بسم رب الحسین
راوی این داستان حاج آقا سید حسین مومنی است
ایشان میفرمودند زنجان یک حاج آقا اصغر روضه خوانی است ازهمان کودکی ازدوچشم نابینا بودند
19 سالگی بی بی دوعالم مادرمون خانوم فاطمه ی زهرا(سلام ا... علیها)رو در عالم رویا میبینن خانوم بهشون میگن چشاتو بدیم یا نوکریمونو
میگن خانوم نوکریتونو میخوام
رفقای حاج اصغر نقل میکردن
میرفتیم کربلا
نزدیکای کربلا که بودیم حاج اصغر به سرو صورتش میزده اشک میریخته میگفته بوی خون میاد
میگفت ماگفتیم بابا وسط این بیابون خون کجا بوده حاج اصغر
نمیفهمیدم حاج اصغر چی میگفته
به کربلا که رسیدیم
ساعت11شب بود اون موقع ها ساعت 7 در حرمو میبستن
به حاج اصغر گفتیم حاجی الان در حرمو بستن
گفته یعنی ارباب مارو حرمشون راه نمیدن؟
راه افتادیم طرف حرم
به در رم که رسیدیم دیدیم یه خادم اومده جلو گفته حاج اصغر کدومتونید؟
گفتیم این نابیناس
گفته تو بابای منو درآوردی.از ساعت 9 سبار آقا اباعبدا... اومده بخوابم گفته بلند شو مهمون دارم ...........شام آماده کن.............چایی بذار
باز یه خاطره دیگه حاج آقا مومنی نقل میکردن از این مرد که خودشون بی واسطه شاهدش بودن
میگفتن قریب14-15 سال پیش بود
این حاج اصغر3تا پسر داشت
یکی شون که جبهه شهید شد پسر وسطی یه اسمش مجید بود12سال داشت یه شب که داشته میرفته هیئت تاریک بوده ندیده جلوش سیمان ریختن
دوچرخه اش میخوره به اینا و سرش میخوره گوشه ی جدول و میره تو کما
حالا گوش کن
خودشون که نابینا خانوم سرطانی بچه ام تو کما
خانومشون میگفت گفتم حاج اصغر تو این همه سرطانی شفا دادی
مریض لاعلاج شفا دادی
یه ناله ای بکن آهی بکش شفای بچه امونو بخواه از آقا
میگفت با عصبانیت گفتن:زن................آقا بچه مو بیشتر از من دوست دارن
گذشت و مجید بعد یه مدت فوت کرد
من شب ختمش رفتم مراسمشون
یه نفر ازبیت رهبری رفت پشت تریبون گفت یااباعبدا... مانوکریتونیم آقا
باز یه مکث کرد گفت خاک به دهنمون آقا
نوکر شما که مانیستیم
نوکر شما عباس(ع)
غوغایی شد تو مجلس
حاج اصغر همین جور دم در وایساده بود فقط میگفت
حسین...............حسین................... .....حسین
دیدم حاج اصغر پاشد اومد جلوی جمعیت تریبونو گرفت گفت
حسین جان
منو با یه مجیدم امتحان میکنی؟
خدا صدتا مجید بده..................هزارتا مجید بده
یک به یک بمیرن
داغشون رو جیگر حاج اصغر بمونه
به بهونه ی هر داغ مردم جمع شن من یه روضه ی شما رو بخونم بخدا می ارزه آقا
منو با یه مجیدم امتحان میکنی آقا؟
آِی مردم تا قیامت میگیم خاک به دهنمون آقا
ماکه روضه خون شما نیستیم آقا
پ.ن:سعی کردم عین عبارات بکار ببرم
انشا... که کم وکاستی ای در ذکر داستان نبوده باشه