صفحه 9 از 12 نخستنخست 123456789101112 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 81 به 90 از 118

موضوع: وظایف شیعه و خدمتگذاری امام عصر

  1. #81
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    ...
    5. ايمان ياوران مهدي(ع)

    بنابر آنچه از قرآن كريم و روايات معصومين به ما رسيده، ايمان نيز مانند بسياري از حقايق ديگر داراي رتبه و درجه است؛ لذا مؤمنان به نسبت علم و معرفت و يقيني كه نسبت به حقيقت دين ـ به ‏ويژه ذات باري‏ تعالي ـ پيدا مي‏كنند داراي درجات مختلفي هستند (والمؤمنون والمؤمنات بعضهم أولياء بعض)[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] لذا هر چه پاية يقين فرد قوي‏تر باشد و كمتر شكّ و ترديد در قلب او راه يابد داراي ايماني قوي‏تر است و از رتبه و ارزشي والاتر برخوردار خواهد بود.
    ياوران امام مهدي(ع) به درجه‏اي از ايمان رسيده‏اند كه هيچ شكّي در دلشان راه نمي‏يابد:
    مرداني هستند فولاددل كه همة وجودشان يقين به خداست و هيچ شكّي در دلشان راه نمي‏يابد، مرداني سخت‏تر از صخره‏ ها... [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ].
    با معرفت، به خدا ايمان آورده‏اند، و ايمان به خدا در اعماق جانشان نفوذ كرده است. امام صادق(ع) در روايتي، ضمن بيان اوصاف آنان، شيعيان را به الگو گرفتن از آنان سفارش مي‏كند:
    ...پس مبادا به راست و چپ روي آوري كه به خدا سوگند امر روشن است. به خدا سوگند! اگر اهل آسمان و زمين همدست شوند كه اين امر را از جايگاهي كه خداوند آن را قرار داده، جدا سازند نخواهند توانست و چنانچه همة مردمان كفر ورزند تا جايي كه هيچ‏كس نماند، خداوند كساني را خواهد آورد كه شايستگان باشند. سپس فرمود: آيا نمي‏شنوي كه خداوند مي‏فرمايد: «اي كساني كه ايمان آورده‏ ايد، هر كدام از شما كه از دين روي گردانيد، پس به زودي خداوند قومي را كه آنها را دوست مي‏دارد و آنها نيز خدا را دوست مي‏دارند و با مؤمنان فروتن و با كافران سرسخت‏اند، به نصرت اسلام برمي‏انگيزد...»[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] (تا آخر آيه را تلاوت فرمود) و در آية ديگر فرمود: «پس اگر اين قوم به آن كفر ورزند، همانا قومي را كه هرگز به آن كافر نشوند، بر آن مي‏گماريم.» سپس حضرت فرمود: «اهل اين آيه، همان كساني‏اند كه در آية قبل بودند.»
    در آيه‏اي كه امام صادق(ع) آن را تلاوت فرموده‏ اند، اوصاف مؤمناني كه بايد اين رسالت بزرگ را انجام دهند، چنين بيان گرديده است:
    1. آنها به خدا عشق مي‏ورزند و جز به خشنودي او نمي‏انديشند: «يحبّهم و يحبّونه»؛
    2. در برابر برادران ديني‏شان خاضع و فروتن هستند: « أذلّة علي المؤمنين»؛
    3. براي بسط عدل و اجراي فرامين الهي همواره در راه جهاد في‏ سبيل‏ الله هستند: «يجاهدون في سبيل ‏الله»؛
    4. براي نابودي كافران و برچيدن بساط ستمگران، كوشا هستند و از هيچ ملامتي پروا ندارند: «ولا يخافون لومة لائم».
    اين صفات پسنديده كه از اعتقاد به خدا و ايمان به مقصد نشأت گرفته، از آنها انسان هايي ساخته است كه در شكستن سنت هاي نادرست ـ كه اكثر مردم بدان ها پايبندند و مخالفان خود را به استهزا مي‏گيرند ـ پروايي ندارند.
    بسياري را مي‏شناسيم كه صفات ممتازي دارند، امّا مقابل غوغاي محيط و هجوم افكار عوام و اكثريت منحرف، بسيار محافظه‏كار و ترسو مي‏گردند و در مقابل آنها ميدان را خالي مي‏كنند. در حالي كه براي يك رهبر سازنده و افرادي كه براي اجراي افكار او وارد ميدان مي‏شوند، قبل از هر چيز چنين شهامتي لازم است. عوام‏زدگي، محيط زدگي و مانند آن، كه همه نقطة مقابل اين امتياز عالي روحي هستند، سدّ راه بيشتر اصلاحات محسوب مي‏گردند. آري به دست آوردن اين امتيازات و موقعيت ها در هر درجه كه باشد، علاوه بر كوشش خود فرد، مرهون فضل خداوند است كه به هر كس بخواهد و شايسته بيند عطا مي كند.[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    6. برپا دارندگان نماز

    دربارة اصحاب صاحب‏الامر(ع) مي‏خوانيم:
    برخي از آنان شب را نخوابند و زمزمة نماز و مناجات شبانه‏شان همچون صداي زنبوران عسل فضا را آكنده سازد[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ].
    آري، با ياد خدا و برپايي نماز، جان و دلشان را روشن نموده‏اند: « كأن ّّقلوبهم القناديل»[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] و چهرة ظاهريشان نمايانگر سيرت پاك درونيشان است:
    سجده‏ ها در پيشاني آنها اثر گذارده است. آنان شيران روز و پارسايان شبند[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ].
    و به فرمودة قرآن:
    نشانة آنها در صورتشان از اثر سجده، نمايان است[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ].


    7. پرداخت كنندگان زكات

    زكات نيز، همچون نماز، نشانة بارز يك مسلمان واقعي است: « و يؤتون الزكاة»[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]. همچنان كه يك مسلمان از اقامه نماز به رشد و كمال و معراج مي‏رسد از طريق پرداخت زكات نيز به اين مقامات مي‏رسد: « خذ من أموالهم صدقه تطهرّهم و تزّكيهم بها»[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]؛ چرا كه زكات، انسان را از بخل و دنياپرستي و رذائل اخلاقي پاك مي‏كند، و نهال نوع دوستي، سخاوت، رعايت حقوق ديگران به ‏ويژه فقرا، مستمندان و درماندگان را در نهاد او پرورش مي‏دهد و با پرداخت زكات زمينة فساد را در جامعه از بين مي‏برد. لذا امام صادق(ع) مي‏فرمايد:
    كسي كه يك قيراط از زكات را نپردازد نه مؤمن است و نه مسلمان و نه ارزشي دارد.[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    لذا يكي از اوصاف بارز اصحاب امام زمان(ع) كه از برگزيدگان شاگردان مكتب وحي بوده و الگوي راستين رهپويان طريق انبيا و اوليا هستند، پرداخت زكات است. بنابراين بعد از استقرار حكومت عدل جهاني حضرت مهدي(ع) اوّلين اقدام آنها اقامة نماز و اداي زكات و احياي امر به معروف و نهي از منكر است.
    چنانكه امام باقر(ع) در تفسير آية 41 سورة حج كه مي‏فرمايد:
    «كساني كه چون در زمين به آنان توانايي دهيم، نماز برپا مي دارند و زكات مي دهند و به كارهاي پسنديده وا مي دارند و از كارهاي ناپسند باز مي دارند و فرجام همة كارها از آنِ خداست.» می فرمایند: اين آيه دربارة آل محمد(ص) و حضرت مهدي(ع) و اصحاب او است. خداوند، شرق و غرب عالم را تحت سيطره آنها درمي‏آورد و دين را به وسيله آنها در جهان آشكار مي‏سازد، و ديگر از ظلم و ستم و بدعت نشاني در روي زمين باقي نمي‏ماند.[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    8. امركنندگان به معروف و پيكاركنندگان با منكر

    امام باقر(ع) دربارة اين واجب الهي مي‏فرمايند:
    آن، طريقه و راه انبيا و سيره و روش نيكان است؛ فريضه‏اي كه در زير ساية آن ديگر واجبات به انجام مي‏رسد، راه ها امن، و كسب و كار ها حلال مي‏شود و حقوق افراد داده مي‏شود و زمين آباد مي‏شود و از دشمنان انتقام گرفته مي‏شود و امور دين و دنياي مردم راست مي‏گردد».[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    رسالت حضرت مهدي(ع) و ياران او، احياي دين خدا و اتمام رسالت انبيا و اوليا و مبارزه با بدعت ها و پاك ساختن زمين از وجود ظالمان و فاسدان است و شايد همة اين رسالت را در دو كلمه بتوان خلاصه كرد؛ اجراي قسط و عدل:
    البته اين رسالتي است كه همواره بر دوش همة مؤمنان بوده و هست، امّا در وجود حضرت حجت(ع) و يارانش عينيت كامل مي‏يابد.[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    امام صادق(ع) در تفسير آية:
    همان كساني كه هرگاه در زمين به آنها قدرت بخشيديم، نماز را برپا مي‏دارند و زكات مي‏دهند و امر به معروف و نهي از منكر مي‏كنند، و پايان همة كار ها از آن خداست.[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    مي‏فرمايند:
    خداوند به وسيلة مهدي(ع) و اصحاب او، مشرق ها و مغرب هاي زمين را به تصرف درمي‏آورد، دين را آشكار مي‏سازد، بدعت ها و باطل را از بين مي‏برد، همچنان كه سفيهان حق را ميرانده بودند، تا جايي كه اثري از ظلم ديده نشود. آنها امر به معروف و نهي از منكر خواهند نمود و عاقبت كار ها به دست خداست.[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    نویسنده: سید مصطفی علامه مهری

    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] بحراني، هاشم، حليةالأبرار، ج5، ص327.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] بحراني، هاشم، البر هان في تفسير القرآن، ج2، ص24.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] فيض كاشاني، نوادر الأخبار، تصحيح مهدي انصاري، ص269.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] قندوزي، ينابيع المودة، ص437.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] البر هان، ج2، ص22؛ صدوق، كمال‏الدين و تمام‏النعمة، ج2، ص672؛ حلية الأبرار، ج5، ص312.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] سورة فرقان (25)، آية 74، «و ما را براي پرهيزكاران پيشوا گردان».
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] البر هان، ج2، ص22.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] معجم أحاديث الإمام المهدي، ج3، ص100.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] حلية الأبرار، ج5، ص312، ح6؛ المحجة، ص21.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] معجم احاديث الإمام المهدي، ج3، ص29.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] سوره هود (11) آية 8.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] طبرسي، مجمع البيان، ج6، ص185؛ البر هان، ج5، ص105.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] البر هان، ج5، ص103؛ نعماني، كتاب‏الغيبة، ص241.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] سورة توبه (9) آية 71.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج52، ص308.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] سورة مائده (5) آيه 54.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] تفسير نمونه، ج4، ص416.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] بحار الأنوار، ج52، ص308.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] همان
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] صافي گلپايگاني، لطف اله، منتخب‏الأثر، ص486.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] سورة فتح (48) آية 29.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] سورة توبه (9) آية 71
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] همان، آیه103.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] وسائل الشيعه، ج6، ص20، ب4، ح9.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] ينابيع المودة، ج3، ص244؛ البر هان، ج6، ص570.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] وسائل الشيعه، ج11، ح6، ب1.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] بحراني، هاشم، غاية المرام، ج7، ص80؛ السيوطي، الحاوي للفتاوي، ج2، ص58.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] سورة حج (22) آية 41.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] المحجّة، ص143.

    منبع اصلی:
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]




  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #82
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    وظیفه چهارم:محبوب نمودن او در ميان مردم


    و بر اين امر دلالت دارد تمام آنچه در امر سوم بيان کرديم، به جهت دلالت عقل بر اين‏که هر کس محبّتش واجب و نيکو است، سزاوار است او را محبوب نمود. و نيز دلالت مي‏کند بر آن محتواي فرموده خداي تعالي در حديث موسي‏ عليه السلام که: (مرا در ميان آفريدگانم محبوب ساز....)
    و به طور صريح بر آن دلالت مي‏کند، آنچه در «روضه کافي» به سند خود، از حضرت ابي عبد اللَّه صادق ‏عليه السلام آورده که فرمود:
    (خداوند رحمت کند بنده‏اي که ما را نزد مردم محبوب نمايد و ما را در معرض دشمني و کينه ‏توزي آنان قرار ندهد. همانا به خدا سوگند! اگر سخنان زيباي ما را براي مردم روايت مي‏کردند، به سبب آنان عزيزتر مي‏شدند و هيچ کس نمي‏توانست بر آنان وصله‏اي بچسباند، ولي يکي از آنان کلمه‏ اي را مي‏شنود، پس ده کلمه از پيش خود بر آن مي‏افزايد.[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ])
    و در مجالس صدوق‏ رحمه الله به سند خود آورده، از امام صادق‏ عليه السلام که فرمود:
    (خداوند رحمت کند بنده‏ اي را که مودّت مردم را به سوي ما کشاند و به آنچه مي‏شناسند، با آنان سخن بگويد و آنچه را منکرند، واگذارد. [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ])

    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] روضةالکافي، 229 ح 293.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] أمالي، 61.

    منابع:
    موسوی‌اصفهانی ،محمدتقی ، ترجمه مکیال‌المکارم ، مترجم:سید مهدی حائری قزوینی ، دفترئتحقیقات وانتشارات بدر

  4. #83
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    وظیفه سوم: محبت او به طور خاص


    و لازمه‏اش آن است که نهايت اهتمام در آنچه مقتضاي محبّت نسبت به آن جناب است، انجام گردد. بدان‏که در وجوب محبّت تمام ائمّه معصومين - سلام اللَّه عليهم أجمعين - ترديدي نيست، و اين‏که دوستي ايشان بخشي از ايمان و شرط قبولي اعمال است.
    و در اين باره اخبار متواتر مي‏باشد، ولي در اهتمام به محبّت مولايمان حضرت حجّت‏عليه السلام خصوصيتي هست که سبب شده به طور خصوص به آن امر گردد و اين از دو جهت است؛
    عقل


    توضيح اين‏که سرشت‏ها بر محبّت کسي که به آن‏ها نيکي کند و هرکه واسطه احسان به آن‏ها باشد، ساخته شده است، از همين روي در حديث از تفسير امام‏عليه السلام آمده که: خداي تعالي به موسي وحي فرمود که مرا نزد خلقم محبوب کن و خلقم را نزد من محبوب گردان. موسي گفت: اي پروردگار! چگونه اين کار را انجام دهم؟ فرمود: به آنان نعمت‏ها و بخشش‏هاي مرا يادآوري کن تا مرا دوست بدارند.
    و در حديث ديگري که در «دار السلام» به نقل از «قصص الانبياء» به سند خود، از پيغمبر اکرم‏ صلي الله عليه وآله آورده که فرمود: خداي - عزّوجلّ - به داوودعليه السلام وحي فرمود اين‏که: مرا دوست بدار و نزد خلقم محبوب ساز. داوود گفت: پروردگارا! من تو را دوست مي‏دارم، پس چگونه تو را نزد خلقت محبوب گردانم؟ فرمود: نعمت‏هايم را نزد آنان ياد کن، که هرگاه آن‏ها را نزد ايشان يادآور شدي، مرا دوست خواهند داشت. و در مجالس صدوق‏رحمه الله به سند خود، از ابن عباس آمده که گويد: رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: خداوند را دوست بداريد، به جهت آنچه از نعمت‏هاي خويش به شما مي‏دهد و مرا به جهت دوستي خداي - عزّوجلّ - دوست بداريد و اهل بيتم را به خاطر دوستي من دوست بداريد.
    و چون از آنچه در بخش‏هاي اين کتاب پيش‏تر آورديم، پاره‏اي از احسان مولايمان حضرت حجّت‏عليه السلام را نسبت به ما و حقوقش را بر ما دانستي واين‏که تمام آنچه از نعمت‏هاي فراوان و عناوين بي‏پايانِ خداوند ما را فرا گرفته به برکت مولايمان‏عليه السلام و به واسطه او است، پس عقل حکم مي‏کند که او را دوست بداريم، بلکه نهادهاي ما بر محبّت او سرشته شده است.
    نقل


    سيد محدّث بحراني‏رحمه الله در کتاب «غاية المرام» [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] به نقل از نعماني، به سند خود، از رسول خدا صلي الله عليه وآله روايت آورده که فرمود: خداوند در شب معراج به من وحي فرمود: اي محمد! چه کسي را در زمين بر امّتت جانشين کرده‏اي؟ - و حال آن‏که او بهتر مي‏دانست - گفتم: اي پروردگار! برادرم را. فرمود: علي بن ابي طالب را؟ گفتم: آري پروردگارا! فرمود: اي محمد! من به زمين نظري افکندم، پس تو را از آن برگزيدم، پس من ياد نمي‏شوم تا اين‏که تو با من ياد شوي، من محمود هستم و تو محمّد هستي. سپس بار ديگر بر آن نظر افکندم و از آن علي بن ابي‏طالب‏عليهما السلام را برگزيدم، پس او را جانشين تو قرار دادم، که تو سيّد پيغمبراني و علي سيّد اوصيا و براي او اسمي از اسم‏هايم را قرار دادم که من اعلي هستم و او علي است. اي محمد! اگر بنده‏اي از بندگانم آن‏قدر مرا پرستش نمايد تا اين‏که به هلاکت رسد، سپس در حالي که منکر ولايتتان باشد مرا ملاقات کند، او را به جهنم خواهم برد، سپس فرمود: اي محمد! آيا مي‏خواهي آنان را ببيني؟ گفتم: آري. فرمود: در پيش رويت بپاخيز. چون پيش رفتم، ناگاه ديدم علي بن ابي‏طالب را و حسن بن علي و حسين بن علي و علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمد بن علي و علي بن محمد و حسن بن علي و حجّت قائم - عليهم السلام - که همچون ستاره درخشاني در ميان آن‏ها بود. گفتم: اي پروردگار! اينان کيستند؟ فرمود: اينان امامان هستند و اين قائم است حلالم را حلال و حرامم را حرام مي‏نمايد و از دشمنانم انتقام مي‏گيرد. اي محمد! او را دوست بدار، که من او را و دوست دارنده او را دوست دارم.
    مي‏گويم: اين حديث دلالت دارد بر اين‏که در محبّت آن حضرت ويژگي‏اي هست که مقتضي امر مخصوص از سوي خداي تعالي گرديده، با اين‏که محبّت همه امامان‏عليهم السلام واجب است و سرّ اين مطلب چند چيز است، از جمله؛
    1 - محبّت و شناخت آن حضرت از محبّت و معرفت امامان ديگرعليهم السلام جدا نمي‏گردد، ولي عکس آن چنين نيست (يعني ممکن است کسي نسبت به امامان ديگر محبّت و معرفت داشته باشد، ولي نسبت به آن حضرت معرفت و محبّت نداشته باشد). بنابراين اگر انسان آن بزرگوار را بشناسد و او را دوست بدارد، حقيقت ايمان در او کامل مي‏گردد. و شاهد بر اين است آنچه در مجلّد نهم بحار [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] به نقل از کتاب «الفضائل» آمده، از امام رضاعليه السلام، از پدرانش، از رسول خدا صلي الله عليه وآله در حديثي که در آن نام‏هاي امامان‏عليهم السلام را ياد کرده، تا آن‏جا که فرمود: هر کس دوست مي‏دارد خداوند را ملاقات کند، در حالي که ايمانش کامل و اسلامش نيکو باشد، بايد که ولايت حجّت صاحب الزمان منتظَر را دارا گردد، پس اينان چراغ‏هايي در تاريکي و امامان هدايت و نشانه‏هاي تقوا هستند، هر کس آنان را دوست بدارد و ولايتشان را دارا شود، من براي او ضمانت مي‏کنم که خداوند او را به بهشت خواهد برد.
    2 - چيره شدن دين و غالب گرديدن مسلمين بر کافرين به دست آن حضرت و با ظهور آن جناب به طور کامل انجام مي‏گردد. و اين چيزي است که از نظر عقل و شرع موجب محبّت آن حضرت به طور خاصّ مي‏باشد.
    3 - آنچه در بعضي از روايات آمده، که آن حضرت بعد از امير المؤمنين و امام حسن و امام حسين‏عليهم السلام از ساير امامان افضل است، چنان‏که سيد بحراني در کتاب «غاية المرام» [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] در باب بيست و سوم از نعماني آورده که به سند خود، از امام صادق، از پدرانش‏عليهم السلام روايت کرده که رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: خداوند از بين روزها، جمعه و از ماه‏ها، ماه رمضان، و از شب‏ها، شب قدر را برگزيد و از مردم، پيغمبران را اختيار کرد و از ميان پيغمبران، رسولان او را و از رسولان، مرا و علي را از من برگزيد و از علي، حسن و حسين را اختيار فرمود و از حسين، اوصيا را برگزيد، که از قرآن تأويل ياوه‏گويان و کجروي باطل‏جويان و توجيه جاهلان را دور مي‏کنند و نهمين ايشان باطن ظاهر آنان است و او افضل آن‏ها مي‏باشد. و مؤيّد اين مطلب است آنچه در بحار از حضرت امام صادق‏عليه السلام روايت شده که: از آن جناب سؤال شد: آيا قائم‏عليه السلام متولد شده؟ فرمود: نه. و اگر زمانش را درک مي‏کردم در تمام عمر با او به خدمت مي‏پرداختم. و در حديث عبّاد بن محمد مدايني گذشت، که امام صادق‏عليه السلام فرمود: براي نور آل محمدعليهم السلام و سابق آن‏ها دعا کردم. و در فضيلت گريستن از فراقش نيز در تأييد اين امر خواهد آمد.

  5. #84
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    ...

    اگر بگوييد: اين منافات دارد با آنچه در مجلّد نهم بحار [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]از نعماني مسنداً، از زيد شحّام روايت آمده که گفت: به حضرت ابي عبد اللَّه صادق‏عليه السلام عرضه داشتم: کدام يک افضل هستند حسن يا حسين؟ فرمود: همانا فضيلت اوّلينمان به فضيلت آخرينمان مي‏رسد و فضل آخرينمان به فضل اوّلينمان مي‏رسد و هر کدام فضلي دارد. عرض کردم: فدايت شوم! جوابم را مفصّل‏تر بيان فرماييد. به خدا سوگند! جز براي آموختن از شما نپرسيدم. فرمود: ما از يک درخت هستيم، خداوند ما را از يک سرشت آفريد، فضل ما از خداوند و علم ما از خداوند مي‏باشد و ما اُمناي خداوند بر خلق او و دعوت کنندگان به دين او و [پرده يا] پرده‏داران بين او و بين خلق او هستيم. اي زيد! تو را بيفزايم؟! عرض کردم: آري. فرمود: آفرينش ما يکي و علم ما يکي و فضل ما يکي است و همگي نزد خداي - عزّوجلّ - يکي هستيم. عرضه داشتم: مرا خبر ده از تعدادتان؟ فرمود: ما دوازده تن هستيم، اين‏چنين پيرامون عرش پروردگارمان - عزّوجلّ - در آغاز آفرينشمان بوديم. اوّل ما محمد، اوسط ما محمد و آخر ما محمد است.
    در جواب گويم: بين اين حديث و آنچه گذشت، منافاتي نيست، زيرا که اين حديث بيانگر متحد بودن سرشتشان مي‏باشد و اين‏که از يک نور آفريده شده‏اند و در علم و فضل يکسان هستند، چنان‏که اخبار ديگري نيز در اين باره وارد شده است و اين منافات ندارد با اين‏که بعضي از آنان از بعض ديگر از لحاظ ويژگي‏هايي افضل باشند، همچنان‏که رواياتي در افضليت امير مؤمنان‏عليه السلام از ساير ائمه معصومين‏عليهم السلام وارد گرديده، با اين حال علم اين مطلب و امثال آن بايد به خود آنان واگذار شود و بر ما نيست که از آن بحث کنيم، و خداي تعالي خود دانا است و نگهدار از لغزش‏ها مي‏باشد.

    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] أمالي، 219.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] بحار الانوار، 296:36 باب 41 ح 125.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] غاية المرام، 188 باب 23 ح 101.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] بحار الانوار، 399:36 باب 46 ذيل ح 9.

    منابع:
    موسوی‌اصفهانی ،محمدتقی ، ترجمه مکیال‌المکارم ، مترجم:سید مهدی حائری قزوینی ، دفترئتحقیقات وانتشارات بدر





  6. #85
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    وظیفه دوم: رعایت ادب نسبت به یاد او


    اين‏که مؤمن، آن حضرت‏عليه السلام را ياد نکند مگر با القاب شريف مبارکش،مانند: حجّت، قائم، مهدي، صاحب الامر، صاحب الزمان و غير اين‏ها،و ترک تصريح به نام شريف اصلي آن حضرت که اسم رسول خدا صلي الله عليه وآله است: «م ح م د»
    علماي ما - که خداي تعالي رحمتشان کند - در حکم نام بردن مولايمان حضرت مهدي‏عليه السلام به نام اصلي، اختلاف کرده‏اند. بعضي از آن‏ها به طور کلّي - جز در حال تقيّه - آن را جايز شمرده‏اند مانند محدّث عاملي در کتاب وسائل [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] و برخي به طور مطلق آن را ممنوع دانسته‏اند، چنان‏که ظاهر آن‏ها از دو شيخ اقدم مفيد و طبرسي - قدس سرّهما - حکايت شده همين نظر است. و بعضي به طور مطلق آن را حرام شمرده‏اند مگر در دعاهاي رسيده از معصومين‏عليهم السلام و اين نظر اسماعيل بن احمد علوي عقيلي طبرسي‏قدس سره است که در کتاب کفاية الموحدين بيان کرده است و برخي آن را جايز ولي مکروه دانسته‏اند، مانند شيخ محقق انصاري‏قدس سره. و عده‏اي حرام بودن را به نام بردن در محافل و مجامع اختصاص داده‏اند نه در موارد ديگر مانند: سيّد محقّق ميرداماد و دانشمند مدقّق نوري - قدس سرّهُما - و بعضي حرمت را به زمان غيبت صغري اختصاص داده‏اند، و من گوينده‏اي بر اين قول نمي‏شناسم ولي از سخن فاضل مجلسي در بحار [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] چنين ظاهر مي‏شود که کسي اين قول را داشته است و خدا دانا است. و ممکن است اين قول را به نظر اوّل باز گرداند به جهت شدّت تقيه در زمان غيبت صغري، چنان‏که پوشيده نيست. و به هر حال تحقيق سخن در اين باره اين‏که: ياد کردن نام شريف معهود آن حضرت بر چند گونه تصور مي‏شود؛
    گونه اول: ياد کردن آن در کتاب‏ها، که در جايز بودن آن ترديد نيست به حکم اصل، و به جهت اين‏که دلايل منع شامل آن نمي‏شود، و نيز به جهت آن‏که خواهيم ديد که شيوه پيشينيان صالح و علماي عاملمان - که رضوان خداوند بر همه آنان باد - بر اين بوده است، از زمان شيخ کليني تا زمان ما اين‏طور بوده که نام آن حضرت‏عليه السلام را در کتاب‏هاي خود ذکر کرده‏اند، بدون اين‏که کسي بر آنان اعتراض نمايد.
    گونه دوم: ياد کردن آن جناب با اشاره و کنايه، مانند اين‏که گفته شود: اسم او اسم رسول خدا صلي الله عليه وآله است و کنيه‏اش کنيه آن حضرت مي‏باشد. اين نيز جايز است به همان ادلّه‏اي که در گونه نخستين گذشت، به اضافه روايات متعددي که از طريق شيعه و سني از پيغمبر صلي الله عليه وآله رسيده که در آن‏ها تصريح فرموده به اين‏که: مهدي از فرزندان من است، نام او نام من و کنيه‏اش کنيه من مي‏باشد. و بايد دانست که جايز بودن در اين مورد و گونه اوّل به غير حال ترس اختصاص دارد، زيرا که حالت ترس از جمله عناوين عارضي است که مايه حرام شدن هر جايز مي‏باشد چنان‏که پوشيده نيست.
    گونه سوم: ياد کردن آن حضرت در دعا و مناجات، به طوري که عنوان نام بردن در محافل و مجامع را نداشته باشد. ظاهراً در اين صورت نيز جايز است، به جهت اين‏که دلايل جواز - که در گونه هفتم خواهي ديد - در اين قسمت جريان دارد، اضافه بر ورود آن در بعضي از دعاها و تعقيبات، ولي احوط آن است که ترک گردد، مگر اين‏که در روايت صحيحي رسيده باشد، (خوب دقت کنيد).
    گونه چهارم: ياد کردن آن حضرت در مجامع و غير آن‏ها به طور سرّي و در دل، و حق آن است که در اين صورت نيز جايز باشد، به جهت اين‏که دلايل منع از اين قسمت منصرف است، پس اصل و دلايل جواز بدون معارض باقي مي‏مانند، اضافه بر روايتي که در مستدرک با سندي از حذيفه بن اليمان آمده که رسول خدا صلي الله عليه وآله در خبر وصف حضرت مهدي‏عليه السلام فرمود: «و او است که به طور آشکارا پيش از قيامش کسي نامش را نبرد مگر کافر به او». [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] و نيز مؤيّد اين اختصاص يافتن حرمت به آن در مورد اجماعي که محقق داماد آن را نقل کرده که: «بطور علني و آشکار نامش را برند». و سخنش خواهد آمد.
    گونه پنجم: ياد کردن اين اسم شريف در مواقع ترس، مانند: محافل و مجالس دشمنان دين که تقيّه با آنان واجب است، و هيچ اختلافي از هيچ يک از متقدمين و متأخّرين در حرمت اين قسم نيست، و نيز تمام دلايل تقيّه بر آن دلالت دارد، و هم‏چنين احاديث منع از نام بردن، همگي شامل اين قسم مي‏شود.
    گونه ششم: ياد کردن نام آن حضرت در مجالس که ترس و تقيّه‏اي در آن‏ها نيست، و اين گونه است که معرکه آرا و جاي بحث و گفتگو مي‏باشد. و مختار نزد من، قول به حرمت آن است، موافق با رأي شيخ صدوق و مفيد و طبرسي و محقق داماد و علاّمه مجلسي و عالم محقق نوري‏رحمهم الله، بلکه در گفتار محقّق داماد اجماع بر آن نقل گرديده، و در سخن بعضي ديگر شهرت اين قول حکايت شده، به دليل اخبار صحيح، معتبر و مستفيض، بلکه از لحاظ معني در حدّ تواتر. از جمله:
    1 - شيخ صدوق‏رحمه الله به سند صحيحي از ابوهاشم جعفري روايت آورده که گفت: شنيدم حضرت ابوالحسن العسکري (امام هادي‏عليه السلام) مي‏فرمود: «جانشين بعد از من پسرم حسن است، پس چگونه خواهيد بود در جانشين پس از جانشين؟ راوي گويد: عرضه داشتم: خداوند مرا فداي تو گرداند! چرا؟ فرمود: زيرا که شما شخص او را مي‏بينيد و بردن نامش براي شما روا نيست. گفتم: پس چگونه او را ياد کنيم؟ فرمود: بگوييد حجّت از آل محمد - صلّي اللَّه عليه وعلي آبائه الطاهرين المعصومين -». [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] . ثقة الاسلام کليني‏رحمه الله نيز در کافي اين حديث را به طور مرسل روايت کرده است. [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] .
    2 - شيخ صدوق‏رحمه الله به سند صحيحي، از حضرت امام صادق‏عليه السلام روايت کرده که فرمود: «صاحب اين امر مردي است که هيچ کس با اسمش او را ياد نکند، مگر اين‏که کافر باشد». شيخ کليني نيز به سند صحيحي اين خبر را چنين روايت نموده: «صاحب اين امر را کسي به نامش اسم نبرد مگر کافري». [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] .
    3 - در «کافي» [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] و «کمال الدين» به سند معتبري، از ريّان بن الصلت آمده که گفت: «شنيدم حضرت ابوالحسن الرضاعليه السلام - که درباره قائم‏عليه السلام سؤال شده بود - مي‏فرمود: جسمش ديده نمي‏شود و به اسم نام برده نگردد». [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ].
    همين خبر را به طور مسند در مستدرک از ريّان بن الصلت روايت کرده که گفت: «شنيدم حضرت رضا علي بن موسي‏عليهما السلام مي‏فرمود: قائم مهدي فرزند پسرم حسن است که بدنش ديده نمي‏شود، و کسي او را در زمان غيبتش به اسمش نام نبرد تا اين‏که او را ببيند و اسمش را اعلان کند [اعلان کنند] پس [در آن هنگام] هر کس از خلايق بخواهد اسم او را ببرد...».
    4 - در مستدرک به طور مسند از رسول خدا صلي الله عليه وآله آمده در خبر توصيف حضرت مهدي‏عليه السلام که فرمود: «و او است آن‏که پيش از قيامش به طور آشکار نامش را نبرد مگر کسي که به او کافر باشد». [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] .
    5 - و در همان کتاب نيز از حسين بن علوان آمده که امام صادق‏عليه السلام در شماره امامان فرمود: «آنان دوازده تن از آل محمدعليهم السلام مي‏باشند؛ علي، حسن، حسين، علي بن الحسين و محمد بن علي و هر کس که خدا خواسته. راوي عرضه داشت: فدايت شوم! همانا من از تو سؤال مي‏کنم تا به حق، مرا فتوا دهي. فرمود: من و اين پسرم - و به فرزندش موسي اشاره کرد - و پنجمين از فرزندان او، شخص او غايب مي‏شود و ياد کردنش با اسمش روا نباشد». [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ].
    6 - توقيع شريف آن حضرت‏عليه السلام که: «ملعون است ملعون، کسي که در محفلي از مردم اسم مرا ببرد...». [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] .
    7 - توقيع ديگري از آن جناب‏عليه السلام که: «هر کس در ميان جمعي از مردم اسم مرا ببرد، لعنت خدا بر او باد». [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] اين دو توقيع را شيخ صدوق‏رحمه الله در کتاب «کمال الدين» روايت کرده. [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] .
    8 - روايتي است که شيخ صدوق‏رحمه الله، به سند خود از حضرت امام باقرعليه السلام آورده که فرمود: «عمر بن خطاب از امير مؤمنان‏عليه السلام درباره حضرت مهدي سؤال کرد و گفت: اي پسر ابوطالب! از مهدي خبر ده که اسمش چيست؟ فرموده: اسمش را نه [نمي‏گويم] به درستي که حبيب من و خليلم از من پيمان گرفت که نام او را بازگو نکنم تا اين‏که خداي - عزّوجلّ - او را برانگيزد و آن، از چيزهايي است که خداي - عزّوجلّ - علم آن را به رسولش سپرده است». [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] .
    9 - در حديث خِضرآمده : «و گواهي مي‏دهم بر مردي از فرزندان حسين که کنيه و نامش گفته نمي‏شود تا اين‏که خداوند امرش را آشکار سازد».
    10 - شيخ صدوق به سند صحيحي از امام صادق‏عليه السلام آورده که فرمود: «پنجمين از فرزندان هفتمين [امام] از شما غايب مي‏شود و بردن نامش براي شما روا نيست». [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ].
    11 - شيخ صدوق به سند صحيحي از حضرت ابوجعفر ثاني، امام جوادعليه السلام روايت آورده که در وصف حضرت مهدي‏عليه السلام فرمود: «اوست آن‏که از مردم ولادتش مخفي مي‏ماند و بردن نامش بر آن‏ها حرام مي‏باشد» [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] که تمام اين حديث در بخش چهارم کتاب، در حرف «ع» ضمن خبرهاي امام جوادعليه السلام به غيبت آن جناب گذشت.
    12 - روايتي که شيخ صدوق از عبد العظيم حسني، در حديث عرضه کردن دينش بر حضرت ابوالحسن علي بن محمد عسکري امام هادي‏عليه السلام آورده: «...پس امامان را برشمرد تا حضرت ابوالحسن امام هادي‏عليه السلام. آن‏گاه حضرت هادي‏عليه السلام فرمود: و پس از من حسن فرزندم [امام مي‏باشد] پس چگونه است حال مردم با جانشين بعد از او! گويد: عرضه داشتم: و چرا اين‏گونه است؟ اي مولاي من! فرمود: زيرا که شخص او ديده نمي‏شود و ياد کردن نامش حلال نمي‏باشد، تا هنگامي که خروج کند، پس زمين را آکنده از قسط و عدل سازد...». [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] .
    13 - نيز خبر صحيحي از محمد بن زياد ازدي آورده که گفت: از سرورم حضرت موسي بن جعفرعليهما السلام درباره فرموده خداي - عزّوجلّ -: «وَأَسْبَغَ عَلَيْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَباطِنَةً»؛ [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] و نعمت‏هاي ظاهري و باطني خويش را بر شما تمام کرد. پرسيدم. آن حضرت‏عليه السلام فرمود: نعمت ظاهر، امام ظاهر است و نعمت باطن، امام غايب مي‏باشد. به آن جناب عرضه داشتم: آيا در امامان کسي هست که غايب شود؟ فرمود: آري. از ديدگان مردم، شخص او غايب مي‏شود، ولي از دل‏هاي مؤمنين، ياد او غايب نمي‏گردد و او دوازدهمين تن از ما [امامان] است، خداوند هر دشواري‏اي را براي او آسان مي‏نمايد و هر سختي‏اي را برايش رام مي‏سازد و گنج‏هاي زمين را برايش آشکار مي‏گرداند و هر دوري را براي او نزديک مي‏نمايد و هر سرکش ستيزگر را به او نابود مي‏گرداند و بر دست‏هاي او [به دست او] هر شيطان طاغي را هلاک مي‏سازد، او پسر بهترين کنيزان است آن‏که ولادتش بر مردم پوشيده مي‏ماند و نام بردنش بر آنان حلال نباشد، تا اين‏که خداوند او را آشکار سازد، پس زمين را پر از قسط و عدل نمايد، همچنان که از ستم و ظلم آکنده باشد». [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ].

  7. #86
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    ...
    14 - شيخ جليل علي بن محمد خزّاز رازي (يا قمي) در کتاب «کفاية الاثر في النصوص علي الأئمّة الاثني عشرعليهم السلام» به سند خود از جابر بن عبد اللَّه انصاري آورده که گفت: جندل بن جناده يهودي از خيبر بر رسول خدا صلي الله عليه وآله وارد شد و عرضه داشت: اي محمد صلي الله عليه وآله! مرا خبر ده از آنچه براي خداوند نيست و از آنچه نزد خداوند نيست و از آنچه خداوند نمي‏داند؟ آن‏گاه رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: امّا آنچه براي خداوند نيست، خداوند را شريکي نيست؛ و امّا آنچه نزد خداوند نيست، پس نزد خداوند ظلمي نسبت به بندگان نيست؛ و امّا آنچه خداوند نمي‏داند، آن گفتار شما گروه يهود است که عُزير پسر خدا است و خداوند براي خود فرزندي نمي‏داند. پس جندل گفت: گواهي مي‏دهم که هيچ خدايي جز اللَّه نيست و به حق، تو رسول خدا هستي. سپس گفت: اي رسول خدا! من ديشب در خواب موسي بن عمران‏عليهما السلام را ديدم که به من فرمود: اي جندل! بر دست محمد صلي الله عليه وآله مسلمان شو و به جانشينان بعد از او دست بياويز. پس من مسلمان شدم و خداوند اين نعمت را به من روزي فرمود، اکنون مرا از جانشينان پس از خودت خبر ده، تا به آنان متمسّک گردم. رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: اي جندل! اوصياي من پس از من، به شماره نقباي بني اسراييل مي‏باشند. عرضه داشت: آن‏ها دوازده تن بوده‏اند، همچنان‏که در تورات يافته‏ام. رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: آري. امامان بعد از من دوازده تن مي‏باشند. عرضه داشت: اي رسول خدا! آيا همگي آن‏ها در يک زمان خواهند بود؟ فرمود: نه. ولي جانشيني پس از جانشين ديگر، که البتّه تو جز سه تن از آن‏ها را درک نخواهي کرد. عرضه داشت: پس اي رسول خدا! نامشان را برايم بگو! فرمود: آري. به درستي که سيّد اوصيا و وارث پيغمبران و پدر امامان علي بن ابي طالب‏عليهما السلام را بعد از من خواهي ديد، سپس فرزندش حسن، سپس حسين را. به آن‏ها پس از من متمسّک شو و ناداني جاهلان تو را نفريبد، پس چون هنگام ولادت فرزندش عليّ بن الحسين سيد العابدين شود، خداوند عمر تو را به سر خواهد آورد و آخرين برخوداري‏ات از دنيا، جرعه‏اي از شير خواهد بود. جندل گفت: اي رسول خدا! همچنين در تورات يافتم: «اليا اليا بقطو شَبراً وشُبيراً». ولي نام‏هايشان را نشناختم، بعد از حسين چند وصيّ هست و نامشان چيست؟ رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: نُه تن از فرزندان حسين‏عليه السلام مي‏باشند و مهدي از آن‏ها است، که چون مدّت حسين سپري گشت، بعد از او پسرش علي امر امامت را به عهده مي‏گيرد، لقبش زين العابدين است؛ و چون مدّت علي سپري شد، امر امامت را بعد از او پسرش محمد به عهده مي‏گيرد، که باقر خوانده مي‏شود؛ و چون دوران محمد پايان مي‏يابد، بعد از او جعفر که صادق خوانده مي‏شود، مسؤوليت امامت را به دوش مي‏کشد؛ پس هنگامي که دوران جعفر تمام مي‏گردد، بعد از او موسي که کاظم خوانده مي‏شود، اين امر را بر عهده مي‏گيرد؛ سپس چون مدت موسي منقضي شود، پس از او پسرش علي اين امر را به عهده مي‏گيرد، که رضا خوانده مي‏شود؛ و هرگاه که دوران علي سپري گردد، بعد از او فرزندش محمد به امر امامت قيام کند، که زکيّ خوانده مي‏شود؛ پس چون مدّت محمد منقضي شود، امر امامت را بعد از وي، پسرش علي که نقي خوانده مي‏شود، خواهد داشت؛ و چون مدّت علي به سر آيد، امر امامت را بعد از او، حسن پسرش خواهد داشت که امين خوانده مي‏شود؛ سپس امام مردم از آن‏ها غايب خواهد گشت. جندل گفت: اي رسول خدا! او حسن است که از آن‏ها غايب خواهد شد؟ فرمود: نه. ولي فرزندش حجّت است، گفت: يا رسول اللَّه! پس اسم او چيست؟ رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: نامش برده نمي‏شود، تا اين‏که خداوند او را آشکار گرداند. جندل گفت: اي رسول خدا! ما ياد آن‏ها را در تورات يافته‏ايم و البته موسي بن عمران‏عليهما السلام به تو و جانشينان بعد از تو از خاندانت به ما مژده داده است. سپس رسول خدا صلي الله عليه وآله اين آيه را تلاوت کرد: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَُيمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضي لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً»؛ [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] خداوند کساني که از شما ايمان آورده و کارهاي نيک انجام داده‏اند، وعده داده که البته آنان را در زمين جايگزين خواهد ساخت، همچنان‏که آنان را که پيش از ايشان بودند، به خلافت رسانيد. و به راستي که دينشان را که برايشان پسنديده مُکنت خواهد داد و پس از ترسشان، به جاي آن، امنيّتشان خواهد بخشيد...» آن‏گاه جندل گفت: اي رسول خدا! ترس آن‏ها چيست؟ فرمود: اي جندل! در زمان هر يک از آنان کسي هست که متعرّض او شود و اذيتش کند، پس هرگاه خداوند خروج قائم ما را تعجيل فرمايد، زمين را پر از قسط و عدل سازد، همچنان که از ستم و ظلم آکنده باشد. سپس رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: خوشا به حال صبر کنندگان در زمان غيبت! و خوشا به حال کساني که بر شيوه آنان پايدار مانند! آن‏هايند که خداوند در کتابش آنان را وصف نموده و فرموده: «اَلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالغَيْبِ»؛ [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] آنان که به غيب ايمان دارند. و فرموده: «أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ المُفْلِحُونَ»؛ [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] آن‏ها حزب خدايند، توجّه کنيد که البته حزب خداوند رستگارانند. ابن الاسفع [روايت کننده اين خبر از جابر بن عبداللَّه] گويد: سپس جندل بن جناده تا زمان حضرت حسين بن علي‏عليهما السلام زندگي کرد، آن‏گاه به طائف رفت، پس از آن، نعيم بن ابي قيس برايم گفت که: در طائف بر او وارد شدم در حالي که بيمار بود، سپس شير درخواست کرد و آن را آشاميد و گفت: اين‏چنين رسول خدا صلي الله عليه وآله به من وعده فرموده که: آخرين توشه‏ام از دنيا آشاميدني شير باشد. آن‏گاه درگذشت - خداي تعالي رحمتش کند - و در طائف در جايي که به «کوراء» معروف است، دفن شد. [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] .
    15 - فاضل متبحّر نوري‏رحمه الله در کتاب «مستدرک الوسائل» به نقل از کتاب «الغيبه» شيخ ثقه جليل فضل بن شاذان روايت آورده، از محمد بن عبد الجبّار که گفت: به سرورم حضرت حسن بن علي امام عسکري‏عليه السلام عرضه داشتم: اي فرزند رسول خدا فدايت شوم! دوست مي‏دارم که بدانم چه کسي امام و حجّت خداوند بر بندگانش بعد از تو است؟ فرمود: امام و حجّت بعد از من پسرم، همنام رسول خدا صلي الله عليه وآله و هم‏کنيه او است، آن‏که خاتم حجّت‏هاي الهي و خلفاي او مي‏باشد... تا اين‏که فرمود: پس براي احدي روا نيست که پيش از خروجش او را به نام يا کنيه‏اش بخواند. [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ].
    16 - در مستدرک از همان کتاب آمده که گفت: ابراهيم بن محمد بن فارس نيشابوري برايمان حديث گفت: هنگامي که والي عمرو بن عوف در پي کشتنم برآمد، و او مردي سخت‏دل و نسبت به کشتن شيعيان حريص بود و اين خبر که به من رسيد، ترس شديدي مرا فرا گرفت، با خانواده و دوستانم خداحافظي کردم و به سوي خانه حضرت ابومحمد (امام عسکري‏عليه السلام) رهسپار شدم، تا با آن جناب هم وداع نمايم و به فکر فرار کردن بودم، پس هنگامي که بر آن حضرت وارد شدم، پسري ديدم در کنارش نشسته که صورتش همچون ماه شب چهارده درخشان بود، از نور و درخشندگي‏اش متحيّر ماندم و نزديک بود که ترس و قصدِ فرار خودم را فراموش کنم. پس [آن پسر] به من فرمود: فرار مکن که به راستي خداي - تبارک و تعالي - به زودي شرّ او را از تو دفع خواهد کرد. بر حيرتم افزوده شد و به حضرت ابومحمدعليه السلام عرض کردم: اي سرور من! خداوند مرا فداي تو گرداند! او کيست که از آنچه در خاطرم بود خبر داد؟ فرمود: او پسرم و جانشين بعد از من است و هم او است آن‏که غايب مي‏شود غيبتي طولاني و پس از پُر شدن زمين از جور و ظلم آشکار مي‏گردد و آن را آکنده از قسط و عدل مي‏سازد. پس درباره اسم او پرسيدم، فرمود: او همنام و هم‏کينه رسول خدا صلي الله عليه وآله است و براي احدي روا نيست که او را به نام و يا کنيه‏اش بخواهد، تا اين‏که خداوند دولت و حکومتش را ظاهر گرداند، پس اي ابراهيم! آنچه امروز از ما ديدي و شنيدي جز از اهلش پنهان بدار. ابراهيم گويد: آن‏گاه بر آن دو بزرگوار و بر پدرانشان درود فرستادم و در حالي که فضل خداي تعالي را پشتوانه خويش نموده و به آنچه از حضرت صاحب‏عليه السلام شنيده بودم، اعتماد داشتم بيرون شدم...». [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] .
    مي‏گويم: اين‏ها قسمتي از اخبار بود که بر حرام بودن ياد اسم شريف آن حضرت دلالت دارد و بخشي از آن‏ها را به خاطر پرهيز از اطاله سخن نياورديم. و اين اخبار - چنان‏که ديديد - بر دو گونه مي‏باشند؛ گونه‏اي از آن‏ها دلالت دارند بر حرام بودن ياد اسم مورد بحث، چه در مجامع و چه در غير آن‏ها، خواه در حال تقيّه و ترس باشد، يا در غير آن حال باشد و چه در غيبت صغري باشد و چه در غيبت کبري. گونه ديگر از آن روايات، حرمت را به مجامع اختصاص داده‏اند و اين‏که آن اسم شريف را به طور علني و آشکار ياد نمايند. و اين‏گونه از احاديث منظور آن گونه ديگر را بيان مي‏کنند، اطلاق‏هاي آن اخبار را مقيّد مي‏سازند [به اين‏که در مجامع و مجالس به طور علني آن اسم مقدس ذکر گردد] ، و شاهد بر اين، قرائن آينده است از جمله: منعقد شدن اجماع منقول در سخن محقق دامادرحمه الله بر تحريم مي‏باشد، که اين اجماع در خصوص مجامع به طور علني و آشکار است. اگر بگوييد: ممکن است اين اخبار منظورشان حال تقيّه و ترس باشد، به قرينه بعض اخبار ديگر، پس جايز نيست که در غير آن مورد، آن‏ها را سرايت دهيم؟ مانند آنچه در «اصول کافي» از علي بن محمد از ابوعبد اللَّه صالحي روايت شده که گفت: «بعضي از اصحاب ما پس از درگذشت حضرت ابومحمد امام عسکري‏عليه السلام از من خواستند که از اسم و جايگاه حضرت صاحب الامرعليه السلام سؤال نمايم، پس جواب بيرون آمد که: اگر بر اسم، آن‏ها را دلالت دهي، آن را شايع مي‏کنند و اگر منزلگاه را بدانند، آن را نشان خواهند داد. [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]. و مانند آنچه در «کمال الدين» از عبد اللَّه بن جعفر حميري، از محمد بن عثمان عَمْري ضمن حديثي روايت آمده، که حميري به او گفت: تو جانشين حضرت ابومحمد امام عسکري‏عليه السلام را ديده‏اي؟ جواب داد: آري. به خدا سوگند!... تا آن‏جا که گويد: گفتم: پس اسم [او را بگو] ؟ گفت: بر شما حرام است که از آن بپرسيد و من اين را از خود نمي‏گويم و براي من روا نيست که حلال و حرام کنم و ليکن از خود او است، چون نزد زمامدار چنين ثابت شده که حضرت ابومحمدعليه السلام درگذشت در حالي که فرزندي از او به جاي نماند... تا اين‏که گفت: و اگر اسم گفته شد، جستجو واقع مي‏گردد، از خداوند پروا کنيد و از اين کار دست بکشيد. [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] . مي‏گويم: آنچه در اين دو خبر و مانند اين‏ها آمده، وجه تشريع حکم و بيان حکمت نهي از بردن آن نام مقدس است، همچنان‏که حکمت تشريع غسل جمعه اين بود که تا مردم از بوي زير بغل انصار اذيت نشوند - به طوري که در کتاب «فقيه» و غير آن روايت شده - پس همان‏طور که بر اثر منتفي شدن آن حکمت، دستور غسل جمعه برداشته نمي‏شود، هم‏چنين با منتفي شدن اين حکمت، دستور حرمت نام بردن آن حضرت از بين نمي‏رود. اگر بگوييد: ظاهر علّتي که در روايت دوم بيان شده، آن است که ترس علت حرام شدن است، پس اگر ترس برداشته شود حکم نيز برداشته مي‏شود؟ مي‏گويم: نمي‏توان آن را بر علّت حقيقي حمل کرد، به خاطر چند وجه:
    اوّل: اين‏که نظير اين عبارت در چندين مورد وارد شده و علماي ما آن‏ها را بر حکمت وضع حکم حمل کرده‏اند، بنابراين روايت مزبور در آنچه ادعا شده، ظهور ندارد. البته اگر نصّي در منحصر بودن علّت تحريم چيزي به طور خصوص وارد شود، جايز است که از عموم تحريم دست برداريم، و اين امر در اينجا معلوم نيست آن‏طور باشد، به جهت اين‏که تصريحي در آن نيست و علم نداريم که علّت حکم به هنگام ترس و تقيّه منحصر باشد، چنان‏که ان شاء اللَّه تعالي خواهي دانست.
    دوم: اين‏که اگر همين جهت علّت بود، پيغمبر صلي الله عليه وآله از ياد کردن نام آن جناب براي جندل خيبري خودداري نمي‏کرد و نيز امام صادق‏عليه السلام اصحاب خود را از ياد نمودن نام شريفش نهي نمي‏فرمود؛ زيرا که در آن زمان‏ها راجع به اين امر تقيّه‏اي نبود، چون هنوز حضرت مهدي - عجّل اللَّه فرجه الشريف - متولد نشده بود. و آنچه احياناً پنداشته مي‏شود که: از امامان‏عليهم السلام در مورد نهي از بردن نام آن و حرام بودن و حلال نبودن آن رسيده، خبر از حال کساني است که در زمان حضرت حجّت‏عليه السلام هستند، به اين‏که بردن نام آن حضرت به جهت تقيّه و ترس بر آن‏ها حرام است، چنين پنداري بسيار دور از حقيقت و در نهايت سستي و بي‏پايگي است، چون ظاهر از فرمايش امامان، آن است که در مقام بيان حکم بوده‏اند، اضافه بر اين‏که اين پندار در بعضي از نصوص ياد شده ممتنع مي‏باشد، مانند فرموده آن حضرت‏عليه السلام که: «هيچ کس جز کافري نام او را نبرد».
    سوم: اين‏که اگر علّت اين حکم تقيّه بود، اصلاً روا نمي‏بود که اسم شريفش را آشکار سازند، با اين‏که اخبار بسياري از طرق خاصّه و عامّه دلالت دارند بر اين‏که پيغمبر صلي الله عليه وآله با صراحت فرموده: «نام او نام من و کنيه‏اش کنيه من است». که بدين وسيله نام شريفش را شناسانده‏اند.
    چهارم: اين‏که اگر علّت نهي از بردن اسم، فقط ترس و تقيّه بود، مي‏بايست که با هيچ نام و لقبي اصلاً ياد نشود، چون که بايد علّت حکم را در تمام مواردش شمول داد، تا اين‏که دشمنان او را نشناسند، در صورتي که آن حضرت‏عليه السلام با القابش بيش از اسمش معروف بوده است، به ويژه لقب مهدي‏عليه السلام و عامّه آن جناب را با لقب و نسبش مي‏شناختند و هيچ خبري در مورد نهي از ذکر غير از اين اسم شريف نقل نشده، بلکه منع در توقيع آتي و غير آن به ياد نمودن خصوص نام آن حضرت اختصاص داده شده، پس اين دليل بر آن است که علّت حرام بودن امري است که بر ما پوشيده مانده و امير المؤمنين‏عليه السلام به اين معني اشاره فرموده، در خبري که در کمال الدين از آن حضرت روايت شده است.
    پنجم: اين‏که اگر حرمت در محدوده ترس و تقيّه قرار داشت، درست نبود که ظهور آن حضرت آخرين وقت براي آن قرار داده شود، چون که تقيّه گاهي هست و گاهي نيست.
    ششم: آنچه دانستي که خضرعليه السلام از بردن نام شريف آن حضرت خودداري نمود، با اين‏که اصلاً در آن مجلس ترسي وجود نداشت.
    هفتم: آنچه محقّق نوري‏رحمه الله يادآور شده که: در قسمتي از اخبار منع از نام بردن تصريح به اين است که آن حضرت همنام پيغمبر مي‏باشد، که شنونده راوي اسم را شناخته است، پس اگر تقيّه از خود آن شخص بوده که او آن اسم را شناخت. و اگر تقيّه از ديگري بوده، وجهي ندارد که در اين مجلس آن را ذکر نکند، بلکه لازم بود به راوي تذکّر دهند که در مجلس ديگري آن اسم را نبرد.


  8. #87
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    ...

    هشتم: اين‏که ناميده شدن به اسم محمد صلي الله عليه وآله در حضرت قائم‏عليه السلام منحصر نيست تا ياد کردن آن حضرت به آن اسم مورد نهي واقع گردد، براي اين‏که دشمنان او را نشناسند، بلکه اگر علّت اين حکم ترس بود، مي‏بايست نهي مي‏شد از اين‏که آن جناب با عنوان حجّت و صاحب الغيبه و مانند اين‏ها ياد شود، زيرا که پيش از آن حضرت، کسي به اين عناوين ناميده نشده است، بلکه لازم بود که آن جناب با عنوان ابن العسکري نيز ياد نگردد، زيرا که اين نحوه ياد کردن صراحت دارد در اين‏که او زنده و باقي است، پس دشمنان به جستجويش برمي‏خيزند. و از اينجا روشن مي‏شود که قول به اختصاص داشتن حرمت به زمان غيبت صغري ضعيف است، چون که اگر ترس و تقيّه علّت اين حکم بود مي‏بايست از ياد کردن القاب مخصوص آن حضرت نيز نهي مي‏شد. جان کلام اين‏که: حرام بودن ياد اسم شريف، به ترس يا عدم آن بستگي ندارد، برخلاف ساير نام‏ها و القاب آن جناب که جواز يا حرمت آن‏ها پيرامون ترس و تقيّه دور مي‏زند که هر گاه جاي تقيّه باشد ذکر آن‏ها جايز نيست و در صورتي که تقيّه نباشد جايز است، و همچنين در مورد بردن نام ساير امامان‏عليهم السلام حکم همين‏طور است، پس همه امامان‏عليهم السلام در اين حکم مساوي هستند، چنان‏که روايات بر آن دلالت دارد، و اين وجه در اينجا به ذهن رسيد، که توضيح و بيان بيشتري در مورد آن به زودي خواهد آمد ان شاء اللَّه تعالي. و امّا بعضي از وجوه گذشته را محقّق نوري‏رحمه الله يادآور شده است. بنابراين از مطالعه تمام اين وجوه و امور براي فقيه زبردست يقين حاصل مي‏شود به اين‏که ترسي که در دو خبر ياد شده اشاره گرديده، حکمت قرار دادن اين حکم است نه علّت آن. گذشته از اين‏که حمل کردن روايات بر تقيّه خلاف اصل است، زيرا که شيوه ظاهر عقلا و اهل زبان چنين است که در محاورات و گفت و شنودهايشان درصدد بيان حکم واقعي مي‏باشند، پس منصرف نمودن سخن به غير آن، نيازمند به دليل صريحي است که موجب دست برداشتن از عمومات بسيار گردد که در اين مورد چنين دليلي وجود ندارد. و نيز قول به تحريم مطلق - چنان‏که دانستي - مقتضاي ظهور عامّ مي‏باشد، پس تخصيص دادن آن (حرمت) به پاره‏اي از افراد آن (موارد ترس و تقيّه و...) بيرون کردن عام از ظاهر آن است بدون اين‏که دليلي بر آن بوده باشد. و باز [اشکال ديگر اين‏که] اختصاص دادن حرمت به حال ترس و تقيّه مايه خارج کردن بيشتر افراد از عنوان عامّ است و جايز نبودن آن بر اهل تدبّر و دقّت پوشيده نيست. اکنون که اين نکات را دانستي، مي‏گويم: آنچه ما اختيار کرديم که حرمت آن اسم شريف معهود آن حضرت - عجّل اللَّه فرجه الشريف - را ياد کردن به مجالس و مجامع اختصاص دارد، به چند امر تأييد مي‏گردد:
    يکم: اين‏که در احاديث معراج يک خبر هم نقل نشده که خداوند - جلّ جلاله - به نام حضرت مهدي - روحي فداه - تصريح کرده باشد، چنان‏که بر پژوهنده مخفي نمي‏ماند.
    دوم: اين‏که در احاديث نبوي - با همه بسياري و تظافري که دارند - يک حديث هم نقل نشده که پيغمبر صلي الله عليه وآله اسم شريف آن حضرت - عجّل اللَّه فرجه الشريف - را تصريح کرده باشد، بلکه با القابش او را ياد مي‏نمود، يا اين‏که مي‏گفت: نام او نام من و کنيه‏اش کنيه من است. و اين دو وجه را محدّث نوري‏رحمه الله يادآور شده که هر دوي آن‏ها قابل مناقشه است.
    سوم: اجماع منقولي که در سخنان سيّد محقّق داماد موجود است که بد نيست سخنش را - همان‏گونه که يکي از اوتاد - براي تأييد و استشهاد حکايت نموده، بياوريم. وي - که خداي تعالي رحمتش کند - در کتاب «شرعة التسمية في زمان الغيبة» گويد: شيوه دين و راه و رسم مذهب چنين است که براي احدي از مردم در اين زمان - يعني زمان غيبت - تا آن‏گاه که هنگام فرج فرا رسد و خداوند سبحان براي وليّ و حجّت خود بر خلقش و بپاخاسته به امرش و منتظر حکمش به ظهور و خروج، حلال نيست که نام و کنيه آن جناب - صلوات اللَّه عليه - را در ميان مجمعي و انجمني به طور آشکار ياد کند، اسم شريفش را بلند بگويد و کنيه گرامي‏اش را به طور علني ياد نمايد. و شيوه مشروعي که از بزرگان دين - صلوات اللَّه عليهم أجمعين - به دستمان رسيده، نسبت به ياد کردنمان از آن حضرت، تا مادامي که غيبتش باقي است، آن‏که: از ذات مقدسش با القاب قدسيه‏اش کنايه آوريم، مانند: «الخَلَفُ الصّالِحُ وَالإِمامُ القآئِمُ وَالمَهْدِيُّ المُنْتَظَرُ وَالحُجَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍعليهم السلام» و کنيه را بگوييم و همه هم‏کيشان گذشته ما و اساتيد پيشينمان که در ضبط آثار شرع و حفظ شعاير دين از ما پيش‏کسوت‏تر بوده‏اند - رضوان خداوند بر همه آنان باد - بر اين امر متّفقند، و رواياتي که نصّ بر اين معني است از امامانِ معصوممان - صلوات اللَّه عليهم أجمعين - به طور متظافر رسيده است و کسي اين دستور را انکار نمي‏دارد، مگر آن‏هايي که در احکام و اخبار، تصوّرشان ضعيف و اطّلاعشان از دقايق و اسرار اندک مي‏باشد و جز کوته‏فکراني که درجه فقه و مرتبه علمشان همين مقدار است که بهره‏اي از خبرگي به اسرار نهاني مراسم شريعت و نشانه‏هاي سنّت ندارند و بينشي در حقايق قرآن حکيم و بهره‏اي از شناخت رازهاي نهفته در احاديث مراکز هبوط وحي و معادن حکمت و جايگاه‏هاي نور و حافظان دين و حاملان سِرّ و گنجوران علم خداوند عزيز سپرده شده، برايشان نيست. [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] .
    چهارم: شيوه همه اهل ايمان در تمام شهرها و بلاد، در هر زمان بر تصريح نکردن به نام مولايمان صاحب الزمان‏عليه السلام ثابت است، به طوري که از هيچ يک از آنان گفته و شنيده نشده که به اسم شريف آن جناب در محفلي از محافل و مجمعي از مجامع تصريح کنند و چون اين امور را به نصوص صحيح ياد شده منظم نماييم، موجب مي‏گردد که به حرام بودن تصريح به اسم شريف مولايمان در مجمعي از مجامع مردم اطمينان يابيم و خدا دانا و نگهدارنده از لغزش‏ها است.
    گونه هفتم: ياد کردن اسم شريف آن حضرت در غير مجامع براي خواصّ (شيعيان) - که خداوند از آنان خشنود باد - جواز اين‏گونه به واقع نزديک‏تر است، به جهت ورود اخبار متعدّدي که همديگر را تقويت مي‏کنند به ذکر اين اسم شريف، که در فعل و تقرير ائمه اطهارعليهم السلام آمده است، از جمله: حديث لوح است که به سند معتبري در «اصول کافي» و «کمال الدين» [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] و کتب معتبر ديگر روايت شده، ما آن را به روايت ثقة الاسلام کليني [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] در «اصول کافي» مي‏آوريم که به سند خود، از حضرت ابي عبد اللَّه امام صادق‏عليه السلام است که فرمود: پدرم به جابر بن عبد اللَّه انصاري فرمود: مرا با تو کاري است، پس کدام وقت بر تو آسان باشد که به تنهايي تو را ملاقات نمايم و درباره آن از تو بپرسم؟ جابر به او عرضه داشت: هر وقت که دوست داشته باشي. پس در يکي از روزها، در جاي خلوتي با او نشست و به او فرمود: اي جابر! مرا خبر ده از لوحي که در دست مادرم فاطمه دختر رسول خدا صلي الله عليه وآله ديدي و آنچه مادرم به تو خبر داد که در آن لوح نوشته شده است. جابر عرضه داشت: خداي را شاهد مي‏گيرم که بر مادرت فاطمه‏عليها السلام در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وارد شدم، پس او را به ولادت حسين‏عليه السلام تهنيت گفتم و در دستش لوح سبز رنگي مشاهده نمودم که به گمانم از زمرّد بود و در آن نوشته سفيدي شبيه رنگ خورشيد ديدم، پس به او گفتم: پدر و مادرم فدايت باد، اي دخت رسول خدا! اين لوح چيست؟ فرمود: اين لوحي است که خداوند آن را به رسول خدا صلي الله عليه وآله هديه فرموده، در اين لوح نام پدرم و نام همسرم و نام دو پسرم و نام جانشينان از فرزندانم هست. و پدرم آن را به عنوان مژدگاني به من داده است. جابر گفت: پس مادرت فاطمه‏عليها السلام آن را به من داد که آن را خواندم و از روي آن نسخه‏اي نوشتم. آن‏گاه پدرم به او فرمود: اي جابر! آيا آن نوشته را بر من عرضه مي‏داري؟ عرضه داشت: آري. پس پدرم با جابر به منزل او رفت، آن‏گاه جابر صفحه‏اي از پوست بيرون آورد. [پدرم] به او فرمود: اي جابر! در نوشته‏ات نگاه کن تا بر تو بخوانم [و بداني که من از آن آگاهم] پس جابر در نسخه‏اش نگريست و پدرم آن را بر او خواند، پس هيچ حرفي را برخلاف آن نخواند، آن‏گاه جابر گفت: خداوند را گواه مي‏گيرم که همين‏طور در لوح نوشته ديدم: بنام خداوند بخشنده مهربان. اين نوشته‏اي است از خداي عزيز حکيم براي محمد پيغمبر و نور و سفير و دربان (واسطه ميان خالق و مخلوق) و راهنما به سوي او، که آن را روح الامين (جبرئيل) از نزد پروردگار عالميان نازل نموده است. اي محمد! اسم‏هاي مرا بزرگ شمار و نعمت‏هايم را سپاس بگذار و عنايات مرا انکار مدار، به درستي که منم خداوند که هيچ معبود حقي جز من نيست، درهم کوبنده ستمگران و به دولت رساننده مظلومان و جزا دهنده روز قيامت، همانا منم خدايي که جز من معبود حقّي نيست، پس هر آن‏که جز به فضل [و احسان] من اميد داشت و يا جز از عدالت من ترسيد، او را عذاب کنم عذاب کردني که هيچ کس از عالميان را چنان عذاب نکرده باشم، پس [تنها] مرا عبادت کن و بر من توکّل بنماي. به درستي که من هيچ پيغمبري برنيانگيختم تا اين‏که روزگارش را کامل نمايم و دورانش سپري نگردد مگر اين‏که براي او وصيّ [و جانشيني] قرار دادم، و البته تو را بر پيغمبران برتر داشتم و وصيّ تو را بر ساير اوصيا برتري دادم و تو را به دو شيرزاده و نواده‏ات حسن و حسين گرامي داشتم، پس حسن را بعد از پايان گرفتن دوران [جانشيني] پدرش، کانون علم خود ساختم و حسين را گنجينه‏دار وحي خويش قرار دادم و او را به شهادت گرامي داشتم و فرجامش را به سعادت رساندم، که او برترين شهيدان و درجه‏اش بالاترين درجات آنان است، کلمه تامّه خود را با او قرار دادم و حجّت رساي خويش را نزد او سپردم، به سبب عترت او پاداش و کيفر دهم. اوّلين آن‏ها علي، سرور عبادت کنندگان و زينت دوستان گذشته من است و پسرش شبيه جدّ پسنديده‏اش محمد، آن شکافنده علم من و کانون حکمت من. و ترديد کنندگان درباره جعفر هلاک مي‏شوند، هر کس او را رد کند چنان است که مرا رد کرده باشد، به تحقيق اين گفته از من است که همانا جايگاه جعفر را گرامي خواهم داشت و او را از جهت پيروان و ياران و دوستانش خشنود خواهم ساخت، بعد از او موسي است که (در عهد او) فتنه بسيار تاريکي فرا گيرد، زيرا که رشته وجوب اطاعتم گسسته نمي‏شود و حجّتم پوشيده نمي‏ماند و همانا دوستان من با جام سرشار سيراب گردند، هر کس يکي از ايشان را رد کند، همانا نعمت مرا رد کرده باشد و هر آن‏که يک آيه از کتاب مرا تغيير دهد، البته بر من تهمت زده است. و پس از سپري شدن دوران بنده و دوست و برگزيده‏ام موسي، واي بر مُفتريان و منکران علي، وليّ و ياور من و آن کسي که بارهاي سنگين نبوّت را بر دوش او خواهم نهاد و شايستگي‏اش را در پذيرش و انجام آن مسؤوليت‏ها امتحان خواهم کرد، او را پليدي گردنکش به قتل مي‏رساند، در شهري که بنده صالح (ذو القرنين) بنا نهاده، در کنار بدترين مخلوقم (هارون) دفن مي‏شود، اين گفته من حق است که او را به وجود محمد فرزند و جانشين و وارث علمش شادمان نمايم، که او معدن علم من و محلّ راز و حجّتم بر خلق مي‏باشد، هيچ بنده‏اي به او ايمان نياورد، مگر اين‏که بهشت را جايگاهش قرار دهم و او را در مورد هفتاد تن از خاندانش شفاعت دهم، که تمامي آن‏ها سزاوار آتش شده باشند و پايان کارش را به سعادت براي فرزندش علي وليّ و ياور و گواه بر آفريدگانم و امين بر وحي‏ام خواهم ساخت و از او دعوت کننده به راهم و گنجينه‏دار علمم حسن را متولد خواهم کرد و آن را به پسرش (م ح م د) که رحمت براي عالميان است به کمال خواهم رسانيد. قامت بلند و باصلابت موسي و درخشش و خوش‏نمايي عيسي و صبر و شکيبايي ايّوب در او است، پس در زمان [غيبت] او دوستانم خوار مي‏شوند و سرهايشان هديه مي‏گردد، همچنان‏که سرهاي ترک‏ها و ديلم‏ها هديه مي‏شود، پس کشته و سوزانده مي‏شوند و ترسان و وحشت‏زده خواهند بود، زمين با خونشان رنگين مي‏گردد و شيون و ناله عزا از زنانشان بلند مي‏شود، آنان به حق دوستان منند، به وجود آن‏ها هر فتنه سياه گمراه کننده را دفع مي‏نمايم و به سبب آن‏ها زلزله‏ها را برطرف مي‏سازم و غل و زنجيرها را دور مي‏کنم، بر آنان درودها و رحمت خاصّ پروردگارشان است و آنانند هدايت شدگان.


  9. #88
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    ...
    عبد الرحمن بن سالم گويد: ابوبصير گفت: اگر در تمام زمانت جز اين حديث چيز ديگري نشنيده‏اي، همين تو را بسنده است، پس آن را جز از اهلش حفظ کن.
    و از جمله روايتي است که شيخ صدوق‏رحمه الله در «کمال الدين» [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] از محمد بن ابراهيم بن اسحاق طالقاني‏رحمه الله آورده، از حسن بن اسماعيل، از ابوعمرو سعيد بن محمد بن نصر قطّان، از عبيد اللَّه بن محمد السلمي، از محمد بن عبدالرحمن، از محمد بن سعيد، از عباس بن ابي عمرو، از صدقة بن ابي موسي، از ابي نضره که گفت: چون امام ابوجعفر محمد بن علي باقرعليه السلام به حال احتضار رسيد، پسرش امام صادق‏عليه السلام را فراخواند و عهدي (=فرمان امامت) را به او تسليم کرد، برادرش زيد بن علي بن الحسين به او گفت: اگر نسبت به من، همانند حسن و حسين‏عليهما السلام رفتار کني [امامت را به من بسپاري] اميد است که کار خلافي انجام نداده باشي. فرمود: اي ابوالحسن! به درستي که امانت‏ها به مثال‏ها نيست و عهدها به نوشته‏ها بستگي ندارد، بلکه فقط اموري است که از حجّت‏هاي خداوند - تبارک و تعالي - از پيش رسيده است. سپس جابر بن عبد اللَّه را فراخواند و به او فرمود: اي جابر! براي ما بازگو کن آنچه را در صحيفه ديدي، پس جابر گفت: آري. اي ابوجعفر باقر! بر بانويم حضرت فاطمه‏عليها السلام وارد شدم تا او را به ولادت حسن‏عليه السلام تبریک بگويم، که ديدم صفحه‏اي از دُرّ سفيد در دست دارد، عرضه داشتم: اي سيده زنان! اين صفحه چيست که نزد شما مي‏بينم؟ فرمود: در آن نام‏هاي امامان از فرزندانم هست. عرضه داشتم: به من بدهيد تا در آن نگاه کنم. فرمود: اي جابر! اگر نهي نبود اين کار را مي‏کردم، ولي نهي شده است که جز پيغمبر يا جانشين پيغمبر يا خاندان پيغمبر آن را دست بزند، اما براي تو اجازه هست که از بيرون آن درونش را ببيني. جابر گويد: پس آن را خواندم که در آن نوشته شده بود: «ابوالقاسم محمد بن عبد اللَّه المصطفي، مادرش آمنه بنت وهب؛ ابوالحسن علي بن ابي طالب المرتضي، مادرش فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف؛ ابومحمد حسن بن علي البرّ (=نيکوکار)؛ ابوعبد اللَّه الحسين بن علي التقي، مادرشان فاطمه دخت محمد صلي الله عليه وآله؛ ابومحمد علي بن الحسين العدل، مادرش شهربانويه دختر يزدگرد سوم؛ ابوجعفر محمد بن علي باقر، مادرش امّ عبد اللَّه دختر حسن بن علي ابي طالب؛ ابوعبد اللَّه جعفر بن محمد صادق، مادرش امّ فروه دختر قاسم بن محمد بن ابي‏بکر؛ ابوابراهيم موسي بن جعفر الثقه، مادرش کنيزي است به نام حميده؛ ابوالحسن علي بن موسي الرضا، مادرش کنيزي است به نام نجمه؛ ابوجعفر محمد بن علي الزّکي، مادرش کنيزي است به نام خيزران؛ ابوالحسن علي بن محمد الامين، مادرش کنيزي است به نام سوسن؛ ابومحمد الحسن بن علي الرفيق، مادرش کنيزي است به نام سمانه و کنيه‏اش ام‏الحسن مي‏باشد؛ ابوالقاسم محمد بن الحسن که اوست حجّت خداوند متعال بر خلقش، آن‏که قائم است، مادرش کنيزي است به نام نرجس - درود خداوند بر همگي آنان باد -.
    شيخ صدوق‏رحمه الله گويد: اين حديث اين چنين است که حضرت قائم‏عليه السلام را نام برده، و آنچه من قائلم همان است که در مورد نهي از بردن نام آن حضرت روايت آمده است. و از جمله در مجلّد نهم بحار [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] به نقل از کتاب «الروضه» و کتاب «الفضائل» به سند مرفوعي از عبد اللَّه بن ابي اوفي، از رسول خدا صلي الله عليه وآله آورده که فرمود: چون خداوند ابراهيم خليل‏عليه السلام را آفريد، پرده از چشمش برداشت، پس به سوي عرش نگريست، آن‏گاه نوري مشاهده کرد، عرضه داشت، اي خداوند و سيّد من! اين نور چيست؟ فرمود: اين محمد برگزيده من است. ابراهيم گفت: اي خداوند و سيّد من! در کنارش نور ديگري مي‏بينم؟! فرمود: اي ابراهيم! اين علي ياور دينِ من است. پس گفت: اي خداوند و سيّد من! نور سومي در کنارش مي‏بينم؟! فرمود: اي ابراهيم! اين فاطمه است در کنار پدر و همسرش، او دوستانش را از آتش باز گرفته است. ابراهيم گفت: اي خداوند و سيّد من! دو نور ديگر هم در کنار آن سه نور مي‏بينم؟! فرمود: اي ابراهيم! اينان حسن و حسين هستند که در پي پدر و جدّ و مادرشان مي‏باشند. ابراهيم گفت: اي خداوند و سيّد من! نُه نور مي‏بينم که پيرامون اين پنج نور را گرفته‏اند؟! خداوند فرمود: اينان امامان از فرزندان آن‏هايند. ابراهيم پرسيد: اي خداوند و سيّد من! به چه [نام‏هايي] شناخته مي‏شوند؟! فرمود: اي ابراهيم! اوّلين آنان علي بن الحسين است، و محمد فرزند علي، و جعفر فرزند محمد، و موسي فرزند جعفر، و علي فرزند موسي، و محمد فرزند علي، و علي فرزند محمد، و حسن فرزند علي، و محمد فرزند حسن که قائم مهدي است. ابراهيم عرضه داشت: اي خداوند و سيّد من! نورهايي پيرامون ايشان مي‏بينم که شمار آن‏ها را کسي جز تو نمي‏داند؟! فرمود: اي ابراهيم! آن‏ها شيعيان و دوستانشان هستند. گفت: خداوندا! به چه نشانه‏هايي شيعيان و دوستانش شناخته مي‏شوند؟! فرمود: به خواندن پنجاه و يک رکعت نماز و بلند گفتن: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» و قنوت گرفتن پيش از رکوع و سجده شکر و انگشتري به دست راست کردن. ابراهيم گفت: خداوندا! مرا از شيعيان و دوستانشان قرار ده، خداوند فرمود: البته تو را چنين قرار دادم، پس درباره او خداوند اين آيه را نازل فرمود: «وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَاِبْراهِيمَ - إِذْ جآءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»؛[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] و به درستي که از شيعيان او ابراهيم است، که با دلي پاک از هرگونه آلايش به پروردگار ايمان آورد.
    و از جمله نيز، در مجلّد نهم بحار [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] از غيبت شيخ طوسي، از رسول خدا صلي الله عليه وآله روايت مسندي آورده که: «وصيّتي که امير المؤمنين‏عليه السلام به املاي رسول خدا نوشته، و پيغمبر امر فرمود که هر امامي آن را به امام بعد از خود تحويل دهد، تا آن‏جا که فرموده: پس چون هنگام وفاتت رسد اين وصيّت‏نامه را به فرزندم حسن، آن نيکوکار بسيار صله‏کننده بسپار. و چون هنگام وفات او فرا رسد، آن را به فرزندم حسين شهيد، پاکيزه کشته [راه خدا] بسپارد. و چون وفات او فرا رسد، آن را به فرزندش سيد العابدين ذي الثّفنات (پيشاني و ساير مواضع سجده‏اش اثر سجده‏هاي بسيار و طولاني پينه مي‏بست) علي بسپارد. و چون وفاتش نزديک شود، آن را به فرزندش محمد، باقر العلم (شکافنده علم) بسپارد. و چون وفاتش نزديک شود، آن را به فرزندش جعفر صادق بسپارد. و چون هنگام وفات او فرا رسد، آن را به فرزندش موسي کاظم بسپارد. و چون وفات او نزديک گردد، آن را به فرزندش علي الرضا بسپارد. و چون وفاتش فرا رسد، آن را به فرزندش محمد مورد وثوق تقي بسپارد. و چون هنگام وفات او برسد، آن را به فرزندش علي ناصح بسپارد. و چون وفاتش نزديک شود، آن را به فرزندش حسن فاضل بسپارد. و چون هنگام وفاتش رسد، آن را به فرزندش محمد حفظ شده از آل محمدعليهم السلام بسپارد...».
    و از جمله: در «کفاية الأثر في النصوص علي الأئمة الاثني عشر» [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] به سند خود، از ابوهريره آورده که گفت: به رسول خدا صلي الله عليه وآله عرضه داشتم: براي هر پيغمبر جانشين و دو سبط بوده است، پس جانشين و دو سبط تو کيانند؟ پيغمبر صلي الله عليه وآله ساکت شد و به من جواب نداد. پس اندوهگين از خدمت آن حضرت رفتم و چون هنگام ظهر شد پيغمبر اکرم‏ صلي الله عليه وآله فرمود: نزديک بيا اي ابوهريره! من نزديک مي‏شدم و مي‏گفتم: پناه به خدا از خشم خدا و خشم رسول خدا. آن‏گاه رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: خداوند چهار هزار پيغمبر برانگيخت و آنان چهار هزار جانشين داشتند و هشت هزار سبط، سوگند به آن‏که جانم در دست او است! که من بهترين پيغمبرانم و جانشين من بهترين اوصيا و دو سبط من بهترين سبطها مي‏باشند. سپس فرمود: دو سبط من حسن و حسين بهترين سبطها مي‏باشند، دو سبط اين امّتند، و البته اسباط از فرزندان يعقوب بودند و آنان دوازده تن بودند و امامان بعد از من دوازده تن از خاندانم خواهند بود؛ علي‏عليه السلام نخستين ايشان است و اوسط آنان محمد، آخرينشان محمد، مهدي اين امت مي‏باشد، آن‏که عيسي پشت سرش نماز خواهد خواند، آگاه باشيد! که هر کس بعد از من به آنان متمسّک گردد، البته به ريسمان الهي چنگ زده است، و هر کس از دامان ايشان دست بکشد، از ريسمان خداوند جدا شده است. از جمله در «کفاية الاثر» [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] نيز به سند خود، از مفضّل بن عمر آورده، از امام صادق جعفر بن محمد، از پدرش محمد بن علي، از پدرش علي بن الحسين، از پدرش [حسين بن علي] ، از اميرالمؤمنين‏عليهم السلام که فرمود: رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: هنگامي که به [معراج] آسمان برده شدم، پروردگارم - جلّ جلاله - به من وحي فرمود: اي محمد! من به زمين نظري فکندم، پس تو را از آن برگزيدم و تو را پيغمبر قرار دادم و از اسم خودم براي تو اسمي برگرفتم، که من محمودم و تو محمد هستي. سپس بار ديگر نظري کردم و از آن [زمين] علي را برگزيدم و او را جانشين، خليفه و همسر دخترت قرار دادم و از براي او اسمي از اسم‏هايم برآوردم که من اعلي هستم و او علي است و فاطمه و حسن و حسين را از نور شما دو نفر قرار دادم، سپس ولايت آنان را بر فرشتگان عرضه نمودم، که هر کدام آن را پذيرفت نزد من از مقرّبين شد. اي محمد! اگر بنده‏اي مرا عبادت کند تا اين‏که بسان مشک خشک شده بشود، سپس در حالي که ولايت آنان را انکار کرده باشد [در قيامت] مرا ملاقات کند، او را در بهشتم جاي نخواهم داد و زير سايه عرشم نخواهم برد. اي محمد! آيا مي‏خواهي آنان را ببيني؟ گفتم: آري پروردگارا. خداي - عزّوجلّ - فرمود: سرت را بلند کن. پس چون سر برداشتم، ناگاه نورهاي علي و فاطمه و حسن و حسين و علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمد بن علي و علي بن محمد و حسن بن علي و (م ح م د) را که در ميان آنان ايستاده بود و همچون ستاره تابان مي‏درخشيد، ديدم. گفتم: اي پروردگار! اينان چه کساني هستند؟ فرمود: اينان امامان هستند و اين قائم است، حلالم را حلال و حرامم را تحريم مي‏نمايد و به وسيله او از دشمنانم انتقام مي‏گيرم و او مايه راحتي دوستان من است و او است آن‏که دل‏هاي شيعيانت را از ستمگران و منکران حق و کافران شفا مي‏بخشد.
    و از جمله شيخ صدوق‏رحمه الله در کتاب «کمال الدين» [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] به سند معتبر، بلکه صحيحي روايت آورده که: حضرت ابومحمد امام حسن عسکري براي بعضي از کساني که نام برد، گوسفند ذبح شده‏اي فرستاد و فرمود: اين از عقيقه پسرم محمد است. و از جمله محدّث عاملي‏رحمه الله در وسائل [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] به سند خود از صدوق‏رحمه الله از محمد بن عصام، از محمد بن يعقوب کليني، از علّان رازي، از بعضي از اصحابمان آورده که: چون کنيز حضرت ابومحمد امام عسکري‏عليه السلام حامله شد، آن حضرت به او فرمود: پسري را آبستن باشي که اسم او محمد است و او است قائم بعد از من. و از جمله نيز، در وسائل [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] به سند خود، از ابن بابويه، از محمد بن ابراهيم بن اسحاق طالقاني، از ابوعلي محمد بن همّام، از محمد بن عثمان عَمْري، از پدرش، از حضرت ابومحمد حسن بن علي امام عسکري‏عليه السلام ضمن خبري که آن حضرت در آن از پدرانش روايت کرده که: زمين از حجّت الهي بر خلقش خالي نخواهد ماند و اين‏که هرکس بميرد در حالي که امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهليت مرده است. چنين آمده. پس آن حضرت فرمود: اين مطلب ثابت است همان‏طور که روز ثابت است [قابل انکار نيست] . عرض شد: اي فرزند رسول خدا صلي الله عليه وآله! پس حجّت و امام بعد از تو کيست؟ فرمود: پسرم محمد، او است امام و حجّت بعد از من و هر کس در حالي بميرد که او را نشناخته باشد، به مرگ جاهليّت مرده است. و از جمله، مجلسي در باب ولادت [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] آن حضرت - عجّل اللَّه فرجه الشريف - از «کشف الغمّه»[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] روايت کرده است که ابن الخشّاب گفت: حديث گفت مرا ابوالقاسم طاهر بن هارون بن موسي العلوي، از پدرش، از جدّش که گفت: سرورم جعفر بن محمد امام صادق‏عليه السلام فرمود: خلف صالح از فرزندان من است و او است مهدي که اسمش «م ح م د» است و کنيه‏اش ابوالقاسم در آخرالزمان خروج مي‏کند....
    و چون اين را دانستي، مي‏گويم: مقتضاي جمع بين دو دليل، يعني اخباري که بردن نام آن حضرت را حرام مي‏شمارند و اخباري که جايز مي‏دانند، همان تفصيلي است که ما اختيار کرديم که در مجامع مردم حرام است و در غير آن‏ها جايز. چون اخبار جواز - چنان‏که مي‏بينيد - يا نقل فعل معصوم است و يا تقرير او. و در چنين اخباري عموم يا اطلاقي وجود ندارد که سبب شود از اخبار نهي کننده دست برداريم. بنابراين واجب است قدر متيقّن را بگيريم و دلايل حرمت را به همين مقدار تخصيص بزنيم، يعني به غير مجامع مردم و ياد کردن اسم شريف آن حضرت در مجامع، تحت عموم ادلّه حرمت باقي مي‏ماند. مؤيّد و مؤکّد آنچه ياد کرديم، دو توقيع شريف آن حضرت است که در کمال الدين [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] روايت شده، در يکي از آن‏ها آمده: ملعون است ملعون کسي که مرا در جمعي از مردم اسم ببرد. و توقيع ديگر چنين است؛ حديث گفت ما را محمد بن ابراهيم بن اسحاق طالقاني‏رحمه الله گفت: شنيدم ابوعلي محمد بن همام مي‏گفت: شنيدم محمد بن عثمان عَمْري‏رحمه الله مي‏فرمود: توقيعي صادر شد به خطّي که آن را مي‏شناسيم اين‏که: هر کس در ميان جمعي از مردم مرا به اسمم نام ببرد، لعنت خدا بر او باد. و نيز مؤيّد اين مطلب است آنچه در گفتار سيّد محقّق دامادرحمه الله از نظرتان گذشت، اين‏که علماي گذشته بر حرمت تصريح به اسم مبارک آن حضرت در ميان جمعي از مردم متّفقند. و نيز مؤيّد آن است اعتبار عقلي و عرفي، زيرا که تعبير کردن از شخص جليل در مجالس و محافل با القابش و تصريح نکردن به اسم خود نوعي احترام و تعظيم نسبت به آن شخص مي‏باشد و اين بر افراد عامّي پوشيده نيست، تا چه رسد به فضلا و علما. و خداوند به حقايق احکام دانا است. و نيز مؤيّد آن است که در حديث لوح ديديد حضرت امام باقرعليه السلام از جابر خواست که در جاي خلوتي او را ملاقات نمايد، بنابراين يادآوري اسم آن حضرت در ميان جمعي از مردم نبوده است. و باز مؤيّد آن است که اگر غير مورد ترس و تقيّه را به طور مطلق از عمومات ياد شده خارج بدانيم، تخصيص اکثر لازم مي‏آيد. و هم‏چنين مؤيّد آن است حديث حذيفة بن اليمان که در قسم چهارم همين عنوان يادآور شديم. اگر بگوييد: مي‏توان قايل شد که غير از مورد ترس و تقيّه به طور مطلق از عمومات ياد شده خارج است، چه در مجامع باشد و چه در غير آن‏ها، به جهت روايتي که شيخ صدوق در کتاب «کمال الدين» از امام ابوجعفر باقرعليه السلام، از پدرانش آورده که فرمود: امير المؤمنين‏عليه السلام بالاي منبر چنين فرمودند: در آخر الزمان، مردي از فرزندانم خروج خواهد کرد.... و حضرت قائم‏عليه السلام را توصيف کرد، تا آن‏جا که فرمود: او را دو نام است کي مخفي مي‏ماند و اسم ديگر علني مي‏باشد، امّا آن اسمي که مخفي مي‏ماند احمد است، و آن اسمي که علني مي‏باشد محمد....[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] که اين حديث بر جايز بودن تصريح به اين اسم شريف در مجامع مردم از جهت فعل و قول امام دلالت دارد، چون اميرالمؤمنين‏عليه السلام بر فراز منبر آن را تصريح فرموده: و آن اسمي که علني مي‏باشد محمد است. از اين روي مي‏توان گفت: آن اسمي که جايز نيست تصريح شود احمد است؟!
    مي‏گويم: نمي‏توان تنها به اين حديث عمومات حرمت را تخصيص داد، به چند وجه:
    اوّل: اين‏که سندش ضعيف است، چون اسماعيل بن مالک که در سند اين حديث واقع شده مجهول (=ناشناخته) است، و ابوالجارود - يکي ديگر از افرادي که در سند اين حديث واقع شده - رئيس گروه زيديه جاروديه است که از سيد بن طاووس نقل شده که درباره‏اش گفته: زياد بن المنذر نابيناي سرحوب مذموم است، هيچ شبهه‏اي در مذمّتش نيست، او به اسم شيطان «سرحوب» ناميده شد، شيطان کوري که ساکن دريا است. در کتاب‏هاي «نقد الرجال» و «منتهي المقال» به نقل از کشّي درباره ابوالجارود آمده: کور سرحوب، سرحوبيه از زيديه منسوب به او است و امام باقرعليه السلام او را به اين اسم ناميد. و ياد شده که «سرحوب» نام شيطان کوري است که در دريا زيست دارد و ابوالجارود نابينا و کوردل بود. سپس روايات متعددي در مذمّت و لعنت و دروغگويي او ياد کرده است و سيد تفرشي در «نقد الرجال» گويد: درباره او روايتي است که بر دروغگويي و کفر او دلالت دارد.
    دوم: اين‏که تصريح کردن امير المؤمنين‏عليه السلام به اين اسم آن حضرت بر فراز منبر دليل جايز بودن آن براي غير آن جناب نمي‏باشد، زيرا که ممکن است اين حکم به آن جناب اختصاص داشته، و نظاير آن بسيار است که بر اهل بصيرت پوشيده نيست، مانند داخل شدن در حال جنابت به مسجد پيغمبر صلي الله عليه وآله و اختصاص لقب امير المؤمنين به آن حضرت و جايز بودن ايثار با اين‏که اهل خانه‏اش در حال اضطرار بوده‏اند و غير اين‏ها که بر پژوهشگر در اخبار ائمه اطهار پوشيده نيست.
    سوم: اين‏که فرموده آن بزرگوار: و آن اسمي که علني مي‏باشد محمد است. دو احتمال دارد؛ يکي: اين‏که منظور آن است که امام زمان ما - عجّل اللَّه فرجه الشريف - دو اسم دارد که يکي از آن‏ها را مي‏شناسند و آن محمد است و ديگري را که احمد است، نمي‏دانند و اين را ما مشاهده مي‏کنيم. ديگر اين‏که: مقصود اعلان کردن اين اسم مبارک هنگام ظهور است که اخباري وارد شده به اين‏که در آن موقع به نام او و نام پدرش ندا مي‏گردد و اما احتمال اين‏که مراد از اسمي که جايز نيست به آن تصريح گردد «احمد» است، اين را هيچ کدام از علماي ما از صدر اول تاکنون نگفته، بلکه احتمال هم نداده‏اند و نيز حاملان و راويان احاديث - که اين روايات توسط آن‏ها به دست ما رسيده - هم اين احتمال را نياورده‏اند، چنان‏که بر کاوشگران پوشيده نيست.
    اگر بگوييد: ممکن است منظور از کلمه (ناس =مردم) در دو توقيع ياد شده، مخالفين باشند و اين قرينه باشد بر اين‏که حرمت مخصوص مورد ترس و تقيّه است، چنان‏که مؤلف وسائل [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] اين احتمال را ذکر کرده و استشهاد نموده به اين‏که واژه «ناس» در روايات بسيار آمده که خصوص عامّه منظور هستند؟ مي‏گويم: کلمه «ناس» در اخبار با قرينه بر آنان اطلاق گرديده و در اينجا قرينه‏اي بر آن نيست بنابراين از اخبار صحيحِ صريح به صِرف احتمال نمي‏توان دست برداشت. اگر بگوييد: در «مستدرک» از حسين بن حمدان روايت کرده که وي در کتابش از حضرت رضاعليه السلام خبري آورده که تصريح دارد به اين‏که ياد نمودن اسم شريف آن حضرت - که محلّ بحث است - و ساير نام‏ها و القاب آن جناب در صورت ايمني از ترس جايز مي‏باشد و علّت نهي از آن جز به خاطر ترس و تقيّه نيست. آن روايت چنين است که از علي بن الحسن بن فضّال، از ريّان بن الصلت آورده که گفت: از حضرت امام رضا علي بن موسي‏عليهما السلام شنيدم که مي‏فرمود: قائم مهدي‏عليه السلام فرزند فرزندم حسن است، کسي بعد از غيبتش بدنش را نمي‏بيند و اسمش را نبرد تا وقتي که آشکار شود و اسمش اعلان گردد که آن وقت هر کسي مي‏تواند نام او را ببرد. به آن حضرت عرضه داشتيم: اي سرور ما! اگر بگوييم: صاحب غيبت و صاحب زمان و مهدي جايز است؟ فرمود: همه اين‏ها مطلقاً جايز است و من شما را از تصريح کردن نام مخفي او از دشمنانمان نهي کردم که او را نشناسند. مي‏گويم نمي‏توان اين خبر را مورد عمل قرار داد به چند وجه؛
    يکم: اين‏که حسين بن حمدان ضعيف است، چنان‏که در کتاب «الوجيزه» آمده و در «نقد الرجال» از نجاشي آورده: حسين بن حمدان حضيني جنبلاني ابوعبد اللَّه، فاسد المذهب بوده، کتاب‏هايي دارد. همين مطلب نيز در «منتهي المقال» آمده است و به نقل از خلاصه در همان کتاب آمده؛ حسين بن حمدان جُنبلاني - به ضمّ جيم و سکون نون و باء - حُضَيني - به حاء مضمومه و ضاد و نون بعد از ياء - ابوعبد اللَّه مذهبش فاسد و دروغگو بوده، ملعون است به گفته‏هايش توجه نمي‏شود. و مانند همين سخن از رجال ابن داوود نقل شده، ولي او خصيني - به خاء و صاد و ياء و نون - ضبط کرده است. و از دلايل صحيح نبودن اعتماد بر او اين‏که عالم محقق نوري‏رحمه الله در اينجا بر اين روايت اعتماد ننموده، با اين‏که آن را در باب القاب حضرت حجّت - عجّل اللَّه فرجه الشريف - روايت کرده است و اين عالم جليل از بزرگان آگاهان به احوال راويان است، چنان‏که بر کسي که در کتاب‏هاي او نظر کند، پوشيده نمي‏ماند. خداوند تعالي به او بهترين پاداش را از جهت خدمت به اسلام و مسلمين عنايت فرمايد. بنابراين چه‏طور مي‏توان به مانند اين حديث تمسک نمود و عمومات ادلّه تحريم را از ظاهرشان منصرف کرد؟
    دوم: بر فرض که اين حديث از معصوم‏عليه السلام صادر شده باشد، در مطلب مورد بحث صراحت ندارد، در آن دقّت کنيد.
    سوم: اين‏که بر فرض که دلالت داشته باشد، بر منحصر بودن علّت تحريم در اين مطلب دلالت ندارد، تا به همان مورد که آن علّت وجود دارد بسنده شود، بلکه اين امر نمي‏تواند علّت حقيقي باشد، چون ضمير در فرموده آن حضرت: که او را نشناسند. اگر به اسم برگردد؛ يعني ياد کردن اين اسم جايز نيست، تا دشمنان آن اسم را نشناسند. اين برخلاف مقصود خواهد بود، زيرا که آن‏ها با اخبار بسياري که از پيغمبر و امامان‏عليهم السلام رسيده، که تصريح دارند که اسم او اسم رسول خدا است، آن اسم را شناخته‏اند که محمد است. و اگر ضمير به قائم‏عليه السلام برگردد؛ يعني: ياد کردن اين اسم جايز نيست، تا مبادا دشمنان بدانند که مقصود از اين اسم کيست. باز به دو وجه درست نيست؛
    وجه اوّل: اين‏که افرادي که محمد ناميده شده‏اند در هر زمان بسيار بوده و هستند، پس هرگاه يک شيعه به شيعه ديگري در مجلس دشمنان مثلاً بگويد: «محمّد فرمود» يا «محمد را ديدم» و منظورش امام زمانش باشد، دشمنان نمي‏دانند که منظور از اين اسم کيست و هيچ ترس و تقيّه‏اي در اين صورت نيست.
    وجه دوم: اين‏که اگر اين امر سبب حقيقي تحريم بود، واجب است که از ياد کردن آن حضرت‏عليه السلام با القاب مخصوصش مانند صاحب غيبت و صاحب الزمان و حجّت از آل محمدعليهم السلام نهي گردد، چون اگر يک نفر شيعه به يکي از هم‏کيشان خود، در مجلس دشمنان بگويد: صاحب غيبت يا حجّت آل محمد را ديدم، دشمنان خواهند فهميد که منظورش شخص خاصّ مي‏باشد، چون پيش از اين کسي به اين عناوين ناميده نشده است، تا کسي که آن جناب را با چنين عناويني ياد مي‏کند، بتواند بگويد: منظورم يکي از افراد مردم است، بلکه در اين صورت دشمن به تجسّس و تفحّص دست مي‏زند، تا صاحب آن نام مخصوص را بيابد، بنابراين مي‏بايست اين خبر را بيان حکمت حکم به حرمت بردن آن نام حمل نمود يا نوعي آن را تأويل کرد. اگر بگوييد: به طرز ديگري هم مي‏توان بين ادلّه دو طرف جمع کرد، به اين‏که اخبار حرمت را بر کراهت حمل کنيد، چنان‏که بعضي از بزرگان اين کار را کرده‏اند و مانند اين جمع در ابواب مختلف فقه بسيار است؟
    مي‏گويم: اين نحوه جمع کردن بين روايات در اينجا پسنديده نيست به خاطر چند وجه؛
    اوّل: اين‏که دليل‏هاي حرمت - چنان‏که دانستيد - قابل حمل بر کراهت نيست و اين واضح است.
    دوم: اين‏که در اينجا بر سر دو راهي تخصيص و مجاز قرار مي‏گيريم و در جاي خود ثابت شده که تخصيص از مجاز اولي است.
    سوم: اين‏که ادلّه جواز تنها اثبات مي‏کنند که در غير مجامع جايز است، چنان‏که توضيح داديم. بنابراين چگونه مي‏توان آن‏ها را به طور مطلق بر ادلّه حرمت مقدّم داشت؟
    چهارم: اين‏که اين جمع بر خلاف اجماع منقول و شهرتي است که قبلاً بيان شد.
    پنجم: حمل کردن اين گونه اخبار بر کراهت در صورتي است که دليل معتبري برخلاف آن‏ها بوده باشد، که آن دليل را مي‏بايست بر ظواهر ادلّه منع مقدّم داشت، ولي مطلب مورد بحث ما چنين نيست. پس راهي ندارد که ادلّه منع را از ظواهرشان منصرف بدانيم، چون دليلي در مقابل آن‏ها نيست، چنان‏که بر هرکس جنبه انصاف را رعايت کند و از تکلّف بپرهيزد، اين نکته پوشيده نمي‏باشد، پس به ياري خداوند تعالي و برکت اولياي او - سلام اللَّه عليهم أجمعين - تمام بودن مدّعاي ما ثابت گشت، والحمد للَّه أوّلاً وآخراً.
    چند تذکر:
    اوّل: از آنچه بيان کرديم دليل اقوال ديگر و پاسخ آن‏ها معلوم شد، ديگر با تکرار آن‏ها مطلب را طولاني نمي‏کنيم.
    دوم: بدون ترديد شايسته‏تر و محتاطانه‏تر آن است که در غير مجالس و مجامع نيز آن حضرت‏عليه السلام با القاب شريفش ياد گردد و اسم معهود ذکر نشود، تا از شبهه مخالفت با دستور شرع خلاص شويم و نيز اين خود، نوعي احترام و تعظيم امام‏عليه السلام است، بلکه اين روش در سخنان امامان و پيروان ايشان متداول بوده است.
    سوم: از بعضي از روايات گذشته چنين به دست آمد، که يکي از نام‏هاي شريف آن حضرت احمد مي‏باشد، اکنون اين سؤال پيش مي‏آيد که آيا ياد کردن آن حضرت در مجالس با اين اسم نيز حرام است، يا حرمت به همان اسم معروف يعني محمد اختصاص دارد؟ مؤلف «کفاية الموحّدين» تصريح کرده که فرقي بين آن‏ها نيست و هر دو در حرمت مساوي هستند و اين نظر را به مشهور نسبت داده است. ولي در اين گفته تأمّل است، چون اسم به همان معروف يعني محمّد منصرف مي‏باشد و سخن قايلين به حرمت نه نصّ است و نه ظاهر در حرمت ناميدن آن جناب به اسم‏هاي ديگر غير از محمد، بلکه احدي از علما را نمي‏شناسم که به حرمت ذکر اين اسم يعني احمد قايل شده باشد، هرچند به طور احتمال، ولي احتياط بهترين راه و خداي تعالي بهترين راهنما است.
    چهارم: آيا کنيه مبارک آن حضرت که همان کنيه جدّش رسول خدا صلي الله عليه وآله است، از لحاظ موضوع يا حکم به اسم شريفش ملحق مي‏باشد يا نه؟ بنابر احتياط، آري. ولي به طور جزم مي‏توان گفت: نه. زيرا که عنوان اسم بر غير لقب و کنيه منصرف است، چنان‏که از ملاحظه عرف عام که مبناي موضوعات احکام است، اين مطلب ظاهر مي‏باشد و آنچه در حديث خضر آمده که فرمود: از او به کنيه و نام تعبير نگردد. براي اثبات اين مطلب به تنهايي بسنده نيست، زيرا که احتمالاتي در آن هست، بنابراين اصل برائت بدون منافي باقي مي‏ماند و همين‏طور است اجماع منقول که به نظر علماي بزرگ اصول، براي اثبات حکمي به تنهايي کافي نيست، چنان‏که در علم اصول فقه اين مطلب بيان گرديده است، از همين روي محقق بزرگوارمان نوري - که خداي تعالي روانش را شاد و تربتش را پاک گرداند - حرمت را به همان اسم مبارک معهود مخصوص دانسته است، با همه اين‏ها کسي که شيوه احتياط پيشه کند، از راه راست برکنار نمانده و دور بودن از شبهه مخالفت در هر حال پسنديده است.

    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] وسائل الشيعه، 487:11 باب 33 ذيل 7 و 8.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] بحار الانوار، 32:5.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] مستدرک الوسائل، 380:2 ح 14.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] کمال‏الدين، 381:2 باب ذيل ح 5.
    • 5. [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] اصول کافي، 328:1 باب نص علي ابن محمدعليه السلام ح 13.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] اصول کافي، 333:1 ح 3.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] کمال‏الدين، 648:2 باب 56 ذيل 2.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] مستدرک وسائل، 380:2 ح 14.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] مستدرک وسائل، 381:2 ح 17.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] بحار الانوار، 184:53 ح 13.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] بحار الانوار، 184:53 ح 14.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] کمال‏الدين، 482:2 ح 1 و 483 2 ح 3.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] کمال‏الدين، 648:2 باب 56 ح 3.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] کمال‏الدين، 333:2 باب 33 ح 1.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] کمال‏الدين، 378:2 باب 36 ح 2.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] کمال‏الدين، 380:2 باب 37 ذيل ح 1.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] سوره لقمان، آيه 20.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] کمال‏الدين، 368:2 باب 34 ذيل ح 6.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] سوره نور، آيه 55.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] سوره بقره، آيه 3.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] سوره مجادله، آيه 22.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] کفايةالاثر، ص 295 و در بحارالانوار، 304:36.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] مستدرک الوائل، 379:2 ح 3.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] مستدرک الوسائل، 379:2 ح 4.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] اصول کافي، 333:1.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] بحار الانوار، 348:51.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] شرعة التسمية.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] کمال‏الدين، 380:2 باب 28 ح 1.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] اصول کافي، 527:1.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] کمال‏الدين، 305:1 باب 27 ذيل ح 1.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] بحار الانوار، 213:36 باب 40 ذيل ح 15.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] سوره صافات، آيه 83 و 84.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] بحار الانوار، 261:36 باب 41 ح 81.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] کفايةالأثر، 398 باب اوّل.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] کفايةالأثر، ص 307.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] کمال‏الدين، 432:2 باب 42 ح 10.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] وسائل الشيعه، 490:11 باب 73 ح 17.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] وسائل‏الشيعه، 491:11 باب 33 ح 23.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] بحار الانوار، 24:51 ذيل ح 37.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] کشف الغمه، علي بن عيسي اربلي، 265:3.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] کمال‏الدين، 482:2 باب 45 ذيل ح 1.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] کمال‏الدين، 653:2 باب 57 ح 17.
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] وسائل الشيعه، 489:11 باب 33 ح 12.

    منابع:
    موسوی‌اصفهانی ،محمدتقی ، ترجمه مکیال‌المکارم ، مترجم:سید مهدی حائری قزوینی ، دفترئتحقیقات وانتشارات بدر





  10. #89
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    وظیفه اول: شناخت صفات و آداب و ویزگی های آن جناب


    و نيز شناخت علائم حتميه ظهور اوعليه السلام، و اين به دليل عقل و نقل لازم مي‏باشد.
    امّا به دليل عقل: چون آن حضرت‏عليه السلام امامي است که اطاعتش فرض و واجب مي‏باشد، و هر کس که اطاعتش واجب است بايد صفاتش را شناخت، تا با شخص ديگري که مقام او را به دورغ و ستم مدّعي گردد اشتباه نشود، بنابراين شناخت و دانستن صفات مولايمان حضرت حجّت‏عليه السلام واجب است. و بايد دانست که لازم است صفات خاص آن حضرت شناخته شود آنچه را که از غير خودش جدا و تشخيص گردد، به گونه‏اي که بين مدّعي راستگو و دروغگو فرق بگذارد، و اين پوشيده نيست، و توضيح و بيان بيشتري براي اين دليل در بين گفتار ان شاء اللَّه تعالي خواهد آمد.
    و امّا به دليل نقل: شيخ صدوق از حضرت ابوالحسن موسي بن جعفرعليهما السلام روايت آورده که فرمود: هر کس در چهار چيز شک کند به تمام آنچه خداي - تبارک و تعالي - نازل فرموده کفر ورزيده است... يکي از آن‏ها شناختن امام در هر زمان از جهت شخص و صفات او مي‏باشد.
    و نيز مؤيّد آن است آنچه در کتاب «کمال الدين» به سند خود از امام صادق‏عليه السلام از پدرانش از اميرمؤمنان علي‏عليه السلام روايت آورده که در خطبه‏اي بر منبر مسجد کوفه فرمود: بار خدايا! به درستي که زمين تو را حجّتي بر آفريدگانت بايد که آن‏ها را به دين تو هدايت کند، عِلم تو را به آنان بياموزد، تا حجتت از بين نرود و پيروان اوليايت - پس از آن‏که به آن حجّت هدايتشان فرمودي - گمراه نشوند، و [آن حجت] يا آشکار است که فرمانبرداري نشود، يا پنهان شده است که در انتظار [هنگام قيام و تشکيل حکومت جهاني اسلام] به سر مي‏برد، اگر شخص او [در حال متارکه آنان با مخالفان] در حالي که مردم هدايت شده باشند از [نظر آن‏ها] غايب شود؛ [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] علم او از آنان غايب نمي‏گردد، و آداب او در دل‏هاي مؤمنين بر جاي مي‏ماند، پس آن‏ها آداب او را به کار مي‏بندند. [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] .
    مي‏گويم: آداب جمع داب است، و آن - چنان‏که در کتاب «قاموس» آمده - شأن و عادت مي‏باشد، بنابراين يا معني عبارت آن است که: ثبوت عادت و اوصاف پسنديده آن حضرت در دل‏هاي آنان سبب مي‏گردد که به آنچه خوشايند آن جناب است عمل کنند - اگر لام براي تعليل باشد - و يا بدين معني است که: آداب آن حضرت در دل‏هاي مؤمنين ثبت گرديده، و آن‏ها اعمالي انجام مي‏دهند که مانند آداب و اعمال شريف او است - که در اين صورت لام به معني باء خواهد بود - چنان‏که در بعضي از روايات آمده و مؤمنين در زمان غيبت امام عصر - عجّل اللَّه فرجه الشريف - کارهاي نيک را انجام مي‏دهند تا به آداب جناب درآيند، و به صفات آن بزرگوار متّصف گردند، پس لام - بنابر اين معني - براي غايت و نتيجه است. و هر کدام از اين دو معني باشد مطلب را ثابت مي‏کند اين‏که ثبوت آداب و اخلاق آن حضرت در دل از صفات مؤمنين و لوازم ايمان است. و نيز شاهد بر آنچه گفتيم شدّت اهتمام پيغمبر و امامان‏عليهم السلام در هر زمان به بيان صفات و ويژگي‏هاي خاص آن حضرت است که او را حتي از امامان ديگر متمايز مي‏نمايد تا چه رسد به مردم ديگر، چنان‏که بر پژوهشگر پوشيده نيست، و اين فقط بدين خاطر است که شناخت صفات و ويژگي‏هاي آن جناب بر همه مردم لازم است، و جهت آن ظاهر است و آن انگيزه‏هاي فراوانِ رياست‏طلبان بر ادعاي دروغين منصب آن جناب مي‏باشد، و قوي‏ترين دليل بر چيزي، تحقق يافتن آن است، بنابراين بر هر مؤمني واجب است که امام زمانش را با صفات خاص و آداب مخصوصش بشناسد تا با ادعاي شخص ملحدي که لايق آن مقام منيع نيست به شبهه نيفتد، و در دلش ترديدي راه نيابد.
    و ما در اين کتاب آنچه که براي خردمندان بسنده است در اين باره آورده‏ايم، بر تو باد که در بخش‏هاي کتاب، يک به يک دقّت کني و خداوند به راه راست هدايت مي‏کند.
    توجه: در آغاز اين کتاب، بخشي را در مورد وجوب شناخت آن حضرت قرار داديم، و در آن‏جا منظور، بيان وجوب شناخت شخص آن حضرت بود که بايد نام و نسب شريفش را بشناسيم، و اين‏که اعمال جز با معرفت امام‏عليه السلام تمام نمي‏گردد، و در اين‏جا مقصود، اثبات وجوب شناخت صفات و آداب آن جناب في الجمله مي‏باشد، پس از اين نکته غافل مباش.
    و بر وجوب شناخت مولايمان - صلوات اللَّه عليه - به هر دو وجه اضافه بر آنچه گذشت - روايات و اخبار بسياري دلالت مي‏کند، از جمله: 1- در اصول کافي به سند صحيحي از زراره از حضرت امام صادق‏عليه السلام روايت آمده که فرمود: امام خودت را بشناس که اگر او را شناختي بر تو زيان نرساند که اين امر پيش بيفتد يا تأخير يابد.[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ].
    2- و در همان کتاب به سند خود از فضيل بن يسار آورده که گفت: از حضرت امام صادق‏عليه السلام درباره فرموده خداي - تبارک و تعالي -: «يَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإمامِهِمْ»؛ [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] روزي که هر مردمي را به امامشان فرا مي‏خوانيم. پرسيدم، فرمود: اي فضيل! امام خود را بشناس که اگر امامت را شناختي پيش‏تر شدن اين امر يا به تأخير افتادن آن، بر تو زيان نرساند، و هر کس امام خود را بشناسد سپس پيش از آن‏که صاحب اين امر قيام کند بميرد، به منزله آن است که در ارتش آن حضرت نشسته باشد، نه، بلکه به منزله کسي است که زير پرچمش نشسته باشد. راوي گويد: بعضي از اصحاب آن حضرت گفتند: به منزله کسي است که با رسول خدا صلي الله عليه وآله به شهادت رسيده باشد. [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ].

  11. #90
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    ...
    3- و نيز در آن کتاب به سند صحيحي از فضيل بن يسار آورده که گفت: شنيدم حضرت ابو جعفر امام باقرعليه السلام فرمود: هر کس بميرد در حالي که امامي نداشته باشد، مردنش مردن جاهليّت است، و هر آن‏که در حال شناختن امامش بميرد او را زيان نرساند که اين امر (=دولت آل محمد صلي الله عليه وآله) پيش‏تر شود يا به تأخير افتد، و هر کس بميرد در حالي که امامش را شناخته چنان است که در خيمه قائم‏عليه السلام با آن حضرت باشد. [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] .
    4- و در همان کتاب در خبر صحيحي از عمر بن ابان آمده که گفت: «شنيدم حضرت ابي‏عبداللَّه امام صادق‏عليه السلام مي‏فرمود: نشانه را بشناس که اگر علامت را نشناختي تو را ضرر نزند آن‏که اين امر جلوتر شود يا تأخير افتد، به درستي که خداي عزوجل مي‏فرمايد: «يَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإمامِهِمْ»؛ روزي که هر مردمي را به امامشان فرا مي‏خوانيم پس هر آن‏که امام خودش را بشناسد همچون کسي خواهد بود که در خيمه امامِ منتظر باشد». [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] .
    مي‏گويم: اين‏که فرمود: «نشانه را بشناس» در مورد شناختن امام کلمه جامعه است، و سخنان بزرگان سخن بزرگ مي‏باشد، توضيح اين‏که: منظور از نشانه چيزي است که صاحب آن از غير خودش امتياز داده شود به گونه‏اي که هر کس نشانه‏اش را شناخت به اشتباه نيفتد، و نشانه امام يا به نسب او برمي‏گردد و يا به بدن او يا به علم و اخلاق او يا به ويژگي‏هاي هنگام ظهورش، نشانه‏هاي حتمي‏اي که امامانِ معصوم‏عليهم السلام خبر داده‏اند ارتباط دارد. و علائم امام‏عليه السلام ظاهر شدن معجزه بر دست او است، و شخص پوينده راه شناخت، هرگاه نشانه امام را دانست امامش را اشتباه نمي‏کند هر چند که مدّعيان دروغينِ منصبِ او زياد باشند. و از همين روي فرموده‏اند: «به درستي که امر ما از آفتاب روشن‏تر است» و «همچون روز هيچگونه پوشيدگي در آن نيست.» پس بحمداللَّه وجوب شناخت صفات و نشانه‏ها و اخلاق و دلايل آن حضرت واضح گشت چون معرفت نسبت به آن جناب به اين وسيله حاصل مي‏شود. اکنون که اين را دانستي، مي‏گويم: بدون ترديد مقصود از شناختي که امامانِ ما - که درودها و سلام‏هاي خداوند بر ايشان باد - تحصيل آن را نسبت به امام زمانمان امر فرموده‏اند، مقصود شناختن آن حضرت است آن چنان‏که هست، به گونه‏اي که سبب سالم ماندنمان از شبهه‏هاي ملحدين گردد، و مايه نجاتمان از گمراه ساختن مفتريان گمراه کننده شود، و چنين شناختي جز به دو امر حاصل نمي‏گردد؛
    يکي: شناختن شخص امام‏عليه السلام به نام و نسب.
    دوم: شناخت صفات و ويژگي‏هاي او.
    و به دست آوردن اين دو شناخت از اهمّ واجبات مي‏باشد. واجب بودن شناخت اوّل واضح است، و اضافه بر آنچه در بخش اوّل کتاب گذشت بر آن دلالت دارد روايتي که شيخ اجلّ محمد بن ابراهيم نعماني به سند خود از عبداللَّه بن ابي‏يعفور آورده که گفت: به حضرت امام صادق‏عليه السلام عرضه داشتم: مردي شما را دوست مي‏دارد و از دشمنتان بيزاري مي‏جويد، و حلال شما را حلال و حرامتان را حرام مي‏شمارد، و معتقد است که اين امر [امامت] بين شما هست و به غير شما بيرون نرفته، جز اين‏که گويد: آن‏ها در بين خود اختلاف کرده‏اند، و آن‏هايند امامان زمامدار، و هرگاه بر يک تن از خودشان متفق گردند و بگويند: اين است [آن صاحب امر] ما نيز خواهيم گفت: همين است، امام صادق‏عليه السلام فرمود: اگر [اين مرد] بر همين باور بميرد به مرگ جاهليّت مرده است.[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]. و به طريق ديگري از سماعة بن مهران [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] از امام صادق‏عليه السلام؛ و طريق ديگري از حُمران بن اعيَن [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]از امام صادق‏عليه السلام مانند اين سخن روايت آمده. پس در اين حديث دقّت کن که چگونه شناختن شخص امام را به نام و نسب واجب شمرده، و به کم‏تر از اين بسنده نکرده است، و همين مقدار بيان براي جويندگان کافي است. و اما واجب بودن شناخت صفات و ويژگي‏هاي امام‏عليه السلام؛ چون ما به خاطر اين‏که به ديدار مولايمان و امام زمانمان مشرَّف نشده‏ايم از شناختن آن حضرت به صورت محروم مانده‏ايم، بنابراين اگر کسي در اين زمان ادعا کند که من صاحب الزمان هستم. راست و دروغش را جز به دو امر نمي‏توان دانست: يکي آشکار شدن معجزه به دست او، و ديگر ظاهر شدن نشانه‏هايي که ائمّه اطهار براي امام قائمي که در انتظارش هستيم بيان کرده‏اند. پس هرگاه فرد مؤمن آن نشانه‏ها را شناخت و از آن مکارمي که براي آن حضرت هست آگاه گرديد به هر صدايي گوش نخواهد داد، و بين راستگو و دروغگو فرق خواهد گذاشت.
    از همين روي مولايمان حضرت صادق‏عليه السلام به عمرو بن ابان - که از اصحاب برجسته آن جناب بود - فرمود: نشانه را بشناس...چون اگر نشانه را شناخت ديگر پس از هدايت شدن گمراه نخواهد شد، و به فريبکاران تمايلي نخواهد يافت. و شگفت‏آور است که يکي از شرح کنندگان کافي در معني حديث فوق چنين گفته: مراد از نشانه، امام است چون که او علامتي است که به آن، احوال مبدا و معاد و قوانين شرعي شناخته مي‏شود.
    اي کاش مي‏دانستم که چه چيزي او را به اين توجيه کشانده، و لفظ را از آنچه حقيقت در آن است بازداشته!! و چون جريان حضرت قائم‏عليه السلام از بزرگ‏ترين و شگفت‏انگيزترين امور است، و مقام حضرتش از والاترين و منيع‏ترين مقام‏ها مي‏باشد، به گونه‏اي که پيغمبر اکرم و جانشينانش در بسياري از روايات به او افتخار نموده، و فرموده‏اند: «مِنّا مَهْدِيُّ هذِهِ الأُمَّةِ»؛ مهدي اين امت از ما است. مي‏بايست ويژگي‏هاي او و نشانه‏هاي ظهورش از بهترين صفات و روشن‏ترين نشانه‏ها باشد، به طوري که بر هيچ کس از مردان و زنان و شهرنشينان و صحرانشينان پوشيده نماند، و مي‏بايست که آن نشانه‏ها و صفات برخلاف معمول و عادت‏ها و خارق آن‏ها باشد و بدين ترتيب بين ادّعاهاي راستين و دروغين فرق ايجاد کند و آن نشانه‏ها در سخنان امامان برحقّ‏عليهم السلام بيان شده باشد و اين مطلب به حکم عقل و نقل روشن است و بر اهل خرد و فضل پوشيده نيست. شاهد بر آنچه ادعا کرديم و توضيح آنچه قائل شديم، رواياتي است که از امامان‏عليهم السلام در ذکر آن علامت‏ها و بيان صفات و ويژگي‏هاي حضرت قائم‏عليه السلام رسيده، از درخشندگي نورش در زمان ظهور، نداهاي عمومي روشن، صيحه ترسناکي که علني انجام مي‏شود، ابري که بر سر آن جناب سايه مي‏افکند و اعلام مي‏دارد: «اين همان مهدي خليفه خداست از او پيروي کنيد» و پاسخ دادن خورشيد و ماه به فرا خواندن آن حضرت، برطرف شدن دردها و بيماري‏ها از مؤمنين به برکت او، ظاهر شدن سنگ و عصاي موسي‏عليه السلام به دست آن بزرگوار، و غير اين‏ها... که بسياري از آن‏ها را در بخش چهارم همين کتاب پيش‏تر يادآور شديم، و علماي ما - که خداوند از جهت خدمتشان به اسلام و اهل آن بهترين پاداششان دهد - آن روايات را در کتاب‏هاي‏شان آورده‏اند. و به آنچه يادآور شديم مولايمان حضرت ابوجعفر باقرعليه السلام توجّه داده، در حديثي که در بحار به نقل از نعماني روايت آمده که فرمود: تا آسمان‏ها و زمين آرامند شما هم آرام بمانيد - يعني بر کسي خروج مکنيد - چون به درستي که در امر شما پوشيدگي نيست، آگاه باشيد که آن، آيتي از خداي - عزّوجلّ - مي‏باشد، از مردم نيست، توجّه کنيد که آن از خورشيد روشن‏تر است بر هيچ نيک و بدي مخفي نمي‏ماند، آيا صبح را مي‏شناسيد؟ راستي که آن امر همچون صبح است، پوشيدگي در آن نيست. [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] . و در اخبار ديگري که از امامان‏عليهم السلام روايت شده است. و از جمله رواياتي که بر وجوب تحصيل اين دو شناخت، با صراحت دلالت دارد روايتي است که در تفسير البرهان از معاوية بن وهب از حضرت امام صادق‏عليه السلام آمده که فرمود: به درستي که بهترين و واجب‏ترين فريضه‏ها بر انسان، شناخت پروردگار و اقرار به بندگي او است، و مرز شناخت، آن است که خداوند را بشناسد اين‏که هيچ معبود حقي جز او نيست و هيچ‏گونه مثل و مانندي ندارد، و بداند که او قديم پايدار موجود است بدون فقدان، موصوف است بي آن‏که شبيه و نظير و باطل کننده‏اي داشته باشد، هيچ چيز به مثل او نيست و او است شنواي بينا. و پس از آن، شناخت فرستاده خدا است و گواهي دادن به پيغمبري او، و کم‏ترين مرتبه شناخت رسول، اقرار به پيغمبري او است و اين‏که آنچه از کتاب يا امر يا نهي‏اي آورده از خداي - عزّوجلّ - مي‏باشد، و بعد از آن، شناختن امامي است که با نَعْت و صفت و نامش در حال سختي و راحتي به او اقدا مي‏نمايي. و کم‏ترين درجه شناخت امام آن است که [دانسته شود] او - به جز نبوّت - همتاي پيغمبر صلي الله عليه وآله است، و امام، وارث پيغمبر است، و اطاعت امام اطاعت خداوند و اطاعت رسول خدا صلي الله عليه وآله است، و تسليم بودن به او در همه امور، و مراجعه کامل به او و پذيرش گفته او از مراتب شناخت مي‏باشد، و بداند که امام بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله علي ابن ابي طالب است، و بعد از او حسن، سپس حسين، سپس علي بن الحسين، سپس محمد بن علي، سپس جعفر بن محمد، سپس موسي بن جعفر سپس علي بن موسي سپس محمد بن علي، و پس از او علي بن محمد و بعد از علي پسرش حسن، و حجّت از فرزندان حسن مي‏باشد. سپس امام صادق‏عليه السلام فرمود: اي معاويه در اين مورد براي تو اصل و قاعده‏اي قرار دادم پس بر آن عمل کن... [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ].


    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] در بعضي نسخه‏ها: «في حال هدنتهم» و در بعضي ديگر: «في حال هدايتهم» آمده است. گرچه به نظر مي‏رسد نسخه اول درست باشد، ولي در ترجمه هر دو نسخه منظور گرديده است (مترجم).
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] کمال‏الدين، 302:1
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] اصول کافي، 371:1
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] سوره اسراء، آيه 71
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] اصول کافي، 371:1
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] اصول کافي، 371:1
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] اصول کافي، 372:1
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] الغيبة نعماني، 65
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] الغيبة نعماني، 66
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] الغيبة نعماني، 66
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] بحارالانوار، 139:52 ح 49
    • [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] تفسير البرهان، 34:2 ح 3.

    منابع:
    موسوی‌اصفهانی ،محمدتقی ، ترجمه مکیال‌المکارم ، مترجم:سید مهدی حائری قزوینی ، دفترتحقیقات وانتشارات بدر

صفحه 9 از 12 نخستنخست 123456789101112 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 4 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 4 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 80
    آخرين نوشته: 20-09-2015, 09:56
  2. لطفا دیگر نگویید «مرگ بر آمریکا» !
    توسط گلنرگس در انجمن اخبار سیاست داخلی ایران
    پاسخ: 35
    آخرين نوشته: 10-05-2015, 09:58
  3. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 12-11-2013, 15:28
  4. همه چیز درباره اهالی جماران+عکس
    توسط محب المهدي (عج) در انجمن مقالات
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 30-10-2013, 11:06
  5. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 25-06-2013, 12:04

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه