صفحه 8 از 20 نخستنخست 123456789101112131415161718 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 71 به 80 از 200

موضوع: قصه هاى اسلامى و تكه هاى تاريخى

  1. #71
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    70 - عيد نوروز

    در سال 467 هجرى ملكشاه سلجوقى و وزير او نظام الملك جمعى از منجمان را جمع نمودند، ايشان پس از بحث و گفتگو مقرر نمودند كه عيد نوروز را در اول حمل (فروردين ) بگيرند، در صورتيكه تا آن وقت عيد نوروز را در نيمه حوت (اسفند) ميگرفتند.
    مدرك :
    المختصر فى تاريخ البشر ج 1ص 191.
    ملكشاه بن محمد از سلاطين سلجوقى بود در جمادى الاولى سال 445 هجرى متولد شد، و در شوال سال 458 هجرى قمرى وفات يافت مدت عمرش 40 سال و مدت سلطنتش 20 سال بود.
    نظام الملك حسن بن على بن اسحاق طوسى وزير دانشمند و مقتدر سلحوقيان بسال 408 هجرى و بقولى 410 در نوقان طوس ولادت يافت ، و در سال 458 قمرى بقتل رسيد.

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #72
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    71 - خيانت در بيت المال

    چون رسول خدا از جنگ خيبر فارغ شد به وادى القرى ((مدعم )) غلام آزاد شده رسول خدا كتشه شد، مسلمانها گفتند: بهشت برايش گوارا باد، رسول خدا فرمود: نه ، قسم بانكه جان محمد در دست اوست هنوز عباى او در تنش از آتش شعله ور است ، چون عبا را از غنائم مسلمين دزديده بود، مرد ديگرى آمد و گفت : يا رسول الله من دو تا بند كفش از غنيمت برداشته ام فرمود: براى تو مانند آنها از آتش مهيا ميشود.
    مدرك :
    الكامل ابن اثير ج 2 ص 151.

  4. #73
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    72 - سردار رشيد اسلام و على عليه السلام

    پس از آنكه مالك اشتر بوسيله ماءمور مخفى معاويه با عسل مسموم كشته شد، معاويه اهل شام را جمع كرد و خطبه خواند و گفت :
    على بن ابيطالب دو دست توانا داشت كه يكى در صفين بريده شد وآن عمار ياسر بود و ديگرى مالك اشتر بود كه امروز بريده شد.
    عده اى از بزرگان نخغ نقل ميكنند كه چون خبر شهادت اشتر رسيد خدمت على عليه السلام وارد شديم و ديديم حضرت بسيار متاءسف و ناراحت است و ميگويد: خدا مالك را جزاى خير دهد، مالك چقدر با عظمت و با ارزش وبد، اگر كوه بود بسيار بزرگ بود، و اگر سنگ بود بسيار سخت و استوار بود، بخدا سوگند كه مرگ تو جهانى و ملتى را متزلزل و جهانى را شاد خواهد كرد، مانند مالك را بايد گريه كنندگان گريه كنند، مگر نظير مالك پيدا ميشود؟!
    ابن ابى الحديد در جلد دوم شرح ص 214 گويد: اگر كسى سوگند ياد كند كه خداى متعال در عرب و عجم شخصى شجاعتر از مالك بغير از استادش ‍ على عليه السلام نيافريده من براى او احساس گناه نميكنم ، خدا پاداش خير دهد آن شخص را كه از وى درباره مالك سوال كردند، گفت : من چه بگويم در حق شخصى كه زندگى او اهل شام را پريشان و منهزم ساخت ، و مرگ او اهل عراق را شكست داد، و خيلى بجاست آنچه امير المومنين عليه السلام درباره او فرمود: اشتر براى من آنچنان بود كه من براى رسول خدا بودم .
    در جريان حكميت پس از نوشتن قرار داد به على عليه السلام گفتند: اشتر بمطالب اين صحيفه رضايت ندارد، و عقيده اش ادامه جنگ با اهل شام است ، حضرت فرمود: اگر من به چيزى راضى شوم اشتر هم راضى ميشود، من و شما راضى شده ايم ، بازگشتن پس از رضايت و تبديل كردن پس از اقرار جايز نيست مگر اينكه مشاهده نافرمانى خدا شود و يا با مضمون صلحنامه مخالفت شود.
    گفتيد: اشتر امر مرا ترك كرده و مخالفت رويه من است اشتر از همچو اشخاصى نيست ، و من او را آنطور نميشناسم ايكاش در ميان شما دو نفر مانند او پيدا ميشد، بلكه ايكاش ميان شما يكنفر مانند او بود كه درباره دشمنان من مانند او بينش عميق و واقعى داشت كه در آن صورت زحمت شما از من كاهش مييافت و اميدوار ميشدم كه قسمتى از كجيهاى شما درست شود.
    مدرك :
    شرح نهج البلاغه ج 6 ص 76 و ج 2 ص 240.

  5. #74
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    73 - روزه عاشورا

    چون رسول اكرم به مدينه مهاجرت كرد ديد يهوديها روز (يا دهه عاشوراء) را روزه ميگيرند، فرمود: من به تبعيت از برادرم موسى از يهود اولى هستم ، لذا عاشورا را روزه گرفت و مردم را به روزه آن امر نمود، چون روزه ماه رمضان واجب شد مردم را از روزه عاشورا نهى نكرد و امر هم نكرد.
    مدرك :
    الكامل ابن اثير ج 2 ص 80.

  6. #75
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    74 - مرد حق را ترك و ضايع كردى

    پس ا ز آنكه عبدالرحمن بن عوف در مجلس شورى به عثمان بيعت كرد و خلافت را از دست على عليه السلام بيرون كرد ((مقداد بن عمرو )) رضوان الله عليه به عبدالرحمن گفت : بخدا قسم مردى را ترك و ضايع كردى كه از بمعروف كنندگان و از عاملين بحق و عدالت است ، بخدا قسم اگر براى خود ياور پيدا ميكردم روى اين مساءله با قريش ميجنگيدم همچنانكه در بدر و احد جنگيدم ، عبدالرحمن گفت : مادرت در عزايت نشيند مواظب باش ‍ كه مردم اين سخن را از تو نشنوند، ميترسم كه صاحب فتنه و تفرقه انداز بين مسلمانها باشى .
    مقداد گفت : كسى كه مردم را بسوى حق و اهل حق ، و بسوى اولو االامر دعوت ميكند صاحب فتنه نميباشد، بلكه صاحب فتنه كسى است كه مردم را با عمل خود وارد باطل كرد وهواى نفس را بر حق و حقيقت مقدم داشت ، صاحب فتنه و تفرقه انداز اين شخص است ، چهره عبدالرحمن سرخ شد و گفت : اگر بدانم از اين سخن منظورت من هستم كار من و تو سخت ميشود و بجاهاى باريك خواهد كشيد، مقداد گفت : مرا تهديد ميكنى اى پس ام عبدالرحمن ؟! عبدالرحمن برخاست ورفت .
    مدرك :
    شرح نهج البلاغه ج 9ص 57.
    عبدالرحمن بن عوف اهل مكه و از قريش بود، ده سال بعد از عام الفيل ولادت يافت شايد ششمين نفرى باشد كه اسلام آورد، به حبشه و از آنجا به مدينه هجرت كرد، در سقيفه بنى ساعده به نفع ابوبكر تلاش كرد، در شوراى شش نفرى خلافت عثمان را تثبيت نمود، على عليه السلام او را نفرين كرد، سپس ميان او و عثمان عداوت و خلاف رخ داد و تا آخر عمر با هم حرف نزدند، در سال 31 يا 32 از دنيا رفت و وصيت كرد او را شبانه دفن كنند تا عثمان بر او نماز نخواند.
    مقداد بن اسود كندى كه مقداد بن عمرو نيز ميگويند، از پيشقدمان در اسلام و از مهاجرين به حبشه است ، در بدر و احد و ساير جنگها شركت كرد و از تيراندازان بنام بود، وى از دوستداران على عليه السلام را به مسجد مى بردند مقداد دست در قبضه شمششير، چشم مولى منتظر اشاره بود، مناقب مقداد زياد است ، در سال 33 هجرى در جرف يك فرسخى مدينه از دنيا رفت جنازه اش را به مدينه آورده دفن كردند.

  7. #76
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    75 - كار امت را خراب كردند

    حسن بصرى گويد: كار مردم را دو نفر خراب كرد: يكى عمروبن عاص بود كه در صفين به معاويه پيشنهاد كرد قرآنهارا بسر نيزه ها بلند كردند، چون اين حيله عملى شد خوارج و حكميت پيش آمدند كه اثر اين حكميت تا قيامت باقى ماند (حكومت بنى اميه كه رو به تمام بود زنده شد.)
    ديگرى مغيرة بن شعبه بود كه در كوفه از جانب فرماندار بود، معاويه بقصد عزل او را بشام دعوت كرد، مغيره با چند روز تاخير در شام حاضر شد، معاويه پرسيد: چرا تاخير كردى ؟ مغيره گفت : مشغول فراهم نمودن مقدمات كارى بودم ، معاويه پرسيد: چه كارى ؟ گفت : بيعت كردن براى ولايتعهدى يزيد، معاويه با تعجب پرسيد: اين كار را كردى ؟! گفت : بلى ، گفت : به محل ماموريت خود برگرد.
    چون مغيره از نزد معاويه بيرون شد اصحابش پرسيدند چه شد؟
    گفت : پاى معاويه را در ركاب ضلالت و گمراهى نهادم كه تا روز قيامت از آن بيرون نيايد.
    حسن بصرى گفت : در اثر اين بناى شوم است كه خلفاى بنى اميه از مردم براى فرزندان خود بيعت ميگرفتند، اگر كار مغيره نبود خلافت تا روز قيامت به شيوه شورى انجام مييافت .
    مدرك :
    تاريخ الخلفاء سيوطى ص 206.
    ابو سعيد حسن بن يسار معروف به حسن بصرى ، پدرش از اسيران دشت ميسان بود، حسن بسال 21 هجرى در مدينه متولد شد، در سايه على عليه السلام بزرگ شد، نويسنده ربيع بن زياد والى خراسان شد، در بصره سكونت گزيد، وى از نظر شيعه و امامان آنهامذموم بوده ، امام سجاد و امام باقر عليه السلام به او ايراداتى نموده اند، امير المومنين عليه السلام او را نفرين كرده و در حق او فرموده : هر قومى سامرى دارد، و اين سامرى اين امت است ولى او ((لا مساس )) نميگويد در عوض ((لاقتال )) ميگويد، وى طالب رياست بود و به دلخواه مردم سخن ميگفت : در سال 110 هجرى در بصره از دنيا رفت .

  8. #77
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    76 - اينگونه اغفال ميكنند

    چون عايشه و طلحه و زبير از مكه خارج و بسوى بصره روانه شدند شبانه به چشمه ((حواب )) كه آب بنى عامربن صعصعه بود رسيدند، سگهاى آنجا پارس كرده شترهاى آنها را رم دادند، يكى از اصحاب عايشه گفت : خدا حواب را لعنت كند چقدر سگ دارد؟! چون عايشه نام حواب را شنيد گفت : براستى اينجا حواب است ؟ گفتند: بلى ، عايشه فرياد زد مرا برگردانيد، مرا برگردانيد، پرسيدند: چه شد و چه خبر است ؟!
    گفت : از رسول خدا شنيدم كه ميفرمومد: گويا مى بينم سگهاى حواب به يكى از زنان من پارس ميكنند سپس به من فرمود: حميرامبادا آن زن تو باشى .
    زبير گفت : خدا رحمتت كند آرام باش كه ما فرسخها راه آب حواب را پشت سر نهاده ايم ، عايشه گفت : آيا شاهد دارى كه اينجا حواب نيست و اين سگها مال حواب نميباشند؟ طلحه و زبير پنجاه نفر از صحرا ننشينان را آوردند و به آنها رشوه دادند كه ايشان شهادت دادند: اينجا آب حواب نيست ، و اين اولين شهادت دروغ بود در اسلام .
    مدرك :
    شرح نهج البلاغه ج 9ص 311.
    عايشه دختر ابوبكر و ام همسر رسول خدا هفت ساله بود كه در مكه رسول خدا او را در ماه شوال به عقد خود در آودره ، نه سال و دو ماه داشت كه در مدينه در ماه شوال رسول اكرم با او بنا نمود موقع رحلت آن حضرت بيست ساله بود، هميشه در منزل نبوت معركه گردان بود، از خديجه بدگوئى ميكرد، بر ماريه قبطيه تهمت بست ، با على و فاطمه عليهما السلام دشمنى ميكرد، رسول خدا را اذيت مى نمود، در زمان ابوبكر و عمر محترم ميزيست ولى در زمان عثمان آن احترام را نديد لذا به دشمنى او برخاست و عثمان را نعثل خواند و مردم را بر عليه او تحريك نمود، چون عثمان كشته شد و على عليه السلام به خلافت انتخاب شد بر عليه او برخاست و به همراهى طلحه و زبير جنگ جمل را بر پا نمود، چون امام بر او دست يافت از او در گذشت و محترمانه به مدينه روانه نمود، بالاخره در خلافت معاويه بسال 57 از دنيا رفت و شبانه در بقيع دفن شد، بعضى را عقيده آنست كه معاويه او را با حيله بچاه افكند و كشت و ابوهريره بدروغ شهادت به مرگ و دفن او داد.

  9. #78
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    77- من هم از شما هستم

    ابو رافع نقل ميكند: در جنگ احد چون على عليه السلام پرچمداران قريش ‍ راكشت ، رسول خدا جماعتى از كفار را ديد به على گفت : بايشان حمله كن ، على حمله كرده ايشانرا متفرق ساخت ، جمعيت ديگرى را نشان داد و فرمود: حمله كن ، حمله نمود و متفرق ساخت و عده اى را كشت ، حبرئيل گفت : يا رسول الله اين كار على مواسات و از خود گذشتگى است ، حضرت فرمود: او از من است و من از او هستم ، جبرئيل گفت : من هم از شما هستم ، در اين حال صدائى شنيدند كه ميگفت : (( لا سيف الا ذوالفقار و لا فتى الا على )) .
    مدرك :
    الكامل ابن اثير ج 2 ص 107
    ابو رافع غلام عباس عموى پيامبر بود كه او را برسول خدا بخشيد چون ابو رافع خبر مسلمان شدن عباس را به حضرت خبر آورد پيامبراو را آزاد نمود، باز هم ابو رافع ملازم خدمت پيغمبر بود، در وفات پيامبر ابو رافع از شدت غم غش نمود، بعد از رسول خدا ملازم امير المومنين عليه السلام شد و صاحب بيت المال بود، در جنگهاى جمل و صفين و نهروان در خدمت حضرت بود، بعد از شهادت آن حضرت به مدينه برگشت ، امام حسن عليه السلام زمينى در ينبع باو داد، و خانه على عليه السلام را با او قسمت كرد.

  10. #79
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    78 - سنت زشت و نامشروع

    ابن سيف نقل ميكند كه مروان خطبه ميخواند، در خطبه از على عليه السلام بدگوئى كرد، امام حسن عليه السلام فرمود: اين شخص كه او را ناسزاميگوئى بدترين مردم است ؟! مروان گفت : نه بلكه بهترين مردم است .
    مردى از فرزندان عثمان در روز عرفه بپا خاست و به هشام بن عبدالملك گفت : امروز روزى است كه خلفاء لعن ابو تراب را در آن مستحب ميشمردند!!
    اشعث بن سوار نقل ميكند كه عدى بن ارطاة در منبر على عليه السلام را ناسزا گفت ، حسن بصرى گريست و گفت : امروز شخصى را ناسزا گفتند كه در دنيا و آخرت برادر رسول خدا است .
    يكى از زنازاده هاى بنى اميه بنام خالدبن عبدالله دائما على عليه السلام را فحش ميداد، روز جمعه در خطبه نماز گفت : بخدا قسم رسول خدا كه على را به كار ميگماشت و ميدانست او چيست ولى چاره نداشت چون دامادش ‍ بود!! سعيد بن مسيب كه در ميان جمعيت خوابش برده بود چشمهايش را باز كرد و گفت :: واى بر شما اين خبيث در منبر چه گفت ، من در خواب ديدم كه قبر پيغمبر شكافته شد و پيغمبر را ديدم كه ميفرمايد: دروغ گفتى اى دشمن خدا.
    سدى نقل ميكند: در مدينه كنار احجار الزيت ايستاده بودم كه مردى شتر سوار آمد و ايستاد و على عليه السلام را ناسزا گفت ، مردم اطرافش را گرفته و نگاهش ميكردند كه سعد بن ابى وقاص سر رسيد و گفت : خدايا اگر اين شخص بنده صالح ترا ناسزا داده خوارى دنيا را به او نشان ده ، چيزى نگذشت كه شترش رم كرده و او را بزمين انداخت و گردنش شكست .
    مدرك :
    شرح نهج البلاغه ج 13 ص 220 - 222.

  11. #80
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    79 - بناى مجلس رقص

    قرطبى نقل ميكند: از ابوبكر طرطوسى پرسيدند: عده اى در محفلى جمع ميشوند مقدارى قران ميخوانند بعد يكنفر براى آنها اشعار ميخواند و ايشان ميرقصند و شادى ميكنند ونى ميزنند، آيا حاضر شدن در مجلس ايشان حلال است يا نه ؟
    در جواب گفت : مذهب صوفيان بطالت و نادانى و گمراهى است ، دين اسلام عبارتست از كتاب خدا و سنت رسول خدا، اما رقص و اظهار عشق و شادى پس اول احداث كننده آن سامرى و اصحاب او بودند:
    چون سامرى گوساله را درست كرد در اطراف آن مشغول رقص و پايكوبى شدند، اين كار گوساله پرستان است ، مجلس رسول خدا چنان موقر و آرام بود كه گويا بالاى سرشان مرغ است .
    مدرك :
    كتاب حياة الحيوان دميرى ماده عجل .

صفحه 8 از 20 نخستنخست 123456789101112131415161718 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 8 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 8 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 26-10-2013, 21:17
  2. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 17-08-2013, 20:52
  3. وسوسه و وسوسه‏ گران‏
    توسط محبّ الزهراء در انجمن اخلاق
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 22-06-2013, 20:29
  4. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 23-02-2013, 16:35

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه