[align=center][/align]
چهره اول : مردي مشهور و بنام
اين قبر يا مقام منسوب به شخصي است که بعد از 1400 سال مورد توجه است:
مشهور است که در اين قبر يکي از معروفترين صحابه رسول خدا خوابيده است ؛ (البته عده اي تنها آن را مقام ابو هريره مي دانند در هر صورت ) مردي که اگر بخواهيم به صورتي ساده انگارانه از کنار او رد شويم همين نکته براي ما جلب توجه مي کند که چرا بعد از 1400 سال هنوز هم قبر او مورد توجه و احترام است و حريم او زيارتگاه ؟
چهره دوم :کسي که حتي اسم او براي مردم و حتي علما پوشيده است :
اسم او ؟؟؟ :
در مورد اسم هيچ يک از صحابه قبل از اسلام مانند اسم ابو هريره اختلاف نشده است و تا کنون هيچ کس ادعا نکرده است که اسم حقيقي او را مي داند .
وقال ابن عبد البر لم يختلف في اسم أحد في الجاهلية ولا في الإسلام كالاختلاف فيه
عمدة القاري ج1 ص124
ابن عبد البر گفته است که در مورد اسم هيچ کس در جاهليت و اسلام مانند اسم ابو هريره اختلاف نشده است !!!
بسياري از علماي اهل سنت در کتب خويش مي گويند :
اسم ابي هريره عبد الرحمن بن صخر علي الأصح من ثلاثين قولا!!!
التيسير بشرح الجامع الصغير ج1 ص7
المنهل الروي ج1 ص117
تدريب الراوي ج2 ص284
بنا بر درست ترين نظر از بين سي نظر ، اسم ابو هريرة عبد الرحمن بن صخر است !!!
قال النووي في مواضع من كتبه اسم أبي هريرة عبد الرحمن بن صخر على الأصح من ثلاثين قولا
الإصابة في تمييز الصحابة ج7 ص429
نووي در چند جاي کتاب خويش گفته است که اسم ابو هريرة عبد الرحمن بن صخر است ؛ بنا بر درست ترين نظر از بين سي نظر !!!
قطب حلبي هم مي گويد :
اجتمع في اسمه و اسم ابيه أربعة وأربعون قولا مذکورة في کني الحاکم و في الاستيعاب و في تاريخ ابن عساکر
الإصابة في تمييز الصحابة ج7 ص430
فتح المغيث ج3 ص225
در مورد اسم او پدرش چهل و چهار نظر موجود است که در کتاب «کني» حاکم و در استيعاب و تاريخ ابن عساکر آمده است .
کنيه او :
در اين زمينه از خود او رواياتي رسيده است :
وكنيت أبا هريرة لأني وجدت هرة فحملتها في كمي فقيل لي أبو هريرة وهكذا أخرجه أبو أحمد الحاكم في الكنى من طريق يونس بن بكير عن بن إسحاق وأخرجه بن منده من هذا الوجه مطولا وأخرج الترمذي بسند حسن عن عبيد الله بن أبي رافع قال قلت لأبي هريرة لم كنيت بأبي هريرة قال كنت أرعى غنم أهلي وكانت لي هرة صغيرة فكنت أضعها بالليل في شجرة وإذا كان النهار ذهبت بها معي فلعبت بها فكنوني أبا هريرة انتهى وفي صحيح البخاري أن النبي صلى الله عليه وسلم قال له يا أبا هر
الإصابة في تمييز الصحابة ج7 ص426
کنيه من را ابو هريره ( پدر گربه ) گذاشتند ، زيرا يک گربه پيدا کردم و آن را در آستين لباس خويش گذاشتم ؛ پس به من گفتند ابو هريره!!
اين روايت را ابو احمد حاکم در کني آورده است ...
و ترمذي نيز با سندي حسن از عبيد الله بن ابي رافع روايت مي کند که گفت : به ابو هريره گفتم چرا کنيه تو را پدر گربه گذاشتند ؟ پاسخ داد : من گوسفندان خاندان خويش را مي چراندم وگربه اي کوچک نيز داشتم ؛ در شب آن را بر روي درختي مي نهادم و در روز آن را با خود برده با او بازي مي کردم ؛ به همين دليل کنيه من را ابو هريره گذاشتند ؛ و در صحيح بخاري روايت آمده است که رسول خدا به او گفتند اي ابو هرّ ( پدر گربه )
خانواده و دوران رشد او :
در اين زمينه هيچ چيزي در دست نيست ؛ عده اي او را از قبيله دوس مي دانند ؛ ظاهر نيز چنين است اما در اين زمينه اختلافاتي وجود دارد :
اسماء الصحابة الرواة ص 37
در مورد دوران رشد او نيز جز دو يا سه روايت که خود او نقل کرده ، چيزي به ما نرسيده است :
وقال أبو هريرة نشأت يتيماً وهاجرت مسكيناً وكنت أجيراً لبسرة بنت غزوان خادماً لها فزوجنيها الله تعالى ... قال وكنت أرعى غنماً وكان لي هرة صغيرة ألعب بها
عمدة القاري ج1 ص124
ابو هريره گفته است که در حال يتيمي بزرگ شدم و در حال فقر هجرت کردم ؛ و کارگر بسرة دختر غزوان بودم و او را کارگري مي کردم ؛ اما خداوند من را به ازدواج او در آورد ... و نيز گفته است : من گوسفند مي چراندم و گربه اي کوچک داشتم که با آن بازي مي کردم
و نيز گفته است :
حدثنا أبو عمر حفص بن عمرو ثنا عبد الرحمن بن مهدي ثنا سليم بن حيان سمعت أبي يقول سمعت أبا هريرة يقول نشأت يتيما وهاجرت مسكينا وكنت أجيرا لابنة غزوان بطعام بطني وعقبة رجلي أحطب لهم إذا نزلوا وأحدو لهم إذا ركبوا
سنن ابن ماجه ج2 ص817 ش 2445
در حال يتيمي بزرگ شدم و در حال فقر هجرت کردم ؛ و در مقابل غذاي شکمم و کفش پايم کارگري دخترغزوان را مي کردم ؛ وقتي که ايشان در جايي ساکن مي شدند برايشان هيزم جمع مي کردم و وقتي که حرکت مي کردند براي شترانشان آواز ( حداء ) مي خواندم
چهره سوم : مردي با روايات بسيار:
مردي که اگر گينس در زمان رسول خدا و خلفا زنده بود نام او را در کتاب رکوردها ثبت مي کرد ؛ مردي که کمتر از 22ماه نزد رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بود اما بيش از 5374 روايت از ايشان نقل کرد ؛ يعني مردي با بيش از هشت روايت براي هر روز از روزهاي حيات رسول خدا !!!
أسماء الصحابة الرواة وما لكل واحد من العدد، ابن حزم، تحقيق: سيد كسروي حس ص 37
اگر روايات اهل سنت از او را ، با روايات ايشان از امير مومنان که از زمان کودکي به همراه رسول خدا بود و تا آخرين لحظات از ايشان جدا نشد مقايسه کنيم ، به مقام علمي او پي مي بريم !!! زيرا اهل سنت از امير مومنان تنها 536 روايت نقل کرده اند .
همان ص44
يعني اگر بخواهيم تنها از زمان بعثت رسول خدا ميانگين بگيريم مي شود از هر صد روز شش روايت!!!
مدت زمان همراهي او با رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم :
او در ماه صفر سال هشتم هجري (زمان جنگ خيبر) اسلام آورد و رسول خدا در سال دهم هجري از دنيا رفتند ؛ که اين مدت حدود سه سال است ؛ اما ابو هريره تمامي اين مدت را در حضور رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم نبود ؛ بلکه بايد اشاره کرد که بنا بر روايات ، او در جنگ موته نيز شرکت داشته است و براي رفتن به اين جنگ و باز گشتن از آن در حالت عادي دو ماه وقت احتياج است .
المستدرك على الصحيحين ج3 ص45 ش4356
نيز در ماه ذي القعده سال هشتم هجري به همراه علاء حضرمي - که از طرف رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم والي بر بحرين شد ( صحيح البخاري ج5 ص2361 ش 6061) و بعد از رسول خدا نيز ابو بکر و عمر او را در آنجا باقي گذاشتند - بدانجا رفته است :
سفر او به بحرين :
وأخرج بن سعد من طريق سالم مولى بني نصر سمعت أبا هريرة يقول بعثني رسول الله صلى الله عليه وسلم مع العلاء الحضرمي فأوصاه بي خيرا فقال لي ما تحب قلت أؤذن لك ولا تسبقني بآمين
الإصابة في تمييز الصحابة ج7 ص439
تاريخ مدينة دمشق ج67ص328
ابن سعد از سالم غلام بني نصر روايت کرده است که از ابو هريره شنيدم که گفت : رسول خدا صلي الله عليه ( وآله ) وسلم من را به همراه علاء حضرمي فرستاد و در مورد من به او سفارش خير کرد ؛ پس علاء به من گفت : چه دوست داري ؟ گفتم : دوست دارم براي تو اذان بگويم (مکبر نماز تو باشم ) و اينکه تو قبل از من ( در نماز ) آمين نگويي.
و روايات خود او از حضور او به همراه علاء تا زمان جنگ با مرتدين در زمان ابو بکر و نيز بعد از آن اشاره دارد :
مجمع الزوائد ج9 ص376
سمعت أبا هريرة يقول سألت عمر عن شيء سئلت عنه بالبحرين - وكان أبو هريرة مع العلاء بن الحضرمي –
مصنف عبد الرزاق ج6 ص352
از ابو هريره شنيدم که مي گفت : از عمر در مورد مساله اي که در بحرين از من سوال کردم پرسيدم – ابو هريره در بحرين همراه با علاء حضرمي بود
همراهي او با علاء تا زمان وفات علاء ( سال 21) :
وي حتي تا زمان وفات علاء با او همراه بود :
حدثنا الحسين بن أحمد بن بسطام الزعفراني البصري حدثنا إسماعيل بن إبراهيم صاحب الهروي حدثنا أبي عن أبي كعب صاحب الحرير عن سعيد الجريري عن أبي السليل ضريب بن نقير عن أبي هريرة قال لما بعث النبي صلى الله عليه وسلم العلاء الحضرمي إلى البحرين تبعته فرأيت منه ثلاث خصال لا أدري أيتهن أعجب انتهينا إلى شاطئ البحر فقال سموا الله واقتحموا فسمينا واقتحمنا فعبرنا فما بل الماء إلا أسافل خفاف إبلنا فلما قفلنا صرنا معه بفلاة من الأرض وليس معنا ماء فشكونا إليه فقال فصلى صلوا ركعتين ثم دعا الله فإذا سحابة مثل الترس ثم أرخت عزاليها فشربنا وأسقينا ومات فدفناه في الرمل فلما سرنا غير بعيد قلنا يجيء السبع فيأكله فرجعنا فلم نره
المعجم الصغير ( الروض الداني ) ج1/ص245 ش 400
ابو هريره گفته است که وقتي رسول خدا علاء را به بحرين فرستادند من با او همراه شدم و سه چيز از او ديدم که نمي دانم کداميک عجيب تر بود !!! وقتي به ساحل دريا رسيديم گفت : نام خدا را بريد و به دشمن حمله کنيد ؛ ما نيز چنين کرديم و از آب عبور نموديم ، پس حتي آب کف پاي شتران ما را خيس نکرد !!! و وقتي در جايي چادر زديم آبي به همراه نداشتيم ، پس به او شکايت کرديم ؛ او گفت نماز بخوانيد و ما چنين کرديم ؛ سپس دعا نمود و خداوند ابري مانند سپر فرستاد که باران بر ما فروريخت و ما سيراب شديم ؛ و وقتي که مرد او را در رمل دفن کرديم ؛ وقتي کمي جلوتر رفتيم گفتيم درندگان مي آيند و بدن او را مي خورند ؛ پس بازگشتيم ( و قبر او را شکافتيم ) اما او را نديديم !!!
در مورد تاريخ وفات علاء ، حاکم در مستدرک مي گويد :
ثم أن عمر استعمله على البحرين فتوفي بها فاستعمل مكانه أبا هريرة الدوسي وإنما توفي العلاء بن الحضرمي بالبحرين سنة إحدى وعشرين
المستدرك على الصحيحين ج3 ص335 باب ذكر مناقب العلاء بن الحضرمي رضي الله عنه ش 5282
عمر نيز او را والي بر بحرين قرار داد و وي در آنجا از دنيا رفت ؛ پس عمر ابو هريره را به جاي او به کار گماشت ؛ و علاء حضرمي در بحرين در سال 21 از دنيا رفت.
بنا بر اين او کمتر از يک سال و نه ماه ، شرف حضور در کنار رسول خدا را داشته است و آنچه اهل سنت ادعا مي کنند که او سه سال در کنار رسول خدا بود اشتباهي است که از عدم دقت در تاريخ نشات گرفته است .
چهره چهارم : مردي که روايات او زير سوال رفته است :
مردي با جيبي بزرگ:
همانطور که خواهد آمد ، صحابه و تابعين در مورد رواياتي که ابو هريره از رسول خدا نقل مي کرد ، مشکوک بودند به همين جهت از او سوال کردند آيا اين روايت را از رسول خدا شنيده اي ؟ اما وي پاسخ داد خير اين روايت را از جيب ( کيسه ) خويش آورده ام!!!
حدثنا عمر بن حفص حدثنا أبي حدثنا الأعمش حدثنا أبو صالح قال حدثني أبو هريرة رضي الله عنه قال قال النبي صلى الله عليه وسلم أفضل الصدقة ما ترك غنى واليد العليا خير من اليد السفلى وابدأ بمن تعول تقول المرأة إما أن تطعمني وإما أن تطلقني ويقول العبد أطعمني واستعملني ويقول الابن أطعمني إلى من تدعني
فقالوا يا أبا هريرة سمعت هذا من رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لا هذا من كيس أبي هريرة
صحيح البخاري ج5 ص2048 کتاب النفقات باب وجوب النفقة على الآهل والعيال ش 5040
ابو هريره گفت : رسول خدا فرمودند : بهترين صدقه آن است که سبب بي نيازي شود و دست بالاتر ( دهنده ) بهتر از دست پايين تر است ؛ و در ابتدا به کسي کمک نما که عيال وار باشد ؛ زن مي گويد يا به من غذا بده يا من را طلاق بده و بنده مي گويد به من غذا بده و از من کار بخواه و فرزند مي گويد : به من غذا بده ؛ من را به که واگذار مي کني ؟
گفتند : اي ابو هريره اين را از رسول خدا شنيدي ؟ پاسخ داد : خير اين از جيب ابو هريره است !!!
عمر و ابو هريره :
اگر اين روايات را مي گفتم ، عمر با من برخورد مي کرد!!!
در اين زمينه روايات گوناگوني از خود ابو هريره نقل شده است :
به خاطر ترس از شلاق عمر نمي توانستم از رسول خدا روايت نقل کنم!!!
قال سمعت أبا هريرة يقول ما كنا نستطيع أن نقول قال رسول الله صلى الله عليه وسلم حتى قبض عمر قال أبو سلمة فسألته بم قال كنا نخاف السياط وأوما بيده إلى ظهره