عشق عاشق را به بیماری می کشاند، بیمار زرد روی است و خواب و خور ندارد و از درد می نالد و می گرید.
سلامت دنیا بیماری است و بیماری اش شفا و سلامت، چراکه بنیان دنیا در عادات است و سلامت حقیقی، هرچه هست در ترک عادات است و عتق از ملکات ...
فقط یه خواهشی ازتون دارم هر کی این پستو خوند اگه امکانش هس "سوره یاسین" رو تلاوت کنه و هدیه کنه برا این شهید
برا شادی روحش صلوات
سالی گذشت و یاد تو
در خاطرم تصویر شد
داغ تو زخم ما، ولی
در چشم دشمن تیر شد
یک مصطفی دادیم ما
صد مصطفی تکثیر شد[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
روشن شدیم از بعد تو
تازه دل ما شیر شد
نوبت به ما کی می رسد
وقت شهادت دیر شد
اشعار فوق توسط آقای جابر عابدی (خادم کاشانی) در حاشیه محفل سالگرد شهید مصطفی احمدی روشن در 19/10/91 سروده شده است.منبع: [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
ترانه پرواز تقدیم به تمومه شهدای علم و فناوری
[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
یکم در مورد این شهید بدونیم...
مصطفی به جای حرف زدن در جهت عزتمندی نظام تلاش می کرد
به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان، صدیقه سالاریان ظهر امروز در جمع بسیجیان دانشجو در سپاه ناحیه امام صادق (ع) اصفهان با بیان اینکه وقتی در جمع شما بسیجیان هستم دگرگون می*شوم، اظهار داشت: احساس می*کنم پسرم در بین تک تک شما نشسته است.
وی با بیان اینکه به تربیت تک فرزند پسرم حساسیت خاصی داشتم، افزود: مصطفی نمونه بارز اخلاق حسنه هم در زندگی اجتماعی و هم در زندگی فردی بود. مادر شهید احمدی روشن با بیان اینکه این شهید بزرگوار همچون کوهی استوار تکیه*گاهی برای خواهران خود بود، تصریح کرد: فرزندم در دوران دبستان در کنار فرزندان شهید درس خواند و از همان موقع رفتار وی شهیدگونه بود به نحوی که همیشه آن را شهید زنده خطاب می*کردیم. وی با اشاره به اینکه مصطفی تک پسر و بسیار مورد توجه بود، بیان داشت: در تربیت مصطفی سعی کردم کوتاهی انجام ندهم چنانکه وی بارها و بارها از اینکه آن را«مرد بار آورده بودم» تشکر کرد. سالاریان بیان داشت: مصطفی ایمان و اعتقادی راسخ داشت و مهم*تر از همه این که به آنچه اعتقاد داشت عمل می*کرد؛ همیشه به جای حرف زدن به فکر عمل کردن و تلاش برای ساختن کشور در جهت عزتمندی نظام بود. وی با اشاره به اینکه دشمن وارد جنگ در جبهه علم و فناوری از جمله جبهه هسته*ای، شده است، ادامه داد: دشمن می*بیند کسانی که جلوی وی ایستاده*اند همان نسل سومی*ها هستند و این نسل سوم است که علم و فناوری هسته*ای را گسترش می*دهد. مادر شهید احمدی روشن بیان داشت:دشمن فکر می*کند که با کشتن مصطفی احمدی روشن*ها این کار متوقف می*شود، آنها پیشرفت کار خودشان را در کشتن می*بینند ولی خیال آنها باطل است و ما می*دانیم که با کشته شدن یک دانشمند، یک روح تازه*ای در حرکت جوانان به وجود می*آید. وی تاکید: اگر یک نفر مثل احمدی روشن شهید شود، تعدادی زیادی از جوانان می*آیند و برای تغییر رشته داوطلب می*شوند تا راه او را ادامه بدهند. به گزارش فارس، مصطفی احمدی روشن ۲۱ دی*ماه سال ۹۰ در جریان پرتاب بمب ثانیه*ای از سوی دو نفر موتورسوار به داخل خودرو به شهادت رسید.
ویرایش توسط خداباران : 08-09-2013 در ساعت 16:24
اللهم الجعل محیای محیا محمد وآل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد:gol:
هر چند بابا مصطفی پیش تو و مامانی نیست ولی فرشته ها یه تولد خیلی حسابی،با کلی مهمون های مهم و کادوهای خیلی خیلی خوشگل برای بابا جونت می گیرن.:50:
مطمئن باش فرشته های خدا جونه مهربون،عکسای تولد بابایی رو تو خواب بهت نشون می دن گل پسر...:happy2:
منم تولد باباجونت رو از طرف خودمو همه ی مردم ایران به تو مامان جون و بابابزرگ و مامان بزرگ و عمه هات تبریک می گم:gol: :rolleyes:بدون بابات یه قهرمانه که ما تا آخر عمرمون مدیونشیم...:rolleyes:
مادرم حضرت زهرا،پدرم شاهِ نجف/ خوش به حالم که چه مادر پدری دارم من
اعلم یا یهود؛نحن الغالبون
آتش فتنۀ اموی را حسین با خونش خاموش کرد! ما را از فتنه هراسی نیست![برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] در رگهایمان بی قراری می کند.
عشق عاشق را به بیماری می کشاند، بیمار زرد روی است و خواب و خور ندارد و از درد می نالد و می گرید.
سلامت دنیا بیماری است و بیماری اش شفا و سلامت، چراکه بنیان دنیا در عادات است و سلامت حقیقی، هرچه هست در ترک عادات است و عتق از ملکات ...
هر چند بابا مصطفی پیش تو و مامانی نیست ولی فرشته ها یه تولد خیلی حسابی،با کلی مهمون های مهم و کادوهای خیلی خیلی خوشگل برای بابا جونت می گیرن.:50:
مطمئن باش فرشته های خدا جونه مهربون،عکسای تولد بابایی رو تو خواب بهت نشون می دن گل پسر...:happy2:
منم تولد باباجونت رو از طرف خودمو همه ی مردم ایران به تو مامان جون و بابابزرگ و مامان بزرگ و عمه هات تبریک می گم:gol: :rolleyes:بدون بابات یه قهرمانه که ما تا آخر عمرمون مدیونشیم...:rolleyes:
ممنون از متن زیبایتان
در ضمن امضای دل نشینی دارید. قدرش باید دانسته شود. اشک مثل منی را جاری نمود
غزل میلاد عرفانپور برای شهید مصطفی احمدی روشن
امشب از داغی دوباره چشم تهران روشن است
یوسفی رفته است ،آری وضع کنعان، روشن است
گرچه در بزم حماسه ، هیچ جای گریه نیست
در هجوم شعله ها، تکلیف باران، روشن است
باز شمعی کشته شد با دست شب اما هنوز
این شبستان کهن ، با نورایمان روشن است
کی میان ابرهای تیره پنهان می شود؟
آسمان ما که با خون شهیدان ،روشن است
مصطفی هم رفت، آری! او هم اینجایی نبود
مردهای مرد را آغاز و پایان ، روشن است غزل علی محمد مودب تقدیم به شهید احمدی روشن
اگر چه غرقه در خون شد تن تو
نخواهد رست هرگز دشمن تو
تو افتادی به خاک اما دل ما
پر است از آفتاب روشن تو
به یمن خون تو جوشیده هر سو
هزاران گل به باغ میهن تو
تو فهمیدی حسینی زیستن را
جهان وا مانده در فهمیدن تو
مبارک باد می گوید به هستی
شهیدی تازه در پیراهن تو رضا شیبانی
نفرین به تو تندیس آزادی
دیدند دست افشان و پاکوبان تو را امروز
بر نعش خونین یلی از خطه ایران
زان پس که آشفتی
خواب هزار و یک شب بغداد را دیروز
نفرین به تو تندیس آزادی
هرجا که قلبی پاره شد هرجا دلی لرزید
هرجا که نعش بی گناهی بر زمین غلطید
تو ایستاده بودی آنجا می زدی لبخند
با آن نگاه خیره و مرموز
در چشم ها کابوس کشتن آتش افروزی
نفرین به تو تندیس آزادی شعر و یادداشت سید حبیب نظاری
زیاد گریه میکنم. گاهی با بهانه، گاهی بیبهانه. هر چند معتقدم که برای گریه همیشه بهانه هست، در روزگاری که هستیم.گاهی که بهانه کم دارم کافی است فقط به عکس کودکی کنار پدر شهیدش نگاه کنم تا چشمهایم تر شوند. به همین راحتی!
این عکس و این عکس همیشه بهانههای خوب من بودهاند.
این روزها اما بهانهی جدیدی به مجموعهی بهانههای من افزوده شده است برای این که به حال خودم گریه کنم.
شهید احمدی روشن و گنجشکش
من و تکراری از «من، من…» مسافر!
من و آواری از ماندن مسافر!
تو و پرواز با بال شکسته
دل گنجشکها روشن مسافر! غزل سید محمد مهدی شفیعی پیشکش به همه شهدای جهاد علمی
سهم تو از بهار اگر غم شود چه باک؟!
چشمت اگر که چشمه ی شبنم شود چه باک؟!
ای خاک! ریشه های تو با خون عجین شده ست
سهم ات اگر که خون دمادم شود چه باک؟!
از تو هزار سیل خروشان گذشته است
حالا اگر که بارش نم نم شود چه باک؟!
دست تبر رسید و درختی بریده شد
از باغ ما درختی اگر کم شود چه باک؟!
با مستی شراب نه، با تلخی اش خوشیم
پیمانه ها تمام اگر سم شود چه باک؟!
شهری که گوشه گوشه ی آن مجلس عزاست
یکسر اگر که خیمه ی ماتم شود چه باک؟!
تقویم عشق، دم به دم اش وقت روضه است
هر روز اگر که وقف محرم شود چه باک؟! غزل امیر علی سلیمانی تقدیم به شهدای دانش
بگو به مردم کنعان … به شهدای دانش
دیگر صلاح نیست پریشان بایستند
مردان شهر تشنه ی باران بایستند
مردان شهر آمده اند از بهار خون
تا روز های مرگ زمستان بایستند
همدوش با سه رنگ ، سپیدند و سبز و سرخ
پای شکوه پرچم ایران بایستند
از نقشه های روشن این جاده های دور
در ابتدای راه خراسان بایستند
از شهریاری همه عالم گذشته اند
تا پای شهریار جماران بایستند
این خرقه های سرخ برازنده ی گل است
شایسته است سوی گلستان بایستند
شایسته است مثل تمام شهید ها
بر شانه های مردم تهران بایستند
سنگر هنوز تشنه ی این ایستادگی ست
باید که لاله های فراوان بایستند
این لاله ها به عطر اذان فکر می کنند
یارب مباد در شب زندان بایستند
ای داس ها ! هراس ندارند لاله ها
از اینکه در کنار خیابان بایستند
حتی اگر بهار نیاید به باغ شان
آماده اند سمت بیابان بایستند
فرصت شده است راهی هفت آسمان شوند
امروز در کنار شهیدان بایستند
یوسف عزیز ماست که از راه می رسد
باران بگو به مردم کنعان ، بایستند ! غزل جواد شیخ الاسلامی
نوشته اند : “فقط سنگ می کُشد ما را
کبوتریم و دم از جنگ می کشد ما را”
کبوتریم و کبوتر همیشه دلتنگ است
غم بزرگ و دل تنگ می کشد ما را.
کنار آمدن با قفس؟ من و تو؟ مباد!
مباد و فکر به این ننگ می کشد ما را
کنار هم هستیم و هنوز هم حرف از
“فراق فاصله فرسنگ” می کشد ما را
کبوتریم و دل تنگ ماست قاتل ما
نگو که “سنگ” و نگو “جنگ” می کشد ما را… غزلی از محمد رضا وحید زاده تقدیم به خون پاک شهدای علم و همة شاهدان راه حقیقت
اگر که شوکت این باغ، به چشم تنگ تو خار است
به گوش خود بسپار این فقط شروع بهار است
به تیغ و دشنه تن ما نکرده پشت به میدان
و نیز جای سر ما، نه شانه که سرِ دار است
از آن گلی که شکستید هزار غنچه بروید
مباش در پی شاهد، فزون ز حد شمار است
به شهریاری شهر شرف رسیده و روشن
دو چشم عشق که مردن به جز به معرکه عار است
به تشنه کامی این خاک جواب سرخ و صریحی است
رگ گلوی من و ما که شکل حرف قصار است
هلا سیوف برهنه، شما و سینة چاکم
که بیقراری ایل از صدای پای سوار است
شکستن گل اگرچه نشانده غم به دل باغ
به جاده لاله نشاندن به پیشوازی یار است غزل مهرداد قصری فر به یاد شهید مصطفی احمدی روشن
یک لحظه چشم دیدن خود را به من ببخش
آیینه های روشن خود را به من ببخش
پرواز را تو تجربه کردی…مبارکت
حالا پر پریدن خود را به من ببخش
این گامهای خسته در آغاز راه تو
وامانده اند…توسن خود را به من ببخش
من مرده ام تو زنده تر از قبل خود شدی
برخیزو زود مدفن خود را به من ببخش
…
این شعر را بگیر ولی در ازای آن
آیینه های روشن خود را به من ببخش غزل مرتضی جعفری تقدیم به شهدای علمی
این نخل ها بر پای تو برپاست تا صبح
این بیدها با بود تو شیداست تا صبح
طوفان اگر از شش جهت هر شب بتاز
این نخل ها ، این بیدها برجاست تا صبح
اینجا اگر نخلی بمیرد ایستادست
این شیوه ی مردانگی با ما ست تا صبح
حتی اگر بیدی بیافتد ،اوفتادست
یک بید دیگر جای او برخواست تا صبح
جز در نماز صبحمان سر خم نکردیم
این پیله تا پروانگی زیباست تا صبح
ما شهره ایم از ابتدا در شهریاری
دل های روشن بی قرار ماست تا صبح یادداشت و شعر زهرا بشری موحد تقدیم به شهدای علمی
سرش بر پای ارباب است ، حر شد
دوباره جام های سرخ پر شد
در باغ شهادت باز ، باز است
که لاله سوخت ، پرپرشد ، ترور شد چند خط به احترام خون شهید مصطفی احمدی روشن
کنت معک برای تو تکرار می شود
آیینه های روشن خود را به من ببخش
از باغ ما در ختی اگر کم شود چه باک ؟
سیاه پیرهنت داغدار عاشوراست
آقایان به خاطر رد صلاحیت شدن جنجال می کنند
اما مردان خیلی زود تایید صلاحیت می شوند
باخون ! رباعی بهمن نشاطی تقدیم به شهید احمدی روشن
سرویم وهوای باغ و گلشن داریم
خون جامه ی نو همیشه برتن داریم
تاکور شود هرآنکه نتواند دید
یک کشور،احمدی روشن داریم غزل محمد مهدی خانمحمدی تقدیم به شهید مصطفی احمدی روشن
پیشکشی ناقابل
به کاروان شهدای انقلاب
و به یاد شهید مصطفی احمدی روشن
که با خون خود راه سید الشهدا در تاریخ ادامه دادند
دست تبر رسید و درختی بریده شد
روحی جدید بر تن جنگل دمیده شد
هر چند استوار ولی باز کوه پیر
زخمی عمیق خورد، کمی هم خمیده شد
رازی است در میان درختان که سیب سرخ
وقتی رسیده شد که غریبانه چیده شد
گفتند:«در غروب هوا سرخ می شود»
گفتیم در جواب:«چرا پس سپیده شد؟»
ما مرغ حق، جهان هم خوابند گوش کن
از ناله های ماست که خونی چکیده شد شعر سید علی لواسانی تقدیم به شهید روشن
تا قیامت نمی رود از بین
کشته ی یاری ندای حسین
نگرفته است ظلمِ شب از ما
مصطفی احمدیّ روشن را
مصطفی بود و برگزیده شده
از ازل روشن آفریده شده
احمدی بود و بانگ توحیدش
در زمین و زمان شنیده شده
کهکشان بود او که در خونش
روح خورشیدها دمیده شده
صبر کن، خون او طلوع کند
صبح موعود را شروع کند…
□
می دهد مژده ی تداوم راه
نغمه ی لا اله الا الله چند شعر سپید تقدیم به شهید احمدی روشن از محمد مهدویاشرف
۱
نشانِ راهیست که درستْ رفتهایم،
پیرهنِ شهیدی که توی
۲
شهیدِ استواریهای ایران،
شهیدِ تحریمها و قطعنامهها،
قابِ عکست میانِ گریههای ما میخندد.
۳
خونی که از غیرتِ پیراهنت بر خیابان ریخت
-شهیدِ درستیِ این راه- مصطفی!
قطراتش بر همهجا پاشید؛
خیابان،
دانشگاه،
اشکهای همسرت،
ایمانِ دوستانت،
و این شعر
که مرثیّهی لبخندِ قابِ عکسِ توست
از زبانِ گریههای ما.
۴
جبههای که تو بودی،
خطِّ مقدّمِ شهادت بود
در جنگِ جهانیِ سازمانِ ملل!
۵٫
ای کاش درختِ خیابانی بودم
که آغازِ پروازِ تو شد؛
اینهمه بال که تو داشتی،
زیاد بود از سرِ زمین.
۶
حالا که در افقی دیگر طلوع کردهای،
پایانِ روشنت
اندوهْ را و حرمانْ را -هرچند سخت- میگذراند؛
وَ از همهی گریههای جهان،
خاطرهی لبخندِ آخرِ توست
که در حافظهی چشمانِ کودکت خواهد ماند.
شهیدْ،
در آغوشِ پروردگارت آرام گیر و دعایمان کن غزلی از پروانه نجاتی تقدیم به شهدای علمی
خفاش ها که نور تورا برنتافتند
درکشتنت زهرسوی عالم شتافتند
بی اعتنا به این که تو یک صبح روشنی
قلب تو را به خنجر ظلمت شکافتند
در انتشار داغ تو جوشید آسمان
باران وابر گیسوی اندوه بافتند
دستان بیقرار تودر خاک سوگوار
ریشه زدندو راه به خورشید یافتند
چشم حسود کور که مردان آفتاب
ذرات را به بارقه ی جان شکافتند غزل مظاهر کثیری نژاد تقدیم به شهید بزرگوار احمدی روشن
دوباره شد سبب خیر تیر دشمن من
خطا گرفت و پراند آتشی به دامن من
یکی اگر برود صد هزار می روید
نگاه کن که گلستان شده ست مدفن من
بدا به حال شما که ز نور می ترسید
خوشا به حال ضمیر همیشه «روشن» من
یکی یکی همه عاشقان شهید شدند
که سایه سار بسازد درخت میهن من
ز پای جهد به این سادگی نمی افتم
شرار شمع کجا و ضمیر آهن من
همین بس است برایم، همین که مظلومم
همین که از مو نازک تر است گردن من
همین که گردنتان را شکسته ام کافیست
چه باک اگر که به غارت برند جوشن من
چه خوب شد که نظر می کنم به وجه الله
خوشا به حال ضمیر همیشه «روشن» من شعر سپید حبیب محمد زاده تقدیم به شهید مصطفی احمدی روشن
این را همه می دانند که آدمها از برجها مهمترند
و تروریستی که برجها را فرو بریزد
حتمن آدمها را فرو خواهد ریخت
یازده / سپتامبر / دو هزار و یک
تمرین آدم کشی بود
فرانسه
بعد از سقوط ژیروندن ها
تمرینهای سیاسی فراوانی انجام داد
از بزلان روسیه هم کشته های بسیاری بر جا نمانده است
این را هم همه می دانند که زنده ها بر جا می مانند
و کشته ها بعد از مدت کوتاهی
در طبیعت جذب می شوند
***
اسراییل با پشتکار بالا
هر روز تمرین و اجرا می کند
و انگلستان با اخبار بی بی سی
با تکرار اسراییل در بخشهای مختلف خبری
خودش را بیشتر آماده می کند
***
دولتها برای سیاست آدم می کشند
برای اقتصاد آدم می کشند
برای فرهنگ آدم می کشند
برای پزشکی آدم می کشند
برای فیزیک، گرایش هسته ای آدم می کشند
***
راویان اخبار و علم الرجال گفته اند که
مداد العلماء افضل من دماء الشهداء
عقلمان باور کرد
در خواجه نصیر درس خواندیم
در شریف درس خواندیم
در علم و صنعت درس خواندیم
در امیرکبیر درس خواندیم
از شهرستان آمدیم و در تهران درس خواندیم
اما دلمان باور نکرد
به همین خاطر هم پشت سر هم ترور می شویم
***
دولتها سالهاست که جنگ جهانی سوم را شروع کرده اند
و هواپیماهای جنگی شان را به عراق فرستاده اند
به افغانستان
به سازمان تجارت جهانی
هواپیماهای جاسوسی شان را به همه جا
حتی اتاق خوابها
همین شبهاست که یک هواپیما، پتو را از روی ما کنار بزند
دولتها سالهاست که جنگ جهانی سوم را شروع کرده اند
و موتورسیکلتهایشان را به ایران فرستاده اند
آنها نطنز را از دور
از تهران
زیر نظر دارند
مثلن از سید خندان
که دل پر خونی دارد
که آسفالت پر خونی دارد
و از نزدیک
از سازمان ملل متحد
کنوانسیون و پروتکل و قطعنامه و اعلامیه و بیانیه صادر می کنند
اگر چه این همه برای حفظ صلح و امنیت بین المللی، کم است
چون ما در جنگ جهانی سوم به سر می بریم
و خاموش کردن سیگار در پمپ بنزین
دردی را دوا نمی کند غزل حسین سنگری تقدیم به شهید مصطفی احمدی روشن
صدای پای تو در گوش آسمان پیچید
نسیم نام تو در گیسوی جهان پیچید
خبر به هیئت داغی بزرگ می آمد
خبر چقدر سریع و چه ناگهان پیچید
خبر دهان به دهان، تلخ تلخ جاری شد
وَ قند نام تو در تلخی دهان پیچید
شکست آینه، تکثیر شد هزار “احمد”۱
صدای آینه تا اوج کهکشان پیچید
زمین وجب به وجب عاشق نگاهت شد
بهار، روی زمین بی تو تا خزان پیچید
کرانه های غزل رنگ و بوی غربت داشت
تو پر زدی و نگاهم به بی کران پیچید
***
همیشه عشق به خون شهید مدیون است
شکوه عشق تو در وسعت زمان پیچید شعر حامد حجتی تقدیم به شهید روشن
باید به بادهای مجاور خبرنوشت
از داغهای کهنه و از داغِ سرنوشت
داغی به روی شانهام از شهر مانده است
فُزتُ وَ رَبِ کعبه در این «دهر» مانده است
هرروز کربلاست علیاکبرم تویی
ای داغ سربه مُهر گلِ پرپرم تویی
پیچیده در سکوت من آوای نای تو
سهم تمام پنجرهها هایهای تو
شمر سیاه نعره برآورده در زمین
هفتاد و دو ستاره سر آورده در زمین
هفتاد و دو برای ابد بی نهایت است
هر روز نینوای تو در خون روایت است
کوفه هنوز شهر پُر از مکر و حیلههاست
کوفه هنوز تشنه خونهای کربلاست
چون روبهان تشنه به خون مست کرده اند
مانند هنده در جگرت دست کرده اند
خفاش ها که طاقت دیدن نداشتند
فانوسی از نگاه تو «روشن» نداشتند
خون خوارها برای سرت سکه داده اند
یک شهر را به پای سرت سکه داده اند
دجّالهای هرزه به بازار آمدند
با شیشه شکسته خریدار آمدند
خون زلال حنجرهات را کسی ربود
سوغات برده است به مهمانی یهود
غافل از اینکه خون تو آتشفشانی است
غافل از اینکه نام تو در عرش فانی است
غافل از اینکه دار به دوش اند شهر ما
غافل از اینکه باده فروش اند شهر ما
***
وقتی که نام «روشن» تو در زمان دوید
خواب تمام گله خرگوشها پرید
خوابی که مثل سایه سنگین ابرهاست
خوابی که بغض حنجره شهر را درید
ما در پی معامله بودیم و دست هات
روی تمام فاصله ها خط خون کشید
تا کی اسیر چنبره عافیت …؟ چرا؟
پس کی به شهر پاک خدا می توان رسید؟
مثل کبوتری که به پرواز دلخوش است
هر روز یک کبوتر زیبای پر سپید؛
پرواز می کند که پر از حسِّ نو شود
پرواز می کند به فراسوی ناپدید
ما روسیاه عافیت زندگی شدیم
جاماندگان قافله عشق؛ روسپید!
آب و هوای شهر چه سرمست می کند
پیچیده است در نفس کوچه ها شهید
می گفت باغبان به من خسته گوش کن
هر چشمه است عصاره یک قله رشید
***
مادر هزار بار تو را بوسه داده است
تا اینکه قامت تو چنین ایستاده است
مادر به کوچه گفت که این باور من است
این شاخه نبات علی اکبر من است
وقت سفر رسیده برایم اذان بگو
از شوق پر کشیدنت از آسمان بگو
در چله مانده است چنین دلنشین شده است
با من دوباره باز بگو اربعین شده است
کنت معک برای تو تکرار می شود
نعم الامیر در تو پدیدار می شود
***
نا قابل است هدیه ما یا حسین جان
این یک دل است هدیه ما یا حسین جان شعری از سارا جلوداریان تقدیم به شهدای ترور
نوشتم اسمتو رو آینه ی دل
نوشتم اسمتو رو موج و ساحل
تو رو با لهجه ی بارون سرودم
تو رو با هق هق مجنون سرودم
صدات سمفونی ترانه ها بود
نگات نت دل انگیز خدا بود
نفسهات شمه ای از کربلا داشت
لبات زخم هزاران ماجرا داشت
تو رگهای وطن، عشق تو جاری
چه عطری مونده از تو یادگاری…
به این خاک مصیبت دیده سوگند
به این صید به خون تپیده سوگند
به این پایان، به این آغاز سوگند
به شور لحظه ی پرواز سوگند
نمی ذاریم که روح سرکش باد
شکوه ردپاتو پس بگیره
نمی ذاریم که سرمشق شهادت
تو متن خاطرات ما بمیره غزلی از زهرا علیشاهی تقدیم به شهدای علمی کشور
تقدیم به ” الراسخون فی العلم ” … .
دیگر چه فرق می کند آبی، کبود، سرخ؟
وقتی شده است هرچه که بود و نبود، سرخ
گفتن از آتش پر پروانه، ساده است
باید نوشت از دل خونین دود ، سرخ
سیر و سلوک ما به “ثریا” رسیدن است
دیبای عزمِ راسخِ کشف و شهود، سرخ
باید به لاله زار، نماز اقتدا کنیم
تکبیر لاله، سرخ؛ رکوع و سجود، سرخ
داغی نشانده اند دوباره به لاله زار
بالاتر از سیاه و سپید و کبود، سرخ!
ما خو نکرده ایم به دشت سپید یاس
تا تارهایمان همه سبزند و پود، سرخ
پرواز ، شعر هر شب و روز پرنده هاست
شاعر سرود: روشن و روشن سرود: سرخ… . شعر زیبای مهدی جهاندار با تضمین غزلی از میلاد عرفان پور
تا چراغی در میان این شبستان روشن است
تا تنور نان گرم مرد چوپان روشن است
شک نکن قصد پلنگ تیز دندان روشن است
” امشب از داغی دوباره چشم تهران روشن است
یوسفی رفته است آری وضع کنعان روشن است”
تشنه اما مشک بر دوش آمدی نام تو چیست؟
خنده بر لب داشتی آقا و مولای تو کیست؟
بر مزار کشتگان عشق باید خون گریست
“گر چه در بزم حماسه هیچ جای گریه نیست
در هجوم شعله ها تکلیف باران روشن است”
تک سواران تیز می تازند در صحرا هنوز
از تلاطم باز ننشسته است این دریا هنوز
آتشی پیداست آنسوی بیابان ها هنوز
“باز شمعی کشته شد با دست شب اما هنوز
این شبستان کهن با نور ایمان روشن است”
کی به اندک بادی اقیانوس لرزان می شود؟
کوه کی با یک خراش ساده ویران می شود؟
عاشق رفتن کی از رفتن پشیمان می شود؟
“کی میان ابرهای تیره پنهان می شود؟
آسمان ما که با خون شهیدان روشن است”
مرتضی تا بود کارش غیر شیدایی نبود
مجتبی می گفت: دیدم غیر زیبایی نبود
شد پشیمان هر کسی اینجا زلیخایی نبود
“مصطفی هم رفت آری او هم اینجایی نبود
مردهای مرد را آغاز و پایان روشن است” رباعی عارفه دهقانی تقدیم به شهید مصطفی احمدی روشن
روشن شده تکه تکه های بدنت
تقدیم به محبوب شده جان و تنت
این اجرِ چهل روز عزاداریِ توست
تا پیرهنِ سیاه ، باشد کفنت شعر حسن صنوبری تقدیم به شهید روشن
به خاک افتاد آن سیب رسیده
همه تن خون و پیراهن، تر از خون
میان اینهمه تکذیب و تایید
برای ادعاهایش نمی دید
دلیلی واضح و روشن تر از خون رباعی مجتبی اصغری فرزقی تقدیم به شهید روشن
به تروریست هایی که با ذات تاریک به جنگ چراغ می روند
با صبح سپید باغ درگیر شدند
با پنجره ی اطاق درگیر شدند
آنان که تمام ذاتشان تاریکیست
با روشنیِ چراغ درگیر شدند غزل پیمان طالبی تقدیم به شهید احمدی روشن
ترسیده این قوم ضعیف روبرو از ما
وقتی که در میدان شنیده های و هو از ما
از مسجد و میخانه ترساندند مستان را
حال آنکه زاهد هم گرفته صد سبو از ما!
در پیکر این قوم پاکی نیست…باکی نیست!
بگذار بدروها بشویند آبرو از ما
این برگ های زیر پا افتاده، فریادند
بر ما گذر کن بشنوی راز مگو از ما
در دین ما خون، پاکی محض است، بسم الله
شمشیرهای تشنه از آنها، گلو از ما
روزی که عاجز می شود این حنجر از فریاد
ای خون! تو در جان قلم باری بگو از ما
منبع: [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
بابت زحمتی که برای این پست کشیده اید انشاء الله همیشه مشمول عنایات خاصه امام زمان ع باشید.
:tanx1::tanx1::tanx1::s114s: