پس از آنكه انسان كليه رذايل اخلاقي و محبتهاي غير الهي را از درون خود پاك نمود و محبت به خدا چنان در قلب او جاي گرفت كه به هيچ چيز ديگر توجه ننمود و تمام اتفاقات وجود او از محبت به خدا سرچشمه گرفت، ريشه تمام رذايل كه عجب است از وجود او پاك گرديده و داراي انس با خداوند شده و توجه دائمي به خدا و حضور قلب دائمي پيدا ميكند و بصورت مدام قلبش از غير خدا خالي شده و فقط به خداوند توجه دارد، در اين مرحله تمام وجودش از خدا پر مي شود و تمام اعمال و حركات و سكناتش تحت فرمان الهي قرار مي گيرد و قلب او كاملا مسخر پروردگار ميگردد. در حاليكه به امور جاري زندگي خود ميپردازد از حضور در محضر خداوند فارق نميشود.
در اين فضاي عشق به خدا فرد بايد دوره اي را بگذراند تا نور الهي در درون او مستقر شده و ورود نور منجر به باز شدن حقيقت انسان و رسيدن به مقامات نوراني شود و در اين مقام تا خدا چطور بخواهد، عالم برتر را كه باطن عالم مي باشد، به روي او باز كند. پس گذراندن يك دوره زماني در اين عشق الهي لازم و ضروري است تا فرد به پختگي هاي لازم برسد و آماده وصول به عالم نور و حقيقت انساني شود.
در اين مرحله فرد جزو اولياء الهي مي گردد. اولياء خدا كساني هستند كه هرآنچه انجام مي دهند و به هرچه فكر مي كنند و تمام خطورات قلبيشان طبق خواست و رضايت خداست. اين منزلِ اولياء خدا همان دارالسلام يا منزل سلامت است. منزل سلامتي كه خداوند به آن دعوت مي نمايد. كسانيكه به اين مرحله رسيده اند صاحب قلب سليم مي باشند
قلبي كه خداوند ميفرمايد در روز قيامت فقط قلب سليم است كه به درد فرد ميخورد و به حقيقت اطمينان (نفس مطمئنه)، يقين و رضا ميرسد و قلب او محل حضور پروردگار ميگردد كه اين همان حقيقت عقل است و در اين مرحله است كه ظلمات و حيوانيات و رذايل بطور كامل از قلب او پاك شده و نورانيت به قلب او وارد ميشود و ورود به عالم نور و باب اول ولايت اتفاق ميافتد و لايق انس و حضور نوراني در محضر پروردگار ميگردد.
كسانيكه در اين مرحله قرار دارند دائماً بايد به اين موضوع توجه داشت باشند كه عشق به خدا و يكتاپرستي و يكتانگري در وجود آنها مستقر شده و سراسر وجود آنها را بايد كشش و جذابيت الهي پر كرده باشد و حتي يك روزنه در وجود آنها باقي نمانده باشد كه غير خدا در آن جا گرفته و خدايي نشده باشد.
چنين افرادي چنان خدا در نظرشان بزرگ و دوست داشتني شده و زيبايي و عظمت خدا در نظرشان جلوهگر ميشود كه حرارت و خوفي قلوبشان را فرا ميگيرد كه نتيجه آن خشوع و خضوع و ادب و سرسپردگي نسبت به خدا مي باشد. اين حالات اتفاق نمي افتد مگر آنكه فرد چنان الوهيت را در خود افزايش داده و چنان ظلمت و محدوديتها را از خود دور كرده باشد كه همسنخي و همانندي ميان او و خدا اتفاق افتاده باشد. اين موضوع منجر به عشق و محبت فزاينده نسبت به خدا گرديده و قلبشان با جلال و جمال الهي آرام گرفته و ادب و احترامي همراه با توجه به عظمت خدا در ايشان اتفاق مي افتد.
اين حالت در آيات اول سوره انفال تعبير به ترس (وجلت) شده است كه باطن اين ترس همان احترام و ادب و آرامش و انس با خداست. در اين آيات مي فرمايد "انما المؤمنون … " يعني "مؤمنين، فقط كساني هستند كه وقتي خدا را ياد مي كنند قلبهايشان ترسان مي شود و زمانيكه قرآن تلاوت مي كنند ايمانشان زياد مي شود و بر پروردگارشان توكل دارند. كسانيكه نماز را اقامه مي كنند و از آنچه روزيشان كرده ايم انفاق مي نمايند. ايشان، هم ايشان كسانيند كه حقيقتاً مؤمنند. براي ايشان است درجاتي نزد خدا و مغفرت و رزق كريم."
اين آيات در خصوص مؤمنيني است كه چنان در ايمان عالي و برتر شده اند كه خداوند مي فرمايد فقط اين گروهند كه مؤمنند . يعني اين افراد در ايمانشان هيچ ضعف و نقصي ندارند و به همين خاطر است كه مؤمن حقيقيند. كسي كه به چنين حالتي نسبت به خدا برسد وقتي قرآن تلاوت مي كند معرفت و محبت نسبت به كلام خدا داشته و به خاطر همسنخي با آيات الهي كه در وجود او ايجاد شده است، تلاوت آيات منجر به افزايش ايمان او مي گردد و به خاطر همين ارتباط و نگرش نسبت به خدا، توكل حقيقي خواهد داشت. نماز چنين كساني همان ذكر بزرگ خداست و وجود ايشان را از هر بدي حتي در ابعاد خفي آن نهي مينمايد و در نماز، خود را فاني در خدا مي يابد و در ارتباط با خلق خدا آنچه خدا روزيش كرده چه در ابعاد مادي يا معنوي به ديگران، به اندازه ظرفيتشان انفاق مي كند. ايشان كسانيند كه از ظلمت نفس رها شده و به قلب سليم رسيده اند و ايشان همانند كه جزو اولياء خدا شده اند و در كلام خدا ايشان همان مؤمنين حقيقيند كه درجات ، مغفرت و رزق كريم براي ايشان نزد خداست.
چنين افرادي كسانيد كه از فرط محبت نسبت به خدا، فقط و فقط براي رضا و خشنودي خدا كار مي كنند نه براي وصول به بهشت يا ترس از دوزخ، و رضا و خشنودي خدا تنها خواسته و آرزوي او ميشود. در نتيجه طبق حديثي كه در كتاب تفسير الميزان ذكر شده است خداوند به رسول الله (ص) ميفرمايد هر كه براي رضا و خشنودي من كـار كند، من سه خصلت به او مي دهم : سپاسگزاري و شكري به او ميشناسانم كه با جهل و ناداني آميخته نباشد، به او ذكر و يادي مي آموزانم كه با فراموشي همراه نباشد، به او محبتي ميشناسانم كـه محبت مخلوقان را بر محبت من بر نگزيند چنين كسي هر گاه مرا دوست بدارد، من هم او را دوسـت بدارم و چشم دلش را به روي جلال خودم ميگشايم و بندگان خاص خود را از او پنهان نميدارم و در تاريكي شب و روشنايي روز با او همسخن ميشوم ، تا آن جا كه همسخني با مخلوق و هـمـنـشـيني با آنان را رها كند، سخن خودم وسخن فرشتگانم را به او مي شنوانم و رازي را كه از خـلقم پوشاندهام ، براي او فاش مي سازم و جامه شرم وحيا بر او مي پوشانم تا تمام خلايق از او شرم كـنـنـد، روي زمين با مغفرت خدا راه مي رود و دلش را آگاه و بصير قرار مي دهم ، هيچ چيزي از بـهـشـت و دوزخ را از او پوشيده نمي دارم ، سختيها و وحشتهايي را كه مردم در روز قيامت از سر مـي گـذرانـنـد، به او مي شناسانم ، نيز به حسابهايي كه از توانگران و تهيدستان ونادانان و دانايان مي كشم آشنايش مي سازم ، او را در گورش مي خوابانم و نكير و منكر را به سراغش مي فرستم ، تا از وي پـرسـش كـنـنـد در حالي كه تاريكي گور و لحد و هول و هراس سراشيبي گور و قيامت را احـساس نكند، آن گاه ترازويش را برپا مي دارم و دفترش را مي گشايم و نامه عملش را در دست راستش مي نهم و آن را مي خواند. ميان خودم و او مترجمي نمي گذارم. اين است صفات محبان اي احـمـد! هـم و غمت را يكي كن و زبانت را يكي ساز و بدنت را چنان زنده بدار، كه هيچ گاه غافل نشود، هر كه از من غفلت ورزد ديگر برايم مهم نيست كه در كدام وادي به هلاكت درافتد.
زمانيكه مرحله "رفع كليه رذايل اخلاقي و محبتهاي غيرالهي" بطور كامل اجرا شود نتيجه آن خروج از ظلمتها و رسيدن به نور ميشود كه اين مرحله محل پايان ظلمتها و حيوانيات انسان است و آغاز انسانيت حقيقي و عالم نور مي باشد و انسان تا حقيقتاً انسان نشود به بهشت و رضوان الهي نميرسد چراكه بهشت فقط براي انسانهاست.