صفحه 15 از 20 نخستنخست ... 567891011121314151617181920 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 141 به 150 از 200

موضوع: قصه هاى اسلامى و تكه هاى تاريخى

  1. #141
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    140 - اصحابش بى وفا بودند

    سبط ابن جوزى ازسدى نقل ميكند كه امام حسن بخاطر رغبت و ميل بدنيا با معاويه صلح نكرد، بلكه براى اين مصالحه كرد كه ديد اهل كوفه با او سر بى وفائى و حيله گرى دارند، و ترسيد كه او را گرفته تحويل معاويه دهند، دليل و علامت ترس اين بود كه آن حضرت پيش از مصالحه در نخليه خطبه خواند و فرمود: اى مردم اين خلافت كه من با معاويه در سر آن اختلاف داريم حق من است و ميخواهم براى اصلاح امت و حفظ خونهاى ايشان از حق خود صرف نظر كنم ، شايد براى شما فتنه و مدتى باعث بهره مندى باشد.
    مدرك :
    المجالس السينه ج 5 ص 226.

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #142
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    141 - خيمه هايش را غارت كردند

    اهل كوفه به خيمه هاى امام حسن عليه السلام ريخته و آنها را غارت كردند، و خود آن حضرت را با خنجرى زخمى نمودند، چون به گرفتارى و تنهائى خود يقين كرد به مصالحه و ترك جنگ تسليم شد.
    معاويه مخفيانه اشخاصى ميان لشگر امام حسن عليه السلام مى فرستاد شايع ميكردند كه قيس بن سعد كه امير سپاه امام در جبهه بود با معاويه صلح كرده ، و ميان لشگر قيس شايع مى كردند كه امام با معاويه صلح كرد و پيشنهادهاى او را قبول كرد.
    مدرك :
    مروج الذهب ج 2 ص 431.
    مغيره بن شعبه و عبدالله بن عامر و عبدالرحمن بن الحكم را معاويه در مدائن پيش امام فرستاد كه در چادرى با امام خلوت كردند، چون از نزد امام بيرون شدند از روى دروغ و حيله با صداى بلند به همديگر گفتند: خدا بوسيله فرزند رسول خدا خونها را حفظ كرد و فتنه را خاموش نمود كه صلح را پذيرفت ، اين جمله ها را طورى گفتند كه سپاهيان امام شنيدند، و گفته هاى آن شياطين را باور كرده به خيمه امام ريختند، حضرت سوار مركب خود شده در تاريكى ساباط از دست ايشان فرار نمود.
    مدرك :
    تاريخ يعقوبى ج 2 ص 431.

  4. #143
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    142 - مواد صلحنامه

    چون امام حسن عليه السلام وارد مدائن شد شخصى در لشگر امام صدا زد: اى مردم قيس بن سعد كشته شد بپاخيزيد، با شنيدن اين صدا مردم به چادر امام ريخته هرچه را در آن بود غارت كردند حتى بساطى را كه زير امام بود كشيدند و بردند، لذا خشم و هراس امام از ايشان زياد شد.
    آنچه امام حسن از معاويه در مقابل صلح مطالبه كرد عبارت بود از:
    1 - آنچه در بيت المال كوفه است كه در حدود پنج ميليون دينار بود به امام واگذار شود (از امام مطالبه نشود).
    2 - خراج و ماليات دارا بجرد كه از توابع فارس است به او داده شود.
    3 - به على عليه السلام فحش داده نشود، معاويه اين را قبول نكرد، قرار شد در حضور امام حسن فحش ندهد كه معاويه پذيرفت ولى در عمل وفا نكرد.
    چون مراسم مصالحه پايان يافت امام در ميان مردم كوفه بپاخاست و فرمود: اى اهل كوفه سه چيز مرا نسبت بشما بى ميل و بى اعتنا كرد: پدرم را كشتيد، خودم را زخمى كرديد، و اثاثم را به غارت برديد.
    مدرك :
    الكامل بن اثير ج 3 ص 203.
    صلح نامه را چنين نوشتند:
    بسم الله الرحمن الرحيم ، حسن بن على بن ابيطالب صلح كرد با معاويه بن ابى سفيان بشرط اينكه :
    1 - او عمل كند در ميان مردم به كتاب خدا و سنت رسول اكرم و سيره خلفاء راشدين .
    2 - معاويه بعد از خود احدى را بر اين امر (خلافت ) تعيين نكند.
    3 - مردم در هر جاى عالم باشند از شام و عراق و حجاز و يمن از شر او ايمن باشند.
    4 - اصحاب على عليه السلام و شيعيان او از تعرض و تعدى معاويه بر جانها و مالها و فرزندان خود ايمن باشند.
    5 - بر حسن بن على و برادرش حسين و ساير اهل بيت و خاندان رسول اكرم مكرى نينديشد، و در آشكار و نهان ضررى نرساند، و احدى از ايشان را در افقى از آفاق زمين نترساند.
    6 - و سب اميرالمومنين نكند، و در قنوت نماز ناسزا به آن حضرت و شيعيان او نگويند.
    مدرك :
    منتهى الامال ج 1 ص 167
    ((از اينجا معلوم ميشود كه آنچه ابن اثير در الكامل درباره متن صلحنامه نقل كرده و در بالا ثبت شد ناقص بلكه تحريف يافته بوده كه هدف حضرت را منحصر نموده در چند فقره مالى - ع ))

  5. #144
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    143 - معاويه در قصر خضراء

    چون به معاويه خبر رسيد كه امام حسن صلح را پذيرفته است ، معاويه در قصر خضراء تكبير گفت ، مردم قصر به تبعيت از او تكبير گفتند، مردم مسجد با شنيدن صداى ايشان تكبير گفتند، فاخته دختر قرظه همسر معاويه از قصر خود خارج شده و نزد معاويه رفت و گفت : خدا شادت كند يا اميرالمؤمنين چه خبر شده است ؟
    گفت : قاصد برايم مژده آورده كه حسن بن على صلح را پذيرفت و تسيلم شد، بياد فرمايش رسول خدا افتادم كه فرمود: ((اين پسرم آقاى جوانان بهشت است و بزودى خدا بوسيله او ميان دو گروه بزرگى از مؤمنان را صلح و صفا ميبخشد)) الحمدالله كه گروه مرا هم از مؤمنان قرار داد.
    مدرك :
    مروج الذهب ج 2 ص 430 در آنجا متن خبر را اينطور نقل كرده است : ((ان ابنى هذا سيد اهل الجنه و سيطح الله به بين فئتين عظيمتين من المومنين ))
    ((بعضى از علماء ميگويند: اين حديث از رسول خدا نيست معاويه آنرا جعل كرده براى آنكه خود و طرفدارانش از ننگ و داغ حديث ((فئه باغيه )) كه آنها را مفتضح كرده بود برهاند و خود شانرا جزو مؤمنان قلمداد كند)).
    ((حقير گويد: اصل حديث در اكثر كتب نقل شده است ولى در بعضى نقلها كلمه ((من المومنين )) ندارد، بنظر ميرسد كه معاويه اين كلمه را كه هدف او را تامين ميكند اضافه كرده است ، كلام معاويه ((الحمدالله گروه مرا از مؤمنين قرار داد)) دليل تصرف معاويه است در فرمايش رسول خدا - ع ))

  6. #145
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    144 - امام به آنها توضيح داد

    چون امام حسن عليه السلام با معاويه صلح كرد مردم وارد خدمتش شدند، بعضى از مردم امام را بخاطر صلح سرزنش كردند، فرمود: نميدانيد من چه كارى براى شما انجام داده ام ، بخدا سوگند آنچه من انجام داده ام براى شيعيانم از آنچه بر آن ميتابد و غروب ميكند بهتر است .
    مگر نميداند كه من امام شما هستم و اطاعت من بر شما واجب است ، و من سيد جوانان اهل بهشتم با تصريح رسول خدا؟ گفتند: بلى ميدانيم
    مگر نميدانيد كه چون خضر كشتى را سوراخ كرد، و ديوار را مرمت نمود، و پسر را كشت مورد خشم و اعتراض موسى بن عمران قرار گرفت ؟ چون حكمت اين كارها را نميدانست ، در صورتيكه اين كارها نزد خدا داراى حكمت و درست بودند.
    مگر نميدانيد كه هيچ يكى از ما نيست مگر اينكه درگردن او بيعتى
    باشد از طاغيه زمان خود مگر قائمى كه روح الله عيسى بن مريم پشت سر او نماز ميخواند، خدا تولد او را مخفى ميدارد، خود او از چشمها پنهان ميشود تا اينكه موقع ظهورش بيعت كسى در ذمه او نباشد، او نهمين فرزند برادرم حسين و پسر سيده زنان است .
    مدرك :
    كتاب الاحتجاج ج 2 ص 9

  7. #146
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    145 - سران اصحاب رشوه گرفتند

    معاويه به هر يكى از اشعث بن قيس ، شبث بن ربعى ، و عمروبن حريث مخفيانه پيغام فرستاد كه اگر حسن بن على را بكشى برايت دويست هزار درهم ، و رياست يكى از لشگرها و استانهاى شام ، و يكى از دخترانم را ميدهم ، چون امام از جريان مطلع شد براى حفظ جان خود زير لباسهايش ‍ زره جنگى مى پوشيد، و با همان نحو نماز جماعت ميخواند، روزى يكى از منافقان تيرى بجانب آن حضرت پرتاب كرد كه بجهت پوشيدن زره موثر نشد.
    مدرك :
    سفينه البحار ج 1 ص 682.
    اشعث بن قيس كندى از شياطين عرب و از منافقان بود، پس از رحلت رسول خدا مرتد شد، مسلمانان او را اسير نموده پيش ابوبكر آوردند، ابوبكر از گناهش درگذشت و خواهرش را بعقد او درآورد، وى از اميرالمومنين انحراف داشت و آن حضرت او را ((عرف النار)) مى ناميد، اشعث از همدستان ابن ملجم بود، دخترش امام حسن عليه السلام را مسموم نمود، پسرش محمد بن اشعث جناب مسلم را دستگير نموده پيش ‍ ابن زياد برد، و در كربلا از فرماندهان سپاه بود، اشعث بقولى پس از چهل روز از شهادت على عليه السلام از دنيا رفت .
    عمروبن حريث از ثروتمندان كوفه و از مواليان بنى اميه بود، از اميرالمؤمنين عليه السلام منحرف بود، درباره ميثم تمار سعايت نمود، در سال 85 هجرى از دنيا رفت .

  8. #147
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    146 - مالك بن نويره و خالد

    پس از آنكه خالد بن وليد مالك بن نويره را كشت و با زنش همبستر شد به مدينه برگشت و داخل مسجد شد، در تن لباسى داشت آلوده به زنگار آهن ، در عمامه اش سه تير نصب شده بود، چون عمر او را ديد گفت : اى دشمن خدا ريا ميكنى ؟ به مرد مسلمانى تعدى كردى و او را كشتى و به همسرش ‍ تجاوز كردى ؟ بخدا سوگند اگر بتو دست يابم سنگسارت خواهم كرد، سپس تيرها را از عمامه خالد بيرون كشيد.
    در اين مدت خالد بخيال اينكه عمر اين سخنها را از جانب ابوبكر ميگويد ساكت بود و چيزى نمى گفت ، چون پيش ابوبكر رفت و با او سخن گفت ، ابوبكر به كارهاى او صحه نهاد و عذرش را پذيرفت ، عمر مرتب ابوبكر را تشويق ميكرد كه قصاص مالك را از خالد بگيرد.
    مدرك :
    شرح نهج البلاغه ج 1 ص 179
    ((ابوبكر به پيشنهاد عمر ترتيب اثر نداد و خالد را مجازات نكرد تا خلافت به عمر رسيد، در آن موقع خالد امير سپاه و مشغول فتح شام بود به مجرد اينكه عمر در خلافت مستقر شد دستور عزل خالد را صادر كرد - ع )).
    از مالك بن نويره ارتداد سر نزده بود، افراد سريه درباره قوم مالك اختلاف كردند: عده اى از جمله ابوقتاده انصارى شهادت دادند كه ايشان اذان و اقامه كفتند و نماز خواندند.
    خالد عذر مياورد كه مالك بمن گفت : صاحب شما چنين و چنان گفت ، من هم مگر تو او را صاحب خود نميدانى ؟ لذا او را كشتم (منظور مالك از صاحب شما ابوبكر بود و لى خالد سخن او را تاويل كرده است )
    عمر ميگويد: مسلمانى را كشتى و بزنش تجاوز كردى ، ابوقتاده شهادت ميدهد كه اذان و اقامه گفتند و نماز خواندند، ابوبكر اسراء را برگردانيد و ديه مالك را پرداخت ، همه اينها دليل مسلمان بودن مالك است .
    مدرك :
    اسد الغابه ج 4 ص 296
    ((مالك بن نويره از اشخاصى بود كه با صدق نيت مسلمان شد، رسول خدا او را از اهل بهشت معرفى كرد، بعد از آنكه ابوبكر به خلافت رسيد مالك خلافت او را نپذيرفت و به مدينه رفته اعتراض كرد، ابوبكر براى اينكه از جانب او كه شخصى شجاع و در ميان صحرانشينان داراى نفوذ بود ايمن گردد خالد بن وليد را كه شخصى سفاك و مكار بود و با مالك خرده حساب داشت مامور از بين بردن او نمود، و اعتراض مسلمانان حتى عمر را قبول نكرد كه خالد را بالقب سيف الله مفتخر نمود.))

  9. #148
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    147 - آنها را از هم جدا كنيد

    معاويه امر به احضار عباده بن صامت نمود، چون عباده وارد شد رفت در جايگاه معاويه ميان او و عمرو عاص نشست ، معاويه خدا را حمد و ثنا گفت ، و شمه اى از فضائل عباده و عثمان را بيان كرد، بعد عباده را به خونخواهى عثمان و يارى خود دعوت و تشويق كرد، عباده گفت : سخنان تو را شنيدم ، ميدانى چرا ميان تو و عمرو نشستم ؟ گفتند: بلى بخاطر فضل و شرافت و سابقه ات .
    گفت : نه بخدا قسم كه براى آن نبود، بلكه براى آنستكه موقع رفتن به ((غزوه تبوك )) روزى رسول خدا شما دو نفر را ديد كه در حال راه رفتن آهسته با هم صحبت ميكنيد، متوجه ما شد و گفت : هر وقت ديديد اين دو با هم اجتماع كرده اند ميان آنها جدائى اندازيد، چون آندو هيچ وقت جهت كار خير اجتماع نميكنند، من شما را از اجتماع نهى ميكنم .
    مدرك :
    العقد الفريد ج 4 ص 346.
    عباده بن صامت صحابى انصارى در عقبه اول و دوم حاضر بود، در تمامى غزوات نبوى شركت داشت ، عمر او را همراه معاذبن جبل و ابوالدارداء جهت تعليم اهل شام به آن سامان فرستاد، بسال 34 و بقولى 45 از نيا رفت .

  10. #149
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    148 -از چوبه دار ترسيد

    چون حجاج بن يوسف وارد مكه شد و عبدالله بن زبير را بدار كشيد، شبانه عبدالله بن عمر پيش حجاج رفت و گفت : دستت را بده تا به عبدالملك بيعت كنم كه رسول خدا فرموده است : ((من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه )) : (هر كس بميرد در حالى كه امام زمانش را نشناخته مردن او مردن جاهليت است ) حجاج پاى خود را بسوى او دراز كرد و گفت : دستم مشغول است ، پايم را زيارت كن ، عبدالله گفت : مرا استهزاء ميكنى ؟
    حجاج گفت : اى احمق بنى عدى مگر على بن ابيطالب امام زمانت نبود؟ چرا باو بيعت نكردى و امروز آمده حديث : ((من مات و لم يعرف ...)) ميخوانى ، بخدا سوگند كه بخاطر اين حديث نيامده اى بلكه از ترس چوبه دارى كه عبدالله بن زبير بالاى آنست آمده اى .
    مدرك :
    الكنى و الالقاب تاليف حاج شيخ عباس قمى
    عبدالله بن عمر بن خطاب سه سال بعد از بعثت پيغمبر در مكه متولد شد، گويند كه پيش از پدرش به مدينه مهاجرت نمود، وى شخصى ضعيف النفس و عوامفريب بود، به اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت نكرد ولى به يزيد بيعت كرد و موقعى كه اهل مدينه بيعت يزيد را شكستند او نشكست ، بالاخره در سال 73 يا 74 هجرى از دنيا رفت .

  11. #150
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    149 - همسران رسول خدا را جواب كرد

    چون عثمانه ماهيانه زنان رسول اكرم را از آن مقداريكه عمر ميداد كسر كرد عايشه و حفصه پيش او رفته و درخواست كردند كه شهريه ايشان را مانند زمان عمر بدهد، گفت : نزد من براى شما چيزى نيست ، گفتند: پس ارثيه ما را از رسول خدا بده .
    عثمان كه تكيه كرده بود و على بن ابيطالب هم نزد او بود، برخاست و نشست و گفت : مگر شما نبوديد كه به همراهى يك عرب كه با بول خود تطهير ميكرد بنام مالك بن حويرث شهادت داديد كه پيغمبر فرمود: ((نحن معاشر الانبياء لا نورث ما تركناه صدقه )) اگر شهادت شما حق بود من شهادت شما را در حق خودتان قبول و عملى ميكنم ، و اگر دروغ بود لعنت خداوند و ملائكه بركسى باد كه بدروغ شهادت داده است .
    گفتند: اى نعثل ! رسول خدا تو را به نعثل يهودى تشبيه كرد، عثمان گفت : خدا براى شما در قرآن (در سوره تحريم ) مثل زده ، سپس برخاستند و رفتند.
    مدرك :
    سفينه البحار ج 1 ص 52.

صفحه 15 از 20 نخستنخست ... 567891011121314151617181920 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 9 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 9 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 26-10-2013, 21:17
  2. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 17-08-2013, 20:52
  3. وسوسه و وسوسه‏ گران‏
    توسط محبّ الزهراء در انجمن اخلاق
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 22-06-2013, 20:29
  4. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 23-02-2013, 16:35

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه