به خدا سوگند كه تمام اين گفته ها برگرفته از كعب الاحبار است كه در زمان خلافت عمر، مسلمان شد و از كتاب هاى قديمى يهود، براى عمر نقل حديث مى كرد و عمر، هم به سخنان وى گوش مى داد و هم به مردم اجازه مى داد كه به گفته هاى وى گوش فرا دهند و كعب الاحبار آن چه را از مطالب بى پايه و اساس داشت براى مردم نقل مى كرد، با اين كه اين امّت به سبب فرهنگ غنى اسلامى خود، حتّى به يك حرف اين يهودى نياز نداشتند.
تفسير ابن كثير، ج 4، ص 19.
روايات صحابه و تابعين از كعب الاحبار:
گفتنى است با توجّه به زمينه اى كه عمر بن خطّاب براى كعب الاحبار فراهم كرد، با كمال تأسّف بنا به نقل مزى در كتاب تهذيب الكمال، شخصيّتهاى بزرگى از صحابه و تابعين از وى نقل روايت كرده اند، مانند: الأخنس بن خليفة الضبي، أسلم مولى عمر بن الخطاب، تبيع الحميرى جرير بن جابر الخثعمي، خالد بن معدان، روح بن زنباع، أبو المخارق زهير ابن سالم السلولي، سعيد بن المسيب، شريح بن عبيد، عبد الله بن رباح الأنصارى، عبد الله بن زبير، عبد الله بن ضمرة السلولي، عبد الله بن عباس، عبد الله بن عمر بن الخطاب، عبد الله بن غيلان، عبد الرحمان بن مغيث، عطاء بن أبي رباح، مالك ابن أبي عامر الأصبحي، محمد بن عبد الله بن صيفي، مطرف بن عبد الله بن الشخير، معاوية بن أبي سفيان، مغيث بن سمي، ممطور أبو سلام الأسود، همام شيخ لعبد الغفور الواسطي، يزيد بن خمير اليزني، يزيد بن قوذر، أبو إبراهيم الردماني، أبو رافع الصائغ، أبو سعيد الحبراني، أبو مروان الأسلمي والد عطاء بن أبي مروان، أبو هريرة وابن مواهن.
تهذيب الكمال، ج 24، ص 189.
عدم روايت علماى اهل سنت از اهل بيت(عليهم السلام) :
وقتى صاحب كتاب صحيح بخارى از على (عليه السلام) كه از دوران كودكى تا آخرين لحظه حيات پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) ملازم با حضرت بود، در تمام كتابش 29 روايت نقل مى كند،(مقدمة فتح الباري: 476) ولى از ابوهريره كه كمتر از دو سال با پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) بوده 446 روايت نقل مى كند، (مقدمة فتح الباري: 477) نتيجه بهتر از اين نخواهد بود.
محمود ابوريه از علماء بزرگ اهل سنت مى گويد: اگر على (عليه السلام) كه بيش از يك سوم قرن، ملازم پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)بود، و هر روز فقط يك روايت از حضرت فرا مى گرفت، بايد بيش از از 12 هزار روايت از او نقل مى شد. (أبو هريره، ص 128) و حال آن كه همه احاديثى كه اهل سنت در تمام كتب روايى و تفسيرى و تاريخى از على (عليه السلام) نقل كرده اند از مرز 536 روايت تجاوز نمى كند.(أسماء الصحابة الرواة وما لكلّ واحد من العدد، ص 44) ولى آمار روايات ابوهريره در كتب اهل سنت، به 5374 مى رسد.(أسماء الصحابه الرواه وما لكلّ واحد من العدد، ص 37، بتحقيق سيد كسروي حسن ـ تلقيح فهوم الأثر لابن الجوزي، ص 363)
و همچنين در تمام كتاب صحيح بخارى، از حضرت صديقه طاهره (عليها السلام)، فقط يك روايت نقل شده، ولى از عايشه 242 روايت نقل شده است.(مقدّمه فتح الباري، ص 477)
از مقداد، فقط 2 روايت، و از سلمان و عمّار هر يك 4 روايت، و از امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) حتى يك روايت هم ذكر نشده; ولى از عبد اللّه عمر 270 روايت و از انس بن مالك 268 روايت نقل شده است.(مقدّمة فتح الباري، ص 475 و 477)
نتيجه اين عملكرد، يعنى روى گرداني از ثقلين و دور افتادن از اهل بيت(عليهم السلام)، فرو رفتن در روايات اسرائيليات افرادى همانند كعب الاحبار و تميم الدارى مى شود كه چهره نورانى اسلام را مشوه جلوه مى دهد.
نمونه هايى از اسرائيليات در معتبرترين كتب اهل سنت
نتيجه روى گرداني از ثقلين و دور افتادن از اهل بيت(عليهم السلام)، فرو رفتن در روايات اسرائيليات افرادى همانند كعب الاحبار و تميم الدارى مى شود كه چهره نورانى اسلام را مشوه جلوه مى دهد.
فرود آمدن خداوند از عرش به زمين:
عن أبي هريرة عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه وسلّم قال: ينزِل اللّه إلى السماء الدنيا كلّ ليلة حين يمضي ثلث الليل الأوّل; فيقول: أنا الملك، أنا الملك، من ذا الذي يدعوني فأستجيب له، من ذا الذي يسألني فأعطيه، من ذا الذي يستغفرني فأغفر له، فلا يزال كذلك حتى يضيء الفجر.
خداوند هر شب در بخش پايانى شب، به آسمان زمين فرود مى آيد و تا طلوع فجر ندا مى كند: چه كسى است كه مرا بخواند و از من چيزى بخواهد و طلب بخشش كند، تا خواسته هاى وى را بر آورده نمايم.
صحيح مسلم، ج 2، ص 175ـ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 435 ـ سنن الترمذي، ج 1، ص277.
در برخى از روايات آمده «فإذا طلع الفجر صعد إلى عرشه» (فتح البارى، ج 13، ص390) پس از طلوع فجر به عرش مراجعت مى كند.
شايد روزگارى اين سخنان بى پايه و اساس، مشترى داشت ولى امروز دانش پژوهان عالم به او مى خندند و اين سخن را اسطوره مى دانند، چون با توجه به كرويت زمين در هر لحظه از شبانه روز، در يك نقطه كره زمين، پايان شب و طلوع فجر مى باشد، و اگر خداوند از عرش به زمين آمده باشد، مادامى كه زمين باقى است و شب و روز در چرخش است ديگر به عرش بر نخواهد گشت.
و روى اين جهت برخى از بزرگان اهل سنت در توجيه اين روايت دچار حيرت و سرگردانى شده اند. (رجوع شود به تفسير القرطبي، ج 4، ص39 ـ فتح البارى، ج 13، ص390)
البته نتيجه دورى از اهل بيت عصمت و طهارت و بى توجهى به توصيه رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) در تمسك به ثقلين، سقوط در اين چنين وادى هاى خطرناك است.
خداوند به صورت نو جوان و مو فرفرى است:
ابو يعلى از ابن عباس نقل كرده كه پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:
رأيت ربّي عزّ وجلّ، شابّ أمرد جعد قطط، عليه حلية حمراء.
خداوند را به صورت نو جوانى ديدم كه هنوز موى صورتش در نيامده، سرش پرمو، پيچ پيچ (فرفرى) و داراى زيور و آلات سرخ بود.
ابو يعلى در كتاب ديگرش گفته: ابوزرعه دمشقى اين روايت را صحيح شمرده ... و أحمد بن حنبل گفته: «هذا حديث رواه الكبّر عن الكبّر، عن الصحابة عن النبي(صلى الله عليه وآله وسلم) ، فمن شك في ذلك أو في شيء منه فهو جهميّ لا تقبل شهادته ولا يُسلّم عليه، ولا يُعاد في مرضه». اين حديث را بزرگان از بزرگان از صحابه روايت كرده اند و هر كس در صحت اين روايت شك نمايد او جهمى و شهادت او پذيرفته نيست، سلام نبايد به او داد و به هنگام مريضى از وى نبايد عيادت كرد.(طبقات الحنابله، ج3، ص81، ج 82، ط ج مكتبه العبيكان، مكه المكرمه ج جامعة أم القرى، إبطال التأويلات لأبي يعلى، ج1، ص141، ط1 ج مكتبة دار الإمام الذهبي الكويت، 1410 هـ.، إبطال التأويلات، ج1، ص145)
خداوند با پيامبر (ص) مصافحه مى كند:
وروى المشبهة عن النبي عليه الصلاة والسلام أنّه قال: لقيني ربي فصافحني وكافحني ووضع يده بين كتفي حتى وجدت برد أنامله.
مشبهه از پبامبر گرامي (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل مى كنند كه فرمود: با خداوند ملاقات كردم و او با من مصافحه كرد و به بوسه داد و دستش را ميان شانه هاى من نهاد و من سردى انگشتان خدا را احساس كردم.
الملل والنحل، ج 1، ص 100.
كرسى در اثر سنگينى خداى وهابيت ناله مى كند:
سيوطى از طرق مختلف عن عمر نقل مى كند كه زنى خدمت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) رسيد و گفت: دعا كن خداوند مرا وارد بهشت سازد، رسول گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) خدا را به عظمت ياد كرد و فرمود: «إنّ كرسيّه وسع السماوات والأرض ، وإنّ له أطيطاً كأطيط الرحل الجديد إذا ركب من ثقله».كرسى خداوند، سراسر آسمان و زمين را فرا گرفته است و هنگامى كه خداوند بر روى كرسى قرار مى گيرد، در اثر سنگينى حق از كرسى ، ناله اى همانند ناله شتر بچه خارج مى شود.(قال السيوطي: وأخرج عبد بن حميد وابن أبي عاصم في السنة والبزار وأبو يعلى وابن جرير وأبو الشيخ والطبراني وابن مردويه والضياء المقدسي في المختارة عن عمر، «أنّ إمرأة أتت النبي صلى الله عليه وسلم فقالت: أدع اللّه أن يدخلني الجنّة ، فعظمّ الرب تبارك وتعالى وقال : «إنّ كرسيّه وسع السماوات والأرض ، وإنّ له أطيطاً كأطيط الرحل الجديد إذا ركب من ثقله». الدر المنثور ج 1 ص 328)
و هيثمى در كتاب مجمع الزوائد اين روايت را صحيح دانسته است.(قال الهيثمي: رواه البزار ورجاله رجال الصحيح ـ مجمع الزوائد، ج 1، ص 83. وقال أيضاً: رواه أبو يعلى في الكبير ورجاله رجال الصحيح غير عبد اللّه بن خليفه الهمذاني وهو ثقه ـ مجمع الزوائد، ج 10، ص 159)
رسول خدا قرآن را فراموش مي كند:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُبَيْدِ بْنِ مَيْمُون، أَخْبَرَنَا عِيسَى بْنُ يُونُسَ، عَنْ هِشَام، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَائِشَةَ رضى الله عنها قَالَتْ سَمِعَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم رَجُلاً يَقْرَأُ فِي الْمَسْجِدِ فَقَالَ : رَحِمَهُ اللَّهُ، لَقَدْ أَذْكَرَنِي كَذَا وَكَذَا آيَةً، أَسْقَطْتُهُنَّ مِنْ سُورَةِ كَذَا وَكَذَا
رسول خدا شنيدند كه مردي در مسجد قرآن مي خواند ، پس فرمودند خدا فلاني را رحمت كند ; آيه فلان و فلان از سوره فلان را به ياد من آورد ... كه من آن ها را از سوره فلان فراموش كرده بودم !!!
صحيح البخاري ، ج3 ، ص152، ح 2655 ، كتاب الشهادات، ب 11 ، باب شَهَادَةِ الأَعْمَى.
پيامبر در حال جنابت نماز مى خواند:
روى البخارى عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، قَالَ أُقِيمَتِ الصَّلاَةُ، وَعُدِّلَتِ الصُّفُوفُ قِيَامًا، فَخَرَجَ إِلَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَلَمَّا قَامَ فِي مُصَلاَّهُ ذَكَرَ أَنَّهُ جُنُبٌ فَقَالَ لَنَا : مَكَانَكُمْ. ثُمَّ رَجَعَ فَاغْتَسَلَ، ثُمَّ خَرَجَ إِلَيْنَا وَرَأْسُهُ يَقْطُرُ، فَكَبَّرَ فَصَلَّيْنَا مَعَهُ. تَابَعَهُ عَبْدُ الأَعْلَى عَنْ مَعْمَر عَنِ الزُّهْرِيِّ. وَرَوَاهُ الأَوْزَاعِيُّ عَنِ الزُّهْرِيِّ.
صحيح البخاري، ج 1، ص77، ح 275، كتاب الغسل، باب إذا ذكر في المسجد أنّه جنب ـ صحيح مسلم، ج 1، ص 422، كتاب الصلاه، باب متى يقوم الناس للصلاه ح 157 و 158 .
پيامبر قصد خودكشي مى كرد:
وَفَتَرَ الْوَحْىُ فَتْرَةً حَتَّى حَزِنَ النَّبِىُّ - صلى الله عليه وسلم - فِيمَا بَلَغَنَا حُزْنًا غَدَا مِنْهُ مِرَارًا كَىْ يَتَرَدَّى مِنْ رُءُوسِ شَوَاهِقِ الْجِبَالِ ، فَكُلَّمَا أَوْفَى بِذِرْوَةِ جَبَل لِكَىْ يُلْقِىَ مِنْهُ نَفْسَهُ ، تَبَدَّى لَهُ جِبْرِيلُ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ حَقًّا . فَيَسْكُنُ لِذَلِكَ جَأْشُهُ وَتَقِرُّ نَفْسُهُ فَيَرْجِعُ ، فَإِذَا طَالَتْ عَلَيْهِ فَتْرَةُ الْوَحْىِ غَدَا لِمِثْلِ ذَلِكَ ، فَإِذَا أَوْفَى بِذِرْوَةِ جَبَل تَبَدَّى لَهُ جِبْرِيلُ فَقَالَ لَهُ مِثْلَ ذَلِكَ.
بخاري مي گويد : مدت زماني وحي قطع شد ; تا اينكه - طبق آنچه به ما خبر رسيد - رسول خدا اندوهگين گرديدند به حدي كه هر روز چند بار مي خواستند خود را از بالاي قله كوه ها به پايين پرت كنند.
پس هر زمان كه مي خواستند خود را به پايين پرت كنند جبريل خود را به او نشان مي داد و مي گفت : اي محمد تو واقعا فرستاده خدا هستي !! پس به همين سبب نگراني حضرت از بين مي رفت و دلش آرام مي گرفت ; اما باز وقتي بعد از چند وقت به او وحي نشد دوباره به دنبال همين كار مي رفت پس وقتي به كوهي مي رسيد جبريل خود را براي او آشكار كرده و همين مطلب را براي او مي گفت.
بخاري، كتاب التعبير، 2982 و كتاب الانبياء، 3392، كتاب التفسير، 4952، الامام البخاري، 142.
در يك ساعت با 11 نفر از زنانش نزديكي مي كرد!:
بخارى در صحيح خود نقل مى نويسد:
حَدَّثَنَا أَنَسُ بْنُ مَالِك، قَالَ كَانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم يَدُورُ عَلَى نِسَائِهِ فِي السَّاعَةِ الْوَاحِدَةِ مِنَ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ، وَهُنَّ إِحْدَى عَشْرَةَ. قَالَ قُلْتُ لأَنَس أَوَكَانَ يُطِيقُهُ قَالَ كُنَّا نَتَحَدَّثُ أَنَّهُ أُعْطِيَ قُوَّةَ ثَلاَثِينَ. وَقَالَ سَعِيدٌ عَنْ قَتَادَةَ إِنَّ أَنَسًا حَدَّثَهُمْ تِسْعُ نِسْوَة.
انس گفت : رسول خدا صلي الله عليه وسلم در يك ساعت از شبانه روز بين يازده زن خويش مي گشت !!! به انس گفتم : آيا او نيروي اين كار را داشت؟ پاسخ داد : در ميان ما صحابه اين چنين مطرح بود، كه به آن حضرت نيروي سي مرد داده شده است !!!
صحيح بخاري ، ج1، ص71، ح268، كتاب الغسل، ب 12 ، باب إِذَا جَامَعَ ثُمَّ عَادَ، وَمَنْ دَارَ عَلَى نِسَائِهِ فِي غُسْل وَاحِد .
حال بايد آقايان اهل سنت و مدافعان از صحيح بخارى بيان كنند كه آيا پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله) براى صحابه تعريف مى كرد كه من در يك ساعت با 11 تن از همسرانم چنين و چنان مى كنم و يا همسران حضرت اين را نقل مى كردند و يا انس از نزديك شاهد اين قضيه بوده در هر صورت به قدرى موضوع زشت است كه قابل تصور نيست.
پيامبر در جلوى مردم برهنه و عريان:
بخارى مى نويسد:
حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ دِينَار، قَالَ سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ، يُحَدِّثُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم كَانَ يَنْقُلُ مَعَهُمُ الْحِجَارَةَ لِلْكَعْبَةِ وَعَلَيْهِ إِزَارُهُ. فَقَالَ لَهُ الْعَبَّاسُ عَمُّهُ يَا ابْنَ أَخِي، لَوْ حَلَلْتَ إِزَارَكَ فَجَعَلْتَ عَلَى مَنْكِبَيْكَ دُونَ الْحِجَارَةِ. قَالَ فَحَلَّهُ فَجَعَلَهُ عَلَى مَنْكِبَيْهِ، فَسَقَطَ مَغْشِيًّا عَلَيْهِ، فَمَا رُئِيَ بَعْدَ ذَلِكَ عُرْيَانًا صلى الله عليه وسلم.
جابر بن عبد اللّه نقل مى كند كه رسول خدا همراه مردم سنگ هاي كعبه را جا به جا مي نمودند در حاليكه لنگي بر تن داشتند ; پس عباس عموي ايشان به ايشان گفت : اي فرزند برادرم اگر اين لنگ را باز كني و آن را بر روي دوشت بگذاري در زير سنگ ( راحت تر خواهي بود ) پس ايشان لنگ را باز كرده و آن را بر روي دوش خود انداخت!!! ; ناگهان بيهوش بر روي زمين افتاد ; پس ديگر بعد از آن كسي حضرت را برهنه نديد !!!
بخاري ، ج1، ص 96 ، ح364، كتاب الصلاة، ب 8 ، باب كَرَاهِيَةِ التَّعَرِّي فِي الصَّلاَةِ وَغَيْرِهَا.
وأخرج الترمذي عن عائشة قالت: قدم زيد بن حارثة المدينة ورسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم في بيتي ، فأتاه فقرع الباب ، فقام إليه رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم عرياناً يجرّ ثوبه ، واللّه ما رأيته عرياناً قبله ولا بعده ، فاعتنقه وقبّله. هذا حديث حسن.
سنن ترمذي، ج 5، ص 76، ح 2732.
بنى اسرائيل، موسى را لخت و عريان تماشا مى كنند: