صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 1 به 10 از 18

موضوع: فیلم: مولوی وهابیِ شیعه شده که مانند مولا علی بر فرق سرش کوبیدند و ... (حتما ببینید!)

  1. #1
    مدیر بازنشسته Hamid آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    تهران. پلاک 5
    نوشته ها
    2,061
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض فیلم: مولوی وهابیِ شیعه شده که مانند مولا علی بر فرق سرش کوبیدند و ... (حتما ببینید!)

    ماجراهاي عجيب يك مولوي وهابي كه 45 روز در جمكران كارتن خواب شد
    ما شیعه ی واقعی هستیم یا او؟


    سلام بر دوستان و کاربران عزیز!
    خوندن سرنوشت این شیعه ی مرتضی علی(ع) جناب سلمان حدادی چنان منو تکون داد که از شیعه بودنم شرمنده شدم. حتما توصیه میکنم بخونین و خصوصا فیلمهاش رو هم ببینین.
    آیا اگه ما بودیم، حاضر بودیم چنین سختی هایی رو در راه تشیّعمون بکشیم؟ آیا روی مذهبمون پافشاری میکردیم؟


    1- دانلود فیلم توضیحات مختصر در مورد زندگی این تازه شیعه شده:

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    لینک کمکی


    2- دانلود توضیحات مفصل در مورد زندگی این شخص از زبان خودش (واقعا تاثیرگذاره ... حتما ببینین):

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    لینک کمکی
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    لینک کمکی




    اين روزها كه خبرهاي متفاوتي از جنايت وهابي‌ها در كشورهاي مختلف به گوش مي‌رسد، آشنا شدن با برخي ويژگي‌هاي اين قوم خالي از لطف نيست. مخصوصاً اگر اين آشنايي در قالب خواندن برشي از زندگي يك مولوي وهابي باشد كه البته حالا يك شيعه تمام عيار است.
    به گزارش رجانيوز، «سلمان حدادي» يك مولوي وهابي بود؛ كسي كه خودش مي‌گويد بين 500 تا 1000 فرد سني مذهب را وهابي كرده است. اما يك بار نشستن در مجلس عزاي سيدالشهدا(ع) كار را بجايي مي‌رساند كه همان مبلغ وهابي شيعه شود و در اين مسير سختي‌هايي ببيند كه تحمل يكي از آنها براي ما قابل تصور نيست. خواندن زندگينامه سلمان حدادي را از دست ندهيد.


    آموزش تبليغ وهابيت در 5 دقيقه
    سلمان سال 61 در سنندج بدنيا آمد. مادرش اهل سوريه و شيعه بود اما پدرش نه. اسمش را به اصرار مادرش كه سيراب از محبت اميرالمومنين بود سلمان گذاشتند. خودش مي‌گويد هميشه از اينكه اسمم سلمان و مادرم شيعه بود شرمنده بودم.
    «با تشویق پدرم در دوران راهنمایی، در كنار درس های مدرسه، تحصیل دروس حوزوی را هم شروع كردم و ادامه دادم. بعد از اتمام دبیرستان، 3 سال دوره ی تكمیلی حوزه را به زاهدان و مسجد مكی رفتم و پس از مولوی شدن، 4 ماه هم به رایوند پاكستان، برای آموزش یك دوره كامل نحوه ی تبلیغ و جذب رفتم. پس از برگشت از پاكستان، امتحان كنكور دادم و در دانشگاه كرمانشاه در رشته استخراج معدن قبول شدم. در پاکستان به طور تخصصی در 20 جلسه یاد می دادند که چگونه فردی را در عرض 5 دقیقه به وهابیت جذب کنیم این آموزش را نزد آقایی به نام ابراهیم نژاد می دیدیم.»

    گفت يكبار هيئت!
    در همانجا دوستي پيدا مي‌كند به نام مهدي. مهدي شيعه بود و سلمان در عين رفاقت تلاش مي‌كرد او را وهابي كند. كلي كتاب به او مي‌دهد و در عوضش مهدي هم يكبار او را به مجلس عزاي سيدالشهدا(ع) دعوت مي‌كند. سلمان با همان لباس و ظاهر مولوي‌هاي وهابي و بعد از كلي اين پا و آن پا كردن مي‌رود به هيئت.
    «یك گوشه ای با خشم مجبور شدم که بنشینم. دیدم سید بزرگواری منبر رفت (نماینده ولی فقیه در کرمانشاه بود) و در حین صحبت هایش گفت: كدام یك از شما حاضرید به خاطر خدا و اسلام جانتان را بدهید و بعدش هم مطمئن باشید زن و بچه تان به اسارت می روند؟ در آن زمان سیدالشهدا(علیه السلام) چه دید كه حاضر شد، جانش گرفته شود و اهل و اولادش به اسارت روند؟ چرا امام حسین(علیه السلام) دست به چنین كار بزرگ زد؟

    هر چی فكر كردم دیدم كه در شخصیت های محبوب من، شخصیتی مثل امام حسین(علیه السلام) پیدا نمی شود كه حاضر باشد به خاطر اسلام، دست به چنین كار بزرگ و خطرناكی بزند! این سوال مهمی بود كه برایم ایجاد شد.»

    چراغ‌ها را كه خاموش كردند و مشغول سينه زدن شدند، او شروع كرد به گريه كردن. آنقدر كه لباسهايش خيس شد. براي غربت و مظلومين غريب كربلا گريه مي‌كرد. از اينكه در وهابيتشان نگذاشتند امام حسين(ع) را بشناسد افسرده شده بود.

    تحقيق و پژوهش حتي در شيطان پرستي
    از هيئت كه بيرون مي‌آيد چهار سال جديدي در زندگي‌اش شروع مي‌شود. چهار سالي كه به مطالعه و پژوهش درباره تمام مذاهب اهل سنت، مسيحيت، زرتش و حتي شيطان پرستي مي‌انجامد. اما تعارضات موجود در اين مكاتب و فرقه‌ها او را راضي نمي‌كند.

    «گذشت و خیلی با احتیاط فرقه‌های شیعه را بررسی كردم تا اینكه برای شناخت بهتر شیعه دوازده امامی، رهسپار قم شدم. به دفتر آیت الله بهجت رفتم و سوالات و شبهاتی كه داشتم از آنجا پرسیدم و آنها هم با صبر و حوصله و محبت بسیار به من پاسخ دادند.

    بعد از آنان خواستم كتابی به من معرفی كنند تا درباره‌ی شیعه بیشتر تحقیق كنم. آنها كتاب المراجعات و شبهای پیشاور را به من معرفی كردند. آن كتاب ها را تهیه كردم و شروع كردم به خواندنشان.

    مطالب آن دو كتاب را كه می خواندم برای اینكه ببینم مطالبی كه از كتاب های اهل سنت نقل می كنند صحیح است یا نه، فورا مراجعه می كردم به كتاب‌ های اهل سنت یا به نرم افزار المكتبه الشامله و با كمال تعجب می‌دیدم مثل اینكه این روایات، واقعیت دارد. برای من سوال پیش آمده بود كه چرا بعد از این همه سال، این روایات دور از چشم ما بوده و ما ندیدیم؟‌»

    در مباحثه كه كم اوردند پاي ماكسيما را وسط كشيدند!
    خواندن اين كتاب‌ها شش ماه طول مي‌كشد. كم‌كم حقانيت شيعه با استناد به خود كتابهاي اهل سنت برايش مسجل مي‌شود. اما هنوز شيعه نشده است. ترديد دارد. خودش ميگويد تعصبات اجازه نمي‌داد. به سختي‌هايي كه پيش رويش بود فكر مي‌كند.

    «بالاخره شیعه شدم و بعد از شیعه شدنم یك دفترچه هایی را چاپ كردم كه تحت این عنوان كه "آیا شیعه حق است؟" و در آن دلائلی از كتاب‌های اهل سنت كه ثابت می كرد مذهب شیعه، مذهب صحیح است آوردم و پخش كردم. یك نفر این دفترچه را برد و به پدرم داده بود. و گفته بود: این را پسر شما چاپ كرده است.

    پدرم به من گفت: سلمان شیعه شده ای؟ من هم جرات نكردم بگویم: آره. تقیه كردن را هم بلد نبودم.
    گفتم: اگر خدا قبول كند .
    گفت: نه گولت زدند .
    گفتم. من یك عمری به مردم می گفتم شما گول شیعه را نخورید حالا شما به من می گویید گول خورده‌ای؟‌»

    بحث كردن با پدر و خيلي از اهل سنت شش ماه طول مي‌كشد. همه را در مناظره‌ها شكست مي‌دهد. حتي چند نفري هم شيعه مي‌شوند. پدر وقتي در بحث نمي‌تواند مقاومت كند به تطميع رو مي‌آورد. مي‌گويد زانتياي زيرپايت را ماكسيما مي‌كنم اما حرف از شيعه نزن. حتي ميگويد شيعه بمان اما شيعه را تبليغ نكن. وقتي سلمان قبول نمي‌كند، راه ديگري در پيش مي‌گيرند. راهي كه به آوارگي سلمان و همسرش ختم مي‌شود.

    چيزي شبيه ماجراي كوچه بني‌هاشم
    شش ماه آزار و اذيتها را تحمل كرد. مي‌خواست راهي تهران شود تا كاري گير بياورد و خانه‌اي اجاره كند و بعد بيايد دنبال همسرش. همسري كه شيعه شده بود و باردار بود. از خانه كه بيرون مي‌رود ميبيند پدرش با چند نفر سر كوچه ايستاده‌اند. مثل اينكه خبر داشتند مرغ دارد از قفس مي‌پرد.

    همسرم گفت من تا سر كوچه با تو می آیم .
    گفتم: نه، همین جا بمان. ولی اصرار كرد و با من آمد .

    به سمتشان رفتم .مانع عبور من شدند. آنها 5 ، 6 نفری بر سرم ریختند و یكی شان با چوب دستی كه در دست داشت محكم بر سرم كوبید و من بر اثر آن ضربه آنجا افتادم و دیگر چیزی نفهمیدم و بواسطه آن ضربه لکنت زبان گرفتم.

    خانمم كه قصد داشت از من دفاع كند، جلو آمده بود تا مانع آنها شود، كه یكی از آنها با لگد به او زد ، و بر اثر آن ضربه، بچه اش را که 4 ماهه بود سقط كرد ولی خدا رو شكر، من آن صحنه را ندیدم.»

    ياد مظلوميت امام علي مي‌افتد و به ياد ماجراهاي كوچه بني‌هاشم مي‌سوزد.

    جرم شيعه بودن بالاتر از هزاران قتل است!
    سه روز بعد وقتي در بيمارستان بهوش مي‌آيد دست زنش را مي‌گيرد و با همان حال و روز فرار مي‌كنند. مي‌روند اروميه پيش يكي از دوستان سلمان تا شايد كمكش كند. او وقتي مي‌فهمد سلمان شيعه شده است ميگويد اگر هزار قتل انجام داده بودي كمكت مي‌كردم اما حالا كه شيعه هستي، نه!

    جالب بود كه اين رفيق سني متعصب اصلاً از دين و مذهب چيز درست و حسابي نمي‌دانست. عمر و ابوبكر را نمي‌شناخت اما بخاطر تبليغات مسموم وهابيت چنين تفكري پيدا كرده بود.

    «آنجا بود كه از خانه اش بیرون رفتم و برای اولین بار در طول عمرم، با همسر مریضم كه بچه اش را سقط كرده بود در خیابان خوابیدیم .

    با مقدار پولی كه داشتیم، خودمان را به قم رساندیم و چون هیچ كس را در قم نمی شناختیم و جایی برای ماندن نداشتیم، مدت 45 روز در جمكران ماندیم. گرسنگی می كشیدیم ولی وقتی یاد گرسنگی و آوارگی و پای برهنه ی اهل بیت امام حسین (علیه السلام) می افتادم تحملش برایمان آسان می شد.»

    ما شیعه ها اینقدر بی غیرت نیستیم كه ناموسمان توی خیابان بخوابد
    سال 85 بود. 45 روز در جمكران، بدون پول و جا و غذا. تكه كاغذي پيدا مي‌كند و نامه‌اي به امام زمان(عج) مي‌نويسد. مي‌گويد آقاجان ما بخاطر شما همه چيز را رها كرديم و آمديم اينجا. مي‌گويد هرجوري بود روزي يك وعده غذا برايمان جور مي‌شد. يا هيئتي مي‌آمد يا نذري مي‌دادند. تا اينكه...

    «شبها روی كارتون می خوابیدم مدت ها كه گذشت یكی از انتظامات جمكران كه ما را چند روزی زیر نظر داشت، آمد و گفت: كارت شناسائی تان را ببینم! شما كی هستید؟

    كارت شناسایی را نشانش دادیم . وقتی اسم سنندج را دید گفت: شما اینجا چه كار می كنید؟‌

    با لكنت زبان شدیدی كه در اثر ضربه به سرم وارد شده بود، بهش گفتیم: ما شیعه شده ایم.
    گفت: كار بدی نكرده اید آیا قم جایی را دارید؟
    خجالت كشیدم بگویم نه، گفتیم یك جایی داریم . رفت و 20 دقیقه بعد برگشت و گفت: 30 هزار تومان شما را بس است تا به شهر خودتان برگردید؟
    گفتم: من پول نمی خواهم!
    گفت: ما شیعه ها اینقدر بی غیرت نیستیم كه ناموسمان توی خیابان بخوابد و بی تفاوت باشیم .
    پول را به من داد و بعد از دو ماه و خورده ای توانستم با آن پول به حمام بروم و موهای سرم را كوتاه كنم.»

    وقتي امام رضا بطلبد
    مي‌روند حرم كريمه اهل بيت(س). متوسل مي‌شوند به بي‌بي معصومه. يكي از خادم‌ها راهنمايي مي‌كند كه بروند دفتر مراجع و كمك بخواهند.

    «اول دفتر آقای مکارم شیرازی رفتم . بعد دفتر مقام معظم رهبری رفتم. آقایی آنجا نشسته بود. تا آمدم جریان را تعریف کنم خانمم شروع به گریه کرد و من داستان را تعریف کردم.

    او وقتی وضعیت ما را دید خیلی به ما محبت كرد و گفت: اگر می خواهید قم بمانید جایی برای شما بگیرم .
    گفتم: نه می خواهیم برگردیم ارومیه و در مدارس آنجا ، كار پیدا كنم .
    گفت: باشه و یك مقداری پول به ما داد و ما از آنجا خارج شدیم.»

    بيرون كه مي‌آيند هواي زيارت برادر حضرت معصومه به سرشان مي‌افتد. بجاي اروميه مي‌روند مشهد، پابوس امام رضا(ع). زيارت دو سه روزه تبديل مي‌شود به مجاورت سه چهار ساله.

    فرزند خواستم و كربلا، هر دو جور شد
    همسرش بر اثر سختي‌ها نحيف شده و افسردگي گرفته بود. به صورت غير رسمي طلبه حوزه علميه مشهد مي‌شود. بعد از آن برمي‌گردند قم و به كمك يكي از دوستان خانه‌اي مي‌گيرند. ماجراي كربلا رفتنشان هم خواندن دارد.

    «در سال 89 در مراسم عید حضرت زهرا (س)، دو چیز خواستم یكی ، یك بچه و دیگری زیارت كربلا. هفته‏ی بعدش یك نفر هیئتی، مرا دید و گفت: دیشب خواب دیدم كه شما و خانمت در حسینیه برای عزاداران امام حسین(علیه السلام) چایی می ریزید. خوابش را اینگونه تعبیر كرد باید شما و خانمت را به كربلا بفرستم. او یك بانی پیدا كرد و ما را به كربلا فرستاد. چند وقت بعد از سفر كربلا، متوجه شدیم كه بچه ی تو راهی داریم. اولش باورمان نمی شد، سالها از اون ضربه ای كه به پهلوی خانمم وارد شده بود می گذشت و احتمال نمی دادیم كه او دوباره حامله شود.»

    سفينه النجاه بودن سيد الشهدا به دادم رسيد
    بغير از سلمان يكي از خواهرها و يكي از برادرهايش هم شيعه شده‌اند و همگي از خانواده طرد. خودش مي‌گويد گريه آن شبش در هيئت رنگ و بوي عجيبي داشت.

    «آن گریه واقعا یک گریه ی خاصی بود یک لطف بود آن شب به قدری گریه کردم که تمام لباسم خیس شد. همان سفینة النجاة بودن حضرت سیدالشهدا آن شب تأثیر خودشان را روی من گذاشت.

    به نظرم آن 4 سالی هم که خواندم و مطالعه کردم و طول کشید برای این بود که پایه های من قوی شود که در هر مناظره ای همه را شکست دهم که وقتی یک مسیحی می آید و به من چیزی می گوید من به او نخندم و هیچ شبهه ای برای من هیچ گاه بوجود نیاید.»

    سلمان حدادي حالا همه وقتش را گذاشته است براي تلاش در مسير خدمت به مذهب تشيع و معارف اهل بيت. راه سختي بود اما حتما ارزشش را داشت. ارزشي كه شايد ماهايي كه از ابتدا شيعه بوده‌اين هيچ وقت آن را درك نكنيم.


    موفق باشین.
    92/6/15
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]- [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #2
    مدیر بازنشسته Hamid آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    تهران. پلاک 5
    نوشته ها
    2,061
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    سلام.

    آدرس وبلاگ این فرد (سلمان حدادی) که در فیلم به آن اشاره میکند و امروزه تبدیل شده است به پایگاه پاسخ به شبهاتی که اهل تسنن و وهابیت علیه تشیع منتشر میکنند. دوستان توصیه میکنم مطالب وبلاگ ایشون رو از دست ندید:

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    موفق باشین.
    92/6/15
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]- [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

  4. #3
    مدیر ارشد انجمنهای نور آسمان محبّ الزهراء آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ماه
    نوشته ها
    16,980
    تشکر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 ارسال

    پیش فرض

    سلام
    اجرتون با اباعبدالله
    حالمان دگرگون شد و اشکمان جاری...........از شرم اینچنین شیعه بودن اگر بمیرم هم کم است

    به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
    به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!






    بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
    شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .

  5. #4
    کاربر جدید abolfazl1993 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2013
    نوشته ها
    12
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    سلام
    دست درد نکنه داداش من خودمم بچه قمم تعریف این برنامه رو زیاد شنیده بود ولی تا حالا ندیده بودمش
    تنها حرفی که میتونم بزنم

  6. #5
    مدیر ارشد انجمنهای نور آسمان خادم الزینب آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2010
    محل سکونت
    مازندران
    نوشته ها
    13,433
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    ممنون
    جالب بود .
    کلیپ و قبلا دیده بودم
    ولی توصیه میکنم اونایی که ندیدن ، ببینن ..
    دعا بکن؛
    ولی اگر اجابت نشد؛
    با خدا دعوا نکن؛
    میانه ات با او به هم نخورد؛
    چون تو جاهلی؛
    و او عالم و خبیر ...


    چیزی و نفهمیدی منکرش نباش...

  7. #6
    حق آب و گل داره خادم اهلبیت آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    خوزستان آوردگاه سرخ دلیران
    نوشته ها
    1,812
    تشکر
    1
    تشکر شده 1 بار در 1 ارسال

    پیش فرض

    احسنت بزرگوار
    خداوند در انتشار معارف حقه ی اهل بیت موفقشون بداره .
    حسین من انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم و ولی لمن والاکم و عدوا لمن عاداکم . الی یوم القیامه کانال شعر من در ایتا : شعر (اسرار درون )

  8. #7
    کاربر فعال و قدیمی dampayi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    نوشته ها
    1,573
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    سلام
    خدا خیرت بده داش حمید ...

    حرفی نمی مونه فقط همین که داش ابولفضل گذاشتند:



    {محتواي مخفي}

    مجریه خیلی رو اعصابم بود ... ایکاش اصلا مجری نداشت ...!

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    معلوم شد دستی شراب انداخته ست از من
    در خمره ای انگار با انگور خوابیدم ...

  9. #8
    کاربر جدید
    تاریخ عضویت
    Aug 2013
    نوشته ها
    1
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    اشکم دراومد، بخاطر مظلومیت شیعه و تاسفی که به حال خودم خوردم.خدا خانوادش رو برای خودش و برای اسلام حفظ کنه

  10. #9
    حق آب و گل داره ام الحُسنَی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2012
    محل سکونت
    ایران عزیز ـ تهران پر گناه
    نوشته ها
    1,149
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    سلام و عرض ادب و احترام
    اجرتان با حضرت سیدالشهداء (علیه السلام)
    عالی بود و بسیار تأثیر گذار
    من حسینی زِ دولت حسنم

    :rolleyes:وبگاه ثَناءُالحُسنَی .... بفرمایید:rolleyes:
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


  11. #10
    مدیربازنشسته صبح موعود آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,466
    تشکر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 ارسال

    پیش فرض

    سلام علیکم و رحمة الله

    خدا حفظتون کنه برادر.
    خیلی عالی بود.
    محبت مادر سلمان به حضرت علی (ع) هم بی تاثیر نبوده.
    خدا خواست سلمان، سلمان بماند.
    خوشا به سعادتش.
    ولی ببینید وهابیت داره چیکار می کنه و چقدر سرعت جذبشون بالاست.
    هر کس مرا طلب کند، مرا می یابد هر کس مرا یافت، مرا می شناسد
    هرکس مرا شناخت، مرا دوست می دارد و هر کس مرا دوست داشت، عاشق من می شود
    و هر کس عاشق من شد، من عاشق او می شوم و هر کس من عاشقش بشوم، او را می کشم
    و کسی که او را بکشم، بر من دیه اش واجب است و کسی که دیه اش بر من واجب شد،
    پس خودم خون بهای او می شوم
    یا ثارالله


صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. گفتگو با مسعود فراستی دربارۀ شهید سید مرتضی آوینی
    توسط Eliyas در انجمن محتوای صدا سیما
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 03-07-2013, 10:46
  2. شیعه و دفاع از حریم آن در خطبه های حضرت زهرا علیهاالسلام
    توسط golenarges در انجمن فاطمة الزهراء (س)
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 13-04-2013, 19:19
  3. فیلم موفق جشنواره «فجر» دزدی از آب درآمد!! + عکس
    توسط golenarges در انجمن محتوای صدا سیما
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 10-04-2013, 10:58
  4. نقد فیلم پست چی سه بار در نمیزند.
    توسط matine313 در انجمن متفرقه از دنیای صوت و تصویر
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 26-03-2013, 10:23
  5. دعا در تعجیل فرج امام عصر علیه السلام
    توسط hossein moradi در انجمن امام زمان عجل الله تعالی فرجه
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 17-10-2010, 07:31

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه