درباره شرکت سازنده :
شرکت dream works یک استودیوی انیمیشن سازی امریکایی واقع در شهر گلندیل کالیفرنیا است که تا کنون فیلم های برجسته ی انیمیشنی ، برنامه های تلویزیونی و جهان های مجازی انلاین را تولید کرده است . این شرکت تاکنون ۲۷ فیلم برجسته از جمله شرک ، ماداگاسکار ، پاندای کونگ فو کار ، غول ها و بیگانگان و چگونه اژدهای خود را تربیت کنید را منتشر کرده است .
استیون اسپیلبرگ کارگردان و تهیه کننده ، دیوید گفن مدیر اجرایی موسیقی و جفری کاتزنبرگ مدیر اجرایی سابق دیزنی هر سه نفر ایجاد کنندگان این شرکت بوده اند. هر سه نفر انها یهودی هستند .
[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
دست اندرکاران انیمیشن:
کارگردانان و نویسندگان : کرک دمیکو – کریس سندرز
بودجه ی فیلم : ۱۳۵ میلیون دلار
میزان فروش : ۵۸۳ میلیون دلار
گویندگان : نیکلاس کیج – اما استون – رایان رینولدز – کاترین کینر – کلارک دوک – کلوریث ریچمن
شخصیت های انیمیشن :
یک خانواده مربوط به دوران پیشا تاریخ و انسانهای اولیه :
یک پدر و مادر – سه فرزند – یک مادربزرگ
پسری که معلوم نیست از کدام خانواده است : گای
اسامی شخصیت ها :
[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
- ایپ : دختر خانواده
- گراگ : پدر خانواده
- سندی : دختر کوچک
- ثانک (thunk) :پسر
- اگا : مادر خانواده
- گرام : مادربزرگ
- پسر دانا : گای
داستان انیمیشن :
ایپ دختری است در خانواده ای غارنشین که در دوران پیش از تاریخ زندگی می کنند و کار اصلی انها شکار است . ایپ درباره اینکه خانواده اش که از اندک خانواده هایی است که زنده باقی مانده اند و عمدتا تحت قوانین سخت پدرش که وظیفه ی محافظت خانواده را دارد قرار دارند ، صحبت می کند . در خانه ی غاری انها ، گراگ داستانی را برای خانواده تعریف می کند . او این داستان را تعریف می کند که به خانواده هشدار دهد کنجکاوی و کنکاش و چیزهای جدید تهدیدی برای زندگی انها خواهد بود و هرگز نباید بترسند . این گفته ی پدر ، ایپ کنجکاو و خسته را بر می انگیزد و وقتی خانواده پس از تاریک شدن هوا می خوابند به توصیه پدرش توجهی نکرده و با دیدن نوری که از خارج غار به درون ان می تابید انجا را ترک می کند .
به دنبال منبع نور می رود و گای یک پسر باهوش و مبدع را ملاقات می کند . او ابتدا به گای حمله می کند و سپس به اتشی که گای درست کرده بود علاقه مند می شود و مشتاق است که در این مورد بیشتر یاد بگیرد . گای به ایپ درباره تئوری اش که جهان به پایان خودش نزدیک می شود می گوید و از ایپ می خواهد که به وی ملحق شود . ایپ نمی پذیرد و گای را ترک می کند ولی قبل از ان گای به او صدفی که صدا تولید میکند داد تا در صورت نیاز از ان استفاده کرده و گای را با خبر سازد . ایپ سپس به گراگ پدرش که در جستجوی او بود می پیوندد البته او بعدا به خاطر کاری که انجام داد مواخذه می شود. گراگ ایپ را به خانه می اورد و به بقیه ی خانواده ملحق می کند و ایپ درباره گای صحبت می کند و شی ای که به ایپ داده بود را نشان داده و خانواده از ترس شی جدید ان را از بین می برند . سپس زلزله به وقوع می پیوندد در این حال همه به سمت غار فرار می کنند و فقط لحظه ای قبل از خراب شدن غار توسط گراگ متوقف می شوند . انها از خرابه ها بالا می روند و سرزمینی پراز گیاهان و درختانی با شکوه و شاداب ، خیلی متفاوت تر از محیطی که در ان زندگی می کردند را مشاهده می کنند . گراگ خانواده اش را به جنگل می برد تا غاری جدید پیدا کنند .
در حالی که خانواده از دست ماکاونیوور فرار می کنند توسط پیرانهاکیتها مورد حمله واقع می شوند . در صحنه ای وحشتناک ، ایپ در یک شی شاخ مانند شبیه ان چیزی که گای به او داده بود می دمد . گای صدای ان را می شنود و سریع خود را می رساند . به سرعت فکری به سرش می زند و مشعلی برمی افروزد که پرندگان را وادار به فرار می کند . حالا کرودها به وسیله اتشی که قبلا ان را ندیده بودند نجات پیدا می کنند . انها مشعل گای را می ربایند و ناگهان تمام زمین های اطرافشان را به اتش می کشند (چون از اتش اگاهی نداشتند) . یک ذرت بزرگ که اتش گرفته به اسمان پرتاب شده و یک نمایش اتش بازی را رقم می زند . پس از این که انها احساس می کنند تحت تاثیر هوش و ایده ها ی گای قرار گرفته اند ، گراگ ، گای را در یک کنده توخالی می چپاند تا او را حمل کند سپس پیشنهاد می کند که حرکت کنند به سمت غاری که نزدیک کوه است . گای به زور وادار می شود تا کرودها رو هدایت کند و به کرودها راه زنده ماندن را یاد دهد .
روز بعد خانواده به یک مسیری که از سنگ های تیز پوشیده بود می رسد که گراگ و ثانک و گران نمی توانند به خاطر فرورفتن صخره های تیز در پاهایشان از محل عبورکنند . گای یک از ابداعات خود را ارائه می دهد و اسم ان را کفش می نامد . او با استفاده از برخی مواد که پیدا کرد برای تمام اعضای خانواده کفش درست می کند . این کار او باعث می شود که اعضای خانواده به غیر از گراگ برای او احترام قائل شوند . ایده های گای کرودها را در سفر خیلی کمک کرد و اعضای خانواده چیزهای زیادی را یاد گرفتند . اگا و گران و سندی اولین ایده شان را برای عبور از میان گیاهان گوشت خوار به وسیله ی مخفی کردن خود زیر گلبرگ رقم می زنند . ثانک به یک سگ شبیه به کروکودیل برخورد کرده و با او رفیق می شود و اسم ان را داگلاس می نامد و ایپ و گای در کنار هم هستند در حالی که گراگ در دره گیر افتاده است و اگا را وادار می کند که به خاطر او برگردد . روز بعد گراگ برخی از ایده هایش را به دیگران نشان می دهد و با این حال شکست می خورد و مورد تمسخر قرار می گیرد. انها به زودی به کوهی می رسند جایی که گراگ نمی تواند خانواده را متقاعد کند که غار گزینه خوبی است برای اینکه در ان سکنی گزینند . گراگ با عصبانیت به گای حمله ور می شود . دو نفر در مکانی قیر مانند گیر می افتند و گای افشا می کند که خانواده اش در این قیرها غرق شده اند و اخرین کلمات انها الهام بخش رسوم فردایش بوده است . گراگ یک تغییر در قلبش نسبت به گای احساس می کند و برای اینکه نجات پیدا کنند چانکی (گربه عجیب و غریب) را با تظاهر به اینکه ماکاوینوور ماده در خطراست فریب می دهند .
وقتی انها به مقصدشان می رسند ، یک زلزله دره ای عمیق را در مسیر انها باز می کند . گراگ همه اعضای خانواده را از روی دره عبورداده و در نهایت با ایپ خداحافظی می کند و برای اولین بار او را در اغوش می گیرد . گراگ سپس ایپ را از روی دره ی عمیق عبور داده و خود همانجا باقی می ماند . او در یک غار پناه می گیرد و یک مشعل درست می کند . پس از مشاهده یک صورت سنگی سیاه ، یک نقاشی غارنشینی از کرودها و گای می کشد . او سپس به چانکی برخورد می کند ، چانکی می خواهد به گراگ حمله کند که مشعل گراگ ناگهان خاموش می شود هر دو انها بر ان می دمند تا روشن بماند . چانکی نزدیک به گراگ برای لحظه ای استراحت دراز می کشد ، که گراگ اولین ایده خوبش را ارائه می کند . از استخوانهای دنده و مشعل بزرگ استفاده می کند تا نظر پریانهاکیت ها را به طعمه ای جلب کرده و به واسطه ی انها خود گراگ، چانکی ، داگلاس و چند تا از حیوانات پیرامون غار را به ان سوی دره ها انتقال و انها را از نابودی پایانی که پیش امده نجات دهند . او ، در میان بقیه خانواده و حیوانات ، در یک سرزمین بهشت مانند ساکن می شوند . گراگ دیگر کمتر از خانواده مراقبت می کند و به اعضای خانواه اجازه می دهد که ماجراجوتر باشند و خطرات را تجربه کنند ، انها در انجا شاد و خوشحال هستند .
خط تعلیق :
خط تعلیق اصلی : چگونگی رسیدن به مقصد اصلی – رهایی از دست نابودی جهان – مقصد نهایی کجاست ؟
خط تعلیق های فرعی :
ایا ایپ و گای با هم ازدواج می کنند ؟
اتفاقاتی که در مسیر رفتن به مقصد می افتد . (تهیه غذا ، عبور از مکانی که پوشیده از سنگهای تیز و تیغ مانند اند و … )
ایا پدر خانواده به این نتیجه می رسد که باید به وسیله ایده ها مشکلات را حل کرد ؟ و ایا او تغییری در خود ایجاد می کند ؟
ایا پدر ایپ در انتهای فیلم به خانواده ملحق می شود یا نه ؟
مکان و زمان داستان :
زمان انیمیشن :
دوره پلیوسن (Pliocene) : دوره ای در مقیاس زمین شناسی از ۵٫۳۳۲ میلیون سال پیش تا ۲٫۵۸۸ میلیون سال پیش
[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
همین طور که در دوره زمین شناسی مشاهده می کنید این داستان مربوط به سالیان بسیار قبل است که به دوران پیش از تاریخ مشهور است . هنوز اسناد متقن و قوی در این زمینه وجود ندارد که انسان ها چگونه زندگی می کردند و به چه شکلی بوده اند اما به دلیل پذیرش فرضیه داروین مبتنی بر اینکه اجداد تمام موجودات یکی است زیست شناسان و طبیعی دانان غرب بر این اصرار می کنند که انسان های اولیه هیئتی شبیه به میمون داشته اند و بر اساس فرضیه تکامل داروین با گذر زمان به این شکل امروزی درامده اند .
نقد :
مولفه های ایدئولوژیک و فلسفی انیمیشن :
داروینیسم :
المان های طبیعی داروینیستی :
انسان ها :
در فیلم المانهای فرضیه داروین به وفور یافت می شود . خانواده در این فیلم مربوط به دوران پیش از تاریخ است و انسانهای اولیه را نمایش میدهد که از لحاظ اناتومیک بدنشان شبیه میمون است در واقع این نمایشی از هومو هبیلیس ها (homo habilis) یا مدل پیشرفته تر انها انسانها نئاندرتال است. انسانهای موجود در انیمیشن دارای پیشانی کوتاه و شیب دار، دستان بلند و قوی ، قدهایی کوتاه و بدنی خمیده هستند ، روی دستها و پاها همزمان حرکت می کنند ، پرش هایی عجیب و غریب مثل میمون ها دارند و رفتارهای حیوان گونه از خود بروز می دهند .
چهره های موجود در انیمیشن با مدل ساخته شده توسط زیست شناسان داروینیست قرابت زیادی دارند .
[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
حیوانات و گیاهان :
سایر حیوانات که به نمایش در می اید هم اینگونه اند مثلا والی که دارای چهار تا پا است و روی خشکی حرکت می کند یا گربه هایی که دارای هیکل های بزرگ و رنگهای عجیب و غریب که با المان هایی که امروز ما در ذهن از گربه داریم تفاوت بسیار زیادی دارد . پرندگانی که دارای دندان های تیز و خوی درنده که در عرض مدت کوتاهی طعمه های گوشتی خود را از بین برده و می خورند . لاک پشت هایی که بال داشته و در اسمان پرواز می کنند . حشراتی که اندازه انها به بزرگی هیکل یک انسان است . گیاهان عجیب غریب و درختان گوناگون و … . تمام عناصر طبیعی که در فیلم موجود است فرضیه داروین را تائید می کنند .
[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
مفاهیم داروینیستی :
یکی از فرضیه های داروین مبحث تنازع است نزاع جانداران بر سر بقا خود . در این دیدگاه برخی ازجانوران که در گذشته زندگی می کردند به دلیل اینکه نتوانسته اند خود را با شرایط محیط وفق دهند از بین می روند و برخی دیگر که توانستند خود را با محیط وفق دهند زنده می مانند . برخی دیگر با تغییر شرایط محیطی دچار تغییر می شوند . شاید در بخش هایی محدود این فرضیه درست باشد مثلا در مورد تغییر طول گردن زرافه با گذشت زمان اما نمی توان به تمام موارد ان را تعمیم داد .
به هیچ خلقتی که توسط خالقی صورت گرفته باشد اشاره نمی کند . وقتی که وارد جنگل می شوند به دنبال غذا می گردند می خواهند تخم پرنده ای را بدزدند اما پرنده با قدرت تمام جلوی انها را می گیرد و برای بقای نسل خود حتی جان خود را به خطر می اندازد و تخم خود را نجات می دهد . ایپ وقتی که می بیند که پدر و برادرش نمی توانند غذا تهیه کنند با کمک گای نقشه ای می کشند تا پرنده را به دام بیایندازند و از گوشت ان تغذیه کنند و این کار را هم انجام می دهند . و این هم نوعی نزاع برای زنده ماندن را القا می کند .
اصولا در داروینیسم خلقت معنایی ندارد . در این ایدئولوژی جهان به صورت تصادفی به وجود امده است و پشت این جهان هیچ خالقی وجود ندارد . انچه در داروینیسم مطرح است فرگشت (evolution) و گزینش طبیعی است و حرفی از خلقت زده نمی شود .
مشکل دیگری که وجود دارد داروینیسم در تمام شقوق علمی و فرهنگی ، هنری ، اقتصادی ، اجتماعی ، قانون گذاری و … تاثیر گذاشته است . یک رشته علمی مثل حقوق طبیعی ریشه در داروینیسم دارد . مدل اقتصادی نهادگرایان از داروینیسم برای پیشبرد روشهای خود استفاده می کند . داروینیسم اجتماعی در علوم جامعه شناسی هم ریشه دوانده که نتیجه این قرار گرفتن قشر مرفه در جایگاه های بالا و تضمین بقای انها و در حاشیه قرار گرفتن قشر فقیر جامعه خواهد بود . داروینیسم سیاسی که منجر شده تا ابرقدرت ها به کشورهای ضعیف اراده ی خود را تحمیل کنند و بر انها هجوم برده و منابع انها را غارت کنند . پس همین طور که بیان شد متاسفانه در رشته های مختلف علمی به خصوص علوم طبیعی و علوم انسانی دارونیسم از جایگاه بالایی برخوردار است .
نحوه ی خلقت انسان در قران کاملا مشخص است اما داروینیست ها چون معتقد به خلقت نیستند جواب مشخص و موثقی از چگونگی به وجود امدن انسان ارائه نمی دهند . با تمام پیشرفتهای تکنولوژیک در عرصه های مختلف هنوز طرفداران این تفکر به جوابی مشخص در این زمینه دست پیدا نکرده اند و عجز انها در این زمینه کاملا اشکار است .
دیدگاه داروینی اخرتی برای انسان متصور نیست چون اصولا جهان خالقی ندارد و کسی نیست که بخواهد انسانها را بازخواست کند و اعمال انها را بسنجد . جهانی که خالقی ندارد پس چشم اندازی که جاودانگی انسان در ان رقم بخورد وجود ندارد لذا ایمان به اخرت هم معنایی پیدا نمی کند .
داروینیست ها انسان را از بعد حیوانی ان می سنجند و از بعد روحانی ان غافل اند گرچه در بعد جسمانی انسان هم مانده اند و توان ارائه درک دقیقی از ان را ندارند . امروزه بیماری های متنوعی که جسم انسان را درگیر می کند وجود دارند که نه تنها درمانی برای انها وجود ندارد بلکه علت بیماری هم ناشناخته است . برخی بیماری ها هم که ناشی از عدم درک بعد روحانی انسان به وجود می ایند که متاسفانه برای ان ها هم جوابی ندارند . فراگیر شدن داروینیسم در علوم طبیعی نه تنها نتوانسته مشکلات بشر را حل کند بلکه عوارضی برای انسانها به وجود اورده که دیگر از کنترل خود انها خارج شده است .
مثل افلاطونی :
مثل افلاطونی به شکل زیر تعریف می شود :
ابتدا یک غار را در نظر بگیرید، که در آن تعدادی انسان در حالی که به دیوار غل و زنجیر شدهاند، به طوری که همیشه رویشان به سمت دیوار روبهرو بودهاست و هیچگاه پشت سر خود را نگاه نکردهاند. در پشت این افراد آتشی روشن است و در جلوی این آتش نیز مجسمههایی قرار دارند و هنگامی که حرکت میکنند سایه ی آنها بر دیوار روبهرو میافتد. در واقع این مجسمهها همان اعتقادات و عقاید این گروه از افراد هستند که سایه ی آنها بر روی دیوار منعکس میشود.
در این میان، ناگهان زنجیر از پای یکی از این زندانیان که به سوی دیوار غار نشستهاست باز میگردد. و آن شخص به عقب برمیگردد و پشت خود را میبیند و سپس از دهانه ی غار به بیرون میرود. او تازه متوجه میشود که حقیقت چیزی جز آن است که در داخل غار قرار داشت. در واقع، این جهانِ خارج همان عالم مثل افلاطونی است که شخص، هنگامی که به آن میرسد متوجه میشود که حقایقِ جهان چیزی جز این است و داخل غار کجا و خارج آن کجا! شخصی که به عالم خارج از غار رفته و از آن آگاهی کسب کردهاست تصمیم میگیرد که به غار برگردد و دیگران را نیز از این حقیقت آگاه کند. و هنگامی که به سوی آنان میرود تا آنها را نسبت به جهانِ خارج آگاه کند و بگوید که حقیقت چیزی جز این است که شما به آن دل بستهاید، با برخورد سرد زندانیان مواجه میشود، وآنان حرف وی را دروغ میپندارند.
جایگاه مثل افلاطونی در داستان :
ابتدای فیلم خانواده در غار زندگی می کنند . ایپ دختر کنجکاو خانواده پس از اینکه خانواده شب می خوابند بیدار می ماند . در این حین ناگهان نوری به داخل غار تابیده می شود . ایپ در جستجوی نور حرکت می کند نمی تواند منبع ان را در داخل غار پیدا کند به بیرون از غار رفته از صخره ها بالا می رود و منبع نور را پیدا می کند منبع نور یک مشعل اتش است که ایپ فکر می کند خورشید است . گای پسر باهوش آتش را درست کرده بود . به ایپ می گوید که این شی نورانی اتش است و ایپ با اتش در اینجا اشنا می شود . در واقع حلقه ارتباط بین ایپ و گای اتش بود و در واقع عاملی هم که سبب می شود که خانواده کرود از خطرات در مسیر حرکتشان در امان بماند این اشنایی است . پس از اینکه ایپ با اتش اشنا می شود و می خواهد به غار برگردد با پدرش مواجه می شود سپس وقتی به غار می رسند ایپ درباره یک چیز جدید صحبت می کند در این حال خانواده نمی خواهد ان چیز جدید را قبول کند و ان شی را از بین می برند . خانواده به گفته های ایپ در ابتدا اعتقادی ندارند و حرفهای او را قبول نمی کنند اما در ادامه داستان خانواده به ایده های گای ایمان می اورند و حتی خود ایده هایی را ارائه می کنند !!
در واقع ایپ همان فردی است که زنجیر از دست و پایش باز شده است و به جستجوی نوری که به درون غار می تابد می پردازد سپس ان نور را دنبال می کند یعنی در واقع به سمت حقیقت نور می رود (البته حقیقت در اینجا لفظ درستی نیست و مسامحتا استفاده می شود) و با کنکاش و جستجوی بیشتر به منبع اصلی نور می رسد . سپس در هنگام بازگشت و شرح قصه برای خانوداه اش با واکنش سرد انها مواجه می شود به شکلی که ره اورد ان کشف ! ایپ توسط خانواده از بین می رود .
ایدوس افلاطونی :
در جای جای فیلم این کلمه یعنی ” ایده ” (idea) شنیده می شود . زمانی که خانواده در مسیر برای یافتن غاری دیگر تلاش می کنند به مشکلاتی روبرو می شوند که تنها با داشتن یک ” ایده ” ی جدید می توانند از ان مشکلات عبور کنند .
جایی که پرندگان درنده می خواهند خانواده کرود را از بین ببرند گای با روشن کردن اتش انها را از این خطر نجات می دهد .
[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
در بخشی دیگر خانواده تخم پرنده ای بزرگ را پیدا می کنند می خواهند ان را بردارند اما ان پرنده اجازه نمی دهد و ناکام می مانند و این ایده ی گای هست که باعث می شود آن ها بتوانند پرنده را به دام بیاندازند .
هنگامی که به مکانی می رسند که پوشیده از سنگ ریزه های تیز است وقتی خانواده کرود می خواهند از انجا عبورکنند با مشکل مواجه می شوند و این سنگها در پای انها که برهنه است فرو می روند . گای با دادن ایده کفش انها را از این مرحله عبور می دهد .
[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
وقتی درگیری بین گراگ و گای روی میدهد انها درون باتلاق قیری گرفتار می شوند گای با ارائه ایده فریب چانکی (گربه عجیب و غریب) سبب رهایی انها از ان مخمصه می شود .
در مراحل مختلف فیلم حتی خانواده کرود این توانایی را پیدا می کنند که ایده از خود داشته باشند .
در انتهای فیلم حتی پدر خانواده که با ایده های گای مخالفت می کند دست به کار شده و ایده هایی را خود عملی می کند .
داستان افرینش :
در ابتدای داستان شاهد حرکت ایپ به بیرون از غار و مشاهده ی اتش هستیم . در این مدل داستان از اسطورهای تاریخی یونانی که روگرفتی از تورات است استفاده شده یعنی می توان دیرین گونه را در اینجا داستان ادم و حوا معرفی کرد . پرومته با تمرد از دستور خدای خدایان زئوس اتش را می دزدد و به انسان می دهد تا دید انسان را باز کند و انسان بتواند خیر و شر را به واسطه ی ان تشخیص دهد. این داستان یونانی برگرفته از داستان افرینش است . در واقع اولین چیزی که سبب باز شدن دید ایپ به جهان می شود اتش است !! در داستان افرینش از دیدگاه یهود این حواست که ادم را اغوا می کند در انیمیشن ما می بینم که یک دختر ابتدا با اتش اشنا می شود و بقیه را در جریان قرار می دهد و تحت تاثیر خود می گیرد . بعید نیست که این شباهت هدفمند انتخاب شده باشد .
اگر ایپ با اتش اشنا نمی شد هم خود او و هم خانواده اش نمی توانستند از پس مشکلات بر بیایند و دیدشان نسبت به موضوعات مختلف باز نمی شد .
اما تفاوتی که اینجا مشاهده می شود این است که در اسطورهای یونانی پرومتئوس وقتی تمرد می کند خدای خدایان زئوس وی را تنبیه می کند ولی اینجا نه تنها گای پسری که اتش را به ایپ نشان داد مجازات نمی شود بلکه در انتهای داستان همراه با خانواده کرود ها به بهشت دنیایی !! راه پیدا می کنند .
نکته ی دیگر که وجود دارد پدر خانواده قوانین ثابتی را برای خانواده قرار داده بود . گراگ تقریبا اغلب اوقات با نظرات گای مخالفت می کرد و به خاطر این مخالفت هایش با گای اخرین نفری بود که وارد سرزمین بهشت مانند می شود و جالب تر اینجاست که گراگ از ایده استفاده می کند تا بتواند از مرگ برهد در حالی که ایده سازی را گای به خانواده یاد داده بود .
[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
کوژیتو دکارت (cogito ergo sum) :
من می اندیشم ، پس من هستم .
این جمله معروفی است که دکارت در نوشته های فلسفی خویش به کار برده است و مبانی اصلی فلسفه ی دکارت را تشکیل می دهد .
در این جمله دکارت می گوید که چون می اندیشد پس هست و وجود دارد در غیر این صورت انگار نیست شده است و وجود ندارد !
پس از دیدگاه دکارت دانش پلی است بین هستی و نیستی اگر کسی از این پل بگذرد هست می شود و در غیر این صورت نیست باقی می ماند .
اما دانستن در دیدگاه دکارت چه جایگاهی دارد ؟ چه نوع دانستنی مد نظر وی است ؟ اینها سوالاتی است که مقداری قضیه را می تواند روشن تر کند .
شروع مدرنیسم تقریبا با دکارت رقم خورد . دکارت پدر فلسفه ی مدرن است . در واقع مدرنیسم با اندیشه های دکارت در دوره رنسانس اغاز شد .
این فلسفه تضاد اشکاری با اموزه های دین اسلام دارد . چرا که دیدگاهی مادیگرایانه و حس گرایانه و خردگرایانه (rationalism)محض به عالم دارد . به گونه ای که دیگر خالقی برای جهان قائل نیست و عالم غیب معنایی ندارد . جهانی که توسط این نوع پدید می اید جهان ذهنی است .
در فیلم دائم این تلقین می شود که اگر شما اندیشه ای نداشته باشید که به واسطه ی ان از مشکلات عبور کنید محکوم به نابودی هستید . در اینجا اصلا خالق و وقایعی که توسط او برای جهان پیش بینی شده حرفی زده نمی شود . تنها انسانها هستند که باید با اندیشه و فکر خود ایده هایی را تولید کنند و از نیستی و نابودی خود جلوگیری نمایند .
وقتی که کرودها وارد جنگل می شوند وقتی تاریکی فرا می رسد پرندگان گوشت خوار وحشی قرمز رنگی ظاهر شده و یک نهنگی که روی دست و پاهایش راه می رود حمله کرده و در مدت کوتاهی ان موجود را می خورند . کرودها که وحشت زده بودند نمی دانستند چه کار کنند ناگهان ایپ شی ای را پیدا میکندکه به وسیله ی ان گای را از موقعیت خود اگاه سازد. گای با شنیدن این صدا سریع خود را برای کمک به ایپ می رساند در حالی که پرندگان وحشی گوشت خوار به سمت کرودها حمله می کنند گای با روشن کردن اتش مانع از حمله انها به خانواده ایپ می شود.
در این جا موقعیت و شرایطی بین هست بودن و نیست بودن است اگر گای با فکرش ایده ای تولید نمی کرد نمی توانست جان اعضای خانواده را نجات دهد پس عاملی که باعث شد خانواده “هست” باقی بماند فکر و اندیشه بود .
لذا اینجاست که اندیشه دکارت تحقق پیدا می کند و چون انها فکر کردند پس زنده ماندند .
گویی هیچ نیروی دیگری به اندازه تفکر وخردورزی قدرت ان را ندارد که باعث زنده ماندن اعضای خانواده شود !
تغییر هراکلیتوس :
ستیز و کشمکش میان ضدها، که عامل پیدایش تغییر است، اساس متافیزیک هراکلیتوس است.
نمیتوان در یک رودخانه دو بار پا گذاشت، چرا که هنگامی که برای بار دوم از آن عبور میکنیم، دیگر نه آن رودخانه رودخانه قبلی است و نه تو آن آدم قبلی .
ابتدای انیمیشن وقتی ایپ یک شی جدید را اورد خانواده ان را نپذیرفت و در واقع خانواده قصد تغییر نداشت . اما در بخش های بعدی با توجه به شرایطی که پیش می ایند اعضای خانواده تغییر را در خود ایجاد می کنند . تغییری که قوانین قبلی را مبنی بر عدم یاد گرفتن چیز جدید را به چالش کشید و باعث شد تا خانواده با دید دیگری به موضوع نگاه کند .
گراگ پدر خانواده سعی می کرد در برابر ایده های گای مقابله کند و گونه ای انها را رد کند گرچه در برخی شرایط مجبور به پذیرش نظرات گای می شد ولی قلبا انها را نمی پذیرفت . این تضاد و مبارزه تا جایی پیش رفت که گای و گراگ به هم درگیر شدند و درون باتلاق قیری گیر افتادند و او دیگر مجبور شد که تغییر را در خود ایجاد کند و با گای همراه شود . در واقع یک اصل لازم برای بقای انها این بود که تفکرات گذشته ی خود را نسب به موضوعات تغییر دهند و با دیدگاهی دیگر به شرایط و وقایع مختلف بنگرند .
در جای از فیلم ایپ می گوید :
But now we know the Croods will make it because we changed the rules.
اما حالا ما می دانیم که کرود ها آن (جهان) را خواهند ساخت چون ما قوانین را تغییر دادیم .
در واقع اینجا انسان است که قوانین را تغییر می دهد . یعنی قبلا شرایطی بوده که قوانینی در ان شرایط حاکم بوده است و بعد که انسان در شرایط دیگری قرار گرفت قوانین جدیدی باید برای شرایط جدید در نظر بگیرد .
با تغییر جهان کرودها نوع نگاه خود را تغییر می هند. این توازی در داستان رعایت شده است . جهان در حال تغییر است و زلزله های متعدد رخ داده و اتش فشان ها فوران کرده و اینها همگی نوید یک جهان جدید را می دهند در موازات این تغییر و تحول کرودها هم باید تغییر کنند تا بتوانند باقی بمانند . لذا این توازی اتفاقات که منجر به تغییر طبیعت و تغییر انسان می شود به خوبی نمایش داده شده است .
مرگ خدای نیچه :
یکی از عبارتهای بحث برانگیز نیچه ” مرگ خدا ” است . در دیدگاه او به دلیل اینکه جوامع غربی به سمت سکولاریزاسیون حرکت می کردند و دین را از سیاست ، فرهنگ ، اجتماع و سایر موارد کنار گذاشته بودند ، به عرفی کردن دین دامن زده بودند ادیان ابراهیمی به انزوا رانده شده ودیگر خدا در عقاید و باورهای مردم جایگاهی نداشت . پیرامون این قضیه نیچه می گفت که دیگر خدا در غرب مرده است . این نظر نیچه منتج به نفی چشم انداز گرایی (perspectivism) شد و وی اعلام می کرد که هیچ چشم انداز مشخص و اینده معینی برای این جهان وجود ندارد . با پذیرش این دیدگاه دیگر اخرت و معاد معنایی ندارند . بهشت و جهنم هم دیگر جایگاهی پیدا نمی کنند . نیچه می گفت عقاید و باورها اهمیت ذاتی ندارند و زندگی فاقد هدف است . و این یعنی نفی ایمان به اخرت .
این دیدگاه به شدت برخی متعلقات ایمان را نفی می کند !!
در هیچ کجای انیمیشن کلمه ای از خدا اورده نشده است . با جستجو در دیالوگ های انیمیشن نمی توان اثری از وجود خدا و کلمه خدا را پیدا کرد .
سرزمین بهشت مانندی که در نهایت کرودها به انجا می رسند و از مرگ و نابودی جان سالم به در می برند در دنیا محقق می شود و هیچ انتقالی از جهان مادی به جهان اخرت اتفاق نمی افتد . این بدین معنی است که اگر قرار باشد بهشت و جهنمی وجود داشته باشد در دنیا محقق خواهد شد !! کما اینکه با نمایش چهره داروینیستی از انسان خلقت انسان هم زیر سوال رفته و خالقی در داستان وجود ندارد.
سایت آیت مداری