حجه الاسلام شیخ آصفی از حجه الاسلام شیخ محمد نوری كه در كتابخانه نجف اشرف ملازم علامه امینی بود، نقل میكند:
علامه امینی میفرمود كه: در یك شب جمعه زائر حرم حضرت امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ بودم مشغول زیارت و دعا بودم و از خدا میخواستم به خاطر حضرت امیر ـ علیه السلام ـ كتاب «درر السمطین» كه در آن زمان كمیاب بود و در تكمیل مباحث كتاب الغدیر نیاز داشتم برای من مهیا كند.
در این زمان یك عرب دهاتی برای زیارت حضرت مشرف شد، و از حضرت میخواست كه حاجت او را برآورده كند و گاوش را كه مریض بود شفا دهد.
یك هفته گذشت و من كتاب را پیدا نكردم، بعد از یك هفته دوباره برای زیارت مشرف شدم. از حُسن اتفاق در وقتی كه مشغول زیارت بودم، دیدم همان مرد دهاتی به حرم مشرف شد و از حضرت تشكر مینمود كه حاجت او را برآورده كرده. وقتی من كلام آن مرد را شنیدم محزون شدم چون دیدم امام حاجت او را برآورده كرده بود، ولی حاجت مرا برآورده نكرده است.
خطاب به حضرت گفتم: جواب این مرد دهاتی را دادی و حاجتش را برآورده كردی! و من مدتی است متوسل میشوم به خدا و شما را شفیع قرار میدهم كه آن كتاب را برای من مهیا كنید ولی آن كتاب مهیا نشده آیا من كتاب را برای خودم میخواهم؟ یا به خاطر كتاب شما الغدیر؟ گریه كردم، از حرم بیرون آمدم آن شب از ناراحتی چیزی نخوردم و خوابیدم.
در عالم خواب دیدم مشرف به خدمت حضرت امیر شدهام، حضرت به من فرمود: آن مرد ضعیف الایمان بود و نمیتوانست صبر كند، از خواب بیدار شدم و صبح سرسفره بودم كه در زده شد. در را باز كردم، دیدم همسایهای كه شغلش بنایی بود داخل شد و سلام كرد، سپس گفت: من خانه جدیدی خریدهام كه بزرگتر از این خانه است و بیشتر اساس خانه را به آنجا نقل دادهام، این كتاب را در گوشه خانه پیدا كردم، خانمم گفت: این كتاب به درد شما نمیخورد و شما آن را نمیخوانی آن را به همسایهمان شیخ عبدالحسین امینی هدیه كن شاید او استفاده كند.
من كتاب را گرفتم و غبارش را پاك كردم، دیدم همان كتاب خطی «درر السمطین» است كه دنبالش بودم.
در این هنگام بر این نعمت سجده شكر كردم
توجهات/عبدالرحمن باقر زاده