سلام.
به همه ی افرادی که قصد شناخت بیشتر و عمیقتر از ماهیت علی مطهری و برخی اعمال و افکار عجیب و غریب او را دارند، اکیدا توصیه میکنم خوندن این مناظرات مکتوب رو از دست ندهند. این نوشتار جزء معدود نوشتارهای بلندی بود که خود بنده تا آخرش رو وقت گذاشتم و خوندم و از اینکه وقت گذاشتم پشیمون نیستم :دی
ضمنا از خواندن نظرات شما دوستان پیرامون و حواشی این موضوع استقبال میکنم. این تاپیک در قسمت بحث و گفتگوی آزاد سیاسی ایجاد شده تا کاربران به راحتی بتوانند به تبادل نظر (در کمال احترام به یکدیگر و رعایت قوانین سایت) بپردازند.
موفق باشین.
Hamid
93/5/13
=================================================
مناظره مکتوب و خواندنی سید حمید روحانی و علی مطهری
* روحانی: مواضع شما ناشی از جاهطلبیهای ناشیانه، دوری از علم، آلت دست بودن و سطحی نگری است
* مطهری: رفع حصر سران فتنه و لزوم برخورد پلیس با موتور سواران جزو مسائل اساسی کشور و انقلاب است
گروه سیاسی- رجانیوز: سریال نامه نگاری های حجة السلام سید حمید روحانی رئیس بنیاد تاریخ پژوهي و دانشنامه انقلاب اسلامي و دکتر علی مطهری نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی ادامه دارد و پس از آنکه مطهری در دومین جوابیه خود به نامه دوم روحانی پاسخ داد، سید حمید روحانی برای سومین بار مطهری را خطاب قرار داده و درباره ادعاهای مطهری نکات خواندنی و جالبی را بیان کرده است.
در همین راستا رجانیوز بدون هیچ دخل و تصرفی مجموع 5 نامه رد و بدل شده میان روحانی و مطهری را که تاکنون در رسانه ها منتشر شده است، برای مطالعه مخاطبان محترم به نمایش می گذارد:
1.روایت سید حمید روحانی از دیدار با رهبر انقلاب که علی مطهری نیز در آن جلسه حضور داشت:
روز دوشنبه 26 خرداد ماه 1393 فرصتی دست داد تا به ملاقات مقام معظم رهبری بروم. در این دیدار افراد و اشخاصی از اقشار مختلف؛ شماری از باشگاه رویان، جمعی از بسیج بازار برخی از عوامل و بازیگران فیلم شیار143 وتنی چند از فراکسیون فرزندان شاهد مجلس شورای اسلامی حضور داشتند و هر جمعی از آنان در محور مسئولیت ها و کارکردهای خویش گزارشی دادند و رهنمودهای ارزشمند و سازنده ای گرفتند.
در این میان یکی از نزدیکان باند قدرت طلبان که متأسفانه عنوان فرزند شهید را یدک می کشد و نان آن شهید را می خورد و آش فتنه سازان را هم می زند، بر آن شد به اصطلاح ما طلاب اظهارلحیه ای کرده باشد! از این رو، خطاب به رهبری از ناهنجاری های موتورسواران که مقررات راهنمایی و رانندگی را رعایت نمی کنند و در پیاده روها، در لابلای عابران مانور می دهند، سخن به میان آورد! و اضافه کرد که بله شنیده است دفتر رهبری به اداره راهنمایی و رانندگی توصیه کرده است که قشر موتورسواران را که از طبقة مستضعفاند مورد تعرض و تعقیب قرار ندهند! به دنبال این سخن اصلاح طلبانه!! از مقام معظم رهبری خواست که دستور دهند آقایان کروبی و موسوی (از عوامل فتنه) را یا آزاد و یا محاکمه و مجازات کنند!
مسئول دفتر رهبری که در جلسه حضور داشت هرگونه دخالت دفتر در امور راهنمایی و رانندگی را تکذیب کرد. مقام معظم رهبری نیز یادآور شدند که حل مشکل ترافیک موتورسواران چه ارتباطی به ایشان و دفتر دارد، مجلس شورای اسلامی میتواند طرحی در این باره ارائه دهد و یا از دولت بخواهد لایحهای به مجلس بیاورد و قانون روشن و معینی را در مورد آن به تصویب برساند و به مجریان ابلاغ کند. در مورد عوامل فتنه نیز فرمودند مسلم بدانید اگر اینها محاکمه شوند کیفرشان آن نیست که شما را راضی کند. (نزدیک به این مضامین)
این جریان نگارنده را به یاد داستانی انداخت که به صدر اسلام مربوط است که روزی حضرت مولا علی (علیه السلام) در جمع حاضران فرمودند: سلونی قبل ان تفقدونی: تا فرصت از دست نرفته سئوالات خود را با من در میان بگذارید. یکی در آن جمع به پا خاست و پرسید چند مو روی سر من است؟!
چقدر مایة تأسف است که امروز مقام رهبری به رغم رسالت سنگین جهانی و مسئولیتهای دشوار و توانفرسای درونمرزی و برونمرزی و رویارویی با مشکلات پیچیدهای که استکبار جهانی و عوامل آن در سطح منطقه پدید میآورند باید سخنان بیمایه برخی از کسانی را بشنوند که درک و فهمشان از مشکل ترافیک موتورسواری فراتر نرفته است و تا آن پایه ساده و پیاده، دهنبین و زودباورند که حتی نیازی نمیبینند پیرامون خبری که از توصیه دفتر رهبری دربارة موتورسواران شنیدهاند به مصداق ان جائکم فاسق بنبئا فتبینوا تحقیق و پرس و جو کنند.
تاسف بیشتر اینکه این مهرهها گویا به جز فتنهگران، هیچ کس را «مردم» نمیدانند و مشکلی در این کشور نمیبینند. اگر اینها به فکر مردم بودند و درد و رنج مردمی را برمیتافتند، به جای دلسوزی برای فتنهگران فریبخورده به یاری مردمی می شتافتند که در دولت تدبیر! و امید! آب و برق و یا گاز منزلشان را به علت تأخیر در پرداخت هزینه قبض، قطع میکنند و آن بیچارگان را از نظر وضو و طهارت با مشکلاتی دست به گریبان میسازند، اینها اگر مردمی بودند از کسانی یاد میکردند که از بیکاری، تورم، گرانی، بلاتکلیفی، اعتیاد، بالا رفتن سن ازدواج و نداشتن امکانات اولیه ازدواج میسوزند و رنج میکشند.
اگر اینها گوش شنوا و چشم بینا داشتند از ضربههای سنگینی که این روزها از سوی برخی از دولتمردان بر پیکر اسلام و مقدسات اسلامی وارد میشود بیتاب میشدند و به اعتراض برمیخاستند، آیا این فراز شیطانی که با شلاق نمیتوان کسی را به بهشت برد دهنکجی به اسلام و تعطیلی دو اصل اساسی امر به معروف و نهی از منکر نیست؟
آیا تجلیل از یک عنصر فاسدی که افتخار داشته که اشرف پهلوی رفیقه او بوده است در جشنواره وزارت ارشاد دهن کجی به خانوادههای عزیز شهدا و نادیده گرفتن ارزشهای انقلاب اسلامی نمیباشد؟ آیا فراز سوال برانگیز: زنان زیبارو و خواننده را نباید از میدان به در کرد، ترویج بی بند و باری و چراغ سبز به نابکاران و تجاوزگران به مرز اخلاق و شرف نیست؟ کیست نداند زنان اندیشمندی که صاحبان فضیلت و اخلاق و سنگربانان شرافت و عصمت و عزتند (چه زیبارو چه غیرزیبارو، چه سازنده و خواننده متعهد) در نظام اسلامی از جایگاه رفیعی برخوردارند و در بسیاری از مسائل علمی و فکری گوی سبقت را از مردان ربوده و توانایی خود را در همه ابعاد به نمایش گذاشتهاند و آن زنانی که افتخار و بالندگی خویش را در آرایش گزنده و لباسهای زننده و ناز و اطوار فریبنده میپندارند، برای ملتی که زنجیرهای جهل و نادانی و عقبماندگی و لذتجوییهای حیوانی و شهوانی و خرافهپرستیهای نابخردانه و کوردلانه را از هم گسسته و با علم و ابتکار و اکتشاف خود استقلال و عزت کشور خویش را بیمه کرده و راه تکامل، توسعه، ترقی و پیشرفت را میپیمایند نمیتوانند فراوردی به همراه داشته باشند و جنبة انگلی نداشته باشند.
راستی برخی از این عناصر که با نام پدر شهید خویش توانستهاند سری در سرها داشته باشند اما جز پشتیبانی از فتنهگران هدف و غمی ندارند میتوانند نماینده ملت شرافتمند و قهرمانپرور ایران باشند، چگونه است اینها در هر فرصتی از فتنهگرانی که با سخنرانیها و اعلامیههای زهرآگین خود عامل کشته شدن شماری از بیگناهان شدهاند پشتیبانی میکنند لیکن در برابر ظلمها و نارواییهایی که بر بسیاری از مردم مظلوم این مرز و بوم به دست قدرتطلبان و عوامل دولت تدبیر! و امید! روا داشته میشود بیتفاوتند و واکنشی از خود نشان نمیدهند؟!
نگارنده در تاریخ 5 خرداد ماه جاری در دانشگاه آزاد شیراز در جمع اساتید و دانشجویان آن دانشگاه سخنرانی کرد و طبق وظیفه اسلامی برخی از کارکردهای ناروای قدرتطلبان و دولتمردان را مورد نقد قرار داد، به دنبال آن طبق گزارشهای خبرگزاریها و رسانههای خبری شماری از مسئولان آن دانشگاه را به جرم اینکه رخصت دادهاند این نگارنده در آن دانشگاه سخنرانی کند و یا اینکه پای سخنان من نشستهاند بدون چون و چرا به شکل دسته جمعی عزل کرده و از آن دانشگاه بیرون راندهاند. آیا از دید این دلسوزان یقه چاک اصحاب فتنه این کار بر خلاف موازین اسلامی و انسانی و اصول دموکراسی و مقررات حقوق بشر نیست؟
آیا اینهایی که به جرم موافقت با حضور یک سخنران آزادمنش که بله قربان گو نیست در دانشگاه آزاد شیراز و نشستن پای سخنان او از نان خوردن محروم شدهاند از ملت ایران نیستند و هیچ حق و حقوقی ندارند و تنها فتنهگرانی که عامل کشته شدن شماری از بیگناهان شدهاند و آب به آسیاب امریکا و رژیم صهیونیستی ریختهاند حق و حقوقی دارند؟
کیست نداند که دم زدن این فریبخوردهها از فتنه گران 88 نه بر پایة انسان دوستی و مصلحت اندیشی است، بلکه از روی دنبالهروی بیخردانه و کورکورانه از باند قدرت طلب و سازشکاری است که جز تسلیم ایران به امریکا و بر باد دادن حیثیت ایران و ایرانی هدفی و نظری ندارند غافل از اینکه عرض خود میبرند و زحمت ما میدارند.
بایسته است از ساحت مقدس مقام معظم رهبری عذر تقصیر خواست که امروز ناگزیرند کسانی را تحمل کنند که سطح فکرشان از اینکه روی سر من چند مو دارد فراتر نرفته است. والسلام
14 تیر 1393
2. پاسخ علی مطهری به روایت سید حمید روحانی از دیدار با رهبر انقلاب:
«با اهداء سلام، در تاریخ 14 تیر 93 مطلبی از جنابعالی در خبرگزاری رسا درباره جلسه ملاقات فراکسیون شاهد مجلس و چند گروه دیگر با رهبر انقلاب در 26 خرداد 93 منتشر شد که شامل تحریفاتی در مطالب مطروحه در آن جلسه بود. چند نکته قابل ذکر است:
1. جنابعالی مطرح کردن یک مسئله فرهنگی مرتبط با ساماندهی موتورسواران در آن جلسه را مورد نقد قرار دادید که اصلا چرا مطرح شده است، یعنی در حضور مقام رهبری نباید درباره انضباط اجتماعی و فرهنگ عمومی و حل یک معضل اجتماعی و یک نقطه ضعف جامعه صحبت کرد، بلکه فقط باید از وضع موجود تعریف و تمجید کرد و احیانا به تملق و چاپلوسی پرداخت، کاری که خوشایند ایشان نیست. به علاوه، مسئله انضباط اجتماعی مسئلهای است که خود مقام رهبری با ذکر مصداق جزئیتر آن یعنی نحوه رانندگی ما ایرانیان در سخنرانی سال گذشته خود در بجنورد آنجا که درباره تمدن نوین اسلامی و سبک زندگی اسلامی بحث میکردند ذکر کردهاند و مطلب اینجانب در پیگیری همان مسئله بود. ظاهرا ناراحتی جنابعالی از مطرح شدن مسئله حصر خانگی بوده و این موضوع را بهانه قرار دادهاید.
2. از قول رهبر انقلاب نقل کردهاید که در پاسخ به این مطلب گفتند «حل مشکل ترافیک موتورسواران چه ارتباطی به من و دفتر دارد». به هیچ وجه ایشان چنین جملهای نگفتند بلکه بر پیگیری آسیبهای فرهنگی مذکور در سخنرانی بجنورد از جمله همین مسئله تأکید کردند.
اگر تاریخ نگاری شما از نهضت اسلامی به همین منوال بوده و در نقل وقایع و اقوال به همین میزان امانت و انصاف را رعایت کردهاید، بسیار مایه تأسف و شرمساری است.
3. درباره نقل قول اینجانب از یکی از مقامات عالیرتبه راهنمایی و رانندگی در خصوص مانع سامان یافتن وضعیت موتورسواران، اینجانب را ساده و پیاده، دهنبین و زودباور دانستهاید که حتی نیازی نمیبینم پیرامون آن خبر به مصداق «ان جائکم فاسق بنبأ فتبیّنوا» تحقیق و پرس و جو کنم، یعنی از نظر جنابعالی آن مقام عالیرتبه فاسق است! چگونه در حالی که لباس روحانیت به تن دارید به راحتی به یک شخص مؤمن فرهیخته محترم تهمت فسق میزنید؟!
سخن پایانی این که مشکل جنابعالی این است که فکر میکنید در مواجهه با رهبر انقلاب فقط باید دل ایشان را شاد کنید و از مطرح کردن واقعیات و نقاط ضعف جامعه برای برطرف کردن آن خودداری نمایید. اصل «النصیحة لائمة المسلمین» را عمدا فراموش کردهاید و مؤید این حرف، سخن پایانی جناب عالی در آن جلسه است که برای آنکه اظهار لحیهای کرده باشید جملاتی گفتید که تعفن ناشی از تملق و چاپلوسی شما بسیاری از حضار جلسه را متأذی کرد. خیرخواه مقام رهبری کسانی هستند که واقعیات جامعه را به اطلاع ایشان میرسانند نه کسانی که سهوا و به خیال خود برای شاد کردن دل ایشان، یا عمدا و به طمع دنیا مطالب بیارزش و یا غیرواقعی و احیانا تملقآمیز را مطرح میکنند. نحوه رفتار با امام و پیشوا را باید در نحوه رفتار شهید آیتالله مطهری با امام خمینی جستجو کرد که شرح آن در این مقاله نمیگنجد.»
21 تیر 1393
3. پاسخ سید حمید روحانی به اولین نامه علی مطهری:
برخی از روزنامهها در تاریخ 22 تیرماه 1393 نوشتهای از آقاعلی مطهری انتشار دادند که در آن نامبرده این حقیر را به جرم انتقادی که از او در حضور مقام معظم رهبری در تاریخ 26 خردادماه گذشته به عمل آوردم، سخت مورد تاخت و تاز قرار داده و انتقادهایم را «جملاتی که ناشی از تملق و چاپلوسی که تعفن آن بسیاری از حضار را متاذی کرد» دانسته است!
لازم به یادآوری است که نامبرده در دیدار با مقام معظم رهبری در روز 26 خرداد دو موضوع را مطرح کرد: نخست اینکه موتورسواران با عدم رعایت مقررات راهنمایی و رانندگی مایه زحمت و دردسر برای مردمند و در این باره وقتی با اداره راهنمایی و رانندگی گفتوگو کردیم گفتند از دفتر رهبری سفارش شده است که موتورسواران را که از قشر مستضعفند مورد تعرض قرار ندهند که این ادعا در همان جلسه از سوی مسوول دفتر رهبری تکذیب شد.
موضوع دومی که مطرح کرد پیشنهاد آزادی یا محاکمه و مجازات آقایان کروبی و موسوی (از عوامل فتنه) بود. پاسخ مقام رهبری در یادداشتی زیر عنوان «در دیدار با رهبری چه گذشت» در سایت بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی آمده است و به تکرار آن در این نوشته نیازی نیست، لیکن انتقادی را که در دیدار با رهبری از نامبرده کردم به گونه خلاصه بازگو میکنم تا روشن شود که چرا آقاعلی از انتقاد مشفقانه من آنگونه آشفته شده و طاقت و توان از کف داده و به ناسزاگویی و پیرایهتراشی پرداخته است.
انتقادهای من از نامبرده در حضور رهبری در این سه محور بود که در پی میآید:
1. با اشاره به آیه شریفه ان جائکم فاسق بنباء فتبینوا ان تصیبوا فوما بجهاله... که اصل عقلایی تحقیق و تفحص را پیرامون خبرهایی که شنیده میشود مورد تاکید قرار میدهد، از او نقد کردم که چرا باید درباره خبری که دریافت میکند بدون پرس و جو و تحقیق باور کند و حتی به خود زحمت ندهد که دست کم با یک تلفن از دفتر رهبری بپرسد که آیا چنین سفارشی درباره موتورسواران شده است یا نه. و یادآور شدم که این روش که آنچه را میشنود بدون تحقیق باور کند و به آن ترتیب اثر دهد، برخلاف موازین شرعی و عقلی است و از عوامل فریب خوردن و آلت دست شدن است و یک انسان باخرد، فهیم و متعهد بدون تحقیق و پرس و جو خبری را نمیپذیرد و باور نمیکند.
2. در شرایطی که ایران امروز با مشکلات گوناگون اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی مواجه است و بیکاری، تورم و گرانی، مفاسد اجتماعی و اخلاقی و فرهنگی و تجاوز به ارزشهای اسلامی، ملت ما را رنج میدهد، از یک مسوول آگاه و مردمی انتظار است که در دیدار با رهبری درباره پیچیدهترین و بغرنجترین معضلات اجتماعی طرح بدهد، نظرخواهی کند و رهنمود بگیرد، آیا از نظر آقاعلی، امروز مردم ایران مشکلی بغرنجتر، کمرشکنتر، فوریتر و حیاتیتر از ناهنجاریهای موتورسواران ندارند؟! آیا تنها مشکل یا مهمترین و ضروریترین مشکل مردم ما نابسامانی موتورسواری و حصر فتنهگران است؟!
3. یک نماینده مجلس شورای اسلامی، نماینده عموم ملت ایران است، نه نماینده دسته و گروه ویژه! چگونه است که این نماینده محترم در هر محفل، مجلس و مناسبتی از فتنهگران و فتنهآفرینان یاد میکند و به اصطلاح معروف همیشه به یک سو غش میکند؟
آیا از دید او در میان مردم ایران دیگر کسی یا کسانی نیستند که استحقاق دفاع داشته باشند؟ آیا همه مردم ایران به حق و حقوقشان رسیدهاند و تنها آقایان کروبی و موسوی هستند که در برزخ بلاتکلیفی به سر میبرند؟ یکسونگری و گرایش باندی دور از شأن مسوولی است که خود را نماینده عموم ملت میداند.
این خلاصه انتقادهایی است که در دیدار با رهبری در برابر اظهارات آقاعلی مطهری مطرح کردم، اکنون باید دید کدام یک از این سه محوری که به عنوان انتقاد در آن دیدار مطرح شد «جملاتی ناشی از تملق و چاپلوسی» بود! «که تعفن آن بسیاری از حضار جلسه را متاذی کرد»؟!!
امیدوارم آقاعلی آن «جملاتی» را که در این سه محور آمده است و جنبه «تملق و چاپلوسی» دارد مشخص کند تا خوانندگان، او را خدای ناخواسته به عنوان یک آدم بیمسوولیت، یاوهگو، دروغ پرداز و هوچی باز نپندارند و گفتهها و نوشتههای او را بر این نسق ندانند و نخوانند.
نامبرده ادعا کرده است که «بسیاری از حضار جلسه» از آن «جملاتی که ناشی از تملق و چاپلوسی» بود، متاذی شدند! لیکن به نظر میرسد منظور او از «بسیاری» جز خود او کسی نباشد...
برخلاف ادعای او حاضران آن جلسه پس از پایان سخنان انتقادآمیزم و پایان دیدار، شتابان به سوی من شتافتند و صورتم را غرق بوسه کردند و تقدیر و تشکر قلبی خود را از سخنانم اظهار داشتند، فراموش نمیکنم آن مرد دردمندی را که نمیشناسم و نام او را نیز نپرسیدم، گویا از کرمانشاه بود دستانم را فشرد و در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود اظهار کرد سخنان شما در پاسخ اظهارات او آبی بود که بر روی آتش درونم ریخته شد که اگر سخنان شما را در رد و نقد او نمیشنیدم عقدهای از حرفهای او در دل من ایجاد شده بود که تا کرمانشاه باید زجر میکشیدم و اشک میریختم. او از عمق قلب برای من دعا کرد.
خشم و کین آقاعلی مطهری از اینجانب به جرم چند انتقاد تا آن پایه است که ناسزاها و نسبتهای ناروایی که به من داده نتوانسته است او را آرام کند و خشم او را فرو نشاند. از این رو، به تحریف و تفسیر من درآوردی دست زده تا بتواند انتقادهایی را که بر او وارد شده کمرنگ سازد و از اهمیت آن بکاهد.
... آقاعلی مطهری افزون بر خوی انتقادناپذیری که از فرهنگ شاهنشاهی به ارث برده است چند مشکل دیگر هم دارد که مایه به چالش کشیده شدن او میشود:
1- بیگانگی از مردم
آقاعلی مطهری راه مردم را گم کرده و از ملت جدا شده است، با مردم پابرهنه، پاکباخته، فداکار و انقلابی سروکار ندارد، آنان را نمیشناسد، خواست و برداشت و ایده و آرمان آنان را برنمیتابد، از دردها، رنجها و گرفتاریهای مردم بیخبر است، از ناهنجاریها و گرفتاریهای گوناگون اقتصادی، معضل بیکاری، رنج تورم و گرانی و... که به علت سوء مدیریت و بیتدبیری برخی از مسوولان و دولتمردان، گریبانگیر مردم شده است آگاهی ندارد.
او چه میداند جوانانی که چند برابر سواد و معلومات او دانشآموخته و تحصیل عالیه را به پایان بردهاند، امروز از نابسامانی، سرگردانی بیخانمانی و بیکاری چه میکشند و چه رنجی میبرند؟
آقاعلی مطهری شاید گمان میکند مردم ایران همان ورشکستههای سیاسیاند که دور او را گرفته و او را آلت دست کردهاند و نوشتهها و گفتههای او را برای تضعیف نظام جمهوری اسلامی و ضربه زدن به خط امام و رهبری و ارزشهای انقلاب اسلامی با آب و تاب پوشش میدهند و منتشر میکنند.
آقاعلی مطهری شاید بر این باور است که مردم ایران امروز همانند خود او از زندگی نسبتا آمیخته با رفاه برخوردارند و جز حصر خانگی دو تن از عوامل فتنه غم و غصهای ندارند، قهرا در چنین اوضاع مطلوب! او در دیدار با رهبری جز مشکل ترافیک موتورسواران و حصر فتنهسواران حرفی برای گفتن ندارد و معضل دیگری نمیبیند تا با رهبر در میان بگذارد.
2- وابستگی باندی
دومین مشکل آقاعلی مطهری دنبالهروی کورکورانه او از باند قدرتطلب و فزونخواهی است که در راه آز نفسانی خویش فتنه 88 را کلید زدند و در راه سازش با امریکا و پایان دادن به آرمانهای انقلاب اسلامی و همدستی با مرتجعترین و خونریزترین دولتهای منطقه مانند آل سعود که موجودیت آن برای نگهبانی از کیان صهیونیسم است سر از پا نمیشناسند، راهشان از راه امام، رهبری و ملت انقلابی ایران جداست و تئوریسینهای آنان برآنند که با قلمهای زهرآگین و ننگین خود، غیرت، عزت، شرافت و انسانیت انسانی را از ملت ایران بگیرند، استقلالخواهی را با دستاویز اینکه دوره، دوره ارتباطات است نه استقلال به زیر سئوال ببرند، نوعدوستی، همدردی با ستمدیدگان و اتحاد و انسجام اسلامی را آرمانگرایی بیهوده و پوچ بنمایانند و ملت ایران را برای تن دادن به هر ذلت، رذالت و وادادگی آماده سازند، کتابهای «بامسوولیت سردبیر» و نیز کتاب «ایران و جهانی شدن» در واقع مانیفست این باند است.
آقاعلی مطهری که گویا دریافته است دیگر در میان ملت انقلابی ایران و فرزندان امام جایگاهی ندارد به دنبالهروی از این باند خطرناک پرداخته و مطالبی بر زبان و قلم میآورد که این سیاست بیوطنان واداده را استواری میبخشد و خوراک تبلیغاتی چرب و نرمی برای بوقهای تبلیغاتی دشمنان سوگندخورده اسلام و ایران تدارک میبیند.
دم زدن آقاعلی مطهری از کروبی و موسوی در هر فرصت و مناسبت و بیمناسبت و پشتیبانی از شیخ حسینعلی منتظری برای این است که بتواند در دل دگراندیشان و گروهکهای ضد انقلاب و بیگانه از اسلام و ایران «به هر حیله رهی» بیابد و از پشتیبانی آنان برخوردار باشد.
3- فقر علمی و فرهنگی
مشکل دیگر آقاعلی مطهری، محرومیت از اندیشه و فکر و علم و دانش والا به ویژه علوم اسلامی است. او تا آن پایه از علوم اسلامی بیبهره است که تمسک من به آیه شریفه «ان جائکم فاسق بنباء فتبینوا» را به عنوان «تهمت فسق به یک شخص مومن»! دانسته و معرکه گرفته است!
چنانکه پیشتر اشاره شد این آیه شریفه یک اصل عقلایی را مورد تایید و تاکید قرار میدهد که خبرها و گزارشها به ویژه واحد خبر واحد را بدون وارسی و پرس و جو نباید باور کرد و به آن ترتیب اثر داد و جمله شرطیه در این آیه برای بیان موضوع است و دارای مفهوم نیست.
آقاعلی مطهری نه تنها از علوم اسلامی بیخبر است بلکه رساله عملیه را نیز مطالعه نکرده و مسائل شرعی خویش را نیز نمیداند و هنوز نتوانسته دریابد که غیبت و تهمت در کجا معنا و مفهوم پیدا میکند و اگر احیانا به یک مقام ناشناخته و بینام و نشان نسبتی داده شد غیبت و تهمت به شمار نمیآید مانند اینکه میگوییم برخی از آقازادهها سوءاستفادهچیاند، برخی از مقامات دولت خیانتکارند.
او اگر اهل فکر و اندیشه بود، اینگونه بیگدار به آب نمیزد و به مصداق «پسته بیمغز اگر لب واکند رسوا شود»، فرودستی و میانتهی بودن خود را به نمایش نمیگذاشت. این کوتهبینی و سطحینگری است که او را به موضعگیریهای شتابزده و نسنجیده وامیدارد و با وجود بلندپروازیهایی که دارد، هر روز بیش از گذشته در میان ملت ایران ضایع میشود و اعتبار خود را از دست میدهد.
آقاعلی مطهری اگر به جای رو آوردن به سیاستبازیهای نفرتانگیز و کودکانه و جاهطلبیهای ناشیانه به دنبال درس و تحصیل میرفت و پایههای علمی خود را استواری میبخشید، شاید اینگونه آلت دست نابکاران نمیشد و دین و دنیای او دستخوش هوسهای آنی و آرزوهای دستنیافتنی قرار نمیگرفت.
آقاعلی مطهری از روی کوته بینی و سادهاندیشی گمان کرده است که با مطرح کردن مشکل ترافیک موتورسواران و پیشنهاد آزادی یا محاکمه فتنهکاران، به اصطلاح معروف «شاهکار» کرده و «واقعیات جامعه را به اطلاع رهبر» رسانیده است! غافل از اینکه دیر زمانی است که جریانهای ضد انقلاب و فتنهجویان بیوطن و عاشقان یقه چاک امریکا مانند برخی از ملی - مذهبیها، سلطنتطلبها، تجزیهطلبان منافقان و دیگر عناصری که رو به قبلهگاه کاخ سفید به نیاز و نیایش ایستادهاند در سایتها، بولتنها، شبنامهها و روزنامههای خود جریان حصر خانگی عوامل فتنه را دستاویزی برای آسیب رساندن به نظام جمهوری اسلامی قرار داده و از آن سوءاستفاده فراوان کردهاند و مقام رهبری با این ترفندها دیرزمانی است که آشنایی دارند و نیز از ناهنجاریهای گوناگون و رنجهای مردم نیز بیش از هر مقام دیگری باخبرند و به مسوولان مربوط در مورد مشکلات مردم رهنمودهای لازم را میدهند و حتی در سخنرانیهایشان نیز میبینیم که بسیاری از مشکلات کشور، حتی کوچکترین معضل اجتماعی مانند نابسامانی ترافیک مطرح شده است که از اشراف کامل ایشان به اوضاع کشور نشان دارد.
هنر عناصر کوتهفکر و سطحینگر این است مانند مگسی که روی زخم مینشیند، تنها به بازگو کردن گرفتاریها و ناهنجاریها میپردازند، در خلوت و جلوت، بیمناسبت و بامناسبت، در حضور رهبری، در جمع مردمی، گرفتاریهای اجتماعی را که برای همگان عیان است جار میزنند و برای خود بازارگرمی درست کنند اما آن سوتهدلان و خیرخواهانی که به یاد مردمند و درد مردم را به درستی درک میکنند، به جای جار و جنجال، دنبال علاج میروند، برای چارهجویی به تدبیر و تامل مینشینند، طرحهای کارشناسی میدهند و به این گونه در راه رفع مشکلات به سهم خود گامی عملی برمیدارند.
خیرخواه رهبر، ملت و کشور آنهایی هستند که دنبال راه علاج هستند، نه آن بیهنرانی که تنها هنرشان جار زدن و جاروجنجال کردن است.
4- فقدان معنویت
دیگر مشکل آقاعلی مطهری این است که به مرز تقوا و پرهیزکاری پایبند نیست، او در نامه خود بیپروا و بدون واهمه چند نسبت ناروا و دور از موازین اسلامی به اینجانب داده است که مسوولیت شرعی دارد.
او برای اینکه بتواند انتقادهایی را که به او کردهام بیاعتبار کند و ضعف فکری و فرودستی خود را که در دیدار با رهبری به نمایش گذاشت پوشیده دارد، به تحریف و دروغ دست زده و ادعا کرده است که من گفتهام «در حضور مقام رهبری... فقط باید از وضع موجود تعریف و تمجید کرد و احیانا به تملق و چاپلوسی پرداخت»!!
دروغ دیگری که در نامه خود به من نسبت داده این است که «... فکر میکنید در مواجهه با رهبر انقلاب فقط باید دل ایشان را شاد کرد و از مطرح کردن واقعیات و نقاط ضعف جامعه برای برطرف کردن آن خودداری نمایید، اصل النصیحه لائمه المسلمین راعمدا فراموش کردهاید...»! نیز آورده است «...چگونه به یک شخص مومن فرهیخته محترم تهمت فسق میزنید...»!
بیتردید یک انسان متعهد و معتقد به خدا و روز جزا این گونه راحت و بیپروا به تحریف و «تفسیر به رای» سخنان دیگری نمیپردازد و نسبتهای ناروا نمیدهد، بگذریم که او اصولا معنای «النصیحه لائمهالمسلمین» را نیز درنیافته است، چنان که مسائل دینی خود را نیز فرانگرفته و سخن گفتن درباره «یک شخص» بینام و نشان که تنها در درون او شناسایی شده است را «تهمت فسق» پنداشته است!
باید از او پرسید این «شخص مومن» پنهان در درون شما چقدر مومن است که به دفتر رهبری نسبت دروغ داده است و به دروغ ادعا کرده است که «از دفتر رهبری سفارش شده است که موتورسواران را که از قشر مستضعفند مورد تعرض قرار ندهند»!! و جنابعالی چقدر مومن و مومنشناسی که این شخص را با وجود دروغ آشکار و تهمتزنی به دفتر مقام رهبری مومن میدانی؟!
باید از جناب آقاعلی مطهری پرسید: اکنون که به تعبیر ما طلاب «مصنف» زنده است و انتقادهای او به جنابعالی در دیدار با رهبری ضبط شده و نوار آن موجود است، شما به خود جرات میدهی که به چنین تحریفها و تفسیرهای «مالایرضی صاحبه» دست بزنی و نسبتهای ناروا بدهی، باید دید در مورد نوشتهها و گفتههای آن بزرگانی که دیده از جهان فروبستهاند و حضور ندارند چه خواهی کرد.
مصیبت برای آن شهید بزرگواری است که آقاعلی مطهری متولی آثار ایشان باشد، باید گفت انالله و انا الیه راجعون.
نامبرده در پایان نامه خود آورده است: «نحوه رفتار با امام و پیشوا را باید در نحوه رفتار شهید آیتالله مطهری با امام خمینی جستوجو کرد»! باید دانست آنچه از شهید مطهری در دست است و در سیره ایشان آشکار است پیروی از ولایت و تعبد نسبت به امام است آن شهید از مردان ولایتمداری بود که هیچگاه از مرز ولایت گامی بیرون نگذاشت و نسبت به امام تعبد داشت. اگر امروز نیز در قید حیات بود بیتردید یکی از پیروان راستین مقام رهبری بود و افتخار همراهی با ایشان را داشت و لقمان گونه به فرزند خویش توصیه میکرد:
«واقصد فی مشیک و اغضض من صوتک ان انکرالاصوات لصوت الحمیر.»
1 مرداد 1393
4. پاسخ دوم علی مطهری به نامه دوم سید حمید روحانی:
جناب آقای سید حمید روحانی در مقالهای که در روزنامه اعتماد، شماره چهارشنبه ۱/۵/۹۳ منتشر کردهاند اینجانب را مورد الطاف ویژه خود قرار دادهاند تا آنجا که با تشبیه تلویحی این بنده به الاغ، باعث ارتقاء رتبه اینجانب در کمالات وجودی و شاید توهین به الاغ شدهاند. روشن است که ریشه این اظهار لطفها همانا مطرح شدن مسئله کمبود انضباط اجتماعی در کشور ما و مسئله ادامه حصر خانگی آقایان موسوی و کروبی در حضور مقام رهبری توسط اینجانب است که حمیدخان را سخت دچار به هم ریختگی روحی کرده است.
وی میگوید آیا مسئلهای مهمتر و ضروریتر از این دو مسئله نبود که در حضور رهبر انقلاب مطرح شود؟ میگویم خیر، مسئلهای مهمتر و ضروریتر نبود و لااقل این دو مسئله جزو مسائل اساسی کشور و انقلاب است. از ایشان میپرسم اولا چرا اینقدر از مطرح شدن نقاط ضعف جامعه در حوزه فرهنگ عمومی که متأسفانه در مقایسه با سایر ملل در رتبههای آخر قرار داریم نگران میشوید؟ شاید به دلیل مسئولیتی است که در این خصوص به عنوان فردی در کسوت روحانیت برعهده داشتهاید و به نوبه خود انجام ندادهاید. در ارتباط با سخن یکی از مسئولان درباره مانع موجود در مسیر سامان یافتن وضعیت موتورسواران گفتهاید «یک انسان با خرد، فهیم و متعهد، بدون تحقیق و پرس و جو خبری را نمیپذیرد و باور نمیکند». عجبا وقتی یک خبر از نظر شخصیت و وثوق گوینده و قرائن موجود افاده یقین میکند، چه نیازی به تحقیق و پرس و جو است؟ درباره خبری باید تحقیق کرد که مفید ظن است.
ثانیاً چرا اینقدر از مطرح شدن موضوع حصر خانگی آقایان موسوی و کروبی وحشت دارید و از آن فرار میکنید؟ آیا جز این است که از بررسی و تحقیق درباره فتنه سال ۸۸ چه در قالب محاکمه علنی آقایان موسوی، کروبی و احمدینژاد و چه به صورت دیگر، به شدت هراس دارید و میترسید که بسیاری از حقایق برای مردم آشکار شود و زحمات چند ساله شما و دوستانتان در کتمان و قلب حقایق بر باد رود؟
ایشان میگوید: «آیا از دید او (مطهری) در میان مردم ایران، دیگر کسی یا کسانی نیستند که استحقاق دفاع داشته باشند؟ آیا همه مردم ایران به حق و حقوقشان رسیدهاند و تنها آقایان کروبی و موسوی هستند که در برزخ بلاتکلیفی بسر میبرند؟»
عرض میکنم بله، کسان دیگری نیز هستند که استحقاق دفاع دارند. بسیاری از زندانیان سیاسی داریم که جرم آنها صرفا انتقاد است ولی چون برخی دوستان شما انتقاد را مساوی با خروج از نظام میدانند و اعتراض مدنی را به رسمیت نمیشناسند آنها را مستحق حبس دانستهاند و برخی از آنها صرفا به جرم انتقاد، سالها از زندگی عقبماندهاند و خانوادههایشان رو به فروپاشی نهاده است. خبرنگاری داریم که به جرم پیگیری حادثه بند ۳۵۰ زندان اوین در بازداشت طولانیمدت است. بله، اینها هم استحقاق دفاع دارند، هرچند امثال شما برای این گونه افراد اساسا حقوقی قائل نیستید.
آقای سید حمید روحانی گفتهاند «حاضران آن جلسه پس از سخنان انتقادآمیز من و پایان دیدار، شتابان به سوی من شتافتند و صورتم را غرق بوسه کردند و تشکر قلبی خود را از سخنانم اظهار داشتند.»
از قضا عین همین اتفاق برای اینجانب پس از آن جلسه افتاد، چه در همان جا و چه بعدا به صورت پیامک، با این تفاوت که صورتم را غرق بوسه نکردند چون جذابیت جنابعالی را نداشت، برخی هم نامحرم بودند. اسامی آنها را نمیگویم چون ممکن است در حبس و حصر دوستان شما واقع شوند.
مطلب دیگراین که وی به مصداق “ترک عادت موجب مرض است” بار دیگر به تملق وچاپلوسی پرداخته و می گوید (نقل به مضمون) که ” اساسا نیازی نیست در حضور مقام رهبری در باره لزوم توجه به انضباط اجتماعی و مانند آن سخن گفت زیرا ایشان به همه مسایل اشراف دارند”. در این صورت معلوم نیست حمید خان روحانی این سخن امام علی علیه السلام را که می گوید از من در خفا و آشکار انتقاد کنید ، چگونه تفسیر و توجیه می کند.
ایشان در مقاله خود چند صفت به اینجانب نسبت داده است. اول بیگانگی از مردم. همه میدانند که اینجانب با اقشار مختلف مردم تهران اعم از شمال و جنوب و شرق و غرب آن در ارتباط مستقیم هستم و هیچ حاجب و مانعی در کار نیست به طوری که گاهی موجب تعجب افراد میشود. وی میگوید «آقای علی مطهری از ناهنجاریها و گرفتاریهای گوناگون اقتصادی، معضل بیکاری، رنج تورم و گرانی که به علت سوء مدیریت و بیتدبیری برخی از مسئولان و دولتمردان گریبانگیر مردم شده است آگاهی ندارد».
خوشحالم که بالاخره جناب آقای سید حمید روحانی پس از سکوت مرگبار هشت ساله در زمان دولتهای نهم و دهم اکنون از لاک خود خارج شده وبه اظهارنظر در این مسائل میپردازد. هم سکوت او در آن هشت سال و هم جوش و خروشهای اخیر او برای خدا و از روی خلوص نیت نیست. در آن هشت سال ایشان و دوستانش علیرغم اعتقاد به اینکه آقای احمدینژاد مناسب برای ریاست جمهوری نیست، فقط با این منطق که او آدم جسوری است و خوب میتواند هاشمی را از صحنه خارج کند چشم خود را بر همه قانونشکنیها و خیانتها بستند و امروز که منتقدان آن دولت قدرت را به دست گرفتهاند حمیدخان روحانی وارد صحنه شده و از نابسامانیها و سوء مدیریت و بیتدبیری برخی از مسئولان و دولتمردان سخن میگوید، سخنی که بعید است کسی آن را از روی خیرخواهی و برای اصلاح امور تلقی کند،بلکه این نیز ادامه همان کینهورزیها با انقلابیون اولیه و راستین مانند آقایان هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری و همه دلسوزان عاقل و معتدل انقلاب است.
نسبت دومی که به اینجانب دادهاند وابستگی باندی است. احتمالا یا معنی وابستگی را نمیدانند و یا معنی باند را، چون دوست و دشمن و مخالف و موافق من بر این مطلب اتفاق نظر دارند که اینجانب وابستگی گروهی و باندی ندارم و مستقل هستم.
صفت سومی که به این بنده نسبت دادهاند فقر علمی و فرهنگی است. این مطلب یک امر نسبی است. بدیهی است که اینجانب نسبت به فردی مانند آیتالله مطهری فقر علمی و فرهنگی دارم اما نسبت به فردی مانند آقای سید حمید روحانی، دیگران باید نظر بدهند.
صفت چهارم فقدان معنویت است. مقصودشان این است که به طور مطلق معنویتی در اینجانب نیست و الا میفرمودند کمبود معنویت. حال سؤال این است: موجودی که اساسا هیچ معنویتی در او نیست آیا میتواند انسان باشد؟ از اینجا میتوان فهمید این که جناب آقای سید حمید روحانی اینجانب را به الاغ تشبیه کردهاند درست است. البته من این امر را به قول فلاسفه، لابشرط در نظر میگیرم، یعنی میگویم لابد مقصود ایشان این است که کمالات وجودی الاغ در این بنده هست خواه کمالات دیگری هم باشد و خواه نباشد، نه اینکه فقط کمالات الاغ را دارا باشم و لاغیر. در این صورت این تشبیه توهین نیست.
البته معنویتی که در مقاله جناب آقای سیدحمید روحانی در قالب توهینها و نسبتهای ناروا ظهور و بروز دارد چیزی نیست که به آسانی کسی بتواند به آن دست یابد. قطعا ایشان در قیاس با خود، اینجانب را فاقد معنویت دانستهاند و من به خوبی به این سخن مولوی توجه دارم که «کار پاکان را قیاس از خود مگیر». به هرحال از خدای متعال توفیق نیل به این معنویت را خواستارم! معنویتی که باعث شده است ایشان در یک مقاله این همه صفت نیک به طرف مقابل نسبت دهد: بیمسئولیت، یاوهگو، دروغپرداز، هوچیباز و سرانجام الاغ!
آقای سید حمید روحانی در پایان مقاله خود با ذکر این سخن من که «نحوه رفتار با امام و پیشوا را باید در نحوه رفتار شهید آیتالله مطهری با امام خمینی جست و جو کرد» میگوید «باید دانست آنچه از شهید مطهری در دست است و در سیره ایشان آشکار است پیروی از ولایت و تعبد نسبت به امام است.»
اگر مقصود از «تعبد» تعطیل عقل باشد قطعا این حرف درست نیست. شاهد آن، موارد متعددی است که شهید مطهری در نظرات امام (ره) تأثیر داشته و گاهی نظر ایشان را تغییر داده است و حتی زمانی که عدهای از اطرافیان امام در پاریس در آستانه ورود ایشان به تهران میگفتند که امام قبول کرده است که مادر رضاییها (از مجاهدین خلق) پیام خانوادههای شهدای نهضت اسلامی را در بهشت زهرا در حضور امام بخواند، شهید مطهری برای امام پیغام فرستاد که اگر شما این موضوع را قبول کردهاید از این ساعت من همراه شما نیستم. چند دقیقه بعد، از طرف امام خمینی به ستاد استقبال از امام که شهید مطهری ریاست آن را به عهده داشت پیغام رسید که امام فرمودند آنچه آقای مطهری میگوید همان را عمل کنید. آقایان ناطق نوری، کروبی و مرحوم عسکراولادی شاهد این ماجرا بوده و آن را نقل کردهاند.
آقای سید حمید روحانی میگوید: «اگر امروز نیز شهید مطهری در قید حیات بود بیتردید یکی از پیروان راستین مقام رهبری بود و افتخار همراهی با ایشان را داشت.»
این جمله نشان میدهد که ایشان شناخت درستی از شهید مطهری ندارد. قطع نظر از کمالات علمی و معنوی این دو بزرگوار، شهید مطهری بیست سال از مقام معظم رهبری بزرگتر بود و رهبر انقلاب فرمودهاند «من خودم را شاگرد آقای مطهری میدانم» (کتاب استاد در کلام رهبر) و در دیدار با خانواده آیتالله مطهری در اولین سال رهبری خود دو بار فرمودند «اگر آقای مطهری زنده بودند قطعا الان رهبر بودند».
جناب آقای سید حمید روحانی در پایان جوابیه خود به عنوان حسن ختام فرمودهاند: اگر شهید مطهری در قید حیات بود لقمانگونه به فرزند خویش توصیه میکرد در مشی خود میانهروی را در پیش گیر، صدایت را بلند نکن که ناخوشایندترین صداها صدای الاغ است. (آیه قرآن). و من میگویم: اگر شهید مطهری زنده بود جناب حمیدخان روحانی را توصیه به تقوا و دوری از تعصب و نیز رعایت انصاف در قضاوتها از جمله قضاوت درباره حوادث سال ۸۸ و دفاع از مظلومان و حقوق ملت و از همه مهم تر توصیه به ادب می کرد که ” بی ادب محروم ماند از لطف حق ” و از من بابت مبارزه با رخنه فرصتطلبان و متملقان و چاپلوسان در انقلاب اسلامی، تشکر میکرد.”
4 مرداد 1393
5. پاسخ سوم سید حمید روحانی به علی مطهری:
«خلط مبحث» در فرهنگ طاغوتی از جایگاه ویژهای برخوردار است. زورپرستان و خودپرستان که ظرفیت شنیدن انتقاد و سخن حق را ندارند پیوسته تلاش میکنند با سفسطه و پیش کشیدن مسائل جانبی و جزیی بحث اصلی و اصولی را تحت الشعاع قرار دهند و بدین گونه خود را از دست اندازهایی که انتقادها و پرسشهای چالشی برای آنان ایجاد کند برهانند.
شاه و دستگاه تبلیغاتی دروغ پرداز او که از یک سخنرانی منطقی و افشاگرانه امام در 13 خرداد 1342 دربارة رخنه و نفوذ رژیم صهیونیستی در همه شئون اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی ایران، سخت کلافه و نگران شده بودند به شگردی از این دست روی آوردند و فرازی از سخن امام خطاب به شاه را که در آن آمده بود شاید برخی از مقامات میخواهند تو را اسرائیلی معرفی کنند تا من بگویم کافری بیرونت کنند (نزدیک به این مضامین) دستاویز قرار دادند که امام تند رفته، بی منطق سخن گفته و این سخن او مایه خونریزی 15 خرداد شده است!
منفیبافها و رفاهطلبانی بیدرد و کسانی مانند برخی از رهبران انجمن حجتیه نیز سالیانی روی این فراز از سخنرانی امام به عنوان یک نقطه منفی مانور میدادند و در هر مناسبتی با نیش و طعنه میگفتند «سید! بیا بیرونش کن»! یعنی امام سخن ناشدنی بر زبان آورده و هیچ گاه نمیتواند شاه را بیرون کند! و با این شگرد شیطانی تلاش کردند اصل موضوع یعنی خطر صهیونیستها برای ایران را که در کلام امام آمده بود به دست فراموشی بسپرند. این گونه ترفند و نیرنگ از سوی رژیم شاه تا روز پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت.
اکنون باید با کمال تأسف بگویم که نوشتهها و جوابیههای آقاعلی مطهری به انتقادها و پرسشهای اینجانب با همان ادبیات عصر پهلوی، به قلم آمده و رقم خورده است. آقا علی چنان که در نوشتة شمارة 2 به آن اشاره کردم با فرهنگ شاهنشاهی خو گرفته و پیوسته بر آن است دیدگاه و خواستههای خود را با زور به پیش ببرد، از این رو میبینیم بهرهگیری از زور در سخن و قلم و روش و منش او جلوهگر است. آقاعلی انتخاباتی را پذیراست که آرای بیشتری برای او باشد و یا نامزد مورد نظر او انتخاب شود و جز این اگر شد باید زور به کار آید. پشتیبانی او از فتنه گران نیز به همین پایه فکری و فرهنگی استوار است. اعتراض او به انتخاب عضو هیئت نظارت مطبوعات در کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی نیز ریشه در خوی و خصلت فرهنگ زور دارد، او وقتی در بحث با دیگر نمایندگان مجلس ناتوان و بیمنطق میماند و پاسخ منطقی نداد به زور روی میآورد و تلاش میکند با کلمات رکیک و چاله میدانی حریف را از صحنه بیرون براند.
ناتوانی در فهم قرآن
آقاعلی با تأسی از زورمداران عصر پهلوی برای گریز از پاسخ به پرسشهای اینجانب، به «خلط مبحث» چنگ زده و مسائل جانبی را مطرح کرده تا مسائل اصلی و مهم، به ویژه آن نسبتهای ناروایی که به من داده و تهمتهایی که زده است ـ به خیال خودش ـ در این میان گم شود و بیتقوایی و فرودستی او برملا نشود!
او در آغاز جوابیة خود، تمسک به آیة شریفه و پنددهندة «واغضض من صوتک ان انکرالاصوات لصوت الحمیر» را پیش کشیده و روی آن معرکه گرفته است. آقاعلی به علت ناآگاهی و بیاطلاعی از مفاهیم قرآنی چنین وانمود کرده است که من به دور از ادب و اخلاق او را به «الاغ تشبیه» کردهام! باید بداند بنابراین برداشت عالمانة! او لقمان حکیم در پیام پندآمیز و آموزنده خویش، فرزند دلبند خود را «به الاغ تشبیه» کرده است!! آیا آن مرد دانا و حکیم که وقتی از او میپرسند «ادب از که آموختی؟ می گوید از بی ادبان»، العیاذبالله تا آن حد بیادب بوده است که در مقام پند و اندرز به فرزند خویش او را «الاغ» بخواند؟
یا این برداشت کنندگان نادانند که نمیتوانند از قرآن، فهم و درک درستی داشته باشند؟ از این رو، وقتی در آیهای از قرآن، اگر کلمه «فاسق» میبینند فوراً جار و جنجال راه میاندازند که «به یک شخص مومن» نسبت فسق دادهاید! و در آیة دیگر واژه «حمیر» را میبینند، معرکه میگیرند که ما را «به الاغ تشبیه» کردهاید! اینجاست که روشن می شود چرا فرمودهاند «من فسرالقرآن برأیه فلیتبوا مقعده من النار»، کسانی که قرآن را خودسرانه و ناشیانه تفسیر و از آن برداشت میکنند، جایگاهشان در آتش خواهد بود.
سید حمید روحانی یا سردار سازندگی
آقاعلی اگر در فهم قرآن و علوم قرآنی درمانده و ناتوان است، در عوض در «خلط مبحث» به راستی استاد، کاردان و آزموده است از این رو، آن گاه که با این پرسش مواجه میشود که اگر به راستی نماینده مردمید و به مردم فکر میکنید و از درد و رنج مردم خبر دارید چرا به جای دلسوزی برای فتنهگران و فتنهسواران در راه علاج ناهنجاریهای اقتصادی، معضل بیکاری و دردها و رنجهای توانفرسای مردم از تورم و گرانی و... که به علت ندانمکاریها، باندبازیها، جنگ قدرت و بیتدبیری و سوء مدیریت برخی از دولتمردان پدید آمده است جنب و جوش و تلاش و کوششی از شما دیده نمیشود و در دیدار با مسئولان بلندپایه از این ناهنجاریها و نابسامانیهای کمرشکن مردمی سخن نمیگویید و اظهار نگرانی نمیکنید بیدرنگ به خلط مبحث دست میزند و برای اینکه بیگانگی او از مردم و بیتفاوتی او در برابر رنجها و دردهای توانفرسای آنان برملا نشود، چنین جوسازی میکند: «خوشحالم که بالاخره جناب آقای سیدحمید روحانی پس از سکوت مرگبار هشت ساله در زمان دولت نهم و دهم اکنون از لاک خود خارج شده و به اظهار نظر در این مسائل میپردازد»!!
به نظر میرسد که آقاعلی در این فراز از «خلط مبحث» به علت شتابزدگی و درهم ریختگی روحی و روانی، اینجانب را با مراد و رهبر باند خویش جناب آقای هاشمی رفسنجانی اشتباه گرفته و چنین پنداشته است که مخاطب او سردار سازندگی است که پس از سی و اندی سال ادعاهای اغراقآمیز درباره رفاه مردم، اکنون به گوشههایی از کاستیها و ناهنجاریهایی که در جامعه وجود دارد اذعان کرده است!
آقاعلی از آنجا که در میان مردم نیست و سر در لاک باند قدرتطلبان فرو برده است، هنوز نمیداند که سیدحمید روحانی نه مسئولیت اجرایی دارد و نه ادعای این را که مردم مشکل و معضلی ندارند، نه نان نمایندگی مردم را میخورد و آش دشمنان ملت را هم میزند، نه تشنه قدرت است، نه برای اینکه در کمیسیون فرهنگی مجلس رأی نیاورده، تاب و توان خود را از دست داده است و نه از نظر علم و دانش خود را به شهید مطهری مقایسه میکند، نه از اینکه خوابهای رویایی او تعبیر نشده و امید خود را برای رئیس مجلس و رئیس جمهور شدن از دست داده میسوزد، نه در میان ملت ایران بیآبرو و اعتبار شده تا به آغوش دیگراندیشان و کژاندیشان پناه ببرد و ناگزیر شود سخنانی بر زبان آورد که خوراک چرب و نرمی برای بوقهای صهیونیستی، امریکایی و بی بی سی فراهم کند، نه از مسئولان بلندپایه نظام جمهوری اسلامی برای اینکه به او بها نداده و او را به مقام و منصب دلخواه او نگماردهاند کینهای چرکین در دل دارد و برای انتقام از آنها در اندیشه بحرانآفرینی است و نه از اینکه پدر او زنده نمانده تا رهبر شود و او از این راه به نان و نوایی برسد بیقرار شده است.
آقاعلی و تملق و چاپلوسی
آقاعلی که در چشمبندی و «خلط مبحث» به راستی استاد است و «شاهکار»! میکند در این فراز بالا، در نسبت ناروا به سیدحمید «سکوت هشت ساله را» به میان میکشد تا از رییس باند خویش و اذناب او دفاع کرده باشد! و این گونه وانمود کند که اگر ناهنجاری و گرفتاریهایی مردم دارند به دوران ریاست جمهوری احمدینژاد برمیگردد و پیش از آن ـ به ویژه در دوران هشت سال ریاست جمهور آقای هاشمی ـ ایران بهشت موعود بوده است!
جالب اینکه آقاعلی در دورهای از حامیان دولت نهم بود و در نامهای به احمدینژاد در نهمین دوره ریاست جمهوری انتخاب او را به عنوان رییس جمهور «از الطاف خفیه الهی» خوانده و «دولت نهم را با تأسی به سیرة علی (ع)، حامی اسلام از دست رفته» دانسته و دولتهای پیش از او را زیر سئوال برده و دولتهای هاشمی و خاتمی را از عوامل عقبماندگی اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی دانسته است! او در این نامه آقای احمدینژاد را « از شیفتگان تفکر شهید آیت الله مطهری دانسته و به او هشدار داده است که: «البته کسانی که مانند دوره عثمانی به تبعیض عادت کردهاند مشکلاتی ایجاد کرده و خواهند کرد»! برخی از کسانی که آقاعلی را از نزدیک میشناسند بر این باورند که نامه او به احمدینژاد جنبة تملق و چاپلوسی داشت تا شاید به کابینة دولت احمدی نژاد دعوت شود و چون این آز و نیاز و امید او از سوی آن دولت برآورده نشد به صف مخالفان او پیوست و در جرگه باند آقای هاشمی قرار گرفت تا «چراغ از بهر تاریکی» نگاه دارد و اینکه دیگران را پیوسته به «تملق و چاپلوسی» متهم میکند، برای این است که «قیاس به نفس» میفرماید. اعاذناالله من شرور انفسنا.
هشت سال خروش یا هشت سال سکوت؟!
آقاعلی اینجانب را به هشت سال سکوت در دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد متهم کرده است که از بی بند و باری و افسارگسیختگی او در اظهار نظر دربارة دیگران نشان دارد که البته در خور پاسخگویی نیست و باید به مصداق «و اذ مروا باللغو مروا کراما» بی اعتنا از آن گذشت و بر نارسایی فکری گویندة آن خندید و یا اظهار تأسف کرد لیکن برای اثبات این نکته که دیدگاهها، گفتهها و نوشتههای آقاعلی غالباً بر پایه حب و بغض و هواهای نفسانی است، نه بر اساس تحقیق و درک واقعیتهای جامعه. ناگزیرم گوشههایی از موضعگیریهای خودم را در دوران دولت احمدی نژاد به شکل فهرست و گذرا بازگو کنم تا نسل امروز و نسلهای آینده دریابند که موضعگیریهای آقاعلی روی موازین شرعی و منطقی و حساب و کتاب نبوده و نیست.
*پایگاه اطلاع رسانی رجانیوز:
چندی پیش [5 مرداد/88] حجت الاسلام والسلمین دکتر سیدحمید روحانی طی سخنرانی مهمی در شهرستان خمین به ریشههای حوادث انتخابات و پس از آن پرداخت... آقای روحانی: ... از آقای احمدی نژاد انتظار نبود که به این مردم خون جگر بدهد و دلشان را بشکند مردمی که با امیدی به او رای دادند... آقای احمدی نژاد دید که جناب آقای مشایی با آن موضع گیریهای مخالف اسلام و انقلاب اسلامی [دوستی با ملت اسرائیل] در میان مردم منفور شد مردم نسبت به او به شدت متنفر بودند گماشتن او به عنوان معاون اول رییس جمهور، نوعی دهن کجی به مردم بود... به قول معروف میگویند «زمستان میرود و روسیاهی به ذغال میماند» آیا آقای احمدی نژاد بعد از این مرحله میتواند در مجلس یا در مقام دیگر کاندید شود؟ یا اینکه به سرنوشت کسانی دچار میشود که قبل از او دچار شدند؟...
*سایت بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی:
26 مرداد 1389
طرح اسلام ایرانی به دنبال این زمزمه امریکاپسند که «دوران اسلام خواهی به سر آمده است» و سخن گفتن از «ملت اسرائیل»! نشان از ژرفایی خطر و توطئهای دارد که پس از شکست توطئه سهمگین فتنه انتخابات گویا در دستور کار قرار گرفته است. آنچه مایه نگرانی شماری از بزرگان، صاحب نظران و بسیاری از مردم کوچه و بازار شده است موضع [مجهول]رییس جمهور در برابر بافتههای آقای مشایی است که با موازین اسلام و خط امام همخوانی ندارد.
آقای رییس جمهور اظهار میدارند: ما در آزادترین نظام دنیا یعنی جمهوری اسلامی زندگی میکنیم و هر کسی حق دارد تحلیل و نظریه خود را اعلام کند، اولاً «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد» جای بحث علمی و اعتقادی در مدرسه و دانشگاه است، نه در کوچه و بازار که با اعصاب مردم بازی شود. ثانیا هر کسی در چهارچوب تخصص و درک و دانایی خویش میتواند بحث کند کسی که اصولاً نمیداند اسلام با سین یا صاد میباشد چگونه میتواند در مورد اسلام اظهار نظر کند...
*امید فردا: اردیبهشت 1390
اردیبهشت 1390
روحانی با اشاره به مصاحبهای از احمدی نژاد گفت: رئیس جمهوری محترم در مصاحبهای که اخیراً داشتهاند گفتند یک رییس جمهور و مقتدر موجب عزت کشور، رهبری و ملت است. آیا رئیس جمهور مقتدر یعنی کسی که قانون را زیر پا بگذارد مجلس را دور بزند به رهبری بیاعتنایی و به مردم پشت کند؟ آیا یک رئیس جمهور مقتدر از نظر ایشان یعنی کسی که بتواند با ملت، رهبر و خدا لجبازی کند؟ ... چرا این قدر هول شدهاند؟ چرا این قدر خودشان را گم کردهاند؟ چرا این قدر بیظرفیت و کم جنبهاند که تا به قدرت رسیدهاند قانون هیچ، رهبری هیچ، مجلس هیچ...
*جهان نیوز: بهمن 1390
انجمن حجتیه در دفتر رئیس جمهور جاخوش کرده!
به گزارش جهان به نقل از سایت بنیاد تاریخ پژوهی متعلق به حجت الاسلام والمسلمین سیدحمید روحانی:
... این عناصر مغرور، از خودراضی و کم ظرفیت که به دنبال چند استقبال و پیشواز و چند کف و سوت و ساز، خود را گم کرده و فرعونگونه ادعای خدایی دارند، اگر روزی حضرت ولیعصر امام زمان (عج) ظهور کند و برخلاف امیال نفسانی و مقام پرستی آنان دستوری فرمایند بی تردید با آن حضرت به ستیز برمیخیزند... آیا شما گمان دارید که آن حضرت امروز از بیم امریکا و انگلیس و صهیونیستهای جنایت پیشه در پس پردة غیب نشستهاند؟ نه!... حضرت امروز از بیم کسانی در پس پرده غیبت قرار گرفتهاند که در هر سخنرانی با خواندن اللهم عجل لولیک الفرج میخواهند یک امپراتوری برای خود تدارک ببینند... انجمن حجتیه که اکنون در دفتر ریاست جمهوری جاخوش کرده است با تز شیطانی «باید فساد را گسترش داد تا امام زمان ظهور کند» اختلاس، رشوه، دستبرد به بیت المال و فساد اخلاقی و اقتصادی را هرچه شدیدتر گسترش میدهد و گرانی و تورم و هرج و مرج اقتصادی را دامن میزند تا نظام جمهوری اسلامی را به چالش بکشد...
*خبرگزاری فارس 12/8/91
روحانی: 90% مشکلات اقتصادی ناشی از سوء مدیریت است
به گزارش خبرگزاری فارس از قزوین حجت الاسلام سیدحمید روحانی ظهر امروز در آیین گرامیداشت 13 آبان... اظهار کرد: 90% مشکلات اقتصادی امروز ناشی از سوء مدیریت و سوء استفاده کسانی است که به ملت خیانت میکنند که باید با آنها برخورد شود و تنها 10% این مشکلات ناشی از تحریمهاست...
*انتخاب: 8 بهمن 1391
سیدحمیدروحانی در نشست جامعه اسلامی مهندسین:
... امروز ما شاهد پلشتترین و بیقانونترین دولت در نظام جمهوری اسلامی هستیم و...
زبان طاغوتیان در کام آقاعلی
موضعگیری اینجانب در دولت احمدی نژاد که در سخنرانیها، مصاحبهها و مقالهها و یادداشتهایم آمده است به مراتب بیشتر از آن است که بتوانم حتی تیتر آن را در این وجیزه بازگو کنم و شاید در آینده به صورت کتابی مستقل انتشار یابد، لیکن گستاخی آقاعلی دیدنی و شنیدنی است که با کمال بی پروایی مینویسد که خوشحال است بالاخره سیدحمید پس از سکوت مرگبار هشت ساله در زمان دولت نهم و دهم اکنون... به اظهار نظر در این مسائل میپردازد...»!! حالا حساب کنید کسی که به خود جرأت میدهد گفتهها و نوشتههایی را که در پایگاههای خبری گوناگون ثبت است و نیز در برخی رسانهها انتشار یافته است به این راحتی و بی پروایی انکار کند با نوشتهها و آثار آیت الله شهید مطهری چه خواهد کرد؟
باید به آقاعلی گفت خوب است پنبه غفلت را از گوش بیرون آورد و دریابد آنچه که برای او و قدرتطلبان، فتنه گران و باندهای مخالف نظام ولایت مرگبار و توفانبار است روشنگریها و افشاگریهای سیدحمید روحانی است نه سکوت او. و به یاری خدا تا قلم در دست دارد از این رسالت مقدس باز نمیماند هرچند که برای خودپرستان و زورپرستان مرگبار باشد.
این شگفت آور نیست که آقاعلی موضعگیریها و حقگوییهای اینجانب را چه در دولت آقای احمدینژاد و چه در دولتهای پیش از او نبیند و نشنود. زیرا تشنگان شهرت و قدرت و شیفتگان منصب و ریاست در راه دستیابی به پست و مقام و نگهداری آن تا آن پایه شیدایی و از خودبی خود میشوند که نمیتوانند دریابند که دور و برشان چه میگذرد و چه ندایی میرسد. من در دوران شاه، خود شاهد آن بودم که آن وادادگانی که مست قدرت بودند ندای حق را برنمیتافتند بلکه اصولاً نمیشنیدند. از این رو، دیدیم در پی تسفیر (اخراج) ایرانیان از عراق از سوی بعثیها، امام دو سخنرانی تند و آتشین و کوبنده علیه رژیم بعث ایراد کرد (1) که باید گفت نخستین و آخرین سخنرانی علیه آن رژیم سفاک بود که ایراد شد. امام به دنبال آن به عنوان اعتراض به رفتار وحشیانه حزب بعث با ایرانیان درخواست ویزای خروج کرد تا از عراق هجرت کند. اما در ایران جاه طلبانی که شهوت قدرت و مقام آنها را کور و کر کرده بود نه تنها این موضع حماسی امام را نشنیدند بلکه بر امام تاختند که چگونه در برابر این ظلمی که به ایرانیان در عراق شده واکنشی از خود نشان نداده است! از این رو، در روز 20 دیماه 1350 یکی از نمایندگان مجلس سنا به نام جمشید اعلم طی نطقی در مجلس اظهار کرد: ... در عجبم وقتی خواستند در این مملکت تقسیم اراضی شود، شخصی نعرهها زد و فریادها کرد و به نام روحانیت کارهایی انجام داد که صلاح نبود و از این مملکت رفت و حالا در عراق اقامت دارد، اسم آن شخص خمینی است.
علامه وحیدی (2): او ایرانی نیست
جمشید اعلم: مسلمان که هست، شیعه که هست. او در این مملکت مگر به مردم نمیگفت که شیعه است، پس چرا یک کلمه حرف از حلقوم این مرد در چنین وضعی بیرون نیامد؟ پس معلوم میشود حرفهای آن روز او و سکوت امروزش هر دو دستور و به صرف فرمایش ارباب بوده است!... (3)
شگفت آور اینکه جاهطلبان و بیراههپویان نه تنها راهشان یکی است بلکه کلامشان نیز یکسان است، نه تنها پیام حقگویان و خداجویان را نمیشنوند، بلکه در برابرشان موضع یکسان میگیرند و اتهام همگون بر آنان وارد میکنند! جمشید اعلم سخنرانی کوبندة امام علیه حزب بعث عراق را اصولاً نمیشنود و امام را به سکوت در برابر آن رژیم متهم میکند، چنانکه آقاعلی نیز اتهام «هشت سال سکوت» را به اینجانب نسبت میدهد. جمشید اعلم موضعگیریهای امام را برای غیرخدا مینمایاند و فرمایشی میخواند! چنانکه امروز آقاعلی در برابر موضعگیریهای این ناچیز که خاک پای امام به شمار نمیآید، همان گفته جمشید اعلم را چنین تکرار میکند:«... هم سکوت او در آن هشت سال و هم جوش و خروش اخیر او برای خدا و از روی خلوص نیست»!!
من نمیخواهم آقاعلی مطهری را خدای نخواسته با جمشید اعلم خائن و پلید مقایسه کنم اما متأسفم که میبینیم برخی موضعگیریها و اظهارنظرهای آقاعلی با خیانتکارانی مانند جمشید اعلم یکسان است و عامل آن هم خوی زورگویی و خودبزرگبینی است که ریشه در فرهنگ طاغوتی دارد و او تا این خوی و خصلت زشت و کثیف را از خود دور نکند نمیتواند با ادبیات اسلامی و آداب اخلاقی با دیگران سخن بگوید و ارتباط برقرار کند.
آقاعلی اگر با فرهنگ اسلامی آشنا بود و بر پایه «وجادلهم بالتی هی احسن» بحث میکرد در برابر چند انتقاد سازنده و منطقی به این همه پراکندهگویی، حاشیهسازی، «خلط مبحث» و پرخاشگری و دستپاچگی نیاز نداشت و در برابر یک پرسش ساده و روشن که اگر به راستی به آزادی و حقوق مردم میاندیشید و به یاد مردم هستید، چرا پیوسته از فتنهگران دم میزنید و به دیگر مشکلات و گرفتاریهای مردم توجهی ندارید. این گونه پاسخ نمیداد که «چرا این قدر از مطرح شدن موضوع حصر خانگی آقایان موسوی و کروبی وحشت دارید و از آن فرار میکنید»! این، جواب آن پرسش نیست، این هوچیبازی برای گریز از جواب و پاک کردن صورت مسأله است، آقاعلی روی خیالپردازیهای خود، میپندارد که با مطرح کردن حصر خانگی عوامل فریبخوردة فتنه در اینجا و آنجا میتواند برای خود پرستیژی به دست آورد و از مسئولان نظام جمهوری اسلامی انتقام بگیرد غافل از اینکه بیش از هشت سال است سلطنت طلبان، تجزیهطلبان، همجنسبازان، منافقان، گروهکهای به اصطلاح ملی ـ مذهبی، عوامل و کارگردانان فتنه در درون و برون کشور، روی حصر خانگی این فریبخوردهها، شبانهروز تبلیغات کرده، اشک تمساح ریخته و جاروجنجال به راه انداختهاند، لیکن از این ترفندها نتوانستند طرفی بربندند. آیا آقاعلی بر این باور است که با نشخوار آن یاوهها میتواند وحشت بیافریند؟! باید گفت آنجا که عقاب پربریزد از پشه لاغری چه خیزد؟
پنداربافیهای دل خوش کننده
پندار پوچ دیگری که سازمانهای جاسوسی و دستیاران آنها ساخته و پرداخته کرده و عناصر ساده و لاده آن را باور کرده و تکرار میکنند این است که «... بررسی و تحقیق دربارة فتنه سال 88 در قالب محاکمه علنی آقایان موسوی و کروبی و احمدی نژاد و چه به صورت دیگر» مایه «اشکار شدن بسیاری از حقایق برای مردم میشود و نظام جمهوری اسلامی از آن هراس دارد»!! این گونه پنداربافیها و ترفندها از سوی عناصر ضد انقلاب و دنبالهروهای آنان پیشینه دیرینه دارد و در واقع یکی از شگردهایی است که دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی برای دلخوش داشتن عوامل و ایادی خود به کار میگیرند.
به یاد دارم در دوران دفاع مقدس دستگاه تبلیغاتی ضدانقلاب سالیانی روی این دروغ مانور میدادند که مسئولان نظام جمهوری اسلامی جرأت نمیکنند آتش بس بپذیرند و به جنگ پایان بخشند. نظام جمهوری اسلامی با این جنگ میتواند به حیات خود ادامه دهد! اگر روزی جنگ پایان یابد، این نظام از هم فرومیپاشد و سقوط میکند!
آن روز که شیخ حسینعلی منتظری با تأثیرپذیری از باند مهدی هاشمی و عناصر وابسته به منافقان، ملی گرایان و دیگر بداندیشان علیه آرمانها و ارزشهای انقلاب اسلامی یکهتازی میکرد و در برابر، امام و مردم حزب اللهی از روی عطوفت اسلامی و امید تنبه او خویشتنداری میکردند، تحلیلگران ضد انقلاب اینجا و آنجا شایع میکردند که نظام جمهوری اسلامی برای بعد از امام جز آقای منتظری کسی ندارد، از این رو، او هر سخنی بگوید و به هر کسی بتازد و هر آنچه را که از نظر نظام جمهوری اسلامی مقدس است زیر سئوال ببرد هیچ کس را جرأت و قدرت رویارویی با او نیست! و ناگزیرند او را تحمل کنند! زیرا اگر منتظری نباشد جمهوری اسلامی و نظام ولایت به سقوط کشیده میشود!
اکنون نیز برای خام کردن و دلخوش داشتن عناصر زودباور، دهن بین و ساده و لاده، ترحم و تفقد و گذشت نظام جمهوری اسلامی نسبت به عوامل فتنه را این گونه وانمود میکنند که جرأت محاکمه آنان را ندارند! بایسته یادآوری است که عوامل فتنه، مشاوران، همدستان و کارگردانان درونمرزی و برونمرزی آنان آنچه را که در چنته داشتند برای زیر سئوال بردن انتخابات دهمین دورة ریاست جمهوری رو دایره ریختند در اعلامیهها، مصاحبهها و سخنرانیهای خود با دروغ و تزویر و تهمت، مدارک، اسناد و اطلاعاتی ساختگی و آبکی به منظور تقلب در آن انتخابات به نمایش گذاشتند که جز رسوایی و بی آبرویی از آن بهرهای نبردند.
شماری از مشاوران و کارگردانان این فریبخوردگانی که اکنون در حصر به سر می برند پس از شکست فتنه از ایران گریختند و به آغوش اربابان خود پناه بردند و هر آنچه که را میتوانستند به عنوان توطئه تقلب در انتخابات بسازند ببافند، ساختند و نمایش دادند و از هیچ اتهامی علیه نظام اسلامی و ملت قهرمانپرور ایران پروا نکردند. سران اصلی فتنه (سازمانهای جاسوسی امریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی) نیز در راه مخدوش نشان دادن انتخابات و پیشگیری از شکست فتنه ننگینی که سالیان درازی روی آن برنامهریزی کرده بودند، مهرههای سرسپرده خود را در راه سندسازی یاری دادند و راهنمایی کردند.
بنابراین «حقایقی» در کار نیست تا در محاکمه علنی این فریبخوردهها برملا شود. عوامل فتنه اگر به اندازه نیم سطر اطلاعاتی، سندی و نکتهای داشتند که بتوانند نظام جمهوری اسلامی و انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری را زیر سئوال برد در پخش آن در سراسر جهان درنگ نمیکردند و با بوقهای تبلیغاتی استکبار جهانی، گوش جهانیان را پیرامون تقلب در انتخابات ایران، کر میکردند و مجال نمیدادند مطلبی، نکتهای و کوچکترین اطلاعاتی در پشت پرده بماند و انتظار روزی را بکشند که فریب خوردگان فتنه به محاکمه کشیده شوند!
کیش شخصیت
آقاعلی در این جوابیه علمی! فلسفی! خود از روی فروتنی و شکسته نفسی مقام علمی خود را پایینتر از شهید مطهری دانسته که باید گفت جهاد با نفس کرده است! و با وجود این هشدار داده است که «اگر مطهری زنده بود» از او به علت وابستگی باندی و بی خیالی و بی تفاوتی در برابر ناهنجاریها و گرفتاریهای گوناگون مردم ایران و پشتیبانی بی چون و چرا از عوامل فریب خوردة فتنه «تشکر می کرد»! آقاعلی با زبان بی زبانی میخواهد بگوید آن مطهری را ستایش میکنم و قبول دارم که بی چون و چرا قدردان و سپاسگزار موضع و راه و روش من باشد و آن مطهری که به جای تقدیر و تشکر به نقد و رد عملکرد من بپردازد در برابر او همان موضعی را در پیش می گیرم که امروز برخی از آقازاده های همراه من در برابر پدرانشان در پیش گرفتهاند! و آن روز دیگر بدیهی است که مقام علمی من از آقای مطهری تفوق دارد!!
آقاعلی آن مطهری را قبول دارد که اگر زنده بود ریاست طلب باشد و برای به دست آوردن رهبری سر و دست بشکند. اما اگر در برابر مقام معظم رهبری تعبد داشته باشد و از ایشان پیروی کند از دید آقاعلی رفوزه و مردود است و او از چنین پدری عار دارد! آقاعلی در راستای فروتنی و به علت اینکه هیچ گاه خود را نمیبیند اعلام کرده است: «... دوست و دشمن و مخالف و موافق من بر این مطلب اتفاق نظر دارند که اینجانب وابستگی گروهی ندارم و مستقل هستم»!! اگر نگرانی از طولانی شدن این مقاله نبود، شماری از گفتهها و نوشتههای دیگران را برای او فهرست میکردم تا او اولاً دریابد مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید. ثانیاً آشکار شود که آقاعلی در موضعگیریهای خود تا چه پایهای راستگو و واقعبین است! و از گزافهگویی دوری میگزیند! برای اینکه آقاعلی دریابد ـ که بی تردید درنمییابد ـ که ادعای مستقل بودن او با واقعیتها فرسنگها فاصله دارد از شادروان مولوی کمک میگیرم:
آن یکی پرسید اشتر را که هی! از کجا می آیی ای فرخنده پی گفت از حمام گرم کوی تو گفت خود پیداست از زانوی تو
امیدوارم آقاعلی تا این پایه دانش آموخته باشد و بداند که «در مثل مناقشه نیست» و فردا معرکه نگیرد که او را با شتر مقایسه کردهام!
آقاعلی از اینکه گفتهام «شهید مطهری» اگر در قید حیات بود بیتردید یکی از پیروان راستین مقام معظم رهبری بودند» سخت سرگشته، آشفته و آزرده شده است و در رد این نظریه موضوع سن را پیش کشیده و از کمالات علمی و معنوی آن شهید بزرگوار سخن به میان آورده است و این سخن رهبری را گواه گرفته که «من خودم را شاگرد آقای مطهری میدانم». این دست و پا زدنها افزون بر خودخواهی و کیش شخصیت، نشان دهنده بیخبری و ناآگاهی او از ویژگیهای رهبر و شرایط رهبری است و هنوز درنیافته است که کمالات علمی و معنوی تنها برای بر دوش گرفتن رسالت رهبری کافی نیست و ویژگیهای دیگری بایسته است که مهمتر از مقام علمی است.
میگویند در پی رحلت مرجع تقلید بزرگ حاج شیخ مرتضی انصاری (قدس سره) میرزای شیرازی (ره) شاگردان برجسته آن بزرگوار را گرد آورد و به آنان گفت: شیخ ما از جهان رفته است و امروز جهان اسلام به شخصیتی نیازمند است که از ده جزء شرایط مرجعیت یک جزء علم و نه جزء درایت و کیاست را دارا باشد. این نظریه آن عالم آگاه زمینه مرجعیت جهان شمول خود ایشان را فراهم ساخت و بسیاری از شاگردان شیخ انصاری که شاید خود را همطراز میرزای شیرازی میدانستند به رهبری ایشان رأی دادند و از ایشان پیروی کردند. از این رو، بار دیگر تأکید میکنم که اگر استاد مطهری امروز زنده بودند مانند دیگر عالمان برجسته و مراجع وارسته تقلید به رهبری مقام معظم رهبری رأی میدادند و از ایشان پیروی میکردند. البته آقاعلی در آن صورت شاید مانند برخی از آقازادهها راه دیگری در پیش میگرفت!
موضوع دیگر جریانی است که در آستانه حرکت امام از فرانسه به سوی ایران رویداد که شرح آن را به علت اینکه این نوشته به درازا کشیده است به مقاله دیگری واگذار میکنم و در اینجا بایسته است به این نکته اشاره کنم که ارتباط استاد و شاگردی و عرفانی و اخلاقی که میان امام و استاد مطهری برقرار بود، به گونهای بود که آن شهید بزرگوار هیچ گاه با امام با ادبیات ناشیانهای که آقاعلی روایت کرده است سخن نمیگفت: «... اگر شما این موضوع را قبول کردهاید از این ساعت من همراه شما نیستم»!! با فرهنگ زور شاهنشاهی همخوانی دارد نه با فرهنگ اسلامی و عرفانی که شهید مطهری از مکتب امام فرا گرفته بود و از آنجا که اینجانب در متن آن جریان در نوفل لوشاتو بودهام در مقاله دیگر به آن میپردازم تا گواه دیگری باشد بر این واقعیت که آقاعلی راوی امین و صادقی نیست.
اعترافهای زیبنده
آقاعلی شاید خوشحال و خرسند باشد از اینکه با «خلط مبحث» و برجسته کردن بحثهای جانبی توانسته است بحث اصلی را تحت الشعاع قرار دهد و خود را از یک سلسله پرسشهای اساسی که میتواند پردهها را بالا بزند و ماسکها را پاره کند برهاند و سرشت واقعی خود را پنهان دارد، لیکن برخلاف این تصور در این برخورد قلمی بسیاری از حقایق آشکار شد.
آقاعلی در این جوابیه اخیر اذعان کرد که بنابر ادعای او «کسان دیگری هستند که استحقاق دفاع دارند، بسیاری از زندانیان سیاسی» هستند که « از زندگی عقب ماندهاند و خانوادههایشان رو به فروپاشی نهاده است» و با وجود این آقاعلی حتی برای یک بار از آنان نامی نبرده و یادی نکرده است! این اعتراف نظریه اینجانب را به درستی روشن ساخت که دم زدن آقاعلی از حصر خانگی فتنه گران نه برای خدا و نه روی انگیزه دفاع از حقوق مردم، بلکه روی باندبازی و لجبازی است و آقاعلی آقایان کروبی و موسوی را برای تسویه حسابهای شخصی با نظام جمهوری اسلامی چماق کرده است. این دستاورد ارزشمندی بود که من توانستم آقاعلی را به اقرار آن وادارم.
من در مقاله شماره 2 اعلام کردم که آقاعلی راه مردم را گم کرده و اصولاً از مشکلات و گرفتاریهای امروز جامعه بی خبر است و بر این گمان است که مردم ایران، امروز جز مشکل ترافیک موتورسواران و حصر خانگی فتنه سواران غم و رنجی ندارند. آقاعلی در جوابیه خود این دیدگاه من را چنین تایید کرد: «... وی میگوید آیا مسألهای مهمتر و ضروریتر از این دو مسئله [ترافیک موتورسواران و حصر خانگی] نبود که در حضور رهبر انقلاب اسلامی مطرح شود؟ میگویم خیر. مسالهای مهمتر و ضروریتر نبود و لااقل این دو مسأله جزو مسائل اساسی کشور و انقلاب است»!!
این اقرار و اعتراف آقاعلی افزون بر اینکه بیخبری و ناآگاهی او را از ناهنجاریهای اقتصادی و اجتماعی جامعه نشان میدهد، افق فکری و فرودستی او را نیز به نمایش میگذارد. آن بنده خدایی که در پای منبر حضرت علی (ع) میپرسید روی سر من چند تار مو است! فکر میکرد سئوالی مهمتر و ضروریتر از آن وجود ندارد!
من در نامه شماره 1و2 درباره خطر زودباوری، سادهلوحی و دهنبینی به آقاعلی هشدار دادم که او در جوابیه خود به اصطلاح خواسته است خود را از هرگونه زودباوری مبرا بنمایاند برعکس آن را برای خود اثبات کرده است: «... عجبا وقتی یک خبر از نظر شخصیت و وثوق گوینده و قرائن موجود افادة یقین میکند چه نیازی به تحقیق و پرس و جو است»؟!! هزار نکته باریکتر زمو اینجاست.
اعتماد مطلق به یک «شخصیت» و تکیه به «وثوق» گوینده بزرگترین عامل آلت دست شدن و فریب خوردن افراد ـ به ویژه عناصر ساده لوح و زودباور ـ میباشد. استکبار جهانی میتواند به آسانی برای افراد «شخصیت مورد وثوق» بتراشد و یا حتی شخصیت مورد وثوق را با هفت واسطه فریب دهد و آلت دست کند. آنچه آقاعلی را از مردم جدا کرده و به بیراهه کشانده است. همین دلبستگی و اعتماد به «شخصیت» و «وثوق گوینده» است.
بزرگترین رمز موفقیت امام (سلام الله علیه) این بود که هیچ مقامی را برای خود مطلق نکرد و به هیچ کس هرچند بالاترین مرتبه تقوا را داشت به طور مطلق اعتماد نکرد و نظریه و گزارش و خبر او را بدون چون و چرا نپذیرفت. زیرا احتمال میداد این شخص باتقوا و مورد وثوق چه بسا اشتباه کرده باشد از این رو، آن گاه که شماری از «شخصیت»های روحانی، علمای برجسته و مورد «وثوق» مانند استاد شهید مطهری، آیت الله طالقانی، شیخ حسینعلی منتظری، شیخ اکبر هاشمی رفسنجانی، و... به امام نامه نوشتند و سازمان مجاهدین خلق را مورد تایید قرار دادند، با اینکه نامبردگان مورد «وثوق» امام بودند امام به این تاییدیهها بسنده نکرد و از تحقیق و پرس و جو درباره سازمان بازنماند و پس از تحقیق خلاف نظریهها و تاییدیههای این بزرگان برای امام آشکار شد. اما آقاعلی با این جمله که «وقتی یک خبر از نظر شخصیت و وثوق گوینده و قرائن موجود افادة یقین میکند چه نیازی به تحقیق و پرس و جو است»! ساده لوحی و زودباوری خود را که قبلاً اعلام کرده بودم تایید کرد.
نکته دیگری که در مقالههای شماره 1و 2 آمده بود و آقاعلی آن را با نوشته اخیر خود به اثبات رسانید بیتقوایی و بیپروایی او در پیرایه بستن، تهمت زدن و نسبت ناروا دادن است. او در جوابیه اخیر خود تهمت هشت سال سکوت را به من نسبت داد که دروغ بودن آن را پیشتر نشان دادم و بار دیگر به مصداق «ترک عادت موجب مرض است» ادعای کذب و من درآوردی را که در جوابیههای قبلی آورده بود با کمال بیپروایی تکرار کرده و از قول من چنین دروغ ساخته است: «... اساساً نیازی نیست در حضور مقام رهبری درباره لزوم توجه به انضباط اجتماعی و مانند آن سخن گفت»!! این جمله دروغ و خلاف واقع را در گیومه قرار داده است تا وانمود کند که عین نوشته یا گفتة من است و از آن سو در پرانتز «نقل به مضمون» گذاشته است تا رسوایی و بیمبالاتی او در نسبت دروغی که به من داده برملا نشود. و اینجاست که باید گفت
خوش بود گرمحک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هرکه در آن غش باشد
در پایان بایسته است به آقاعلی هشدار دهم که پیش از آن که دیر شود و راه بازگشت بر روی او بسته شود خوب است به سرنوشت خیانتکارانی که اکنون او راهشان را در پیش گرفته است گذر و نگاه کوتاهی داشته باشد که میبینیم یا از ایران گریختند و به ذلت و خواری و کاسه لیسی دشمنان اسلام دچار شدهاند و یا در ایران تا آن پایه در میان ملت بی آبرو شدهاند که نمیتوانند حتی در انظار ظاهر شوند.
من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم تو خواه از سخنم پند گیر خواه ملال
والسلام علی من اتبع الهدی
پی نوشتها:
1- متن آن سخنرانی در کتاب نهضت امام خمینی دفتر سوم، ص 703 ـ
697.2- یکی از نمایندگان مجلس سنا
3- همان، ص 705 ـ 704
12 مرداد 1393