صديق محترم حجة الاسلام حاج سيد محمدكاظم بهشتى روزى در مسير بازگشت از سفر اصفهان برايم نقل كرد:
در يكى از دهه هاى دوّم ماه محرّم پدرم مرحوم حجة الاسلام حاج سيّد احمد بهشتى تويسركانى در مسجد دروازه شهر تويسركان براى منبر دعوت مى شود.
در يكى از شبها وقتى وارد مسجد مى شود مشاهده مى كند هيچ كس در مسجد حضور ندارد حتى آن شخصى كه مسئول روشن كردن سماور و چاى دادن به مردم است نيز نيامده .
با خود مى گويد: چه كنم ؟ اگر بخواهم سخنرانى كنم و روضه بخوانم كسى در مسجد نيست كه شنونده باشد و اگر بخواهم سخنرانى نكنم كه خلاف وعده عمل كرده ام .
خلاصه بعد از زمانى صبر و تاءمل تصميم مى گيرد منبر برود.
شروع به صحبت مى كند و مانند روال هميشگى ابتدا چند حديث و روايت اخلاقى و شرح و تفسير آنها و در انتهاى منبر روضه و توسّل به اهل بيت عليهم السلام .
عادت آن مرحوم اين بود كه هميشه موقع روضه خواندن همراه با گريه هاى مردم خود نيز با صداى بلند مى گريست .
آن بار نيز طبق عادت روضه را با گريه و زارى شروع نمود. در اثناء روضه متوجّه صداهاى گريه و ناله شد. با اينكه هيچ احدى در پاى منبر حاضر نبود.
اواخر ذكر دو نفر كه مشغول عبور از كنار مسجد بودند با شنيدن صداى حزين سيّد احمد آقا و نيز صداى گريه ها وارد مسجد مى شوند.
امّا با چشم خود متوجه مى شوند غير از روحانى روضه خوان كسى ديگر در مسجد نيست .
منبر آقاى بهشتى به پايان مى رسد، همين كه آقا به قصد خروج نزديك آن دو نفر مى شود ضمن سلام مى پرسند:
آقا ما صداى گريه و زارى در هنگام روضه شما شنيدم امّا وقتى داخل شديم كسى را نديدم . به نظر شما صدا از كجا و چه كسانى بوده ؟ مرحوم آقاى بهشتى پس از اندكى تأ مّل و مكث مى گويند: شايد گريه ملائكه بوده !
(داستان هايي از علما)