صفحه 3 از 20 نخستنخست 12345678910111213 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 21 به 30 از 200

موضوع: قصه هاى اسلامى و تكه هاى تاريخى

  1. #21
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    20 - لياقت خلافت اسلامى

    عمر ميگفت : خلافت بايد در اهل بدر (كسانيكه در جنگ بدر شركت كرده بودند) باشد مادامى كه از ايشان كسى هست ، و اگر اهل بدر نباشد در اهل احد باشد مادامى كه از ايشان كسى هست ، شخص طليق و طليق زاده و آنهائى كه پس از فتح مكه مسلمان شده اند حق خلافت ندارند.
    مدرك :
    اسد الغابه ج 4 ص 487.
    طليق به كسانى از اهل مكه گفته ميشود كه موقع فتح مكه كافر بودند رسول اكرم آنها را نكشت و اسير نكرد، فرمود: (( اذهبوا انتم الطقاء )) از ان جمله ابوسفيان معاويه بود كه بعدها خلافت اسلامى را با وجود اهل بدر و احد غضب نمود.

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #22
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    21 - على متكبر نيست

    على عيه السلام در مسجد نزد عمر بن خطاب نشسته بو، چون برخاست و رفت ، يكى از حاضران ، آن حضرت را به تكبر و خودپسندى نسبت داد، عمر گفت : براى كسى كه مثل او باشد حق و رواست كه فخر كند، بخدا سوگند اگر شمشير او نبود ستون اسلام برپا نميايستاد، او از همه امت به قضاوت داناتر و داراى سابقه درخشان و شرافت است ، آن شخص گفت : پس چرا او را بخلافت انتخاب نكرديد؟! عمر گفت : بخاطر اينكه جوان بود، و فرزندان عبدالمطلب (خويشاوندانش ) را زياده دوست ميدارد.
    مدرك :
    شرح نهج البلاغه ج 12 ص 82.
    خود پيغمبر در اول بعثت جوان بود، حضرت يحيى و حضرت عيسى جوان ، بلكه بچه بودند به نبوت رسيدند، عثمان به تدبير عمر خليفه شد بنى اميه را بر گرده مسلمانان سوار نمود.

  4. #23
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    22 - بر قضاوت اعتراض داشت

    مردى از على عليه السلام به عمر بن خطاب شكايت كرد، على در مجلس ‍ حاضر بود، عمر گفت : يا اباالحسن برخيز در كنار خصم خود بنشين ، حضرت برخاست كنار مدعى نشست و از خو دفاع كرد، چون محاكمه پايان يافت على بجاى خود برگشت در حالى كه ناراحتى از قيافه اش نمايان بود.
    عمر گفت : يا اباالحسن چرا ناراحت شدى ؟ مگر قضاوت من خوب نبود؟ فرمود: بلى ، چون مرا نزد خصم من با كنيه خطاب كردى ، چرا نگفتى : يا على برخيز؟ عمر دست در گردن على انداخت و روى او را بوسيد و گفت : پدر و مادرم فداى شما باد، بوسيله شما خدا ما را هدايت كرد، و از تاريكى بسوى نور آورد.
    مدرك :
    شرح نهج البلاغه ج 17 ص 65.

  5. #24
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    23 - اظهار تشيع در بغداد

    در سال 351 هجرى بدستور معزالدوله ديلمى در بغداد اين جمله ها را بديوارهاى مساجد نوشتند: لعن الله معاويه بن ابى سفيان و لعن الله من غضب فاطمة قد كا و من منع ان يدفن الحسن عند جده ومن نفى اباذر الغفارى و من اخرج العباس من الشورى : خدا لعنت كند معاويه بن ابى سفيان را، و لعنت كند كسى را كه فدك را از فاطمه عصب نمود، و كسى را، كه نگذاشت حسن (عليه السلام ) نزد جدش دفن شود، و كسى را كه ابوذر را تبعيد كرد، و كسى را كه عباس (عموى پيغمبر) را از شورى خارج نمود.
    چون شب شد بعض مردم آ نوشته را محو و حك كردند، معزالاوله خواست دستور دهد كه دوباره آن جمله نوشته شود، كه وزير مهلبى به او پيشنهاد كرد كه بجاى جمله هاى محو شده اين جمله ها نوشته شود: لعن الله الظالمين لاب الرسول ، و در لعن به جز از معاويه از كسى نام برده نشود، معزالدوله هم پذيرفت .
    مدرك :
    مختصر ابو الفداء، ج 1 ص 104 تاءليف عماد الدين اسماعيل بن الملك الافضل على صاحب حماة ، متوفاى 732 هجرى - المختصر فى اخبار البشر.
    معزالدوله احمد بن بويه از سلاطين مقتدر آل بويه (ديالمه ) بود، بسال 303 هجرى متولد شد، در سال 326 هجرى وارد بغداد شده امور حكومتى را بدست گرفت بقدرى بر كارها مسلط شد كه براى خليفه ((المستكفى بالله ))عباسى چيزى جز نام نماند، بالاخره در 13 ربيع الاخر سال 356 هجرى از دنيا رفت و در مقابر قريش بخاك سپرده شد.
    ابو محمد حسن بن محمد معروف به وزير مهلبى در 26 محرم 291 در بصره متولد شد، در سال 339 بوزارت معزالدوله رسيد در سال 350 معزوالدوله بين او و حاحبش صلح و صفا داده پسرش بختياز را باو سپرد، بسال 352 با سپاه انبوه براى فتح عمان ميزفت كه مريض شد و در 24 شعبان از دنيا رفت ، جنازه اش را به بغداد برده و در مقابر قريش دفن نمودند، وى داراى فاضله ، عقل كامل فضل وسيع و ادب بليغ بود.

  6. #25
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    24 - اقامه تعزيه در بغداد

    در سال 352 روز عاشورا كه فرا رسيد معزوالدوله دستور داد مردم بغداد بازارها و مغازه ها را بسته و علنى مشغول تعزيه دارى شوند، زنان روها را سياه و موها را پريشان نموده و از خانه ها بيرون آمده براى حسين بن على عليهما السلام ناله و شيون سر دهند مردم طبق دستور عمل كردند، سنى ها قادر به جلوگيرى نشدند، چون شيعيان زياد بود، و حكومت از ايشان پشتيبانى ميكردند.
    مدرك ، المختصر ج 1 ص 104

  7. #26
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    25 - عيد غدير در بغداد

    در هيجدهم ذى الحجه همان سال معزوالدوله دستور داد جشن گرفته و بخاطر عيد غدير اظهار سرور و شادى نموده و خود و شهر را بيارايند، همچنانكه در ساير عيدها ميكنند تا خاطره عيد غدير را زنده نگهدارند.
    مدرك :
    المختصر ج 1 ص 104.

  8. #27
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    26 - عطاى خليفه را قبول نكرد

    چون ابوبكر در خلافت مستقر شد در بين زنان مهاجرين و انصار عطائى تقسيم كرد، براى بانوئى از بنى عدى بن نجار نيز توسط زيدبن ثابت سهمى فرستاد، آن بانو پرسيد: اين چيست ؟ زيد گفت : ابوبكر براى زنان مسلمان عطائى تقسيم كرده ، اين هم سهميه تو است ، گفت : مرا درباره دينم رشوه ميدهيد ! بخدا قسم چيزى از او نمى پذيرم .
    مدرك :
    شرح نهج البلاغه ج 2 ص 53.

  9. #28
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    27 - شعار تشيع در مصر

    جوهر كه امير لشكر معزالدين الله علوى بود، روز جمعه هشتم ذوالقعده سال 358 وازد مصر شده و محل قاهره را پى ريزى نمود، در خطبه نماز جمعه اين جمله ار اضافه كرد: اللهم صل على محمد المصطفى و على على المرتضى و على فاطمه البتول ، و على الحسن و الحسين سبطى الرسول الذين اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا اللهم صل على الائمه الطاهرين من آباء امير المومنين (منظور از امير المومنين معز علوى است ) و در اذان به شيوه شيعيان ((حى على خير العمل )) گفتند.
    مدرك :
    كتاب وفيات الاعيان ج 1 ص 329 تاءليف ابوالعباس احمد بن محمد معروف به اين خلكان برمكى شافعى ، وى اديب فاضل بود به اشعار يزيدبن معاويه عشق ميورزيد، بسال 608 در شهر اربل متولد شد و در قاهره سكونت گزيد و بسال 681 هجرى 26 رجب در دمشق از دنيا رفت .
    ابوالحسن جوهرين عبدالله رومى غلام و امير لشكر معز فاطمى بود، در سال 358 هجرى مصر را فتح نمود و در همان سال شهر قاهره را بنا نهاد، و در سال 361 هجرى از بناى جامع الازهر فارغ شد، و در سال 381 هجرى از دنيا رفت .
    ابو تميم معدبن اسماعيل ملقب به المعزلدين الله چهارمين خليفه هاطمى اسماعيلى ، روز دوشنبه 11 ماه رمضان سال 319 هجرى در مهديه متولد شد، بسال 341 هجرى پس ار فوت پدرش بخلافت رسيد، در روز دوشنبه 22 شوال 361 از مغرب بسوى مصر حركت كرد، روز سه شنبه پنجم ماه رمضان سال 362 هجرى وارد شهر جديد قاهره شد بالاخره در روز جمعه 11 ربيع الاخر سال 365 هجرى در سن 45 سالگى در قاهره از دنيا رفت .

  10. #29
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    28 - كشتار دسته جمعى بنى اميه


    چون منصور دوانيقى شام را فتح كرد و مروان حمار را كشت به اهل خراسان كه سپاهيانش بودند گفت : من درباره آل مروان تدبيرى دارم ، فلان روز آماده شويد، روز موعود بنى مروان را كه هشتاد مرد بودند به بهانه اخذ عطا احضار نمود، چون در مجلس حاضر شدند فرستاده منصور نزد آنهارفت و با صداى بلند گفت : حمزه بن عبدالمطلب بيايد و عطايش را بگيرد بنى مروان به هلاك خود يقين كردند، دفعه سوم آمد و صدا زد: حسين بن على كجاست ، دفعه چهارم آمد و صدا زد: يحيى بن زيد كجاست ؟ سپس اجازه داده شد كه وارد مجلس منصور شوند عمربن يزيد كه قبلا رفيق منصور بود نيز در ميان آنها بود با خود روى بساط نشانيد، و بقيه را اذن جلوس داد، اهل خراسان عمود بدست در اطراف آنها اماده ايستاده بودند.
    منصور گفت : عبدى شاعر كجاست ؟ عبدى بپا خاست و شروع بخواندن قصيده اى در مدح بنى عباس و مذمت بنى اميه نمود، چند شعر كه خواند عمربن يزيد گفت : اى پس زانيه ، عبدى ساكت شد، عبدالله سربزير انداخت ، پس از لحظاتى گفت : ادامه بده چون از خواندن قصيده فارغ شد عبدالله كيسه اى كه سيصد دينار داشت به او داد.
    سپس رو به اهل خراسان كرد و گفت : ((دهيد )) سر آنها را با عمودها كوبيدند تا مغزشان فرو ريخت سپس رو به عمربن يزيد كرد و گفت : پس از آنهازندگى بر تو فائده ندارد گفت : همانطور است ، او را هم كوبيدند دستور داد روى جنازه پلاس انداخته و سفره پهن كرده مشغول صرف غذا شدند در حالى كه ناله بغض آنها هنوز بگوش ميرسيد.
    پس از صرف غذا گفت : از روزى كه حسين عليه السلام را فهميده ام مانند امروز غذاى گوارا نخورده ام ، بعد دستور داد از پاى آنها كشيده در باغ دارالاماره به دار زدند، پس از چندى يك روز مشغول صرف غذا بودند دستور داد پنجره اطاق را كه بباغ باز ميشد، بگشايند، بوى گند جنازه ها مشام اهل مجلس را پر كرد، گفتند: خوبست كه دستور دهيد پنجره بسته شود، گفت : بخدا سوگند اين بوى برايم از بوى مشك بهتر و دل پسندتر است .
    ((فاتح شام و كشنده بنى اميه عبدالله بن على بود كه از جانب منصور متولى جنگ با بنى اميه و والى شام بود، ظاهرااين جريان بدست او اتفاق افتاده و در متن داستان نيز منصور را تغيير داده با نام عبدالله ادامه داده است ، در كامل مبرد جلد دوم اين داستان را به عبدالله بن على نسبت داده است - ع ))
    مروان بن محمد معروف به مروان جعدى و مروان حمار آخرين خليفه بنى اميه كه ابو مسلم خراسانى در زمان او خروج نمود، و با كشته شدن او در سال 133 هجرى خلافت بنى اميه كه زياده از هشتاد سال بود منقرض شد.

  11. #30
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    29 - خون مرا نشوئيد

    در سال 51 هجرى موقعى كه ميخواستند در ((مرج عذراء ))بدستور معاويه ((حجربن عدى ))را به شهادت برسانند، به خويشاوندان خود كه در آنجا حاضر بودند رو كرد و فرمود: زنجير مرا از من نگشائيد، خونهاى بدن و لباسهايم را نشوئيد، چون من در جاده آخرت با معاويه ملاقات خواهم كرد.
    مدرك :
    الاستيعاب فى معرفه الاصحاب ج 1 ص 331
    حجربن عدى كندى معروف به ((حجر الخير ))از اصحاب رسول خدا و از ابدال روزگار بود، وى از دوستداران با وفاى اميرالمومنين عليه السلام و ساكن كوفه بود، در سال 51 هجرى كه زيادبن ابيه از طرف معاويه والى كوفه شد طبق سنت معاويه از امير المومنين عليه السلام بدگوئى و از عثمان مدح نمود، حجر و يارانش به مقابله و دفاع برخاستند، بالاخره زياد خبيث ، حجر و را با يازده نفر از يارانش گرفته و با غل و زنجير مقيد نمده همراه با شهادتنامه جعلى به شام پيش معاويه فرستاد، معاويه دستور داد آنها را در محلى بنام ((مرج عذراء )) مظلومانه كشتند. ((سلام الله على حجر و اصحابه ))

صفحه 3 از 20 نخستنخست 12345678910111213 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 26-10-2013, 21:17
  2. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 17-08-2013, 20:52
  3. وسوسه و وسوسه‏ گران‏
    توسط محبّ الزهراء در انجمن اخلاق
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 22-06-2013, 20:29
  4. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 23-02-2013, 16:35

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه