امیرالمؤمنین(ع) امر به معروف و نهی از منکر را بخشی از جهاد میداند و میفرماید: امر به معروف بر اقتدار مؤمنان میافزاید و نهی از منکر غرور کافران و منافقان را در هم میشکند و بر خاک میافکند. خبرگزاری فارس: وظیفة حاکمان یا همگان؟
به گزارش جهان، از موضوعات بسیار غریب و ناشناخته و مظلوم و از صحنه رانده شده در نظام فکری و سیاسی اسلام، موضوع امر به معروف و نهی از منکر است. گرچه این دو در ردیف ضروریات دهگانه فروع دین آمده اما به راستی؛
۱. امر به معروف و نهی از منکر چه فرقی با موعظه و پند و اندرز دارد و به تعبیر دیگر آیا امر و نهی در این باب، امر و نهی ارشادی است یا مولوی؟
۲. آیا این وجوب تأسیسی است یا امضایی، آیا یک واجب عقلی است یا در اثر وحی قرآنی است؟
۳. آیا امر به معروف و نهی از منکر همانند داوری و اجرای حدود و تعزیرات و ... از شئون حکومت و نیازمند تشکیلات حکومتی است یا همانند نماز و روزه یک واجب فردی و شخصی است؟
۴. آیا وجوب امر به معروف و نهی از منکر ـ حتی اگر واجب فردی باشد ـ برای رئیس حکومت، وزیر، نماینده مجلس و مدیر کل، همانند وجوب آن برای یک عوام مؤمن و غیر مسئول و عابر پیاده است؟ آیا هر کسی به تناسب شأن و جایگاه اجتماعی خود نباید به این واجب عمل کند. آیا یک وزیر نیز باید همانند یک واعظ غیر مسئول تنها به پند و اندرز قناعت کند؟
۵. آیا مأموران به معروف و نهی شدگان از منکر باید به معروف و منکری که برای آن، مورد امر و نهی قرار میگیرند، عارف و مؤمن باشند و یا کافی است که به امر عمل کنند و در اثر نهی ترک نمایند و به تعبیر دیگر مقصود از امر به معروف و نهی از منکر، تحقق معروف و دفع منکر است و یا قصد و خواست قلبی عامل و تارک هم لازم است؟
این پرسشها و دهها پرسش دیگر گسترههای ناشناختهای از این واجب است که نیازمند تبیین و تحقیق و تحلیل میباشد. تصور نویسنده بر این است که تمامی موضوعات دهگانه فروع دین، شأنهایی از شئون حکومت و ولایت و رهبری دینی است که به دلیل انحراف جامعه از مسیر رهبری الهی و حضور و ظهور افراد ناصالح و جاهل در این مقام و جهل و بیاعتنایی آنان به جهات دینی حکومت، رهبران الهی ناچار شدهاند تا با رعایت حداقلها و توزیع فردی وظایف، حضور دین را در زندگی مردم زنده نگه دارند .
و به تعبیر دیگر همانگونه که مرحوم آیتالله طالقانی(ره) تصریح نموده است: نماز جماعت عزیمت است و فرادا رخصت؛ میتوان گفت اقامه و اجرای فروع دهگانه دین در مرحلة نخست از شئون حکومت است و عمل فردی به آنها، ویژة شرایط اضطرار و از باب حداقلی است. اگر چنین نیست چرا خداوند در مقام تبیین وظایف مؤمنانی که امکانات جامعه اسلامی را در اختیار دارند ـ در مقام مدیریت و رهبری قرار گرفتهاند ـ میفرماید:
(الّذینَ إِنْ مَکّنّاهُمْ فِی اْلأرْضِ أقامُوا الصّلاةَ وَ آتَوُا الزّکاةَ وَ أمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَر.) باز تصور این قلم بر این است که به دلیل بیتفاوتی صاحبان قدرت نسبت به نماز و روزه و معروفها و منکرها، دستیابی به نتایج این دستورات همانند خوابی بیتعبیر شده است؛ نه نماز جامعه را از زشتیها باز میدارد و نه تجمع حج بر عزّت از دست رفته مسلمین میافزاید و نه روزه مقاومت و پایداری در برابر مشکلات میآفریند و نه تولّیٰ و تبریٰ بر تشکل و انسجام جامعه اسلامی تأکید نموده، از خودباختگی و وابستگی به بیگانه باز میدارد.
همه این امور با بیاعتنایی حاکمیت به جدولی ـ پازلی ـ میمانند که در جای خود قرار نگرفته و به جای ارائه جامعهای الهی بر بینظمی و بیبرنامگی افزودهاند.باید حاکمیت دینی، جامعه را به معروف و دوری از منکرات وادار نماید و همانگونه که شهرداری و نیروی انتظامی و ... برای اجرای مقررات و قوانین و وصول مالیات، راهکارها و جرائمی منظور نموده و آموزش و پرورش و دانشگاه برای تأیید رتبه علمی افراد صدها مقررات و قانون وضع نموده و مردم را وا میدارند تا به حقوق شهروندی تمکین نمایند و به تدریج این مقررات و جرائم نهادینه میشود و مردم آن را طبیعی و معقول میشمارند و کسی آن را اجبار و زور و اکراه نمینامد؛ در مورد رعایت صدق، راستی، امانت، عفاف، پاکدامنی، قناعت، مناعت، غیرت دینی و دوری از تبذیر، اسراف، هرزگی و ابتذال نیز باید همان راه را طی نمود.
چه کسی گفته است که این امور منحصراً باید با قصد قربت باشد و از روی میل و اراده قلبی و خواست شخصی باید به آنان روی آورد؟! اگر میدان وظایف حکومت دینی همان محدودة حکومتهای غیر دینی باشد، پس چه فرقی بین حکومت الهی و شیطانی است؟! مگر حکومتهای ظالم و جائر تنها برای بی توجهی به تربیت الهی انسان مورد خشم تاریخ ـ خدای قهار منتقم ـ قرار نگرفتند:
<فإنّ اللهَ سبحانَه لَم یَلْعَن القَرْنَ الماضی بین أیدیکم إلاّ لِتَرْکِهِم الأمر بالمعروفِ والنَّهْیَ عن المنکَرِ>؛ خداوند سبحان جوامع گذشته را که پیش پای شما به زبالهدان تاریخ سرازیر شدند، تنها برای این گرفتار نفرین خود نمود که در جامعه فرمان به معروف ندادند و از منکرات باز نداشتند. عدهای از روی کج فهمی و سبک سری به سمت گناه روی آوردند و عدهای دیگر به تماشا نشسته و بردباری ـ بی خیالی ـ پیشه نموده و نهی از منکر ننمودند: <فَلَعَنَ اللهُ السُّفَهاءَ لِرُکُوبِ المَعاصِی وَالحُلَماءَ لِترکِ التَّناهِی>.
در فرازی دیگر امیرالمؤمنین(ع) امر به معروف و نهی از منکر را بخشی از جهاد میداند و میفرماید: <فمَن أمَرَ بِالمعروفِ شَدَّ ظُهورُ المؤمنینَ و مَن نَهیٰ عَن المنکرِ أرْغَمَ أنوفَ الکافِرین ﴿المنافقین﴾>؛ امر به معروف بر اقتدار مؤمنان میافزاید و نهی از منکر غرور کافران ـ منافقان ـ را در هم میشکند و بر خاک میافکند. مردم و به ویژه مسئولان حکومت دینی حداقل قدمی که باید در این راه بردارند، آن است که دغدغه معروف و منکر را در دل خود داشته باشند.
از انجام معروف خشنود و مشوق آن باشند و از منکر بیزار و خشمگین از آن باشند.حضرت امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: <و منهم المنکِرُ بقلبه، والتارِکُ بیده و لسانه فذٰلک الذی ضَیَّعَ أشرَفَ الخَصْلَتَیْنِ من الثلاث و تَمَسَّکَ بواحِدَةٍ>؛ آنان که قلباً از منکر بیزارند، ولی نه با زبان نهی میکنند و نه اقدامی عملی انجام میدهند؛ دو خصلت برتر را ضایع و تنها به انکار قلبی دل خوش نمودهاند. <و منهم تارِکٌ لإنکار المنکر بلسانه و قلبه و یده فذٰلک مَیّتُ الأحیاءِ> ، برخی نیز خود را و یا حکومت و حاکمان را نسبت به معروف و منکر بیتفاوت میشمارند و حوزة دین را از جامعه و سیاست جدا میدانند، اینان مردگانی هستند که در میان زندگانند.
منبع:نامه جامعه - شماره شصت و نه