روشنفكرى حوزوى با تمجيد از بنى اميه!!!
نقدى بر مصاحبه جناب آقاي واعظ زاده خراسانى در مجلّه حوزه
توسط:
استاد سيد محمد حسينى قزوينى
جناب آقاى واعظ زاده خراسانى در مصاحبه با مجلّه حوزه (وابسته به دفتر تبليغات اسلامى، شماره 141) مطالبى را در تمجيد از بنى اميّه و فتوحات آنان آورده و مدّعى شد كه تمسّك به قرآن و عترت نشانه جمود فكرىِ حوزه هاى علميه است! اين مطالب قلب هر انسان منصفى را كه آگاه به تاريخ اسلام و سرنوشت حديث در گذر زمان باشد، به رنج مى افكند.
البته اين گونه هجمه، به مسلّمات عقايد شيعه از سوى اين بزرگوار تازگى ندارد; چرا كه در گذشته اى نه چندان دور در مصاحبه اش با مجلّه «هفت آسمان» (شماره 9 و 10) مطالبى را بر خلاف فرهنگ مسلّم و قطعى تشيّع مطرح كرد كه برخى از استادان و بزرگان حوزه در شماره بعدى همان مجلّه پاسخ هاى كوبنده اى به وى دادند.
پس از گذشت كمتر از دو سال در مصاحبه ديگرش با «فصلنامه نهج البلاغه» (شماره 4 و 5) با شدّت بيشتر به مسلّمات فرهنگ شيعه توهين كرد و سخنانى را در اثبات مشروعيّت خلافت شيخين از طريق ترتّب و يا ضرورت بيان نمود كه پاسخى از سوى اين جانب (نگارنده اين مقاله) در شماره بعدى همان فصلنامه به وى داده شد.
پاسخ مفصّل به سخنان ايشان را در فصلنامه نهج البلاغه، شماره 6 و سايت valiasr-aj.com مطالعه فرماييد.
انتظار اين بود كه جناب آقاى واعظ زاده به پاسخ هايى كه بر سخنان بى پايه اش در گذشته دريافت كرده بود، ملاحظه مى كرد و ديگر بر عقايد مسلّم شيعه هجمه نمى نمود; ولى چه بايد كرد كه ما متأسّفانه گذشته خود را آيينه عبرت خويش قرار نمى دهيم.
امام على عليه السلام مى فرمايد:
ما أكثر العبر وأقل الاعتبار.
نهج البلاغه، خطبه 106 و حكمت شماره 297.
و يا در جايي ديگر آن حضرت ميفرمايد:
أفضل العقل الاعتبار... وأكبر الحمق الاغترار.
غرر الحكم، ح 3273، 4351 و 7227.
شكى نيست كه سخنان ايشان، جز ايجاد فتنه در حوزه هاى علمى و جريحه دار كردن احساسات و عواطف ميليون ها شيعه پاى بند به فرهنگ اهل بيت(عليهم السلام) و بهانه دادن به دست وهّابيان و مخالفان شيعه در جهت ايجاد اختلاف در ميان امّت اسلامى است، نتيجه اى بر نداشته است!
در اين گفتار، بر آنيم كه برخى از سخنان ايشان را با توجه به حقايق مسلم دينى و واقعيت هاى تاريخى به نقد بكشيم.
1 ـ تمجيد از بنى اميّه!
جناب آقاى واعظ زاده خراسانى در تمجيد از بنى اميّه مى گويد:
وقتى به اسپانيا سفر مى كنيم و آن مظاهر اسلامى را در آن جا مشاهده مى كنيم، ذهنمان به اين نكته معطوف مى شود كه همين بنى اميّه از آخر سده اوّل و اوّل سده دوم هجرى رفتند و آن جا را فتح كردند و بالاترين تمدّن اسلامى را در آن جا به وجود آوردند ... اين ها جلوه هاى تمدن اسلامى و مفاخر تمامى مسلمانان است ...آنان با چنان تدبيرها و از جان گذشتگى ها و با چنين عقيده هاى محكم و استوارى اين فتوحات را به دست آوردند.
مجلّه حوزه، شماره 141، ص 24.
آيا ساختمان هاى مجلّل نشانه مظاهر اسلامى است؟
اگر مراد آقاى واعظ زاده از مظاهر و تمدّن اسلامى، ساختمان هاى مجلّل و مساجد باشكوه است، در پاسخ مى گوييم: اين چنين تمدّن اسلامى با فلسفه هدف بعثت انبيا عليهم السلام كه گسترش عدالت اجتماعى، تربيت معنوى جامعه بشرى و احياى مظاهر الهى و انسانى بود منافات دارد; چنان كه قرآن در اين باره مى فرمايد:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا للهِِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ. انفال (8)، آيه 24.
وانگهى اگر كاخ هاى مجلل مايه افتخار باشد پس بايد به كاخ هاى مجلل كورش و داريوش در تخت جمشيد، كاخ هاى باشكوه بهرام گور و بخت النصر و كاخ هاى با عظمت آشوربانى پال دوم (حدود 650 قبل از ميلاد) از پادشاهان آشور در نينوا به عنوان برگ افتخار تاريخ ياد نمود!
و از قوم ماد از اقوام قديم آريائيها كه از سرزمين يخبندان سيبرى شوروى به قفقاز آمده و از آن طريق وارد خاك ايران شدند و در شهرهاى مختلف اين مملكت، كاخهاي مجللى ساختند تجليل نمود و به اهرام فراعنه در مصر و ساختن كاخ هاى مجلل پر زرق وبرق فرعون ها هم بايد افتخار نمود!!
2 ـ تجليل از «مدينه الزهراء» تفرجگاه اموى!!
آقاى واعظ زاده با تجليل از يكى از خلفاى بنى اميّه در ترسيم تمدّن و فرهنگ اسلامى اموى در اندلس از «مدينه الزهراء» ياد كرده، مى گويد:
در اطراف قرطبه، يكى از خلفاى بنى اميّه، به اسم زنش، شهرى به نام «مدينه الزهراء» درست كرده است... اينها جلوه هاى تمدّن اسلامى و مفاخر براى تمامى مسلمانان است.
مجلّه حوزه، شماره 141، ص 24.
آيا مدينه الزهراء از مفاخر اسلام است يا...؟
از جناب آقاى واعظ زاده مى پرسيم: آيا هدف آنان از ايجاد تمدّن و ساختن بناهاى مجلّل، و ساختن «مدينه الزهراء»، نشر فرهنگ اسلامى بود يا رسيدن به آمال و آروزوهاى نفسانى خويش و مركزى بود براى عيش و نوش خليفه اموى؟
ذهبى در توصيف اين شهر مى نويسد:
ناصر بن محمّد اموى، اين شهر را به صورت دايره ساخت و براى آن سى صد برج قرار داد; ايوان هاى آن از سنگ يك تكّه بوده است. و اين شهر را سه قسمت كرد; قسمتى كه در كنار كوه بود به صورت قصر ساخت; و قسمت دوم را محلّ سكونت غلامان و خدّام كه دوازده هزار نفر بودند و كمر بند طلا داشتند و هنگامى كه او سوار بر مركب مى شد با او همراه مى شدند، قرار داد.
و قسمت سوم باغ هاى زير قصر بود كه جايگاهى مشرف بر اين باغ ها درست كرد و ستون هاى آن را با طلا پوشانيد و با ياقوت و زمرّد و لؤلؤ زينت كرد و كف آن را با مرمر نقش دار تزيين نمود و در مقابل آن، درياچه اى دايره اى شكل درست كرد و آن را با جيوه پر كرد كه نور از آن در جايگاه منعكس مى شد!
سير أعلام النبلاء، ج 8، ص 267.
حموى، از عالمان بلند آوازه اهل سنّت درباره مدينه الزهراء مى نويسد:
زهراء شهر كوچكى است نزديك قرطبه در اندلس كه آن را ناصر بن محمّد اموى در دوران سلطنت خويش به عنوان تفرّج گاه بنا كرد «وأنفق في عمارتها من الأموال ما تجاوز فيه عن حد الإسراف» و براى ساخت اين شهر آن قدر مال خرج كرد كه از حدّ اسراف گذشت!
معجم البلدان، ج3، ص161.
زركلى، از عالمان برجسته وهّابى در شرح حال سازنده «مدينه الزهراء» مى نويسد:
ناصر اموى... از بنى اميّه نخستين كسى است كه لقب خلافت را در اندلس به خود اختصاص داد ... ]وى [پنجاه سال و شش ماه حكومت كرد و بسيار بر حكومت حريص بود. به او خبر رسيد كه فرزند او عبد اللّه خود را براى به دست گرفتن خلافت آماده كرده و اطرافيان او نيز از او پيروى كردهاند. دستور داد او را دست گير كرده به زندان انداختند; تا اين كه در روز عيد قربان سال 339 هجرى فرزندش عبد اللّه را احضار كرد
وأمر ابنه أن يضطجع له فاضطجع، فذبحه بيده، والتفت إلى خواصّه فقال: هذا ضحيتي في هذا العيد، وليذبح كلّ منكم أضحيته، فاقتسموا أصحاب عبد اللّه، فذبحوهم عن آخرهم
و دستور داد او را خواباندند و با دست خويش سر او را از بدن جدا كرد و به نزديكان خويش رو كرد و گفت: اين قربانى من در روز عيد بود; هر كدام از شما نيز در اين عيد بايد قربانى كنيد; آن گاه آن ها، طرف دارانِ عبد اللّه را ميان خويش تقسيم كرده و تا آخرين نفرشان را سر بريدند!
زركلى، الأعلام، ج 3، ص 324.
و جاى بسى تعجّب و تأسف است كه وقتى عالمان سنّى از اين شهر به عنوان تفرّجگاه ياد مى كنند و مى گويند: در ساخت اين شهر، فراتر از اسراف خرج شده است و سازنده اين شهر جنايت گرى است كه حاضر شد فرزند خود را سر ببرد، ولى يك عالم شيعى به تمجيد از اين شهر و سازنده آن مى پردازد!
3 ـ سخن از عقيده هاى محكم و استوار بنى اميه!!:
آقاى واعظ زاده مى گويد:
«وقتى به اسپانيا سفر مى كنيم و آن مظاهر اسلامى را در آن جا مشاهده مى كنيم . . . آنان با چنان تدبيرها و از جان گذشتگى ها و با چنين عقيده هاى محكم و استوارى اين فتوحات را به دست آوردند.
مجلّه حوزه، شماره 141، ص 24.
آيا بنى اميّه عقيده هاى محكمى داشتند؟
الف: بنى اميّه مظهر كفر:
در پاسخ مى گوئيم: اگر مراد ايشان از مظاهر اسلامى، نشر معارف اسلامى است، كه بايد گفت: بنى اميّه و در رأس آنان ابوسفيان و معاويه در اصل به اسلام ايمان نياورده بودند تا ناشر فرهنگ اسلامى باشند. امير مؤمنان عليه السلام با صراحت در اين باره مى فرمايند:
فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مَا أَسْلَمُوا وَ لَكِنِ اسْتَسْلَمُوا وَ أَسَرُّوا الْكُفْرَ فَلَمَّا وَجَدُوا أَعْوَاناً عَلَيْهِ أَظْهَرُوهُ
قسم به خدايى كه دانه را شكافت و پديده ها را آفريد، آنان اسلام را نپذيرفتند، بلكه به ظاهر تسليم شدند و كفر خود را پنهان داشتند، آن گاه كه ياورانى يافتند آن را آشكار ساختند.
نهج البلاغه، نامه 16.
به نقل علماى اهل سنت، عمّار نيز به تبعيّت از امام على عليه السلام همين سخن را در جنگ صفين بيان مى كند.
ر.ك: مجمع الزوائد، ج 1، ص 113.
سيوطى از استوانه هاى علمى اهل سنت در تفسير آيه شريفه «أَلَمْ تَرَى إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَةَ اللهِ كُفْراً...»;( ابراهيم (14)، آيه 28) از خليفه دوم عمر بن خطاب نقل مى كند كه گفته است:
قال: هما الأفجران من قريش بنو المغيرة وبنو أميّة.
الدرّ المنثور، ج 4، ص 84. فتح البارى، ج 7، ص 235 حاكم نيشابورى به صحت روايت صراحت دارد. ر.ك: مستدرك، ج 2، ص 352.
مراد از اين آيه: قبيله بنى مغيره و بنى اميّه هستند، اما از شرّ بنى مغيره در جنگ بدر خلاصى يافتيد ولى جامعه اسلامى تا مدّتها گرفتار بنى اميّه خواهد بود.
ب: ديدگاه امام خمينى و اسلام زدايى بنى اميه:
امام خمينى (قدس سره) در مصاحبه پرفسور الگار آمريكايى فرمودند:
مع الاسف بعد از صدر اول يك مدت كمى، ديديد در تاريخ كه بنى اميه با اسلام چه كردند ... بنى اميه آمدند، همان عروبت را گرفتند كه اگر آنها موفق شده بودند اسلام را متبدل مى كردند ... آن ها مى خواستند كه اين عروبت جاهليت زنده بشود حالا هم گاهى وقت ها در بعضى از اين نقاطى كه هستند عرب ها، بعضى از سرانشان همين معنا را ادعا مى كنند كه ما مى خواهيم آن عروبت اموى يعنى آن عروبت جاهليت ... زنده بشود.
صحيفه نور، ج 11، ص 125، تاريخ 7/10/58.
ج: نظر شهيد مطهّرى درباره فتنه بنى اميه:
شهيد مطهرى ـ بعد از اين كه صراحت دارد: ابو سفيانى كه كفرش صريح و روشن است، معاويه همان ابو سفيان است مى نويسد:
على مى گويد: بزرگ ترين فتنه اى كه من بعد از خودم مى ترسم و بيم آن را دارم، فتنه بنى اميّه است، من مى بينم كه در آينده بنى اميّه، وضع شما در مقابل آنها وضع ارباب و برده خواهد بود، با شما مانند بردگان رفتار مى كنند».(مرتضى مطهّرى، پانزده گفتار، ص 132)
د: قرآن، بنى اميّه را شجره ملعونه مى داند:
آقاى واعظ زاده كه استناد به قرآن و عترت را نشانه جمود مى داند و تمسّك به كتاب و سنّت و احاديثى كه در كتاب هاى اهل سنّت آمده را روشن فكرى برمى شمارد، آيا مى داند كه در كتاب و سنّت، از بنى اميّه به عنوان يك فتنه و شجره ملعونه نام برده مى شود؟!
سيوطى، مفسّر مشهور اهل سنّت مى نويسد:
رأى رسول اللّه صلى الله عليه وسلم بنى أميّة على المنابر فساءه ذلك فأوحى اللّه إليه إنّما هي دنيا أعطوها فقرّت عينه وهي قوله: «وَ مَا جَعَلْنَا الرُّءْيَا الَّتِى أَرَيْناكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ» ( اسراء (17)، آيه 60) يعنى بلاء للناس
رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در عالم خواب بنى اميّه را بر فراز منبرش مشاهده نمود و اين خواب حضرت را بسيار غمگين ساخت، خداوند با فرستادن وحى اعلام فرمود كه اين قضيه مربوط به چند روز دنياى زودگذر آنان است، به دنبال آن، حضرت خوش حال شد.
الدرّ المنثور، ج4، ص191; دلائل النبوّة، ج6، ص509; مختصر تاريخ دمشق، ج19، ص 24; تفسير سمرقندى، ج 2، ص 318; تفسير ثعلبى، ج 6 ، ص 111; تفسير آلوسى، ج 15، ص 107; مناقب على بن أبى طالب(عليه السلام) وما نزل من القرآن فى على(عليه السلام)، ص 164 و ... .
قرطبى، مفسّر بلند آوازه اهل سنّت مى نويسد:
إنّ رسول اللّه (صلى الله عليه وسلم) كان يرى بنى أميّة ينزون على منبره نزو القردة ، فاغتم لذلك ، وما استجمع ضاحكاً من يومئذ حتى مات (صلى الله عليه وسلم) فنزلت الآية مخبرة أن ذلك من تملكهم وصعودهم يجعلها اللّه فتنة للناس وامتحاناً
تفسير قرطبى، ج 10، ص 283; الدرّ المنثور، ج 4، ص 191; تفسير الآلوسى، ج 15 ، ص 107; محرّر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، ج 3، ص 468; تفسير ثعلبى، ج 6 ، ص 111; عمدة القارى، ج 19، ص 30 و ج 23، ص 157 و ...
پيامبر خدا صلي الله عليه وآله وسلم در عالم رؤيا ديدند كه بنى اميّه همانند ميمون از پلّه هاى منبرش بالا مى روند، به همين جهت ناراحت شد و تا آخرين لحظه حيات خويش از اين غصّه، خنده بر لب هاى مباركش ننشست. از اين رو، آيه نازل شد كه بنى اميّه عامل فتنه و وسيله آزمايش و امتحان مردم خواهند بود.
ابن جوزى مى نويسد:
پيامبر گرامى در خواب ديد كه گروهى بر فراز منبر او نشسته اند و اين خواب موجب ناراحتى حضرت شد و در اين قضيّه آيه شريفه «وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ» نازل شد.
زاد المسير، ابن الجوزي، ج5 ص54 .
هـ : نظر امام خمينى (قدس سره) در باره شجره خبيثه بنى اميه
امام خمينى (قدس سره) در پيامى كه به مناسبت دهه فجر، فرمودند:
دشمنان آنان (ملت ايران) راه پيشوايان و اعقاب شجره خبيثه بنى اميه و يزيدان ـ عليهم لعنة اللّه ـ را برگزيده اند و هدفى جز محو آثار رسالت و اثبات و تحكيم شعار پوسيده «لاخبر جاء ولا وحى نزل» را دنبال نمى كنند، چرا كه از يزيديان انتظارى جز اين نيست.
صحيفه نور ج 20 ص 60، تاريخ 16/11/65.
و: ديدگاه شهيد مطهّرى درباره شجره ملعونه بنى اميّه
شهيد مطهّرى كه از ديدگاه آقاى واعظ زاده روشن فكر معتدل است، در رابطه با شجره ملعونه اين چنين مى گويد:
پيغمبر اكرم در عالم رؤيا اين صحنه را ديد و ناراحت شد، جبرئيل امين براى او تفسير كرد: اينها بنى اميّه هستند كه بعد از تو بر سرنوشت امّت اسلام مسلّط خواهند شد، ولى به اين شكل مسلّط مى شوند كه مى دانند با شعارهاى سابق، با نام بت پرستى، با نام هُبَل، لات و عُزّى ديگر با اسلام نمى شود مبارزه كرد; شعارهاى اسلامى را كاملاً حفظ مى كنند، بانگ اللّه اكبر بالاى مأذنه ها گفته خواهد شد، نماز جمعه و جماعت در مساجد خوانده خواهد شد، جهاد اسلامى و مبارزه با كفّار در خارج مرزهاى اسلامى هم به ظاهر خواهد بود، امّا آن حقيقت و روح اسلام كه إيمان واقعى است، خداست، حقيقت است، و در داخل جامعه اسلامى عدالت و انصاف و انسانيّت و عدم تبعيض است، اين ها كه روح و باطن اسلامى است به وسيله اينها از بين خواهد رفت; كارشان است كه اين حقايق و روح ها را از اسلام بگيرند و اسلام را به صورت يك پوسته بدون هسته و يك ظاهر بدون باطن و يك هيكل توخالى دربياورند و آن وقت ديگر اين ظاهر هم باقى نخواهد ماند.
پانزده گفتار، ص 293 ـ 294.
بنى اميّه در آيينه سنّت
الف: بنى اميّه، سرسخت ترين دشمنان پيامبر(صلى الله عليه وآله):
ابو يعلى مى نويسد:
عن أبي برزة، قال: أبغض الأحياء إلى رسول اللّه (صلى الله عليه وسلم) بنو أميّة وثقيف و بنو حنيفة
از ابو برزه نقل شده كه گفت: مبغوض ترين مردم نزد رسول خدا بنى اميّه، ثقيف و بنو حنيفه بودند.
مسند ابو يعلى، ج 13، ص 417.
حاكم نيشابورى بعد از نقل اين حديث مى گويد: اين حديث طبق شرايطى كه بخارى و مسلم در صحّت روايت قائلند، صحيح است.
المستدرك، ج 4، ص 480 - 481.
ذهبى نيز در همان صفحه بر صحّت روايت، شهادت داده است.
هيثمى نيز گفته است:
ورجالهم رجال الصحيح غير عبد اللّه ابن مطرف بن الشخير وهو ثقة.
مجمع الزوائد، ج 10، ص 71.
طبرانى از علماى بزرگ اهل سنت همين قضيه را از عمران حصين نقل كرده است.
المعجم الكبير، ج 18، ص 229.
ب: بنى اميّه سرمنشأ تمام بدبختى هاى امّت اسلامى