یازده اشکال اساسى بر عملکرد عمر و همراهان او :
1- آیا این سخن عمر ، مخالف با قرآن نیست که مىفرماید : ( ما ینطق عن الهوى إن هو إلّا وحی یوحى ) عن
ابنعبّاس قال : « یوم الخمیس وما یوم الخمیس ، ثمّ جعل تسیل دموعه حتّى
رأیت على خدّیه کأنّها نظام اللؤلؤ قال : قال رسول اللّه : ائتونى بالکتف
والدواة ( او اللوح والدواة ) اکتب لکم کتاباً لن تضلّوا بعده أبداً
فقالوا : إنّ رسول اللّه - صلى اللّه علیه وسلم - یهجر » . صحیح مسلم ، ج
5 ، ص 76 کتاب الوصیّة باب ترک الوصیة لمن لیس عنده شیء ، صحیح البخارى ،
ج 4 ص 31 ، کتاب الجهاد والسیر . النجم : 4 . ؛ پیامبر گرامى ( ص ) از روى هواى نفس سخن نمىگوید و تمام سخنان او بر مبناى وحى الهى است .
2 - عمر که گفت : کتاب خداوند براى ما کافى است « حسبنا کتاب اللّه » ، این مخالفت عملى عمر ، با سنّت رسول اکرم ( ص ) نیست؟
چون سخن رسول اکرم ( ص ) که فرمود : چیزى بنویسم که شما را از گمراهى مصون
بدارد ، مربوط به مطالب عادى و شخصى نبود ، بلکه داراى اهمّیّت ویژه بود و
از بهترین مصادیق سنّت به شمار مىرفت .
3 - آیا مخالفت
عمر و همراهان وى با دستور رسول اکرم ( ص ) ، مخالفت با قرآن نیست که
مىگوید : از اوامر پیامبر اطاعت و از نواهى حضرت اجتناب نمایید : ( ما
آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا ) الحشر : 7 . .
4 - آیا سخن بخارى که مىگوید : مردم در کنار بستر رسول اکرم ( ص ) سر و
صدا کردند و اختلاف کردند ، آیا مخالفت با قرآن نکردند که از هر گونه سرو
صدا در کنار حضرت ، نهى نموده و آن را باعث حبط و نابودى اعمال مىداند :
( یا أیّها الذین آمنوا لا ترفعوا أصواتکم فوق صوت النّبى ولا تجهروا له
بالقول کجهر بعضکم لبعض أن تحبط أعمالکم وأنتم لا تشعرون ) الحجرات : 2 . .
5 - آیا اختلاف صحابه و تن ندادن به سخن رسول اکرم ( ص ) مخالفت با قرآن
نیست که دستور مىدهد در موارد اختلاف بر همگان واجب هست که تسلیم نظریّه
پیامبر ( ص ) باشند و کسانى را که نظر آن حضرت را نمىپذیرند ، مؤمن
نمىداند : ( فلا وربّک لا یؤمنون حتّى یحکّموک فیما شجر بینهم ثمّ لا
یجدوا فیأنفسهم حرجاً ممّا قضیت ویسلّموا تسلیماً ) النساء : 65 . .
6 - پیامبر گرامى ( ص ) تصمیم داشت چیزى بنویسد که مانع گمراهى امّت باشد
، آیا ممانعت از نوشتن چنین مطلب مهمّى ، سبب گمراهى مردم نشد؟
آیا سخن حضرت را تصدیق نمىکنید و یا آن را پذیرفته و تصدیق مىکنید ، در
صورت دوّم آیا ضلالتى صورت گرفته یا منکر آن هستید؟ و اگر قبول دارید ، چه
ضلالتى دامنگیر جامعه اسلامى ، جز انحراف از امر خلافت منصوص صورت گرفته
است؟
7 - در برابر عمر و همداستانهایش که مخالف با وصیّت
نوشتن رسول خدا ( ص ) بودند ، افرادى هم بودند که تلاش در نوشتن این
وصیّتنامه داشتند : « منهم منیقول : قرّبوا یکتب لکمالنبی -صلىاللَّه
علیه وسلم- کتاباً لا تضلّوا بعده ومنهم من یقول : ما قال عمر » صحیح البخارى ، ج 7 ، ص 9 ، کتاب المرضى باب قول المریض قوموا عنّى ؛ صحیح مسلم ، ج 5 ، ص 75 ، آخر کتاب الوصیة . .
وحتّى زنان پیامبر ( ص ) نیز به همفکران عمر اعتراض کردند که با اهانت عمر
و دفاع رسول ( ص ) مواجه شدند : « فقالت النسوة من وراء الستر : ألا
تسمعون ما یقول رسول اللّه؟! قال عمر : فقلت إنّکنّ صواحبات یوسف ، إذا
مرض رسول اللّه ، عصرتنّ أعینکنّ ، وإذا صحّ ، رکبتنّ عنقه! قال : فقال
رسول اللَّه : دعوهنّ فإنهنّ خیر منکم » الطبقات
الکبرى لابن سعد ، ج2 ، ص 244 ، المعجم الأوسط للطبرانی ، ج 5 ص 288 ؛
مجمعالزوائد للهیثمى الشافعى ، ج 9 ص 34 ؛ کنز العمال ، ج 5 ص 644 ، ح
14133 . ؛ زنان از پشت پرده صدا زدند : مگر سخن رسول گرامى ( ص )
را نمىشنوید؟ عمر گفت : شما همانند دلباختگان یوسف هستید که به هنگام
مریضى پیامبر ( ص ) اشگ شما جارى مىشود ، و به وقت سلامتى حضرت ، برگردن
او سوار مىشوید .
8-رسول گرامى ( ص ) فرمود : متعرّض آنان نشوید وآنها را به حال خود واگذارید ، زیرا آنان از شما بهتر هستند .
9-راستى ، چه شدکه عمر و همراهان او ، بر تیم مقابل غلبه کردند؟ و کار کدامیک از این دو گروه مخالف قرآن و سنّت پیامبر بود؟
10 - هنگامى که پیامبر ( ص ) در بستر بیمارى فرمودند : « دوات و قلم
بیاورید تا چیزى برایتان بنویسم که هرگز گمراه نشوید » . چرا عمر گفت : «
درد بر اوغلبه کرده و کتاب خدا ما را بس است » ؛ « إنّ النبیّ - صلى اللّه
علیه وسلم - قد غلب علیه الوجع ، وعندکم القرآن حسبنا کتاب اللّه » صحیح
البخاری ، ج 7 ص 9 ، کتاب المرضى باب قول المریض قوموا عنّى ؛ و ج 5 ص 137
کتاب المغازی ، باب مرض النبی - صلى اللّه علیه وسلم - ووفاته ؛ صحیح مسلم
فى آخر کتاب الوصیّة ، ج 5 ، ص 76 . .
11 - از طرفى مىگویید : پیامبر گرامى ( ص ) کسى را به عنوان جانشین معیّن
نفرمود و به کسى هم دستور نداد تا شخص معیّنى را جانشین او قرار دهد ،
بلکه مردم ، ابوبکر رإ؛"" به عنوان خلیفه معیّن کردند وابوبکر نیز عمر را
خلیفه معیّن کرد و عثمان هم توسّط شوراى شش نفره تعیین شد ، و از طرفى
دیگر مىگویید : اینها خلیفه وجانشین پیغمبر بودند و به آنان « خلیفة
الرسول » اطلاق مىکنید . آیا این کار ، دروغ بستن به رسول گرامى نیست؟ که
مطابق حدیث متواتر « من کذب علیّ متعمّداً فلیتبّؤ مقعده من النّار » صحیح
البخاری ، ج 1 ص 36 ، 2 / 81 ، ج 4 ص 145 ، ج 7 ص 118 قال ابن الجوزی :
رواه من الصحابة ثمانیة وتسعون نفساً ، الموضوعات ، ج 1 ص 57 ، وقال
النووی : قال بعضهم : رواه مائتان من الصحابة ، شرح مسلم للنووی ، ج 1 ص
68 . هر گونه دروغ به پیامبر گناه است . بنا بر این ، اگر ادعاى
شما که مىگویید پیامبر اکرم ( ص ) خلیفه معیّن ننمود صحیح باشد ، خلفاى
راشدین خلیفه پیامبر نیستند!