ما از رئیس جمهور می خواهیم که روابط بین پروژه های نفتی را با ابعاد فرهنگی آن و مسائل مناطق محروم کشور تنظیم کند؛ می خواهیم که بتواند در این پروژه های بزرگ، ظرفیت مردم و بخش خصوصی را آزاد کند.
۱ – مدیریت در هر سطح معنای خاص خود را داراست.
مدیریت از اموری است که در تمام شئون فردی و اجتماعی انسان ها معنا دارد. هر فردی لازم است وقت خود، یا دخل و خرج خود را مدیریت کند. در سطحی بالاتر، یک پدر لازم است بتواند علاوه بر تدبیر ابعاد اقتصادی کل خانواده، روابط میان فرزندان و والدین را مدیریت کند. مدیر یک کارگاه کوچک نیز باید بتواند با تسلط نسبی به ماشین آلات، امر تولید را سامان بخشد و نیروی انسانی خود را به بهترین شکل به کار گیرد. به همین صورت، وزیر بهداشت باید ابعاد مختلف حوزه بهداشت و درمان کشور – از جمله آموزش پزشکی، تولید و تامین داروها، بیمارستان ها و … – را با هم تنظیم نماید. رئیس جمهور فردی است که باید روابط بین حوزه های مختلف اقتصادی، سیاست داخلی و خارجی، امنیتی و حتی ورزشی را با هم تنظیم نماید.
۲ – لازمه مدیریت در هر سطح، به کارگیری افرادی در سطوح پائین تر است. به علاوه هر چه سطح بالاتر می رود، فرد به جزئیات سطوح پایین تر تسلط و آشنایی کمتری دارد. حتی گاهی اوقات، پرداختن و دلمشغولی به جزئیات، فرد را از مسائل کلان باز می دارد.
با اینکه هر فردی همه شئون خود -از جمله وقت- را مدیریت می کند؛ اما اگر همان فرد، نقش یک پدر را بازی کند، دیگر وقتِ همسر و فرزندان را مدیریت نمی کند. مدیر یک کارگاه کوچک، دخالتی در مدیریت شخصی مالی، کارگران خود ندارد. به همین صورت، نه تنها وزیر بهداشت -که شاید خود یک پزشک متخصص جراح باشد- به جزئیات صنایع دارویی تحت مدیریت خود آشنایی چندانی ندارد. رئیس جمهور هم نمی تواند و نباید در تمامی حوزه های اقتصادی، سیاست داخلی و خارجی، امنیتی و یا ورزشی تسلط کامل داشته باشد. رئیس جمهور باید بسیار بیشتر از آن میزانی که با نوع فعالیتهای هر وزارتخانه آشنایی داشته باشد، به جمع فعالیتهای آن ها مسلط باشد؛ به گونهای که بتواند با قرار دادن هر یک در جایگاه خود و تنظیم درست روابط بین آنها، نویدبخش پیشرفت برای کشور باشد.
۳ – نقد فهم عرفی رایج درباره سابقه مدیریتی در ریاست جمهوری
مبتنی بر همین مقدمات است که می توان دیدگاه عرفی رایج درباره سابقه اجرایی ریاست جمهوری را به چالش کشید. بسیاری از افراد، سابقه اجرایی رئیس جمهور را به این معنا برای خود در نظر گرفته اند که مثلا فرد مسئول انجام پروژه های عمرانی یا خدماتی بزرگی بوده باشد، و یا سال ها با مسائل مختلف یک وزارتخانه دست و پنجه نرم کرده باشد. هر چند این تجربه ها، ارزشمند و مفید است، اما آنچه که مفیدتر و مهم تر است تسلط رئیس جمهور به روابط و تناسب این امور عمرانی یا خدماتی با ابعاد مختلف فرهنگی یا سیاسی و سایر انواع امور عمرانی و خدماتی است.
۴ – مولفه های اصلی مدیریت در سطح ریاست جمهوری عبارتند از: الف) شناخت کلان ابعاد اقتصادی، فرهنگی، سیاست خارجی، آموزشی و …؛ ب) شناخت مسیر پیشرفت کل جامعه و نقش هر یک از این کلان ابعاد در طی کردن آن مسیر در یک نظام جامع؛ ج) توانایی فکری و شخصیتی تنظیم روابط بین این کلان ابعاد و اولویت بندی و ترجیح برخی از آن ها در مواقع تعارض.
مولفه الف تا بدین جا تا حدودی توضیح داده شد. در مورد مولفه ب، توضیح اینکه مجموع کلان ابعاد یک جامعه، در نهایت کل یک جامعه را میسازند. پیشرفت یا نقص یک کشور، در مجموعِ همه این ابعاد معنا و مفهوم مییابد. رئیس جمهور باید بتواند در یک نظام جامع، بفهمد که چگونه همه این ابعاد برای رسیدن به چشمانداز نهایی مسیر را طی می کنند و در هر مرحله از مسیر، هر بعدی چه نسبتی با سایر ابعاد بازی می کند.
در مورد مولفه ج بحث را با یک مثال آغاز می کنیم. ما از رئیس جمهور می خواهیم که روابط بین پروژه های نفتی را با ابعاد فرهنگی آن و مسائل مناطق محروم کشور تنظیم کند؛ می خواهیم که بتواند در این پروژه های بزرگ، ظرفیت مردم و بخش خصوصی را آزاد کند؛ می خواهیم که سرمایه گذاری های صورت گرفته در حوزه نفت را اهرمی برای پیشرفت فناوری و دانشگاههای کشور قرار دهد؛ می خواهیم که بتواند با استفاده از قوت های به وجود آمده در حوزه نفت، سیاست خارجی کشور را به پیش ببرد؛ میخواهیم که در مورد این پروژههای بزرگ، با لحاظ عوارض زیستمحیطی تصمیمگیری کند و احیاناً گاهی جلوی سودهای کلان را به خاطر آن بگیرد. تمام اینها صرفا مثالهایی محدود از روابط بین بخش های کلان کشور است. همین تنظیم روابط است که می تواند کشور را از بخشی نگری و پیشرفت نامتوازن نجات دهد. در حقیقت مهم ترین نقش رئیس جمهور، برقرار کردن عدالت بین کلان ابعاد کشور برای رسیدن به چشم انداز است. در همین جاست که بزرگترین مساله رخ می دهد: به هزار و یک دلیل ما با محدودیتهای مختلف در حوزههای متفاوت مواجه میشویم و به ناچار پیشرفت یک بخش در تعارض با پیشرفت بخش دیگر قرار می گیرد. مثال خوب آن، وضعیت امروز کشور است. گاهی استقلال، عزت و کرامت کشور، در تعارض و تلاقی با برخی از جنبه های پیشرفت های اقتصادی و تامین رفاه برای مردم قرار می گیرد. تا قبل از تلاقی و تعارض که مشکلی نبود؛ ما هم علاقه مند به استقلال و عزت ملی بودیم، هم پیشرفت های اقتصادی را ارج می نهادیم و هم از رفاه مردم خرسند و خشنود می شدیم. شعار دادن برای پیشرفت هر یک از این ابعاد که نیازی به فکر ندارد؛ هر فرد عادی به صرف شنیدن یا تصور این شعارها، مطلوبیت آن ها را تصدیق خواهد کرد. همین جاست که آسیب بسیاری از شعارهای نامزدان ریاست جمهوری روشن می شود. اینجاست که رئیس جمهور باید بتواند اهم و مهم کند، مهم و مهم تر را تشخیص دهد. اینجاست که رئیس جمهور باید بتواند «با حفظ استقلال و کرامت ملی»، راهی برای تامین رفاه مردم بیابد؛ و گرنه فدا کردن یک بعد و ترجیح بعد دیگر که نیازمند توانایی خیلی زیادی نیست. اینجاست که پیچیدگی و ابهام بسیار زیاد مسئولیت ریاست جمهوری مشخص می شود؛ اینجاست که مهندس بودن، پزشک بودن، دیپلمات بودن، نظامی بودن، اقتصاددان بودنِ صِرف جواب نمیدهد. او باید روابط بین عرصهها را تشخیص دهد و با سعه صدر، پیشرفت هر یک را با لحاظ روابطش با سایر عرصه ها تحقق بخشد. همین جاست که رئیس جمهور باید مقصد جامعه و انقلاب را به خوبی بشناسد، بیش از دیگران درباره مسیر تامل و تفکر کرده باشد. همین جاست که رئیس جمهور باید نظریه داشته باشد. اگر نظریه نداشته باشد از دو حال خارج نیست: یا فرد دیگری تنظیم بین این ابعاد را به او القاء می کند که در واقع همو رئیس جمهور است؛ یا حالتی که اغلب اتفاق می افتد این است که بدون فهم روابط بین عرصه ها، به صورت سلیقه ای یکی را ترجیح داده و پیشرفت جامع و پایدار کشور را با نقص و خدشه مواجه می کند.
والسلام
قرارگاه گفتمان اسلام ناب