نمایش نتایج: از 1 به 2 از 2

موضوع: سبوح قدّوس...

  1. #1
    مدیر ارشد انجمنهای نور آسمان محبّ الزهراء آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ماه
    نوشته ها
    16,980
    تشکر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 ارسال

    پیش فرض سبوح قدّوس...

    سبوح قدّوس...



    حضرت ابراهیم خلیل در صحرا چوپانی می کرد

    صدایی گفت:"سبوح قدوس ربنا و رب الملائکه و الروح"

    ابراهیم برگشت کسی را ندید.

    فریاد زد: نصف گوسفندانم از آن تو بار دیگر بگو!!!
    گفت : "سبوح قدوس ربنا و رب الملائکه و الروح"

    ابراهیم گفت :نصف دیگر گوسفندانم برای تو بار دیگر بخوان.

    گفت :"سبوح قدوس ربنا و رب الملائکه و الروح"

    ابراهیم گفت خودم بنده ی تو، معشوقم را دیگر بار صدا کن !!!گفت...

    ندایی آمد: ای خلیل خدا من جبرئیلم برای آزمایش تو آمدم

    " معراج السعاده "


    به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
    به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!






    بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
    شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #2
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط محبّ الزهراء نمایش پست ها
    سبوح قدّوس...



    حضرت ابراهیم خلیل در صحرا چوپانی می کرد

    صدایی گفت:"سبوح قدوس ربنا و رب الملائکه و الروح"

    ابراهیم برگشت کسی را ندید.

    فریاد زد: نصف گوسفندانم از آن تو بار دیگر بگو!!!
    گفت : "سبوح قدوس ربنا و رب الملائکه و الروح"

    ابراهیم گفت :نصف دیگر گوسفندانم برای تو بار دیگر بخوان.

    گفت :"سبوح قدوس ربنا و رب الملائکه و الروح"

    ابراهیم گفت خودم بنده ی تو، معشوقم را دیگر بار صدا کن !!!گفت...

    ندایی آمد: ای خلیل خدا من جبرئیلم برای آزمایش تو آمدم

    " معراج السعاده "

    سلام
    اين روايت ادامه‌اي هم دارد كه براي يكي از قضات آمل دردسر درست كرده بود:khande:
    و ماجرا بدين شرح است
    كه پس از بار سوم كه جبرئيل حاضر شده و تمام گوسفندان را دوباره به ابراهيم ميبخشد ، حضرت ابراهيم ميفرمايند چيزي كه در راه دوست بخشيدم پس نميگيرم اين گوسفندان آزاد باشند تا هر كس از آنها شكار كرد مهمان ابراهيم باشد
    و اما ماجرا:
    يه نفر در كوههاي آمل شكاري ميزند و محيط باني اونو به دادگاه ميكشونه و شكارچي هم ميكه طبق اين روايت من مهمان ابراهيم خليل الله بودم و قاضي مجبور به تبرئه ميشه:khande:
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه