صفحه 12 از 20 نخستنخست ... 234567891011121314151617181920 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 111 به 120 از 200

موضوع: قصه هاى اسلامى و تكه هاى تاريخى

  1. #111
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    110 - صوفى در مسجد حمص

    يكى از قراء نقل ميكند كه روزى وارد مسجد حمص شدم ، مردى را ديدم كه با سر برهنه ، سلام كردم جواب نداد، بعد توجه نمود و گفت :
    گمان ميكنم تو نيز از اين احمقها هستى كه از اسافل شام مى آيند، پرسيدم : آنها چه كاره اند؟ گفت : از ايشان ابوبكر صناديقى و عمر قوارير و عثمان بن ابى سفيان و معاويه بن عاص را دشمن ميدارند.
    گفتم : معاويه كيست ؟ گفت : او مردى بود كه خدا او را فرستاده بود تا بقوم خود بگويد كه عصاى موسى از درخت عوسج بود، در راه با محمود پيغمبر ملاقات كرد و با دختر او ازدواج نمود، در زمان حجاج بن مهدى ، حسن و حسين از آن دختر بدنيا آمدند، گفتم : از تاريخ خوب اطلاع دارى !! قران هم خوانده اى ؟
    گفت : قران را با قراءات هفتگانه ميخوانم ، گفتم : برايم بخوان ، شروع كرد: (( بسم الله الرحمن الرحيم و كانوا اذا جائهم بشير و نذير استغشواثيا استغشاشا و جادوا الى ناقه الله و مكرو مكرا كبارا فباى آلاء ربكما تكذبان )) . گفتم : چرا ببغداد نميروى تا قدر فضل ترا بدانند؟ گفت : بغداد جاى جاهلان و ديوانگان است با بغداد چه كار دارم ؟! رهايش كردم و از مسجد بيرون شدم .
    مدرك :
    اعيان الشيعه ج 1 ص 239 تاليف سيد محسن بن عبدالكريم امين حسنى عاملى نزيل دمشق ، ولادتش بسال 1284 قمرى در قريه شقراء بوده و در شب يكشنبه چهارم رجب سال 1371 قمرى از دنيا رفت . قبرش در كنار قبر حضرت زينب عليهما السلام در شام است .

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #112
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    111 - لجام استر را برد

    على عليه السلام ميخواست جهت نماز به مسجد رود، به مردى كه كنار در مسجد ايستاده بود فرمود: اين استر را نگهدار، پس از رقتن حضرت ، آن مرد افسار قاطر را از سرش بيرون كرد و برد، حضرت از مسجد بيرون آمد در حالى كه دو درهم در دست داشت و ميخواست به آن مرد بدهد، چون ديد مرد رفته و لجام قاطر را برده ، دو درهم را بغلام داد كه از بازار افسارى بخرد.
    غلام رفت و در بازار افسار سرقت شده را يافت كه به دو درهم فروخته است ، دو درهم را داد و افسار را گريخت و آورد، حضرت فرمود: انسان در اثر عجله و بى صبرى روزى حلال را بخودش حرام ميكند در صورتيكه با عجله كردن نميتواند روزى را زياد كند.
    مدرك :
    شرح نهج البلاغه ج 3 ص 160

  4. #113
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    112 - اولين نماز جماعت

    امام صادق عليه السلام فرمود: اولين نماز جماعت به اين نحو بود كه رسول خدا نماز ميخواند و على عليه السلام در يك طرف او ايستاده بود، جناب اوطالب كه همراه پسرش جعفر از آن محل عبور ميكرد آن دو را ديد، به جعفر گفت : تو نيز برو در طرف ديگر پسر عمويت بايست ، چون پيغمبر آمدن جعفر را احساس كرد جلو رفت تا آن دو برادر پشت سر حضرت ايستادند، در اين حال ابوطالب شاد شد و اين اشعار را سرود:

    ان عليا و جعفر اثقتى

    عند ملم الزمان و الكرب

    والله لا اخذل النبى و لا

    يخذله من بنى ذو حسب

    مدرك :
    بحار الانوار ج 35 ص 68
    جعفر طيار سومين پسر جناب ابوطالب و برادر حضرت على عليه السلام شخصى بزرگوار و داراى فضائل بسيار بود، به سرپرستى قريب هشتاد نفر به حبشه مهاجرت نمود و سخن گويى آنها را بعهده گرفت ، موقع فتح خيبر از حبشه به مدينه مهاجرت كرد، و رسول خدا ااز ديدار او بسيار شاد شد، در سال هشتم هجرى با سپاهى بسوى سرزمين موته حركت كرده با لشگر شام درگير شدند، در اين جنگ جعفر پس از ابراز دلاوريهاى بسيار در سن 41 سالگى شهيد شد.

  5. #114
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    113 - از شب قدر ما را خبر ده

    ابن عراده نقل ميكند: شبهاى ماه رمضان على عليه السلام مردم را با گوشت شام ميداد ولى خودش نمى خورد، چون از خوردن غذاا فارغ ميشدند براى آنها خطبه خوانده و موعظه ميكرد، در يكى از شبها موقع صرف غذا صحبت از شعراء بميان آمد، چون از غذا فارغ شدند طبق معمول حضرت شروع با ايراد خطبه كرد و فرمود: بدانيد كه ملاك و معيار امر شما دين است ، و حافظ شما تقوى ، و زينت شما ادب ، و نگهدار آبروى شما حلم است .
    اظهار كردند كه از شب قدر ما را خبر ده كه كدام شب است ؟ فرمود: از علم بآن خالى نيستم ولى از شما مستور ميدارم چون ميدانم مستور ماندنش ‍ بصلاح شما است لذا خدا آنرا پنهان نگه داشته است ، چه اگر معلوم و مشخص بود فقط در آن شب عبادت كرده و از عبادت شبهاى ديگر غفلت ميكرديد، اميدوارم با عبادت در اين شبها شب قدر از دستتان بيرون نرود.
    مدرك :
    شرح نهج البلاغه ج 20 ص 153

  6. #115
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    114 - مانع گريه نباش

    يزيد بن هارون نقل ميكند: چون رقيه دختر رسول خدا از دنيا رفت زنان صدا به گريه بلند نمودند، عمر بن خطاب تازيانه برداشت كه ايشانرا بزند، رسول خدا دست وى را گرفت و فرمود: عمر آرام باش ، سپس به زنها فرمود: گريه كنيد ولى صداى شيطانى در نياوريد، آنچه از چشم و دل باشد از خدا و رحمت است ، و هرچه از دست و زبان باشد از شيطان است .
    مدرك :
    طبقات كبرى طبع ليدن ج 3 ص 190 و سفينه البحار ج 1 ص 534.
    رقيه دختر رسول خدا اول همسر عتبه پسر ابولهب بود كه او را طلاق داد، عثمان در مكه با او ازدواج نمود، با هم به حبشه مهاجرت نمودند، موقع مسافرت رسول اكرم به جنگ بدر رقيه مريض بود، روزى كه زيد بن حارثه مژده ظفر مسلمانان را به مدينه آورد رقيه وفات يافت .

  7. #116
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    115 - رفتار عثمان با صحابه

    عثمان ميخواست قرآن را جمع كرده و بصورت كتابى يكنواخت در آورد، قرآنهايى را كه مردم با ذوق و سليقه خود براى خود نوشته بودند جمع كرد، همه را با آب گرم شست و از بين برد - و به نقلى همه را سوزاندن - بجز مصحف عبدالله بن مسعود كه در كوفه ميزيست و از دادن قرآن خود امتناع ورزيد، عثمان بعامل خود عبدالله بن عامر دستور داد كه عبدالله بن مسعود را پيش من بفرست ، در اين دين جاى دغل كارى و راهى براى ايجاد فساد و تبهكارى نيست !!
    عثمان مشغول ايراد خطبه بود كه ابن مسعود وارد مسجد شد، عثمان خطبه را قطع كرد و گفت : حيوانك بدى بسوى شما ميايد!! ابن مسعود باو جواب تند داد كه عثمان به غلامان خود دستور داد پاى ابن مسعود را گرفته و روى زمين كشيده و دو دنده از استخوانهاى او را شكستند، عايشه كه از جريان خبردار شد در حق عثمان سخنان بسيار تند گفت (البته بخاطر ابن مسعود نبود بلكه تصفيه حساب شخصى بود) ابن مسعود مريض و بسترى شد، عثمان به عيادتش رفت و گفت : اين سخنها چيست كه از تو نقل ميكنند؟ گفت : بدستور تو بود كه شكم مرا لگدكوب كردند تا بيهوش افتادم و نماز ظهر و عصرم فوت شد، و عطاى مرا از بيت المال قطع كردى ، عثمان گفت : من حاضر به قصاص هستم ، آنچه بتو كرده اند تو نيز در حق من بكن ، ابن مسعود گفت : من اول كسى نخواهم بود كه قصاص از خلفاء را شروع كند، عثمان گفت : اين عطاى عقب افتاده تو است بگير، ابن مسعود گفت : موقعى كه احتياج داشتم از من دريغ داشتى حالا كه نياز ندارم ميدهى ؟ نه ، مرا به آن احتياج نيست .
    ابن مسعود چند روزى مريض و ناراضى از عثمان زيست ، تا از دنيا رفت ، در آن موقع عثمان در مدينه نبود عمار به ابن مسعود نماز خواند و پنهانى دفن كرد، چون عثمان برگشت و قبر تازه را ديد پرسيد: اين قبر كيست ؟ گفتند: قبر ابن مسعود است ، گفت : چطور شد من ندانسته ام دفن كرده اند؟ گفته شد: متصدى كارهايش عمار بود و خودش وصيت كرده بود كه بتو خبر داده نشود.
    پس از چندى مقداد از دنيا رفت عمار باو نماز خواند و دفن كرد، چون خودش وصيت كرده بود كه به عثمان ديد عمار مركز مخالفين شده خيلى خشمگين شد و گفت : نفرت باد بر پسر زن سياه چهره ، من از اول او را ميشناختم .
    مدرك :
    تاريخ يعقوبى ج 2 ص 170 - 171.

  8. #117
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    116 - اولين وقف در اسلام

    مخيريق از يهوديان بنى ثعلبه بود، در جنگ احد گفت : اى گروه يهود شما خود ميدانيد كه يارى محمد بر شما واجب است ، گفتند: امروز شنبه است و ما به هيچ كارى دست نميزنيم ، گفت : ديگر براى شما شنبه اى نيست (دين و قوانين يهود نسخ شد و از بين رفت ) مخيريق شمشير خود را برداشت و عازم جنگ شد و گفت : اگر من كشته شدم ثروتم در اختيار محمد باشد هر چه صلاح دانست انجام دهد، خدمت رسول خدا رسيد و جنگيد و كشته شد و رسول خدا فرمود:
    ((مخيريق بهترين يهود است ))
    املاك مخيريق كه عبارت بود از هفت باغ ، رسول خدا آنها را تحويل گرفت و در راه خدا وقف كرد، و اين اولين وقف بود كه در مدينه انجام يافت .
    مدرك :
    سيره ابن كثير ج 3 ص 73.

  9. #118
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    117 - حجاب بهترين پوشش زن است

    پس از فتح مكه هند زن ابوسفيان مسلمان شد، رسول خدا از او پرسيد: دين اسلام را چگونه يافتى ؟ گفت : خوب دينى است كاش سه چيز را نداشت ، فرمود: آن سه چيز كدام است ؟ گفت : يكى تجبيه (ركوع و سجود) دوم معجر (حجاب ) سوم رفتن اين غلام سياه ببام كعبه (اذان بلال ).
    حضرت فرمود: اما تجبيه ، پس نماز بدون آن قبول نميشود، اما حجاب ، پس ‍ آن بهترين پوشش زن است ، اما غلام سياه ، پس او بهترين بنده خداست .
    مدرك :
    تفسير الكاشف ج 7 ص 493.
    هند دختر عتبه بن ربيعه همسر ابوسفيان ، مادر معاويه ، از زنان مشهور مكه و متهم بود در جنگ احد حاضر بود و كفار را تشويق ميكرد، پس از شهيد شدن جناب حمزه اعضاء او را بريد و ميخواست جگر آن بزرگوار را بخورد كه نتوانست لذا به ((آكله الاكباد) معروف شد، در فتح مكه بناچار مسلمان شد، در زمان خلافت عمر بن خطاب بسال 14 هجرى از دنيا رفت .

  10. #119
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    118 - چطور پيغمبر وصيت نكرد
    ابو هذيل علاف متوفاى 227 گويد: در دير هرقل مردى را ديدم كه به ديوار بسته بودند، بمن گفت : تو ابو هذيل علاف هستى ؟ گفتم : بلى ، گفت : خواب را لذتى هست ؟ گفتم : بلى ، گفت : انسان لذت خواب را كى در مييابد؟ در دل خود گفتم : اگر بگويم در حال خواب ، خطا گفته ام چون انسان در آن حال عقل و شعور ندارد، و اگر بگويم پيش از خواب ، باز خطا است ، چون خواب نيامده تا لذتش را دريابد، و اگر بگويم : بعد از خواب ، باز غلط گفته ام چون پايان يافته است ، لذا از جواب متحير ماندم .
    گفتم : تو بگو تا از تو شنيده و از تو نقل كنم ، گفت : ميگويم بشرط اينكه به اين زن صاحب دير بگويى امروز مرا نزند، پيش زن رفته و درخواست كردم او هم پذيرفت ، مرد گفت : چرت و كسالت مرض است كه عارض بدن ميشود و خواب دواو درمان اوست ، جوابش را پسنديدم ، خواستم از دير بيرون روم ، گفت : اى ابو هزيل توقف كرده مطلب بزرگترى بشنو، گفتم بگو.
    گفت : درباره رسول خدا چه ميگويى ؟ آيا او را در بين اهل آسمان و زمين امين و درستكار ميدانى ؟ گفتم : بلى ، گفت : ميخواست ميان امتش اختلاف باشد يا اتفاق ؟ گفتم : وفاق و اتفاق را دوست ميداشت ، در تاييد جواب من آيه ((و ما ارسلناك الارحمه للعالمين ))را خواند، سپس گفت : آيا در مرض ‍ موتش كسى را وصى نكرد و نگفت : اين جانشين من است ؟ و يا تعيين كرد و به پيروى از او تشويق نمود؟ جواب نيافتم ، او هم ديوانگيش در گرفت .
    مدرك :
    حياه الحيوان دميرى ماده برذون .
    حكيم سنائى گويد:
    گويند كه پيغمبر ما رفت ز دنيا
    ميراث خلافت به فلان داد و به بهمان
    هرگز ملكى ملك به بيگانه نداده
    رو دفتر شاهان جهان جمله تو بر خوان
    با دختر و داماد و بنى عم و نبيره
    ميراث به بيگانه دهد هيچ مسلمان

  11. #120
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    119 - نسابه قريش

    عقيل بن ابيطالب به انساب و كارها و روزها و حوادث قريش از همه داناتر بود، قريش از او كراهت داشتند و با وى دشمنى ميكردند، چون عيبها و بديهاى ايشان را بر ملا ميكرد، در مسجد رسول الله براى او فرش ‍ مخصوصى پهن ميكردند و مى نشست ، مردم دور او جمع ميشدند از انساب و ايام عرب از او سوال ميكردند، وى عيبها و بديها و زشتكاريهاى قريش را ميگفت ، لذا او را دشمن داشته و در حق او چيزهاى باطل گفتند و به حماقت نسبت دادند، و حديثهاى باطل و داستانهاى بى اساس در حق وى نقل كردند.
    مدرك :
    اسد الغابه ج 3 ص 423 نوشته ابن اثير.

صفحه 12 از 20 نخستنخست ... 234567891011121314151617181920 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 7 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 7 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 26-10-2013, 21:17
  2. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 17-08-2013, 20:52
  3. وسوسه و وسوسه‏ گران‏
    توسط محبّ الزهراء در انجمن اخلاق
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 22-06-2013, 20:29
  4. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 23-02-2013, 16:35

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه