(بدان اي سالک عزيز!) اسلام حقيقي اين است که چهره دل انسان، متوجه خدا و تسليم او باشد.
به اين معنا که نسبت به آنچه که از مقام ربوبي براي ابناي بشر صادر ميشود، تسليم باشد و اين يک امر دروني است. در آيه شريفهاي ميفرمايد: «و من احسن دينا ممن اسلم وجههلله» چه کسي در دينداري بهتر از آن کسي است که چهره خودش و دلش را تسليم خدا کرده است؟! (العمران-19) در اين آيه شريفه تعبير «دين» را ميآورد که دين در نزد خدا فقط «اسلام» است ... در آيه 84 العمران نيز تمام شرايع را يکي ميداند. پس دين يک چيز است و يک حقيقت بيشتر نيست، فقط شرايع برحسب تکامل امتها تکامل پيدا ميکند. لذا ميفرمايد: «لانفرق بين احد منهم و نحن له مسلمون» يعني دين، يک دين است و آن هم اسلام است. ايمان يک حقيقت دروني است و آن تعلق قلبي و دل دادن به دين است... آيه 14 سوره انعام هم اسلام را به عنوان دين مطرح ميکند.
از سوي ديگر در آيات سوره حجرات، تصريح دارد که اسلام با ايمان فرق ميکند (حجرات -14) نگوييد ايمان آورديم، بلکه بگوييد اسلام آورديم. چون ايمان در دل شما جايگزين نشده است. يعني اينجا بين اسلام و ايمان جداسازي ميکند. پس معلوم ميشود اين اسلام غير از آن اسلامي است که دربارهاش فرمود: «اسلم وجههلله» چون آن اسلام همان ايمان بود ولي اين اسلام غير از ايمان است ... در آيه 17 سوره حجرات در ابتدا بحث اسلام را مطرح ميکند و ميفرمايد «قل لاتمنوا عَلَيَّ اسلامکم» اما بعد ميگويد خدا شما را به ايمان هدايت کرد. اين عبارت بر طبق سياق آيه نيست لذا معلوم ميشود آن اسلامي که در ابتداي آيه آمده غير ايمان است. با استفاده از اين مطلب... اسلامي هست که ايمان نيست، و کساني را داريم که مسلمان هستند ولي دين ندارند، در ارتباط با همين اسلام است.
مسلمان است ولي مومن نيست! فراوان داريم کساني را که مسلمان هستند ولي دين ندارند. يعني اسلامشان اسلام ظاهري است نه اسلام حقيقي که مرادف با ايمان است. (1)
1- سلوک عاشورايي، منزل چهارم، آيهْ الله شيخ مجتبي تهراني، ص 53