صفحه 2 از 20 نخستنخست 123456789101112 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 11 به 20 از 200

موضوع: قصه هاى اسلامى و تكه هاى تاريخى

  1. #11
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    10 - خطبه نماز را تغيير دادند

    ابو سعيد خدرى نقل ميكند كه مروان بن حكم امير مدينه بود، براى اقامه نماز عيد با او به صحرا رفتم ، وقتى به مصلى رسيديم ديدم ((كثير بن صلت ))منبرى درست كرده و مروان ميخواهد پيش از نماز عيد خطبه بخواند - در صورتى كه خطبه نماز عيد بعد از نماز است - لباسش را گرفته پائين كشيدم ولى او لباسش را از دستم كشيد و به منبر رفت و خطبه خواند.
    گفتم : بخدا سوگند كه سنت رسول خدا را تغيير داده ايد، گفت : اى ابو سعيد آنچه تو ميدانى از بين رفت ، گفتم : آنچه من ميدانم بهتر است ازآنچه نميدانم ، مروان گفت نن چون مردم بعد از نماز براى شنيدن سخنان ما نمى نشينند لذا خطبه ها را جلوانداخته ايم .
    مدرك :
    كتاب الغدير ج 8 ص 263 علامه مجاهد شيخ عبدالحسين امينى متولد سال 1320 قمرى در تبريز، متوفاى روز جمعه 28 ربيع الاخر سال 1390 قمرى مطابق 12 تير ماه سال 1349 شمسى مدفون در كتابخانه مكتبه الامام اميرالمومنين در نجف اشرف .
    ((علت ننشستن مردم و گوش ندادن به خطبه ها اين بود كه بنى اميه و كارگزاران آنها به ساحت مقدس على عليه السلام جسارت نموده و ناسزا گفته و لعن ميكردند، و مردم هم حاضر به شنيدن ان نبودند - ع ))
    ابو سعيد خدرى از فضلاء صحابه پيغمبر بود، اخبار بسيار از پيامبر نقل نموده ، در دوازده غزوه از جنگهاى رسول اكرم شركت نمود، در جنگهاى خلفاء مخصوصا در جنگهاى دوران خلافت على عليه السلام حاضر بود، در سال 63 يا 64 يا 65 در مدينه از دنيا رفت .
    مروان بن حكم بن ابى العاص پسر عموى عثمان ، در زمان رسول اكرم متولد شد ولى آن حضرت را نديد چون پدرش را حضرت به طائف تبعيد نمود، در آنجا بودند تا عثمان بخلافت رسيد و آنها را به مدينه آورده مروان را كاتب و مشاور خود قرار داد.
    مروان در زمان معاويه مدتى از طرف او عامل مدينه بود سپس عزل نمود، پس از مرگ يزيد بن معاويه به خلافت رسيد و با مادر خالد بن يزيد ازدواج نمود، بالاخره بسال 65 مادر خالد با كنيزانش او را كشتند، رسول خدا درباره پدر مروان فرمودن عليه و على من يخرج من صلبه لعنة الله الا المومن منهم و قليل ما هم : بر او و بر كسانى كه از صلب او خارج ميشوند لعنت خدا باد، بجز اشخاص مؤمن ايشان كه كم هستند.

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #12
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    11 - كتاب را ميزد

    مردى از مسلمانان نزد عمر بن خطاب آمد و گفت : چون مدائن را فتح كرديم كتابى بدست آمد كه در آن دانشهاى ايرانيان هست ، عصر كتاب را گرفت و تازيانه برداشت ، كتاب را با تازيانه ميزد و آيه : (( نحن نقص ‍ عليك احسن القصص )) را ميخواند و ميگفت : آيا داستانى بهتر و زيباتر از كتاب خدا هست ؟ اشخاص پيش از شما بدان جهت هلاك شدند كه به كتابهاى دانشمندان و كشيشان توجه نموده و از تورات و انجيل غفلت نمودند تا آنكه علوم كتابهاى آسمانى فراموش شده و ازبين رفت .
    شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 12 ص 102
    عمر بن خطاب عدوى از معاريف قريش و از دشمنان سرسخت اسلام و مسلمين بود، بعد از چهل مرد و يازده زن مسلمان شد، موقع هجرت همراه مسلمانان هجرت كرد، در تمام غزوات رسول اكرم شركت كرد ولى مباشد قتال نميشد، در سال سيزده پس از وفات ابوبكر با تعيين و نصب او بخلافت رسيد، در زمان خلافت او فتوحات زياد نصيب مسلمانان شد، بالاخره بسال 23 هجرى بدست ابولولو فيروز غلام مغيرة بن شعبه كشته شد.

  4. #13
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    12 - جواهرات كسرى

    موقعى كه تاج و شمشير و كمر بند جواهر نشان كسرى را نزد عمر بردند قيمت آنرا زياد ديد با تعجب گفت : مردمى كه اين قدر چيزهاى نفيس را به بيت المال فرستاده اند و خيانت نكرده اند اشخاص امين و درستكار هستند، على عليه السلام كه حاضر بود فرمود: چون تو عفت كرده اى و خيانت نميكنى ايشان هم ميورزند، اگر تو خيانت و شكم چرانى ميكردى ايشان هم خيانت و شكم چرانى ميكردند.
    مدرك :
    كتاب الكامل ج 2 ص 360 نوشته ابن اثير.
    ((مردم تابع سردمداران و روساى خود و ناظر اعمال ايشان هستند، اگر ايشان پاك و امين باشند مردم هم پاك و امين مى شوند، و اگر مشغول غارت و چپاول و مال اندوزى باشند مردم نيز دزد و خائن ميشوند - ع ))

  5. #14
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    13 - عيادت از على عليه السلام

    سدير صيرفى از محمد بن على (امام باقر عليه السلام ) نقل ميكند على عليه السلام سخت مريض شد، ابوبكر و عمر به عيادتش رفتند، چون از نزد او بيرون آمدند پيش رسول خدا رفتند، حضرت پرسيد: از كجا مياييد؟ گفتند: از عيادت على پرسيد: او را چگونه يافتند؟ گفتند: حال او را بد ديديم و از مرضى كه دارد بر او مى ترسيم ، فرمود: نه ، او با اين مرض ‍ ننميميرد بلكه زنده ميماند و بقدرى به او ستم و حيله ميشود كه در ميان اين امت وسيله عبرت و تسلى ميشود (مظلومان با ديدن و شنيدن وضع او تسلى مى يابند.)
    مدرك :
    شرح ابن ابى الحديد ج 4 ص 16.
    سدير بن حكيم صيرفى ، پدر حنان ، از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهما سلام دوستدار اهل بيت و شخص صالح بود.
    محمد بن على معروف به ((باقر العلوم )) امام پنجم شيعه مادرش فاطمه دختر امام حسن عليه السلام ، روز دوشنبه ، سوم صفر و بقولى اول رجب سال 57 در مدينه متولد شد، مدت 57 سال در دنيا عمر نموده معارف الهى را در ميان مردم پخش نمود، مدت امامتش نوزده سال بود، روز دوشنبه هفتم ذى الحجه سال 114 هجرى در مدينه از دنيا رفت .
    عبداله بن قحافه معروف به ((ابوبكر ))مادرش ام الخير سلمى بود، در دعوت دوم به رسول خدا ايمان آورد، در هجرت همراه پيامبر به مدينه هجرت كرد، در همه غزوات نبوى شركت داشت ولى اهل نبرد و مبارزه نبود، پس از وفات رسول خدا به ترفند و غلبه به خلافت رسيد، مدت خلافتش دو سال و سه ماه بود، روز سه شنبه 22 جمادى الاخرى سال 13 هجرى از دنيا رفت .

  6. #15
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    14 - شمشيرش را ميفروخت

    ابورجا گويد: على عليه السلام را ديدم كه شمشيرش را ببازار برده و مى فرمود: كيست اين شمشير را از من بخرد، بخدا قسم اگر قيمت يك پيراهن را داشتم آنرا نمى فروختم ، گفتم : من پيراهن بتو مى فروشم و مهلت ميدهم هر وقت عطايت (ماهيانه ات ) بدستت رسيد قيمت آنرا پرداخت كنى ، پيراهن را گرفت و رفت ، چون سر ماه شد حقوقش را گرفت ، قيمت پيراهن را داد.
    مدرك :
    شرح نهج البلاغه بيست جلدى 2 ص 200

  7. #16
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    15 - قابل مقايسه نبود

    شبث بن ربعى به معاويه گفت : ترا بخدا آيا راضى ميشوى كه عماربن ياسر را بدست تو بدهند كه او را بكشى ؟ گفت : چرا راضى نشوم ؟ بخدا سوگند اگر على عمار را بدست من بدهد او را در عوض عثمان نميكشم بلكه در عوض نائل ، غلام ميكشم .
    شبث گفت : بخدا قسم عدالت نكردى و درست مقايسه ننمودى بخدا قسم دستت به عمار نخواهد رسيد مگر اينكه سرها از تنها جدا شود، و زمين با آن وسعتش بر تو تنگ گردد.
    مدرك :
    شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 4 ص 22
    شبث بن ربعب از اشخاص منافق و بى ثبات بود كه هر روز برنگى ميافتاد، اول مؤ ذن سجاح بود، سپس مسلمان شد و در قتل عثمان شركت داشت ، بعد در سپاه على عليه السلام بود و حضرت او را با عدى بن حاتم براى دعوت پيش معاويه فرستاد، سپس به خوارج ملحق شد، در حركت امام حسين عليه السلام از كسانى بود كه به آن حضرت نامه دعوت نوشتند، در كربلا جزو سپاه عمر سعد بود، در زمان مختار از خونخواهان امام و رئيس ‍ كوفه بود سپس در ميان قاتلان مختار بود بالاخره در حدود سال هشتاد هجرى از دنيا رفت .
    عمار بن ياسر از بزرگان اصحاب رسول خدا و از معذبين در راه اسلام بود، در غزوات رسول اكرم شركت داشت ، با مسلمانان به حبشه مهاجرت كرد و از آنجا به مدينه مهاجرت نمود، وى از كسانى بود كه به كارهاى ناهنجار عثمان اعتراض كردند، داراى فضائل زياده از حد حصر است از اول به امير المومنين عليه السلام علاقه داشت حتى در زمان رسول خدا از على عليه السلام جدا نميشد پس از رحلت نبوى ، ملازم آن بزرگوار شد، در جنگ صفين بيارى آن حضرت برخاست تا آنكه در ماه ربيع الاخر سال 37 هجرى در سن 94سالگى در آن جنگ شهيد شد.

  8. #17
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    16 - خوش رقصى نمود

    على بن اصمع جدا معروف در محلى از بصره ((سفوان )) دزدى كرد، او را گرفته پيش على عليه السلام بردند، حضرت ، شاهد خواست ، چون شهود حاضر شده و شهادت دادند حضرت امر كرد چهار انگشت دست راستش ‍ را بريدند، پرسيدند چرا دستش را از مچ نبريدى ؟ فرمود: سبحان الله اگر مچ بريده ميشد موقع از جا برخاستن به چه تكيه ميكرد؟ چگونه نماز ميخواند؟ چگونه غذا ميخورد؟
    چون حجاج بن يوسف والى بصره شد على بن اصمع نزد او رفت و گفت : اى امير پدرم بر من عاق شده مرا على ناميده ! تو اين ستم را از من برطرف ساز و نام ديگرى برايم بگذار!! حجاج گفت : براى تقرب ، خوب وسيله پيدا كرده اى ، ترا متصدى بامهاى دار الاماره نموده و هر روز برايت دو دانگ فلوس ، مزد معين نمودم ، اگر از آن مقدار تجاوز كنى دستور ميدهم آنچه را كه على بن ابيطالب از دستت باقى گذاشته است مى برند.
    مدرك :
    الكنى و الالقاب ج 2 ص 34 تاءليف حاج شيخ عباس قمى .
    ((اين جريان باعث عداوت اين خاندان با امير المومنين عليه السلام شد، اصمعى معروف (عبدالملك بن قريب ) نواده على بن اصمع از على عليه السلام منحرف بود، ابوالعيناء گويد: در تشييع جنازه اصمعى بوديم كه ابو قلابه شاعر (حبيش بن عبدالرحمن ) اين دو بيت را كه درباره اصمعى گفته بود برايم خواند:

    لعن الله اعظما حملوها

    نحو دار البلى على خشبات

    اعظما يبغض النبى و اهل البيت

    و الطيبين و الطيبات

    حجاج بن يوسف ثقفى يكى از سفاكان و جنايتكاران تاريخ است كه اكثر لذت او در ريختن خونها بود، بيست سال امارت نمود، اشخاصى را كه بوسيله او به بقتل رسيدند تعداد نمودند غير از آنهائى كه در جنگها كشته شدند يكصد و بيست هزار نفر بودند كه شانزده هزار زن محبوس ميكرد، غذاى آنها نانى بود از آرد جو مخلوط با نمك و خاكستر، بالاخره در سن 54 سالگى بسال 5 ))در شهر واسط از دنيا رفت .

  9. #18
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    17 - صوفى ريش پرست

    در بغداد در خانقاه و كاروانسرائى شيخى از صوفيها بود كه ريش بسار بزرگى داشت و به آن علاقمند بود، غالب اوقات مشغول خدمت بريش خود ميشد: روغن ميماليد، شانه ميكرد، شبها براى اينكه درهم و پريشان نشود موقع خواب آنرا به كيسه اى ميكرد.
    شبى شيخ در خواب بود كه يكى از مريدان برخاست و به ريش شيخ حمله برده از اين گوش تا آن گوش درو كرد، صبح كه شيخ از خواب برخاست و ريش خود را بباد رفته ديد شكايت پيش رئيس خانقاه برد، رئيس صوفيها را جمع كرد و از قهرمان اين كار پرس جو كرد مريد دروگر گفت : من بودم كه ريش حضرت شيخ را درو كردم ، چون ديدم اين محاسن براى شيخ بتى شده است كه آنرا عبادت ميكند، لذا از باب نهى از منكر آنرا از بين بردم تا شيخ عبد خدا شود نه عبدلحيه .
    مدرك :
    شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 11 ص 208.

  10. #19
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    18 - دختران كسرى

    على عليه السلام پس از جنگ جمل مردى را بنام ((خليد )) بعنوان فرماندار به خراسان فرستاد، چون خليد به نزديكى نيشابور رسيد اطلاع يافت كه اهل خراسان مرتد شده ، دست از اطاعت حكومت اسلامى برداشته اند و فرماندار كسرى بدانجا آمده است ، خليد با اهل نيشابور جنگيده و ايشانرا شكست داد، خبر فتح و اسيران جنگى را پيش حضرت فرستاد، خواست دختران كسرى را گرفته ، اسير كند، ايشان امان خواسته و تسليم شدند، خليد آنها را نيز پيش امام فرستاد.
    چون خدمت حضرت رسيدند فرمود: مائل هستيد شما را شوهر دهم ؟ گفتند: نه ، مگر اينكه ما را ازدواج پسرانت در آورى ، چون ما ديگران را كفو خود نميدانيم ، حضرت فرمود: هر جا دلتان ميخواهد برويد. شخص بنام ((نرسا )) بپا خاست و گفت : يا امير المومنين اجازه بفرمائيد من بكارهاى ايشان رسيدگى كنم ، چون ميان من و ايشان خويشاوندى هست ، حضرت هم پذيرفت ، نرسا ايشانرا به منزل خود برد و لباس و غذا براى آنها فراهم نمود.
    مدرك كتاب وقعة صفين ص 12 تاءليف الوالفضل نصربن مزاحم منقرى مورخ شيعى متولد 120 هجرى متوفاى 212 هجرى .
    ((حقير گويد: درباره اسارت دختران كسرى نقلهاى مختلف ايراد شده : در زمان عمر اسير نمود وارد مسجد كردند، در زمان عثمان اسير نموده به مدينه بردند، در زمان على عليه السلام توسط حريث از اطراف بصره اسير نمودند، توسط خليد از خراسان اسير شدند، شايد اختلاف نقلها را اين طور حل كرد كه كسرى لقب پادشاهان ايران بود نه نام خاص و به شاهزاده خانمهاى ايرانى دختران كسرى ميگفتند، در هر زمانى دو يا سه نفر از اين شاهزاده خانمها كه دختر يكى از پادشاهان ايران بودند اسير ميشدند و دختر يك نفر نبودند.))

  11. #20
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    19 - على را در چه حالى ديدى ؟

    عبدالله بن عباس گويد: در زمان خلافت عمر نزد وى رفتم ، گفت : از كجا ميائى ؟ گفتم : از مسجد، گفت : پسر عمويت على را در چه حالى گذاشتى ؟ گفتم در نخلستان با دلو از چاه آب ميكشيد و قران ميخواند، گفت : آيا در دلش چيزى از امر خلافت باقى مانده است ؟ گفتم : بلى عقيده اش اين است كه رسول خدا به خلافت او تصريح كرده است و من از پدرم درباره اداعاى على سوال كردم ، گفت على راست ميگويد.
    عمر گفت : رسول خدا درباره وى جسته و گريخته سخنانى داشت كه با آنها مطلبى ثابت نميشود و وسيله عذر نميباشد، در مرض موت ميخواست صراحتا چيزى بگويد كه من مانع شدم ، چون بر اسلام ترسيدم ، بخدا قسم هرگز قريش باو جمع نميشوند اگر او بخلافت منصوب ميشد عربها از هر طرف شوريده و به سر او ميريختند، رسول خدا هم دانست كه من متوجه تصميم او شده ام چيزى نگفت ؟ خدا هم اراده خود را اجرا كرد.
    مدرك :
    شرح نهج البلاغه ج 12 ص 21
    ((حقير گويد: جريان به اين قرار بود: رسول خدا در آخرين ساعات عمر خود فرمود: برايم دوات و چيز سفيد بياوريد تا براى شما نوشته اى بنويسم تا پس از من هرگز گمراه نشويد. حاضران تنازع كردند و سر و صدا زياد شد، گوينده اى - در جاهاى ديگر آمده كه عمر بود - گفت : رسول خدا هذيان ميگويد -( ان رسول الله يهجر ) چند نفر هم اين جمله را تكرار كردند، حضرت فرمود: مرا واگذاريد. ))
    مدرك :
    الكامل ج 2 ص 217 و مختصر ابوالغداء ج 1 ص 151.

صفحه 2 از 20 نخستنخست 123456789101112 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 26-10-2013, 21:17
  2. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 17-08-2013, 20:52
  3. وسوسه و وسوسه‏ گران‏
    توسط محبّ الزهراء در انجمن اخلاق
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 22-06-2013, 20:29
  4. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 23-02-2013, 16:35

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه