«[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]» عنوان مقالات و یادداشت های دانشجویانی است که قصد دارند به مسائل اصلی دانشگاه پرداخته و با قلم خود این موضوعات را واکاوی کنند. «پرونده های باز دانشگاه» حاصل کار جمعی برخاسته از متن جنبش دانشجویی است که از خلال «نقد وضعیت امروز دانشگاه» معجونی از آرمانگرایی و واقعگرایی بوجود آورد که به نوعی با تطبیق آرمانهای بلند انقلاب اسلامی با وضع کنونی در شعار این دهه یعنی «پیشرفت و عدالت» تجلی یابد.
خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران» قصد دارد تا با عنوان «پرونده های باز دانشگاه» با تفکر بر پرونده های همیشه مختوم دانشگاه، وضعیت کنونی دانشگاه را نقد کند.
عنوان 29امین یادداشت از سری مطالب پرونده های باز دانشگاه " جای خالی مأموریتگرایی " به قلم سید علی روحانی است که در ذیل میآید:
همه ما در طول زندگی علمی مان انتخاب های متعددی داشته ایم: از انتخاب بین درس خواندن و درس نخواندن، تا انتخاب بین تحصیلات دبیرستانی و فنی حرفه ای، تا انتخاب بین علوم انسانی تجربی و ریاضی فیزیک، تا انتخاب رشته دانشگاهی، تا انتخاب بین ادامه تحصیل و کار حرفهای تا... اما اگر در همه این انتخابها دقیق شویم، کمتر کسی میتواند ادعای «انتخاب» داشته باشد. پاسخ همه انتخابها و سؤالات فوق را یا جامعه به جای ما داده، یا شرایط خانواده، یا رتبه کنکور، یا... اگر رتبه بدی می آوردیم، باید 50 رشته محل را انتخاب می کردیم، و این یعنی هیچ انتخابی نداریم؛ و اگر رتبه خوبی نصیبمان میشد، «رتبه دستمان را میبست» و برق و مکانیک شریف را «باید» انتخاب می کردیم.
آنهایی که کمی متفاوتند و خود را افراد فکوری می دانند و احساس می کنند در طول عمر تحصیلی شان، انتخاب «آگاهانه» نداشته اند و از این بابت احساس توهین می کنند، برای انتخاب رشته و گرایش ارشدشان فکر و برنامهریزی و مشورت می کنند، طبیعی است که احساس خوبی از بابت متفاوت بودن با سایرین به آنها دست میدهد. انفعال گروه اول مشهود بود: عملاً خود انتخابی نمی کند. گروه دوم هم البته دچار انفعال است: خود را میان گزینههای موجود محبوس می بیند و باید از میان آنها یکی را انتخاب کند. خلاصه اغلب ما یا «منفعلیم و احساس میکنیم» و یا «منفعلیم و احساس میکنیم منفعل نیستیم».
در وضعیت کنونی کشور، رویکردی که جای خالی آن در انتخابها و تصمیمگیری های قشر جوان، خصوصاً در حوزه های تخصصی شدیداً احساس می شود، رویکرد «مأموریتگرایی» است. یعنی یک جوان (یا یک گروه جوان)، فتح قلهای را به عنوان «مأموریت» خودش انتخاب کند و همه الزامات آنرا، اعم از پیش نیازهای علمی، مهارتی، ارتباطی و... فراهم کند و در یک روند تدریجی و با کار گروهی، آن قله را فتح کند. مأموریت گرایی یعنی عزم را جزم کردن و همت را متمرکز کردن و همه چیز و همه کس را به خدمت گرفتن برای رسیدن به یک هدف، برای حل یک مسئله.
اینکه چرا ما مأموریت گرا بار نیامدهایم، از یک طرف ریشه در فرهنگ عمومی و محیط های تربیتی دارد که در آن قرار داشته ایم، و از طرف دیگر ریشه در نظامات و ساختارها و سازوکارهایی دارد که در محیط های علمی و تخصصی حاکم شده و معیار ارزشگذاری فعالیتها گردیده است (مثلاً معیارهای ارتقای علمی، سنجش نخبگی و...)؛ که البته این مقاله در صدد تشریح ریشه های این پدیده نیست.
مأموریتگرایی ویژگی ها و الزاماتی دارد. نخست، «مسئله محور» بودن؛ جوان مأموریت گرا، حل یک «مسئله واقعی» را به عنوان مأموریت خودش انتخاب می کند و همه پیش نیازهای آنرا فراهم می کند. مأموریتگرایی با سیر در هپروت مقالات و تفکر در مسائل خودساختهای که صرفاً به کار تولید مقاله میآید سازگار نیست. تنها کسی که مسائل واقعی جامعه ذهنش را دائماً درگیر کرده، میتواند ادعای مأموریت گرایی بکند.
دوم «کل نگری»؛ اگر یک هدف به عنوان مأموریت انتخاب شود، زمانی می توان ادعای «انجام» مأموریت را داشت که به هدف رسیده باشیم. مثلاً اگر هدف، به تصمیم رساندن کشور برای تجدید نظر در سیاستهای حمایت از صنعت خودروسازی است، صرف انجام یک پژوهش و تحویل آن به مراجع قانونگذار، نه تنها به معنی انجام مأموریت نیست، بلکه پله اول مأموریتی محسوب می شود که ده پله دارد. متقاعد کردن قانونگذاران، ایجاد مطالبه از طریق رسانه ها، فعال کردن نهادهای پژوهشی برای تدوین سیاستهای مطلوب و... همگی اجزای تحقق این مأموریت هستند و باید توسط فرد یا گروه مأموریت گرا انجام شوند.
سوم «کار گروهی»؛ با توضیحاتی که در مورد مأموریت گرایی داده شد، روشن است که کل فرایند تحقق مأموریت از عهده یک فرد خارج است و یک «گروه مأموریت گرا» می طلبد. البته هستند نادر افرادی که توانمندی های لازم برای راهبری یک جمع به سمت یک مأموریت را داشته باشند، اما قاعده، کار گروهی است.
مطالب فوق، همه در حکم مقدمه بود برای روشن کردن این نکته که «انتخاب رشته را باید جزئی از فرایند مأموریت گرایی بدانیم» و نگاه استقلالی به انتخاب رشته، رویکردی ناصحیح و منفعلانه است. ابتدا باید مأموریتی را که حاضریم عمرمان را برایش هزینه کنیم تشخیص دهیم، و بعد برای بدست آوردن کلیه الزامات و پیش نیازهای آن برنامه ریزی کنیم، که یکی از این پیش نیازها ممکن است تحصیلات دانشگاهی و لذا انتخاب رشته باشد.
کسانی که از انفعال حاکم بر فضای دانشجویی اندکی فاصله گرفته اند، باید انتخاب رشته را جزئی از یک پازل بدانند که ساخته شدن کل آن، به معنی تحقق کامل مأموریت است. بنابراین باید در کنار تحصیل در رشته تخصصی، دانشها و مهارتهای لازم برای پر کردن سایر اجزای پازل را هم بدست آورند. مهارت نوشتن، ارائه کردن، صحبت کردن، حتی مهارت فکر کردن (که کمتر تجربه آنرا داشتهایم!) و... برای تکمیل این پازل ضروری است.
آن زمانی که انفعال حاکم بر انتخابها و تصمیمگیرهای ما جای خود را به نگاه مأموریت گرا بدهد، میتوان امید اصلاحات در عرصههای مختلف علمی و فناوری و سیاستگذاریها کلان کشور را داشت، و الا فلا