صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 1 به 10 از 11

موضوع: یوسف قرضاوی کیست و چه می گوید؟

  1. #1
    مدیرکل انجمنهای نور آسمان vorojax آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2008
    محل سکونت
    همشهری حضرت عشق
    نوشته ها
    7,305
    تشکر
    6
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض یوسف قرضاوی کیست و چه می گوید؟

    منبع این مقاله :
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    یوسف قرضاوی کیست و چه می گوید؟







    شیخ یوسف قرضاوی پدر معنوی اخوان المسلمین است. اخوانی که از تمامی کشورهای غرب آسیا گرفته، تا کشورهای شمال آفریقا و حتی کشورهای غربی بیشترین اقبال را در میان اسلامگرایان دارد. این یعنی، فارغ از خوشامد یا بدآمد ما، با شخصیتی مواجهیم که به شدت «موثر» است. تاثیری که سبب شده افراد زیادی در دانشگاه های غرب «قرضاوی شناسی» را پروژه فکری خود قرار دهند. با این همه شناخت جامعه علمی ما از او چیزی در حد صفر است! اندک چیزی که هست نتیجه گیری هایی غیرعلمی و عوامانه از مواضع گلچین شده سیاسی اوست که جز ابهام نمی آفریند.

    شیخ یوسف قرضاوی پدر معنوی اخوان المسلمین است. اخوانی که از تمامی کشورهای غرب آسیا گرفته، تا کشورهای شمال آفریقا و حتی کشورهای غربی بیشترین اقبال را در میان اسلامگرایان دارد. این یعنی، فارغ از خوشامد یا بدآمد ما، با شخصیتی مواجهیم که به شدت «موثر» است. تاثیری که سبب شده افراد زیادی در دانشگاه های غرب «قرضاوی شناسی» را پروژه فکری خود قرار دهند. با این همه شناخت جامعه علمی ما از او چیزی در حد صفر است! اندک چیزی که هست نتیجه گیری هایی غیرعلمی و عوامانه از مواضع گلچین شده سیاسی اوست که جز ابهام نمی آفریند.
    مجله الکترونیکی اخوت پرونده ای را برای آشنایی با آرا و اندیشه های یوسف قرضاوی تهیه کرده است. در این پرونده سعی بر تمرکز بر رویکردهای اندیشه ای قرضاوی بوده، هرچند گریزهایی هم بر مواضع سیاسی او زده شده است. قطعا آنچه در این پرونده خواهید خواند با بسیاری از آنچه در اذهان عموم وجود دارد تفاوت دارد.
    اللهم عجل لولیک الفرج


    لــــطــف الــــهـی بکند کار خویش
    مـژده رحـــــمــــــت برساند سروش




  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #2
    مدیرکل انجمنهای نور آسمان vorojax آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2008
    محل سکونت
    همشهری حضرت عشق
    نوشته ها
    7,305
    تشکر
    6
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    سیری در زندگانی شیخ یوسف قرضاوی

    وی در کنار همه ی این اشتغالات علمی و اداری، هیچ گاه از مسایل اجتماعی نیز بر کنار نبوده و از همان سنین نوجوانی که به دبستان می رفت، با قلب و اعصاب و عقل و زبان و نظم و نثر خویش در صحنه ی فعالیت های اجتماعی حضور داشت و با سرودن قصیده های شیوا و ایراد خطابه های مؤثر، دانشجویان را به تظاهرات بر علیه ستم دیکتاتوری تشویق می کرد.
    دکتر یوسف عبدالله قرضاوی در سال ۱۹۲۶ در یکی از روستاهای حومه ی محله ی الکبرای استان غربی مصر، در خانواده ای متدّین به دنیا آمد.

    دو سال بیشتر نداشت که پدرش از دنیا رفت و عمویش سرپرستی او را بر عهده گرفت. در سن پنج سالگی به منظور حفظ قرآن کریم به مکتب خانه اش فرستادند و در سن هفت سالگی برای تحصیلات جدید وارد دبستان شد. پیش از آن که به سن ده سالگی برسد حافظ کل قرآن کریم شد. در همان دوران کودکی به خاطر آن که قرآن را خوب تلاوت می کرد، اهالی روستا استاد یوسف صدایش می کردند.
    در سن دوازده سالگی دوره ی ابتدایی را به پایان رسانید. سپس در شهر طنطا دوره های دانش سرای مقدماتی و دانش سرای عالی دینی را گذرانید و برای ادامه ی تحصیل به قاهره رفت و به دانشکده ی اصول دین راه یافت و در سال ۱۹۵۲ به اخذ دانش نامه ی لیسانس با درجه ی ممتاز موفق شد سپس در رشته ی دبیری دانشکده ی زبان عربی ثبت نام کرد و از آن جا نیز به دریافت لیسانس با درجه ی ممتاز نایل گردید. در سال ۱۹۵۷ به مؤسسه ی تحقیقات و مطالعات زبان عربی وابسته به جامعه ی کشورهای عربی وارد شد و دیپلم عالی زبان و ادبیات عربی را دریافت نمود و در همین سال ها دوره ی سه ساله ی دکترای دانشکده ی اصول دین را نیز با موفقیت در سال ۱۹۶۰ به پایان رسانید و به آماده ساختن رساله اش پیرامون زکات در اسلام پرداخت، ولی پیش آمدهایی چند باعث تأخیر آن شد و اوضاع مصر رو به وخامت گذاشت تا بالاخره ۱۳ سال بعد یعنی در سال ۱۹۷۳ دکترای خود را با رتبه عالی گرفت.
    در سال ۱۹۵۱ سرپرستی امور دینی وزارت اوقاف مصر در رابطه با خطابه و تدریس و سرپرستی مساجد و سردبیری انجمن ائمه جماعات را عهده دار گردید و در سال ۱۹۵۹ در اداره ی فرهنگ اسلامی الأزهر مشغول به کار شد و مطبوعات و انتشارات را زیر نظر گرفت و به پاسخگویی سؤالات و شبهاتی که از طریق جراید و غیره که پیرامون اسلام مطرح می گردید، پرداخت و در برنامه ریزی دفتر هنری اداره ی دعوت و ارشاد شرکت جست. در سال ۱۹۶۱ برای مدیریت یک مدرسه علوم دینی نوبنیاد به کشور قطر دعوت شد. سپس دانشکده ی علوم تربیتی قطر تأسیس شد و به عنوان استاد و رئیس گروه مطالعات اسلامی به آن دانشکده منتقل گردید و تا به امروز، در این مرکز مشغول به تدریس است. اما دانش پژوهی او در محدوده ی علوم اسلامی متوقف نمانده و همواره اصرار داشته است که در ادبیات، تاریخ، فلسفه، علوم تربیتی، روانشناسی، جامعه شناسی، اقتصاد و مکتب های فکری معاصر نیز صاحب نظر باشد.


    وی در کنار همه ی این اشتغالات علمی و اداری، هیچ گاه از مسایل اجتماعی نیز بر کنار نبوده و از همان سنین نوجوانی که به دبستان می رفت، با قلب و اعصاب و عقل و زبان و نظم و نثر خویش در صحنه ی فعالیت های اجتماعی حضور داشت و با سرودن قصیده های شیوا و ایراد خطابه های مؤثر، دانشجویان را به تظاهرات بر علیه ستم دیکتاتوری تشویق می کرد. قرضاوی مسؤل انجمن دانشجویان نهضت اسلامی در دانشکده ی اصول دین و سایر دانشکده های دانشگاه الأزهر بود و در نبرد کانال سوئز بر علیه استعمار انگلیس در کادر فرماندهی اکیپهای دانشجویی الأزهر عضویت داشت. او در سال ۱۹۴۹ در روزگار حکومت فاروق زندانی شد. همچنین در دوران حکومت جمال عبدالناصر در سال های ۱۹۵۴ و ۱۹۶۲ به زندان رفت.
    وی در نوجوانی تحت تأثیر مکتب اخوان المسلمین و شخصیت های بارز آن قرار گرفت. بزرگترین شخصیتی که در زندگی فکری و روحی تحت تأثیر او قرار می گرفت، امام حسن البنا بود. وقتی که در سال ۱۹۶۵ آزاد شد حکومت نظامی وقت او را از ارتباط گرفتن با مردم از طریق سخنرانی و تدریس ممنوع گردانید و ابزار دیگری به جز قلم برای او باقی نماند. ناگزیر افکار خود را در قالب سلسله مقالات و کتاب ها و رساله ها در اختیار مردم گذاشت.
    وی در کنفرانس ها و سمینارهای علمی اسلامی در کشورهای اسلامی و غربی نیز شرکت فعال داشته و دارد.
    نخستین نوشته او، یک نمایشنامه ی منظوم به نام یوسف صدیق بود که به تقلید از نمایشنامه های لیلی و مجنون و کلئوپاترای احمد شوقی نگاشته، در آن هنگام دانش آموز اول متوسطه بود. دکتر قرضاوی را همه ی مردم به عنوان خطیب، نویسنده و دانشمند می شناسند اما کمتر کسی او را به عنوان شاعر می شناسد در حالی که وی زندگی را از نوجوانی با شعر آغاز کرده و در بینِ دوستان و همدوره هایش به عنوان قرضاوی شاعر معروف است.
    ولی او اینک شاعری و شعر را ترک گفته و یکسره به نویسندگی در موضوعات گوناگون اسلامی روی آورده است. قرضاوی اکنون رئیس اتحادیه ی جهانی علمای مسلمان است.


    اللهم عجل لولیک الفرج


    لــــطــف الــــهـی بکند کار خویش
    مـژده رحـــــمــــــت برساند سروش




  4. #3
    مدیرکل انجمنهای نور آسمان vorojax آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2008
    محل سکونت
    همشهری حضرت عشق
    نوشته ها
    7,305
    تشکر
    6
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    نظریه سیاسی شیخ یوسف قرضاوی
    واقعیت آن است که حکومت اسلامی حکومتی مدنی است که نظام اسلام را مبنای حاکمیت خویش قرار می دهد، بنیان آن بر «بیعت» و «انتخاب» و «شوری» قرار گرفته و مسئولان را از میان انسانهایی با دو ویژگی «قوت و امانت» یا کاردانی و امانت داری و به تعبیر دیگر «متخصص» و «متقی» برمی گزیند.
    حکومت مدنی اسلامی حکومتی دینی یا «تئوکراسی» که به نام نیابت از خداوند خود را بر قلوب و مشاعر و زندگی مردم تحمیل نماید، نیست. حکومت اسلامی حکومت «پدران روحانی» و «رجال دین» نیست که به گمان خود برای حاکمیت از جانب خداوند نیابت دارند یا نماینده اراده آسمانی بر اهل زمین اند، و هرچه را روا دانتسند خداوند هم آن را روا میداند و هر تصمیم و قراری را که اتخاد کنند تصمیم و اراده ای باشد که در آسمانها اتخاذ شده است.

    واقعیت آن است که حکومت اسلامی حکومتی مدنی است که نظام اسلام را مبنای حاکمیت خویش قرار می دهد، بنیان آن بر «بیعت» و «انتخاب» و «شوری» قرار گرفته و مسئولان را از میان انسانهایی با دو ویژگی «قوت و امانت» یا کاردانی و امانت داری و به تعبیر دیگر «متخصص» و «متقی» برمی گزیند.
    همچنین اسلام در نگاه درست با پدیده ای به نام «رجال دین» ناآشناست. زیرا هر انسان مسلمانی رجل دین خویش است و تنها جیزی که وجود دارد آن است که در اسلام - همچون علمای فیزیک، فلسفه، حقوق و ... در جامعه های دیگر – علمای متخصص در علوم اسلامی وجود دارد.
    ماهیت ارتباط علمای علوم اسلامی با حکومت آن است که از اندرز و راهنمایی حکومت که اسلام آن را بر پیشوایان و عامه مردم واجب گردانیده دریغ نکنند. مسئولیت حکومت اسلامی هم آن است که در جهت ادای وظیفه خطیر و حساس دعوت و نصیحت، آنان را یاری نماید.
    در راستای نظارت بر تدوین قوانین و روند اجرای امور تشکیل هیاتی یا شورایی عالی برای نظارت قانونی ضروری است تا از تدوین قوانین و دستورالعملهایی که با اسلام متضاد باشد جلوگیری شود و از ایجاد شکاف میان «قرآن و قدرت» - که رسول خدا در مورد آن هشدار فرموده است – ممانعت به عمل آید.
    اساسا حاکم و رهبر حکومت اسلامی باید با شریعت آشنایی داشته و برای شناخت احکام آن اهل اجتهاد باشد. خلفای راشدین و رهروان راه آنان در فقه و اجتهاد نیز امام و پیشوا بودند و به همین خاطر است که علمای فقه در مورد شرط مجتهد بودن خلفا و رهبران و قضات اتفاق نظر دارند. و تنها در شرایط بسیار غیرعادی و ضروری است که از این شرط صرف نظر می شود.
    حکومت اسلامی حکومتی نژادی و منطقه ای نیست و خود را در چهارچوب مرزهای جغرافیایی محبوس نمی کند و درهای خود را بر روی همه کسانی که بر اساس آزادی به اصول و ارکان آن ایمان بیاورند باز نگاه می دارد. از آن جهت که رسالت اسلام عام و جهانی است، حکومت آن هم فراگیر و جهانی خواهد بود.
    مانعی وجود ندارد که این حکومت که طبیعتا حکومتی جهانی است بر اساس انتخاب و اختیار مردم در کشوری معین بنیانگذاری شود. هرگاه در چند مملکت چنان وضع و شرایطی فراهم گردید و حکومت های اسلامی تشکیل گردیدند، زمینه برای تشکیل حکومتی قوی و فراگیر بر اساس «فدرال یا کنفدرالی» فراهم می شود.
    در این صورت زمینه برای احیای خلافت اسلامی آرمانی – که اسلام برداشتن موانع آن را بر امت اسلامی واجب گردانیده است – فراهم می گردد.
    حکومت فراگیر اسلام بر سه پایه اساسی استوار می باشد:
    اول: وحدت ممالک اسلامی یا «دارالاسلام» - هرچند دارای سرزمینهای مختلفی باشد، اما همه آنها «دارالاسلام» واحدی را تشکیل می دهند.
    دوم: قرآن و سنت به عنوان تنها مرجع نهایی تشریع و قانونگذاری معین می شوند.
    سوم: برخورداری از رهبریت مرکزی واحد که مظهر آن امام یا خلیفه است که رهبری حکومت را بر اساس موازین اسلام بر عهده می گیرد.
    این بدان معنی نیست که حکومت اسلامی همه غیرمسلمانان را از ممالک اسلامی بیرون می راند. بلکه از حقوق و کرامت آنها محافظت می نماید و حتی برای دفاع از آنها اگر لازم باشد وارد جنگ می شود. در مقابل کافی است که آنها به احکام و قوانین اجتماعی اسلام احترام بگذارند و در زمینه همه آنچه به باورها و عبادات و احوال شخصیه آنها ارتباط پیدا می کند بر اساس دین خود از آزادی کامل برخوردارند.
    حکومت اسلامی حکومت قانون یا حکومت شریعت است. قانون اساسی آن برگرفته از اصول و ارکان شریعتی است که از قران و سنت رسول خدا استنباط گردیده اند. و همه عرصه های عقیدتی، عبادت، اخلاق، معاملات و روابط خانوادگی و اجتماعی و مسائل قضایی و اداری و مقررات بین المللی را دربرمی گیرد.
    التزام به قوانین شریعت است که به حکومت اسلامی مشروعیت می بخشد و مردم در شرایط جنگ و صلح مسئولیت دارند آن را اطاعت کنند و یاری دهند. اما هرگاه از روش و مقررات آن منحرف گردد، مشروعیت آن نیز منتفی گردیده و حق التزام و همکاری مردم از آن سلب می شود.
    قوانین شریعت قوانینی نیست که حکومت اسلامی خود آن را تهیه نموده باشد بلکه از طرف نیرویی فراتر بر او واجب گردیده و در نتیجه اختیار الغا و تعطیل نمودن آن را ندارد.
    حکومت اسلامی برای اداره امورش مهم نیست که چه شکل و روشی را برای خود انتخاب کند و اسم و عنوان آن هم اهمیت چندانی ندارد. هرچند دو عنوان «امامت» و «خلافت» عنوانهایی تاریخی بوده و مفاهیم ارزشمندی را دربردارند.
    حسن بصری در توصیف امام عادل می گوید: کسی است که میان خداوند و مردم قرار می گیرد، از خداوند می شنود و به مردم می شنواند، هدایت خداوند را نگاه نموده و راه را به مردم نمی نمایاند، و خداوند را فرمانبرداری کرده و مردم را رهبری می کند.»و خلافت از نظر تفتازانی و ابن خلدون به معنای «نیابت از رسول خدا در حراست از دین و اداره صحیح امود دنیاست.»
    و امام یا خلیفه یا رییس جمهور یکی از مردم است که زمانی حق را می یابد و گاهی هم ممکن است دچار خطا و اشتباه شود. همچنین ممکن است نیکوکاری نماید یا عمل بدی را مرتکب شود. وظیفه مسلمان دیگر آن است که هرگاه راه درست را در پیش گرفت و کارها و تصمیماتش صحیح بود با او همکاری کنند و هر زمانی که دچار خطا و اشتباه گردید، او ا سر راه بیاورند.
    امام یا خلیفه معصوم و بری از خطا نیست و از ویژگی خاص و تدسی که او را فوق بازخواست و محاکمه قرار بدهد برخوردار نمی باشد.
    به غیر از خداوند متعال همه در مورد آنچه انجام می دهند و سخنانی که بر زبان می رانند مورد بازپرسی قرار می گیرند. تا جایی که رسول خدا – به جز در مواردی که وحی نازل گردیده بود – مورد پرسش قرار می گرفت و با ایشان بحث می شد و دیگران خدمت ایشان پیشنهاداتی را مطرح می کردند و بسیاری اوقات از رای خود صرف نظر می فرمود و به رای اصحابش گردن می نهاد.
    حکومت اسلامی حکومتی پادشاهی یا امپراتوری نیست که بر اساس روش وراثت، حکومت در دست یک خانواده دست به دست شود.
    حکومت اسلامی با دموکراسی غربی در اصل انتخاب و اختیار آزادانه مردم با هم یکسانند و به هیچ وجه اسلام حکومتی را که علیرغم نارضایتی مردم بر آنان حکومت می کند، تایید نمی نماید.

    با دموکراسی در مورد مسئولیت و پاسخگویی حکومت در برابر «مجالس شورا و اهل حل و عقد» مشابهت دارد. مجلس شورای حل و عقد می تواند حکومت را برکنار نماید.
    اضافه بر آن اسلام به تک تک افراد جامعه اعم از زن و مرد بر اساس ولایت متقابل اهل ایمان و احساس مسئولیت اجتماعی حق می دهد که حکام و رهبران را مورد انتقاد قرار دهند.
    البته دموکراسی غربی با توجه به نقاط مثبت زیادی که دارد، فاقد اصول و ارزشهایی است که دامنه دخالت آن را محدود نماید. دموکراسی غربی به نام ملت به خود حق می دهد که ارزشها و فضیلت های اخلاقی را کنار بگذارد و ضدارزشها را گسترش دهد.
    بنیان حکومت اسلامی بر نظام شورایی استوار است که حدود و چارچوبی وجود دارد که نمی توان پا را از آن فراتر بگذارد. عقاید ایمانی اسلام، ارکان عملی، اصول اخلاقی، احکام قطعی – که ارکان اساسی است که جامعه آنها را پذیرفته و نظام زندگی خود را بر آنها استوار نموده اند – در معرض تصمیم و اظهار نظر شورا قرار نمی گیرند. زیرا آنچه که خداوند مقرر گردانیده انسان حق ندار ملغی نماید.
    از نظر اسلام انتخاب کننده و رای دهنده همچون شاهد و گواهی دهنده است و باید از شروطی مانند علدات و حسن سلوک برخوارد باشد. همچنین هرگاه از رای دهندگان دارای شرایط عدالت و پاکی سیرت خواسته شود که رای خود را بدهند، نباید از آن خودداری نمایند.
    کاندیدای نمایندگی مردم نیز بایستی دارای صفات آگاهی و امانت داری و به تعبیر دیگر «تخصص و تقوی» برخوردار باشد.
    (برگرفته از «فقه سیاسی»، شیخ یوسف قرضاوی، نشر احسان، ص 50 - 70)

    اللهم عجل لولیک الفرج


    لــــطــف الــــهـی بکند کار خویش
    مـژده رحـــــمــــــت برساند سروش




  5. #4
    مدیرکل انجمنهای نور آسمان vorojax آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2008
    محل سکونت
    همشهری حضرت عشق
    نوشته ها
    7,305
    تشکر
    6
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    خلاصه کتاب «فقه سیاسی» اثر شیخ یوسف قرضاوی

    کتاب «فقه سیاسی» کتابی است که شیخ یوسف قرضاوی چکیده ای از آرای خود درباره نسبت اسلام و سیاست و حکومت اسلامی را در آن آورده است. نظر به اهمیت نظریه سیاسی شیخ یوسف قرضاوی، مجله الکترونیکی اخوت این کتاب را خلاصه کرده و به صورت جزوه در اختیار مخاطبین گذاشته است. این جزوه را می توانید از قسمت ضمائم دانلود کنید.

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    اللهم عجل لولیک الفرج


    لــــطــف الــــهـی بکند کار خویش
    مـژده رحـــــمــــــت برساند سروش




  6. #5
    مدیرکل انجمنهای نور آسمان vorojax آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2008
    محل سکونت
    همشهری حضرت عشق
    نوشته ها
    7,305
    تشکر
    6
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    نقد و بررسی اندیشه های یوسف قرضاوی - قسمت اول

    نقد و بررسی اندیشه های یوسف قرضاوی، موضوعی است که اگر نگوییم هیچ، خیلی کم بدان پرداخته شده است. اساتیدی هم که در این زمینه کار کرده باشند، بسیار انگشت شمار هستند. حمید عظیمی از محققین جوانی است که در حوزه متفکرین معاصر مسلمان به پژوهش می پردازد. وی که به صورت تخصصی روی اندیشه های یوسف قرضاوی کار کرده است به درخواست مصاحبه ما پاسخ مثبت دارد. ایشان در گفتگو با ما به نکات جالبی اشاره کرد که خلاف بسیاری از مشهورات است. پیشنهاد می کنیم که این مصاحبه را از دست ندهید.



    شما قرضاوی را سلفی می دانید؟
    نسبت قرضاوی با سلفیت موضوع مهمی است. یکی از نکات جذابیت قرضاوی این است که به ما نشان می دهد که ما مقداری مفهوم سلفیت را به خوبی فهم نکرده ایم. از نظر من قرضاوی به معنای فنی و تاریخی کلمه واقعا سلفی است.
    چیزی که درباره معنای سلفیت اجماع وجود دارد، بازگشت به متون اصلی دین است. یعنی جریانی ایجاد شد که معتقد بود که آثار کلامی، فلسفی، فقهی و ... که در قرن دوم و سوم به بعد ایجاد شد، جایی در متون اصلی و قدیمی دین ندارد. لذا این تولیدات نباید مصدر فهم دین قرار بگیرد، چراکه باعث میشود هویت دین از بین برود. در واقع سلفیت یک جریان «ناب دینی» است تقریبا مانند پیوریتن ها در مسیحیت.
    لذا مرجع اصلی فهم دین را فهم افرادی که در صدر اسلام تا تاریخ تقریبا 150 هجری زندگی می کردند، را معیار قرار می دهند. یعنی فهم سلف از فهم خلف برتر است.
    با این معنا از سلفیت قرضاوی هم به وضوح یک سلفی است. مثلا او با اینکه یک الازهری کامل است، به متون الازهر ایراد می گیرد و می گوید شما قرآن و حدیث را کنار گذاشتید و به اقوال فقهای متاخرتر می پردازید. این همان حرفی است که سلفی ها به سنتی ها می زنند.
    متاسفانه ما سلفیت را با مفهوم نص گرایی خلط می کنیم. یعنی فکر میکنیم لزوما هرکس قائل به رجوع به متون اصلی است، در حوزه برداشت هم صرفا به ظواهر اینها اکتفا بشود. اما واقعیت این است که این دو با هم متفاوتند. ممکن است که جریانات تاریخی وجود داشته باشد که به لحاظ مصداقی این دو را با هم داشته باشند. در طول تاریخ مصادیق این دو به هم نزدیک شدند و یا تلاقی پیدا کرده اند. یعنی هر جریانی که سلفی تر بوده، به سمت قشری گرایی و نص گرایی هم حرکت کرده است. ولی در دوره جدید واقعا اینطور نیست. نمونه واضحش هم خود قرضاوی و جریانی است که به عنوان نوسلفی می شناسیم. یعنی تقریر عبده، رشیدرضا و دیگران از سلفیت. اینها به ابن تیمیه و سلفیت ارادت دارند ولی تقریر آنها این است که باید به متون اصیل رجوع کنیم، ولی این به این معنا نیست که بند ظواهر این متون باشیم. این جریان در برداشت از متن و تفسیر از آن و تطابق آن با شرایط زمان و مکان، خیلی منعطف تر از حتی جریانات سنتی هستند. لذا نوسلفیت هیچ ربطی به ظاهرگرایی ندارد. مثلا در فقه قرضاوی مصلحت گرایی به صورت پررنگی وجود دارد.
    جریان نوسلفیت مفاهیمی مثل «اجتهاد» که ابن تیمیه مطرح کرد را راهکار نجات امت اسلامی از مشکلاتش می دانند. اینها می گویند اگر ما به متون اصلی برنگردیم، اصلا نمی توانیم مطابق با شرایط عصر مدرن دین را بفهمیم. یعنی انگیزه اصلی آنها تطبیق با عصر مدرن بود که به فهم سلف برگشتند. آنها با دین انحطاط امت اسلامی، راهکار را بازگشت به فهم سلف صالح و متون اصلی دین دیدند.

    فرق است بین «بازگشت به متون اصلی» و «بازگشت به فهم سلف از این متون». در آثار قرضاوی لزوم بازگشت به متون اصلی دین دیده می شود. اما آیا لزوم بازگشت به فهم سلف از این متون هم وجود دارد؟
    بله. یکی از پدیده هایی که در صدر اسلام وجود دارد، جریان رای گرایی است که به تبعیت از خلیفه دوم به شکل جدی مطرح شده است. اینها خیلی صریح می گفتند که تفسیر ما فراتر از متن است. ما داریم «رای» خود را از این متن استخراج می کنیم. یعنی ریشه های برداشت منعطف از متون در همان سیره سلف هم هست. نوسلفی ها مقداری از این مسئله استفاده می کنند و مقداری هم از مسئله استفاده می کنند که می گویند مقداری از فهم سلف هم وارد متون شده و فهم آنها از متن جدا نیست. عمده اهل سنت هم سیره صحابه را دارای حجیت می داند. لذا مرزی بین نص و تفسیر صحابه وجود ندارد.
    با این حال خود قرضاوی در جاهایی تصریح می کند که باید «مدل برداشت سلف» را برگرفت نه خود برداشت سلف را. اینکه مثلا صحابه در شرایط فتوحات صدر اسلام، چطور سیره پیامبر را با شرایط جدید وفق می دادند. مثل اینکه ما می گوییم اصول فقه را بچسبید نه اینکه خود نص فقه چه می گوید.
    در حوزه نظریه سیاسی، آنچه قرضاوی ترسیم می کند نوعی «دموکراسی اسلامی» است. بفرمایید که محتوای این نظریه چیست و اینکه این نظریه چه شباهت ها و تفاوت هایی با آنچه در ایران به عنوان «مردم سالاری دینی» می شناسیم وجود دارد؟
    مشکل صحبت های قرضاوی و همفکرانش درباره مدل حکومتی اسلام این است که مشوه بودن و مبهم بودن آن است. من هنوز ابهام دارد که اصلا می شود به آنچه قرضاوی بیان می کند «نظریه» گفت یا نه. یک تطوری وجود دارد که هرچقدر شرایط برای بیان نگاه اصیل اخوانی ها به حکومت سخت تر شده، به تدریج به سمت نگاه های مدنی تر در باب حکومت رفته اند.
    برای خود غربی ها هم مبهم است که آیا اخوانی ها واقعا دارند به سمت نگاه عرفی تر و مدنی به حکومت می روند و یا اینکه بخاطر اقتضائات و شرایط موجود صرفا گرایشی به این سمت نشان می دهند و وقتی حکومت را در دست بگیرند همان نگاه های اصیل اخوان را در پیش خواهند گرفت. نمی شود گفت که مطلقا تغییری وجود ندارد. حداقل در بخشی که جوانتر هستند و در اروپا تحصیل کرده اند، مقداری فضا عوض شده است. اما در سطح قرضاوی که جزو سابقون اخوان است، احساس من این است که تغییر بنیادی در نظریه سیاسی اتفاق نیفتاده است.
    اخوان از ابتدا نگاه مثبتی به دموکراسی داشت ولی ذیل مکانیسم خلافت و با بردن آن ذیل مباحثی مانند بیعت. البته در این حد کل اهل سنت به دموکراسی قائل هستند.
    وقتی هم قدرت در مصر دست اخوان افتاد، روندی ایجاد شد که فضا برای رویکردهای مدنی تر تنگ تر می شد و برای نهادهایی که سخنگوی شریعت هستند پررنگ تر می شد. حتی در یکی از متون سیاسی اخوانی چیزی شبیه به شورای نگهبان ما برای حکومت اخوانی تعبیه شده بود. یعنی روند داشت به سمت نگاه های سابق و اصیل اخوانی برمی گشت.
    یک اصطلاحی که در مطالعات اخوان شناسی غربی ها هست این است که اصلا میان متون عربی و متون انگلیسی اخوان جدا کنید! یعنی در این حد واضح است که آنچه عربی می نویسند و برای مسلمانان می نویسند کاملا متفاوت است از آنچه به زبان انگلیسی می نویسند. البته فقه آنها خیلی اقتضایی تر از اینهاست که دنبال نظریه خاصی از حکومت باشیم. نگاه اخوانی خیلی بستگی دارد به اقتضائات زمانه و شرایط روز.
    در بطن گفتمان اهل سنت، این امکان برای اخوان وجود دارد که از نظریات سیاسی قدیمی فراتر برود؟ چون به نظر می رسد استیصالی وجود دارد که از یک طرف می خواهد رویکردهای مدنی را بسط دهد و از طرف دیگر گفتمان سیاسی اهل سنت ذاتا اجازه این کار را نمی دهد.
    کلا این طور باید تصور کرد که اگر شما اخوان را رها کنید به طوری که هیچ فشار خارجی بر آن نباشد، این روند در اخوان به طور طبیعی به نقطه اول خود بازخواهد گشت. یعنی اگر اخوان نگران نباشد که مدل حکومتی اش چه تبعاتی خواهد داشت به همان نظریه اول خود باز خواهد گشت. این جمع بندی من است.
    اخوان گفتمان خود را با تعبیر «وسطیت» معرفی می کند. مولفه های این گفتمان چیست و چه تفاوتی میان این گفتمان با سایر جریانات حاضر در جهان اسلام وجود دارد؟
    شعار وسطیت چیزی است که در اهل سنت لوث شده است. از جریانات سنتی تا جریانات سلفی مدعی اند که وسطی هستند. چون مفهومی قرآنی است، همه جریانات حیف می دانند که آن را به خود نسبت ندهند! لذا خیلی این تعبیر را جدی نگیرید.
    در آثار قرضاوی یکی از تم های کلی این است که یک نظر را می گوید و سپس نظر مقابل را می گوید و بعد می گوید لافلان و لافلان و یک نظری مابین آن دو بیان می کند.

    البته اخوان در میان جریانات اسلامی موضع وسطی می گیرد که به نظر من خیلی ایدئولوژیک نیست. به این علت که نقطه تمرکز اخوان حل مسائل تمدنی جهان اسلام است. همان دغدغه ای که از زمان عبده و سید جمال اسدآبادی بوده است که دعواهای صرف عقیدتی خیلی مسئله نیست و باید مسائل تمدنی حل شود. لذا بهترین راه این است که در این دعواها وسط را بگیرید. کمااینکه از اشکالاتی که سلفی ها به قرضاوی می گیرند این است که بالاخره معلوم نیست که از لحاظ عقیدتی اشعری است یا سلفی. اشعری ها می گویند سلفی است و سلفی ها می گویند اشعری است! قرضاوی در هرجایی به اقتضای آن جانب یک طرف را گرفته است. در دعوای صوفیه و سلفیه هم همین طور. یک جاهایی از صوفیه تعریف می کند و جاهایی هم به آن می تازد.
    یعنی می خواهد یک مصالحه ای در این دعواهای تئوریک ایجاد کند تا این دعواها کنار رود و همه به آن نقطه تمرکز گفتمانی اخوان که حل مشکلات تمدنی اسلام و اصلاح مشکلات امروز جهان اسلام است نزدیک شوند. حسن البنا هم همین طور بود و طوری در مباحث تئوریک اعلام موضع می کرد که نه سیخ بسوزد و نه کباب.


    اللهم عجل لولیک الفرج


    لــــطــف الــــهـی بکند کار خویش
    مـژده رحـــــمــــــت برساند سروش




  7. #6
    مدیرکل انجمنهای نور آسمان vorojax آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2008
    محل سکونت
    همشهری حضرت عشق
    نوشته ها
    7,305
    تشکر
    6
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    نقد و بررسی اندیشه های یوسف قرضاوی - قسمت دوم

    بعضی ها معتقدند که اخوان در طول تاریخ از اندیشه های حسن البنا به سمت تندروی سلفی حرکت کرده است. قرضاوی را هم به عنوان نمونه ای از این رویکرد نام می برند. استدلالهایشان هم به مواضع وی خصوصا بعد از قضیه سوریه است. نظر شما چیست؟

    همه شواهد علیه این است که قرضاوی را مصداق تندرو شدن اخوان بدانیم. قرضاوی شخصی است که بیشترین وزن را در انعطاف مواضع اخوان در مقطعی که آثار سیدقطب آن را به سمت رویکردهای افراطی پیش می برد، داشت. در همه لایه ها جریان قرضاوی که به آنها نواخوانی گفته می شود، سعی کرده مواضع اخوان را نرم کند و چالش های آن را با دیگر جریانات اسلامی کمتر کند.
    داستان سوریه را اصلا نباید مطرح نکرد. مگر در اهل سنت – غیر از اقلیتی که منفعت سیاسی در این میان دارند - کسی هست که نگاه مثبتی به حکومت سوریه داشته باشد؟! حتی الازهر که نگاه های خیلی مسامحه گرانه دارد، در قضیه سوریه مخالف بشار است.
    تصویر اخوان قبل از قرضاوی درباره قضایای سوریه چیزی متفاوت از رویکرد سلفی های جهادی نخواهد شد. لذا نمی توان رویکرد قرضاوی درباره سوریه به هیچ وجه تندروی نیست. اساسا رویکرد قرضاوی کم کردن چالش ها با سایر جریانات و حکومت هاست. از سعودی بگیرید تا غرب و تا ایران. در مقطع جنگ 33 روزه این قرضاوی است که اخوان را به سمت ایران می کشد. جریان قطبی اخوان ساکت است ولی قرضاوی است که دنبال ایجاد یک همپیمانی با حزب الله و ایران است.

    نه تنها قرضاوی اخوان را تندرو نکرده است که حتی سلفی تر هم نکرده است. این قرضاوی نیست که باعث سلفی شدن اخوان شده است. شخصیت های دیگری هستند که ممکن است در برخوردهای سیاسی اختلافی با جریان حاکم اخوان نداشته باشند، اما فقه شان کاملا سعودی است و کتاب های بن باز جلوی روی شان باز است. قرضاوی در این حوزه ها دعواهای جدی با این سلفی های اخوان دارد.
    لذا چه در بحث ورود و افزایش سلفیت در اخوان و چه در مورد خشونت گرایی و چه درباره رابطه با ایران و تشیع، نمی توانیم قرضاوی را عامل تندروی بدانیم. سردمداران تندروی در اخوان جریانات قطبی اخوان هستند.
    حتی قبل از قضیه سوریه، بحث تکفیر شیعه به مدد گسترش سلفیت در جهان اسلام گسترش پیدا کرده بود و حتی در خود الازهر هم اگر رودربایستی هایمان را کنار بگذاریم و یک لایه از آن لایه ویترینی جلوتر بیاییم، در میان جریانات سنتی تکفیر شیعه اتفاق می افتد. به همان راحتی که در لایه های سنتی شیعه نسبت به تکفیر اهل سنت اتفاق می افتد. در این فضا واقعا قرضاوی نگاه ضدتکفیری دارد. نمودش هم در خود قضیه سوریه است. قرضاوی در سخنرانی هایی که علیه بشار اسد دارد اصرار دارد که از حرف هایش اینطور برداشت نشود که مشکلش این است که اینها کافران نصیری هستند. می خواهد بگوید دعوا سر این است که حق ما را خورده اند. بله معتقد است که جریان بدعت گذاری هستند کمااینکه به صورت کلی درباره شیعه هم همین نگاه را دارد. ولی از موضع تکفیر حرف نمی زند حتی در مورد نصیری ها چه رسد به شیعیان.
    با همه دعواهایی که با ایران و شیعه دارد به طوری که رسما می گوید من اشتباه کردم و علمای سعودی درست می گفتند که شیعیان ایران اهل تزویر هستند، باز هم به سمت تکفیر شیعه نمی رود. و اصرار دارد که در حوزه عقیدتی موضع ضدتکفیری خود را نشان بدهد و بر مواضع تقریبی اش پای بفشارد. اخوانی ها در لایه عقیدتی و فکری واقعا به تقریب معتقدند.
    وزن سلفی ها در اخوان چقدر است؟
    اخوان خیلی پراکنده است. حتی متمرکز در جهان اسلام هم نیست. الان بخش بزرگی از اخوان در غرب است که قرضاوی خیلی در میان آنها نفوذ دارد. ولی هرچه به مراکز اصلی اخوان برمی گردیم، دست ها زیاد می شود و نقش قرضاوی به عنوان تک چهره کاریزماتیک کمرنگ تر می شود. گرچه تقریبا تمام طیف های اخوانی قرضاوی را قبول دارند. ولی طیف هایی که نواخوانی اند و نسل های جوان اخوان که تحصیلکرده اروپا هستند، بیش از دیگران به قرضاوی ارادت دارند. در خاورمیانه موازنه خوبی میان نواخوانی ها و جریانات سنتی اخوان وجود دارد. البته مرزهای روشنی میان آنها وجود ندارد. یعنی دعواهای مشخصی شکل نگرفته که مرزها مشخص شود. یک طیفی است از جریانات نواخوانی نزدیک به قرضاوی تا رویکردهای قطبی که هنوز در اخوان حضور دارد.
    لذا اینکه وزن کدام جریانات بیشتر است خیلی قابل سنجش نیست. ولی اجمالا باید گفت که هیچکس یارای رقابت با کاریزما و جایگاه اخوان را ندارد.
    در حوزه اندیشه رویکردهای کمابیش متضادی در اخوان می بینیم. از یک طرف جریانی که به سمت مدنی شدن و مدرن تر شدن حرکت می کند و از سوی دیگر جریانی که به قول شما کتاب های بن باز جلوی روی شان باز است و کاملا سلفی شده اند. در حوزه سیاست هم از یک طرف اخوان سوریه را با رویکردهای جهادی و مسلحانه می بینیم و از طرف دیگر اردوغان سکولار را می بینیم و ... به نظر شما با توجه به این اختلافات احتمال ایجاد انشعاب در بدنه اخوان وجود دارد؟
    انشعاب که اخیرا کم و بیش رخ داد. در جریان انتخاب اخیر کادر رهبری اخوان کودتایی از طرف جریان نواخوانی ها علیه طیف قدیمی تر اتفاق افتاد. اما اینکه آیا این به یک انشعاب رسمی منجر بشود یا نه، معلوم نیست.
    البته امتیاز اخوان این است که هیچ وقت اجازه نداده که به یک سازمان یا حزب تقلیل پیدا کند. مثلا در برخی کشورها جنبش هایی داریم به نام اخوان که شاید دفتر هم نداشته باشند و اگر خیلی بخواهند کار تشکیلاتی انجام دهند، یک حزب بیرون از دایره اخوان تشکیل می دهند و در آن نگاه های اخوان را در صحنه سیاسی دنبال می کنند. لذا اخوان سعی کرده سطح گفتمانی خود را به سازمان یا حزب تقلیل ندهد و جواب هم داده است. شما می بینید که مدیریت در اخوان اصلا متمرکز نیست و خودشان هم اینطور خواستند. اخوانی ها از اول همین استراتژی را داشتند. وقتی اخوان جهانی را تشکیل دادند، به هیچ وجه اخوان های محلی را ملزم به تبعیت از خودشان نکردند. در بعضی جاها هیچ ارتباط رسمی میان اخوان یک منطقه با اخوان جهانی وجود ندارد.
    اساسا وقتی یک تشکیلات تصمیم بگیرد که خیلی متمرکز تصمیم گیری نکند، بقیه با آن راه می آیند و سیستم انعطاف پیدا می کند. لذا همه جریانات داخل اخوان با همه اختلافات شان خود را با افتخار اخوانی می دانند. اما تاکید هم دارند که اخوان یک گفتمان است نه یک سازمان که مقرش در مصر باشد. لذا در این فضا انشعاب اصلا معنا پیدا نمی کند، چرا که اساسا زیر نظر مرکز نیستند. همین انعطاف موجود در اخوان سبب شده که در برابر اختلافات درونی خوب دوام بیاورند. البته الان هم شرایطی نیست که انشعاب رخ بدهد. چراکه این جنبش الان تحت فشار است، اصلا به نفعش نیست که منشعب بشود.
    شما جریان مودودی در شبه قاره را اخوانی می دانید؟
    بله. مودودی به یک معنا جایگاه پدرانه برای اخوانی ها دارد. خصوصا اخوانی های غرب و تحصیلکرده ها به تفکرات او پایبندند. هنوز که هنوز است کتاب های مودودی و سیدقطب به عنوان ایدئولوگ های اصلی اخوان مطرح است.
    یعنی اندیشه های مودودی مانند تعدیل هایی که در عدالت صحابه انجام داد در بین اخوانی ها جاری است؟
    بله. اگر اینطور نبود قرضاوی کتابی درباره تاریخ بنی امیه نمی نوشت. این تفکرات در اخوان ریشه پیدا کرده است.
    البته عرض کردم که اختلافات داخلی در میان اخوانی ها وجود دارد. مثلا بعضی اخوانی های خلیج مانند عبدالرحمان عبدالخالق وقتی که احساس کردند که اخوان خیلی به خالص سازی عقاید خودش اعتنا ندارد از اخوان خارج شدند. ولی این ورود و خروج ها خیلی در فضای گفتمانی اخوان معنادار نیست. اصلا مگر خود قرضاوی عضو اخوان است؟! مگر خیلی از شخصیت های تاثیرگذار اخوان عضو اخوان هستند؟! این ارتباطات تشکیلاتی و سازمانی نبوده که خیلی نگران ورود و خروج افراد باشند. همین عبدالرحمان عبدالخالق که از اخوان جدا شده و نگاه های سلفی دارد به حزب النور سلفی به خاطر خیانت به مرسی اخوانی می تازد. اخوانی ها دعواهای داخلی سنگین تری بر سر مواضع و رویکردهای سیدقطب داشته اند ولی انشعابی رخ نداده است. یعنی فضای خیلی گفتمانی تر از این حرف هاست و مرزهای تشکیلاتی پررنگی وجود ندارد.
    امثال کمال هلباوی چه وزنی در اخوان داشتند؟
    در مورد شخص هلباوی خیلی تحلیلی ندارم که چه در ذهنش می گذرد. اما وقتی که در اخوان بود وزن بالایی داشت و در دوره هایی به نوعی سخنگوی وزارت خارجه اخوان محسوب می شد. کسی بود که در میان گروه های اروپایی اخوان جزو حلقه های اصلی بود. اما اینکه چرا در مقابل مرسی این رویه را در پیش گرفت، بعید نیست که شبیه اتفاقی که برای عبدالرحمان عبدالخالق اتفاق افتاد و باعث شد خودش را از به لحاظ سیاسی از اخوان جدا کند، برای هلباوی هم اتفاق افتاده باشد. از این اتفاقات در اخوان زیاد است و فکر نکنم خیلی نگران این رفت و آمدها باشند.
    موضع سیاسی هلباوی هم وزنی در بدنه اخوان دارد؟ چون ایشان تقریبا ضد مواضع رسمی اخوان موضع گیری می کند.
    نه به نظرم می آید این نگاه شاذ است و در بدنه اخوان جایگاهی ندارد. اگر بخواهیم بدبینانه نگاه کنیم جز یک منفعت شخصی سیاسی چیز دیگری در ورای مواضع سیاسی هلباوی نمی شود دید. البته این نظر کارشناسی نیست و باید بررسی بیشتری صورت بگیرد.
    در پایان اگر نکته ای هست بفرمایید.
    با روی کار آمدن مرسی و برآورده نشدن توقعات بعضی ها درباره سیاست های اخوان در مواجهه با غرب باید به این نکته اشاره کرد که اساسا این توقع اشتباه بوده است. یعنی متوقع بودند که یک حکومت ضدامپریالیستی روی کار بیاید. این اتفاق نیفتاد. کسانی هم که پیگیر نگاه اخوان بودند می دانستند که چنین اتفاقی نخواهد افتاد. یکی از کسانی هم که در این قضیه نقش داشت خود قرضاوی بود. این برمی گردد به چیزی که ما اسم آن را می گذاریم «دولت اروپایی اخوان».
    قضیه این است که از دهه 1960 - 1970 که موج مهاجرت اخوانی ها به اروپا شروع شد، مواجه شدند با فضای جدید اروپا با جمعیت جدی مسلمان که از نظر معرفتی با خلا جدی مواجه هستند. هیچ کس برای این ها برنامه نداشت. از همان زمان اخوانی یک سرمایه گذاری درشت انسانی و مالی و لجستیکی برای مسلمانان غرب طراحی کردند. تبعات این اتفاق این شد که در دهه 80 به بعد عملا اخوان تبدیل به نماینده رسمی مسلمانان اروپا شده است.
    جالب است که ما در کارهای ژورنالیستی خیلی به آن علاقه مند هستیم تظاهرات بعد از حکم امام در مورد سلمان رشدی در اروپاست. اینها را کی سازماندهی کرده؟ ایران؟! اینها کاملا سازماندهی اخوانی بود. بله ما شدیدترین موضع را نسبت سلمان رشدی گرفتیم و در این قضیه گفتمان ساز شدیم. ولی روی زمین در اروپا اخوان داشت اعتراضات را سازماندهی می کرد و مواجهه با سیستم های سیاسی اروپا را پیگیری می کرد. درباره ممنوعیت حجاب در اروپا و سایر قضایا هم به همین ترتیب. سازماندهی همه این کارها با اخوان است. اینها تبدیل شدند به دولت سایه ای در اروپا که تا حدی پدرخواندگی مسلمانان غرب را به عهده گرفته اند و دولت های غربی هم این موضوع را به رسمیت شناخته اند و طرف حساب خود را در مورد مسلمانان بومی سازمان های اخوانی می داند.


    لذا دیگر شما با یک جنبش اپوزوسیونی در جهان اسلام طرف نیستند، بلکه با کسی مواجهیم که انگار مسئولیت رسمی در غرب دارد و وقتی مثلا در مصر به قدرت می رسد باید نسبت به دولت هایی که در غرب میزبانش هستند اتخاذ موضع کند. بنابراین به این راحتی نیست که اخوان همه هزینه ها را کنار بگذارد و سیاست های ضدغربی را در پیش بگیرد.
    شما ببینید که اخوانی ها در آمریکا تا کجا پیش رفته اند که حتی در کنگره نطق می کنند. مثلا شخصی به نام «العمودی» بود که در دوران جنگ غزه در کنگره آمریکا روبرو با مقامات بلندپایه آمریکایی مذاکره می کرد و چند سال بعد به جرم کمک مالی به گروههای جهادی دستگیر شد و الان در زندان است. اگر این آدم خودفروخته بود الان در زندان نبود. یعنی سرمایه گذاری بسیاری در غرب کردند و هدف شان تغییر از درون جامعه غرب است. طبق پیش بینی خود غربی ها تا 20 -30 سال آینده ترکیب جمعیتی به نفع مسلمانان تغییرات چشمگیری خواهد داشت و لذا اخوان اهمیت زیادی به جوامع مسلمان غربی می دهد.
    بنابراین هرچند انتقادات خود را به بعضی رویه های اخوان داریم، اما باید اقتضائات آنها را هم در نظر بگیریم. در این صورت نهایتا می گوییم اشتباه کرده اند نه اینکه بگوییم خیانت کرده اند! نمی گوییم که آرمان های حسن البنا چه شد و ...
    ربط این بحث به قرضاوی این است که تئورسین اصلی آن قرضاوی است که تئوری جامعه در جامعه را مطرح کرده است. کارهایی که اخوان در غرب انجام داده اصلا قابل مقایسه با کارهای ما نیست. درست است که این کارها به لطف دلارهای خلیجی بوده اما بالاخره همان کار را ما انجام ندادیم. بنابراین هر تصمیمی که اخوان در قبال غرب می گیرد، باید هزینه هایش را هم مدنظر داشته باشد. اخوانی ها اگر این اقتضائات را نداشته باشند به رویه قدیمی خود ادامه می دهند که همان درگیری تمدنی اسلام با غرب است. اساسا هویت اخوان درگیری با غرب و نجاب اسلام از دست استعمارگران غربی است. به نظر من اصل اخوان هنوز همین رویکرد تمدنی است و اگر جای پایشان در غرب محکم شد جلوی غرب هم می ایستند.
    اخوان در جهان اسلام هم وقتی قدرت گرفته کم کم به سمت انقلابی شدن رفته است. مثلا آنها اعتراض های جدی به آل سعود داشتند که چرا از سرباز آمریکایی علیه صدام استفاده کرده است. البته نباید توقع داشته باشیم که نگاه اخوانی ها به آل سعود مانند نگاه ما باشد ولی اخوان در اتحاد استراتژیکی که در آن زمان با عربستان داشت، مصلحت طلبی نکرد و رودرروی اصلی ترین هم پیمان شان قرار گرفتند. و همین جا هم هست که اخوان وارد لیست دشمنان عربستان می شود و ماه عسل اخوان و عربستان پایان می پذیرد. اخوانی ها به چیزی که عقیده دارند عمل می کنند و آدم های سست عنصری نیستند که به خاطر مصالح سیاسی عقایدش را زیر پا بگذارد.
    بنابراین من بر خلاف فضای رایجی که وجود دارد، با وجود تمام انتقاداتی که به اخوان داریم به فعالیت های اخوان خوشبین هستم.
    بعضی معتقدند که فرقه گرایی در اخوان گسترش پیدا کرده است.
    این هم واردات سلفیت در اخوان است. در دوره حسن البنا این نگاه ها خیلی کمرنگ بود. در مباحث عقیدتی و فقهی این مباحث مطرح شده ولی این را باید بدانیم که یک اخوانی اگر واقعا اخوانی باشد، مسئله اش درگیری تمدن اسلام و تمدن غرب است. هرجا لازم باشد از دعواهای عقیدتی و فقهی اش برای رسیدن به این نقطه صرف نظر می کند. غالب فضای اخوان همین است. البته کم و زیاد دارد و همه یک جور نیستند.


    اللهم عجل لولیک الفرج


    لــــطــف الــــهـی بکند کار خویش
    مـژده رحـــــمــــــت برساند سروش




  8. #7
    مدیرکل انجمنهای نور آسمان vorojax آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2008
    محل سکونت
    همشهری حضرت عشق
    نوشته ها
    7,305
    تشکر
    6
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    متن کامل مناظره یوسف قرضاوی و هاشمی رفسنجانی+فیلم کامل

    *ترجمه: عبدالعزیز سلیمی

    چند سال قبل بود که شبکه الجزیره گفتگویی میان شیخ یوسف قرضاوی و حجت الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی ترتیب داد. گفتگویی که قرار بود موانع وحدت امت اسلام و آنچه شیعه و سنی از آن آزرده خاطرند، صریحا به گفتگو گذاشته شود. متن زیر پیاده شده این گفتگوست!

    مجری: جناب آقای هاشمی حضور شما را در این گفتگوی ویژه خوش آمد می گوییم، و منتظر شنیدن سخنانتان هستیم، بفرمایید!.

    هاشمی: بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله و الصلاة و السلام علی آله و صحبه، اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا.
    من باید از شبکۀ تلویزیونی الجزیره و همچنین از شخص جناب آقای قرضاوی که این برنامه را در راستای پاسداری از وحدت اسلامی ترتیب داده اند، صمیمانه تشکر کنم، می دانم که اتحاد جهانی علمای مسلمین برای وحدت مسلمین اهتمام شایانی دارد، و تلاش بسیاری را برای بستر سازی و فراهم کردن امکانات برای اجرای این گفتگو به عمل آورده است، از خداوند مسئلت دارم که خیر و برکت این دیدار را شامل حال امّت اسلامی بگرداند.
    همۀ ما می دانیم که یکی از بنیان ها و مبانی عمومی جهت گسترش اسلام، پاسداری از وحدت است، و چنانچه این وحدت تحقق پیدا کند، خیر و برکت فراگیر شامل حال تمامی مسلمانان خواهد گردید و همه در آن سهیم خواهند بود. پس از پیروزی انقلاب ما تمامی تلاش های خویش را در جهت توانمندی صفوف و نزدیکتر شدن مذاهب بکار گرفتیم. البته این راهی بود که مرحوم آیه الله بروجردی و علّامه شیخ محمد عبده و همچنین مؤسسۀ دار التقریب پایه های آن را بنیان نهادند. ما نیز بعد از پیروزی انقلاب موضوع هفتۀ وحدت اسلامی را مطرح کردیم، و این راه را ادامه دادیم. بنیانگذار جمهوری اسلامی و همچنین آیه الله خامنه ای مقام رهبری جمهوری اسلامی همان راه را به صورت جدّی و با پشتکار در پیش گرفتند، و در این ارتباط پیشرفت ها و دگرگونی های بسیاری را بدست آوردیم. و تعداد زیادی از علما در کنفرانس ها حضور پیدا کردند، که می توان از جناب آقای شیخ قرضاوی نام برد. همچنین تعداد زیادی از علمای مصر، تونس، مراکش، عراق، سوریه، عربستان سعودی و تمامی کشور های اسلامی حضور داشته اند.
    ما میوۀ آن تلاش ها را چیدیم و به یکدیگر نزدیک شدیم و از خداوند می خواهم که ما را در تقویت و پاسداری از این دست آوردها یاری دهد. طبعاً در روزهای اخیر با امواجی از فتنه گری رو به رو بودیم، که شاید از پاره ای از رویداد های عراق ناشی شده باشند، و شاید با رویدادهای دیگری مانند آنچه در افغانستان و لبنان پیش آمده بی ارتباط نباشند.
    تمامی آن فتنه ها ناشی از تلاش های دشمن که امواجی تازه از فتنه برانگیزی را به راه انداخته و پاره ای از نگرانی ها را سبب شده است، که چیزی نمانده تمامی تلاش هایی را که علما در گذشته در جهت وحدت به عمل آورده اند، ناکام و بی حاصل کند، به امید خداوند ما می خواهیم در این برنامه در برابر آن امواج فتنه برانگیز ایجاد مانع کنیم.
    من بر این باورم که شکست آمریکا در جهت تحقق و ایجاد خاورمیانۀ بزرگ که در واقع تلاش برای گسترش سلطه گری خود بر سرزمین های ماست، با شکست رو به رو خواهد گردید، وجودشان در منطقه و عراق تا کنون نتوانسته آنان را به اهدافی که دنبال می کردند نزدیک نماید، و حجم مشکلات ایشان بیشتر شده، آنان گمان می کنند از طریق گسترش تفرقه در میان صفوف مسلمانان می توانند به آن اهداف واقعیت ببخشند، شکست اسرائیل در جنگی که علیه لبنان به راه انداخت، همچنین پیروزی که مردم فلسطین در انتخابات اخیر و تقویت پایه های مقاومت در تمامی ممالک اسلامی به آن دست یافتند، همۀ اینها جزو عوامل و اموری بودند که دشمن را به ایجاد تفرقه در بین مسلمانان وادار کردند، و تصمیم گرفته اند که به طور جدّی به چنین توطئه ای دست بزنند، امّا ما فرزندان اسلام و قرآن نباید فریب بخوریم و همانگونه که در آغاز سخن گفتم، حکم قرآنی صریحی وجود دارد که ما را از درگیری و تفرقه بر حذر می دارد: «و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم» این حکم روشن و صریح قرآنی است، از طرف خداوند به ما امر شده است که از وحدت پاسداری کنیم، همانگونه که می فرماید: «انما المؤمنون اخوهٌ» علمای اسلام در برابر مسئولیت های بزرگ و به راستی مهمی قرار دارند به ویژه در شرایطی که با مشکلات سختی رو به رو هستیم و دشمن به دنبال ایجاد تفرقه در لبنان، عراق، افغانستان و دیگر کشورهاست، مشکلاتی که ما در سودان، سومالی و دیگر ممالک با آنها روبه رو هستیم، حل و فصل آنها تنها از طریق حفظ وحدت اسلامی ممکن است.
    فتنه انگیزی ها و تفرقه افکنی ها و تحریک احساسات میان شیعیان و سنّی ها در واقع جزو نغمه های شیطانی هستند و برماست که در برابر وسوسه های شیطان فریب نخوریم، علما و همچنین مردم ایران از اعماق درون به وحدت اسلامی دل بسته اند، و صمیمانه چشم به راه تحقق آن هستند. من می دانم که علمای اهل سنّت نیز با علمای ما هم دل اند، آنان به دنبال ایجاد تفرّق در میان مسلمانان نیستند، امّا پاره ای از آدم های نادان وجود دارند، که اینجا و آنجا اقداماتی را صورت می دهند، و سخنانی را مطرح می کنند، امّا وظیفۀ خردمندان و دانشمندان مسلمان است که فراتر از عملکرد ها و سخنان افراطی ها و تند روها عمل کنند، آنانی که به مصالح کلّی اسلام توجه نمی کنند، نباید مورد اهتمام قرار بگیرند، به همین خاطر امیدوارم در این گفتگو که با جناب آقای قرضاوی خواهیم داشت به اسلام و امّت اسلامی خدمتی بکنیم.

    مجری: با تشکر از شما، هم اکنون به دوحه می رویم تا سخنان دکتر قرضاوی را بشنویم، جناب شیخ بفرمایید.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    • دکتر قرضاوی: بسم الله الرحمن الرحیم ، الحمد لله رب العالمین و الصلاه و السلام علی سیدنا و امامنا و اسوتنا و حبیبنا و معلمنا رسول الله و علی آله و صحبه و من اتبع هداه.

    امّا بعد: سخنانم را با تشکر از شبکۀ تلویزیونی الجزیره به خاطر اجابت درخواست اتحاد جهانی علمای مسلمین مبنی بر اجرای این دیدار آغاز می کنم، دیداری که از خداوند می خواهم از راه آن خیر و منافعی را ارزانی بدارد، همچنین به آقای هاشمی رفسنجانی درود و سلام دارم، هشت سال پیش دردیداری که از تهران داشتم با او ملاقاتی داشتم و ضمن استقبال گرم از اینجانب یک دوره کتاب تفسیرش را از قرآن به من هدیه دادند.
    بر این باورم که اگر از این دیدار به صورت مطلوب استفاده بشود، پیامد های مطلوبی را برای امّت اسلامی به دنبال خواهد داشت، از جناب شیخ رفسنجانی که علاوه بر اینکه روحانی برجسته ای است از رهبران سیاسی طراز اوّل ایران به شمار می آید، انتظار دارم که در ارتباط با چهار موضوع محوری که هیئت ارسالی به تهران با مسئولین ایران در موردشان به توافق رسیده اند سخن بگوید، چهار موضوع اساسی وجود دارند که لازم است در موردشان صحبت کنیم و به صراحت آنها را مورد بررسی قرار بدهیم.
    من ضمن سخنرانی در کنفرانس گفتگوی مذاهب که چند هفته پیش در قطر برگزار شد؛ گفتم که: ازدست اندرکاران تقریب بین مذاهب که نشست هایی را ترتیب می دهند و سپس پراکنده می شوند و اقدامی عملی را صورت نمی دهند، جدٌاٌ انتقاد دارم، زیرا از دست نهادن بر روی نقاط و موارد حسّاس و آسیب دیده و رویارویی با مشکلات حقیقی دوری می نمایند، بسیاری از آنها گردهم می آیند و به تعریف و تمجید و مجامله گویی می پردازند و امور مهم را به حال خود رها می کنند.
    به همین سبب قصد دارم که در این دیدار از اموری سخن بگویم که همگان اعم از شیعه و سنّی و عموم مسلمانان از آن شکوه دارند و رنج می برند، یکی از آن مسایل مسألۀ تکفیر است، کسانی هستند که حکم کفر شیعیان را صادر می کنند و کسان دیگری هستندکه اهل سنّت را تکفیر می کنند، امّا ما می خواهیم که اسلام محور جمع کننده میان همگان و محور وحدّت باشد، وقتی در میان اهل سنّت کسانی هستند که شیعیان را تکفیر می کنند، در میان شیعیان نیز کسانی هستند که اهل سنّت را کافر می دانند و شاید ایشان تندتر و بدتر از آن دسته از اهل سنّت تکفیری هستند، در میان شیعیان اشخاصی وجود دارند که می گویند: خدا و پیامبر و پیشوایان ما جدای از خدا و پیامبر و پیشوایان اهل سنّت است، نمی خواهم از اشخاص نام ببرم و تنها به شیخ نعمت الله جزایری و شیخ مجلسی صاحب کتاب بحار الأنوار اکتفا می کنم، نمی خواهیم برای تندروها و غلاّت حساب خاصّی را باز کنیم، زیرا اگر پای خود را جای پای ایشان قرار بدهیم هیچگاه با یکدیگر کنار نخواهیم آمد، بلکه بر روی اهل اعتدال و میانه روها باید تکیه کرد و امید بست، ما مسألۀ تکفیر را مردود می شماریم، همین که همۀ ما به(لا اله إلا الله و محمّد رسول الله) شهادت می دهیم، شهادتی که تضمین کنندۀ احترام و پاسداری از جان و مال انسان مسلمان است و به سوی یک قبله نماز می خوانیم و به وحدت اهل قبله باور داریم، کافی است.
    این یک مسأله، مسألۀ دیگر این است که اختلافات موجود میان شیعه و اهل سنّت را نباید در بین عامۀ مردم و بر روی منابر مساجد و اجتماعات عمومی مطرح نمود، بلکه اهل علم و تخصص باید به بررّسی مسائل اختلافی بپردازند آن هم با تکیه بر اصول علمی و کارشناسی و بدور از تحریک احساسات و تشنج آفرینی و کینه توزی سیاه و کورکورانه، بلکه با بهره گیری از روح محبّت و اخوّت.
    موضوع سوّم در رابطه با اصحاب رسول خدا(ص) و آل بیت است، هرچند من و تمامی مردم اهل سنّت ایمان و یقین داریم در تمام جهان اهل سنّت حتی یک نفر هم پیدا نمی شود که اهل بیت را دوست نداشته و جایگاهشان را بر روی سر خویش قرار ندهند، کدام اهل سنّت است که علی بن ابی طالب همسر بتول و عموزادۀ رسول و شمشیر آخته اسلام را دوست نداشته باشد، کیست که حسن و حسین قافله سالار جوانان بهشتی، زین العابدین سجّاد، ابو جعفر باقر و جعفر صادق و دیگران را دوست نداشته باشد، چنین کسی در میان اهل سنّت وجود ندارد.
    امّا مشکل مواضع دوستان شیعی نسبت به اصحاب رسول خدا(ص) است، موضوعی که در نهایت اهمیت قرار دارد، من هشت سال پیش هنگام دیدار از تهران، این را به دوستان ایرانی یاد آور شدم و به خاطر دارم در تمامی گردهمایی های که در آنها حضور یافته ام ـ از جمله گردهمایی تقریب در رباط(پایتخت مراکش) و بحرین و دمشق ـ این موضوع را یادآور شده ام.
    این مسألۀ مهّم و حسّاس را یاد آور می شوم که امکان ندارد دستانم را در دستان شما قرار دهم و احساس کنم که با هم برادریم، زمانی که من می گویم: أبوبکر، عمر، عثمان و عایشه رضی الله عنهم ، امّا شما ایشان را مورد لعن و نفرین قرار بدهید، این غیر ممکن است، به همین خاطر لازم است در این رابطه به توافق برسیم.
    بهتر است برادران اهل تشیع توجه کنندکه: اصحاب پیامبر شاگردان و فارغ التحصیلان دانشگاه رسالت و نتیجه و نهال بر زمین نهاده شدۀ مدرسه تربیتی او بوده اند، اگر ایشان را آماج تیر اتهامات قرار بدهیم، در واقع استاد و معلّم ایشان را مورد اتهام قرار داده ایم و این بدین معنی است که او به درستی ایشان را تربیت ننموده است، اما سوگند به خداوند که رسول امین در تربیتشان بسیار خوب عمل کرده و بسیار موفق بوده است، و ایشان برترین و بهترین نسلی اند که تاریخ بشری شاهد آن بوده است. این را خداوند در هشت سوره از سوره های قرآن یعنی: أعراف، أنفال، توبه، نحل، حج، فتح، حشر و حدید گواهی می دهد. خداوند به تمام اصحاب سابقین و نسل بعد از ایشان به ویژه سابقین نخستین و حتی کسانی که به خوبی از آنها پیروی کنند، وعدۀ خیر و رحمت داده، از آنان خشنود گردیده و ایشان نیز از وعده های خداوند خشنودند و ایشان را به بهشتی که از زیر درختانش جویبارها جاری است وعده داده است. قرآن و احادیث، ایشان را مورد تعریف و تمجید قرار می دهند. از جهت تاریخی نیز آنان بوده اند که قرآن را حفظ و جمع آوری نموده و سنّت را برایمان روایت کرده و پیروزی های بزرگ را نصیبمان نمودند و اسلام را در جهان گسترش دادند، چه کسانی که اسلام را به مصر و ایران وارد کردند؟ چه کسانی بودند ایشان را از آتش پرستی رهایی بخشیدند و به یکتا پرستی هدایت کردند؟ این ها را همه اصحاب رسول خدا انجام دادند.
    نمی خواهم در این ارتباط بیشتر سخن بگویم زیرا سخن به درازا می کشد و وقت مجال نمی دهد، این موضوعی است که لازم است دربارۀ آن به توافق برسیم، به هرگونه توهین و کسر شأن و ملامت نسبت به اصحاب رسول خدا باید پایان داده شود. اگر در میان اهل سنت هم کسی وجود داشته باشد که نسبت به اهل بیت بی احترامی کند، باید متوقف شود.
    از طرف دیگر معاهده مکّه پیش روی ماست، میثاقی که انتظار داشتیم مراجع درجه اوّل اهل تشیع و علمای اهل سنّت حضور می یافتند و آن را امضاء می کردند، معاهده ای که در بر گیرندۀ هشت اصل و قاعده است، و ضرورت دارد همه ما تمامی آنها را بپذیریم و هیچکس را حق مخالفت با آن نباشد و مبنا و راهکاری برای ساماندهی به روابط میان شیعیان و اهل سنّت باشد. لازم است که آن اصول را فعّال و عملیاتی کنیم، تا نتیجۀ مطلوب را بدهد و در واقعیت حاصلی را در پی داشته باشد، موضوع دیگر رویدادهایی است که...
    مجری: جناب شیخ اگر اجازه بدهید در لابه لای پرسش ها، به موارد هشت گانۀ مذکور خواهیم پرداخت.

    دکتر قرضاوی: یکی دو دقیقه به من اجازه بدهید تا موضوع دیگری را مطرح کنم، زیرا آنچه در عراق روی می دهد، یکی از مهمترین مواردی است که به خاطر آن در این گفتگو شرکت کرده ایم، مساله خون هایی که روزانه بر زمین ریخته می شود، و پدیدۀ قتل عام ها توسط جوخه های مرگ و ملیشاها و چیزهایی از این قبیل که پشت سر آنها تعصبات مذهبی شناخته شده ای قرار دارد، این مسأله ای محوری است عده ای مردم را از خانه ها و اماکن سکونتشان از سرزمینی که در آن به دنیا آمده و خود و اجدادشان در آن زندگی کرده اند بیرون می کنند، مساجد بسیاری با زور از صاحبانشان غصب شده اند، هر چند حسینیه هایی نیز اینچنین شده اند، امّا در مقایسه با مساجد غصب شده اند کم اند؛ اگر می خواهیم صریح و بی پرده سخن بگوییم باید آن موارد را مورد توجه قرار بدهیم.
    موضوع دیگر این است که ما با تجزیۀ ممالک اسلامی به شدّت مخالفیم، زیرا قدرت هایی که با اسلام دشمنی می ورزند، برای تقسیم و تجزیۀ سرزمین های ما طرح و برنامه دارند، پاره پاره کردن آنها را در دستور کار خود قرار داده اند، منظورم تجزیۀ کلّی نیست، بلکه تجزیۀ محلی و منطقه ای است، برای مثال می خواهند عراق، سوریه و مصر را به چندین کشور کوچک تقسیم نمایند؛ این موضوع به هیچوجه پذیرفتنی نیست، عراق همچنان به صورت کشور و مردمی یکپارچه باید باقی بماند، لازم است از یکپارچگی این ملّت پاسداری شود، و تمامی طرح ها و برنامه های تقسیم کنندۀ عراق و دیگر کشورها ی اسلامی را مردود و محکوم می شماریم.
    به همین مقدار بسنده می کنم و فرصت را برای طرح پرسش ها از طرف برادر محترم استاد احمد در اختیار ایشان قرار می دهم.

    مجری: با تشکر از استاد یوسف قرضاوی، اکنون به طرح پرسش های بسیاری که از قبل آماده کرده ام می پردازم، امّا به خاطر سپری شدن بخشی از وقت ناچارم از تعدادی از پرسش ها صرف نظر کنم. قبل از طرح اوّلین سؤال از شیخ رفسنجانی این پرسش را دارم که آیا جواب هایتان به پرسش های ما بیان دیدگاه شخصی شماست یا اینکه دیگر مراجع و مسئولین نیز با شما هم عقیده هستند؟ این را به خاطر آنکه بینندگان متوجه موضوع باشند می پرسم، لطفاً خیلی کوتاه پاسخ بدهید، تا به موارد دیگر بپردازیم.

    هاشمی: طبعاً من از نگاه و دیدگاه خودم صحبت می کنم، امّا می دانم در بسیاری از مسایلی که در این برنامه مطرح می کنم؛ بسیاری از علما در ایران با من هم عقیده هستند.

    مجری: با تشکر از شما، بگذارید از اینجا آغاز کنیم؛ سخنان شیخ قرضاوی را در ارتباط باگردهمایی مکّه، و عدم حضور مراجع بزرگ شیعه در آن اجتماع و خودداری ایشان از امضای معاهده، شنیدید، برخی بر این باورند که عدم حضور ایشان مانع پیشگیری از فتنۀ موجود میان مسلمانان شد؛ موضوع دیگر، مسألۀ ناسزاگویی به اصحاب رسول خداست، سخنان جناب دکتر قرضاوی را شنیدید، شما چه می فرمایید؟.

    هاشمی: نظر من اینست که کارهایی که مردم عوام و افراطی های دو طرف انجام می دهند، نباید باعث ایجاد تفرقه در میان مسلمانان بشود؛ همۀ ما بر اساس دستور قرآن باید به حبل الله متوسل شویم و در برابر خطراتی که امّت اسلامی را تهدید می نماید، بر روی وحدت اسلامی مان اصرار بورزیم. و مهمترین آن خطرات اسرائیل و صهیونیزم و استکبار جهانی است، آنان بذر فتنه می پاشند و برخی از کشورهای ما مسلمانان را اشغال کرده اند و این را مدتهاست که آغاز کرده اند و به دنبال تسلّط بر منابع ما هستند، به همین سبب وظیفۀ امّت اسلامی است که جمعیتی حدود یک و نیم میلیارد را تشکیل می دهند و حدود 60 کشور اسلامی داریم و در سازمان ملل از وزن قابل توجهی برخوردارند، و نقاط استراتژیک و حسّاسی را در دنیا در اختیار دارند در واقع نقاط بسیار مهّمی هستند. همچنین بهترین منابع را مانند انرژی که خداوند به آنان ارزانی داشته صاحب هستند و قرآنی را در اختیار داریم که ما را در زندگی مان راهنمایی می کند. و همچنین از سنّت پیامبر و سیرۀ ائمه برخورداریم و علما و دانشمندان و دانشگاه ها و شخصیات فراوانی وجود دارند. به همین سبب امّت اسلامی حق دارند قدرت بزرگی را تشکیل بدهند و از امّت مسلمان دفاع نمایند. ما به دنبال تعرض به دیگران نیستیم، بلکه هدف مان پاسداری از اسلام است؛ این هدف به وحدت نیازمند است. ما نمی خواهیم وارد پاره ای از مسایل فرعی بشویم که این چنین گفت و آن چنان گفت. ما در ایران خطبه ها و سخنرانی هایمان را با جملاتی همچون: « الحمد لله و الصلاه و السلام علی رسول الله و آله و اصحابه» آغاز می کنیم. تقریباً تمامی خطبا و سخنران ها اینگونه سخن خود را شروع می کنند، ما شیعه ها در ایران به توحید و نبوّت و معاد ایمان داریم و هر انسانی این باورها را داشته باشد او را مسلمان می دانیم و در نتیجه جان و مال و حیثیت او مصون و محترم است؛ و به هیچ وجه نباید به حقوق و شخصیت چنین انسانی تعرض بشود، و چنین کاری حرام است. هرچند گله مندی ها و ملامت هایی از دو طرف وجود دارد؛ امّا این شرایط، شرایط ملامت و بازخواست نیست، ما باید دست به دست یکدیگر بدهیم و از هویت اسلامی خود دفاع کنیم.

    مجری: بسیار کوتاه می گویم که: برخی از اهل سنّت می گویند: « تا زمانی که برای دوری از سب صحابه فتوایی(از طرف مراجع) صادر نشود، نباید چنین موضعگیری و سخنانی را جدّی گرفت.»

    هاشمی: کدام موضعگیری؟

    مجری: موضعگیری در برابر توهین به اصحاب رسول خدا(ص) احیاناً از طرف عوام شیعه، نمی گویم از طرف علما؟.

    هاشمی: بارها از طرف علمای اسلام و علمای شیعه این موضوع مطرح شده است، به ویژه از طرف مرحوم امام و اخیراً هم مقام رهبری در این ارتباط سخن گفتند، من بر این باورم که لازم است هر دو طرف به این ابتکار دست بزنند و علمای طرفین چنان فتوایی را صادر نمایند و بر روی مسایل اختلاف برانگیز دست نگذارند، مسایلی که اگر مورد توجه قرار گیرند، عامل وحدت نخواهند بود؛ هیچگاه تفرقه سودی را عاید نخواهد کرد. و همانگونه که قرآن می فرماید: نزاع ما را دچار شکست خواهد کرد.(و لاتنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم) ما نمی خواهیم که امّت اسلامی دچار ضعف شود، ما پیش از هر سخنرانی از آل و اصحاب پیامبر اسم می بریم، پس این مناقشات به خاطر چیست؟

    مجری: به دوحه می رویم و با جناب دکتر قرضاوی همراه می شویم، جناب شیخ برای آنکه اهل انصاف باشیم باید یادآوری کنیم که: بعضی از شیعیان میگویند: عدّه ای از مسلمانان اهل سنّت عملکردها و موضعگیری هایی دارند که نمی تواند برای در نطفه خفه کردن فتنه ها سازنده باشد. برای مثال آنان از مسألۀ: هلال شیعی و فتواهای تکفیری از طرف برخی علما و پاره ای از مسئولین کشورهای اسلامی که حکم کفر اهل تشیع را صادر می کنند گله مندند، اگر شیعیان بر روی رویدادهای تاریخی اسلام انگشت می گذارند، اهل سنّت نیز بر روی حوادثی تاریخی مانند اشغال بغداد (توسط هلاکو خان مغول) و ابن علقمی و نصیرالدین طوسی و... اشاره می کنند، این امور نیز در حد خود وارد کردن اتهام است. نظر شما چیست؟ زیرا اتهام های متقابلی وجود دارند، و شیعیان نیز گله مندی هایی دارند.

    دکتر قرضاوی: می توانم به نمایندگی از طرف تمامی اهل سنّت بگویم که: ما رویدادهای تاریخی را پایه باورهای خویش قرار نمی دهیم، ما از تاریخ بهره می گیریم، امّا آن را باری بر دوش خویش قرار نمی دهیم، و خود را اسیر آن نمی گردانیم، ما بر این باوریم که اگر شیعیانی بوده اند که به خطا رفته یا منحرف گردیده اند و حتّی خیانت کرده اند، بار گناه آنان را بر دوش شیعیان معاصر قرار نمی دهیم، زیرا قرآن به صراحت می فرماید: «تلک امهٌ قد خلت لها ما کسبت و لکم ما کسبتم.» ما در مورد اصحاب نیز همین باور را داریم، فرض کنیم که در میان اصحاب کسانی دچار اشتباه شده باشند، آنان اشخاصی بوده اند که اکنون نیستند، ما فرزند زمان خویش هستیم.
    در ارتباط با مسألۀ تکفیر باید گفت که: تکفیر موضوعی دو جانبه شده است، امّا مهم این است که بدانیم چه تعداد از اهل سنّت شیعه را تکفیر می کنند، بدون تردید اکثریت قریب به اتفاق اهل سنّت به تکفیر متوسل نمی شوند، نباید فتوای تکفیر شیعه از طرف یکی دو نفر را بهانه قرار بدهیم.
    آنچه در لبنان روی داد شاهد است که، اکثریت قاطع جهان اسلام از حزب الله حمایت کردند، زیرا امکان ندارد که در برابر حزب الله از اسرائیل جانبداری نمایند. اگر اینجا و آنجا فتاوایی صادر می شود، به هیچ وجه نمایندۀ رویکرد عمومی اهل سنّت نیست، زیرا اگر بخواهیم مردمی را بازخواست کنیم لازم است بر روی رویکرد عمومی آن تأکید کنیم، رویکردی که بدور از چنین تکفیری است.
    همچنان که گفتم: ما در عرصۀ تقریب دیدگاه و دور نمودن فتنه هایی که عامل بدترین پراکندگی هستند، باید به دیدگاه اهل اعتدال و میانه روهای دو مذهب تکیه نماییم.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    مجری: بر این باورم که آقای هاشمی از اهل اعتدال و میانه روها هستند. اینک اجازه بدهید به موضوع دیگری بپردازیم، و آن این است که وقتی یک شیعی سخن می گوید، بسیاری از اهل سنّت می گویند که اهل تشیع به مسألۀ تقیه اعتقاد دارند، چگونه می توانیم از صداقت آنچه که بر زبان می آورید مطمئن شویم؟ اجازه بدهید این سؤال را هم بپرسم و آن این است که آیا مراجع شیعه از روش تقیه بهره می گیرند و آن را تأیید می کنند؟ به خاطر آنکه دقیق تر سؤال را مطرح نمایم اجازه بدهید متن سؤال را بخوانم، آیا در ارتباط با روابط میان مسلمانان تقیه مطرح است، یا در موارد خاصی کاربرد دارد و در غیر آن جایز نیست؟

    هاشمی: فکر می کنم این موضوع جزو همان چیزهایی است که دشمنان به آن دامن می زنند. اگر زندگی خردمندان و اشخاص و حکومت ها و کشورها را ملاحظه کنید، می بینید که اموری وجود دارند که انسان نمی خواهد آنها را برملا کند، ازجنبۀ قانونی هم می دانیم پاره ای از اسناد وجود دارندکه تنها بعد از سپری شدن مدّت زمانی کشف آنها جایز است، این معنای خردمندانۀ تقیه است.
    طوری نیست که بشود برای هر انسانی همۀ آن چیزی را که می خواهد و یا در آن مصلحت نمی داند، مطرح کند، امّا تقیه ای که شیعه به آن باور دارد، بر گرفته از خود قرآن و اسلام است، یعنی ما نباید اسرار مسلمانان را برای غیر مسلمانان افشاء کنیم، حتی در بین خود شیعه نیز برخی از مسایل مطرح نمی شوند، زیرا در هر حکومت و هر کشوری مسایلی سرّی وجود دارند، و هیچکس اقدام به افشای آنها نمی کند. سادگی است اگر مفهوم تقیه را به تحرکات سرّی نادرست تفسیر کنیم. تقیه ای که ما باور داریم موضوعی عاقلانه است و در میان شیعه و سنّی و تمامی حکومت ها وجود دارد.

    مجری: در این صورت تقیه دارای حکم مخصوص به خود است، پیش از انتقال به دوحه به طرح پرسش متقابل می پردازم.گفته می شود که برای شیعه نمودن اهل سنّت یا سنّی کردن شیعه فعالیتهایی صورت می گیرد. نظر شما در این رابطه چیست؟ زیرا اعتراضاتی در مورد تلاش های ایران برای شیعه نمودن تعدادی از مردم در کشورهایی که صرفاً اهل سنّت هستند انجام می گیرد. تا این موضوع را برای بینندگان روشن کنیم و نگرانی های درونی را بزداییم.

    هاشمی: پرسش متوجه من است؟.
    مجری: بله.

    هاشمی: ببینید بهترین راه برای شناساندن کار خوب و یا یک اندیشۀ خوب یا گرایشی صحیح، عملکرد درست است، و چنین چیزی است که امکان بدست آوردن دل دیگران را فراهم می نماید، ما باید درست عمل کردن را به دیگران نیز بیاموزیم، اگر منظور این باشد که ما از کار نیک و عمل صالح دست برداریم، این درست نیست، ما باید از حق دفاع کنیم و اعمال نیک انجام بدهیم و از مظلومین دفاع نماییم، اگر ما چنین عمل کردیم، درست است که دیگران ما را به فراخوانی و تشویق دیگران متهم کنند؟ نه این درست نیست، من فکر می کنم که همه از این حق برخوردارند، امّا اگر بخواهیم از دیگران عیب جویی نماییم و آنان را متهم کنیم این درست نیست و ما چنین نمی کنیم و آن را کار درستی نمی دانیم. البته ما انتظار داریم که همگان اینگونه باشند، و از طریق عملکرد خود مبلغ باورهای خود باشند و هر یک بکوشد درست عمل کند و همانگونه که گفتم با عملکرد درست خود دیگران را دعوت کند تا راه خویش را در پیش بگیرد.

    مجری: شیخ یوسف در دوحه، حقیقت این است وقتی این پرسش ها را با آقای هاشمی رفسنجانی مطرح می کنیم، این سؤال را هم از شما می پرسم، بسیاری از شیعیان می گویند که: اهل سنّت دارای مراجع نیستند، چگونه مطمئن باشیم هنگامی که دربارۀ اموری به توافق رسیدیم، مواد آن راه خود را میان اهل سنّت باز می کند، و به صورت عملی و واقعی در می آید.؟ به ویژه گاهی اختلافاتی در بین علمای اهل سنّت روی می دهد و گاهی میان علما و حکام به وجود می آید.
    همچنین می گویند: اگر ما برای شیعی کردن تلاش می کنیم، اهل سنّت در پاره ای از کشورها تلاش های مشابهی را برای سنّی نمودن اهل تشیع دارند. ما باید منصف باشیم، آنان همچنین می گویند: در پاره ای از کشورها با اکثریت اهل سنّت شیعیان از حقوق کامل برخوردار نیستند، نظر شما در این ارتباط چیست؟.
    دکتر قرضاوی: پیش از هر چیز می خواهم در مورد مسألۀ تقیه توضیح بدهم، درست است که در قرآن به تقیه اشاره شده، امّا در ارتباط با غیر مسلمانان است، زیرا خداوند می فرماید: « لا یتخذ المؤمنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین و من یفعل ذلک فلیس من الله فی شئ الاّ ان تتقوا منهم تقاة.» یعنی تقیه در ارتباط با غیر مسلمانان بکار گرفته شده است. آن هم به صورت استثناء بکار رفته و در عرصۀ عمل و تعامل قاعده ای همیشگی به شمار نمی آید.
    این موضوع که اهل سنّت نیز به تبلیغ مذهب خود می پردازند و همچون اهل تشیع عمل می کنند، درست نیست، اینکه جناب شیخ رفسنجانی می گوید: اگر کسی عملکرد خوبی داشته باشد لازم است برای گسترش خیر آن را تبلیغ کند، این موضوع مورد نظر من نیست، منظور تلاش برای شیعی کردن سنّی و تشویق آنها به تغییر مذهب خویش است؛ یعنی از مذهبی به مذهب دیگری منتقل شوند، این کار زمینه ساز فتنه و آشوب است. من مرتبۀ قبل که دیداری از ایران داشتم به دوستان گفتم که: در نهایت چه سودی به دست می آورید؟؛ مثلاً شما به کشوری مانند سودان، مصر، مراکش، الجزایر، تونس و... رفته اید و برای گسترش تشیع در میان آنان تلاش کرده اید؛ چند نفر را می توانید شیعه کنید؟ 10 - 20 - 100 -1000 یا 2000 نفر، امّا بدنبال آن تمامی مردم آن کشور را علیه خود خواهید شورانید آنها در برابرتان خواهند ایستاد و از شما بدشان خواهد آمد، چنین چیزی روا نیست؛ اهل سنّت چنین نمی کنند، من در جریان هستم و با بسیاری از جمعیت های بزرگ تبلیغی مانند: «سازمان جهانی امور خیریه »،«دعوت اسلامی کویت »،«سازمان دعوت اسلامی سودان» و«جمعیت دعوت لیبی» در ارتباط هستم مطمئناٌ تلاش برای سنّی کردن شیعیان به هیچوجه در برنامۀ کاری آنان وجود ندارد.

    مجری: اجازه بفرمایید بپرسم؛ نظر شما در مورد نگرانی اهل تشیع از عدم برخورداری اقلیت های شیعی از حقوق خود در کشور های اهل سنّت چیست؟.

    دکتر قرضاوی: این موضوعی است که با دوستان در بارۀ ضرورت مراعات آن به توافق رسیده ایم، یعنی برای آنکه حقیقتاً با یکدیگر به تفاهم برسیم، حقوق اقلیت های موجود در کشورهایی که دارای مذهبی غیر از مذهب اقلیت هستند، باید مراعات شود، یعنی اقلیت های شیعی در کشورهای اهل سنّت از تمامی حقوق خود برخوردار باشند، همچنین اقلیت اهل سنّت حقوق خود را در کشورهای شیعی بدست بیاورند. ممکن است پاره ای از دولتها که اکثریت مردم آن اهل سنّت اند، تمامی حقوق اهل تشیع را مراعات ننمایند، امّا به تعدادی از شیعیان در آن کشورها مقام وزارت و سفارت داده شده است، مدّتی پیش که به اندونزی سفر کرده بودم، ریاست هیأت دیپلماسی کشورهای عربی(که بامن ملاقات داشتند) یک نفر شیعی کویتی بود، در برخی از کشورهای خلیج به اشخاصی از شیعیان مقام وزارت سپرده شده است.
    امّا من بارها به دوستان ایرانی گفته ام: شما دارای جمعیت بزرگ 15 میلیونی از اقلیت اهل سنّت هستید – هر چند خود اهل سنّت می گویند جمعیت ما به مراتب بیشتر از این است – در عین حال حتی یک نفر وزیر هم ندارند، ما در مصر دارای سه وزیر قبطی هستیم که اقلیتی به مراتب کمتر از اهل سنّت در ایران است.
    اهل سنّت می خواهند تعدادی مسجد در تهران داشته باشند، امّا تا کنون با این درخواست ایشان موافقت نشده است؛ این چیزی است که شامل دو طرف می شود، اگر به راستی می خواهیم تمامی درها را بر روی فتنه گریها ببندیم و آتش فتنه را که مدام به تباهی و بدی می انجامد خاموش نماییم، باید اقلیت ها حق خویش را از اکثریت بگیرند.

    مجری: جناب شیخ یوسف اجازه بفرمایید، به آقای رفسنجانی برگردیم، و محور دوّم را مورد بررّسی قرار بدهیم. امّا خواهش می کنم که کوتاه پاسخ بدهید! زیرا زمان زیادی را برای این مناظره در اختیار نداریم، محور دیگر قضیه عراق است؛ در این ارتباط که موضوع عراق پیش از آنکه بحرانی مذهبی باشد، مسألۀ ای سیاسی است، و شاید مسائل دینی به تبع و به دنبال آن مطرح شده باشند. برخی بر این باورند که ایران موافق ادامۀ وضع کنونی در عراق است، شما در عین اینکه آمریکا را اشغالگر به حساب می آورید می دانید این اشغالگران هستند که حکومتی مذهبی و متعصّب را بر سر کار آورده، و این حکومت بر اساس سهمیه بندیهای مذهبی به وجود آمده است و اکنون نمایندۀ احزابی است که تعدادی از سران آنها پیشتر در ایران بوده و مورد حمایت شما قرار داشته اند و اکنون هم با ایران در ارتباط اند؛ چگونه می توانید دوگانگی حمایت از امّت اسلامی از یک سو و حمایت از حکومتی فرقه گرا در عراق را از سوی دیگر توجیه کنید؟.

    • هاشمی: بله پیش از اینکه در ارتباط با عراق چیزی بگویم به اظهارات جناب آقای قرضاوی اشاره ای بکنم، اگر بخواهم به آنچه ایشان بدان اشاره کردند بپردازم، درست در همان دامی خواهیم افتاد که امریکا برای ما گذاشته و گرفتار خواهیم شد؛ ایشان در ارتباط با اهل سنّت به آمار و ارقامی اشاره می کند و چیزهایی را (مانند: محرومیت اهل سنّت از مدیریت کشور و وجود مساجدی در تهران) مطرح می کنند که برای آنها پاسخ هایی وجود دارد؛ امّا اگر بخواهم به آنها جواب بدهم گفتگو به صورت همان چیزی که آمریکا می خواهد در خواهد آمد، چیزی که ما خواستارش نیستیم و آمریکا و اسرائیل به دنبال آن هستند، و طبعاً آقای شیخ قرضاوی نیز چنین چیزی را نمی خواهد و نمی خواهیم به این سمت برویم.
    امّا در رابطه با عراق ما دارای دیدگاه روشنی هستیم و مدام آن را اعلام کرده ایم، ما خواستار یکپارچگی ارضی و وحدت مردم عراق می باشیم، ما می خواهیم عراق یکپارچه باقی بماند و تجزیه نشود و ملّت عراق به حاکمیت ملّی خویش برسد. ما علاقه مندیم که همۀ ملیت ها و پیروان تمامی ادیان در کنار یکدیگر در زیر پرچم و حکومتی واحد به زندگی مسالمت آمیز خود ادامه بدهند، و از تمام ساز وکارهای حکومتی فراگیر برخوردار گردند. شیعیان به بهانۀ اینکه در گذشته مورد ستم قرار گرفته اند و حکومتی سنّی ایشان را سرکوب کرده اکنون در پی انتقام جویی می باشند. ما باید به آینده بیندیشیم، همه باید دست به دست هم بدهند، اشغالگران در عراق حضور دارند چنانچه همه با هم متحد شوند، فرصتی برای اشغالگری باقی نخواهد ماند و باید اشغالگر را بیرون بیندازند. ما و دیگر کشورهای همسایۀ عراق باید از این یکپارچگی پاسداری کنیم؛ و هر انسانی را که در عراق دست به خشونت می زند نصیحت کنیم و کار او را محکوم کنیم و ملّت عراق را یاری دهیم که به وظیفۀ خویش عمل کند.

    مجری: اجازه بدهید یادآور شوم که بسیاری بر این باورند که: ایران در عراق دارای نقش امنیتی است و سیستم های اطّلاعاتی و امنیتی ایران در آن کشور فعّال اند. علی رغم مخالفت با اشغالگر در جهت ادامۀ اوضاع کنونی اقداماتی را صورت می دهند؛ آیا چنین چیزی نشانگر نوعی تضاد در سیاست ایران در عراق نیست؟ همچنین ایران دارای موضعگیریهای متفاوتی در ارتباط با لبنان و فلسطین است.(که بعداً به آن خواهیم پرداخت، یعنی وقتی که در مورد قضیۀ مقاومت در عراق سخن خواهیم گفت.)

    هاشمی: کسی که این جور چیزها را مطرح می کند، دارد با زبان آمریکا سخن می گوید، ما به هیچوجه نمی خواهیم در امور مربوط به عراق دخالت کنیم، و ما علاقه مندیم که مردم عراق خود سرنوشت خویش را رقم بزنند، هیچ دلیلی وجود ندارد که ما در عراق دخالت داریم، در هر کجای دنیا مسلمانان مشکلی داشته باشند ما به آنان کمک می کنیم، مگر ما به مردم بوسنی یاری نرساندیم، آنان که شیعه نیستند، اهل سنّت اند، مگر ما به مردم فلسطین کمک نمی کنیم، مگر مردم فلسطین شیعه اند! من به سبب دفاع از مسألۀ فلسطین شکنجه شده ام. قضیه بدین صورت نیست، ما مدافع امّت اسلامی هستیم، وقتی از عراق دفاع می کنیم به عنوان کشوری اسلامی به آن می نگریم که از طرف نیروهای آمریکایی اشغال شده است، ما به دنبال یاری عراق هستیم و نمی خواهیم در امور داخلی آن دخالت کنیم، آنها خود بهتر می دانند امورشان را چگونه حل و فصل کنند، انتخابات را برگزار می کنند و هر یک که رأی بیشتری آورده دولت را تشکیل می دهد، و یا در مجلس اکثریت را بدست می آورد؛ لازم است دیگران نیز در امور داخلی عراق دخالت نکنند تا مردم آن کشور زمام امور خویش را بدست بگیرند. استعمارگران به دنبال ایجاد تفرقه اند، ما باید اینگونه اختلافات را در ارتباط با مردم عراق از خود دور کنیم.

    مجری: حقیقتاً نمی خواهم در ارتباط با این موضوع سخن را بیشتر ادامه بدهم، امّا می خواهم این رأی شخصی خودم را بگویم و نمی خواهم شما به آن پاسخ بدهید، که تنها پس از پایان حضور اشغالگران است که عراق می تواند به استقلال خود برسد و زمام امورش را در دست بگیرد.
    اینک به دوحه می رویم تا از جناب دکتر قرضاوی بپرسیم که: اگر در عراق احزابی شیعی هستند که زیر سلطۀ اشغالگران حکومت می کنند، احزابی از اهل سنّت هم هستند که در آن حکومت مشارکت دارند، و این نیز فعالیت زیر پرچم بیگانه است، از طرف دیگر گروه هایی از اهل سنّت هستند، و نمی خواهم از آنها اسم ببرم و رسانه ها از آنها سخن می گویند که: به نام اسلام اقداماتی ناصواب را علیه شیعه و غیر شیعه در عراق صورت می دهند، آن گروه ها هر از چند گاهی اطلاعیه های تکفیری از طریق اینترنت منتشر می کنند و همگان از این خبر دارند،آیا جلوگیری از این قضیه هم نمی تواند در جهت جلو گیری از فتنه و آشوب در عراق و دیگر جاها نقش سازنده ای داشته باشد؟.

    دکتر قرضاوی: دوست عزیز! ما برای اصل مشارکت احزاب درحکومت اهمیت چندانی قائل نیستیم، زیرا مشارکت در حکومتها، دیدگاه هایی سیاسی اند که گاهی درست و گاهی نادرست از آب در می آیند؛ برخی از برادران اهل سنّت ما دارای دیدگاه های مغایری بودند و دربارۀ آن تجدید نظر کردند، برخی مشارکت نموده و عدّه ای هم در صف مقابل ایستاده اند. امّا چیزی که بر روی آن تأکید می ورزیم، برخورداری مردم عراق از حق رویارویی با اشغالگران است، به این پرسش باید پاسخ داده شود که آیا مقاومت موضوعی است مشروع و مطلوب یا نامشروع و محکوم؟.
    بر ماست اعلان کنیم که مردم عراق، همچنین مردم فلسطین و افغانستان و هر ملّت دیگری که کشورش اشغال شده باشد، حق دارند که در برابر اشغالگران مقاومت و ایستادگی کنند؛ این حکم و فرمان اسلام است که هرگاه دشمنان، سرزمینی اسلامی را اشغال کردند، جهاد و مقاومت در برابر ایشان بر مردم آن سرزمین واجب عینی است، و بر دیگرانی که اطرافشان هستند واجب عینی است که ایشان را یاری بدهند؛ این چیزی است که لازم است دربارۀ آن صحبت کنیم، در واقع مسألۀ اصلی مشارکت و عدم مشارکت نیست، مسألۀ روا شمرده شدن قتل و کشتار دیگران است، مشکل عراق این است که روزانه قتل عام های دسته جمعی صورت می گیرد. اگر در میان اهل سنّت هستند کسانی که به خشونت دست می زنند ما آن را از همان آغاز محکوم کرده و می کنیم و(اتحاد جهانی علمای مسلمین) در این رابطه مرتب بیاناتی را صادر کرده است، و من بارها در برنامۀ«شریعت وحیات» تلویزیون الجزیره و خطبه های جمعه(در مسجد عمر بن خطاب) از مراجع تقلید عراق و ایران خواسته ام که فتواهای قاطعی را در محکومیت قتل و خونریزی متقابل مسلمانان صادر کنند.
    هر چند جناب شیخ هاشمی رفسنجانی می خواهد دخالت کشورش در عراق را انکار کند، امّا من بر این باورم که ایران در مورد عراق مسئول است و همگان بر روی این موضوع اصرار دارند که ایران در عراق نفوذ دارد و کلیدهای بسیاری برای حل مشکلات عراق در دست ایران است و اگر بخواهد می تواند در برابر وضع موجود موضعگیری قاطعی داشته باشد. اگر این حقیقت را انکار کنیم، نتوانسته ایم در این دیدار کاری مثبت را انجام بدهیم، زیرا هدف اصلی ما این است که همۀ از جاری شدن روزانة جوی خون در عراق جلوگیری کنیم. صدها هزار انسان بیگناه عراقی کشته شده اند، این وضع تا کی باید ادامه پیدا کند؟، این موضوعی است که لازم است در بارۀ آن چاره جویی شود.

    مجری: جناب شیخ اجازه بفرمایید، ما باید جانب حق و انصاف را مراعات کنیم، اکنون به سبب عوامل متعددی ایران در معرض تهدید آمریکا قرار دارد، نظر شما در مورد پاره ای از کشورهای اسلامی با اکثریت اهل سنّت چیست که از کشوری اسلامی حمایت نمی کنند، فراتر از آن گفته می شود که بدنبال تحریک بیشتر آمریکا علیه ایران هستند؛ چنین چیزی را چگونه می توان پذیرفت؟.

    دکترقرضاوی: پیش از هر چیز باید بگویم: نه اینکه من وکیل مدافع حکومت های عربی و غیر عربی نیستم، بلکه بارها و بارها علیه آنها سخن گفته ام، امّا مسأله ای که برای من حائز اهمیت است مسألۀ مردم و توده های مسلمان است. درست است که ما در ارتباط با مسألۀ عراق و موضعگیری در مورد اصحاب رسول خدا(ص) و ترویج شیعی گرایی در ممالک صرفاً اهل سنّت با ایرانی ها اختلاف داریم، و در اینگونه مسائل مثل هم فکر نمی کنیم؛ امّا هرگاه ایران از طرف آمریکا و یا هر کشور دیگری مورد تهاجم قرار بگیرد، به صراحت و روشنی علیه آن موضع خواهیم گرفت، و اجازه نخواهیم داد نه تنها علیه ایران بلکه علیه هیچ کشور مسلمان دیگری تجاوزی صورت بگیرد، ما با جنگ و تجاوزگری به هر صورتی که باشد مخالفیم، چگونه از تعرض به یک سرزمین اسلامی خشنود خواهیم شد؟. من بارها این موضوع را اعلام کرده ام و در کنفرانس دوحه نیز گفتم: هرگاه علیه ایران تعرضی صورت بگیرد ما در کنار ایران خواهیم بود و علیه متجاوزان خواهیم ایستاد، زیرا ما در کنار صاحبِ حق خواهیم بود، مگر ایران چه جرمی را مرتکب شده تا مورد تعرض قرار بگیرد، اگر می خواهد از انرژی هسته ای مسالمت آمیز استفاده کند، این حق اوست، چرا باید جلو او را بگیرند؟ موضع ما در این ارتباط واضح و صریح است و هیچگونه ابهامی در آن نیست.

    مجری: جناب شیخ از شما سپاسگذارم. آقای هاشمی، موضع گیری اهل سنّت را در ارتباط با تجاوز احتمالی به ایران شنیدید، تا حدودی همچنان در رابطه با اوضاع عراق خواهیم بود، می دانید که علیه حضور آمریکا در عراق مقاومتی وجود دارد و ایران نیز حضور آمریکاییها را اشغالگری می داند. من در اینجا عین پرسش مکتوب را مطرح می کنم تا برداشت دیگری از آن نشود؛ چرا تا کنون از طرف مراجع شیعی فتوایی مبنی بر ضرورت و وجوب مقاومت در تمامی عراق و در تمامی مناطق سنّی و شیعی صادر نشده و مقاومت موجود در استان الأنبار و بغداد را تأیید ننموده اند، هرچند اگر عادلانه بخواهیم قضاوت کنیم باید اذعان نماییم که از طرف برخی از شیعیان نیز مقاومت هایی صورت می گیرد. چرا چنین فتوایی به طور روشن صادر نمی شود؟.

    هاشمی: فکر می کنم ما بارها و بارها و شاید صدها بار مقاومت علیه اشغالگری را تأیید کرده ایم و آن را واجب و ضروری دانسته ایم، آنچه را ما تأیید نکرده ایم جنگ و برادر کشی عراقی هاست. از طرف دیگر بدیهی است و شما فراموش نکرده اید که کدام طرف شروع کرده، من نمی خواهم در این دیدار وارد جزئیات شوم و کاری کنم که آمریکا خشنود شود، از آقای قرضاوی نیز انتظار دارم که چیزهایی را که احیاناً آمریکا مطرح می کنند، به میان نکشند، و حقیقت کنار نهاده نشود. مقاومت در برابر اشغالگران حقی است که همۀ مردم عراق از آن برخوردارند. شما حتی یک اقدام تروریستی را که یک نفر ایرانی صورت دهد در عراق مشاهده نمی کنید، امّا بسیاری از شهروندان عرب و از کشورهای عربی دستگیر شده اندکه در اقدامات تروریستی مشارکت داشته اند.
    و جناب آقای قرضاوی به خوبی می داند که آنان از کجا می آیند. ما قصد دخالت در امور عراق را نداریم و می خواهیم مردم عراق خود سر نوشت خویش را رقم بزنند. ما تمامی اقداماتی را که علیه بارگاه ها و حسینیه ها و مساجد صورت می گیرد محکوم می کنیم و بارها و بارها این موضوع را مطرح کرده ایم، باید انصاف به خرج بدهیم و اجازه بدهیم مردم عراق از طریق آراء خود رویکرد خود را معلوم کنند، همۀ اقشار مردم عراق باید در حکومت و در سیستم اداری و قانونی بر اساس میزان رأی مشارکت داشته باشند. در این صورت میان مسلمانان و حکومت های مسلمان اختلافی باقی نخواهد ماند، این موضوعی خردمندانه و مشروع است و جهانیان از آن اطلاع دارند، و تقویت اختلافات در این شرایط تنها به سود آمریکا و اسرائیل تمام خواهد شد.
    مناظره یوسف قرضاوی و هاشمی رفسنجانی- قسمت سوم

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    مجری: فقط در جهت بیان حقیقت می گویم؛ همانگونه که جناب شیخ قرضاوی اظهار داشتند – البته این را هم بگویم که بعد از این پرسش از شما پرسش مشابهی را از ایشان خواهم داشت – همانگونه که می دانید در عراق میلیشاها و جوخه های مرگ روزانه انسان هایی را به سبب پیروی از فلان مذهب می کشند! حتّی گاهی به سبب عواملی ساده مانند اینکه: اسم او فلان است! چنین چیزی روی می دهد؛ نظر شما در این باره چیست؟ تا جهانیان موضع گیری شما را در این رابطه بدانند.

    هاشمی: چنین چیزی از هر طرف که صورت بگیرد گناه بزرگی است، نباید خون یک مسلمان و حتی غیر مسلمان در عراق بر زمین ریخته شود، تمامی مردم عراق باید از طریق اجرای قانون از امنیت برخوردار شوند، امّا افراطی ها با هدف ویژه ای به عراق آمده اند؛ آمده اند تا مانع از آن شوند که مردم عراق خود زمامدار امور خود شوند، و اشغالگران آمریکایی نیز از چنین چیزی اظهار رضایت می نمایند، زیرا زمینه و بهانة ادامة حضورشان را فراهم می کند، به همین خاطر بر ما علمای شیعه و سنّی و تمامی مراکز و شخصیت های فکری و فرهنگی در جهان اسلام است که زمینه را برای مردم عراق فراهم کنیم تا زمام امور و سرنوشت خود را بدست بگیرد. دیگر مسایل ارتباطی به ما ندارد زیرا خود آنان از رشد و خرد کافی برخوردارند.

    مجری: سؤال بعدی را از دکتر یوسف باید بپرسم، امّا این را بگویم که برخی بر این باورند که اگر از طرف مسئولین و مراجع ایران در محکومیت اقدامات جوخه های مرگ فتوایی صادر می شد، از اقدامات آنان جلوگیری می کرد.

    • هاشمی:من پاسخ این پرسش را بار دیگر تکرار می کنم؛ ما بارها چنین چیزی را حرام شمرده ایم، دیدگاه تمامی علمای ایران و مقام رهبری این است که چنان اقداماتی شرعاً حرام است و جزو گناهان کبیره است و هر کس مرتکب آنها بشود مستحق آتش جهنم است، از نظر ما همة این ها روشن هستند، مسلمانان نباید با یکدیگر به جنگ بپردازند، امّا لازم است ببینیم کدام طرف شروع کرده است؟ چه کسی آیة الله حکیم را بعد از بیست سال مبارزه و بازگشت به عراق ترور کرده است؟ ما حتّی بر روی این موضوع چندان تکیه نمی کنیم، ما نمی خواهیم به گذشته نگاه کنیم و بهتر است به آینده بیندیشیم.

    مجری: جناب دکتر قرضاوی، در مورد مقاومتی که در بارة آن صحبت می کنیم، شیعیان می گویند: آنها دست به عملیات انفجاری و قتل و کشتار می زنند و موضعگیری بعضی از گروه ها مانند القاعده و دیگران به ویژه در باره تکفیر شیعیان اقدامی منفی است. آیا شایسته نیست که از طرف شما هم در مورد آنان فتواهای صریح و قاطعی صادر شود؟.

    دکتر قرضاوی:پیش از پاسخ به سؤالتان می خواهم در مورد این سخن شیخ رفسنجانی که: «فلانی می داند آنان از کجا می آیند» توضیحی بدهم، من اطلاع ندارم آنان از کجا می آیند، زیرا وزارتخانه ای اطلاعاتی را در اختیار ندارم و نمی دانم از کجا می آیند، امّا به هر صورت اقدامات خشنونت آمیزی که سبب ریخته شدن خون بی گناهان می شود را محکوم کرده ایم، زمانی که آقای باقر حکیم را کشتند من در قاهره بودم، از همانجا آن را محکوم نمودم و گفتم این اقدام حرمت زمان یعنی ماه رجب، و حرمت مکان یعنی مسجد، و حرمت انسان را زیر پا نهاده است و تمامی تعرضاتی را که علیه شهر نجف و مرقد دو امام صورت گرفته را محکوم کرده ایم، من شخصاً آنها را در خطبه های نماز جمعه و در برنامه ام(در تلویزیون الجزیره) محکوم کرده ام، همچنین اتحاد جهانی علمای مسلمین که من افتخار ریاست آن را بر عهده دارم آنها را محکوم شمرده است. ما اینگونه امور را مردود شمرده و به هیچ وجه تأیید نمی کنیم، این ها از نظر ما روشن و واضح اند، کاش نظر دوستان(شیعه) هم از شفافیت کافی برخوردار بود. البته ما نمی توانیم مسئولیت اقداماتی را که اینجا و آنجا صورت می گیرد را بپذیریم؛ آنچه را مورد تأیید قرار می دهیم مقاومت در عراق است، اساساً مقاومت در برابر اشغالگر، مقاومت خود عراقی هاست، و گمان من این است آنانی که از خارج به مقاومت در عراق ملحق می شوند 5 تا 10 درصد بیشتر نیستند.

    مجری: ظاهراً من سخنان شیخ یوسف را نمی شنوم، امّا می خواهم بپرسم که وقتی جناب شیخ رفسنجانی آن امور را محکوم می کند و شما هم آن را محکوم می نمایید، پس مشکل چیست و چرا پیشرفتی روی نمی دهد؟چرا؟ (سؤال را از شیخ یوسف می پرسم.)

    دکتر قرضاوی: من بر این باورم که از طرف مراجع شیعی در عراق و ایران موضعگیری کافی در جهت محکوم کردن آنچه در عراق روی می دهد، وجود ندارد و از نظر عملی اقداماتی که از چنان اموری جلوگیری نماید صورت نگرفته است. من اعتقادم بر این است که ایران برای جلوگیری از آنچه در عراق روی می دهد از توانایی و نفوذ کافی برخوردار است، و می تواند به آن ها بگوید: کافی است و دست بردارید! آقای شیخ رفسنجانی نمی خواهد به این واقعیت اعتراف کند، امّا همه بر روی وجود نفوذ و سلطه ایران تأکید دارند و این واقعیتی آشکار است و همگان آن را مشاهده می کنند. این موضوعی است که ایران توانایی جلوگیری از آن را دارد و می تواند به بسیاری از آنان بگوید چنان عمل کنید و چنان اقداماتی را انجام ندهید، چنین اقدام عملی و ملموسی است که مشکل را حل خواهد کرد. ایران می تواند آتش فتنه موجود در عراق را خاموش کند و مسلمانان را از این جنگ فرقه ای خانمان سوز که تر و خشک را با هم نابود می کند، مصون بدارد. جنگی که غالب و مغلوبی در آن وجود ندارد و همة ما در آن شکست خورده خواهیم بود. این درست همان مسائلی است که می خواهیم به صراحت آن ها را بیان کنیم.

    مجری: در واقع تنها پنج دقیقه از وقت برنامه باقیمانده، که آن را میان هر دوی شما تقسیم می کنم، من به عنوان یک روزنامه نگار و مسلمان عرب می شنوم که تمام علما و اندیشمندان بنا بر اصطلاحاتی که اهل سنّت بکار می گیرند: «استعمار و صهیونیزم جهانی» و بنا بر واژه هایی که اهل تشیع بکار می گیرند: «شیطان بزرگ و نیروهای استکباری»را محکوم می کنند؛ امّا از درون به خود نگاه نمی کنیم، آیا به راستی زمان آن فرا نرسیده که قرائت و نگاه خود را به واقعیت ها بازنگری کنیم؟ و اعتراف کنیم که ریشة مشکل در بین خود ما مسلمانان است و باید ابتدا اختلاف های موجود بین خود را بر طرف کنیم و از مهمترین آنها آغاز کنیم؟ در این ارتباط و در مدت 5/2 دقیقه چه چیزی برای گفتن دارید؟ و از نظر شما مهمترین مسائلی که باید قبل از پرداختن به حل وفصل دیگر امور اختلافی به آنها پرداخته شود ودر اولویت قرار دارند، کدام اند؟.

    هاشمی: شما درست به اظهارات قبلی من که در آغاز سخن گفتم برگشتید، اینکه خود ما باید از اتحاد میان خود پاسداری کنیم، از جناب آقای قرضاوی انتظار دارم که اخبار مربوط به ما را بیش از گذشته بخوانند و اظهارات بیان شده از طرف مسئولین ایران را بشنوند، چنانچه اظهارات و تصریحات ما را می خواندند با این لحن صحبت نمی کردند، موضوع روشن است، پروندة اخبار حتی در الجزیره نشان می دهد که چه تعدادی از علما و شخصیت های ما از مقاومت در عراق حمایت کرده اند، و جنگ داخلی را مردود و محکوم شمرده و آن را تحریم کرده و چقدر اشخاصی را نصیحت کرده اند که در فکر انتقام جویی از طرف مقابل نباشند و دنبال اقدامات آدم های جاهل گام برندارند، ما این موضوع را بارها و بارها اعلام کرده ایم. من فکر می کنم که عامة مردم از این موضوع خبر دارند و در روزنامه ها موجود است و از جناب آقای قرضاوی انتظار دارم که دیدگاه های علمای ما را بیش از گذشته مورد برّرسی قرار بدهند و مطمئن باشند که ما به سبب آنچه در میان مردم مسلمان روی می دهد و آنچه در عراق می گذرد قلبمان می سوزد.

    مجری:جناب قرضاوی 5/2 دقیقه وقت دارید به همان سؤالی که با آقای رفسنجانی مطرح کردم پاسخ بدهید.

    دکتر قرضاوی: این دیدار را با بیان مطالبی به پایان می برم، اولین مطلب این است که: همه ما موظفیم در مورد پاسداری از وحدت این امّت بسیار بسیار جدّی عمل کنیم و در برابر هر گونه تلاش های تفرقه آمیز ایستادگی نماییم؛ تلاش هایی که از مسائلی مانند: نژاد و ملیت که فلان مردم فارس و اینان عرب و دیگری تورانی اند، استفاده می کنند جلوگیری کنیم، برماست که همه بر حول محور وحدت بخش اسلام جمع شویم و اسلام را برتر از مذهب و فرقه به شمار بیاوریم و میهن اسلامی را بر فرقه گرایی برتری بدهیم و امت را بالاتر از نژاد و ملیت به شمار بیاوریم، و مصالح مهمتر را بر مصالح کم اهمیت ترجیح بدهیم، ما باید فراتر از این امور عمل کنیم. زمانی که از گفتمان اسلام و مسیحیت استقبال می کنیم و با آنها به گفتگو می پردازیم و سعی می کنیم که با ایشان به تفاهم برسیم، چرا نباید ما مسلمانان برای نزدیک شدن هر چه بیشتر به یکدیگر تلاش نماییم؟ چرا از گفتگو میان خود مسلمانان استقبال نکنیم؟ این امّت باید وحدت خود بدست بیاورد، امّتی بزرگ، امّت یک میلیارد ونیم مسلمان می تواند جایگاه شایسته خویش را بازیابد به شرطی که در راه وحدت و تفاهم و همیاری گام بردارد و از توانایی های انسانی و امکانات اقتصادی و میراث تاریخی و متمدنانه و رسالت معنویش به درستی استفاده کند؛ در این صورت می تواند از زندان عقب ماندگی رهایی یابد و به فضای باز پیشرفت و ترقی همه جانبه وارد شود و از دایره جهان سوم به عرصه جهان اول وارد گردد. این یک موضوع، موضوع دیگر که می خواهم به وسیله آن این دیدار را به پایان ببرم این است که مسلمانان در شرق و غرب جهان انتظار دارند که این دیدار و گفتگو به نتیجه عملی و ملموسی بیانجامد، نمی خواهند تنها در دایره گفتگوی نظری و حرف زدن محدود بماند، زیرا در مورد آنگونه سخنان کمبودی نداریم، انتظار ما این است که در عمل و واقعیت تبلور پیدا کنند و مردم آن عملکرد واقعی را با چشمان و تمامی وجود ببینند و احساس کنند، مردم مسلمان می خواهند وضع عراق چیزی غیر از آنچه هست بشود و از قتل و خونریزی روزانه جلوگیری شود و میلیشیاها و جوخه های مرگ متوقف شوند، حقوق به صاحبان حق برگردانیده شود، رانده شدگان به محل سکونت خود باز گردند، مساجد غصب شده به صاحبان آنها بازگردانیده شوند، جلو امواج تلاش برای شیعه کردن گرفته شود و بسیاری از امور دیگر که همه از آن رنج می برند. اگر قصد داریم مشکل را حل و فصل کنیم باید گفتار را به کردار تبدیل کنیم، در غیر این صورت نشسته و متفرق شده ایم و کاری را نتوانسته ایم از پیش ببریم، این چیزی است که انتظارش می رود.
    در کنفرانس دوحه نیز گفتم که: اندیشه تقریب بین مذاهب در برابر آزمون حساس و سختی قرار دارد، امیدوارم که از آن سربلند بیرون بیاید و به شکست و بن بست نیانجامد و در این آزمون مردود نشود، این چیزی است که در اسرع وقت انتظارش را داریم و از پس امروز فردایی است و آمدن فردا برای کسی که در انتظار آن است چندان دور نیست.انشاء الله!
    من به آینده امیدوارم و از خداوند انتظار خیر و نیکی را داریم...

    مجری: در پایان این دیدارم لازم به یادآوری است که همچنان پرسش ها و مسایل بسیار و متفاوتی باقیمانده که می خواستیم آنها را از این دو شخصیت بپرسیم، اما زمان برنامه به سر آمد.
    در پایان این دیدار به غیر از اینکه از جناب آقای هاشمی رفسنجانی و آقای دکتر یوسف قرضاوی کمال سپاس و تشکر را بنمایم، فرصت دیگری باقی نمانده است. امیدوارم در حد توان و تشخیص خود توانسته باشم با طرح این پرسش ها سودی را به همگان رسانده باشم.
    اللهم عجل لولیک الفرج


    لــــطــف الــــهـی بکند کار خویش
    مـژده رحـــــمــــــت برساند سروش




  9. #8
    مدیرکل انجمنهای نور آسمان vorojax آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2008
    محل سکونت
    همشهری حضرت عشق
    نوشته ها
    7,305
    تشکر
    6
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    قرضاوی؛ یک وحدوی تفرقه افکن!

    واقعیت این است که مواضع سیاسی قرضاوی یکپارچه نیست. او با آغاز تحولات سوریه و بحرین، در مواضع خود یک بازنگری جدی انجام داد تا جایی که حتی از اصول «طریقه وسطی» خود نیز عبور کرد.
    قرضاوی و اندیشه اعتدال
    «اندیشه ما اندیشه وسط است؛ اندیشه ای که دارای ویژگی های زیر است: اعتدال میان افراط و تفریط در دین، میان ایدئولوژی گرایی شدید و بی دینی افراطی؛ میان تصوف داخلی و دشمنان تصوف؛ میان باز بودن و تساهل شدید و بسته بودن و سخت گیری زیاد؛ میان موافقان و مخالفان نص؛ میان طرفداران سیاست و مخالفان سیاست؛ میان جهان گرایان و منطقه گرایان.»(1)
    این اندیشه های قرضاوی از او شخصیت وحدوی به تصویر کشیده بود که هم دغدغه فلسطین دارد، هم حامی مقاومت اسلامی است و صراحتا از حزب الله لبنان حمایت می کند و هم معتقد به دموکراسی می باشد. همین تلقی از او بود که باعث شد تا راشد الغنوشی بگوید: «قرضاوی پیشتاز فقه اسلامی(سنی) معاصر است. او رئیس بزرگ اتحادیه جهانی علمای مسلمانان است که به واسطه وی به جایگاه والایی دست یافته است و من او را از اساتید بزرگم که به گردن بهار عربی حق دارد، می دانم و هنوز هم به عنوان پشتوانه ای قوی بلکه فریاد بلند انقلاب ها به شمار می آید و این مرد به دنبال کسب قدرت سیاسی در کشور یا هر کشور دیگری نیست بلکه وظیفه اش را در راستای پند و اندرز اسلامی و ادای امانت علمی - که خداوند در چارچوب حق و ایستادگی در برابر ظلم در هر جا که باشد - به انجام می رساند».(2)
    اما به نظر می رسد عیار انسان ها را باید در کوره بحران ها تست کرد و این اتفاق برای قرضاوی هم افتاد. با آغاز انقلاب های عربی و ورود سریع گفتمانی و سیاسی قرضاوی به آن ها، چرخش های او هم آغاز شد؛ چرخش هایی که از او یک قرضاوی دیگر ساخت.

    قرضاوی و نامه به هاشمی رفسنجانی!
    «از لعنت گفتن به صحابه پیامبر به داعش رسیدیم» را آیت الله هاشمی رفسنجانی سال گذشته گفت.(3) او می خواست بگوید که برخی شیعیان افراطی، زمینه فکری و اجتماعی برای شکل گیری تفکر داعشی را فراهم ساخته اند. این نظر او البته خیلی زود با واکنش یوسف القرضاوی مواجه شد تا تغییر نگاه او به شیعیان را در بحران های منطقه ای به اوج رسید، عیان سازد. او ابتدا با « «مفاجئة» خواندن این سخنان هاشمی، از او بابت این جملات تقدیر کرد اما بخشی اصلی نامه او، حمله به ایران بود. قرضاوی با تکرار اتهامات طائفی به ایران از جمله تضعیف اهل سنت در عراق، کشتار آنان در سوریه، تلاش برای شیعه کردن سنی ها در سایر بلاد و ... نوشت: «هیئت هایی از اتحادیه جهانی علمای مسلمین را نزد علمای مسلمان فرستادیم و در همایش ها و جلسات تقریبی بین فرق اسلامی شرکت کردیم و انتظار داشتیم تا از برادران ایرانی کارهایی را روی زمین ببینیم که بر توجه آن ها به تقریب در عمل و نه در حرف تاکید کند اما هرگز نیافتیم مگر کلماتی تعارف آمیز در همایش های تقریب.»(4) این ادعای او البته چندان هم معتبر نیست. علاوه بر این که او به گفتمان رسمی ایران مبنی بر توسعه وحدت اسلامی میان فرق اسلامی (با وجود نقص ها و کاستی ها) بی توجه است، در اتحادیه زیر نظر خود نیز رویکردی وحدودی نداشته است. اتحادیه جهانی علمای مسلمین که با شعار اتحاد مسلمانان و گفتگو و تقریب میان مذاهب اسلامی و البته تعاون با همه دولت های مسلمان تاسیس گردید، در کنگره تاسیس و افتتاحیه اش در لندن، فقط یک کرسی از مجموع 15 کرسی هیئت امناء خود را به عالمان شیعه اختصاص داد که ابتدا به نام آیت الله تسخیری و سپس به نام آیت الله واعظ زاده خراسانی از ایران ثبت گردید اما عملا نظرات عالمان شیعی از گردونه تصمیم گیری های این اتحادیه بدون هیچ توضیحی حذف شد.(5) قرضاوی بارها و بارها در حالی که خود را یک وحدوی می دانست، به شیعیان حمله کرد. به عنوان مثال در شهریور 1387 در گفتگو با یک روزنامه مصری، شیعیان را بدعت گر نامید و آن ها را متهم به گسترش تشیع میان اهل سنت کرد. اما اوج اظهارات ضدشیعی او را باید با وقوع انقلاب بحرین دانست.

    قرضاوی و بحرین
    یکی از تندترین اظهارات قرضاوی علیه شیعیان را باید در نماز جمعه 19 مارس 2011 دوحه پایتخت قطر دانست. او آن روز گفته بود: «چندین نفر از من سوال کردند که در مورد انقلاب تونس، لیبی، مصر و یمن صحبت کردی اما در مورد یک انقلاب صحبت نکردی. پرسیدم کدام انقلاب را می گوئید؟ گفتند انقلاب بحرین. من به آن ها گفتم: صادقانه بگویم انقلاب بحرین با دیگر انقلاب ها متفاوت است چون انقلابی فرقه ای است. چهار انقلاب دیگر، انقلاب مردم است علیه حاکمان ظالم شان. انقلاب بحرین یک انقلاب فرقه ای است. مشکل کار این جاست. شعیه ها علیه سنی ها هستند.»(6) او البته در حالی که اصرار داشت خود را فردی غیرمتعصب معرفی کند، در پایان گفت: «شعیان آن طور که من فکر می کردم صلح طلب نیستند. آن ها به بسیاری از سنی ها حمله کردند و اختیار مسجد هایی که به آنها تعلق ندارد را بدست گرفتند. آن ها به مانند اوباش های طرفدار حکومت ها در یمن، مصر و جاهای دیگر از اسلحه بر علیه سنی های مظلوم استفاده کردند.»

    قرضاوی و حزب الله لبنان
    نگاهی به مواضع قرضاوی در قبال حزب الله لبنان در گذر زمان، به خوبی نشان می دهد که او یک مسیر نزولی را طی کرده است. قرضاوی که زمانی حزب الله را الگویی برای جهاد می دانست، با وقوع بحران سوریه، این جنبش را حزب الشیطان نامید.
    قرضاوی در میانه جنگ 33 روزه اسرائیل علیه لبنان در گفتگو با روزنامه الوفد مصر تصریح کرد که مقاومت شریف ترین نیروی امت اسلامی است و شیعه بخشی از امت اسلامی بوده و بر همه مسلمانان واجب است که از این مقاومت علیه دشمن صهیونیستی پشتیبانی کنند.(7) او اواخر مرداد ماه سال 85 یعنی چند روز پس از پایان این جنگ، در جمع اعضای هیئت علمی دانشگاه قاهره، حزب الله را الگویی برای جهاد معرفی کرد و گفت: «امت اسلامی در همه جا در عراق، مصر، اردن، یمن و دیگر کشورهای اسلامی به افرادی مانند نیروهای حزب الله نیاز دارد.»(8) یک ماه بعد، مطالبی ضدشیعی و ضد حزب الله لبنان و البته منتسب به قرضاوی در رسانه های عربی منتشر شد. این مطالب که با اعتراضات گسترده ای روبرو شد، خیلی زود از سوی اتحادیه جهانی علمای مسلمان به ریاست قرضاوی تکذیب شد. در این بیانیه آمده بود: «علامه قرضاوی تشیع را مذهبی معتبر و شیعیان را جزء لاینفک امت اسلامی می داند و با تقدیر از شخصیت سید حسن نصرالله با کمال افتخار در کنار مقاومت اسلامی مشروع لبنان و فلسطین ایستاده است.»(9)


    یوسف قرضاوی در شبکه العربیه حزب الله لبنان را حزب الشیطان نامید
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    مواضع قرضاوی به تدریج در مسیر ضدشیعی شدن حرکت می کرد و در این میان حزب الله نیز مورد هجوم های او قرار می گرفت. بحران سوریه اوج این مواضع از سوی قرضاوی بود. او با ورود حزب الله به سوریه در بهار 92، گفت: «حزب الله واقعی هیچ گاه به ظالمان کمک نمی کند اما این حزب که در لبنان است، حزب شیطان است زیرا به حکومت دیکتاتوری و ظالم سوریه کمک می کند. اگر این حزب از ملت سوریه که اهل حق هستند در برابر حکومت ظالم حمایت می کرد، اهل حق بود و حزب الله نامیده می شد اما اکنون که از دیکتاتور سوریه حمایت می کند، حزب شیطان است!»(10)

    قرضاوی و سوریه
    با آغاز بحران سوریه، قرضاوی در مقام یک رهبر معنوی برای بخشی از اسلام گرایان ظاهر شد تا به فرایند اسقاط بشار اسد سرعت دهد. او از هیچ امری در این خصوص کوتاهی نکرد. در ماه های ابتدایی بحران سوریه، 107 عالم اهل سنت با مدیریت قرضاوی و اتحادیه علمای مسلمین، در وجوب حمایت از گروه های مسلح معارض در سوریه فتوایی منتشر کردند. قرضاوی هم چنین در یک سخنرانی با حمله به بشار اسد، فتوای جهاد علیه اسد را صادر کرد: «همانا کسانی که بشار را تایید می کنند، لعنت و غضب خداوند به آن ها می رسد و خداوند از آن ها انتقام خواهد گرفت و از همه مسلمین در همه سرزمین ها دعوت می کنم هرگاه که می توانند برای دفاع از برادران شان به آن جا بروند و اگر می توانند بجنگند پس برای جنگ بروند.»(11) قرضاوی هم چنان به عنوان یک منبع فقهی برای تشدید بحران سوریه فعالیت می کند.

    قرضاوی و عراق
    طبیعی بود که قرضاوی با حمله آمریکا به عراق در سال 2003 موافق نباشد. به عنوان مثال، وقتی او در سال 85 حزب الله را الگویی برای جهاد می داند، از عراق به عنوان یکی از کشورهایی که به داشتن چنین گروهی نیازمند است، نام می برد. او در واقع بر مبارزه با اشغال گران در عراق تاکید می کند. اما این به معنای آن نیست که قرضاوی نسبت به قدرت گیری شیعیان در عراق، نظر مساعدی داشته باشد. هر قدر که زمان می گذرد و مواضع او ضدشیعی تر می شود، احساس خطرش از قدرت گیری شیعیان عراق هم بیشتر می گردد. او در اردیبهشت 92 و در همان سخنرانی که حزب الله را حزب الشیطان می خواند، در خصوص نوری المالکی نخست وزیر عراق می گوید: «عراق به مردی مبتلا شده که در حد حکومت نیست اما ناخواسته به قدرت رسیده است. مردم از او نفرت دارند و او را لعنت می کنند. او اهل سنت را به اعدام محکوم می کند. او عراق را تکه تکه و پاره پاره کرد. شیعه و سنی و کرد و عرب را در عراق از هم جدا کرد اما در نهایت شکست خواهد خورد زیرا او یک دیکتاتور در کره زمین به شمار می رود و خداوند وعده شکست دیکتاتوران را داده است... ما به مالکی و کسانی که او را تایید می کنند، هشدار می دهیم و می گوییم که این یک خطای بزرگ است زیرا شما در واقع با امت اسلامی می جنگید که 90 درصد آنها را اهل تسنن تشکیل می دهند و برای همیشه ساکت نخواهند ماند.»(12)
    وقتی در خرداد 93 داعش با حمله به موصل، توانست این شهر و منطقه را با سرعت اشغال کند، قرضاوی از یک انقلاب مردمی سخن گفت. در بیانیه ای که چند روز پس از این حمله از سوی اتحادیه جهانی علمای مسلمین صادر شد، کنترل داعش بر تعدادی از مناطق در عراق «انقلابی مردمی» خوانده شد. در این بیانیه که با امضای یوسف قرضاوی منتشر شده بود، آمده: «فروپاشی کامل نیروهای نظامی، امنیتی و پلیس در عراق از هیچ به وجود نیامده و تنها می توان علت آن را انقلابی مردمی دانست.»(13) او البته بعد از این که ابوبکر البغدادی رهبر داعش اعلام خلافت کرد، گفت: «اعلام برپایی خلافت از سوی گروه داعش از نظر شرعی باطل و به زیان اسلام است.»(14)
    قرضاوی و مصر
    بعد از تونس، مصر دومین مقصد انقلاب های عربی بود و این برای قرضاوی که اصالتی مصری دارد، یک موقعیت استثنایی بود. او پس از پیروزی انقلاب ژانویه مردم مصر، به این کشور رفت و سخنرانی کرد. قرضاوی مورد احترام اخوان المسلمین مصر بود و هست. تفسیر او از انقلاب های صورت گرفته، یک تفسیر اسلامی بود. او در شهریور 90 در دیدار با گروهی از جوانان، انقلاب های منطقه را طبیعی و بر اساس سنت الهی دانسته و گفت: «لقب «بیداری اسلامی» برای این حوادث و اتفاقات کافی است و چه کسی فکر میکرد این اتفاقات رخ دهد. بعد از آنکه لیبرال ها و لائیکها حکومت کردند، اینک وقت ایفای نقش اسلامگراهاست و اسلامگراها باید بدانند که چگونه رهبری جهان را دوباره به دست گیرند.»(15) قرضاوی با چنین نگاهی به حمایت کامل از محمد مرسی رئیس جمهور اخوانی مصر پرداخت. وقتی در 30 ژوئن، گروهی از مردم مصر علیه مرسی دست به تجمع زدند، قرضاوی خود را به قاهره رساند تا در جمع حامیان محمد مرسی سخنرانی کند. فارغ از مواضع رادیکال او در قبال سوریه و بشار اسد، آن چه او در آن روز گفت بسیار منطقی بود. قرضاوی از این گفت که چطور مردم مصر 60 سال حکومت نظامی ها که 30 سالش مربوط به حکومت حسنی مبارک بود را تحمل کرده اند اما حالا نمی توانند سه سال باقی مانده ریاست جمهوری مرسی را تحمل کنند؟

    بالاخره کودتا علیه مرسی صورت گرفت. روزنامه اماراتی الخلیج چند روز پس از خلع مرسی، از فتوای قرضاوی برای حمایت از مرسی و خروج ارتش از صحنه سیاسی مصر خبر داد. این فتوای مسالمت آمیز اما دیری نگذشت که بوی خون گرفت. او چند روز بعد در برنامه «زندگی و شریعت» در شبکه الجزیره گفته بود که ریختن خون عوامل کودتا علیه مرسی جایز است. اما فتوای اصلی او هنوز صادر نشده بود. پایگاه مصری الوطن در 27 جولای 2013 نوشت که قرضاوی با انتشار ویدئویی در رسانه ها از اتحادیه عرب، سازمان همکاری اسلامی، اتحادیه آفریقا، سازمان ملل و شورای امنیت خواسته که در امور داخلی مصر دخالت و از حامیان مرسی حمایت کنند. اما الوطن در ادامه نوشت که «قرضاوی از مسلمانان در اقصی نقاط جهان از جمله اندونزی، سنگال، مالزی، نیجریه، پاکستان، هند، سومالی، لیبی تونس، سوریه، لبنان، فلسطین، اردن و حتی ایران درخواست کرده که به مصر سفر کنند و از گروه اخوان المسلمین حمایت و در مصر شهید شوند.»(16) این موضع قرضاوی موجب موجی از اعتراض در میان مخالفان مرسی شد. الازهر هم جلسه ای اضطراری برای برخورد با این موضع قرضاوی تشکیل داد. مواضع اعتراضی او هم چنان نسبت به السیسی رئیس جمهور مصر ادامه دارد.
    قرضاوی و فلسطین
    چرا هنیه دست قرضاوی را بوسید؟ پاسخ به این سوال نیازمند فهم دقیق موضع قرضاوی نسبت به مساله فلسطین است.
    قرضاوی تا پیش از بحران سوریه مواضع خوبی در قبال فلسطین و به صورت کلی مقاومت اسلامی در منطقه اتخاذ می کرد. ضدیت با اسرائیل یک مساله محوری در مواضع او بود تا جایی که در جنگ 33 روزه سال 2006 با وجود برخی انتقادات به شیعیان، حمایت قاطعانه ای از حزب الله لبنان انجام داد چرا که در مقابل اسرائیل مقاومت می کرد. او بارها و بارها بر ضرورت حمایت از فلسطین و کمک های امدادی به آن ها و هم چنین محکومیت جنایت های اسرائیل تاکید کرده است. با آغاز بحران سوریه که موجب رادیکال شدن مواضع قرضاوی شد، او باز هم از فلسطین و حماس حمایت کرد. به عنوان مثال او در سفر به غزه در سال 92 تاکید کرد که هیچ کس حق ندارد حتی از یک بخش از سرزمین فلسطین چشم پوشی کند.(17) چنین موضعی در تضاد کامل با مواضع تشکیلات خودگردان و طرح اتحادیه عرب (طرح فهد) برای پایان دادن به منازعه اعراب و اسرائیل است.
    اما این یک روی سکه است. مواضع قرضاوی درخصوص فلسطین را می توان به گونه ای دیگر هم دید. قرضاوی تا کنون هیچ فتوای مشخصی برای جهاد با اسرائیل صادر نکرده اما برای سرنگونی نظام بشار اسد در سوریه، نه تنها فتوا صادر کرده بلکه جمعی از علما را هم بسیج کرده است تا دست به چنین اقدامی بزنند. حتی خبری در رسانه ها منتشر شد مبنی بر این که قرضاوی از مسلمانان خواسته تا بجای بازکردن درهای جهاد علیه اسرائیل، به جهاد با بشار اسد روی بیاورند!(18) اگرچه در صحت این خبر، تردیدهایی وجود دارد اما در صحنه میدانی، این رویکرد از سوی قرضاوی پیاده شده است.
    با این وجود، قرضاوی هم چنان نسبت به مساله فلسطین حساس است. او در قبال هتاکی های اسرائیل به مسجد الاقصی که در شهریور امسال به اوج رسید، گفته است: «هر کس می تواند باید در این دوره با صهیونیست ها مقابله و مبارزه کند. این مبارزه چه عملی باشد چه مالی و چه معنوی باید انجام شود و آزادسازی این سرزمین اسلامی از این جرثومه واجبی دینی و میهنی است.»(19)

    این قرضاوی، آن قرضاوی نیست!
    قرضاوی که صاحب «طریقه وسطی» است و زمانی به عنوان پرچم دار اعتدال گرایی در جهان اسلام شناخته می شد و به همین دلیل مورد هجوم برخی علمای وهابی قرار می گرفت، حالا هرچند تلاش می کند تا خود را وفادار به مواضع فکری گذشته اش نشان دهد اما واقعیت این است که او قرضاوی سابق نیست. این را آیت الله اراکی دبیرکل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی چند روز پس از خطبه شدید اللحن قرضاوی درباره بشار اسد، حزب الله، نوری المالکی و تشیع در سال 92، مورد اشاره قرار داده است. او خطاب به قرضاوی نوشته: «مواضع اخیر شما از مواضع گذشته نورانی تان که انتظار داریم همچنان ادامه یافته و در حل بحران های جهان اسلام و مقابله با درگیری مذهبی و وحدت بین مسلمانان نقش آفرینی کند، فاصله گرفته است؛ مواضعی که می توانست در جهت رویارویی با دشمن بزرگ همه مسلمانان یعنی رژیم صهیونیستی که روز به روز بر طغیان و تجاوزاتش به سرزمین فلسطین افزوده می شود، به کار رود.»(20)

    منابع:
    1. بحرانی٬ مرتضی(1384) «اسلام و دموکراسی در اندیشه سیاسی یوسف القرضاوی» فصلنامه پژوهش علوم سیاسی. شماره1. صص 150-131.
    2. [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    3. [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    4. [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    5. [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    6. [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    7. [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    8. [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    9. [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    10. [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    11. [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    12. [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    13. [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    14. [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    15. [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    16. [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    17. [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    18. [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    19. [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    20. [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    اللهم عجل لولیک الفرج


    لــــطــف الــــهـی بکند کار خویش
    مـژده رحـــــمــــــت برساند سروش




  10. #9
    مدیرکل انجمنهای نور آسمان vorojax آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2008
    محل سکونت
    همشهری حضرت عشق
    نوشته ها
    7,305
    تشکر
    6
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    منشور وحدت اسلامی؛ طرح پیشنهادی دکتر قرضاوی

    دکتر یوسف قرضاوی رئیس "اتحاد جهانی علمای مسلمین" در پاسخ به پرسشی راجع به اسباب اختلاف وپیدایش اشکالاتی در روابط میان فرق و مذاهب اسلامی، بر ضرورت نزدیکی و تقارب تمامی مذاهب و گرایش های اسلامی تایید نموده و در شرایط کنونی آن را واجبی شرعی بر شمردند. ایشان همچنین تاکید نمودند که برای به بار نشستن تلاش ها در راستای وحدت و تقریب قرار دادن آن بر روی قواعد و اصولی روشن و برخورداری از نیت صادقانه فرق و مذاهب اسلامی که به دنبال همگرایی هستند، ضرورت حیاتی و اساسی دارد.
    دکتر یوسف قرضاوی ضمن تاکید بر ضرورت توافق بر اساس منشور و میثاقی برای وحدت و تقریب میان شیعیان و اهل سنت و التزام عملی طرفین به آن، منشور زیر را برای وحدت و تقریب مطلوب پیشنهاد نمود:

    منشور و میثاق تقریب دارای اصول و قواعدی است که بر پایه آن ها لازم است به پیش برود و مهمترین آن اصول عبارتند از:

    ● یکم: شناخت طرف مقابل از طریق منابع مورد قبول او:
    اولین اصلی که قرار داشتن گفتگوی میان مذاهب اسلامی بر روی آن ضرورت دارد، درک درست طرف مقابل است. شکی نیست که حسن فهم و شناخت صحیح در رابطه با تمامی امور پیش از آغاز به هر گونه اقدامی مطلوب است تا آن اقدام بر اساس آگاهی و بصیرت صورت پذیرد، زیرا لازمه کار و اقدام درست درک و شناخت درست است.
    به همین علت است که در اسلام دانش مقدم بر عمل است و امام بخاری در صحیح خویش به این موضوع اشاره نموده و به آیه:
    «فاعلم انّه لا اله الا الله و استغفر لذنبک و للّمومنین و المؤمنات» محمد / 19
    "بدان که قطعاٌ هیچ فرمانروا و فریاد رسی به غیر از خداوند مشروعیت ندارد و برای خود و مردان و زنان مومن طلب آمرزش کن."
    استدلال نموده است.
    می بینیم که پیش از دستور به طلب آمرزش به علم و دانستن دستور داده است.
    همچنین اولین آیه ی فرود آمده از قرآن کلمه ی «اقرأ» و در مرحله دوم این آیات نازل شدند که:
    «یا ایها المدثر * قم فأنظر و ربک فکبّر و ثیابک فطهّر» المدثر: 1-4
    ملاحظه می نمایید قرائت که مقدمه و کلید علم و دانستن است برای ادای وظایف عملی پایه شده است.
    منظور از درک درست شناخت حقیقت دیدگاهها و مواضع طرف مقابل است، چنین شناختی تنها از طریق استفاده از منابع مطمئن و علمای معروف و مورد اعتماد طرف مقابل باید به دست آورد، نه از زبان مردم عادی و یا از لابه لای عادات و واقعیتی که مردم در آن قرار دارند، زیرا در بسیاری از موارد واقعیت موجود با شریعت مقبول همخوانی ندارد.
    موضوع مهم دیگر تشخیص دادن تفاوت میان: اصول و فروع، واجبات و فرایض و مستحبات، موارد مورد اتفاق و مسایل محل اختلاف، عادات و حقایق و میان الزامات فقهی و اقدامات خود سرانه انسانهاست.
    برای مثال موضوع تحریف قرآن را در نظر بگیرید، که تعدادی از روحانیون شیعه بر این باورند که:
    قرآن دچار تحریف شده است – یعنی ناقص است و کامل بدست ما نرسیده - و درباره آن کتاب هایی نوشته اند، و برای اثبات دیدگاه خود به پاره ای از روایات کتاب اصول کافی و دیگر کتاب های مورد اعتقادشان استفاده کرده اند.
    اما این دیدگاه دیدگاهی نیست که همه آن را پذیرفته باشند، زیرا هستند روحانیون دیگری که با آن مخالفت ورزیده و بی پایگی آن را ثابت کرده اند، این همان چیزی است که باید آن را مورد توجه قرار داد و دیدگاه دیگر را کنار نهاد.
    همچنین برای مثال قضیه اصرار اهل تشیع در مورد سجده بردن بر روی مهر را مد نظر بگیرید، بسیاری از اهل سنت فکر می کنند که انگیزه آنان تقدیس عین آن سنگ پاره یا مهر ساخته شده از خاک کربلاست که حضرت حسین در آنجا به شهادت رسیده و در آن به خاک سپرده شده است. من ابتدا یعنی حدود 47 سال قبل این چنین فکر می کردم، تا اینکه امام موسی صدر رهبر معروف شیعیان لبنان و رئیس شورای عالی آنان دیداری از قطر داشتند، و برخی از مسائل با ایشان مورد بحث قرار گرفت که یکی از آن ها علت اصرار شیعیان بر استفاده از مهر در نماز بود.( بعد از توضیحات ایشان) متوجه شدم که در مذهب شیعه جعفری یکی از شروط نماز سجده بردن بر چیزی از جنس خاک و مواد معدنی است، در نتیجه سجده بردن بر روی فرش و پارچه و امثال آنها را درست نمی دانند.
    با توجه به اینکه اکنون کف بیشتر مساجد با قالی و یا موکت و امثال آنها پوشانیده شده، به همین سبب تصمیم گرفته اند که برای هر یک از نمازگزاران قطعه ای سفال یا سنگ را برای سجده بردن بر روی آن فراهم کنند و لازم نیست حتما از خاک کربلا باشد و در ضمن مطالعه و تحقیق در کتب فقهی جعفری که تعدادی از آن ها را مانند «المختصر النافع» و «جواهر الکلام» در اختیار دارم این موضوع بیشتر برایم مشخص شد.
    همانگونه که اهل سنت را به رعایت این اصل – یعنی شناخت صحیح آراء اهل تشیع – در جهت موضع گیری درست در برابر آنان فرا می خوانم، قطعاً از اهل تشیع نیز می خواهم که پیش از موضع گیری در برابر اهل سنت منابع مورد قبول آن را مورد توجه قرار بدهند، و تفاوت میان اصول و فروع، واجبات اساسی و مستحبات جانبی، امور مورد اتفاق و مسائل محل اختلاف – که کم هم نیستند – و عادات رایج در میان عامه مردم و حقایق مورد قبول علمای مورد اعتماد و تصرفات عامه ی مردم و الزامات شریعت، جداً درک کنند.

    ● اصل دوم: حسن ظن متقابل
    محور و قاعده مطلوب دوم در عرصه گفتگوی میان مذاهب اسلامی یا در میدان تقریب مذاهب ضرورت حاکمیت حسن ظن طرفین نسبت به طرف مقابل است، پایه این موضوع به تلاش اسلام برای ایجاد روابط میان پیروان خود بر اساس حسن ظن قرار دارد. بدین معنی که هر یک از طرفین بهترین و مناسب ترین وضع را برای طرف مقابل قائل شود، هر چند که بتوان احتمالات دیگر را نیز به میان کشید و تصور دیگری درباره ی طرف مقابل داشت.
    خداوند متعال می فرماید:
    «یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیراً من الظن إن بعض الظن إثم» الحجرات / 12
    "ای کسانی که ایمان آورده اید از بسیاری از گمانها بپرهیزید زیرا که برخی از گمانها گناه است."
    منظور از گمان گناهکارانه داشتن سوء ظن نسبت به دیگران است، حافظ ابن کثیر در تفسیر این آیه می گوید: « خداوند متعال بندگان اهل ایمانش را از سوء ظن به دیگران یعنی وارد کردن اتهام ناروا و نادرست به خویشاوند و دیگر مردم بر حذر داشته است. زیرا پاره ای ازگمانها قطعاً گناه شمرده می شوند، و شرط احتیاط این است که از همه آن ها دوری شود. و از امیرالمؤمنین عمر بن خطاب نقل کرده اند که فرموده است: «در مورد سخنی که از زبان برادر مسلمانت جاری می شود، تا جایی که امکان دارد حسن ظن و توجیه خیر اندیشانه داشته باش.»
    ● سوم: همکاری در مسائل مورد اتفاق:
    یکی از قواعد مهم در میدان گفتمان اسلامی این است که مسائل مورد اتفاق محور مساعی مشترک شوند و امور اختلافی در حاشیه قرار گیرند، خوشبختانه – بر خلاف مسائل مورد اختلاف که بیشترشان مسائلی فرعی و دسته دوم اند – امور مورد اتفاق امور و مسائلی اساسی هستند که وجود و قیام دین به وجود آن ها بستگی دارد. برخی از آن مسائل مورد قبول و اتفاق طرفین عبارتند از:
    الف: هر دو طرف در مورد ایمان به خداوند متعال، روز قیامت، رسالت حضرت محمد (ص) و اینکه او آخرین پیامبر است و برای تکمیل دیگر رسالت های آسمانی آمده است، ایمان به همه آنچه پیامبر گرامی اسلام آن ها را آورده، مانند: ایمان به همه کتاب های خداوند و پیامبران، اتفاق دارند. همانگونه که خداوند متعال می فرماید:
    «آمن الرسول بما انزل الیه من ربه والمؤمنون کل آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله لا نفرق بین احد من رسله و قالوا سمعنا و اطعنا غفکرانک ربنا و الیک المصیر» البقره / 285
    "فرستاده خداوند (محمد) به آنچه از طرف پروردگارش بر او نازل شده ایمان آورده و همه مومنین نیز به خداوند و فرشتگان و کتابها و پیامبران ایمان آورده اند، میان هیچیک از پیامبران تفاوت نمی گذاریم و همه می گویند : شنیدیم و اطاعت کردیم و بازگشت به سوی توست."
    ب: اتفاق درباره ایمان به قرآن کریم که کلام وکتاب خداوند، راهنمای بشریت، یاد آوری حکیمانه و صراط مستقیم است.
    "کتاب احکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر" – هود / 1
    "قرآن کتابی است که آیه های آن استوار گردیده و بعد از آن از جانب خداوند حکیم و آگاه شرح و بیان شده است."
    و اینکه قرآن از تحریف و تغییر مصون مانده و این مصونیت را خداوند تضمنین نموده است.
    «انا نحن نزلنا الذکرو انا له لحافظون» الحجر / 9
    "به راستی این خود ماییم که قرآن را فرو فرستاده ایم و به راستی محافظ آن خواهیم بود."
    و هیچ مسلمانی اعم از شیعی و سنی به خود اجازه نمی دهد که با این اصل که قرآن از سوره ی فاتحه تا سوره ی ناس بدون کم و زیاد کلام خداوند متعال است اظهار تردید کند.
    ج: یکی دیگر از موارد مورد اتفاق، التزام به اصول و ارکان عملی اسلام، مانند: شهادتین، اقامه نماز، ادای زکات، گرفتن روزه ی ماه رمضان و رفتن به حج خانه ی خداوند است.

    ● چهارم: گفتمان درباره ی مسائل اختلافی
    علامه رشید رضا صاحب مجله ی المنار و تفسیر المنار برای تعامل و تنظیم روابط میان اهل ایمان قاعده ای را پیشنهاد نموده و آن را اصلی طلایی نامیده است که عبارتست از:
    «همکاری با یکدیگر در امور مورد اتفاق و پذیرش عذر طرف مقابل در باره ی امور مورد اختلاف.»
    تمامی مصلحان ، حکیمان و اهل اعتدال و در رأس آنان امام حسن البناء این قاعده را پذیرفته و پایه تعامل خویش قرار داده اند، از آن جا که امام بنا در برخی از رسایل و سخنرانی های خود آن اصل را بارها یاد آورد شده تعدادی از پیروانش گمان برده اند که آن قاعده را خود او انشاء کرده است.
    یکی از دوستان محقق معاصر - بنام عبدالحلیم محمد ابو شقه رحمه الله . مؤلف کتاب «آزاد گردانیدن زنان در عصر رسالت» با تغییری اندک آن اصل را به صورت قاعده ای برای گفتمان در آورده است، بدین صورت که «در زمینه ی اموری که مورد توافق است با یکدیگر همکاری خواهیم کرد و در ارتباط با اموری که مورد اختلاف است، با یکدیگر از در گفتگو و تبادل نظر وارد می شویم»
    او براین باور است که در مورد هر موضوع مورد اختلافی می توان به گفتگو پرداخت، به شرطی که گفتگو صادقانه و در راستای یافتن حقیقت و به دور از تعصب و تحجر باشد و چه بسا تبادل نظر و گفتگوی دو طرفه زوایای تاریک را روشنایی ببخشد و از میزان فاصله ها بکاهد و به قرائت و برداشتی قابل قبول برای طرفین بیانجامد.

    ● پنجم: پرهیز از طرح مسایل تحریک کننده:
    یکی دیگر از محور های گفتگوی میان مذاهب اسلامی دوری هر یک از طرفین از تحریک احساسات طرف مقابل است، لازمه ی گفتگوی مطلوب – یا به تعبیر قرآن مباحثه هر چه بهتر – آن است که هر طرف در داوری راجع به طرف دیگر از عبارات تحریک کننده و سخنان تشنج آفرین و نگران کننده دوری جوید و از کلمات و عباراتی استفاده کند که به جای ایجاد فاصله، فاصله ها را کم کند و به جای عداوت ، محبت و الفت بیافریند و به جای تفرقه افکنی وحدت و همدلی به همراه بیاورد.
    برای مثال از بکار گیری القاب و عباراتی که هر یک از طرفین آن ها را بر نمی تابند، مانند بکار گیری لقب رافضی برای شیعی، یا ناصبی برای سنی دوری بشود و از اسم و لقبی که هر یک آن را برای خود برگزیده و دوست می دارد، استفاده شود. زیرا خداوند متعال می فرماید:
    «و لا تلمذوا انفسکم و لا تتنابزوا بالألقاب» الحجرات / 11
    از طرف دیگر ادب و اخلاق دینی ایجاب می کند که هر گاه مسلمانی دیگر برادر مسلمان خود را مورد خطاب قرار می دهد از دوست بهترین اسم و لقبی که او برای خود برگزیده استفاده. یکی از عادات خوب مردم عرب این است که از کنیه مانند: ابوحفص و ابوالحسن استفاده می کنند.

    اندرزی به طرفین
    لازم میدان این نکته ی بسیار حساس را در عرصه ی روابط میان شیعیان و اهل سنت یادآوری نمایم که: چنانچه ما اهل سنت هنگام ذکر نام ابوبکر از خداوند خشنودی اش را برای او بخواهیم، اما شیعیان او را لعن و نفرین نمایند، به هیچ وجه امکان تفاهم و وحدت وجود ندارد، زیرا فاصله میان درخواست رضایت خداوند برای او و لعن و نفرینش فاصله بسیار زیاد است.
    بار دیگرمی خواهم پیروان هر دو مذهب را یاد آور شوم که در مخاطب قرار دادن و داوری درباره ی طرف مقابل استفاده از کلمات و عباراتی وحدت بخش و الفت آمیز ضرورت دارد و باید و از هر آنچه که زمینه ساز پراکندگی و کینه ورزی و آزردگی می شود جداً دوری جویند، زیرا به تعبیر رسول خدا:" کینه ورزی تراشنده است، اما نه تراشنده ی مو بلکه تراشنده ی دین."

    ● ششم: صراحت گویی حکیمانه:
    یکی دیگر از محور ها و مبانی گفتمان میان مذاهب اسلامی صراحت گویی متقابل در ارتباط با مشکلات موجود، مسائل پیچیده، موانع بازدارنده و تلاش برای غلبه بر آنها با استفاده از راهکار های حکیمانه، گامهای سنجیده و آرام و در راستای ادای مسئولیت شرعی همکاری مسلمانان با یکدیگر است.
    پنهان نگاه داشن و سکوت مسائل همیشه نمی تواند خردمندانه باشد، و عدم جرأت طرح حکیمانه و دلسوزانه ی آنها و موکول کردنشان به آینده ای مجهول و هراس از بیانشان مشکلی را حل نمی کند و راه چاره ای را پیش پا نمی گذارد و طرفین را حتی یک گام به یکدیگر نزدیک نمی کند.
    من در دیداری که 8 سال پیش از ایران داشتم این موضوع را به برادران ایرانی یادآور گردیدم که برای طرفین آنچه مهم می باشد، مراعات «فقه موازنه ها و فقه اولویت ها» در روابط میان مسلمان است. ممکن است عده ای بر آن باشند که برای تبلیغ مذهب شیعی در ممالک صرفاً اهل سنت مانند مصر و سودان تلاش کنند، من بر این باورم که زیان چنان تلاشی برای شیعیان از سود آن به مراتب بیشتر است، زیرا چنان اقداماتی در جامعه ای که مذهب اهل سنت در آن تثبیت و فراگیر شده ، زمینه را برای آشوب و تحریک احساسات و خشم علیه شیعه فراهم می نماید، و دستاورد چنان تلاشی جز شیعه نمودن تعداد اندکی که سودچندانی را برای شیعیان نخواهد داشت، چیز دیگری نخواهد بود. درسنجش و معیار حقیقی مسائل کدامیک از این دو گزینه در اولیت قرار دارند: شیعه کردن تعدادی انگشت شمار یا تحریک احساسات میلیون ها نفر ازاهل سنت علیه تشیع؟
    در این جا لازم می بینیم این موضوع را باردیگر یادآوری نماییم که برای پاسداری از الفت و دوری از فتنه گری شیعیان نباید برای تبلیغ مذهب شیعه در کشور هایی که صرفاً اهل سنت هستند، تلاش کنند، و اهل سنت نیز نباید در شهر ها و کشور هایی که صرفاً شیعه اند به تبلیغ مذهب خود بپردازند.
    یکی از مسائل دیگری که همچنان آن را به مسئولین ایرانی یاد آوری نموده و می نمایم ،ضرورت مراعات حقوق اقلیت اهل سنت در میان شیعیان همچنین مراعات حقوق شیعه در جامعه های اهل سنت است. از جمله به دوستان ایرانی گفتم که: در مصر اقلیتی مسیحی به نام قبطی وجود دارد که در تمامی حکومت های مصر دو یا سه وزیر برای آنها در نظر گرفته شده است.
    از جمله تذکراتی که به مسئولین ایرانی دادم وضع جمعیت میلیونی اهل سنت در تهران بود، که سالهاست خواهان بنای مسجدی برای اقامه ی نماز جمعه هستند تا آنان و مسلمانان اهل سنت دیگر کشور ها و سفرای مسلمان مقیم تهران در آن حضور پیدا کنند، اما تاکنون اجازه ی ساخت چنین مسجدی را به ایشان نداده اند.

    ● هفتم: پرهیز از پراکنده گویی افراطیون:
    یکی دیگر از محور ها و مبانی که مراعات آنها در عرصه ی گفتگوی مذاهب اسلامی ضرورت دارد، پرهیز از پراکنده گویی افراطی ها و غلات طرفین است که در گفته و نوشته های خود به دنبال فتنه گری هستند و به دنبال شعله ور نمودن فتنه و آشوب ها زیر خاکستر و بیدار کردن خشم های خفته اند و از خون و جان خود برای برانگیختن کینه های پنهان تلاش می کنند.
    پایین ترین درجه ی سلب اتحاد و همبستگی، دوری از دشمنان و جفاگری است، فرزندان امت اسلامی نباید به یکدیگر ستم روا دارند، و توطئه گری و دست به اسلحه بردن علیه یکدیگر که جای خود دارد. یکی از بارزترین مظاهر افراطی گری و تند روی که از آن باید دوری جست سقوط در سراشیبی «تکفیر» است، کافر شمردن دیگران مسئله ی بسیار حساسی است و پیامد های گسترده ای را به دنبال دارد، زیرا لازمه ی تکفیر یک انسان این است که: تکفیر کننده حکم اعدام مادی و معنوی او را صادر می کند، یعنی کشتنش را روا دانسته و او را انسانی خارج از چهارچوب امت اسلامی به شمار می آورد، و او را از همگرایی و حمایت امت و خانواده و خویشاوندان محروم می سازد، حتی اگر از نظر فیزیکی اعدام نشود از نظر معنوی او را به مرگ محکوم کرده است.
    بسم الله الرحمن الرحیم

    الحمدلله و الصلاةو السلام علی رسوله الله و بعد:






    ● هشتم: هوشیاری درباره توطئه های دشمنان:
    یکی دیگر از محاور و مبانی مهم این است که در مورد توطئه های دشمنان امت های مسلمان از جمله تلاش برای ایجاد تفرقه و پراکندگی و در هم شکستن صف واحد مسلمانان، همگی هوشیار باشیم، زیرا آنان می خواهند که ما مسلمانان در مورد هیچ باور ، راهکار و هدفی به توافق و تشریک مساعی نرسیم.
    همه می دانیم که وحدت قدرت آفرین و تفرقه تضعیف کننده است، و دشمنان امت اسلامی تنها در شرایط پراکندگی و خصومت میان مسلمانان توانسته اند، ضربه های خود را بر پیکر آن وارد کنند، زمانی که پرچم های نا متجانسی بر داشته شدند و رهبری ها و مرجعیت ها متعدد گشتند و با یکدیگر از در نزاع وارد گردیدند. در چنین شرایطی بود که زمینه و فرصت را برای دشمنان برای اجرای توطئه ها و پاشیدن سم های مهلک در میان آنها فراهم کردند، و به دنبال آن بود که فرزندان امت اسلامی علیه یکدیگر وارد عمل شدند و به دست خویش اسباب زحمت و گرفتاری را فراهم کردند و این فرموده ی خداوند در موردشان واقعیت پیدا نمود که:
    «و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم» انفال / 46
    "با یکدیگر از در نزاع وارد نشویید ، اگر چنین کنید شکست می خورید و توانتان از بین می رود."
    و رسول خدا (ص) فرموده اند:
    «لا تختلفوا فان من کان قبلکم اختلفوا فهلکوا»
    "با هم اختلاف نکنید، زیرا که براستی مردمان پیش از شما باهم اختلاف پیدا کردند و در نتیجه نابود شدند."
    از تمامی فرق و مذاهب و طوائف و ملت ها و جامعه های اسلامی خواسته می شود که در مورد توطئه های دشمنان هوشیاری خویش را حفظ کنند، و بار ها و بارها باورها و عملکرد های خود را مورد بررسی و بازنگری قرار بدهند، و بدانند که چه کسی در کنار آنان و چه کسی علیه ایشان است و دوست و دشمن خود را از یکدیگر تشخیص بدهند، بویژه به دنبال جنگ عراق و پیامد های آن که آمریکا به عنوان تنها قدرت جهان، قدرتی که عملاً ادعای الوهیت و خداوندی می کند، و در ارتباط با عملکرد ها و خواسته هایش قدرتی و قانونی برای بازخواستش وجود ندارد.
    اینک زمان آن فرارسیده که بینوایان و ستمدیده گان علیه طغیانگری و تمامیت خواهی غربی متحد شوند زمان آن است که در راستای رویارویی با تفرعن و جبروت جدید دولت آمریکا که عملاً خطاب به جهانیان می گوید (انا ربکم الا علی) « من فرمانروای برتر شما هستم» دست به دست یکدیگر بدهند.

    ● نهم: ضرورت هم آوایی در شرایط سخت:
    به فرض اینکه در شرایط عادی و عافیت و پیروزی برای بعضی ها چند دستگی روا باشد، چنین چیزی در شرایط سخت و محنت و مظلومیت به هیچ وجه مشروع و روا نیست. فرض بر این است که مشکلات و مصائب اهل اختلاف را به ائتلاف وادار کند . حکیمی گفته است: خرد و درایت حکم می کند که در شرایط سخت بر روی دشمنی ها خط بطلان کشیده شوند.
    ما مسلمانان در میهن و جامعه ی خود در دریایی از درد و رنج دست و پا می زنیم، بویژه به دنبال رویداد 11 سپتامبر 2001 میلادی امت اسلامی از شرق تا غرب آن در بلا و بلوای سخت و فراگیر و موقعیتی حساس قرار گرفت که لازمه اش این است عالمان و عامه ی مردم و گرایش ها و گروه های اسلامی اختلاف های حاشیه ای خود را کنار بگذارند، و برای رویارویی با چالش سختی که دشمنان برای اسلام و مسلمانان فراهم نموده اند جبهه و صف مشترکی را تشکیل بدهند. شرایط نبرد و رویارویی شرایطی است که همه باید دست به دست هم بدهیم و آوای تفرقه از هیچ کس بلند نشود و امت بیش از این در معرض خطر های تهدید کننده قرار نگیرد.
    همانگونه که خداوند متعال می فرماید:
    «ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص» الصف/4
    علیرغم مسائل و معتقدات و مبانی وحدت آفرین مشترک فراوان، متاسفانه این مسلمانان هستند که با یکدیگر از در دشمنی و نزاع بر آمده اند، اما فکر می کنم همین که همه ی آنان اهل قبله و اهل «لا اله الا الله و محمد رسول الله» هستند و عموماٌ به خداوندی خالق جهان ایمان دارند، اسلام را به عنوان دین مورد پسند خود برگزیده ا ند و قرآن را امام و پیشوای خویش به شمار می آورند و محمد (ص) را پیامبر خویش و فرستاده ی خداوند می دانند ، کافی باشد.
    سخنم را با این کلام خداوند به پایان می برم که:
    « انما المؤمنون اخوه فاصلحوا بین اخویکم واتقوالله لعلکم ترحمون» الحجرات/10
    "به راستی اهل ایمان با هم برادرند، در میان برادرانتان آشتی ایجاد کنید و از خدا پروا داشته باشید به امید اینکه مورد رحمت قرار گیرید."
    همان دعای آنانی را که به درستی از پیامبر و اصحاب او تبعیت کردند ، آنان که بعد از مهاجرین و انصار آمدند، می خوانم که:
    «ربنا اغفرلنا و لاخواننا الذین سبقونا بالایمان و لا تجعل فی قلوبنا غلاً للذین آمنوا ربنا انک رؤف الرحیم»الحشر/10
    "پروردگارا بر ما و برادرانی از ما که در ایمان بر ما پیشی گرفته اند ببخشای و نسبت به آنهایی که ایمان آورده اند کینه و دشمنی قرار مده ! پروردگارا به راستی که تو دلسوز و مهربانی."
    اللهم عجل لولیک الفرج


    لــــطــف الــــهـی بکند کار خویش
    مـژده رحـــــمــــــت برساند سروش




  11. #10
    مدیرکل انجمنهای نور آسمان vorojax آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2008
    محل سکونت
    همشهری حضرت عشق
    نوشته ها
    7,305
    تشکر
    6
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    اللهم عجل لولیک الفرج


    لــــطــف الــــهـی بکند کار خویش
    مـژده رحـــــمــــــت برساند سروش




صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. روز سختی تازه میفهمی هوادار تو کیست ؟
    توسط خادم الزینب در انجمن شعر
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 12-04-2015, 16:13
  2. ريشه ضرب المثل ها و اصطلاحات محاوره ای فارسی
    توسط golenarges در انجمن ادبیات و شعر ( علوم انسانی )
    پاسخ: 258
    آخرين نوشته: 27-12-2014, 11:24
  3. کیست تخمدان همیشه بدخیم نیست
    توسط منتقمُ الزهراء در انجمن سلامت بانوان, کودکان و مسائل جنسی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 23-06-2014, 17:42
  4. پیامبران بعد از حضرت یوسف ؟
    توسط محبّ الزهراء در انجمن پرسش‎ و‎ پاسخ‎ دینی و مذهبی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 01-03-2014, 14:35
  5. تبدیل مستقیم متن به جدول و بلعکس در Word
    توسط محبّ الزهراء در انجمن بحث هاي نرم افزاري
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 02-02-2013, 05:50

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه