خداوندا تو باشی« اول» و« آخر»
تو می دانی زحال باطن وظاهر
زهر چه هست باشی «اکبر» و «اعلی»
«ولیّ» مطلقی بر بنده و «مولی»
توئی «خالق» ، توئی پس «باعث» خلقت
«حکیم» و «اعلم» تدبیر و هر حکمت
تو «حیّ» و حاضری، بر هرچه هم «ناظر»
تو باشی «مقتدر» بر هر چه هم «قادر»
هَدَم هر چیز خواهد گشت باری
بُوَد « باقی» فقط ذات تو آری
برای مجرمین باشی تو «وهّاب»
کند گر توبه هم باشی تو «توّاب»
توئی گمگشتگان را نیز «واجد»
تو «یکتائی» ، «احد» باشی و «واحد»
اگر بر کافران هستی تو «قهّار»
ولی بر توبه کاران نیز «غفّار»
چنان بر خلقت عالم تو «خلاّق»
به رزق و روزی هر کس تو «رزاّق»
زمین و آسمانهائی تو «فاطر»
به حال کافران باشی تو «قاهر»
ز جودت خلق را باشی تو «مُغنی»
کریم خلقتی باشی تو «مُقنی»
تو «نوری» ، «واسعی» ، «هادی» تو ئی تو
«بدیعی» ، «مالکی» ، «والی» توئی تو
«سمیع» هر دعائی بس «غفوری»
«مجیب» ذکر مخلوقی «شکوری»
به دار آخرت باشی تو «مُحیی»
حساب خلق پس باشی تو «مُحصی»
«عزیزی» ، مؤمنان را هم «مُعزّی»
ولی بر کافران هر دم «مُذلّی»
توئی «فتّاح» و مشکل می گشائی
تو بر اعمال مخلوقت «حسیبی»
تو از آسیب مخلوقت «حفیظی»
خداوندا تو «رحمانی» ، «رحیمی»
«رئوفی» و «ودودی» و « کریمی»
«صمد» باشی ، «غنی» و بی نیازی
«قوی» باشی بدور از هر نیازی
«عظیمی» و «کبیر » و « متّعالی»
«محیطی» و «علیّ» و «مستعانی»
توئی« منّان»و بر عالم «مُقیتی»
تو هر موجود «یُحیی» پس «مُمیتی»
«شهیدی» پس تو « علاّم » عیوبی
«حلیمی» و «عفُوّ» هر ذنوبی
توئی «باسط» اگر فرمان بَرَد خلق
توئی «قابض» اگر کفران کند خلق
تو «ضارّ» و «مُنتقم» بر جابرانی
چه زیبا آفرینش را «مصوّر»
عجل را ساختی هر دم «مؤخّر»
تو «قُدّوسی» ، «سلامی» هم «رقیبی»
«لطیفی» و به هر کس هم «قریبی»
توئی «جامع» ، توئی «صادق» ، توئی « برّ»
چنان بر زورگویان ، «متکبّر»
« نصیری» ، مؤمنان را هم «مهیمن»
«بعیدی» ، «کافی» و «قیّوم» و « مؤمن»
ثنایت بیش سازند چون «حمیدی»
ترا بس مجد باشد چون «مجیدی»
«اله» ناس باشی ، «اکرمی» تو
«علیمی» ، «مُبدئی» ، هستی تو « باری»
«متینی» پس به خلقت لطف داری
توئی « الله» ، مقام تو «جلیل» است
به پایت هر چه هم خار و ذلیل است
« وکیل » و « وارث» انسان و « حقّی»
یقینِ "خادم" است بر اینکه حقّی