به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!
بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .
قسمت اول - ائمه کفرقسمت دوم - قتالقسمت سوم - ریشه فتنهقسمت چهارم - بدتر از قتلقسمت پنجم - فتنه داخلیقسمت ششم - تهاجم علیه ماستقسمت هفتم - امنیت در سایه ولایتقسمت هشتم - عقلانیت سیاسیقسمت نهم - ماپیروزیمقسمت دهم - ولایت، صیانت کننده آراقسمت یازدهم - خود را نجات بدهقسمت دوازدهم - کربلا، عاقبت یک فتنه
به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!
بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)