مربوط به سالها قبل هست اما جواب پرسش های بسیاری را میتوان در این مصاحبه پیدا کرد برای آن هایی که به دنبال راهنما میگردند!
تشرف ملا محمد شريف زاهدي به مذهب تشيع
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
[توجه: ارتباط تلفني با ملا محمد شريف زاهدي، روحاني سنّي كه پس از تحقيق، مذهب شيعه را انتخاب كرده است]
آقاي هدايتي
خودتان را مختصراً معرفي بفرماييد.
ملا محمد شريف زاهدي
خداوند در قرآن ميفرمايد:
فَبَشِّرْ عِبَادِ / الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ
سوره زمرآيه18-17
محمد شريف زاهدي هستم، از استان سيستان و بلوچستان، يكي از روستاهاي شهرستان نيك شهر.
آقاي هدايتي
شما چند سال در مدارس اهل سنت تحصيل كرديد و چه مدت به امامت جمعه و جماعت مشغول بوديد؟
ملا محمد شريف زاهدي
بنده از اواخر سال 1369 مشغول تحصيل در حوزههاي علميه اهل سنت شدم. در نزديكي روستاي ما روستايي بود كه در آن حوزه علميه وجود داشت كه سرپرست آن، مولوي حيدر، يكي از شاگردان مولوي محمد عمر سربازي ايرانشهر است. از 1369 تا سال 1379 در حوزههاي علميه بحر العلوم، عربيه اسلاميه چابهار، فاروقي نيكشهر و شمس العلوم تحصيل كردم. در سال 1379 به عنوان مبلغ، بنده را به استان هرمزگان، يكي از رستاهاي شهرستان ميناب فرستادند و تا اواخر سال 1381 هم امام جمعه و امام جماعت اهل سنت بودم.
آقاي هدايتي
انگيزههايي كه باعث شد شما به مذهب تشيع روي بياوريد، چه بود؟
ملا محمد شريف زاهدي
از سال 1375 كه در حوزه علميه چابهار مشغول تحصيل بودم، يك مسجدي در كنار ساحل دريا قرار داشت و يكي از اساتيد ما به نام مولوي عيسي ملازهي امام جماعت اين مسجد بود و بعضي از اوقات را كه ايشان به مسافرت ميرفت يا كسالت داشت، بنده را به عنوان امام جماعت اين مسجد تعيين ميكردند. در كنار اين مسجد، يك حسينيهاي وجود داشت كه متعلق به شيعيان مهاجر چابهار بود. در شب عاشوراي سال 1375، بعد از نماز عشاء، متوجه صدايي از بلندگوي آن حسينيه شدم و رفتم كنار پنجره آن حسينيه و نشستم تا ببينم اين روحاني شيعه چه ميگويد. از آنجايي كه از بعضي از سلفي مسلكها شنيده بوديم كه علماء شيعه نسبت به صحابه، توهين ميكنند، رفتم به سخنان او گوش دهم. ديدم كه در رابطه با امام حسين (عليه السلام) نكاتي را بيان ميكند. خصوصا وقتي بنده رسيدم، حديث:
إن الحسين مصباح الهدي و سفينة النجاة.
را بيان كرد و توضيح داد. اين روايت در بسياري از روايات اهل سنت وجود دارد، حتي در مطالب درسي به ما گفته بودند. بعضي از مولويها كه گفته بودند علماء شيعه نسبت به صحابه كملطفي ميكنند، بنده ديدم كه امام حسين (عليه السلام) هم از صحابه رسول اکرم (صلى الله عليه و آله) است و اين روحاني شيعه از امام حسين (عليه السلام) تعريف ميكند. چند دقيقه بعد ديدم كه آن روحاني، شروع كرد به روضه خواندن و آنقدر صداي زيبا و شيوا و دلسوزي داشت كه بنده هم به گريه افتادم و اشك ريختم. به حوزه برگشتم و خيلي ناراحت بودم كه حتي بعضي از هم اتاقيهاي بنده از من سوال كردند كه شما چرا ناراحت هستي؟ من چيزي به آنها نگفتم.
روز بعدش از يكي از دانشجويان اهل سنت كه با بنده رفيق بود، سوال كردم: شما معلم شيعه داريد يا خير؟ گفت: بله داريم. گفتم: از او يك كتاب بگير و بياور تا من مطالعهاي درباره شيعه و عقايد آن داشته باشم. اين دانشجوي عزيز كتاب شبهاي پيشاور مرحوم سلطان الواعظين شيرازي را براي من آورد. وقتي من شروع كردم به مطالعه اين كتاب، ابتداءاً تعجب كردم كه يك سري احاديث و رواياتي را از منابع خود ما اهل سنت آورده بود و شنيده بودم كه علماء شيعه از کتابهاي اهل سنت خوششان نميآيد، ولي ديدم كه ايشان کتابهاي اهل سنت مطالعه كرده است و از منابع ما اهل سنت، اين روايات را به اين زيبايي نقل كرده است. بنده مجبور شدم اين كتاب را پنهاني در كتابخانه حوزه علميه چابهار، شبها تا ساعت 2 نيمه شب مطالعه كنم. اگر كسي هم وارد كتابخانه ميشد، من ميز بزرگي براي مطالعه داشتم و اين كتاب را زير ميز ميگذاشتم و كتاب درسي را بالا ميآوردم تا كسي متوجه نشود. الحمدلله اين كتاب شبهاي پيشاور و قضيه حسينيه چابهار كمكم باعث شد تا من تحقيق و مطالعه كنم. تا اينكه سال 1379 به اين نتيجه رسيدم منابعي كه سلطان الواعظين شيرازي در شبهاي پيشاور آدرس داده بود، همهاش درست بود.
در سال 1379، يكي از بزرگترين بركاتي كه خداوند نصيبم كرد و بسيار بنده را مشتاق مكتب ائمه (عليهم السلام) كرد، اين بود كه بنده بعد از مطالعه اين كتاب، محبتم نسبت به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و حضرت علي (عليه السلام) بيشتر شده بود.
در روستايي كه امام جماعت بودم، نكتهاي كه تا الآن هم فراموش نكردم و خيلي از اهل سنتي هم كه با بنده مراوده دارند، اين موضوع را به عنوان نكتهاي عجيب نقل ميكنند، اين بود كه پيرمردي كه مؤذن مسجد بود، روزي به من گفت:
من دختري دارم كه ازدواج كرده و 7 سال است وقتي كه حامله ميشود، بچههايش در 2 ماهگي سقط ميشوند. شما دعايي بكنيد كه اين مشكل حل شود.
تنها كاري كه ميتوانستم بكنم و يك عنايت إلهي بود، اين بود كه در دلم گفتم:
خدايا! من ميخواهم اين دعا را بنويسم كه اگر واقعا در مورد اين قضيه مرا خوشحال كردي، من حتما شيعه ميشوم و مكتب اهل بيت (عليهم السلام) را قبول ميكنم.
دعا اين بود:
إلهي بفاطمة . . . . . . أللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
اين را به خاطر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و حضرت علي (عليه السلام) نوشتم و گفتم:
خدايا! اگر اينها مقام و عزت بسيار بزرگي نزد شما دارند، پس بچه اين دختر را سالم نگهدار.
به والله قسم! 10 شبانهروز كامل نماز شب خواندم و گريه كردم و خيلي هم از خدا التماس كردم كه مرا در اين قضيه، خوشحال بدارد و حق را نصيب من بفرمايد. بعد از 3 ماه، به من خبر دادند كه آن زن سقط نكرده است و بچه هم سالم است.
الآن مردم آن منطقه هم كه صداي مرا ميشنوند، واقعا بدانند كه اين عنايت خداوندي بود كه آن زن، دختري به دنيا آورد و الآن هم نامش فاطمه است و خود بنده گفتم كه نامش را فاطمه بگذارند.
اين نكته ظريفي بود كه خداوند، بنده را به حقانيت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و امير المومنين (عليه السلام) متوجه كرد.
استاد حسيني قزويني
شما بعد از آنكه شيعه شديد، آيا بعد از آن، با مولويهاي اهل سنت بحث و مناظرهاي داشتهايد؟ آيا آنها از نظر علمي توانستهاند بر شما اعتراض كنند كه چرا مذهب شيعه را انتخاب كردهايد و اين مذهب، باطل است؟
ملا محمد شريف زاهدي
بعد از توفيق ورود به مذهب شيعه، مناظرات بسياري با علماء اهل سنت داشتم؛ خصوصا با بسياري از اساتيد خودم. بعضي از آن مناظرات، حضوري و بعضي هم تلفني بود. ولي يكي از مناظرات مهمي كه تلفني بود، مناظره با مولوي محمد عثمان قلندرزهي خاشي در سال 1383 بود. او يكي از علماء مشهور اهل سنت ايران و رئيس حوزه علميه خاش است. خودش شخصاً به پسرخالهام ملا اسماعيل گفته بود:
شماره تلفن مرا به ملا محمد شريف بده و به او بگو كه چرا ديوانه شدهاي و شيعه شدهاي؟
ملا اسماعيل به من زنگ زد و شماره او را به من داد و حرف او را به من گفت و گفت: من مطمئنم او شما را به مذهب اهل سنت برميگرداند. من هم گفتم:
خيلي دوست دارم برگردم، ولي متأسفانه علماء و محدثين خودتان نميگذارند كه سني شوم.
گفت: چطور؟ گفتم:
حتي مولوي عثمان هم كاري ميكند كه من از اهل سنت بيشتر دورتر شوم. چون آنها بحث كردن با ما شيعيان را جالب نميدانند.
بنده به او زنگ زدم و تا الآن هم خودم را به او معرفي نكردم كه ملا محمد شريف هستم. چون نكاتي را با او بحث كردم كه او فكرش را هم نميكرد كه من باشم. اولين سوالم از او اين بود:
چرا حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) وصيت كردند كه مرا شبانه دفن كنيد؟
به من گفت: شما از كجا زنگ ميزنيد؟ گفتم: از فلان منطقه زنگ ميزنم و ملاي يكي از مساجد آنجا هستم. ايشان گفت:
حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) براي اين وصيت كرد كه چشم نامحرمان و ديوانگان به جنازه ايشان نيفتد.
گفتم:
مگر گناه است كه نامحرم، جنازه زن را ببيند؟ مگر نامحرمان زيادي در تشييع جنازه زنان پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) و زنان عصر ما حضور ندارند؟
گفت: نه، گناه نيست. گفتم:
اگر گناه نيست، پس چرا حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) نگذاشتند نامحرمان شركت كنند؟ مگر شما در تاريخ إبن أثير و تاريخ طبري، در وفات حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) نداريد كه سلمان و ابوذر و مقداد و إبن عباس در نماز ميت ايشان شركت داشتند؟
گفت: بله، همينطور است. گفتم:
پس اين حرف نامحرمان را از كجا آوردهايد؟
گفت: نظر شما در اين مورد چيست؟ گفتم:
روايتي را ميگويم از مولوي نذير احمد سلامي، مفسر و استاد حوزه علميه زاهدان كه هر روز ساعت 6 از راديو زاهدان، تفسير قرآن ميگويد، كه ايشان روايتي را از صحيح بخاري،جلد 2، صفحه 542، در كتاب بانوان نمونه عصر پيامبر (صلى الله عليه و سلم) و صحابه،صفحه 108 آورده است: «حضرت فاطمه (رضي الله عنها) در آخرين لحظان زندگي، با حضرت ابوبكر حرف نزدند».
به مولوي عثمان گفتم:
معني اين روايت چيست؟ آيا در روايات نيامده است: «هر كس تا 3 روز قهر كند و آشتي نكند و بميرد، به جهنم ميرود»؟ پس طبق اين روايت، ـ نستجير بالله ـ شما بايد بگوييد حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) به جهنم ميرود. چون تا آخرين لحظات زندگي با ابوبكر قهر بود و آشتي نكرد؟ به نظر شما چرا قهر بود و چرا ابوبكر و عمر و عثمان و اكثر صحابه، نامشان در ليست تشييع جنازه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) خالي است؟ همانطور كه در تشييع حنازه و كفن و دفن پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) هم هيچگونه نقشي نداشتند.
آيا شما كتاب ملا محمد عمر سربازي با عنوان خلفاء از ديدگاه علي (عليه السلام) چاپ سال 1383 را ديدهاي؟ در اين كتاب نوشته است: «نماز ميت فاطمه (رضي الله عنها) را ابوبكر خوانده است». آيا اين درست است؟
مولوي عثمان گفت:
عجب! من در هيچ كتابي نديدهام كه ابوبكر نماز ميت فاطمه را بخواند.
گفتم:
اگر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) وصيت كرده باشد كه نامحرمان حق ندارند جنازه مرا ببينند، حالا چطور علي بن أبي طالب (عليه السلام) به اين وصيت عمل نميكند و به ابوبكر كه نامحرم بود، اجازه داد بر جنازه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) نماز بخواند؟
مولوي عثمان گفت: معلوم ميشود كه تحقيق كردهاي و تحقيقات خوبي داشتهاي. خواهش ميكنم يك سري به ما در حوزه علميه خاش بزنيد. ما در خدمتيم. گفتم: ما إن شاء ا... مزاحم شما ميشويم.
يكي ديگر از بحثهاي ما، بحث توسل بود كه آيا توسل به غير الله شرك است يا خير؟ مولوي عثمان گفت:
بله، شرك است؛ فقط لا إله إلا الله.
أدْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ
سوره غافر/آيه60
وَ إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ
سوره بقره/آيه186
من گفتم:
من شما را راه دوري نميبرم. استاد شما ملا محمد عمر سربازي كتابي با عنوان شفاء الأسقام و الأحزان نوشته و در اين كتاب كه تا به حال 11 بار ـ 7 هزار نسخه ـ چاپ شده، نكات بسيار ظريفي آمده و يكي از نكتههاي مهم اين كتاب اين است كه در صفحه 33 اين كتاب آمده است: «براي درد دندان، كسي كه دندانش درد ميكند، بنويسد: أبو بكر الصديق من السادتين الأبرار أكثر 92 و زير دندان بگذارد، دندانش خوب ميشود». آيا اين توسل به غير الله نيست؟
مولوي عثمان تعجب كرد و گفت: بله، اتفاقا من خودم اين كتاب را دارم، ولي متوجه اين بحث نشدم. گفتم:
اگر شما ميگوييد توسل شرك است، شما خودتان در اين كتاب، از اول تا آخر و در صفحات مختلف، چيزهايي را در رابطه با توسل نوشتهايد كه ادب إقتضاء نميكند آنها را بيان كنم.
بحث ديگري هم داشتم.
استاد حسيني قزويني
آيا تشرّف شما به مذهب اهل بيت (عليهم السلام)، تأثيري در جوانان اهل سنت داشت؟
ملا محمد شريف زاهدي
الحمد الله اين توفيق إلهي بود كه بعد از چند سال تحقيق و مطالعه، توانستم با اسانيد و مدارك معتبري به مكتب اهل بيت (عليهم السلام) مشرف شوم. بعد از اين تشرّفم، بعضي از دوستانم را از دست دادم، ولي با بعضي ديگر از دوستانم ارتباط تلفني و حضوري دارم. الآن محل كارم، استان هرمزگان، بخش مركزي شهرستان ميناب است و حدود 14 روستا هستند كه شيعه و سني با هم زندگي ميكنند و من در اين روستاها كار ميكنم. در يكي از اين روستاها، كتابخانهاي داريم كه 1400 نفر عضو دارد و حدود 470 نفرشان از اهل سنت هستند؛ بزرگ و كوچك، ابتدائي، راهنمائي، دبيرستان، دانشجو و زن و مرد.
در اين چند سالي كه بنده به مكتب اهل بيت (عليهم السلام) آمدهام، با عنايات إلهي توانستهام حدود 23 نفر را به اين مكتب نوراني راهنمايي كنم و يكي از آنها، يكي از برادران خود بنده است. از خود سيستان و بلوچستان، 4 نفر كه در حوزههاي علميه اهل سنت درس خواندهاند، به مكتب اهل بيت (عليهم السلام) مشرّف شدند. بسياري از اينها را طوري روي كار آوردهايم كه به دار الإفتاء زاهدان زنگ زدند و کتابهايي كه بنده آدرس دادم، سوال كردند كه آيا شما اين کتابها را نوشتهايد و آنها هم گفتند بله و اينها هم طبق آن دلايل، برگشتند و شيعه شدند. شيعهشدن خيلي از اينها به علت تعصبي بودن بعضيها و ناراحتي بعضي ديگر، پنهاني است و اظهار نكردهاند.
الحمدلله زمينه شيعهشدن فراهم است و با كارهايي كه در آنجا صورت ميگيرد، اميدواريم در آينده نزديك، شاهد تشرّف بسياري از جوانان اهل سنت، نه تنها در استان هرمزگان، بلكه در استان سيستان و بلوچستان باشيم إن شاء ا... با عنايت اهل بيت (عليهم السلام) و تلاشهايي كه علماء عزيز شيعه ميكنند مانند استاد حسيني قزويني و شما كه در اين شبكه سلام كار ميكنيد.
آقاي هدايتي
در اين مدتي كه به مذهب شيعه مشرّف شدهايد، آيا در محل كار و سكونت، از طرف دوستان و آشنايان و سايرين، مشكلاتي براي شما درست شده است؟
ملا محمد شريف زاهدي
اين مشكلات، طبيعي است. بنده از خانوادهاي هستم كه اكثراً جزء مذهبيها و ملاهاي اهل سنت هستند. عموي من از علماء و مشاهير اهل سنت است و اكثر مولويهاي زاهدان، او را ميشناسند و در فقه اهل سنت، آشنايي زيادي دارد و دل خوشي از مكتب اهل بيت (عليهم السلام) ندارد. بعد از تشيّع من، خيلي توهينآميز با من حرف زدند و حرفهايي زدند كه نميتوان در اينجا گفت. نكته مهمي كه براي بنده رنجآور بود و عموي من باعث آن شد، اين بود كه من با دختر عموي خودم ازدواج كرده بودم و به خاطر شيعه شدنم، طلاق اين دختر را از من گرفتند. اولش گفتند كه شما مرتدّ شدهاي و همسرت طلاق داده شده است. گفتند چون شما از مذهب حقه حنفيه به مذهب اهل بيت (عليهم السلام) رفتهايد، پس مرتدّ شدهايد. قبول كردم و گفتم: من الآن چيزي را به دست آوردم كه قرآن و حديث هم آن را قبول دارند.
من خودم زنم را طلاق ندادم، تا اينكه اواخر سال 1384، خودشان به منزل اقوام در منطقه هرمزگان آمدند و عموي من هم گفت: ميدانم كه شما شيعيان هم مسلمان هستيد، ولي تو را به خدا بيا او را طلاق خلع بده، او خسته شده است. من اولش قبول نكردم. خانم من هم گفت من با شوهر شيعه زندگي نميكنم. طلاقش را از من گرفتند.
در زاهدان كه بودم، خيلي از جمعيت آنجا كه حاضر بودند، ديدند كه عموي من ميخواست با چاقو مرا بكشد و مردم هم مانع شدند. من هم مجبور شدم دو هفته در آنجا تقيه كنم. ولي عنايت اهل بيت (عليهم السلام) موجب شد خودم را از دست آنها برهانم. تهديدات زيادي كردند. حتي به هرمزگان آمدند به چندين نفر از اهل سنت گفتند كه ما به شما فلان قدر پول ميدهيم و شما فلان بلا يا مشكل را براي فلاني درست كنيد و او نبايد در اينجا براي تبليغ بيايد.
در استان اصفهان بودم و در دانشگاه صنعتي آنجا جلسه قرائت قرآن داشتم و وقتي به مركز تخصصي ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) رفتم، گفتند: الآن 3 نفر با لباس بلوچي آمدند و از شما سوال كردند و ما آدرس شما را نداديم و آنها هم برگشتند رفتند.
حتي چند بار بنده را تلفني تهديد كردند و گفتند كه فلاني به دنبال شماست تا شما را بكشد. گفتم:
چه عزّت و شرفي بالاتر از اينكه بنده در راه اهل بيت (عليهم السلام) شهيد شوم؛ گرچه لياقت اين را ندارم.
يك سري تهديدات هم از طرف بعضي ملاها شده است. نبايد اينگونه برخوردها باشد. قرآن ميفرمايد:
أدْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ
سوره نحل/آيه125
حتي اگر طرف مقابل، يهودي يا مشرك باشد، بايد با او نيكو سخن گفت. يكي از اساتيد خودم در تلفن به من گفت: تو سگ هستي و نبايد با ما حرف بزني. من هم گفتم اشكالي ندارد. ولي تا زمانيكه براي من، مدارك و منابع صحيح نياوريد، مطمئن باشيد كه از مكتب اهل بيت (عليهم السلام) دست برنميدارم.
الآن هم مشغول بحث و تحقيق هستم و إن شاء ا... از تهديدات آنها هم هيچ هراسي ندارم و نخواهم داشت.
آقاي هدايتي
تبليغ وهابيت بيشتر در مناطق محروم است و براي تبليغ مذهب باطل خود، مواد غذايي براي مردم محروم توزيع ميكنند. آن مردم هم براي اينكه به آن مواد غذايي دسترسي داشته باشند، مجبور به قبول وهابيت ميشوند. ولي وهابيت در مناطق غير محروم، نميتوانند تبليغ كنند.
ملا محمد شريف زاهدي
بله، درست است. در يكي از روستاهايي كه ما در بخش مركزي ميناب فعاليت داريم، حدود 20 خانوار شيعه هستند و بقيهشان اهل سنت حنفي هستند. اين روستا 2 ملا دارد. يكيشان كه نزد وهابيت در جزيره قشم درس خوانده بود، سلفي شده بود. يك ملايي را براي تبليغ از خراسان آورده بودند كه او هم سلفي وهابي شده بود. در ماه رمضان چند سال پيش كه براي تبليغ آمده بود، از ماه رمضان تا اواخر ماه شوال، عليه ابوحنيفه و اهل سنت و شيعه سخنراني ميكرد و در مدت 2 ماه، توانست مسجدي به قيمت 20 ميليون تومان بسازد. تا الآن هم در اين مسجد اختلاف است و نماز عيد را يك ملا در بالاي كوه خوانده و يك ملا هم در مسجد قديمي خوانده و اجازه نماز خواندن در مسجد جديد را ندادند. حتي كارشان به دادگستري رسيد. اين ملاي وهابيت، نه تنها نتوانست براي وهابيت، نقطه اميدي ايجاد كند، بلكه جنگي ميان حنفيها درست كرد و الآن هم شيعه و سني در آنجا درگير هستند. حتي به بسياري از سنيها در ماه رمضان، برنج و روغن ميدادند تا سلفي شوند. ولي الحمد لله بنده خودم و چند نفر از دوستان بسيجي، اين قضيه را پيگيري كرديم تا اينكه به نتيجه رسيد و هم اهل سنت حنفي آنجا از دست آن سلفيها راحت شدند و هم شيعيان آنجا. اين ثروت عظيم وهابيت است كه امروز روي مناطق محروم كار ميكنند.
امروز با يكي از برادران خودم كه سني است، تماس تلفني داشتم. گفت: وهابيها الآن در روستاي ما هم نفوذ كردهاند و مردم به سمت وهابيت ميروند. سوال كرد كه وهابيت چيست؟ من هم نكاتي را گفتم و گفتم: برويد كتاب فتاواي ملا محمد عمر سربازي را بخوانيد تا بدانيد عقيده او نسبت به وهابيت چيست؟ در آن كتاب، وهابيت را نقد كرده كه برخلاف جمهور رفتهاند و مسلك جديدي درست كردهاند كه شايسته و لايق تربيت اين مكتب نيست و مخالف با سنت رسول اکرم (صلى الله عليه و آله) است.
آقاي هدايتي
پيام شما به جوانان شيعه و سني و ساير جوانان چيست؟
ملا محمد شريف زاهدي
نكتهاي كه مهم است، اول به خودم ميگويم كه محبت اهل بيت (عليهم السلام) را داشته باشيم. آيات و روايات و احاديث، مملوّ است از معرفي اهل بيت (عليهم السلام). نكته مهمي كه واقعا بنده را به حقانيت امير المومنين (عليه السلام) نسبت به امامت و ولايتشان وا داشت، اين بود كه بنده يك هفته قبل از مشرّف شدن به مكتب اهل بيت (عليهم السلام)، در اواخر سال 1381 كه به هرمزگان براي تبليغ رفته بودم، در شب چهارشنبهاي از خدا درخواست كردم با وجود اينهمه مداركي كه براي اثبات ولايت و خلافت امير المومنين (عليه السلام) وجود دارد، من يك جرياني از بزرگان و استادانم و بعضي از اسانيد شنيدهام كه ميگويند:
دستهاي علي بن أبي طالب (عليه السلام) را بستهاند و به زور به مسجد بردهاند براي بيعت كردن با ابوبكر.
گفتم خدايا! سوگند به ذات مقدست، ميخواهم امشب اين قضيه را به من نشان بدهي. اگر واقعا اين قضيه در تاريخ ثبت شده و آنها اين كار را انجام دادهاند، در عالم خواب به من نشان بده تا من مكتب اهل بيت (عليهم السلام) را قبول كنم. بنده وضو گرفتم و دو ركعت نماز خواندم و در همان مسافرخانه مسجد كه جاي خواب بنده بود، سر بر بالش گذاشتم و در خواب يا بيداري، ديدم:
از يك صحرايي ردّ ميشوم و از اين صحرا، رودخانهاي ردّ ميشود و من هم كنار اين رودخانه ميرفتم. تا اينكه به جمعيت بسيار عظيمي رسيدم و گفتم: خدايا چه خبر است؟! رفتم وسط جمعيت و ديدم كه دست مردي را با طناب بسيار كلفت و سفيدي بستهاند و دو نفر كنار او ايستاده بودند و 2 پارچه سفيد در دست داشتند. من صدا زدم: اينجا چه خبر است؟ يك نفر صدا زد: او علي بن أبي طالب (عليه الصلاة و السلام) است و به نظر ميخواهند علي بن أبي طالب (عليه السلام) را زنده به گور كنند.
به خدا قسم! يادم نميرود اين لحظه را كه:
در آن لحظه، صداي ناله زني را شنيدم. گفتم: اين چه كسي است كه ناله ميزند؟ گفتند: او سيدة نساء العالمين، فاطمه بنت رسول اکرم (صلى الله عليه و آله) است كه براي علي (عليه السلام) گريه ميكند. ديدم كه اين خانم نزديكتر ميشد و صدايي كه از زبان مباركش شنيدم اين بود: وا عليا! وا محمدا! وا عليا! وا محمدا!
من اين جمله را 2 ، 3 بار شنيدم و از خواب بيدار شدم و گفتم: الحمد لله رب العالمين و بلند شدم وضو گرفتم و 2 ركعت نماز شكر به جا آوردم. در همان هفته، در روز جمعه، در همان مسجد و در منزل يكي از مأمومين، در جمع خواهران و برادران أهل سنت، تشيّع خودم را إعلام كردم.
اين نكته براي من خيلي قابل تأمل بود كه واقعا حق با حضرت علي (عليه السلام) بود. اين ماجرا را من هرگز فراموش نميكنم. بعضي از دوستان به بنده ميگويند كه خواب خود را براي ما تعريف كن، ولي من ميگويم كه نقل خواب، خوب نيست؛ ولي چون اين خواب، از خوابهايي است كه مطابقت دارد با أحاديث و رواياتي كه در تاريخ اسلام رخ داده، محبورم كه در بعضي از جاها نقل كنم.
به جوانان عزيز شيعه و أهل سنت اين نكته را ميگويم اين آيهاي را كه خداوند در قرآن ميفرمايد:
فَبَشِّرْ عِبَادِ / الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ
سوره زمرآيه18-17
در نظر بگيرند و فكر نكنند كه طرف مقابل، شيعه است يا سني يا يهودي؛ بلكه ببينيد كه چه ميگويد. قرآن ميفرمايد:
قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلُ
سوره روم/آيه42
ببيند كه گذشتگان شما، چه سرگذشتي داشتند؟ معني آيه اين نيست كه آنها چقدر ثروتمند بودند و سرمايه داشتند. بلكه ميفرمايد ببينيد كه آنها داراي چه عقيدهاي بودند؟ اگر عقيدهشان دين و قرآن و سخن رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) بود، قبول بكنيد و اگر غير از اين بود، بايد ردّ كنيد.
شما جوانان شيعه و سني، تحقيق بكنيد و بر اين آيه عمل بكنيد. أقوال شيعه و سني را إستماع كنيد. بنده از وقتي كه شيعه شدهام، وقتي كتابهاي أهل سنت را مطالعه ميكنم، خصوصا روايات معتبري كه براي حقانيت أمير المؤمنين (عليه السلام) و أهل بيت (عليهم السلام) آمده، بعضي وقتها ميگويم: خدايا! من از كتاب مخالفين امامت و ولايت، اين نكات را ميبينم و بر ايمان من اضافه ميشود. گذشته از اصول كافي و نهج البلاغه و احتجاج شيعه، صحيح بخاري و صحيح مسلم هم حديث ثقلين را آوردهاند. شما جوانان حتما برويد تحقيق بكنيد و انساني كه بدون تحقيق از دنيا برود، بر خودش ظلم كرده است. حتي كساني كه در مكتب أهل بيت (عليهم السلام) هستند، كتابهاي أهل سنت را مطالعه كنند تا ولايت حضرت علي (عليه السلام) را از صحاح سته أهل سنت ثابت كنند.
«««و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»»»
ملامحمد شريف زاهدي
valiasr-aj.com