مقابله قرآن با تفکر جدايي دين از سياست
سلمان باقري
از نظر آموزههاي قرآني، دين مجموعهاي از آموزههاي وحياني است که تمامي زندگي بشر را سامان ميدهد و او را به سمت خوشبختي و سعادت ابدي در دنيا و آخرت رهنمون ميسازد. بينش و نگرش قرآني بر آن است تا انسان را با هستيشناسي و جهانبيني و سبک زندگي اسلامي تربيت کند. لذا از پيش از تولد براي انسان برنامههاي مشخصي را تعيين و تشريع کرده است. بر اين اساس، هيچ چيزي را نميتوان در زندگي انسان يافت که اسلام در آن حوزه سخن و برنامه و تکليفي نداشته باشد.
سياست نيز بخشي از زندگي اجتماعي هر انساني را تشکيل ميدهد و اسلام و قرآن در اين حوزه در چارچوب اهداف کلان آفرينش انسان برنامهها و تکاليفي را دارد. نويسنده در اين مطلب کوشيده تا نشان دهد که تفکر جدايي دين از سياست و سکولاري کردن جامعه اسلامي چيزي جز خروج از دايره اسلام نيست و کسي نميتواند مدعي اسلام و مسلماني باشد اما بخشي از زندگي او چون حوزه سياست در چارچوب نظام سياسي اسلام سامان نيافته باشد.
قرآن، جوامع الکلم
پيامبر(ص) در عبارتي ميفرمايند: اوتيت جوامع الکلم و انت يا علي! قد اعطيت جوامع الکلم، به من کلمات جامع داده شد و به تو اي علي! هم کلمات جامع بخشيده شده است. (بحارالانوار، ج 39، ص 76)
سخنان جامع، کلماتي است که در کمترين حروف، بيشترين بار معنايي را دارد. اين کلمات را بايد همانند اصول و قواعد کليدي دانست که با بيان آن يک مجموعه فکري و نظام انديشهاي گفته ميشود. کلمات جامع، کلمات در بردارندهاي هستند که همه شئون دنيوي و اخروي بشر را بيان ميکنند. اين کلمات جامع، همان معارف برين و برتريني است که وظايف فرد و جامعه، وظايف دنيا و آخرت، وظايف دولت و ملت، روابط محلي، منطقهاي و بينالمللي و بالاخره وظايف ملک و ملکوت انسان را تبيين کرده است.
قرآن همان جوامع الکلم است، زيرا به گونهاي است که همه نيازهاي بشر را براي رسيدن به خوشبختي در دنيا و آخرت بيان کرده است. خداوند در آياتي از قرآن از جمله آيه 89 سوره نحل ميفرمايد: «ونزلنا عليک الکتاب تبيانا لکل شيء، ما کتاب را بر تو نازل کرديم که بيانکننده هر چيزي است. بنابراين، چيزي از نيازهاي بشري نيست که در قرآن بيان نشده باشد. اين بيان به شکلي است که در عبارتي کوتاه بسياري از مباحث و مطالب بيان شده و با تفقه و تدبر در آن ميتوان پاسخ به پرسشها را رمزگشايي کرد.
در روايات آمده که قرآن همانند خورشيدي است که هر روز سخني تازه براي مردم دارد و مردم ميتوانند از اين خورشيد تابناک براي هدايت و رسيدن به مقام خلافت الهي بر هستي بهره برند. امام صادق(ع) در اين باره ميفرمايد: القرآن يجري کما تجري الشمس و القمر، قرآن همان خورشيد و ماه در جريان است. (کافي، ج4، ص 54، بحارالانوار، ج23، ص 197 و نيز ج66، ص 261)
پس کاري که بايد انجام شود اينکه موارد بر اصول قرآن عرضه و تطبيق داده شود تا حکم حق از قرآن در آن باره به دست آيد.
قرآن عليه سکولاريزم
براساس آنچه بيان شد، يکي از حوزههاي مبارزه قرآن، حوزه سياست و حکومت است، زيرا برخي بر آن بودند تا دين را تنها در محدوده اعمال فردي و شخصي و عبادي محصور کنند، در حالي که اسلام اگر چه اصالت را به آخرت ميدهد و سعادت اخروي را همان حيات و زندگي برتر و طيب معرفي ميکند ( عنکبوت، آيه 64 و آيات ديگر) ولي سعادت دنيوي را زمينهساز سعادت اخروي ميداند، زيرا سازههاي اخروي انسان چيزي جز اعمال صالح و ايمان او در دنيا نيست، چرا که «الدنيا مزرعه الاخره، دنيا کشتزار آخرت است». از همين رو فلسفه ارسال رسولان و انزال کتب را دستيابي انسان به زندگي عدالت محوري ميداند که انسان در همين دنيا آن را تحقق ميبخشد و از طريق آن، آخرت خود را ميسازد. (حديد، آيه 25)
از آنجايي که حوزه اجتماعي، تاثيرگذارترين حوزه در زندگي انسان و سعادت و شقاوت اوست (نوح، آيه 27) خداوند به اين حوزه توجه ويژه کرده است لذا در احکام اسلامي حتي در حوزه عبادي و شخصي جلوهاي از امور اجتماعي در آن مشهود است. به عنوان نمونه نماز که يک برنامه شخصي و عبادي در ارتباط با عبد و معبود است، در شکل اجتماعي و جمعي آن برتري يافته و نمازجماعت مقدم بر نماز فردي دانسته شده است.
بسياري از احکام اسلامي از جمله زکات، جهاد، خمس، نمازجمعه، حج و مانند آن، جنبه اجتماعي دارد. بنابراين، نميتوان به هيچ شکلي حوزه عمل اجتماعي و سياسي را از دين اسلام جدا دانست.
کساني در جوامع پيشين ميکوشيدند تا دين را به حوزه عمل شخصي و اخروي محدود سازند و به يک معنا دايره تاثيرگذاري دين را تضعيف کرده و اجازه ندهند تا اهداف هدايتي دين از طريق حضور جدي در همه زندگي بشر تحقق يابد. اما اسلام به شدت عليه چنين تفکري موضعگيري کرده است.
خداوند در آياتي چند اطاعت از پيامبر(ص) را نه تنها در امور عبادي واجب ميداند، بلکه بر وجوب اطاعت از پيامبر(ص) در همه زندگي تاکيد کرده و ضمن معرفي ايشان به عنوان اسوه حسنه کامل (احزاب، آيه 21) تقدم قول و فعل پيامبر(ص) را بر راي و انديشه و حتي جان و مال مومنان اثبات کرده (احزاب، آيه6) و امر و نهي آن حضرت(ص) را در هر کاري همانند امر و نهي خدا دانسته است. (حشر، آيه7، آل عمران، آيات 32 و 132 و آيات ديگر)
هر فرد از امت اسلام در هر کار اجتماعي و سياسي ميبايست پيرو فرمان پيامبر(ص) به عنوان رهبر جامعه اسلامي باشد و در هر جايي که شک و ترديدي است بايد با رجوع به پيامبر(ص) و پس از اتخاذ دستور، اقدام کرد. (نساء، آيه 59)
اصولا از نظر قرآن، حکم و حکومت و ولايت تنها از آن خداوند است و هيچکس در حوزه زندگي بشر اختيار قانونگذاري و حکم را ندارد. (انعام، آيه 57)
فقه اسلامي با تمام ابواب، براي تشکيل حکومت اسلامي کار «تفکيک قوا» را انجام ميدهد تا انسان سياست زده نشود. فقه اسلامي سياست و قدرت را تعديل ميکند و به آن قداست ميبخشد. کسي که مسئله «قضاء» را در عصر غيبت پذيرفت، چارهاي ندارد جز آنکه مسئله حکومت ديني و مسئله ولايت فقيه را بپذيرد و مسئله قضا را تمام علماء پذيرفتهاند. پس نميشود مسئله «قضاء» را پذيرفت ولي حکومت ديني و ولايت فقيه را نپذيرفت. (جوادي آملي، عبدالله، خارج فقه، پلوراليسم، 1/1/80)
خداوند در آياتي از جمله 105 سوره انبياء از حکومت جهاني و حاکميت صالحان در آخر زمان سخن به ميان ميآورد و به عنوان يک سنت الهي در فلسفه تاريخ، حکومت ايشان را تحقق يافتني معرفي ميکند. اين بدان معناست که حکومت صالحان يک خواسته اصلي براي خداوند و مؤمنان است و تلاش براي تحقق آن نيز خواسته خداوندي است. بنابراين، اين يک اصل اصيل در آموزههاي قرآني است که صالحان، حکومتي را تشکيل دهند تا از اين طريق آرمان و آرزوي ديرين بشري براي حکومت عدالتمحور فراهم آيد.
اينکه خداوند در همه کتب الهي پيشين نويد تحقق چنين دولت و حکومت و حاکميتي را ميدهد، به اين معناست که خواسته ديرين مؤمنان در طول تاريخ ايجاد چنين حکومتي بوده است. از آيات 105 تا 107 سوره انبياء به دست ميآيد که تحقق حکومت جهاني صالحان، در پرتو اسلام و رسالت پيامبر اکرم(ص) خواهد بود. اين بدان معناست که خداوند بر جنبه سياسي اسلام تأکيد دارد و هرگونه انديشه جدايي دين اسلام از سياست را نه تنها نادرست بلکه خلاف آرمانهاي بشري و سنت الهي ميداند که براي تاريخ بشر رقم زده است.
همچنين از آيات 55 تا 57 سوره نور اين معنا استنباط ميشود که کافران و دشمنان ميکوشند تا چنين حکومت عادل و صالحي در جهان تحقق نيابد ولي کافران از جلوگيري از تحقق وعده الهي ناتوان خواهند شد و آنان نميتوانند از حاکميت فراگير مؤمنان صالح جلوگيري به عمل آورند.
اصولا خداوند خواهان حکومت اسلامي و حاکميت صالحان است و هرگونه حکومت غيراسلامي و صالح را به معناي حکومت طاغوت معرفي ميکند و اجازه نميدهد تا کسي طاغوت شود يا همراه طاغوت گردد و بخواهد حکومت غيراسلامي را ايجاد کند و قوانين خود ساختهاي را بر جامعه و انسان حاکم سازد؛ زيرا از نظر قرآن حکومتهاي غيراسلامي و طاغوتي جوامع را به تباهي و بيعدالتي و فساد ميکشانند. (بقره، آيه 257)
از نظر قرآن هر جايي که حکومتي جائر و ظالم و طاغوتي بر سر کار آمد خود بيانگر آن است که آن مردم از دايره اسلام و دين خارج شده و راه ظلم را در پيش گرفتند که حکومتهاي طاغوتي بر ايشان مسلط شدهاند. (انعام، آيات 65 و 129)
حکومت صالح، حکومتي چون حکومت پيامبر(ص) است که مردم را به اسلام و عدالت دعوت کرده و قسط را در ميان آنان به اجرا درميآورد و به عدالت حکم ميکرد. آن حضرت(ص) خود صاحب اختيار حکومت بود و به حکم الهي و فرمان خداوندي در همه امور اجتماعي و سياسي و قضايي وارد ميشد. (توبه، آيه 86؛ نور، آيات 53 و 54 و 56 و 62؛ احزاب، آيه 13؛ محمد، آيه 33)
حکومت ايشان به گونهاي مطلقه بود که هيچکس پس از حکم و تصميم رسمي ايشان اختيار سخن و عمل ديگر نداشت (احزاب، آيه 36) و همه مسلمانان موظف بودند در همه مسايل حتي امور اجتماعي و سياسي و بلکه شخصي از ايشان اطاعت کنند (نساء، آيه 59؛ مائده، آيه 92) و سخن ايشان در همه امور از جمله مسايل شخصي و اقتصادي و نظامي، فصلالخطاب بود (نساء، آيات 59 و 65؛ حشر، آيات 6 و 7؛ توبه، آيه 103) و اگر کسي ميخواست از مسئوليتي اجتماعي و سياسي و اقتصادي و مانند آن کنارهگيري کند بايد از پيامبر(ص) اذن ميگرفت. (نور، آيه 62)
بنابراين، همه موظف بودند تا در حوزه سياسي مشارکت فعالانه داشته باشند و هيچکس مجاز نبود از مسايل اجتماعي و سياسي و مانند آن شانه خالي کند و تکاليف سياسي و اجتماعي خود را انجام ندهد و ترک نقش اجتماعي کند.
همچنين اگر پيامبر(ص) موظف به مشاورت با مردم بود، اين بدان معنا نبود که اين مشاورت در حوزه قانونگذاري باشد، بلکه در حوزه چگونگي عمل به قانون الهي بود. بنابراين، حتي در اين حوزه هم لازم است که مردم به هر تصميمي که رهبري ميگيرد گردن نهند و اطاعت محض نمايند تا از هرج و مرج در حوزه عمل سياسي جلوگيري شود. (آلعمران، آيه 159)
ايجاد حکومت صالح و اسلامي وظيفه همگاني است تا از هرگونه حکومت طاغوتي و استبدادي جلوگيري شود و اجازه داده نشود تا حکومتهاي طاغوتي مديريت جامعه را به عهده گيرند. براساس آيه 28 سوره فرقان مؤمنان و مسلمانان ميبايست با نفوذ به مراکز قدرت و حکومتهاي مستبد و مستکبر به منظور رساندن پيام الهي به آنان و دفاع از حق، در ايجاد نظم نوين جهاني مبتني بر عدالت و اسلام اقدام کنند. اين نفوذ باتوجه به ويژگيهاي حکومتها، ميتواند علني يا مخفي و مبتني بر پايه اصل اساسي تقيه باشد.
اهدافي که قرآن براي حکومت صالح و مؤمنان بيان ميکند، خود بهترين دليل بر مبارزه قرآن با تفکر سکولار و جدايي دين از سياست در اسلام است. خداوند در آيات قرآني از مسلمانان ميخواهد تا حکومت اسلامي را به هدف حاکميت دين اسلام (نور، آيه 55)، شرکستيزي (همان)، ايجاد امنيت (نور، آيه 55)، اقامه نماز (حج، آيه 41)، امر به معروف و نهي از منکر (همان)، پرداخت زکات و ايجاد عدالت محسوس و ملموس (حج، آيه 41) و مانند آن ايجاد کنند.
ضرورت تشکيل دولت و حکومت از نظر قرآن
چنانکه از مطالب پيشين به دست آمد ازمنظر قرآن کريم، دولت و حکومت اسلامي امري است که در ذات ديانت اسلام نهفته است. از ديدگاه قرآن کريم به سه دليل حکومت براي مردم ضرورت دارد:
1- رهايي ازهرج و مرج: در داستان بنياسرائيل ميخوانيم، هنگامي که بر اثر هرج و مرج داخلي و نداشتن حاکميت قوي و لايق، گرفتار ضعف و فتور و شکست شدند و دشمنان بر آنان مسلط گشتند، خداوند طالوت را براي رهايي از هرج و مرج اجتماعي حاکم ايشان کرد. اميرمومنان علي(ع) ميفرمايد: لازم است تا براي مردم اميري ولو جابر حاکم باشد؛ زيرا اگر چنين نباشد جامعههاي بشري نابود ميشود. 2- جلوگيري از فساد و ايجاد نظم و امنيت در جامعه: اگر حکومت مقتدر و نيرومندي نباشد و جلوي سرکشان رانگيرد، زمين پر از فساد ميشود. 3- آسايش و رفاه اجتماعي و امنيت داخلي و خارجي: از احکام جهاد در قرآن برميآيد که وجود تشکيلات منظم سياسي و اجتماعي لازم است تا از مرزهاي جامعه در برابر دشمنان محافظت کند. در مسائل اقتصادي نيز لازم است حکومتي باشد تا قسط و عدالت را اجرايي کند. همچنين قوه قضايي که اختلاف را حل و فصل کرده و از تجاوز و تعدي ميان افراد جامعه جلوگيري به عمل آورد. در رابطه بااهداف حکومت اسلامي نيز آيات و روايات زيادي وارد شده است که از جمله به آيه 21 و 56 از سوره يوسف و آيه 84 از سوره کهف، آيه 55 از سوره نور، آيه 26 از سوره ص، آيه 58 از سوره نساء ميتوان اشاره کرد.