اگر کسی در صلح امام حسن (ع) کمترین دلیل به این معنا که با دشمنان اسلام و مسلمین سازش کنیم، آنها را به رسمیت بشناسیم، بیاییم قدرت را با هم تقسیم کنیم، با هم باشیم، با هم بسازیم، اگر کسی کمترین دلیل تاریخی یا سندی یا نقلی از امام حسن (ع)در این مورد دارد و دیده باشد رو کند. مطلقا این قرارداد رنگ تسلیم، سازش، به مشروعیت شناختن حکومت معاویه ندارد اصلا یکی از بندهای قرارداد این است که امام حسن (ع) به معاویه فرمودند باید امضا کنی تو حکومت دینی نیستی و ما تو را امیرالمومنین نخواهیم دانست و او هم امضا کرده است.
حسن رحیمپور ازغدی در چهل و یکمین مقاله شفاهی خود که به مناسبت میلاد مبارک امام حسن مجتبی(ع) منتشر شده بود به مفهومشناسی «نرمش قهرمانانه» امام حسن(ع) و تفاوت آن با «سازش ذلیلانه» اختصاص دارد که مشروح سخنرانی وی به شرح زیر است:
[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
میلاد مبارک امام حسن مجتبی (صلوات الله علیه) را تبریک عرض میکنم و این نوبت را به بحثی در حول سلوک اجتماعی امام حسن مجتبی (صلوات الله علیه)، اعم از سلوک سیاسی و اخلاقی و در واقع اخلاق سیاسی، اختصاص می دهیم.
من بحث را از یک نامهای شروع میکنم که نقش و درس از امام حسن (ع)، خطاب به معاویه است، این نامه در آغاز خلافت و حاکمیت امام حسن (ص) خطاب به معاویه نوشته شد که طرحهای براندازی را تعقیب میکرد.
طرحهایی که متاسفانه چند ماه بعد با کمک خائنین داخلی و ضعف جبهه خودی به نتیجه و هدف شوم خودش رسید. ولی این نامه در آغاز حاکمیت و بیعت وسیع مردم با امام حسن (ع) هست که در جواب نامهای یا شاید پیامی به معاویه است و پیامی به تاریخ است. برای رو کردن دست ژورنالیزم سیاسی و جنگ روانی بسیار فعال و روباه صفتانهای که حاکمیت شام علیه اهل بیت (ص) راه انداخته بود. در آنجا از جمله معاویه، جوسازی کرده بود که مسئله مربوط به دعوای من با علی و ما با حسن و اینها نیست. مسئله خیلی ریشهایتر است و از قبل این اختلافات بوده است. در واقع خود را با قبلیها گره بزند و یک طوری توجیه کند، مشروعیت یاغیگری و باقیگری خودش را. امام حسن (ع) در آن نامه به وی جواب میدهند که آن تحلیلی که از آن موقع برای افکار عمومی ارائه کردی و منتشر میکنی و خودت میدانی دروغ است، اول جواب او را بدهم.
بعد از آنکه رسول الله (ص) از دنیا رفتند، یک جنگ قدرتی بین اشخاص و قبائل شروع شد. بعد قریشیها آمدند، با استناد با خویشاوندی با پیامبر و اینکه ما فامیل پیغمبر هستیم، نزدیکترین شما به پیغمبر هستیم. ما از همان قبیله هستیم. ما عشیره و خویشاوند او هستیم، نسب ما نسب پیامبر است، کسی نباید با ما بر سر حکومت و قدرت؛ مخاصمه و بحث بکند و با همین حرف تمام مدعیان و رقبا را ساکت کردند. یعنی همه قبائل عرب استدلال و حجت را پذیرفتند که خب، بالاخره خویشان و نزدیکان پیامبر بر بقیه، مقدم هستند و باید مقدم باشند.
این حجت را همه قبائل از قریش پذیرفتند و تسلیم شدند و با عزت و احترام قدرت را تحویل یک عده از قریش دادند. بعد که این سؤال در برابر اینها مطرح شد، با همین استدلالهایی که علیه همه اعراب کردید که چون به پیامبر نزدیکتر هستید و قدرت باید در اختیار شما باشد. خب! عین این حرف، این استدلال اگر استدلال قانع کنندهای است که خود شما را هم باید وادار کند که قدرت را تسلیم ما بکنید، ما همان حرفی را با قریش زدیم که قریش به بقیه عرب گفت ولی انصافی که بقیه عرب با قریشیها کردند، اینها حتی حاضر نشدند همین معامله را با ما بکنند.
یعنی اگر استدلال همین این قبائل قریشی درست بود که چون به پیامبر نزدیکترند و قدرت باید در دست آن ها باشد، نه دیگران! خب با همین استدلال اینها نباید قدرت را تحویل میگرفتند، باید میآمدند در خود قریش به نزدیکترین افراد به قریش که ما هستیم و فرزندان اهل بیت و پیغمبر هستیم. باید به ما میگفتند ولی اینها یک بام و دو هوا کردند. حکومت را با استدلال از بقیه عرب تحویل گرفتند و بقیه را کنار گذاشتند و بقیه منصفانه تسلیم شدند. نوبت به همین استدلال و انصاف در رابطه ما با آنها که رسید، درست خلاف آن عمل کردند و نزدیکترین اشخاص و تربیت شدگان دامان پیامبر (ص) را از صحنه حذف کردند، دور کردند و همه با هم بر این ستم و جفا بستند.
هم ستم به ما و هم ستم به امت اسلامی و ستم به مسئله حاکمیت و کار خودشان را کردند و قدرت را گرفتند و یکجا با استدلال و یک جا با ضد همان استدلال. امام حسن (ع) فرمودند من نمیخواهم الان آن بحث را دوباره باز کنم، وعده ما با آنها در محضر خداوند که او ولی و یاور ماست و داوری حق آنجا خواهد شد.
آن روز گذشت، آن روز ما همه تعجب کردیم که چگونه یک عدهای با مسئله حاکمیت اینطور بازی کردند و یک چنین دستبرد و غصب علنی و واضح و اینطور تناقضگویی، منتها در عین حال چون افرادی که این کار را کردند گرچه اینجا ظلم کردند و شایسته خلافت نبودند اما بالاخره چون سوابقی داشتند که آنها هم در نهضت بودند، گرچه خیلی دیرتر از ماها و بعدها آمدند ولی بالاخره در نهضت بودند و ما به خاطر مصلحت اسلام و به خاطر بعضی از این خدمات چشم پوشیدیم و با آنها درگیر نشدیم.
نگران این بودیم که اگر درگیر شویم سر این مسئله آنهایی که اصل دین و مکتب را قبول ندارند، مخالفان اصل دین و منافقین بهانهای پیدا کنند برای اینکه به اصل دین و حاکمیت دین ضربه بزنند و یا باب اخلالگری و فساد و خونریزیهای داخلی باز بشود. این راجع به مسئله آن موقع که تو بیخود شورش خودت را به او میخواهی وصل کنی و گره بزنی، آن موقع اصلش هم مشکل داشت و ما جواب دادیم اما الان مسئله دیگری است.
تو اصلا حتی ادامه آنها هم نیستی و امروز برای معاویه همه باید تعجب کنند و همه بیشتر تعجب کردن که کسی مثل تویی به یک چنین مسند مهمی یعنی حاکمیت بر جهان اسلام و خلافت اسلامی، خلافت رسولالله دستاندازی کردی. حالا آنها اگر بعضیهایشان سوابقی داشتند و زحماتی کشیدند، تو که به هیچ وجه شایسته هیچ مقام در این حد نیستی. نه هیچ فضیلت شخصی و نه خصلت ستودهای از تو کسی به یاد دارد، نه هیچ عمل صالحی از تو اثر نیکو پسندیدهای مانده و از آن مهمتر تو دست پرورده یکی از فاسدترین و دشمنترین گروه ها و باندها با اسلامی هستی. تو تربیت شده محفل سرسختترین دشمنان قریشی و مکی رسولالله و قرآن هستی، تو در باند و دستگاهی تربیت و بزرگ شدی که این دستگاه این تیم این گروه همیشه در رأس دشمنان پیامبر و قرآن و اصل اسلام بودند.
دیگر به تو نیامده که چنین ادعاهایی را بکنی؟! خداوند کار تو و امثال تورا میشناسد و تو به زودی به محضر و لقا خداوند جبراً خواهی رفت و آنجا خواهی دانست، اگر در این دنیا کلاه کسانی را داری برمیداری آنجا کلاه کسی برداشته نمیشود. این نامهای است که از امام حسن علیه اسلام نقل شده، ابنابیالحدید در شرح نهج البلاغه این را نقل میکند، در اوایل جلد ۴ که امام حسن (ع) قبل از اینکه حتی معاویه بیاید و مسلط بشوند افشا کردند و گفتند که تو که هستی، ما که هستیم، دعوا سر چیست؟ گره زدن این مسائل به آن مسائل بعد از پیامبر اولاً غلط است و تو ربطی به آنها نداری، ثانیا در همانجا هم اشتباه شد ولی الان دو مسئله را نباید با هم قاطی کرد. تو در جبهه دشمن اسلام و پیامبر و ما بزرگ شدی حالا بعضی از آنها سوابق و خدماتی داشتند تو چه هستی؟ تو چه می گویی؟ تو چه ربطی به آن مسئله داری؟
جالب است که یک نامهای از معاویه خطاب به محمد بن ابی بکر فرزند خلیفه برادر عایشه است که ایشان فرزند خوانده و از شیعیان خاص علی بن ابی طالب سلام الله علیه بود. یک نامهای معاویه به جناب محمدبن ابی بکر دارد که البته بعدها هم همین جناب محمد بن ابیبکر به دست همین باند معاویه و عمر عاص شهید شد. آنجا معاویه به محمدبنابیبکر میگوید که پدر تو و فاروقش، یعنی ابیبکروعمر، قبل از همه اینها آمدند با علیبن ابیطالب که تو امروز مرید او هستی بر سر حاکمیت و خلافت درگیر شدند و با او مخالفت کردند و اگر حق حاکمیت که تو میگویی برای علی است این حق را اول پدر خودت و عمر و … از علی (ع) سلب کردند و اینها کاملا با هم بودند.
این نامه معاویه را دوستان میتوانند در منابع اهل سنت ببینند، تاریخ مسعودی حاشیهای بر تاریخ ابن اسیر دارند، جلد شش صفحه ۷۸ و ۷۹ نامه معاویه به محمدبنابیبکر. آنجا میگوید معاویه به ابیبکر که عرض کردم بعدا شهیدش میکند، به او می گوید که تو چطور رفتی در جبهه علی (ع) ایستادی و با ما درگیری؟ پدر تو که با کمک عمر و این دو نفر اولین کسانی بودن که علی را کنار زدند و بعد گفتند با آنها باید بیعت کند و او تامل کرد، اشکال و انتقاد کرد و رویش فشار آوردند و تصمیم بزرگی برای او گرفتند و با خشونت وارد عمل علیه او شدند.
بالاخره علی (ع) حاضر شد و بیعت کرد ولی پدرت و عمر تا زنده بودند به علی (ع) اعتماد صددرصد نکردند و او را محرم اسرارشان نکردند و در تصمیمات اصلی حکومت او را شریک نکردند، حالا تو چطور کنار علی ایستادی؟ اگر روش ما غلط است؟ قبل از ما این روش را پدر خودت رفت و ما در واقع خط پدرت را تعقیب میکنیم، شریک او هستید. اگر او با علیبنابیطالب درگیر نمیشد ما هم امروز درگیر نمیشدیم و جلو خلافت علی نمیایستادیم. ما داریم کار پدرت را انجام میدهیم. اگر کارش درست بوده است کار ما هم درست است. این نامهای است که معاویه به محمدبنابیبکر مینویسد عرض کردم در منابع برادران اهل سنت هست و آدرس را هم دادم و آنجا باز میخواهد از هم حس پدر و پسری استفاده کند و هم قضیه را تحریف کند، انگار ما داریم همان خط را میرویم.
این نامهای که امام حسن (ع) به معاویه دارند در واقع افشای این خط تبلیغاتی است که امام دو جواب میدهند؛ اولا میفرمایند که همان اتفاقی که اول افتاد منصفانه نبود و تناقضگویی بود و با همان استدلالی که قدرت را نسبت به بقیه قبایل عرب مختص خودشان دانستند، با همان استدلال باید قدرت را تحویل علیبنابیطالب میدادند ولی یک بام و دو هوا شد. یکجا به نفع خودشان استدلال کردند، بعد که علیهشان شد همان استدلال را کنار گذاشتند و نهی کردند. پس یک اشتباه آنجا شد ولی در عین حال برای اینکه جنگ داخلی نشود برای اینکه اسلام به خطر بیفتد و برای اینکه دشمن اسلام و قرآن نبودند خدمات و زحماتی هم داشتند و خصوصیات مثبت اسلامی هم درونشان بود، ما تحمل کردیم، یعنی درگیری صریحی بین اهل بیت با آنها نشد
ولی دوم اینکه، تو خودت را ادامه آنها میدانی. تو اصلاً هیچ ربطی به آنها هم نداری. تو از اساس دشمن بار آمدهای. گوشت و پوست و استخوان تو با کینه و دشمنی علیه اصل اسلام و قرآن رشد کرده است. تو در یک همچنین جبههای بودهای.
این نامه امام حسن (ع) در واقع برای کور کردن این خط تبلیغاتی معاویه و این جنگ روانی و فریب افکار عمومی، که این ها انجام می دادند بود و نامه بسیار مهمی است. بعد در یک جا معاویه یک استدلالی میکند، برای حاکمیت خودش که ما با علی (ع) بیعت نمیکنیم. از طرف جبهه پیامبر و اهل بیت پاسخی داده میشود که این پاسخ، پاسخ مهمی است که اصلا ببینید روش حصر خلیفه قبل از علی (ع)، هر کدام به یک شیوه سرکار آمدند.
اولا هیچ کدام از این سه مورد بیعت اجماعی و عام مسلمین یا بیعت اجماعی همه انصار و مهاجرین، همه اصحاب، هرگز نبود. اصحاب دو الی سه دسته بودند و بعضی از بزرگترین اصحاب پیامبر مخالف این بیعت بودند. پس اجماع به معنی دقیق کلمه، حتی بین بزرگان و اصحاب رسول الله نبود و حتی بین آنهایی که در مدینه حاضر بودند کاملا اختلاف بود.
خلیفه اول به یک شیوه بر سرکار آمد و خلیفه دوم به شیوه دیگری بر سر کار آمد. یعنی خلیفه اول رسماً خلیفه دوم را خودش تعیین کرد که بعد از من عمر خلیفه میشود. خلیفه سوم باز به یک شیوه سومی تعیین شد، از طریق آن شورای شش نفره تعیین شد. بنابراین سه خلیفه اول هر کدام به یک شیوه و متفاوت با دیگری سر کار آمدند و در هیچ کدام نه نص و نه نصب صریح پیامبر بود که خودشان هم قبول دارند، نه اجماع و توافق امت یا حتی توافق یا اجماع اصحاب و بزرگان بود. کاملاً اختلافی بود و در هر صورت هیچکدام از آن سه مورد؛ باز از نوع کاری که معاویه کرده است، نیست.
معاویه، کودتا کرده و با خشونت، با خیانت و با براندازی علیه حکومت مشورع الهی مردمی، شورش کرده و بعد هم با ظلم و استبداد و استکبار قدرت را گرفته است. بنابراین حتی اگر کسی به او سه مورد صدر اسلام اشکالی نداشته باشد، به روش معاویه صددرصد اشکال وارد است. دیگر اینکه امیرالمومنین و همین طور امام حسن (ع)، هیچ کدام، هیچ کسی را مجبور به بیعت با خویش نکردند. شما در مورد امیرالمومنین، میدانید در جنگ بصره، یعنی جمل و صفین و بعد مسکن، در همه موارد کسانی بودند، افراد شناختهای شدهای که اعلام بی طرفی کردند.
و حتی با امام علی و با امام حسن، با هیچ کدام بیعت نکردند و کسی هم مزاحمشان نشد. عبداللهبنعمر بیعت نکرد. گرچه به قول جناب مسعودی در مروجالذهب و همین طور ابناسیر در جلد پنجم کتابش، صحفه ۱۷۸ میگوید که عبدالله بن عمر فرزند خلیفه دوم که با علی و با حسن بیعت نکرد، بعدها با یزید بیعت کرد و با حجاج بن یوسف سقفی بعد از یزید که نماینده عبدالملک مروان بود با او هم بیعت کرد.
بعد خود مسعودی میگوید که این نشستگان و قائدین را باید عثمانیان نامید، اینها عثمانی بودند و بعضی مثل ابوالفدا میگویند نه اینها قائدین و معتزلین، معتزله نه به آن مفهوم معتزله کلامی، معتزله اینجا به معنی انشعاب کنندگان، کنارهگیران که اینها از بیعت علی بن ابیطالب کناره جستند و بعضی بزرگان هم می گویند که اینها کسانی هستند که بالاخره نفهمیدند با چه کسی باید بیعت بکنند، مگر بعدها به زور. در واقع مصداق کسانی می شوند که امام زمان خود را امام صالح را رهبری صالح را نشناختند و با او بیعت نکردند و مرگ جاهلیت محسوب میشود گرچه خدمات بزرگی قبلا داشتند و جزو اصحاب پیامبر هم بوده باشند.
سعد بن ابی وقاص همین طور بود، اسامه بن زید همین طور بود، محمد بن مَسلمه، قدامه بن مظعون، عبدالله بن السلام، حسان بن ثابت، شاعر، اباسعید خدری، زید بن ثابت و نعمان بن بشیر کسانی بودند که با امام علی (ع) و امام حسن (ع) بیعت نکردند و بعضی از اینها با معاویه هم بیعت نکردند. خب! حضرت امیر بر منبر کوفه سخنرانی میکرد و فریاد میزد که ای نامردان مردنما که فکرتان مثل خواب مشوش کودکان است، کاش شما را نمیدیدم و نمیشناختم، چه آشنایی و شناخت ندامت باری، مرگ بر شما که دل من را به درد آوردید و سینهام را مالامال از خشم کردید و جام غم را جرعه جرعه در گلویم ریختید، این همه نافرمانی و سست عنصری، همه نقشه ها و برنامه های مرا باطل کردید.
اینها تازه خطاب به کسانی بوده است که بیعت کرده بودند و وفا نمیکردند چه رسد به کسانی که بیعت نکردهاند که آنها را حضرت امیر و همین طور امام حسن هیچ وقت مجبور به بیعت نکردند و البته بسیاری از اصحاب بزرگ رسولالله هم بیعت کردند و هم در رکاب علی بن ابی طالب با مخالفین ایشان در آن سه جنگ جنگیدند و بسیاری از آنان به شهادت رسیدند.
کسانی مثل عماربن یاسر، خزیمه بن ثابت ذوالشهادتین، حذیفه بن یمان، عبدالله بن بدیل و برادرش مثل عبدالرحمان، مالک اشتر، خبّاب، محمدبن ابی بکر، ابوالهیثم بن تیهان، هاشم بن عتبه بن ابی وقاص، هاشم بن مرقال، سهل بن حنیف، ثابت بن قیس انصاری، سعد بن حارث، ابوفضاله انصاری، کعب بن امر انصاری، ابن کعب، عوف بن حارث و مردان بزرگ دیگری که از بزرگان اهل زهد و تقوا بودند، اهل جهاد و شهادت بودند، زاهد، شب زندهداران، مجاهدان، آمر به معروف و ناهی از منکر که برای شهادت در رکاب علی بن ابی طالب بعد از پیغمبر مسابقه میگذاشتند به حدی که فقط در جنگ صفین نزدیک به ۷۰ تن از بدریون در رکاب علیبنابیطالب و به دست معاویه شهید شدند.
اصحاب پیامبر اغلبشان در کنار علی بن ابی طالب بودند. عرض میکنم بین ۶۳ تا ۷۰ تن از مجاهدین بدری که از همان ابتدا در رکاب پیامبر بودند اینها در جنگ صفین شهید شدند و خیلیها بیش از اینها هم بودند. بعد از شهادت امیرالمومنین خطبه و سخنرانی بسیار زیبایی امام حسن (ع) دارند و بعد از آن ملت هجوم میآورند به امام حسن (ع) بیعت میکنند، بیعتی که از بیعت مردم با علی بن ابی طالب گرمتر بود. بخشی از سخنرانی امام حسن در آنجا آمده است و نقل شده است.
این را باز از منابع برادران اهل سنت من اینجا عرض میکنم غیر از منابع شیعه که در جلد دو یعقوبی صفحه ۱۹۰ و جلد سه ابن اسیر صفحه ۱۶ و مقاتل الطالبین هست. من متن را از کتاب صلح امام حسن خدمتتان میخوانم. تالیف کتاب مطعلق به شیخ راضی آل یاسین هست و ترجمه مقام معظم رهبری.
من عین ترجمه ایشان را میخوانم که امام حسن (ع) فرمودند همانا امشب این روز ۲۱ ماه مبارک هست که بعد از شهادت حضرت امیر ایشان این سخنران را میکنند که ” امشب کسی از این عالم رفت و به شهادت رسید که گذشتگان هرگز هیچ کس به او سبقت نگرفت و آیندگان دیگر به او نخواهند رسید. او که در رکاب و در کنار رسول الله جهاد می کرد و جانش را فدا و سپر پیامبر می کرد، او را رسول خدا پرچمهای مهم را در صحنههای نبرد به او میسپرد و او را به معرکه میفرستاد که جبرئیل از راست و میکائیل از چپ او را در میان میگرفتند با او میرفتند، او از معرکه بر نمیگشت مگر با پیروزی که از طرف خدای متعال به او رسیده بود و شبی از این عالم رفت که آن شب موسی از این عالم رفت و عیسی به آسمان ها رفت و قرآن در آن شب نازل شد و مردی که در دم مرگ از مال دنیا فقط ۷۰۰ درهم داشت سهمیهاش از بیت المال بود که با آن میخواست خدمتکاری برای خانوادهاش استخدام کند، همین.”
سخنرانی امام حسن (ع) خیلی سخنرانی زیبایی بود و از این بیشتر است ولی فرصت نیست به همه اش اشاره بکنیم ولی بسیار زیبا بسیار اثر گذار به لحاظ محتوا و لفظ و قالب به لحاظ نحوه سخنرانی و خطابه و معرفی علی، مکتب علی و حکومت علوی بود و در واقع اینکه ما اگر کاری بخواهیم بکنیم ما از همین جایی شروع خواهیم کرد که علی بن ابی طالب به پایان رساند و خط ما همان خط است و این همان مکتب است و اینکه من فرزند علی (ع) هستم و فرزند پیامبرم و این خط را بشناسید، حرفهای ما و سیر تاریخی که ما آمدیم طرفهای مقابل ما را بشناسید اینها که بودند؟ از کدام خانهها بیرون آمدند؟ فریب اینها را نخورید.
بعد در مسجد جامع کوفه پسر عموی ایشان عبید الله بن عباس در برابر جمعیت ایستاد و ایشان سخنرانی کرد. مردم گریه میکردند در حاشیه سخنرانی امام حسن (ع) و از لحاظ احساس و تاثیرگذاری در مجلس کاملا شرایط یک شرایط گداخته و حساس بود و به نفع خط علی (ع) و خط عدالت. بعد که مردم صدای گریهشان کمی آرام گرفت عبید الله بن عباس جلوی منبر امام حسن ایستاد و یک سخنرانی دیگری ایشان آنجا کرد، سخنرانی زیبایی که ” ای مردم این مرد که با شما سخن گفت کیست؟ پسر پیامبر و شایستهترین کس برای ادامه خط امام شما علی بن ابی طالب و نشستن بر جای او و پیروی از خط او. من با او بیعت میکنم و شما با او بیعت کنید که خدا به وسیله و به دست او به راه سبل السلام (راههای سلامت و امنیت) رهبری خواهد کرد ما و شما و هرکس را که دنبال او و در پی او حرکت کند.و خداوند به اذن خود هر کسی را که امروز با این مردم بیعت کند از تیرگی و ظلمات بیرون می آورد به سمت نور و به راه درست و سبک درست هدایت خواهد کرد.”
و جمعیت این را پذیرفت و تایید کرد، مردم شعار میدادند که ” همین است، همین طور است و چه کسی بیش از حسن بن علی بر این امت حق هدایت و ولایت دارد و چه کسی شایسته تر از اوست بر خلافت؟” و درست ۲۱ ماه رمضان که روز شهادت امیرالمومنین است جمعیت وسیعی از مردم به ایشان هجوم آوردند و با امام حسن (ع) بیعت کردند، البته راجع به اینکه عبیدالله عباس بود یا عبداللهبنعباس اختلاف است ولی بعضیها معتقدند عبدالله بن عباس در آن روز شهادت علی بن ابی طالب و بیعت با امام حسن ایشان کوفه نبود و بعدا آمد و بیعت کرد.
به هر صورت در سال ۴۰ هجری با امام حسن (ع) بیعت میکنند، جمعیتهای کثیر پی در پی و بعد از کوفه بصره هم با ایشان بیعت می کند، مدائن و کل عراق و قبایل و مناطق مختلف عراق بیعت می کنند. حجاز و یمن با ایشان بیعت می کنند از طریق بیعت با جاریه بن قدامه. در ایران، استاندار فارس بود که با زیاد بیعت کردند و پی در پی بزرگان مهاجرین و انصار که در مناطق مختلف زندگی می کردند و به سر میبردند با واسطه و مستقیم بیعت کردند، بیعت می کردند و پیغام می دادند که ما کسی شایسته تر و صالح تر از حسن بن علی برای حکمیت و خلافت نمی دانیم و ما پس از علی بر بیعت پسر پیامبر حسن بن علی هستیم و جالب است که شیعه و سنی نقل کردند در تاریخ که هیچ کس نه کسانی که در همان جلسه بودند و نه کسانی که بعدا در غیاب بودند هیچ کس با این بیعت مخالفت نکرد و همه قبول و تایید کردند به جز معاویه و باند او. همه بزرگان اسلام و مردم و قبایل و شهروندان عادی همه استقبال کردند از ولایت امام حسن (ع).
و یک اقبال وسیعی و واقعا یک اجماع کامل مردمی بود، شاید رأی اولین بار این همه اجماع بود حتی کسانی که قبلا با علی بن ابی طالب مشکل داشتند و درگیر بودند بعد که آن سه چهار سال مظلومیت علی و آن شرایط را دیدند نظراتشان عوض شد به سمت علی بن ابی طالب گرایش پیدا کردند.حتی آنها هم طبیعتا با امام حسن که ادامه خط امام علی بود بیعت کردند.
بنابر این بیعت بسیار قوی هم بین خواص و هم بین توده در کوفه و غیر کوفه، حاضر و غایب به حسن بن علی (ع) صورت گرفت و فقط معاویه و باند او بودند که درگیر شدند و گفتند ما قبول نداریم و تخلف کردند و آنها همان موقع به نام قعاد یا قاعدین (نشستگان) یا حتی به نام مرتدن(از خط خارج شدگان) نامیده می شدند و این برای بار دوم بود که خلافت و امام یکجا تحقق پیدا می کرد و به عنوان یک پدیده اجتماعی با بیعت اختیاری، آزادانه و آگاهی همه یا اکثریت مردم، قبایل، رجال، اصحاب بزرگ و مثال مهاجرین. این برای بار دوم بود که از بعد از پیغمبر یک چنین بیعتی صورت می گرفت.
به هر صورت این بیعت صورت گرفت و امام حسن (ع) سخنرانی که از نخستین سخنرانی و خطابه امام حسن (ع) است بعد از ولایت و حاکمیت ارائه فرمودند که یک بخشی از آن را عرض میکنم و کامل آن را دوستان میتوانند بروند در منابع ببینند. در بخشی از آن امام حسن (ع) فرمودند که “آن حزب الله غالب که قرآن می فرماید برای اینکه ببینید چه خط و چه سبکی است همین مسیری است که ما میرویم. ما حزب پیروز خداوند هستیم آنهایی که از نزدیکی به پیامبر هم می گفتند ما خویشاندنان نزدیک و نزدیکترین کسان به پیامبر ما خانواده او وفرزندان او هستیم خاندان و اهل بیت پاک او. یکی از آن دو بازمانده و امانت سنگین رسول الله بین امت که شریک قرآن و دوم قرآناند، قرآنی که تفسیر همه چیز درون اوست و از هیچ طرف به هیچ باطلی به او راه ندارد شریک و دوم آن قرآن، عِدل قرآن، دوقلوی قرآن ماییم بنابراین در تفسیر دین و فهم قرآن از ما بپرسید، ما برای تفسیر و تاویل و توضیح قرآن گمانه زنی نمی کنیم. با حدس و ظن و احتمال حرف نمیزنیم ما به حقایق قرآن آگاهی از سر یقین داریم و حقیقت قرآن را از ما بشنوید، آنچه میگوییم اطاعت کنید و این خط را بیایید اگر میخواهید در راه خدا و رسول خدا باشید آن راه همین راهی است که ما میگوییم.
خداوند فرمود ای مومنین از خدا و رسول و از صاحبان امر( اولی الامر) اطاعت کنید ( یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم) فرمود آن اولی الامر و صاحبان امر الهی ماییم. در هر مسئلهای که اختلاف میشود و چند دستگی اتفاق میافتاد، نزاع می شود، مباحث فکری اعتقادی، مسائل سیاسی اجتماعی، اقتصادی، تربیتی از ما سوال کنید.
هرجا اختلاف میکنید آن را ارجاع بدهید به خدا و رسولالله. خداوند فرمود اینها را به خدا و رسول ارجاع کنید. آنها که در پی تشخیصاند آن را در میفتند اگر به رسول و اولی الامر و صاحبان امر بر می گردادند”
امام حسن با تلاوت این آیات قرآن فرمودند که در واقع کسی نگوید که ما خدا و پیغمبر را قبول داریم اما شماها را قبول نداریم این روش نه، حالا حکومت و سیاست به سبک دیگری و تفکیک کنند بین خدا و رسول با وضعیت امت و خلافت و نحوه حاکمیت و سلوک فردی و جمعی. فرمودند این تفکیک یعنی نابودی این امت و فاصله گرفتند این امت از اسلام و قرآن.
امام حسن در اولین سخنرانیشان بعد از رهبری فرمودند به بوقها و به این رسانههای اینها توجه نکنید، اینها دشمن آشکار شما هستند والا شما هم جزو دوستان شیطان خواهید شد که به ایشان میگفت هیچ کس بر شما پیروز نمیشود من پشتیبان شما هستم ولی وقتی طرفداران فریب خوردگان شیطان به معرکه نبرد رسیدند و دو گروه در برابر هم ایستادند شیطان به حواریون و مؤمنانش پشت کرد و گفت من اصلاً از شما بیزارم، یک چیزهایی را من میدانم و میبینم که شماها نمی بینید. نیزه ها و شمشیرها را طعمه خواهید شد تیرها و گرزها را هدف خواهید بود، دیگر آن روز ایمان آوردند کسانی که پیش از آن ایمان نیاوردند یا در ایمانشان ایمان درستی نبود و در آن ایمان خیری کسب نکردند ایمان پس از دیدن این وضع دیگر برایشان سودی نخواهد داشت.
دوستان میدانید که اینها آیات قرآن است. چندین آیه قرآن را با این مضمون امام حسن خواندند و بعد از منبر پایین آمدند. خودشان را معرفی کردند، حزبالله ماییم و نزدیکترین کسان به خدا ماییم، خط و بی خط راه و بی راه را می خواهید بشناسید از ما بپرسد، از همه مسائل از ما بپرسید و بعد این آیات قرآن در این حرف های من همانی است که خدای متعال از طریق جد ما رسول الله به ما و شما گفت.
بعد از آن بیعت وسیع امام پایین آمدند و بلافاصله اعمال حاکمیت را شروع کردند، احکام امرا را صادر کردند، رسیدگی به امور مردم آغاز شد، وضعیت کارگزاران شهرها مرتب شد، ابلاغیهها نوشته شد و حکومت ولی خدا و انسان کامل پس از انسان کامل آغاز شد. بعضیها معتقد بودند و بعدا انتقاد کردند به امام حسن که اصلا شما نباید قبول میکردید، شرایط خیلی غیر عادی بود و بعد از ترور و شهادت علی بن ابی طالب و آن همه توطئه هایی که معاویه، باندش و دیگران کردند معلوم بود که حکومت متزلزل شده و پذیرش این مسئولیت از طرف شما یک اشتباه سیاسی بود معلوم بود که این حکومت نمی ماند و سقوط می کند.
به امام حسن میگفتند که اگر واقعا شما سیاست مدار بودید نباید حکومت را در این شرایط می پذیرفتید که حکومتی که ماندنی نبود و پایش روی پوست خربزه بود بعد از شهادت علی. شاید هنر بود کنار می ایستادید در فرصت دیگری یک اقدام می کردید. اینها به مسئله چنین کسانی صرفا سیاسی و با نگاه دنیوی نگاه کردند و تحلیل کردند. امام حسن (ع) چه وقتی که بیعت وسیع مردم را پذیرفتند و چه وقتی که مسئله قرارداد با معاویه را پذیرفتند، هر دو کار را بر اساس تکلیف شرعی و محاسبات صحیح سیاسی اجتماعی انجام دادند.
امام حسن (ع) آن اول وقتی آن همه مردم آمدند استقبال کردند شرعا نمیتوانند رد کنند. فردا این مسئولیت به عهده ایشان بود که ملت که آمدند با شما بیعت کنند شما قبول نکردید بعد حکومت افتاد دست معاویه! امام حسن علیه سلام نمیتوانستند آن وقت به این سوال نه در دنیا و نه در آخرت پاسخ بدهند.
بر مردم واجب بود با ایشان بیعت کنند و کردند، بر امام هم واجب میشود وقتی که حجت تمام شده و مردم آمدند این بیعت را بپذیرند ایشان نمیتوانند بگویند که حالا شما خواستید که من رهبر و حاکم باشم، شرایط هم اقتضا میکند خطر دشمن داخلی و خارجی هم هست اما حالا من برای اینکه مثلا وجاهت خودم را حفظ بکنم و بعدا چند ماه دیگر شکست را نپذیریم و این حرفها من نمیپذیرم من فعلا میروم تا ببینیم چه میشود تا آبروی من محفوظ بماند.
خب! یک کسی که بر اساس تکلیف عمل میکند، اینطور نه میاندیشد و نه موضع میگیرد و بعد امام اصلا به مسئله حکومت نگاه دنیوی و مادی نگاه سکولار نداشت، نگاه الهی و دینی داشت. هم پذیرشش برای ایشان سخت بود و هم قضیه قرارداد با معاویه سخت بود ولی هر دو را ایشان برای اسلام و مسلمین عمل کردند. ضمن اینکه اصلا جامعه و افکار عمومی نه آن روز و نه در تمام این هزار و اندی تا به امروز و نه امروز هیچ کس نمیپذیرفت که ایشان با آن صلاحیت و با آن نیاز جامعه و اعلام نیاز مردم رها کنند و بروند یک گوشهای و بگویند من نمی خواهم حکومت کنم و مثلا شخصی کنند.
و آن وضعیت جامعه اصلا اجازه نمیداد ایشان نمیتوانستند خودشان را کنار بکشند، به خصوص که بلافاصله بعد کسانی میآمدند که آن همه جنایت میکردند همان باند معاویه و اینها میآمدند و این فرق میکرد، اگر امام حسن (ع) بیعت مردم را نمیپذیرفتند و میرفتند کنار، خب معاویه میمد قدرت را میگرفت منتهی بعد همیشه زبانها دراز بود به روی امام حسن که خب شما نیامدی او آمد ولی وقتی ایشان با بیعت کم نظیر مردم پذیرفتند بعد هم بخش مهمی از همین مردم هزینهاش را نپرداختند و جلو معاویه ترسیدند و نایستادند و حکومت دست معاویه افتاد، دیگر تا همین امروز آن مردماند که متهماند و باید پاسخگو باشند نه امام حسن (ع).
امام حسن فرمود” شما اعلام حضور کردید من مسئولیت پیدا کردم آمدم بعد هم شما خیانت کردید، کنار کشیدید، من را جلو معاویه تنها گذاشتید، وظیفه و شرایط عوض شد باز هم شما باید پاسخگو باشید من پاسخگو هستم من در هر دو مورد درست تصمیم گرفتم شما بودید که تصمیم خودتان را زیر پا گذاشتید”. از این به بعد امام حسن (ع) است که باید آنها را باز خواست کند نه به عکس و البته همان مردمی هم که بعد پا پس کشیدند و بعدا پشیمان شدند و شما میبینید وقتی قدرت دست معاویه افتاد همین مردم در کوفه و جاهای دیگر اغلب ضد حکومت معاویه و اموی ها بودند و مدام با اینها درگیر میشدند.
بارها بعد از این قرار داد در طول آن ده سال عمر شریف امام حسن (ع) در دوران حاکمیت معاویه همین مردمی که کنار کشیدند بازها آمدند پیش امام حسن (ع) خواهش کردند و گفتند آقا ما اشتباه کردیم درگیر شوید ما در خدمتتان هستیم. امام حسن (ع) فرمودند که الان دیگر نمیشود کاری کرد و دیر شد. حالا باید منتظر شرایط و موقیت دیگری بود. الان اگر درگیر شویم شکست واقعی اتفاق خواهد افتاد، شکست بیفایده. شما اگر اهل جهاد بودید همان موقعی که دشمن آمد باید عمل میکردید و به من کمک میکردید. الان فایدهای ندارد.
الان فقط ضرر دارد و باید طبق قراری که بستیم تا شرایط بعدی و موقعیت جدید پیش بیاید. آن موقعیت بعدی هم کربلا بود، وقتی که معاویه رفت و یزید را خواست بیاورد. یک تعبیر دیگری هم در تاریخ ابن اسیر جلد شش صفحه ۱۱۸ هست که مسعودی نقل میکند در باب رهبران شیعه. راجع به این است که کوفه چه وضعی داشت و وقتی امام علی (ع) شهید شدند و مردم با امام حسن (ع) بیعت کردند. آن چندماه چه اتفاقی افتاد که حکومت امام حسن (ع) تنها بود و سقوط کرد و معاویه قدرت را در دست گرفت. در اینکه کوفه شناسی در موقع حاکمیت چند ماهه امام حسن صعصعه بن صوحان توضیح می دهد که شرایط چه طور بود.
میگوید امروز کوفه فعلا مرکز و پایگاه اسلام است و رهبران و پرچمداران بزرگ اسلام اینجا هستند. حرف اصلی و کلام آخر فعلا اینجا گفته میشود اما در کوچه و خیابان که میروم و روانشناسی مردم را که میبینم یک عده مردم درشتخو اینجا زندگی میکنند، دیکتاتوری و خودمحوری درونشان هست، نه از رهبری که خودشان به زور آمدند و با او بیعت کردند، درست اطاعت میکنند و نه با همدیگر کنار میآیند و اهل وحدتاند، وحدت سوری و شکستنی دارند و اطاعت پذیری و بیعتهایشان هم پا در هوا و احساساتی است.
تازه این راجع به مردمی است که آدم خوش ظاهر و وجیهاند و آنهایی که به اصطلاح قانعاند والا اقشار مادی، فاسد و ستیزهجو در شهر زیاد میبینم و به چشم میخورد اما جالب است که همین شهر که همهاش میگوید با هم اختلاف داشتند، وحدتهای شکننده بود و روح اطاعتپذیری بینشان ضعیف شده بود که در سخنرانیها و خطبههای اواخر عمر شریف حضرت امیر (ع) میبینید که چطور مردم و خیلی از اینها را حتی نفرین میکنند و میگویند ازتان خسته شدم و یک نمونهاش را هم عرض کردم.
در عین حال میگوید موقع بیعت با امام حسن (ع) چنان وحدت و احساسات قوی بود در شهر که بعد از مدتها ما این همه وحدت دوباره دیدیم و این همه هم فکری و این همه احساسات و شور و بیعت گرم. گرچه آن هم در عمل وفا نشد ولی از هر کس میپرسیدی میگفتند هیچکس پس از علی (ع) شایستهتر از حسن (ع) که تربیت شده مکتب او و دامان پیامبر است، نیست.
هم خواص اهل نظر به ایشان اعتقاد و اعتماد داشتند و هم توده مردم ایشان را دوست داشتند، اخلاق امام حسن، شخصیت بارز امام حسن (ع)، دیدگاه های عمیق او، رای بلند او، خوش رویی، خوش خلقی، بخشندگی، قدرت تحمل و صبر او، علم او، ذهد و تقوای او، شجاعت او و همه خصلتهای خوب در حسن بن علی است. مردم اینها را قبول داشتند و حتی کسانی که پیمانشکنی کردند. همه میگفتند صالحترین شخص حسن بن علی (ع) است از همه جهت و اصلا یک جشن بیعت بسیار پرشوری در کوفه همان روز با اینکه همه عزادار امیرمومنین (ع) بودند اتفاق افتاد و در تاریخ بعضیها نقل میکنند که شاید اولین باری بود که یک جشنی برای نصب خلیفه جدید صورت میگرفت، جشن وسیع مردمی که در پنجمین خلیفه در واقع امام حسن (ع) در خلافت ایشان برای اولین بار یک جشن وسیعی در کوچه و محلات صورت گرفت. آنقدر مردم استقبال کردند.
با اینکه کسان زیادی هم تردید داشتند در اینکه اصلاً این وضعیت میماند یا نمیماند و ما وقتی معرکه جدی شد و طرف چه کسی را بگیریم ولی همه به زبان یک چنین اعترافی را داشتند، در قلبشان هم چنین اعترافی را داشتند. حتی کسی مثل ابن کثیر در کتاب البدایه و النهایه میگوید که مردم به حسن (ع) حتی بیش از پدرش علی (ع) ابراز محبت کردند و به او محبت داشتند. طبیعی بود که این محبوبیت برای این بود که تازه ایشان آمده بودند والا کسانی که با علی (ع) بودند بعد با او درافتادند و اخلاق بدی یا پیمان شکنی یا ستمی از علی بن ابی طالب ندیده بودند. بلکه بر سر منافعشان با علی بن ابی طالب (ع) اصطکاک پیدا کردند. دیدند علی بن ابی طالب (ع) روی حق میایستد نه روی منافع این و آن و حتی منافع طرفدارانش یا کسانی که با او بیعت کردند. طبیعتا بعضی کمکم از دشمنان علی (ع) شدند. حالا آنها اول حکومت امام حسن (ع) فعلا جزو دوستان امام حسن (ع) هستند، بنابراین این حرف ابن کثیر از این جهت قابل توجیح است که طرفداران امام حسن (ع) بیش از طرفداران امام علی (ع) بودند، وقتی بود که علی (ع) شهید شده است، چرا؟ چون امام حسن (ع) هنوز درگیر مسئله حکومت و عدالت نشده با اغراض، منافع و تعصبات یک عده ای هنوز اصطکاک پیش نیامده. طبیعتا همه به نفع ایشان شعار میدهند و طرفدار ایشاناند.
اما بعد از اینکه ایشان میخواهد اعمال حاکمیت کند بخش مهمی از همینها با امام حسن (ع) هم در افتادند با معاویه متحد شدند، بعضیها هم سکوت کردند و کنار کشیدند و گفتند حالا اگر سقوط هم کرد، کرد و کسانی هم با توهمات دنیوی اشتباهی آمدند با امام حسن (ع) بیعت کردند که آنها هم با فاصله چند هفته و چند ماه فهمیدند که این حسن (ع) همان علی (ع) است، این خط همان خط است و ما بی خود امیدوار شده بودیم به حدی که حتی نزدیکترین کسان ایشان گاهی با ایشان میآمدند، نظر ایشان را برگردانند که ایشان تسامح کند و به سبک علی (ع) و پیامبر رفتار نکند، امام حسن (ع) نمی پذیرفتند.
میگفتند روش حکومت همان است، از اول هم ما همان را گفتیم و من در اولین سخنرانیام هم همان را گفتم و یکی از دلایل سقوط امام حسن (ع) هم همین بود یعنی بخش مهمی آمدند بیعت کردند و حتی مسئولیت قبول کردند ولی بعد از چند روز و چند هفته و دو سه ماه دیدند که این همان خط علی (ع) را دارد ادامه میدهند مثل اینکه قرار نیست اتفاقی بیافتد و سازشی بشود و اوضاع برگردد، مثلا به دوران قبل از علی (ع)بلکه این ادامه خط علی (ع) است.
فلذا بخش مهمی از اینها تن به خیانت دادند، یک عده به تعبیر حضرت امیر مردنمایان نامرد شروع به اخلال و کارشکنی و خیانت کردند. چون اینها فکر میکردند خلافت حسن (ع) یک حکومت دنیوی است و میشود با او معامله کرد. دیدند نه این هم همان حکومت دینی از نوع علی (ع) است و اینها همچنان از سهم اضافی محروم خواهند بود و مسئولیت خواهند داشت ولی از آن طرف معاویه دارند چراغ سبز میدند و از کیسه بیت المال بذل و بخشش میکند و با همه کنار میآید و حتی کسانی که در رکاب علی (ع) بودند یا با حسن (ع) بیعت کردند و ظاهرا دشمن معاویه بودند.
حتی معاویه به همه آنها پیام داد که در کاخ ما به روی همه ما باز است، گذشته گذشت و الان اگر بیایید هرچه بخواهید بر سر هرچه بخواهید هرطور شما بخواهید میتوانیم باهم کنار بیاییم و معامله بکنیم و برای اینها پیشنهادات وسوسه انگیز، علنی و غیرعلنی، مستقیم یا با واسطه به تناسب شخصیت افراد میفرستاد. وعده پول و حکومت و شهوترانی و شهرت و ریاست و همه چیز میداد و اینطوری بود که یک کسانی با اینکه خودشان با علی (ع) و حسن (ع) بیعت کردند و میدانستند حق با کیست در عین حال دنیاطلبی اجازه نداد که اینها بر سر پیمانها بایستند و موجی از خیانت و سازش و تسلیم در حکومت امام حسن (ع) بعد از چند ماه راه افتاد.
بعضیها به طمع دنیایی که پیش معاویه بود و بعضیها هم از ترس سپاه معاویه و اینکه میدیدن یک عده میروند، احساس کردند حکومت امام حسن متزلزل شده و یک عده دارند میزنند از این طرف جب
منبع: [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!
بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .