صفحه 17 از 20 نخستنخست ... 7891011121314151617181920 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 161 به 170 از 200

موضوع: قصه هاى اسلامى و تكه هاى تاريخى

  1. #161
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    160 - در نماز بود نكشتند

    در خدمت رسول اكرم از فضيلت و شدت عبادت مردى تعريف ميكردند كه خودش از دور نمايان شد، عرض كردند: يا رسول الله خودش آمد، حضرت فرمود: ميان دو چشم او نشانه شيطان را مى بينم ، چون خدمت حضرت رسيد به مردم سلام كرد و ايستاد، حضرت پرسيد آيا از دلت خطور كرد كه در ميان اين جماعت كسى بهتر از تو نيست ؟
    گفت : بلى .
    بعد وارد مسجد و مشغول نماز شد، حضرت فرمود: كيست برود و او را بكشد؟ ابوبكر اعلام آمادگى كرد، رفت و برگشت و گفت : يا رسول الله ديدم مشغول نماز است و نكشتم ، حضرت باز فرمود: كيست رفته و او را بكشد؟ اين دفعه عمر اعلام آمادگى كرد، او نيز رفت و ديد مشغول نماز است لذا نكشت و برگشت .
    دفعه سوم فرمود: كيست او را بكشد؟ اين بار على عليه السلام اعلام آمادگى كرد، پيغمبر فرمود: اگر تو او را دريابى ميكشى ، على رفت و برگشت و گفت : پيدا نكردم رفته بود، فرمود: اين مرد اولين بدعت گذار و تفرقه انداز در بين امت من خواهد بود، اگر او را ميكشتيد دو نفر با هم اختلاف نميكردند.
    مدرك :
    العقد الفريد ج 2 ص 404.
    ((در تاريخ اين مرد را ذوالخويصره گفته اند كه در زمان خلافت على عليه السلام فرقه خوارج را بوجود آورد، و در آخر بدست آن حضرت كشته شد - ع )).

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #162
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    161 - گرامى ترين مردم كيست ؟

    روزى معاويه از هم نشين هاى خود پرسيد: گراميترين مردم از لحاظ پدر و مادر و جد و جده و عمو و عمه و دائى و خاله كيست ؟ گفتند: اميرالمومنين بهتر ميداند، معاويه دست حسن بن على را گرفت و گفت : اين گراميترين مردم است چون پدرش على بن ابيطالب و مادرش دختر محمد صلى الله عليه و آله است ، جدش رسول خدا و جده اش خديجه است ، عمويش ‍ جعفر بن ابيطالب و عمه اش هاله دختر ابوطالب است دائيش قاسم بن رسول الله و خاله اش زينب دختر پيغمبر است .
    مدرك :
    العقد الفريد ج 5 ص 87.

  4. #163
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    162 - كسى از شما بحكومت نميرسد

    به عبدالله بن عمر گفتند: حسين بن على روانه عراق شد، عبدالله حركت كرد و در محلى كه سه روز راه با مدينه فاصله داشت با حسين ملاقات كرد و پرسيد: به كجا ميروى ؟ فرمود: نامه نوشته و به عراق دعوت كرده اند، بعد نامه ها و طومارهاى اهل عراق را بيرون آورد و به بيعت كرده اند، عبدالله آن حضرت را بخدا قسم داد كه برگردد، ولى امام حسين نپذيرفت .
    عبدالله گفت : پس اجازه ده براى تو حديثى نقل كنم : جبرئيل برسول اكرم نازل شد و او را ميان دنيا و آخرت مخير نمود آن حضرت آخرت را اختيار كرد، تو نيز پاره تن آن پيغمبرى ، بخدا قسم كه تو و كسى از خاندان تو بحكومت نمى رسيد، خدا دنيا و حكومت آنرا از شما دور نكرده مگر براى آنچه بشما خير و بهتر است ، از اين سفر برگرد، حضرت قبول نكرد، عبدالله او را در آغوش كشيد گفت : ترا بخدا ميسپارم و ميدانم كه كشته ميشوى .
    مدرك :
    عيون الاخبار ج 1 ص 211
    ((عبدالله هدف امام را درك نكرده و چنين پنداشته كه هدف امام بدست آوردن سلطنت و حكومت است لذا گفته : كسى از خاندان شما به حكومت نميرسد، كما اينكه اكثر مردم هدف آن بزرگوار را درك نميكردند و او را موعظه ميكردند - ع ))

  5. #164
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    163 - من براى دين نمى جنگيدم

    پس از صلح امام حسن عليه السلام معاويه وارد كوفه شد و به منبر رفت و خطبه خواند و گفت : اى اهل كوفه مى پنداريد كه من بخاطر نماز و زكات و حج با شما ميجنگيدم ؟ نه ، من ميدانم كه شما نماز ميخوانيد و زكات ميدهيد و به حج ميرويد، من بدان جهت مى جنگيدم كه بشما امير كه شوم كه خدا نيز آنرا بمن عطا نمود و لواينكه شما كراهت داريد. و بدانيد كه هر مالى و خونى كه در اين فتنه از بين رفته هدر شده است و تعقيب نخواهد شد، و هر شرطى كه با حسن بن على كرده بودم زير پا نهاده و عمل نخواهم كرد، و مردم را به غير از سه چيز، چيز ديگر اصلاح نميكند.
    خارج نمودن و دادن عطاى مردم در موقعش ، و آماده نمودن و حركت دادن لشكر در وقتش ، و هجوم بر دشمن در خانه اش ، چون اگر بدشمن هجوم نكنى او بتو هجوم خواهد كرد.
    مدرك :
    شرح نهج البلاغه ج 16 ص 15

  6. #165
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    164 - پيشنهاد جنگ كرد

    مسيب بن نجبه به امام حسن عليه السلام گفت : بى اندازه از تو در شگفتم ، با معاويه بيعت كردى در صورتى كه چهل هزار نفر در خدمت تو آماده جنگ بودند، لااقل براى خودت پيمان علنى نگرفتى ، چيزهائى در نهان به تو قول داد، ديدى كه به آنها عمل نكرد، من صلاح را در اين مى بينم كه برگشته و آماده جنگ شوى چون او پيمان خود را شكسته است .
    حضرت فرمود: اى مسيب اگر من اين كار را بخاطر دنيا انجام ميدادم معاويه در جنگ از من با استقامت تر و ثابت قدم تر نبود، ولى مصلحت شما را ميخواستم و هدفم اين بود كه شما از همديگر دست بر داشته و بقضا و قدر الهى راضى شويد تا اشخاص نيك راحت شوند و از دست اشخاص بدكار خلاصى حاصل شود.
    مدرك :
    شرح نهج البلاغه ج 16 ص 15
    مسيب بن نجبه : اهل بصره و از شيعيان على عليه السلام و جزو دعوت نامه نويسندگان به امام حسين بود كه بياريش نرسيدند، سپس جزو توابين شده همراه سليمان بن صرد براى خونخواهى امام خروج نموده در محلى به نام ((عين الورده )) شهيد شدند.

  7. #166
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    165 - رسول خدا لعنتش كرد

    على بن اقمر گويد: پيش عبدالله بن عمر رفته و گفتم : اى صاحب رسول خدا ما را از آنچه ديده اى خبر ده ، عبدالله گفت : معاويه بمن پيغام فرستاده كه اگر نقل حديث كنى گردنت را ميزنم ولى بخدا سوگند كه پيغام او مانع من نخواهد شد از اينكه آنچه را كه از رسول خدا درباره او شنيده ام به شما نگويم .
    با چشم خود ديدم كه رسول خدا فرستاد و او را خواند كه نامه اى بنويسد - چون در خدمت حضرت در حوائج روزمره نويسندگى ميكرد - فرستاده پيغمبر برگشت و عرضه داشت كه او غذا ميخورد، حضرت فرمود: ((لا اشبع الله بطنه )): خدا شكم او را سير نكند)) آيا خيال ميكنيد كه او ديگر سير ميشود؟
    روزى ابوسفيان سواره از راهى ميامد و معاويه و برادرش يكى افسار مركب او را ميكشيد و ديگرى از عقب ميراند، چشم رسول خدا به آنها افتاد گفت : ((اللهم العن القائد و السائق و الراكب )): خدايا آنكه را كه جلودار است آنرا كه ميراند و آنرا كه سوار است لعنت كن ))
    گفتم : تو خودت از رسول خدا اين را شنيدى ؟ گفت : بلى ، وگرنه گوشهايم كر باد همچنانكه چشمهايم كور شده است .
    مدرك :
    وقعه صفين ص 220 تاليف نصربن مزاحم منقرى متولد حدود 120 هجرى ، متوفاى سال 212.

  8. #167
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    166 - از قيس بيعت ميگيرد

    چون امام حسن عليه السلام با معاويه صلح كرد ((قيس بن سعد بن عباده )) با چهار هزار نفر سوار كنار گرفته و بيعت نكردند، معاويه متوسل به امام شد كه قيس و معاويه حاضر شدند معاويه روى تخت نشست و امام حسن را كنار خود نشاند قيس رو به امام كرد و گفت : آيا مرا اجازه ميدهى كه به معاويه بيعت كنم ؟ فرمود: بلى
    معاويه گفت : حالا بيعت ميكنى : قيس گفت : بلى ، سپس دست خود را روى زانويش نهاد، از تخت پائين آمد و رفت و دست خود را بعنوان بيعت گرفتن بدست قيس ماليد (در صورتيكه بايستى قيس رفته دست معاويه را زيارت ميكرد) ولى قيس دست خود را از زانويش حركت نداد.
    مدرك :
    شرح نهج البلاغه ج 16 ص 48
    قيس بن سعد بن عباده انصارى از فضلاء صحابه و دهات و هوشمندان و كرماء عرب ، داراى شهامت و شجاعت ، شريف قومش بود، مناقب و فضائل علمى و خلقى و عبادتى بسيار داشت ، در ميان اصحاب رسول خدا بمنزله رئيس شرطه و پرچمدار انصار بود، در خلافت على عليه السلام از ياران سرسخت و باوفاى آن حضرت بود و تا آخر استقامت نمود، در خلافت چند ماهه امام حسن عليه السلام از روسا سپاه آن حضرت بود، بنابر مشهور سال 59 هجرى از دنيا رفت .

  9. #168
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    167 - اينها مسلمان نشده اند

    حبيب بن ثابت گويد: مردى در جنگ صفين به عمار ياسر گفت : يا ابااليقضان مگر رسول اكرم نفرمود: با مردم بجنگيد تا مسلمان شوند، چون مسلمان شدند خون و مال خود را از من حفظ كرده اند، عمار گفت : بلى ، رسول الله اين را فرمود ولى اينها مسلمان نشده اند بلكه ناچار به تسليم شده و كفر را در دل خود پنهان كرده بودند چون براى خود مدد و ياور يافتند آنرا ظاهر كردند.
    مدرك :
    شرح ابن ابى الحديد ج 4 ص 31.

  10. #169
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    168 - به خدا كه اين قهرمان قوم است

    شعبى مى گفت : عبدالله بن بديل خزاعى كه از ياران على عليه السلام بود در جنگ صفين دو شمشير بسته بود و دو زره بر تن داشت ، مردم شام را با شمشير درو ميكرد، و حمله مينمود تا خود را به نزديكى خيمه معاويه رسانيد، معاويه به حبيب بن مسلمه فهرى پيغام فرستاد كه با تمام سربازانش به عبدالله حمله كند.
    ميسر شام بفرماندهى حبيب بن مسلمه با ميمنه عراق درهم افتادند، عبدالله همچنان بسوى خيمه معاويه حمله برده و نزديكتر ميشد تا معاويه را از جايگاهش حركت داده و به عقب راند، و مرتب صدا ميكرد ((يالثارات عثمان )) معاويه و طرفدارانش خيال ميكردند كه منظورش عثمان بن عفان است در صورتيكه منظورش برادر خودش عثمان بود كه شهيد شده بود.
    عبدالله بن بديل در قتل معاويه اصرار داشت كه معاويه اهل شام را صدا زد: واى برشما او را با سنگ و كلوخ بكوبيد، اهل شام از هر طرف با سنگ و تير او را در ميان گرفتند و بقدرى زخم وارد كردند كه از پا در آمد، معاويه با عبدالله بن عامر كه قبلا با ابن بديل دوست بود كنار نعش ابن بديل آمدند، ابن عامر عمامه خود رااز سر برداشت و بر روى جناره ابن بديل انداخت و او را رحمت فرستاد.
    معاويه گفت : روى او را باز كن ، ابن عامر گفت : نه بخدا سوگند تاروح در بدن دارم نميگذارم او را مثله كنى (خاندان معاويه در مثله بشهداء سابقه دارند: مادرش گوش و بينى حمزه سيدالشهداء را بريد، پدرش با نيزه بر لب و دهان حمزه جسارت كرد، پسرش بر سر امام حسين جسارت كرد) معاويه گفت : روى او را باز كن مثله نميكنم او را بتو بخشيدم ، چون ابن عامر روى عبدالله بن بديل را باز كرد معاويه گفت : بخدا كه اين قهرمان و كبش قوم است ، خدايا مرا بر اشتر نخعى و اشعث كندى غالب فرما.
    مدرك :
    وقعه صفين ص 245
    عبدالله بن بديل بن ورقاء خزاعى از اصحاب رسول خدا و سرور قبيله خزاعه بود، قبل از فتح مكه مسلمان شد، در فتح مكه و حينن و طائف شركت داشت ، سپس از فضلاء اصحاب على عع بود، در جنگ صفين دو زره پوشيده و دو شمشير بسته بود وى و برادرش عبدالرحمن در اين جنگ شهيد شدند.

  11. #170
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    169 - به بچه هايش تماشا ميكرد

    در جنگ صفين على عليه السلام با فرزندانش بطرف ميسره ميرفت و تيرهاى اهل شام بسوى او پرتاب ميشد و فرزندانش خود را سپر او ميكردند، مردى بنام احمر كه غلام ابوسفيان و يا عثمان بود آن حضرت را ديد و با خود گفت : بخدا قسم كه اين على است خدا امر بكشد اگر او را نكشم و يا كشته نشوم ، سپس بسوى على عليه السلام حمله برد كه كيسان بدست احمر شهيد شد، دوباره احمر بسوى حضرت حمله نمود كه على عليه السلام پيشدستى نموده و يقه زره او را گرفته و بسوى خود كشيد و بالاى سرش بلند نموده و بزمين زد.
    حسين و محمد فرزندان على به او حمله كرده و با شمشير كارش را ساختند، على ايستاده و به شير بچه هايش تماشا ميكرد كه از قتل احمر فارغ شدند، به فرزندش حسن كه در كنارش ايستاده بود فرمود: فرزندم تو چرا با بردارانت شركت نكردى ؟ گفت : ايشان از من كفايت كردند.
    مدرك :
    وقعه صفين ص 249

صفحه 17 از 20 نخستنخست ... 7891011121314151617181920 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 8 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 8 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 26-10-2013, 21:17
  2. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 17-08-2013, 20:52
  3. وسوسه و وسوسه‏ گران‏
    توسط محبّ الزهراء در انجمن اخلاق
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 22-06-2013, 20:29
  4. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 23-02-2013, 16:35

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه