در چند مورد است که فقهاء غیبت کردن را جایز شمرده اند ودر اینجا به آنچه شیخ در مکاسب فرموده اکتفا می شود :
1 -غیبت از کسی که فسقش آشکار باشد ،نه پنهانی، مثل اینکه ظرف شراب را در خیابان و بازار به دست گرفته بیاشامد چنانچه در روایت است (( هرگاه فاسقی گناه را آشکارا بجا آورد احترامی ندارد وغیبت او حرام نیست.)) وهمچنین کسی که پرده ی حیا را انداخت یعنی در حضور مردم ازگناه کردن حیا نکرد پس غیبت کردنش حرام نیست.باید دانست که قدر مسلم ، جواز غیبت همان گناهی است که در آشکارا بجا آورده اما جواز غیبتش نسبت به گناهی که در پنهانی بجا آورده معلوم نیست.هرچند شیخ می فرماید اگر گناه آشکارش شدیدتر از گناه پنهانش باشد ذکرآن هم مانعی ندارد ،لکن احتیاط شدید در ترک آن است.
ونیز باید دانست که غیبت متجاهر به فسق در صورتی جایز است که خودش اقرار به گناه داشته باشد ،بنابراین اگر برای عمل خود عذر صحیحی اظهار کند غیبتش جایز نیست مثلا شراب را برای مداوا و علاج مرض ادعا می کند که می خورم ومقلد کسی هستم که آن را در این صورت جایز می داند ومثل اینکه در روزه ماه رمضان افطار می کند بعداز اینکه مریض یا مسافر یا عذرهای دیگری که قابل پذیرفتن است دارد و مثل کسی که از اعوان ظلمه است وبرای عملش عذری می تراشد به شرطی که آن عذر ظاهرالفساد نباشد واحتیاط در ترک غیبت اوست ،در غیر شهر و محلی که آن گناه را در آن آشکارا بجا می آورد.
2- در مقام شکایت مظلوم از ظالمی که به او ستم کرده وبیان ظلمی که به او شده غیبت دیگر، مانعی ندارد.
چنانچه در قرآن مجید می فرماید : کسی که از ستمکار انتقام کشد پس از ستم شدنش براین ستم شدگانی که انتصار می کنند و تلافی ستمی که بر ایشان شده می نمایند عقاب و عتابی نیست ( وگناهی در انتقام کشیدن از آنها نیست ) جز این نیست که گناه وعقاب بر کسانی است که بر مردمان ستم می کنند و از حد بیرون می روند بدون جهت و حجتی ، بر ایشان است عذاب دردناکی
(شوری39)
ودر جای دیگرخداوند آشکار کردن گفتار ببدی را دوست نمی دارد مگرآشکارکردن کسی که براوستم کرده باشند
(نساء148)
واحتیاط آن است اظهارتظلم نزد کسی کند که امید دادخواهی ازاو داشته باشد اما کسی را که می داند دادخواهی از او نخواهد کرد یا نمی تواند بکند نزد او شکایت از ظالم نکند وذکر ظلمش را ننماید.
4 - غیبت کردن بقصد نهی از منکر با اجتماع شرایط آن مانعی ندارد ،به این معنی که هرگاه منکری را از مسلمانی ببیند وبداند که اگر غیبتش را بکند آن را ترک می کند لکن در صورتیکه اصرار ،آن شخص را بر آن منکر بداند ولی اگر احتمال بدهد که ترک کرده ذکر آن جایز نیست و همچنین مانند مورد سابق باید ملاحظه مفسده ی غیبت کردن و مفسده ی آن منکر را نمود.پس اگر مفسده ی هتک آبروی آن مسلمان بیشتر از مفسده یآن منکری که مشغول است باشدغیبت کردنش جایز نیست ،هر چند یقین داشته باشد که بواسطه غیبت ريا،آن گناه را ترک خواهد کرد .
وخلاصه مسئله آنکه هرگاه گناهی از مسلمانی دیده شود باید تا می شود آن را حمل به صحت کرد واگر گناه بودنش قطعی و غیر قابل حمل بصحت است پس اگر آن مسلمان آن گناه را ترک نموده وتکرار نکرد پس نقل کردن آن گناه را از او ،حرام است. وهمچنین نهی و زجر کردن او جایز نیست زیرا غرض از نهی از منکر ترک گناه است و کسی که خودش ترک گناه کرده دیگر موردی برای نهی از او نیست واگر ترک آن گناه را نکرده وبرآن مصّر است پس اگر آن گناه نهانی است پس نقل آن برای دیگران وفاش کردن آن حرام است وبا اجتماع شرایط نهی از منکر باید او را از آن گناه باز دارد واگر باز داشته نشود وبداند که اگر گناه او را برای دیگران نقل کند ترک خواهد کرد در این صورت
نقل گناه او جایز است ،لکن به شرط اینکه ترک آن گناه مهمتر باشد از ریختن آبروی آن مسلمان . واز آنچه گفته شد دانسته گردید که جواز غیبت مسلمان از باب نهی از منکر در صورتی است که آن مسلمان مصّر برآن گناه باشد و بنهی کردن هم باز داشته نشود و مفسده ی آن گناه بیشتر از ریخته شدن آبروی او باشد ونیز بداند که اگر از او غیبت شود ترک خواهد کرد وبا نبودن یکی از این چهار شرط غیبت کردن از او حرام است.