صفحه 14 از 20 نخستنخست ... 4567891011121314151617181920 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 131 به 140 از 200

موضوع: قصه هاى اسلامى و تكه هاى تاريخى

  1. #131
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    130 - شطرنج و فقاع

    فضل بن شاذاان ميگويد: از امام رضا عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: چون سر حسين عليه السلام را به شام بردند يزيد (عليه اللعنه ) دستور داد سفره طعام گشودند و سر مطهر را وسط سفره نهادند، خود و يارانش ميخوردند و آبجو مى نوشيدند، چون از طعام فارغ شدند، دستور داد سر حضرت را در طشتى زير تختى نهادند، روى تخت (ميز) بساط شطرنج پهن كردند.
    يزيد شطرنج بازى كرده و از حسين و پدرش و جدش ياد نموده و به ايشان استهزاء ميكرد، هر وقت به حريف خود غلبه مى كرد جام آبجو را برداشته و سه جرعه مى نوشيد و بقيه را در كنار طشتى كه سر حسين در آن بود بزمين ميريخت ، هركس از شيعيان ما باشد بايد از خوردن فقاع و بازى شطرنج خوددارى كند، و موقع ديدن اينها يادى از حسين كرده و يزيد و اتباعش را لعنت كند كه خدا به اين وسيله گناهان او را محو ميكند.
    مدرك :
    بحار الانوار ج 79 ص 237.

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #132
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    131 - آرزوى دم مرگ

    از اتفاقات غريب است كه عبدالملك بن مروان در قصر خود كه مشرف بود به نهر بردى در حال احتضار بود، در اين موقع چشمش به كازرى افتاد كه لباسهاى مردم را مى شست ، عبدالملك گفت : ايكاش من هم مانند اين كازر بودم و روزى خود را روز بروز كسب ميكردم و متصدى امر خلافت نميشدم ، سپس اشعار اميه بن صلت را خواند:

    كل حى و ان تطاول دهرا

    آيل امره الى ان يزولا

    ليتنى كنت قبل ما قد بدى لى

    فى روس الجبال ارعى الوعولا

    چون اين سخن به ابو حازم زاهد رسيد گفت : خدا را شكر كه ايشان (خلفاء) موقع مرگ آرزوى مقام ما ميكند، ولى ما هيچ وقت آرزوى حال ايشان نميكنيم .
    مدرك :
    حياه الحيوان دميرى ماده وعل .
    عبدالملك بن مروان از خلفاء جبار بنى اميه ، قبل از رسيدن به خلافت دائما در مسجد نماز و قرآن ميخواند و به او حمامه المسجد ميگفتند، روز يكشنبه اول ماه رمضان سال 65 هجرى به او بيعت كردند، روز شنبه 14 شوال سال 86 هجرى از دنيا رفت .

  4. #133
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    132 - حضرت موسى را موعظه كرد

    نقل شده كه روزى حضرت موسى نشسته بود كه شيطان وارد شد، كلاهى رنگارنگ در سر داشت ، چون نزديك شد بعنوان احترام كلاه از سر برداشت و جلو رفت و سلام كرد، حضرت موسى پرسيد: تو كيستى ؟ گفت : من ابليس هستم ، آمده ام بپاس احترام مقاوم و تقرب تو نزد خدا ترا سلام كنم ، حضرت پرسيد: آنچه در سر داشتى چيست ؟ گفت : بوسيله آن دلهاى اولاد آدم را ميربايم ، پرسيد: كدام عمل است كه اگر اولاد آدم آنرا انجام دهند به آنها چيره ميشوى ؟ گفت : زمانى كه خود پسند باشد و عمل خود را بسيار شمارد و گناهان خود را فراموش كند.
    يا موسى تو را از سه چيز بيم ميدهم : با زن اجنبى خلوت مكن چون هيچ مرد و زن نامحرم با هم خلوت نميكنند مگر اينكه من همراه ايشان باشم تا آنها را به فتنه بياندازم ، اگر با خدا عهد و پيمان بستى آنرا بفوريت انجام ده ، و اگر از مالت صدقه بيرون كردى بزودى آنرا به مصرفش برسان و الا منصرف ميسازم .
    مدرك :
    مجموعه ورام ص 73.

  5. #134
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    133 - از مجرم موعظه خواست

    امام صادق عليه السلام فرمود: مردى نزد حضرت عيسى رفت و گفت : يا روح الله من زنا كرده ام با اجراى حد الهى مرا پاك ساز، حضرت دستور داد تا مردم براى تطهير او حاضر شوند، چون مردم حاضر شدند گودالى كندند و مرد مقصر را در آن نهادند، حضرت عيسى فرمود: هر كس در ذمه اش حد الهى است نبايد به اين شخص حد بزند، مردم همه برگشتند بجز حضرت يحى و حضرت عيسى عليهماالسلام .
    حضرت يحيى نزد مرد مقصر رفت و گفت : مرا موعظه كن ، گفت : نفس خود را در بدست آوردن خواسته هايش آزاد مگذار كه ترا هلاك ميكند، حضرت فرمود: باز هم بگو، گفت : هيچ گناهكارى را بر گناه او ملامت و سرزنش ‍ مكن .
    مدرك :
    مجموعه ورام ص 239.

  6. #135
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    134 - هديه خليفه را قبول نكرد

    عثمان توسط دو غلام خود دويست دينار به ابوذر فرستاد و گفت : به او بگوئيد: عثمان ترا سلام رساند و گفت : اينها را در احتياجات خود صرف كن ، ابوذر پرسيد: آيا خليفه به ساير مسلمانها هم مانند من دويست دينار داده است ؟ گفتند: نه ، گفت : من هم يكى از مسلمانانم بر من روا ميباشد آنچه بر آنها رواست .
    غلاامها گفتند: عثمان ميگوى : اين دينارها از مال خودم است ، بخدا قسم كه مال حرام به آن مخلوط نشده است ، فرمود: مرا به آنها احتياجى نيست ، چون من امروز از بى نيازترين مردم هستم ، گفتند: خدا عافيتت دهد در منزل تو چيز زياد و يا كمى كه مورد استفاده واقع شود نمى بينم ، فرمود: زيرا اين پلاس دو قرص نان هست كه چند روز بر آنها گذشته است ، من اين دينارها را چكنم ؟ بخدا قسم كه قبول نخواهم كرد تا خدا بداند كه من به هيچ چيز قادر و مالك نيستم ، و با اعتقاد بولايت على بن ابيطالب و عترت طاهرين او از بى نيازترين مردم هستم . از رسول خدا شنيدم كه مى فرمود: به مرد پير قبيح است كه دروغگو باشد، آنها را به عثمان برگردانيد و او را آگاه سازيد كه مرا نزد او حاجتى نيست و از او چيزى نخواهم خواست تا با پروردگارت خود ملاقات كنم و ميان من و عثمان او خودش قضاوت كند.

  7. #136
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    135 - به ياران خود اعتماد نداشت

    امام حسن عليه السلام بدان جهت با معاويه مصالحه كرد كه از اصحابش ‍ بجان خود ترسيد: چون جمعى از ياران آن حضرت پنهانى به معاويه نامه نوشتند و اظهار اطاعت كردند و ضمانت نموده بودند كه اگر سپاه معاويه به لشگر امام نزديك شود او را گرفته و تحويل معاويه دهند، لذا امام بجز از عده معدودى از خواص شيعه به هيچ كس اعتماد نداشت و از طرفى معاويه صلحنامه اى نوشته همراه نامه هاى اصحاب پيش امام فرستاد، امام ناچار شده و به صلح تن در داد.
    مدرك :
    المجالس السنيه ج 5 ص 203 تاليف سيد محسن امين عاملى .

  8. #137
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    136 - مؤمنان را ذليل كردى

    در مقاتل الطالبيين است كه امام حسن عليه السلام با جمعى جلو منزل خود نشسته بود كه سفيان بن ليلى از آنجا ميگذشت ، گفت :
    ((السلام عليك يا مذل المومنين )) حضرت فرمود: ((عليك السلام )) يا سفيان از مركب فرود آى ، سفيان پياده شد و پاى شتر را بست و نشست ، امام فرمود: آن چه بود گفتى اى سفيان ؟ گفت : گفتم السلام عليك يا مذل المومنين ، فرمود: چرا اين سخن را بزبان راندى ؟ گفت : پدر و مادرم فدايت باد بخدا سوكند ما را ذليل كردى با اين ظالم مصالحه نموده و كار امت را بدست پسر هند جگر خوار سپردى در صورتيكه صد هزار مرد شمشير زن حاضر بودند پيش تو كشته شوند و خدا امر مردم را بر تو جمع كند.
    فرمود: سفيان ما اهل بيت هر وقت حق را تشخيص داديم به آن عمل ميكنيم ، من از پدرم على عليه السلام شنيدم كه ميفرمود: من از رسول خدا شنيدم كه فرمود: شبها و روزها پايان نيابند تا اينكه خدا امر اين امت را به مردى جمع ميكند كه گشاده پائين و فراخ گلو است ، ميخورد و سير نميشود، خدا با نظر رحمت به او نگاه نميكند، نمى ميرد تا براى او در آسمان مدافعى و در زمين ياورى نباشد و او معاويه است ، و من مى دانستم كه خدا اراده خود را عملى خواهد كرد.
    مدرك :
    المجالس السنيه ج 5 ص 233.
    ((يعنى چون ميدانستم خدا براى امتحان مردم و ساير مصالح اراده كرده امر امت اسلامى بدست معاويه قرار گيرد چنانچه امر خلافت در دست ديگر اشخاص قرار گرفت ، و خدا اراده خود را عملى ميكند و مقابله با آن نتوان كرد و جنگ در اين راه بى نتيجه است ، نخواستم خون مسلمانها بدون اخذ نتيجه ريخته شود - ع )).

  9. #138
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    137 - مثل جدش رفتار كرد

    در علل الشرايع از ابوسعيد نقل ميكند كه به حسن بن على عليهماالسلام گفتم : يابن رسول الله چرا در مقابل معاويه سستى نموده و مصالحه كردى در صورتى كه خلافت حق تو بود و او گمراه و ستمگر است ؟
    فرمود: اى ابو سعيد مگر من حجت پروردگار، و بعد از پدرم امام مردم نيستم ؟ گفتم : بلى هستيد، فرمود مگر من همان نيستم كه رسول خدا در حق من و برادرم فرمود: حسن و حسين امامند خواه قيام كنند و يا بنشينند؟ گفتم : بلى هستيد، فرمود پس من امامم قيام كنم و يا خانه نشين باشم .
    اى ابوسعيد علت مصالحه من با معاويه همان علت است كه در مصالحه رسول خدا با بنى ضمره و بنى اشجع و با مردم مكه در حديبيه بود، آنها به نزول قرآن از جانب خدا كافر بودند، و اينها به تاويل آن كافرند.
    اى ابوسعيد در صورتى كه من امام هستم روانيست راى مرا سفيهانه شمرد و باطل دانست خواه راجع بصلح باشد و خواه راجع به جنگ و لو اينكه حكمت آنرا ندانيد، آيا نمى بينى كه چون خضر كشتى را سوراخ كرد و پسر را كشت و ديوار را مرمت كرد حضرت موسى ناراحت شد و اعتراض كرد، چون حكمت آنرا نمى دانست ، ولى وقتى كه خضر حكمت آنرا بيان كرد موسى راضى شد، و شما هم نسبت به من خشمگين شده و ناراضى هستيد، چون حكمت آنرا نميدانيد، اگر صلح نميكردم معاويه احدى از شما شيعيان را روى زمين زنده نميگذاشت .
    مدرك :
    المجالس السينه ج 5 ص 234.

  10. #139
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    138 - اگر ياور داشتم ميجنگيدم

    سالم بن ابى الجعد گويد: مردى از دوستانم بمن گفت : خدمت حسن بن على عليهماالسلام شرفياب شدم و گفتم : يا بن رسول الله ما شيعيان را ذليل و بنده و برده نمودى ، فرمود: چرا و از چه راهى ؟ گفتم : بخاطر اينكه امر خلافت را تسليم اين ستمگر نمودى ، فرمود: من امر را به او تسليم نكردم بلكه براى خود ياور نيافتم .
    اگر عده اى ياور مييافتم شب وروز با معاويه ميجنگيدم ، ولى اهل كوفه را مى شناسم و امتحان كردم ، كسى كه فاسد است براى يارى من صلاحيت ندارد، ايشانرا وفا نيست ، به گفتار و كردار آنها اعتماد نداشتم ، ميگويند: دلهاى ما با شماست ولى شمشيرهاى آنها بر روى ما كشيده شده است .
    مدرك :
    كتاب الاحتجاج ج 2 ص 11 تاليف احمد بن على بن ابيطالب طبرسى .

  11. #140
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    139 - همه مردم مثل تو نيستند

    نقل شده كه حجر بن عدى به امام حسن عليه السلام گفت : مؤمنان را روسياه كردى ، حضرت فرمود: همه مردم آنچه را كه تو دوست ميدارى دوست نميدارند، و راى ايشان مانند راى تو نيست ، و من اينكار را براى حفظ و زنده ماندن شماها انجام دادم .
    مدرك :
    المجالس السينه ج 5 ص 234.

صفحه 14 از 20 نخستنخست ... 4567891011121314151617181920 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 8 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 8 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 26-10-2013, 21:17
  2. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 17-08-2013, 20:52
  3. وسوسه و وسوسه‏ گران‏
    توسط محبّ الزهراء در انجمن اخلاق
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 22-06-2013, 20:29
  4. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 23-02-2013, 16:35

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه