:ghalb:مطلب سوم
یادتونه گفتم در «حریم عشق بازی عاشق و معشوق برای جلوگیری از
گسستن وحدتی که میان خود ایجاد نموده اند از همه چیزشان عبور می کنند» .
مصداق بارز آن را در «علاقه ی عجیب میان امام و خواهر باوفایش ملاحظه می کنیم».
تا «مسلخ عشق» او را همراه بود و تفکیک و جدایی مفهوم نتوان یافت .
آوارگی و دربدری و رنج اسارت و تحمل جسارتهای قوم وحشی و هزار چهره را به جان خرید . تا نهایت دیدار در معرکه ی کارزار - بر «بلندی سرخ وعده گاه خویش» (تل زینبیه )با تنهاترینسپهسالار جیشعشق -حضور یافت .
میثاق همواره ی خویش را با شهامت وصف نشدنی در محافل منفور صاحبان تزویر و نیرنگ با قرائت خطبه های آتشین به اثبات رساند.
درخشش این گوهر پر فروغ صدف پاک دریای زلال عشق نبوی و علوی- دیدگان کریه پیروان حماقت و جهل را یارای دیدن نبود و چونان خفاشان خون مکان از هیبت نورانی او سر در گریبان ندامت نهاده و از شرم و نکبت درونشان عرق شرم بر جبین نامیمونشان نشست.
پیوند ناگسستنی زینب با برادرش از اوان طفولیت تا لحظه ی فراق و در تمام براهین حیات پر از مخاطره ی خاندان جلیل و سر فراز علوی زبانزد خاص و عام بود . و شکوه این وصلت عجیب در صحرای کربلا به منصب ظهوری تاریخی رسید. امید آنکه محتوای این وحدت شیرین سرمشق صریحی برای جویندگان طریقت زیبای عشق باشد.
کربلا صحرای عشق و جای مجنون گَشتن است
مقصدِ دیدار و وصل و مُثله در خون گشتن است
عهد گاه سُرخ اهل احمد(ص) است و مرتضی
سرزمین اشک و آه و دیده جیحون گشتن است
***********
مأمَن عشق حسین(ع)و خواهر پروانـه اش
جایگاه عهد زینب(س) وان دلِ دیوانـــه اش
کربلا مأوای تأیید کمال عشق بــــــود
سرزمین جان فشانیها و مَرهون گشتن اســت
***********
در جهان هر عشق تا سر حدِ جان تعریف شد
وقت مُردن تا رسیدی نوبت تکذیب شــــد
لیک عشق این دو محبوب از سرِ جان هم گذشت
راز این حُب در مصاف سحر و افسون گشتن است
***********
تا حسین(ع) در مسلخِ خود مُثله شد در پای یار
ناله از سوزِ جگر زد نیز آن بیمــــــار زار
حالِ آن پروانۀ عاشق به گود قتلگــــــاه
آن نشاید وصف کردن ، واله افزون گشتن است
***********
سالها این عاشق و معشوق درغم بوده اند
در غُبار غُربت از آنروز با هم بوده انـــد
از زمان ظلم بر جدّ و علی(ع) و مجتبی(ع) و مادرش
وحدت معشوق و عاشق یا که معجون گشتن است
***********
ظهر عاشورا به دست شمر(لعنت الله علیه)این وحدت شکست
تا که آن جرثومه روی سینۀ مولا نشســـت
گر چه در عرش و سما زین ماجرا هنگامه شــد
سهم زینب(س) از وصال یار محروم گشتن است