صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 1 به 10 از 14

موضوع: فرهنگنامه محرم

  1. #1
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض فرهنگنامه محرم

    اولین روز محرم عطر و بویی از سفیری دارد که به دستور امام در پی دعوت کوفیان به این شهر آمد. اما بی بصیرتی کوفیان کار را به جایی رساند که او را از بالای دار العماره به پایین انداختند.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #2
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    چون خبر رشادت های مسلم به ابن زیاد رسید، به ابن اشعث پیغام داد که من تو را برای دستگیری یک نفر فرستاده‏‌ام، در حالی که ضربه سختی بر سپاهم وارد آمده است. ابن اشعث پاسخ داد: آیا می‏دانی ما را برای دستگیری شیری دلاور و شمشیری بران که در دست مردی شجاع و با اراده قرار دارد فرستاده‏‌ای؟ ابن زیاد پیغام فرستاد که به او امان دهید زیرا جز این راهی برای دستگیری او نخواهید یافت.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]مسلم از خاندانی پاک، شجاع و با فضیلت برخاست و زیر نظر عموی گرامی‏‌اش، علی علیه‌السلام، و پسر عموی خود امام حسن علیه‌السلام و امام حسین علیه‌السلام پرورش یافت و از علم، تقوی و دیگر فضائل آن بزرگواران بهره‌‏مند گردید.
    امام حسین(ع) در پی نامه های کوفیان، مسلم را فرا خواند و در نامه‏‌ای به سوی کوفه رهسپار نمود. مسلم در پنجم شوّال وارد شهر شد و در خانه مختار و ابن مسیب استقرار یافت. با انتشار خبر ورود مسلم به کوفه، رفت و آمد شیعیان به خانه ابن مسیب آغاز گردید مردم به دیدار مسلم می‌‏شتافتند و با او بیعت می‏‌کردند. وی در دیدار گروهی از آنان، نامه امام حسین علیه‌السلام خطاب به مردم کوفه را قرائت کرد. مردم همگی از شوق دیدار امام علیه‌السلام گریستند.
    در آغاز دوازده هزار نفر از مردم کوفه با وی بیعت کردند؛ و به زودی شمار بیعت کنندگان به هیجده هزار نفر رسید. در پی آن مسلم نامه‌‏ای به امام حسین علیه‌السلام نوشت و حضرت را به کوفه دعوت کرد.

    آگاه شدن نعمان از بیعت مردم با مسلم
    چون خبر بیعت مردم با مسلم بن عقیل به نعمان بن بشیر، حاکم وقت کوفه، رسید، به مسجد رفت و مردم را از فتنه انگیزی، ایجاد تفرقه و خون ریزی و مخالفت با یزید بر حذر داشت. ولی عبدالله بن مسلم بن سعید حضرمی، از هم پیمانان بنی امیه، برخاست و او را به ضعف و ناتوانی متهم ساخت. سپس نامه‌‏ای به یزید نوشت و او را از وقایع کوفه آگاه کرد. یزید نیز با مشورت سرجون، غلام معاویه، عبیدالله بن زیاد را روانه کوفه ساخت و امارت آن شهر را بدو سپرد. همچنین به وی فرمان داد تا مسلم را همچون مهره گمشده‏- بجویید و هر گاه او را یافت به قتل برساند و سرش را برای او بفرستد.

    قیام مسلم بن عقیل
    سپاهیان مسلم پس از گذشتن از مسجد، دار الاماره را به محاصره خود در آوردند. ابن زیاد همراه گروهی به بالای قصر رفتند. مردم با دیدن آن‌ها به سویشان سنگ پراندند و به عبیدالله و پدرش، زیاد، ناسزا گفتند. ابن زیاد به کثیر بن شهاب حارثی فرمان داد تا همراه پیروان مذحجی خود از «باب الرومیین» خارج شود، و به میان مردم برود و آنان را از گرد مسلم پراکنده سازد و از جنگ بترساند و از کیفر حاکم بر حذر دارد. همچنین به محمد بن اشعث فرمان داد تا همراه پیروان کندی و حضرموتی خود از قصر خارج شود و پرچم امان بر افرازد و مردم را به سوی آن فرا بخواند. وقتی ابن اشعث به نزدیکی خانه‌‏های بنی عماره رسید، مسلم بن عقیل، عبدالرحمن بن شرع شبامی را به سوی او فرستاد.

    شب هنگام سپاه چهار هزار نفری مسلم به سیصد نفر تقلیل یافت و پس از اقامه نماز تنها سی نفر در مسجد ماندند. مسلم بن عقیل از مسجد بیرون آمد در ابتدای کوچه ده نفر از کوفیان را همراه خود دید ولی با عبور از اولین خانه هیچ کس با وی نمانده بود. قیام مسلم در کوفه در روز سه شنبه هشتم ذی حجه سال شصت هجری واقع گردید.

    مسلم به تنهایی و سوار بر اسب و در حالی که مجروح شده بود کوچه‌‏های کوفه را یکی پس از دیگری طی کرد بدون آنکه از پایان کار آگاه باشد. چون به محله بنی جبله رسید، بر در خانه‌ای طوعه رسید که او چون غریبی مسلم را دریافت و او را شناخت وی را میهمان خانه خود کرد.

    اندکی بعد از استقرار مسلم در خانه طوعه، بلال فرزند وی که برای میگساری با دوستان خود بیرون رفته بود به خانه بازگشت و از حضور مسلم در خانه مطلع شد. او به رغم تأکید مادر، موضوع را کتمان نکرد و صبح هنگام موضوع را به اطلاع حکومت رساند و در پی آن شصت یا هفتاد و به قولی سیصد تن از سربازان ویژه خود را همراه محمد بن اشعث رهسپار محل اختفای مسلم کرد. مسلم از صدای اسبان و سربازان دریافت که برای دستگیری او آمده‌‏اند. آنگاه اسب خود را آماده کرد و بر آن لجام بست، زره پوشید و عمامه بر سر نهاد و شمشیرش را به دست گرفت؛ و تبسّمی کرد و با خود گفت: ای نفس به سوی مرگ قدم بردار، چیزی که راه نجاتی از آن نیست. پس از آن رو به زن کرد و گفت: رحمت خدا بر تو باد و خداوند در برابر نیکی تو پاداش خیر عطا کند. طوعه به دستور مسلم در را باز کرد و او همچون شیری دژم در برابر سپاه ابن زیاد ظاهر گردید.

    حمله مسلم به لشکر دشمن
    سربازان ابن زیاد به داخل خانه ریختند. مسلم به آن‌ها یورش برد و از خانه بیرون راند. جنگ سختی در گرفت و شماری از سربازان ابن زیاد کشته شدند. چون این خبر به ابن زیاد رسید، به ابن اشعث پیغام داد که من تو را برای دستگیری یک نفر فرستاده‏‌ام، در حالی که ضربه سختی بر سپاهم وارد آمده است. ابن اشعث پاسخ داد: آیا می‏دانی ما را برای دستگیری شیری دلاور و شمشیری بران که در دست مردی شجاع و با اراده قرار دارد فرستاده‏‌ای؟ او از خاندان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله است. ابن زیاد پیغام فرستاد که به او امان دهید زیرا جز این راهی برای دستگیری او نخواهید یافت. از این رو ابن اشعث به مسلم گفت: تو در امانی خود را به کشتن مده. مسلم گفت: نیازی به امان مکر پیشگان نیست.

    رجز مسلم در نبرد با لشکر ابن زیاد
    مسلم در حالی که این چنین رجز می‌‏خواند به نبرد با آنان پرداخت:
    أَقْسَمْتُ لا أُقْتَلُ إِلّا حُرَّاً • وَ انْ رأیتُ المَوت شیئاً نُکراً
    کلُّ امرِی یوماً مُلاقٍ شَرّاً • و یخلط البارد سُخناً مُرّاً
    رُدّ شعاع الشمس فاستقرا • أَخافُ أَن أُکذَبَ أَو اغَرّاً
    قسم یاد کرده‌‏ام که سرافراز و آزاد کشته شوم، اگر چه مرگ را خوشایند نمی‌‏بینم. هر کس روزی ممکن است به شرّی برسد و هر سردی ای ممکن است با گرمایی گزنده به هم آمیزد؛ چنان که پرتو خورشید، زایل می‌‏شود و باز می‏‌گردد. من از این می‌‏ترسم که به من دروغ بگویند و یا فریبم بدهند.

    جواب ابن اشعث به رجز خوانی مسلم
    ابن اشعث گفت: این دروغ نیست و کسی تو را فریب نخواهد داد. این گروه خواهان کشتن تو نیست. ولی مسلم به سخنان وی توجهی نکرد و به نبرد ادامه داد. ضعف و تشنگی سراسر وجودش را فرا گرفته بود. سربازان ابن زیاد بار دیگر با سنگ و تیر به سویش یورش بردند. عدّه‏‌ای نیز بر بام خانه رفتند و مشعل‏های آتش بر وی افکندند.
    مسلم گفت: وای بر شما همانند کفار بر من سنگ می‏زنید در حالی که من از خانواده پیامبرانم، وای بر شما آیا این گونه حق پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و خاندان او را رعایت می‌‏کنید؟ سپس با همه ضعفی که در بدن احساس می‏کرد به آنان حمله کرد و جمعشان را پراکنده ساخت و دوباره به عقب بازگشت و پشت به دیوار نهاده بار دیگر سربازان ابن زیاد به سوی او حمله ور شدند، ولی محمد بن اشعث بانگ برآورد و گفت رهایش کنید تا با او سخن بگویم.
    سپس به مسلم نزدیک شد و در برابرش ایستاد و گفت: ای پسر عقیل خود را به کشتن مده تو در امانی و خون تو بر عهده من است. مسلم گفت: آیا گمان می‏کنی که دست در دست تو خواهم گذاشت در حالی که قدرت در بدن دارم، و به خدا هرگز چنین نخواهم کرد.
    سپس به وی حمله کرد و او را به عقب راند و بار دیگر به جایگاه خویش بازگشت و گفت: تشنگی بر من غلبه کرده است.


    اسیر شدن مسلم بن عقیل
    ابن اشعث خطاب به سربازان خود فریاد زد که این ننگ و سستی است که در برابر یک نفر این چنین ضعف نشان دهید، همه با هم به او حمله کنید! در این هنگام مسلم نیز به آنان یورش برد. شمشیر بکیر بن حمران احمری به لب‏های مسلم اصابت و آن‌ها را پاره کرد. مسلم نیز ضربتی بر بکیر زد و او را از اسب به زیر افکند.
    سربازان ابن زیاد از پشت به مسلم حمله کردند و او را بر زمین زدند. سپس سلاحش را گرفته و اسیر کردند. عبیدالله بن عباس جلو آمد و عمامه مسلم را گرفت. اشک مسلم بر چهره روان گشت. عمرو بن عبیدالله به مسلم گفت برای کسی که خود به استقبال مرگ می‏‌رود گریستن شایسته نیست. مسلم گفت: به خدا قسم گریه من برای مرگ نیست بلکه من برای حسین علیه‌السلام، خانواده‏‌اش و فرزندان خود که بدین سو می‏‌آیند می‏‌گریم.

    درخواست مسلم از ابن اشعث
    مسلم بن عقیل به ابن اشعث گفت: تو از امان دادن من عاجزی، پس کسی را نزد حسین علیه‌السلام بفرست و بگو که با اهل بیت خود باز گردد و فریب مردم کوفه را نخورد، اینها همان یاوران علی علیه‌السلام هستند که بارها آن حضرت برای جدایی از ایشان آرزوی مرگ کرده بود، مردم کوفه به ما دروغ گفتند و برای دروغگو رأی و نظری نیست، ابن اشعث پذیرفت و گفت درباره امان دادن به تو با ابن زیاد صحبت خواهم کرد. پس از آن، سخنان مسلم را در نامه‏‌ای نوشت و به دست ایاس بن عثل طائی سپرد و او را به سوی حسین علیه‌السلام روانه ساخت. آنگاه مسلم را به سمت قصر ابن زیاد برد، در حالی که خون، چهره و لباسش را فرا گرفته و مجروح و بسیار تشنه بود.
    مسلم بن عقیل در قصر ابن‌زیاد
    بیرون قصر عده‌‏ای از مردم از جمله عمارة بن عقبه، عمرو بن حریث، مسلم بن عمرو و کثیر بن شهاب در انتظار دیدار ابن زیاد نشسته بودند. کوزه آب سردی نیز در کنار درگاه به چشم می‏‌خورد. مسلم رو به آن‌ها کرد و گفت: قدری از این آب به من بدهید. مسلم بن عمرو گفت: می‏‌بینی که چقدر سرد است؟ به خدا قسم هرگز از آن نخواهی چشید، مگر آن که پیش از آن، آب جوشان جهنم را بنوشی. مسلم بن عقیل گفت: وای بر تو، کیستی؟ گفت: من فرزند کسی هستم که حقّی را که تو انکار می‏کنی می‌‏شناسد و نصیحت پیشوایی را که تو با او دشمنی می‌‏ورزی می‏‌پذیرد و در حالی که تو با او مخالفت می‏‌کنی، از او اطاعت می‌‏کند.
    من مسلم بن عمرو باهلی هستم. مسلم بن عقیل گفت: چه چیز تو را چنین ستم پیشه و سنگ دل کرده است؟ ای فرزند باهله، تو برای رفتن به جهنم و نوشیدن آب جوشان سزاوارتری
    سپس مسلم به دیوار تکیه داد و نشست. عمارة بن عقبه غلامش را فرستاد و کوزه آبی آورد و قدری به مسلم داد، مسلم سه بار ظرف آب را بالا برد ولی هر بار ظرف پر از خون شد. بار آخر دو دندان ثنایای مسلم در ظرف افتاد و او هرگز نتوانست آب بنوشد. آنگاه گفت: الحمدللّه، اگر این آب روزی من بود آن را می‌‏نوشیدم. سپس مسلم را به داخل قصر بردند.

    سلام نکردن مسلم به ابن‌زیاد
    مسلم بن عقیل در برابر ابن زیاد ایستاد ولی سلام نکرد. نگهبان اعتراض کرد مسلم گفت: ساکت باش به خدا قسم او امیر من نیست. آیا در حالی که او قصد کشتن مرا دارد، من به او سلام کنم؟ ابن زیاد گفت: در هر صورت تو را خواهم کشت. مسلم گفت: باکی نیست. زیرا پیش از این، بدتر از تو بهتر از مرا کشته است

    جواب دندان شکن مسلم به ابن زیاد
    ابن زیاد گفت: ای پسر عقیل به کوفه آمدی و اجتماع مردم را پراکنده ساختی و وحدت کلمه آن‌ها را به هم ریختی و برخی را بر برخی دیگر شوراندی و فتنه بر پا کردی. مسلم گفت: هرگز چنین نیست. تو دروغ می‏گویی به خدا قسم معاویه از سوی همه مردم انتخاب نشد. بلکه با حیله و تزویر بر وصّی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله غلبه کرد و خلافت را از او گرفت. پسرش یزید نیز همین گونه عمل کرد. تو و پدرت زیاد بذر فتنه را کاشتید و من امیدوارم که خداوند شهادت مرا به دست بدترین مخلوق خود قرار دهد. به خدا قسم من از امیرالمؤمنین حسین بن علی علیه‌السلام فرزند فاطمه، اطاعت و پیروی کرده‌‏ام؛ و ما برای خلافت از معاویه و یزید و آل زیاد شایسته‏‌تریم.
    زمانی که من به کوفه آمدم مردم عقیده داشتند که پدرت زیاد، برگزیدگان ایشان را کشته و خونشان را ریخته است و همانند کسری و قیصر در میان آنان زندگی کرده است. ما آمدیم تا آنان را به عدالت فرمان دهیم و به سوی حکم قرآن بخوانیم.

    گستاخی ابن زیاد در مقابل مسلم
    ابن زیاد گفت: آیا زمانی که ما با مردم این گونه رفتار می‏‌کردیم تو در مدینه شراب نمی‌‏خوردی مسلم گفت: من شراب می‏‌خوردم؟ به خدا قسم که او می‏‌داند تو راست نمی‏‌گویی و ندانسته سخن می‏‌گویی و من چنان که می‏‌گویی نیستم، تو که به ناحق و نابجا مردم را می‏‌کشی و خونشان را می‏‌ریزی و چنان به خوش گذرانی می‏‌پردازی که گویی هیچ اتفاقی نیفتاد، برای شراب خوردن شایسته‌‏تری. ابن زیاد به مسلم دشنام داد و گفت: خداوند تو را از رسیدن به آرزویت محروم ساخت، آرزویی که سزاوار آن نبودی. مسلم پرسید: پس چه کسی شایسته آن است؟ گفت: یزید. مسلم گفت: خدا را در همه حال سپاس می‌‏گویم و به حکم او رضایت می‌‏دهم. ابن زیاد پرسید: به گمانت شما شایسته خلافتید؟ مسلم پاسخ داد: گمان نمی‏‌کنم، بلکه یقین دارم. ابن زیاد خمشگین شد و گفت که او را به صورتی بی‌‏سابقه خواهم کشت مسلم گفت تو سزاوار بدعتی تو از کشتار و شکنجه مردم و کردارهای زشت دست نخواهی کشید و هیچ کس جز تو برای این امور شایسته نیست.

    سرانجام مسلم بن عقیل در هشتم ذی الحجه سال ۶۰ هجری با دستور عبید الله ابن زیاد به شهادت رسید. سر مبارکش را همراه با سر هانی بن عروه به شام فرستادند. یزید دستور داد تا آن‌ها را بر سر در یکی از دروازه‏‌های شهر دمشق آویختند . پیکرش را نیز در بازار قصاب‏‌های کوفه بر روی زمین کشاندند و سپس در همان جا به دار آویختند.

    خبر شهادت مسلم به امام حسین علیه‌السلام
    خبر شهادت مسلم به وسیله یکی از اهالی کوفه به نام بکر بن معنقه در شَراف یا ثعلبیه به امام حسین علیه‌السلام رسید. امام علیه‌السلام از شنیدن آن بسیار اندوه‏گین شد و گریست و سپس فرمود: «انا للله و اناالیه راجعون، رحمت خدا بر او باد.» و این سخن را چند بار تکرار کرد. همچنین فرمود: از این پس زندگی بی‏‌معنا است و خیری ندارد. بستگان مسلم نیز به شدّت بر آشفتند و گفتند: انتقام مسلم را خواهیم گرفت
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  4. #3
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    دومین روز محرم لحظه های ورود امام حسین (ع) به سرزمین کربلاست. زمینی که در تاریخ سند بزرگی از مظلومیت و حقانیت این امام می باشد.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  5. #4
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    سومین روز محرم با میهمان کوچک خرابه های کوفه همراه هستیم. میهمان غریبی که از فراغ پدر آنقدر گریست تا سر مقدس پدر را برایش آوردند، با پدر دیدار تازه کرد و بی قرار به سوی او شتافت.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  6. #5
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    ظهر عاشورا، زهیر و سعید بن عبدالله حنفی جان خویش را سپر کردند، تا امام حسین علیه السلام همراه جمعی از یارانش، نماز خوف به جای آوردند. پس از اقامه نماز، حمله دشمن شدّت یافت. زهیر و اندک یاران باقی مانده امام علیه السلام با تمام توان به دفاع از آن حضرت و اهل بیتش پرداختند.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]، زهیر بن قین، از بزرگان قبیله بجیله بود که در کوفه می ‌زیست. زهیر نخست طرفدار «عثمان» بود، تا این ‌که در سال شصتم هجری، هنگام بازگشت از سفر مکه، در یکی از منازل بین راه (بنابر نقل دینورى، این ملاقات در منزل‌گاه« زَرُود» انجام گرفته است) همزمان با کاروان امام حسین علیه السلام در یک جا فرود آمد.
    امام علیه السلام شخصی را نزد زهیر فرستاد و خواستار ملاقات با او شد. زهیر نخست از این دیدار اکراه داشت. اما به توصیه همسرش- دیلم یا دَلْهم دختر عَمرو. به محضر امام حسین علیه السلام شرفیاب شد. این دیدار بسیار مبارک بود و مسیر زندگانی زهیر را تغییر داد. او پس از این ملاقات، شادمان نزد خانواده و دوستانش بازگشت و فرمان داد تا خیمه و بار و بُنه او را به کنار خیمه امام علیه السلام منتقل کنند. با همسرش نیز وداع کرد و گفت: «من عازم شهادت همراه امام حسین علیه السلام هستم. تو با برادر خود نزد خانواده ‌ات برگرد، زیرا نمی ‌خواهم از سوی من چیزی جز خوبی به تو برسد.»
    آن‌گاه خطاب به همراهانش گفت: «هر که دوستدار شهادت است، همراه من بیاید، وگرنه برود و این آخرین دیدار من با شماست. اما خاطره ‌ای برای شما بیان کنم: زمانی که به جنگ بَلَنْجَر رفته بودیم، به پیروزی و غنایم فراوانی دست یافتیم و بسیار خوشحال شدیم. سلمان فارسی (در برخى منابع به جاى سلمان فارسى، سلمان باهلى گفته شده است.) [۱۴] که همراه ما بود گفت: «آن‌گاه که سیّد جوانان آل محمّد را درک کردید، از پیکار و کشته شدن در کنار او بیش از دستیابی به این غنایم شادمان باشید».برخی منابع آورده‌ اند سلمان بن مضارب، پسر عموی زهیر، با وی همراهی کرد و به سپاه امام حسین علیه السلام پیوست.


    دفاع از خیمه ها در عصر تاسوعا

    عصر تاسوعا، هنگامی که لشکریان عمرسعد به سوی خیمه‌ های امام حسین علیه السلام هجوم آوردند و قصد آغاز جنگ داشتند، امام علیه السلام از برادر بزرگوارشان حضرت عباس علیه السلام خواست که نزد آنان رفته و ببیند هدفشان چیست و چه می ‌خواهند. حضرت عباس علیه السلام با حدود بیست نفر از یاران امام علیه السلام، از جمله زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر، نزد سپاهیان دشمن آمده پرسید که چه قصدی دارند؟ گفتند: به ما فرمان داده شده است در صورتی که تسلیم حکم ابن‌ زیاد نشوید، با شما پیکار کنیم.
    حضرت عباس علیه السلام فرمودند: عجله نکنید، تا مقصودتان را به اطلاع اباعبدالله علیه السلام برسانم. آنان پذیرفته و منتظر جواب ماندند. در این فرصت حبیب بن مظاهر و زهیر بن قین به نصیحت سپاهیان عمرسعد پرداختند. نخست حبیب سخن گفت و آنان را از کشتن عترت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و شیعیان آنها نهی کرد و از یاران و همراهان امام علیه السلام به نیکی یاد نمود و برخی از صفات والای آنان را برشمرد.
    در این هنگام یکی از افراد دشمن، به نام «عزرة بن قیس» خطاب به حبیب گفت: تا می‌توانی خودستایی کن!
    زهیر بن قین در پاسخش گفت: ای عزره، او ستوده و هدایت‌ یافته خدای متعال است. از خدا پروا کن، من خیرخواه توام. تو را به خدا سوگند، مبادا گمراهان را در کشتن پاکان یاری دهی.
    عزره گفت: ای زهیر، تو شیعه این خاندان نبودی و طرفدار عثمان بودی!
    زهیر پاسخ داد: آیا از بودنم در اینجا پی نمی ‌بری که از آنان هستم؟ به خدا سوگند،من هیچ‌گاه نامه ‌ای به او -امام حسین علیه السلام- ننوشتم، پیکی به سوی او نفرستادم و به او وعده یاری ندادم. بلکه در راه به او برخوردم. چون او را دیدم به یاد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم افتادم و مَنزلتِ او را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به خاطر آوردم. همچنین دانستم، چه حوادثی از سوی دشمن و حزب شما برای او پیش می‌آید. این بود که تصمیم به یاری و طرفداری از وی گرفتم و این ‌که جانم را فدایش نمایم. باشد که آنچه شما از حق خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرو گذاشتید، پاس دارم.

    شجاعت زهیر در نزد دشمن

    زهیر، نزد دشمنان نیز به عنوان شخصیتی شجاع و ممتاز، نامبردار بود. چنان که وقتی در روز عاشورا، عبدالله بن عمیر کلبی به مصاف «سالم» و «یسار» دو غلام عبیدالله و پدرش زیاد، رفت، آن دو به وی گفتند: «ما تو را نمی‌ شناسیم. بگذار زهیر بن قین یا حبیب بن مظاهر و یا ... به جنگ ما بیاید.»

    zoheyr.flv | [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    یکی از نبردهای زهیر در عاشورا

    از صحنه ‌های یادکردنی پیکار زهیر در روز عاشورا، یکی آن‌جاست که وقتی شمر و شماری دیگر از دشمنان به خیمه ‌های امام حسین علیه السلام هجوم آورده قصد آتش زدن خیمه ‌ها را داشتند، وی به کمک ده نفر دیگر از اصحاب امام علیه السلام به مقابله آنها شتافته پس از کشتن یکی از مهاجمان، آنان را از خیمه ‌ها دور کردند.

    نبرد زهیر و حر

    زُهَیر و حُرّ، ساعتی از روز عاشورا، به کمک هم جنگ نمایانی کردند، و هرگاه یکی از آن دو، بر دشمن می‌ تاخت، اگر به محاصره می‌ افتاد، دیگری او را نجات می‌داد. تا این ‌که حر به شهادت رسید.

    نماز ظهر عاشورا

    ظهر عاشورا، زهیر و سعید بن عبدالله حنفی جان خویش را سپر کردند، تا امام حسین علیه السلام همراه جمعی از یارانش، نماز خوف به جای آوردند. پس از اقامه نماز، حمله دشمن شدّت یافت. زهیر و اندک یاران باقی مانده امام علیه السلام با تمام توان به دفاع از آن حضرت و اهل بیتش پرداختند.


    برای دریافت در ابعاد بزرگترروی آن کلیک کنید

    شهادت زهیر

    زهیر پس از نبردهای دلیرانه و کم‌ نظیر و کشتن حدود ۱۲۰ نفر از دشمن، سرانجام به وسیله «کثیر بن عبدالله شعبی» و «مهاجر بن اوس» به شهادت رسید.


    دعای امام حسین(ع) برای زهیر

    امام حسین علیه السلام درباره او فرمود: «خدای متعال تو را دور نگرداند و قاتل تو را لعنت کند، همانند لَعْنِ کسانی که آنها را به صورت میمون و خوک درآورد.»

    کفن کردن زهیر

    پس از شهادت زهیر، همسرش به غلام او گفت: برو مولایت را کفن کن. غلام گوید: وقتی آمدم، حسین علیه السلام را بی‌ کفن مشاهده کردم. با خود گفتم: مولایم را کفن کنم و حسین را واگذارم؟ آن ‌گاه حسین علیه السلام را کفن پوشانده برگشتم. وقتی قصه را برای همسر زهیر بازگفتم، مرا آفرین گفته کفنی دیگر داد و گفت: برو مولایت را کفن کن، و من چنین کردم.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  7. #6
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    سومین روز محرم متعلق است به فرزندان نوجوان حضرت زینب (س) که مردانه در رکاب امام زمان خویش شمشیر زدند و مظلومانه به شهادت رسیدند، تنها شهدایی که حضرت زینب به تشییع پیکرشان نیامد، تا نکند برادر نزد او ذره ای احساس خجالت کند.

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  8. #7
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    سومین روز محرم متعلق است به عبدالله بن حسن (ع) که در آخرین لحظه ها به کمک عموی بزرگوار خویش شتافت و در این راه مظلومانه با تیر حرمله که لعنت خدا بر او باد، به شهادت رسید.

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  9. #8
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    عاشورا نه فقط روزی برای عزاداری است بلکه فرهنگی است که با تدبر و مطالعه بیشتر در زوایای آن می توان زمینه ساز حرکت های عمیقی بود. در این بخش قصد داریم در روزهای عزاداری محرم و صفر به ذکر یکی از شهدای گرانقدر کربلا بپردازیم.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ][برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ][برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] عبدالله بن حسن بن علی بن ابی طالب(ع) کودک 11 ساله امام مجتبی(علیه السلام) است. مادر عبدالله دختر «شلیل بن عبدالله بجلّی» بوده است.(1)
    شیخ مفید چنین نقل می کند: پس از آن که «مالک بن نسر کندی» با شمشیرش به سرمبارک امام حسین(علیه السلام) زد، امام پارچه ای درخواست فرمود و با آن سر مبارکش را محکم بست و عمامه ای بر کلاه خود بست. شمر و دیگران هم به جایگاه خود بازگشتند. زمانی گذشت تا امام بار دیگر به میدان بازگشت و آنها هم بازگشتند و آن حضرت را محاصره کردند.
    عبدالله پسر امام مجتبی(علیه السلام) هنوز به حد بلوغ نرسیده بود و درخیمه گاه با زنان به سر می برد. هنگامی که متوجه حمله دشمن به جانب امام شد، ازخیمه گاه بیرون دوید. او سراسیمه و شتابان رو به جانب امام حسین(علیه السلام) رفت ودر کنار عمویش ایستاد. حضرت زینب (علیهاالسلام) او را دنبال کرد و به اورسیده بود. او تلاش کرد که آن کودک را نگه دارد.
    امام حسین(علیه السلام) به خواهرش فرمود: «احبسیه یا اخیه؛ ای خواهرم! او را نگهدارید.» آن کودک از این که بازداشته شود، سخت امتناع می ورزید. او به عمه اش گفت: «والله لا افارق عمّی(2)؛ سوگند به خدا، از عمویم جدا نمی شوم.


    برای دانلود تصویر سازی روی آن کلیک کنید.

    نحوه شهادت عبدالله بن الحسن(علیه السلام

    ناگاه «ابجر بن کعب» شمشیر خود را به سوی امام پایین آورد. عبدالله فریاد زد: ای پسر زن ناپاک! وای بر تو! آیا می خواهی عمویم را بکشی؟» بَجر قصد ضربه زدن به امام را داشت.ناگاه عبدالله دستش را پیش آورد تا ضربه را از امام دور سازد. ولی دست مبارکش تا پوست قطع شد و دست آویزان گشت. کودک فریادش بلند شد: «یا امتاه؛ ای مادرم!» امام حسین علیه السلام اورا در بر گرفت و به سینه چسبایند و فرمود: "ای فرزند برادرم! بر آنچه به تو رسیده صبر کن و آن را به حساب خیر بگذار؛ چرا که خداوند تو را به پدران صالحت ملحق خواهد کرد." (3( امام دست خود را به آسمان بلند کرد: "پروردگارا! قطرات باران را ازاینها دریغ بدار و برکات زمینت را از اینها باز دار؛ پروردگارا! پس اگر تا هنگام مرگ آنها را مهلت داده و بهره مند می سازی، بین آنها تفرقه بینداز و هر کدام رابه راهی جداگانه بدار؛ و سردمداران را هرگز از اینها راضی مدار؛ چرا که اینها ما رادعوت کردند تا که یاریمان کنند، سپس بر ما دشمنی کردند و ما را کشتند." (4( در این هنگام، حرمله تیری به سوی آن کودک انداخت و او را در آغوش عموی خویش به شهادت رساند. (5)


    برای دانلود تصویر سازی روی آن کلیک کنید.
    ابوالفرج گوید: در نهایت عبدالله به دست «حرملة بن الکاهل الاسدی» به شهادت رسید.(6) در زیارت ناحیه مقدسه آمده: «السلام علی عبدالله بن الحسن بن علی الزکی» وسپس بر قاتل او به نام «حرملة بن کاهل الاسدی» نفرین شده است.(7)

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]



    گر چه از بی کسی ات جان و دلم آگاه است
    یک نفس خیمه بیا شام حرم بی ماه است
    جای هر شعبه که بر حنجر اصغر زده اند
    خیمۀ مادرِ اصغر پر تیر آه است
    سپر جسم عمو گشت پسر، می دانست
    راه دیدار پدر، آه همین یک راه است
    خوب شد قطع شده دست بلندم اما
    حیف شد دست من از دامن تو کوتاه است
    سر یک نیزه سر پاک اباعبدالله
    به سر نیزه دیگر سر عبدالله است

    شاعر جواد حیدری

    «سخت‌ترین مصیبت امام حسین(ع)».

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]



    .................................................. ..
    منابع:

    1- ابصار العین، ص 73
    2- الارشاد، ج 2، ص 110
    3- همان
    4- همان، ص 111
    5- لهوف سید بن طاووس، ص 146
    6- مقاتل الطالبیین، ص 89
    7- اقبال الاعمال، ج 3، ص 75 .
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  10. #9
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    ششمین روز محرم متعلق است به قاسم ابن الحسن (ع)، نوجوان 13 ساله ی کربلا که با بوسیدن دست و پای امام حسین (ع)، اذن ورود به میدان گرفت و همچون پاره ماه در تاریکی ظلم جنگید.

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  11. #10
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    روز هفتم محرم متعلق است به حضرت علی اصغر (ع)، فرزند شیرخوار امام حسین (ع) که برروی دست پدر به شهادت رسید تا سندی باشد بر مظلومیت امام حسین(ع) و حقانیت واقعه کربلا و ظلم لشگر ابن زیاد لعنه الله علیه.

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چرا سيّدالشّهدا (ع) تنها شد؟
    توسط mahdishata در انجمن امام حسین‌ (ع)
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 20-11-2012, 00:20
  2. سلوك بلا
    توسط محبّ الزهراء در انجمن امام حسین‌ (ع)
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 28-11-2011, 16:11
  3. جلوه عشق (قصه هاى زندگى امام حسين عليه السلام )
    توسط golenarges در انجمن امام حسین‌ (ع)
    پاسخ: 28
    آخرين نوشته: 27-10-2011, 18:23
  4. ۞۩۞ پر زنيم تا ملکوت افق عاشورا...(محرمنامه 2)۞۩۞
    توسط نغمه سکوت در انجمن روزشمار ایام
    پاسخ: 14
    آخرين نوشته: 08-12-2010, 17:01
  5. آداب طبّ و پزشكى در اسلام با مختصرى از تاريخ طبّ
    توسط vorojax در انجمن سلامت و بهداشت
    پاسخ: 12
    آخرين نوشته: 12-09-2008, 16:26

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه