدآقا خوانده شده بود،می گویند در حضور خود امام هم خوانده شده،برای من هم یک نسخه به وسیله ی آقای محمدعلی انصاری فرستادند.اما مطمئنا این نامه به خط امام نیست،ممکن است حداکثر املای ایشان باشد."
با دقت در مطلب بالا بد نیست خانم ربانی املشی به این سوال پاسخ دهند که آیا می شود نامه ای در حضور امام وچند نفر دیگر به عنوان نامه ایشان قرائت شود و امام مخالفتی نکرده باشند ورسوا تر اینکه نسبت به ارسال نامه ای به این مهمی برای آیت الله منتظری جلوگیری نکرده باشند؟ آیا انکار این مطلب که در خاطرات آیت الله منتظری به آن اشاره شده معنایی جز تایید عدم صداقت ایشان توسط خانم ربانی املشی دارد؟!
هم چنین اگر جعلی بودن نامه را 6/1 را بپذیریم راجع به نامه ی میرحسین موسوی نخست وزیر وقت مبنی بر دستور امام برای جمع آوری تصاویر آیت الله منتظری از ادارات چه قضاوتی خواهیم داشت؟! در این نامه میرحسین موسوی چنین می نویسد: " بنا به دستور مقام معظم ولایت فقیه،رهبر انقلاب و بنیانگزار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی مدظله العالی لازم است عکسهای آیت الله آقای منتظری در سراسر کشور از ادارات و سازمان های دولتی جمع آوری گردد." لازم به ذکر است تاریخ نامه ی میرحسین نیز 6/1 است. خانم ربانی املشی و هوادار امروز میرحسین موسوی به این سوال پاسخ دهند که نامه ی میرحسین موسوی نیز جعلی است؟! و ایشان هم طبق فرضیات شما مانند امام اسیر اطرافیانشان شده بودند؟!
لازم به ذکر است روز هفتم فروردین هم در جلسه ی هیات دولت،بحث عزل آیت الله منتظری مطرح می شود.در این جلسه میرحسین موسوی می گوید:خط کلی این است که در رابطه با این مساله،طبق نظر امام عمل کنیم.(سنجه انصاف، ص 279)
زهرا ربانی املشی در ادامه ی تلاش های خود برای زیر سوال بردن نامه ی 6/1 امام چنین ادامه می دهد: لازم به ذکر است که امام خمینی در وصیتنامه خود مینویسند: "آنچه به من نسبت داده شده یا میشود مورد تصدیق نیست مگر آنکه صدای من و یا خط و امضای من باشد، با تأیید کارشناسان، و یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم".
در اینباره باید گفت نامه ی 6/1 هم به تایید کارشناسان- البته نه کارشناسان بیت آیت الله منتظری- و هم به تایید موسسه نشر و تنظیم آثار حضرت امام خمینی(ره) رسیده است.نامه نیز به خط امام راحل است و امضای ایشان نیز در پایان نامه است.
حال تکلیف چیست اگر عده ای بیایند و برای اثبات ادعای خود،هم دستخط امام را و هم تایید موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره) را و هم اطلاع امام از این نامه را زیر سوال ببرند؟! اگر عده ای بیایند و برای اثبات دروغ خود، حقیقت متواتری را منکر شوند و تاریخ سازی کنند چه باید کرد؟!
*زهرا ربانی املشی در ادامه تلاش می کند به خیال خود،اشکالات و ایرادات نامه 6/1 و تناقضات محتوایی آن را با رفتار و گفتار امام راحل نشان دهد تا از این طریق نیز بتواند در صحت آن تشکیک کند.همچنین او در این بین از انتساب تهمت ها و نسبت های ناروا به امام نیز دریغ نمی کند و می کوشد به سبک آیت الله منتظری و هوادارانش،با ترسیم دوگانه ی امام و منتظری؛ آیت الله منتظری را بر حضرت امام برتری بخشد.
او در بیان اولین مورد از تناقضات راجع به عبارت "با دلی پرخون و قلبی شکسته..." می کوشد تا دل پرخون و قلب شکسته امام از آیت الله منتظری را حاصل اختلافاتشان در سال 67 معرفی کند و در یک فرار به جلو، از چالش ها و اختلافات بین امام راحل و آیت الله منتظری در سالهای پیش از آن و نامه های هتاکانه آیت الله منتظری در قضیه سیدمهدی هاشمی حرفی نمی زند.ایشان در اینباره چنین می نویسد:
"علت دل پرخون و قلب شکسته امام خمینی از آیتالله منتظری، (طبق ادعای رنجنامه) تذکرات ایشان درضمن نامههایی است که در رابطه با اعدامهای سال 67 نوشته شده است و آن شامل سه نامه در تاریخ 9/5/67 و 13/5/67 خطاب به امام خمینی و نیز در تاریخ 23/5/67 به آقای نیّری میباشد....."
اما برای پی بردن به تحریف تاریخ توسط این خانم و عمق اختلافات بین امام خمینی(ره) و آیت الله منتظری بخشهایی از نامه ی ایشان خطاب به امام در تاریخ 17/7/65 را مرور می کنیم:
"چندسالی است که عملا اداره ی کشور و انقلاب را حضرتعالی به روسای سه قوه و شخص آقای حاج احمدآقا سپرده اید، و همه ی کارها اعم از ریز و درشت و تخصصی و غیرتخصصی را باید آقایان صلاح بدانند و تشخیص دهند و در عمل اقای موسوی نخست وزیر تسلیم آقایان خامنه ای و هاشمی و حاج احمدآقا است و آقای موسوی اردبیلی هم اهل مقابله و برخورد نیست و فقط نزد ما داد می زند که مخالفم ولی نمی توانم مخالفت کنم.پس در حقیقت سه نفر تصمیم گیرنده اند...." (خاطرات،ص 1165)
و یا در یکی از یادداشتهایشان خطاب به امام در همان سال 65 و در کشاکش قضیه دستگیری سیدمهدی هاشمی خطاب به امام چنین می نویسند:
شنیده شد فرموده اید: "فلانی مرا شاه و اطلاعات مرا ساواک شاه فرض می کند" البته حضرتعالی را شاه فرض نمی کنم ولی جنایا اطلاعات شما و زندانهای شما روی شاه و ساواک شاه را سفید کرده است،من این جمله را با اطلاع عمیق می گویم.(خاطرات،ص 1212)
البته این دو نمونه،مشتی از خروارها نامه های آیت الله منتظری به امام و اهانت های ایشان در سال 65 و66 است.آیا باوجود اختلافات متعدد آمام و آیت الله منتظری که نه از سال 67 و نه از سال 65 و بلکه پیش از آن وجود داشت می توان ادعای خانم ربانی املشی را مبنی برعلت دل پرخون و قلب شکسته امام خمینی(ره) را اختلافات سال 67 بر سر اعدام منافقین پس از مرصاد دانست؟!
*همسر احمد منتظری در ادامه پس از نقل حکم امام خمینی(ره) مبنی بر محارب بودن و لزوم اعدام منافقینی "که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند" سعی در تخطئه این اقدام می نماید و با اشاره به نامه نگاری های چندین باره ی آیت الله منتظری تلاش می کند در دوگانه ای که یک سوی آن امام راحل و در سوی دیگرش آیت الله منتظری است، حق را به آیت الله منتظری داده و ایشان را خیرخواه جمهوری اسلامی معرفی کند.
ایشان دراینباره می نویسد: "آنچه در نامه 6/1/68 عنوان میشود که با قلبی شکسته و... در واقع جواب این نامههاست که البته مردم باید قضاوت کنند که آیا این نامهها دفاع از اسلام و نظام جمهوری اسلامی بوده یا دفاع از منافقین؟ " و یا در ادامه می نویسد: " آیا کسی که خواسته، ولو به قیمت انواع تهمتها و برکنارشدن از قائممقامی رهبری، جلوی این خونها را بگیرد به استکبار خدمت کرده است یا به جمهوری اسلامی؟ "
زهرا ربانی املشی در نهایت، صحت این نامه امام راحل را نیز زیر سوال می برد و می نویسد: " آیا میتوان باور کرد که این نامه با این عبارات از امام باشد؟ "
ملاحظه می شود که در این تعابیر،به طور غیر مستقیم امام امت و جمهوری اسلامی متهم به خون ریزی به ناحق شده اند و حمایت های آیت الله منتظری از منافقین! تحت عنوان دفاع از اسلام و جمهوری اسلامی و خدمت به نظام معرفی می شود.اما آنچه باید در این بین نادیده گرفته شده بی جواب گذاشتن نامه های آیت الله منتظری از جانب امام راحل و ترتیب اثر ندادن به آنهاست.معلوم نیست این چه نوع ولایتمداری است که هرگاه نظرات آیت الله منتظری با امام یکی بود، رهبر مستضعفان نام می گیرد و هرگاه نظر آیت الله منتظری و اطرافیانشان برخلاف نظر امام بود،ایشان می شوند مدافع اسلام و جمهوری اسلامی و امام راحل می شوند ظالم و ساده اندیش!!
چگونه است که آیت الله منتظری که خود شاگرد امام امت بوده اند، در برابر فتوای فقهی استاد خود می ایستند؟آیا ایشان سواد فقهی امام خمینی(ه) را کمتر از خود دیده اند که در نامه های خود برای اثبات حرفشان از حدیث و سنت ائمه مصداق می آورند؟!
آیت الله منتظری در خاطراتشان راجع به این نامه با وارونه نشان دادن حقیقت چنین می گویند: " البته باید توجه کنیم که مرحوم امام هم یک انسان جایزالخطا بودند و این اواخر با آن کهولت سن و بیماری های مختلف به طور کلی از مردم منزوی شده بودند و بعضی ها هم هرطور می خواستند به ایشان گزارش می دادند"
معلوم نیست که چرا آیت الله منتظری امام را جایز الخطا می داند ولی خودشان را حتی محتمل الخطا هم نمی داند.با مروری بر موضع گیری های ایشان در طول تاریخ زندگی شان مشاهده می شود که ایشان تقریبا در هیچ جا قبول نمی کنند که اشتباه کرده اند، بلکه برای آن توجیه می تراشند و یا سایرین را "ساده اندیش"،"کانالیزه شده" و "بازی خورده" معرفی می کنند.
اما با مروری بر مواضع آیت الله منتظری و هواداران ایشان، یک نکته ی مشترک در اظهارات آنها به چشم می خورد و آن "کانالیزه شدن امام" و "اداره امورات توسط دیگران" است.برای روشن تر شدن این موضوع به بررسی آن می پردازیم.
ریشه ی این تحلیل،القائات و تحلیل های انحرافی سیدمهدی هاشمی و باند او از جمله برادرش سیدهادی – رییس دفتر آیت الله منتظری- است.او در نامه های متعددی که به ایشان نوشته این تحلیل را مطرح ساخته و اطرافیان ایشان نیز از طریق گزارشات ارسالی آن را تحکیم نموده اند.
حهت روشن تر شدن این موضوع بخشی از یکی از نامه سید مهدی هاشمی خطاب به آیت الله منتظری را مرور می کنیم:
"مثلثي كه بركل كشور و حتي مجاري انديشه حضرت امام تسلط داشته و حكومت ميكنند و همه رويدادها و حوادث را به شدت تعقيب ميكنند، به آينده و دورنماي رهبري آينده انقلاب مضطربانه چشم دوختهاند و دست به سبك و سنگين كردن معادلات بيت و دفتر حضرتعالي زدهاند تا همان بلايي كه بر سر دفتر حضرت امام آوردهاند اينجا نيز بياورند...
اطلاع كامل داريد كه رابطه حضرت امام با كل امت قطع است و تنها افرادي حق ملاقات و گفتگو با امام را دارند كه مورد نظر و رضايت اين مثلت باشد و اين مثلث به دلخواه خويش اوضاع كشور و انقلاب را خدمت امام گزارش ميكنند و نتيجه مطلوب را تاكنون گرفتهاند، نتايجي همچون انصراف امام از خط صدور انقلاب، بزرگ جلوه دادن روابط با دولتها، بنبست كور در جنگ، كماهميت نشان دادن نارضايتيها و اعتراضات و بالاخره زدن هركس كه در برابر معادلات آنان سر تسليم فرود نياورد، مانند نگارنده مفلوك...
اين مثلث با اين شگردهاي اعجابآميز توانستند امام را از امت جدا ساخته و خود بر كليه امواج سوار شوند"( از جدايي تا رويارويي، ص49)
نمونه ای از نامه دستنویس مهدی هاشمی به آیت الله منتظری
متاسفانه بر اثر مداومت این القائات آیت الله منتظری نیز این تحلیل را پذیرفتند و کار به آنجا می رسد که در نامه ای به امام چنین می نویسند: " چندسالی است که عملا اداره ی کشور و انقلاب را حضرتعالی به روسای سه قوه و شخص آقای حاج احمدآقا سپرده اید" (خاطرات،ص 1165) و سالها بعد در خاطراتشان چنین می گویند:
"من اصلا خودم را از ایشان جدا نمی دانستم و حتی احتمال هم نمی دادم که شیاطین اینقدر بتوانند نفوذ کنند که امام خیال کنند من در مقابلشان ایستاده ام،جدا من این احتمال را هم نمی دادم برای اینکه می گفتم چهل سال است که ایشان مرا می شناسند و من هم ایشان را می شناسم، حالا اینکه شیاطین چقدر توانستند با سوء استفاده از برخی اختلاف نظرهای ما کار خودشان را بکنند آن مطلب دیگری است."(خاطرات،ص 718)
در جای جای مطلب خانم ربانی املشی نیز تاثیرات این تحلیل غلط و عملکرد "مثلث حاکم بر امام" و "شیاطین نفوذی"که با کانالیزه کردن ایشان و جعل نامه ها و دستخطشان،کشور را اداره می کنند وجود دارد.
زهرا ربانی املشی در ادامه اشکالات نامه ی 6/1 با اشاره به این عبارت از نامه، " در مورد مسئله سید مهدی هاشمی قاتل شما او را از همه متدینین، متدینتر میدانستید و با اینکه برایتان ثابت شده بود که او قاتل است مرتب پیغام میدادید که او را نکشید" می نویسد:
" تا وقتی جرایم سید مهدی ثابت نشده بود اعتماد آیتالله منتظری به او مطلب عجیب و غیرمنتظرهای نیست. بنا براین طبیعی است که از او حمایت کند، ولی وقتی که به ایشان ثابت شد که وی مرتکب جرایمی شده است در تاریخ 25/9/65 نامهای برای امام فرستادند و برای محاکمه سید مهدی از امام تشکر کردند."
راجع به این قضیه باید گفت که نامه ی آیت الله منتظری روز 24/9 بوده است،نه 25؛ضمن اینکه باید از خانم ربانی املشی پرسید که چرا ایشان تنها به یک نامه از نامه های متعددی که آیت الله منتظری در برهه ی دستگیری تا اعدام سید مهدی نوشته اند استناد می کند و بقیه ی نامه ها و مواضع و عملکرد ایشان را نادیده می گیرد؟! نامه ای که به آن استناد شده کاملا درست است و در صحت آن تردیدی نیست، اما آنچه در فهم یک موضوع مهم است کامل و همه جانبه دیدن آن است .
با مروری بر مواضع آیت الله منتظری قبل از این نامه و پس از آن ملاحظه می شود که ایشان به هیچ وجه به آنچه در نامه گفته اند متعهد نبوده اند بلکه مخالف رسیدگی به پرونده سیدمهدی بوده اند و در این راه ایجاد مانع نیز نموده اند.
برای روشن تر شدن این قضیه دو نامه ی آیت الله منتظری خطاب به امام راحل را مرور می کنیم.نامه ی اول در تاریخ 17/7/65 یعنی بیش از دو ماه قبل از نامه ی مورد استناد خانم ربانی املشی نوشته شده است که در بخش هایی از آن چنین نوشته شده:
" آقایانی که مدتهاست در پشت این صحنه هستند و متأسفانه آخر الامر از عنوان حضرتعالی خرج کرده اند، بدانند که اگر سید مهدی هاشمی را پیش من تکه تکه کنند، من خودم را به کسی نمی فروشم و استقلال فکری و ارادی خود را حفظ می کنم و خانه من فعلاً که منشأ اثری نیستم قیم لازم ندارد."(خاطرات، ص 1159)
در یادداشت مکتوب دیگر که در شب اعدام سیدمهدی به امام می رسد چنین نوشته شده:
"او نه مرتد است و نه محارب و نه مفسد و بالاخره به انقلاب و اسلام، اعتقاد كامل دارد هرچند در سليقه خطا كار باشد و هست..... اعدام او سبب ميشود در شهرهاي مختلف، افراد خوب را به اتهام ارتباط با او، خراب و منزوي سازند و قطعاً حضرتعالي به اين امر راضي نيستند."( سنجه انصاف ص251)
با مروری بر دونامه ی ذکر شده آیا می توان گفت آیت الله منتظری مدافع رسیدگی به جرائم سید مهدی بوده اند؟! اگر چنین است پس او را بر خلاف حکم دادگاه بری از مفسد و محارب دانستن و در واقع قبول نکردن جرایم اثبات شده ی او چه معنایی دارد؟!
جدای از مطالب بالا، "اثبات نشده بودن جرایم سیدمهدی برای آیت الله منتظری" نیز ادعایی نادرست است.چرا که سیدمهدی و افرادی که در قتل آیت الله شمس آبادی قبل از انقلاب دخیل بودند در دادگاه آن زمان به جرم خود اعتراف کرده بودند. آیت الله منتظری درباره ی قتل آیت الله شمس آبادی در خاطرات خود می گوید: "بچه های انقلابی تند خواسته بودند او را گوشمال دهند و بترسانند ولی برخلاف میلشان به قتل رسیده بود"(خاطرات، ص 603)
جای سوال است که "بچه های تند انقلابی" افرادی جز سیدمهدی و همدستانش بودند که در دادگاه به قتل اعتراف کرده بودند؟! آیت الله منتظری چگونه از نیت اصلی آنها که به قول ایشان "گوشمال دادن" آیت الله شمس آبادی بوده مطلع اند؟!
علاوه بر اینها در ماجرای اعتصاب برخی انقلابیون در سال 56 در کلیسای سنت مری در پاریس که لیستی از زندانیان سیاسی تهیه شده بود و برای تایید نزد امام برده می شود،امام امت با دیدن نام سید مهدی و حاضرنشدن بانیان اعتصاب برای حذف اسم او، از آن اعتصاب حمایت نمی کنند!
بنابر این نمی توان پذیرفت که آیت الله منتظری در آذرماه 65 به مجرم بودن و قاتل بودن سیدمهدی پی برده اند!
زهرا ربانی املشی در ادامه راجع به عبارت "شما دائم از سید مهدی دفاع میکردید و پیغام میدادید او را نکشید". اشاره کرده و در رد آن اینگونه استدلال می کند که نظر آیت الله منتظری "عدم دخالت وزارت اطلاعات و محاکمه او طبق قانون در دادگستری ودر دادگاه علنی" بوده است.
نادرستی این نکته از آنجا مشخص می شود که اتهامات سیدمهدی اتهاماتی امنیتی و متفاوت از اتهامات عادی مانند سرقت و امثال آن بوده است که طبیعتا این گونه جرائم به وزارت اطلاعات مربوط است.راجع به این پرونده نیز به طور خاص،حضرت امام در نامه ای خطاب به حجت الاسلام ریشهری در تاریخ 5/8/65 وزارت اطلاعات را مامور به پیگیری نموده اند و تحقیق راجع به این موضوع را منحصرا در اختیار وزرات اطلاعات گذاشته اند.
در بخش هایی از این نامه می خوانیم:
جنابعالی موظف هستید به جمیع جوانب این امر با کمال دقت و انصاف رسیدگی نمائید....... و بدیهی است که این امر چون مربوط به اسلام و انقلاب و امنیت کشور استتحقیق آن منحصرا در اختیار وزارت اطلاعات کشور می باشد"(سنجه انصاف،ص 123)
بنابراین معلوم می شود که مخالفت با دخالت وزارت اطلاعات توسط آیت الله منتظری بر خلاف دستور و نظر حضرت امام بوده است و جالب انکه ایشان نیز با اینکه بارها در نامه هایشان خطاب به امام گفته بودند "شرعا نظر حضرتعالی را بر نظر خودم مقدم می دانم"(خاطرات،ص 659) با این موضوع مخالفت کردند و این عادتِ مخالفت با امام تا امروز نیز در اطرافیانشان از جمله عروس ایشان،قابل مشاهده است.
خانم ربانی املشی در استدلال دوم خود در رد این جمله به بحث مجازات "آمر به قتل" می پردازد و بیان می کند که مجازات قاتل اعدام و مجازات آمر به قتل،حبس ابد است و برای اثبات این حرف،به سخنان امام راحل استناد می کند.
این نکته کاملا درست است، اما آنچه نادیده گرفته شده این است که جرم سیدمهدی هاشمی تنها "امر به قتل" نبوده،بلکه این تنها یکی از جرائم او بوده است.بامراجعه به کیفرخواست و حکم صادره علیه مهدی هاشمی مشخص می شود که او به خاطر جرائمی از جمله "سازماندهی و رهبری گروه های ترور و آدم ربایی"، "خارج نمودن و جاسازی بیش از 280 قبضه سلاح و مقدار زیادی مهمات و سایر اموال سپاه"،"ایجاد شبکه نفوذ در ارگانها و سرقت اسناد و اخبار و اطلاعات طبقه بندی شده" و "تلاش در جهت تضعیف مسئولین جمهوری اسلامی و ایجاد تفرقه و اختلاف در بین آنان و مردم از طریق توطئه و نشر اکاذیب و تهمت" و چندین جرم دیگر به عنوان محارب و مفسد فی الارض شناخته شده و برای او حکم اعدام صادر می شود.
لازم به ذکر است که اعدام مفسد از نظر امام احتیاط است،و بنابر اجازه ی امام راحل به آیت الله موسوی اردبیلی- رئیس وقت قوه قضاییه- برای رجوع به نظر آیت الله منتظری مبنی برجایز بودن اعدام مفسد؛ در جمهوری اسلامی بنابر فتوای آیت الله منتظری مفسد اعدام می شود.در زیر متن اجازه نامه ی آیت الله موسوی اردبیلی و جواب امام خمینی(ره) را مشاهده می شود:
منتظري است:
حضرت آيتالله العظمي امام خميني دام عزه
اعدام شخص مفسد كه در نظر مبارك مورد احتياط است، به نظر آيتالله منتظري جايز است و اين مسئله در محاكم قضايي مورد احتياج است. اگر اجازه ميفرماييد، در مراجع قضايي طبق نظر ايشان عمل شود. ادام الله عمركم الشريف
عبدالكريم موسوي اردبيلي»
پاسخ حضرت امام(ره) به نامه آقاي موسوي اردبيلي:
بسمهتعالي
مجازيد طبق نظر شريف ايشان عمل نماييد.
9/5/66- روحالله الموسوي الخميني
موفق باشین.
91/6/30