صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 1 به 10 از 13

موضوع: سئوالات بي پاسخ شيعه از اهل سنت و وهابيت!؟

  1. #1
    مدیر بازنشسته monji_2008 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,827
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    Thumbs up سئوالات بي پاسخ شيعه از اهل سنت و وهابيت!؟

    با عرض سلام و ارادت به ساحت مقدس اهل بيت(ع) و پيروان و محبان آل الله

    با توجه به هجمه روزافزون و همه جانبه دشمنان اهل بيت(ع)نسبت به شبهه افكني نسبت به مكتب مقدس اهل بيت(ع)و تشيع، كه عصاره اسلام ناب محمدي(ص) ميباشد و لزوم مقابله با اين حربه دشمن و با توجه به فرمايشات استاد بزرگوار جناب آقاي دكتر قزويني نسبت به لزوم خارج شدن از حالت تدافعي(زيرا همواره علماي شيعه سعي در پاسخ دادن شبهات داشته اند) تصميم گرفتم با راه اندازي اين تايپيك سئوالات و شبهات وارده به اهل سنت را مطرح نمايم تا دوستان عزيز بيشتر قدر اين مكتب سراسر حقانيت شيعه را بدانند و ببينند اهل سنت براي ساده ترين سئوالات ما پاسخي ندارند در حالي كه هر شبهه اي كه نسبت به شيعه درست كرده اند بلطف آقا اميرالمومنين و عالمان وارسته شيعه جوابشان با استناد به كتب خودشان به آنها داده شده است.

    يا علي مدد

    -------------------------------------------------------------------------
    -------------------------------------------------------------------------

    شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام از منظر علمای اهل تسنن


    یكى از شبهاتى كه از سوی اهل تسنن مطرح مى‎شود این است كه جریاناتى چون سوزاندن درِ خانه حضرت فاطمه (علیهاالسلام) و شهادت حضرت محسن(علیه السلام) در جریان هجوم به خانه و ... همه از كارهاى زشت و ناپسندى است كه آن را فقط شیعه نقل كرده و فاقد اعتبار است. ما در این مقاله قسمتى از عبارات‎ و روایاتی‎ كه علماى اهل تسنن از قرن سوم هجرى تاكنون در كتاب‎هاى خود نوشته‎اند را خواهیم آورد كه تصریحاً و تأویلاً اشاره به وقایع مذكور دارد.

    آتش زدن خانه ی وحی ....

    1ـ ابن أبى شیبه (متوفى 235 ه.ق) در كتاب خود به نام «المصِّنف» جلد هفتم، ص 432 روایت شماره 37045(چاپ بیروت) .
    2ـ ابن قتیبه (متوفى 276 ه.ق) در كتاب خود به نام «الامامة و السیاسة» ج 1، ص 12، چاپ مصر.
    3- بلاذرى (متوفى 279 ه. ق) در كتاب خود به نام «انساب الأشراف» چاپ مصر، ج 1، ص 586، تحت عنوان «امر السقیفه» در حدیث شماره 1184.
    4- طبرى (متوفى 310 ه.ق) در كتاب خود به نام «تاریخ الاُمم و الملوك» ج 2، ص 443، چاپ بیروت.
    5- مسعودى(متوفى 346 ه.ق) در كتاب خود به نام «اثبات الوصیه» ص 142، تحت عنوان «حكایة السّقیفه» .
    6- ابن عبد ربّه (متوفى 328 ه.ق) در كتاب خود به نام «عقد الفرید» ج 3، ص 64، چاپ مصر.
    7- شهرستانى (متوفى 548 ه.ق) در كتاب معروف خود «الملل و النّحل»، ج 1، ص 57، چاپ بیروت.
    8 ـ ابن ابى الحدید (متوفاى 655 ه. ق) در «شرح نهج البلاغه»، ج 2، ص 56(چاپ بیروت).


    تحصن یاران امیرالمومنین و مخالفت با حکومت سقیفه

    9- اسماعیل عمادالدین (متوفى 732 ه.ق) در كتاب خود به نام «المختصر فى أخبار البشر»، چاپ مصر، ج 1، ص 156.
    10- عمر رضا كحاله در كتاب خود به نام «أعلام النساء» چاپ بیروت، در قسمت حرف «فاء» ذیل نام فاطمه بنت محمد (صلى الله علیه و آله).


    شهادت حضرت محسن (علیه السلام)

    1ـ ابن شهر آشوب در كتاب «المناقب» خود ج 3، ص 132، از كتاب «المعارف» ابن قتیبه دینورى این واقعه را نقل کرده است.
    2ـ مسعودى در«اثبات الوصیه» ص 142.
    3ـ شهرستانى در كتاب «الملل و النحل» چاپ بیروت، ج 1، ص 57.
    4ـ ذهبى در كتاب «المیزان الاعتدال»، ج 1، ص 139، رقم 552.
    5ـ صفدى در كتاب خود به نام «الوافى بالوفیات»، ج 6، ص 17.
    6ـ الاسفرائینى التمیمى در كتاب «الفرق بین الفرق»، ص 107.
    7ـ الحموئى الجوینى الشافعى در كتاب «الفرائد السمطین»، ج 2، ص 35.
    8ـ ابن ابى الحدید معتزلى در «شرح نهج البلاغه»، چاپ بیروت، ج 14، ص 192.


    نارضایتى‎هاى حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسلام) از برخی صحابه

    از جمله مسائل قابل طرح و بحث كه مربوط به روزهای آخر زندگی حضرت زهرا (علیهاالسلام) می‎شود مسئله ناراضى بودن حضرت زهرا(علیهاالسلام) از برخی صحابه رسول خدا است (كه این نارضایتى حضرت فاطمه علیهاالسلام، موجب نارضایتى رسول خدا و در نتیجه نارضایتى خداوند بارى تعالى را در پی داشت و دارد) ما در این جا با ذكر اسناد و مداركى از علمای اهل تسنن كه از معتمدین و بزرگان ایشان هستند، این مسئله و دلائل آن را مورد بررسى قرار می‎دهیم.

    قسمت اول ـ تدفین شبانه

    از دلایلى كه نارضایتى حضرت زهرا (علیهاالسلام) را مى‎رساند و علماى اهل تسنّن در منابع خویش ذكر كرده‎اند، تدفین مخفیانه و شبانه است. به راستى چرا باید دختر بزرگوار حضرت رسول اكرم (صلى الله علیه وآله) وصیت نمایند تا ایشان را بدینگونه و شبانه تدفین نمایند؟! و کسی بر پیکر مطهر ایشان نماز نخواند؟!

    پاسخ این سؤال در لابلاى كتب اهل تسنن موجود می‎باشد.
    1- محمدبن اسماعیل بخارى در الصحیح، ج 5، ص 177، چاپ احیاء الثرات ـ بیروت.
    2- احمد البیهقى در السنن الكبرى، ج6، ص 300، چاپ بیروت.
    3- مسلم بن الحجّاج القشیرى در الصحیح، ج3، ص 1380، چاپ مصر.
    4ـ ابن اثیر در كتاب «الكامل فى التاریخ»، ج 2، ص 126 .
    5- حافظ عبدالدّین محمد بن أبى شبیه، ج 4، كتاب المصّنف، ص 141. «انّ علیّاً دفن فاطمه لیلاً.»
    6- اُبى فلاح الحنبلى در كتاب شذرات الذهب، ج 1، ص 15،چاپ قاهره آورده است:
    «و غسَّل فاطمةُ، اسماء بنت عمیس و على (علیه السلام) و دفنها لیلاً.»

    به راستى چرا باید دختر بزرگوار حضرت رسول اكرم صلى الله علیه وآله وصیت نمایند تا ایشان را بدینگونه و شبانه تدفین نمایند؟! و کسی بر پیکر مطهر ایشان نماز نخواند؟!

    7- سیوطى در كتاب الثغور الباسمه، ص 15، چاپ بمبئى آورده است.
    «و غَسلها زوجها على، و صَلّى علیها و دفنها لیلاً»؛ همسرش علی او را شبانه غسل داد، بر او نماز خواند و دفنش کرد.
    8- عبدالرحمن بن عمرو الدمشقى در كتاب تاریخ أبى ذرعة ج1، ص 290 چاپ دمشق گوید: «توفّیت فاطمة، بعد رسول الله (صلى الله علیه وآله) بستّه اشهر، فدفنها على بن ابى طالب لیلاً»؛ فاطمه شش ماه پس از پیامبر رحلت کرد و علی (علیه السلام) شبانه دفنش کرد.
    9ـ ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه ج 6، ص 50 .
    لازم به یادآورى است كه در منابع ذكر شده در این قسمت از اهل تسنن، علاوه بر تدفین شبانه به مورد دیگرى نیز توجّه شده بود و آن اعراض حضرت زهرا (علیهاالسلام) از خلیفه اول و عدم تكلّم ایشان با او تا زمان وفات است و این خود نیز دلیلى دیگر بر غضب حضرت فاطمه (علیهاالسلام) بر ایشان است.

    قسمت دوم ـ خطبه حضرت زهرا(علیهاالسلام) در مسجد و در بستر بیمارى

    در منابع اهل تسنن به مطلب (ناراضى بودن حضرت فاطمه علیهاالسلام از شیخین- خلیفه اول و خلیفه دوم-) تصریح شده است:

    1- ابن قتیبه در كتاب الامامة و السیاسة، ص14، و نیز محمد بن یوسف گنجى شافعى در باب 99 كفایة الطالب.
    از دیگر مصادرى كه گواه بر خشم و غضب حضرت زهرا(علیهاالسلام) بر برخی از صحابه است خطبه ایشان در مسجد است. كه در مصادر اهل تسنّن خطبه مذكور ضبط شده است:
    (در قدیمی‎ترین نسخه در كتاب بلاغات النساء، نوشته ابوالفضل احمد بن ابى طاهر مروزى، که متولد 204 و متوفاى 280 هجرى است حاوى خطبه‎هاى بلیغ زنان عرب است.
    آیا الفاظ سنگین و سرشار از استدلال خطبه فدکیه، دلیل بر مصائب و رنج‎هاى وارده بر حضرت زهرا علیهاالسلام بعد از وفات پدر بزرگوارشان نیست؟!

    2- بلاغات النساء، صص 23 و 24، چ بیروت .
    3- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص78 .
    4- المناقب، احمد بن موسى كه سند آن منتهى به عایشه است .
    5- السقیفه، ابوبكر احمد بن عبدالعزیز جوهرى كه از بزرگان اهل تسنن است و در كتابش به سندهاى مختلف این خطبه را نقل كرده است.
    آیا الفاظ سنگین و سرشار از استدلال خطبه فدکیه، دلیل بر مصائب و رنج‎هاى وارده بر حضرت زهرا (علیهاالسلام) بعد از وفات پدر بزرگوارشان نیست؟!
    پس از چند روز حضرت در اثر مصائب و لطمات وارده در بستر بیمارى قرار گرفتند و هنگامى كه خبر به زنان مهاجر و انصار رسید شاید براى جبران و كاهش اشتباهات مردانشان به عیادت آمدند و از احوال حضرت پرسیدند؟ حضرت در پاسخ به این سؤال فرمودند:

    «قالت: اصبحتُ و الله عائفة لدنیا كنّ، قالیةً لرجالكنّ»؛ «به خدا سوگند صبح كردم در حالى كه از دنیاى شما بیزارم و بغض مردان شما در دلم جاى گرفت.»
    آیا این سخنان كسى نبود كه پیامبر (صلى الله علیه و آله) درباره‎اش فرمود: من به شادى‎اش شادمان هستم و در ناراحتى او ناراحت... ؟!!
    و از طرفى در كتب اهل تسنن آمده است كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) در مورد حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسلام) فرمودند: «فاطمةُ بضعة منى، فمن أغضبها، أغضبنى»؛ فاطمه پاره تن من است، غضب او ، غضب و ناراحتی من است.
    لازم به ذکر است که علامه امینى در جلد 7 كتاب الغدیر، صفحه 232 نام شصت تن از علماى اهل تسنن را ذكر كرده‎اند كه حدیث فوق را در كتب خویش آورده‎اند.

    و یا این كه «ان اللهَ تبارك و تعالى یغضبُ لِغضب فاطمة و یرضى لرضاها.»
    و نیز «من غضبت علیه ابنتى فاطمة غضبتُ علیه و من غضبتُ علیه غضب الله.»

    چه شده است كه حال، آن بانوى بزرگوار اینگونه سخن مى‎گویند و این چنین نارضایتى خویش را اعلام مى‎كنند! آیا بهانه‎اى و ابهامى براى كسى در طول تاریخ باقى مى‎ماند؟!

    پس بنابر آنچه خود اهل تسنن به آن اقرار دارند غضبناك بودن حضرت زهرا(علیهاالسلام) از آنان در مورد صدمه زدن ایشان از جانب برخی از صحابه و تابعین آنان مسلم است و بنابر احادیث صحیح السند كه متفق بین علماى اهل تسنن است صدمه به حضرت زهرا (علیهاالسلام)، اذیت رسول خدا، و آزار خدا را به دنبال دارد و هر كس كه اطلاع اندكى از آیات قرآن داشته باشد، نتیجه خواهد گرفت:

    به راستى چرا تنها دخت رسول اكرم (صلى الله علیه و آله) با فاصله‎اى اندك، شبانه، با دلى پر درد به دیدار حق مى‎رود و تا كنون نیز مزارش مخفى مانده است؟! آیا این سند زنده‎اى از مصائب و مظلومیت‎هاى ایشان نمى‎باشد؟!

    اولاً صدمه به حضرت زهرا(علیهاالسلام) كه همان اذیت و آازار پیامبر (صلى الله علیه و آله) است، باعث غضب الهى و دور شدن از رحمت خداوند در دنیا و آخرت مى‎گردد.
    «ان الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنیا و الآخرة و اعدّلهم عذاباً مهینا» (احزاب :57)؛ آنان كه خدا و رسول او را به عصیان و مخالفت اذیت مى‎كنند خدا آنها را در دنیا و آخرت لعن كرده (و از رحمت خود دور فرموده) بر آنان عذابى خوار كننده مهیا است .
    «والذین یؤذون رسول الله لهم عذابٌ الیم»(التوبه:61)؛ و براى آنان كه رسول خدا را اذیت كنند، عذاب دردناكى است .

    و ثانیاً هر كس كه مورد غضب الهى واقع شود گمراه است. چرا كه «و من یحلل علیه غضبى فقد هوى» (طه /81 )؛ و هر كس مستوجب خشم من گردید همانا خوار و هلاك خواهد شد.
    و ثالثاً هر كس كه مورد غضب الهى واقع شود را نمى‎توان دوست و یاور قرار داد چون كه خداوند مى‎فرماید:
    «یا ایهاالذین آمنوا لا تتولّوا قوماً غضب الله علیهم»(ممتحنه :13)؛ اى اهل ایمان هرگز قومى را كه خدا بر آنان غضب كرده یار و دوستدار خود نگیرید .
    پس به فرمان خداوند نباید آنان را كه خدا و رسولش را مورد غضب قرار داده‎اند دوست داشت چرا كه خدا و رسولش، به غضب فاطمه (علیهاالسلام) غضبناك و به اذیت او خشمناك مى‎شوند.


    دوباره این سوال را از تمام کسانی که انصاف و وجدانی بیدار دارند می پرسیم:

    به راستى چرا تنها دخت رسول اكرم (صلى الله علیه و آله)، که پیامبر بارها فرموده بود هرگاه دل تنگ بهشت می شوم سینه فاطمه را می بویم. و به اعتراف تاریخ که پیامبر دستهای این بانوی دو سرا را می بوسیدند؛ با فاصله‎اى اندك پس از رحلت پیامبر اکرم، شبانه، غسل می شود، کفن و دفن می شود و با دلى پر درد به دیدار حق مى‎رود و تا كنون نیز مزارش مخفى مانده است؟! آیا این سند زنده‎اى از مصائب و مظلومیت‎هاى ایشان نمى‎باشد؟!
    ویرایش توسط monji_2008 : 06-09-2010 در ساعت 14:08

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #2
    مدیر بازنشسته monji_2008 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,827
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    Thumbs up می توانید از پنج تا دوازده بشمارید؟

    رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم از دو یادگار گران بها برای پس از خویش خبر دادند، و کتاب خدا و اهل بیت شان علیهم السلام را به عنوان هدایت گرانی برشمردند که تا قیامت همراه یکدیگر هستند، و اگر از آن دو پیروی شود، گمراهی و ضلالت پدید نخواهد آمد. این مطلب به بیان های مختلف در معتبرترین کتب اهل سنت، نقل شده است. (1) به وضوح آشکار است که طبق این بیان، اگر بین مسلمانان، میان قرآن و اهل بیت پیامبر اکرم صلوات الله علیهم، جدایی افتاد، نتیجه اش گمراهی از راه حق خواهد بود.
    از سوی دیگر بنا به نقل صحاح درجه اول اهل سنت، پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم برای هدایت امت پس از خویش، نه تنها از وجود امامانی خبر داده اند، بلکه تعداد و وصف آنها را نیز بیان کرده اند. به این حدیث که در بالاترین درجه ی اعتبار نزد اهل سنت قرار دارد، توجه کنید:
    دین اسلام تا روز قیامت، همیشه پابرجا بوده و دوازده نفر که از قریش هستند، خلیفه و جانشین من خواهند بود. (2)
    نتیجه ای که از دو حدیث صحیح فوق به دست می آید این است که تا روز قیامت قرآن و عترت پیامبر اکرم علیهم السلام برای هدایت مردم همراه یکدیگر هستند و تعداد جانشینان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم تا پایان تاریخ دوازده نفر می باشد.
    سوالی که پس از نقل این دو حدیث صحیح در برابر اهل سنت قرار می گیرد، این است؛
    در معتبرترین کتب مذهب شما، سخن از دوازده خلیفه ی قریشی رفته است. در نظر شیعه این دوازده نفر کاملا مشخص و معلوم هستند، آیا شما که مدعی پیروی از سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم هستید، می توانید این دوازده نفر را به ما معرفی کنید؟ بر فرض که مبنای شما را در مورد چهار خلیفه ی نخست بپذیریم، خلیفه ی پنجم تا دوازدهم را چه کسانی می دانید؟ در مذهب شما دو کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم پس از قرآن مجید معتبرترین کتاب ها هستند، آن چه نقل کردیم، براساس گزارش این دو کتاب بود؛ حال بفرمائید آن دوازده نفری که رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم به عنوان جانشین خود تعیین کرده اند، چه کسانی هستند؟ آیا امکان دارد به سادگی از کنار موضوع مهم هدایت مسلمانان که متوقف بر همراهی کتاب خدا و عترت پیامبر علیهم السلام است، بگذریم و این دوازده جانشین را نشناسیم؟ لطفا بدون حاشیه رفتن، هشت نام را ذکر کنید، کسانی که خلیفه ی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم هستند و مهم ترین کتب مذهب شما از آنان خبر داده اند.
    گرچه یقین داریم اهل سنت پاسخی برای این سوال ندارند و دراین مورد نیز مانند موارد بسیار زیاد دیگر، سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را وانهاده اند، اما این سوال را مطرح کردیم تا برخی از دوستان اهل سنت، تاملی کنند و در اعتقادشان تجدید نظر نمایند. از طرف دیگر دوستان شیعه خرسند باشند که مذهب تشیع، عمل کننده ی واقعی به سنت رسول گرامی اسلام صلوات الله علیه وآله است.

    ———————————————† ?————————————-
    پی نوشت ها:
    1- گوشه ای از منابع اهل سنت در این مورد:
    الف- صحیح مسلم، جلد7، باب فضایل علی بن ابیطالب علیه السلام، صفحه 123
    ب- صحیح ترمذی، جلد3، باب مناقب اهل بیت النبی علیهم السلام، صفحه 199
    2- گوشه ای از منابع اهل سنت در این مورد:
    الف- صحیح بخاری، جلد 6، کتاب الاحکام، صفحه 65
    ب- صحیح مسلم، جلد 6، کتاب الامارة، صفحه 3-4، باب الناس تبع لقریش، ناشر: دارالفکر، بیروت، لبنان
    ج- مسند احمد حنبل، جلد 5، صفحه 89 و 92، ناشر: دار صادر، بیروت، لبنان
    د- صحیح ابن حبان، جلد15، صفحه43، ناشر: موسسة الرسالة
    هـ- مسند ابی یعلی، جلد 13، صفحه 456، ناشر: دارالمامون للتراث
    و- مستدرک حاکم، جلد 4، صفحه 501
    ز- صحیح ابی داود، جلد 4، صفحه 106
    ح- مسند ابن الجعد، صفحه 390، ناشر: دارالکتب العلمیة، بیروت، لبنان
    ط- الاستیعاب، ابن عبدالبر، جلد 2، صفحه 656، ناشر: دارالجیل، بیروت، لبنان

  4. #3
    مدیر بازنشسته monji_2008 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,827
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    Thumbs up

    باسلام
    اهل سنت پاسخ بدهند:

    آقايون اهل سنت



    1-شما چهار امام داريد كه به روايات صحيح خودتان همه در يك محدوده زماني زندگي مي كرده اند حال چطور مي شود در يك زمان چهار امام وجود داشته باشد وكدام يك برتر است و قبل از اينها كه حدود 3 قرن بعد از وفات حضرت رسول (ص) آمده اند شما چه دين و امامي داشته ايد؟ (حتما يزيد؛عمر و...)


    2- شما چهار مذهب (حنفي ؛حنبلي؛مالكي و شافعي ) ادعا مي كنيد كه پيرو يك پيامبر يعني حضرت محمد(ص ) هستيد ولي در هنگام نماز يكسري دست را زير ناف؛يكسري روي ناف ؛يكسري بالاي ناف و يكسري هم كنار پا قرار ميدهيد حال چطور ممكن است كه يك رسول باشد ولي با چهار نوع ايستادن در نماز ؛حق با كدام است وكدام شيوه حضرت رسول بوده وبه چه دليل؟



    3-آيا شما به ظهور امام آخرالزمان اعتقاد داريد يا نه؟اگر اعتقاد داريد اين امام را چه كسي انتخاب ميكند ؟اگر به عقيده شما انتخاب امام با راي مردم است همانگونه كه بعد از رحلت حضرت رسول چنين كرديد پس چرا تا به حال انتخاب نكرده ايد تا بيايد و حقيقت را روشن كند وچه مردمي در چه زماني حق اين كار را دارند وبه چه دليل!!؟اگرانتخاب امام آخرالزمان با خداوند است پس چگونه بعد از حضرت رسول چنين نكرده است و تكليف به اصطلاح امامان گذشته تان چه ميشود ؟



    4- شما عايشه را ام المومنين ميدانيد و بر حق واز طرف ديگر در تمام كتب صحا حتان اين حديث را داريد كه رسول الله (ص) فرموده كه علي مع الحق \الحق مع علي (هر كجا كه علي (ع)باشد حق هم با اوست و هر كجا كه حق باشد علي (ع) با اوست) خوب در جنگ جمل كه عايشه ويكسري از صحابه در يكسو واميرالمومنين علي(ع) در سوي ديگر بوده اند حق با كدام سو بوده اگر علي بر حق بوده (به فرموده حضرت رسول) پس عايشه باطل است و اگر بلعكس پس تكليف فرموده حضرت رسول چه ميشود؟



    5- چرا بزرگاني از اهل سنت ووهابيت مانند اقاي تيجاني و اقاي محمد شريف زاهدي وصدها تن ديگر از علماي شما بعد از سالها درس خواندن در مكتب اهل سنت به حق بودن مكتب اهل بيت (ع) پي برده وشيعه شده اند ؟آيا فكر نميكنيد سطح دانايي اين افراد بسيار بالاتر از افراد عاديست واين خود نشانه اي از حقيقت است؟


    انشاالله خداوند همه ما را به راه راست هدايت فرمايد.

    و هزاران سئوال ديگر


    يا علي مدد

  5. #4
    مدیر بازنشسته monji_2008 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,827
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    با عرض سلام خدمت دوستان عزیز
    سئوالاتی دارم که دوست دارم آقایان اهل سنت پاسخ بدهند هر چند که چند سئوال دیگر در همین انجمن هست که قبلا ارسال شده وبراي برخی از سایتهای منتصب به اهل سنت ارسال کردم ولی هیچ پاسخی ندادند(كه در بالا ي همين پست مشاهده ميفرمائيد).البته پاسخی هم ندارند ولی بهر حال دوستان اگر با اهل تسنن در ارتباطند این سئوالات را بپرسند.
    البته بنده این سئوالات را از یک باصطلاح عالم سنی در یکی از شبکه های ماهواره ای پرسیدم که این شخص کمبود وقت برنامه را بهانه کرد و پاسخی هرچند کوتاه به این سئوالات نداد.


    اهل تسنن پاسخ بدهند:


    1) مگر نه اینکه شما بیعت و اطاعت از خلیفه پیغمبر را واجب میدانید حتی اگر معاویه باشد؛ وزمانی که غاصبان به خانه وحی هجوم بردند وباعث شهادت حضرت صدیقه کبری (س) شدند و آقا امیر المومنین را با ریسمان به مسجد کشیدند به جهت اینکه با خلیفه بیعت نکرده؛ حال چگونه است که وقتی آقا علی ابن ابیطالب بعد از 25 سال به حق غصب شده خود میرسد و خلیفه میشود افرادی همچون عایشه و طلحه و زبیر و امثالهم با خلیفه بیعت که نمیکنند هیچ بلکه به جنگ با او میپردازند؛ خوب چطور است که سرپیچی از فرمان خلیفه پیغمبر حرام است ولی شما به این افراد لقبی مثل ام المومنین و حضرت میدهید وآنها را مقدس و بهشتی میپندارید ؛ویا اینکه اصلاحضرت علی (ع) را بعنوان خلیفه پیغمبر قبول ندارید؟با لاخره کدام کارصحیح است؟



    2)شما صحابی حضرت رسول را تماما بهشتی وراستگو میدانید و در راس آنها 3خلیفه اول را ؛
    در خطبه های مختلف نهج البلاغه حضرت امیر اشاره به غصب شدن حقشان از طرف این سه تن کرده اند حال باید نعوذبالله یا حضرت امیر را دروغگو بشماریم و یا اینکه از صحابه حضرت رسول نبوده که به اقرار همگان آقا امیرالمومنین نزدیکترین یار و راستگوترین فرد بین یاران حضرت رسول بوده اند ؛ خوب به حرف ایشان آن سه تن غاصب بوده و خلیفه پیغمبر محسوب نمیشوند حال بگوئید باز هم میتوان آن سه خلیفه را راستگو وخلیفه رسول نامید یا خیر؟



    3)شما خود را قائل به انجام سنت حضرت رسول میدانید در حالی که ائمه اربعه شما 3 قرن پس ازحضرت رسول به دنیا آمده اند ؛ پس در این 300 سال سنت چه بوده و پیشینیان به چه سنتی عمل میکردند؟



    4)بسیاری از شما شیعیان را بدلیل اطاعت از ائمه 12گانه مشرک میدانید ولی تبعیت بی چون و چرا از ائمه اربعه خود را واجب میدانید در حالی که حتی اینان حضرت رسول را ندیده اند و حتی یک نیم خط هم در مورد این 4 تن در هیچ کجای قرآن و یا حدیثی نیامده در حالی که ائمه ما همه از نسل خود حضرت رسول بوده و در قرآن و احادیث فراوانی اطاعت از آنان واجب گردیده؛ حال بگوئید که کدام مستحق پیروی هستند ائمه دوازده گانه ما با این همه احادیث و آیات یا ائمه اربعه شما ؟


    5)امام زمان حضرت فاطمه زهرا(ع) چه كسي بوده است ؟ زيرا طبق حديثي كه داريد و داريم هر كس امام زمانش را نشناسد واز دنيا برود به مرگ جاهلي مرده است.


    6)دليل غضب حضرت فاطمه (س) به ابوبكر وعمر همانگونه كه در صحاح سته آمده به چه دليلي بوده زيرا در كتب شما از رسول اكرم (ص) نقل شده كه رضايت و غضب حضرت زهرا(س)مساوي با رضايت و غضب حضرت رسول(ص)و همچنين خداوند متعال ميباشد؟


    7)چرا حضرت فاطمه (س)وصيت كرد كه شب غسل داده و شبانه دفن شوندو خلفا براي نماز بر آن حضرت نيايند؟


    وهزاران هزار سئوال بی جواب دیگر
    بهتر است کمی چشمهایمان را باز کنیم تا با ضلالت از دنیا نرویم.(انشاالله)

  6. #5
    مدیر بازنشسته monji_2008 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,827
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    دوستان عزيز وحق جو با سلام
    سئوالاتي كه پيش رو داريد تنها قطره اي از اقيانوس بي پايان سئوالات شيعه از اهل سنت ميباشد كه به هيچ كدام از آنها پاسخ داده نشده كه البته پاسخي هم ندارند.
    از شما دوست عزيزم از هر فرقه ومذهبي كه هستيد خواهش ميكنم با دقت و تفكر اين سئوالات را بخواني و اگر پاسخ مستند ومنطقي داري جواب بدهيد.
    سئوالاتي راجع به امامت وخلافت:

    1)آیا تعیین خلیفه کار خوبی است یا نه ؟
    - اگر خوب است چرا می گویند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خلیفه تعیین نکرد ؟
    - اگر بد است چرا ابوبکر و عمر این کار را کردند ؟
    - و اگر تعیین خوب نیست چطور مانند عبد الله بن عمر به پدرش اعتراض کرد ؟


    پی نوشت: 1- عبدالله در آخرین لحظات زندگی پدرش به او گفت : مردم گمان کرده اند که خلیفه تعیین نمی کنی ، همانا اگر برای گله شتران یا گوسفندانت چوپانی تعیین کنی ، سپس او گله را رها کن و به جانب تو آید ، عمل او را ضایع می دانی ، پس نگهبانی مردمان مهمتر است .
    صحیح مسلم ، کتاب الاماره ، باب الاستخاف و ترکه ، حدیث دوم 1455/3 ، و السننن البیهقی ، کتاب قتال اهل البغی ، باب الاستخلاف ، حدیث سوم ، 149/8 ، و حلیه الاولیاء ، عمربن الخطاب 44/1 .




    2
    ) چرا هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در بستر بیماری فرمودند : « دوات و قلم بیاورید تا چیزی برایتان بنویسم که هرگز گمراه نشوید »
    عمر گفت :« درد بر او غلبه کرده و کتاب خدا ما را بس است »؛ ولی هنگامی که ابوبکر خواست وصیت بنویسد نگفت درد بر او غلبه کرده کتاب خدا ما را بس است ؟


    پی نوشت: 1:- عمر گفت : ان النبی صلی الله علیه و آله و سلم غلبه الوجع و عندنا کتاب الله حسبنا ، صحیح البخاری ،کتاب العلم باب کتابه العلم ، ج
    120/1



    3) متقی هندی این حدیث را از عمر نقل می کند که گفت : « هیچ امتی پس از پیامبرش با هم اختلاف نکردند مگر این که گروه باطل آنها ب گروه حق پیروز شدند . » با توجه به این حدیث اختلاف سقیفه ، پیروزی ابوبکر و عمر ار چگونه توجیه می کنید ؟





    پی نوشت: 1-ما اختلفت امه بعد نبیها الا ظهر اهل باطلها علی اهل حقها ، کنزالعمال کتاب الاعتصام بالکتاب و السنه ، 183/1 ، حدیث 929 .


    4) اگر نحوه بیعت گیری و انتخاب خلیفه در سقیفه صحیح بود، چرا عمر آن را « فلته » ( یعنی کار ناگهانی و بدون تدبیر و فکر ) نامید ؟


    5) اگر بیعت با کسی بدون مشورت جایز است چرا عمر تهدید به قتل کرد و گفت :« اگر بعد از این کسی چنین کاری کند بیعت کننده و بیعت شونده کشته خواهند شد .» و اگر حرام است و موجب مهدور الدم شدن ، چرا این حکم را در جریان سقیفه جاری نکرده و جاری نمی دانید ؟

    پی نوشت: 1-صحیح البخاری ، کتاب المحاربین ، باب الحبلی من الزنا ، 585/8 ، در ضمن یک حدیث طولانی .


    6) اگر هدف و نظر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مساله خلافت ، تعیین ابوبکر یا عمر بود چرا آنان را در نزديكي رحلتش که قبلا پیش بینی نزدیک شدن رحلتش را نیز فرموده بود ، آنان را اعزام به جبهه تحت فرماندهی اسامه نمود و تاکید فراوان هم بر حرکت آن لشکر می فرمود ؟



    7)
    شما می گویید ابوبکر و عمر مصداق آیه ای هستند که می فرماید : « وعدالله الذین آمنوا منکم و عملو الصالحات لیستخلفنهم فی الارض » ، خداوند وعده داده افراد با ایمان و عمل صالح را به خلافت در زمین برساند .
    اگر ابوبکر و عمر دستور حضرت را عمل می کردند و همراه لشکر اسامه از شهر بیرون می رفتند مسلماَ شخص دیگری خلیفه می شد ، بنابراین چگونه اطاعت نکردن از فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم زمینه اجرای وعده الهی شد ؟ لذا سزاوار است کمی در آیه شریفه دقت کنید و ببینید چه کسانی آیات شریفه را تفسیر به رای می کنند !!


    پی نوشت: 1 - البخاری ، کتاب المحاربین ، باب الحبلی من الزنا ، 585/8 ، در ضمن یک حدیث طولانی .



    8)عقل می گوید برای فرماندهی لشکر باید تواناترین و مدیرترین و شجاع ترین انتخاب شود ، چرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنها را فرمانده یک گروه اعزامی برای جهاد قرار نداد ؟ و چرا اسامه را فرمانده و آنان را فرمانبر قرار داد و آنها را لايق این فرماندهی ندانست ؟ چگونه کسی که برای فرماندهی یک لشکر سزاوار نیست ، برای جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که مقامی است بسیار بالاتر ، لایق باشد ؟!!

    پی نوشت : 1 – تاریخ یعقوبی می نویسد : و کان فی الجیش ابوبکر و عمر ... فلما اشتدت علیه (صلی الله علیه و آله و سلم ) قال : انفذوا جیش اسامه ! فقالها مراراَ و اعتلَّ اربعه عشر یوماً . ص 113 .
    ابوبکر و عمر داخل در لشکر اسامه بودند ( اسامه فرمانده آنان بود ) ... زمانی که بیماری پیامبر شدت یافت حضرت فرموند: لشکر اسامه را به حرکت در آورید و یاری کنید ؛ این امر را بارها فرمود و لکن این لشکر چهارده روز معطل ماند .




    9)
    شما می گویید حضرت علی علیه اسلام خلفا را قبول داشت و حال آن که عمر می گوید : « حضرت علی علیه السلام و عباس عموی پیامبر ، ابوبکر را دروغگو و گنهکار و نیرنگ باز می دانست ؟ »
    شما راست می گویید یا عمر !؟ (1)
    و نیز طبری می گوید : « مردی از زهری پرسید : آیا حضرت علی علیه السلام شش ماه با ابوبکر بیعت نکرد ؟ پاسخ داد : نه تنها حضرت علی (ع) بلکه احدی از بی هاشم نیز با او بیعت نکردند . » (2)
    آیا شما راست می گویید یا علماء و مورخین شما ؟

    پی نوشت : 1 - « فرایتماه کاذباً آثماً غادراً خائناً » صحیح مسلم ، کتاب الجهاد و السیر ، باب حکم الفیء ، در ضمن یک حدیث طولانی . ج 1379/3 .
    2 – تاریخ الطبری ّ ، حوادث سنه 11 ، حدیث السقیفه 448/2 .




    10)
    خلیفه دوم شش نفر را تعیین کرد و گفت اینها از میان خود یک نفر را انتخاب کنند ، یعنی هر یک از اینها لیاقت رهبری امت اسلامی و جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را دارند ، بعدا گفت : « اگر کسی از آنها مخالفت کرد ، گردنش را بزنید ! » (1 )

    چگونه کسی که لیاقت خلافت دارد جایز القتل می شود ؟


    پی نوشت 1: – تاریخ الطبری ، حوادث سنه 23 ، قصه الشوری ، 294/3 ، الکامل لابن اثیر ، ذکر قصه الشوری ، سنه 23 ، 67/3 و...

    وهزاران هزار سئوال ديگر

  7. #6
    مدیر بازنشسته monji_2008 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,827
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    ابوبکر و عمر با منافقین چه کار داشتند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    1. به راستي چرا خليفه دوّم از وجود منافقين در حكومت خويش استفاده نموده و به آنان منصب داده و مى‏گويد : از نيروى منافقان بهره مى‏بريم و گناه آنان به‏عهده خودشان‏است؛ «نستعين بقوّة المنافق ، وإثمه‏عليه[1]» ؟
    همين كار او، مورد اعتراض يكى از اصحاب (حذيفه) قرار مى‏گيرد، ولى او پاسخ مى‏دهد : از نيروى آنان، استفاده مى‏كنم و مواظب عملكرد آنان هستم : «إنّي لأستعمله لأستعين بقوّته ثم أكون على قفائه[2]»
    با اين‏كه از عمر بن خطّاب نقل مى‏كنند كه گفت : اگر كسى از وجود فاسق استفاده كند و او را به‏كارى بگمارد ، خود نيز همرديف آن فاسق به‏شمار مى‏آيد : «من استعمل فاجراً وهو يعلم أنّه فاجر فهو مثله[3]»
    مگر نه اين است كه خداوند منافقين را سد راه اسلام مي‌داند «رَأَيْتَ الْمُنَافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنكَ صُدُوداً» و در مورد آنان مي‌فرمايد «فَمَا لَكُمْ فِي الْمُنَافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَاللّهُ أَرْكَسَهُم بِمَا كَسَبُوا أَتُرِيدُونَ أَن تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللّهُ وَمَن يُضْلِلِ اللّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً» «چرا درباره منافقين دو دسته شده‏ايد؟ در حالى كه خداوند بخاطر اعمالشان، آنها را كاملا وارونه كرده است آيا شما مى‏خواهيد كسانى را كه خداوند گمراه كرده، هدايت كنيد؟ در حالى كه هر كس را خداوند گمراه كند، راهى براى او نخواهى يافت» پس چرا خليفه دوم كه خود به نفاق خودش شك داشت[4]، با منافقين همكاري مي‌كرد؟؟؟ آيا رسول الله هم اين‌كار را مي‌كردند؟ ما پيرو سيره رسول الله باشيم يا عمر بن خطاب؟؟
    2. قرآن در باره اعراب مى‏گويد : «الأعراب أشدّ كفراً ونفاقاً» (التوبة 97) كفر و نفاق عرب‏هاى باديه نشين بيش از ديگران است، ولى با تمامى اين ويژگى‏هاى اعراب باديه نشين ، خليفه دوّم به‏هنگام مرگ وصيّت مى‏كند كه به آنان نيكى كنيد زيرا آن‏ها ريشه عرب و سرچشمه اسلام هستند[5]. آيا اين سخن با صريح آيه قرآن ، منافات ندارد؟ اگر كسى از شما بپرسد شايد اين وصيّت عمر، به‏خاطر خوش خدمتى عرب‏هاى باديه نشين مدينه در تثبيت خلافت ابوبكر بود، چه پاسخى داريد؟؟؟؟
    3. خداوند در سوره توبه مي‌فرمايد «وَمِمَّنْ حَوْلَكُم مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لاَتَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ» «و از (ميان) اعراب باديه‏نشين كه اطراف شما هستند، جمعى منافقند و از اهل مدينه (نيز)، گروهى سخت به نفاق پاى بندند. تو آنها را نمى‏شناسى، ولى ما آنها را مى شناسيم.» (توبه 101) به راستي جايي كه رسول الله منافقين را نمي‌شناختند، عمربن خطاب چگونه منافقين را مي‌شناخت؟؟؟ آيا اين نشان از عمق ارتباط آنان با عمر بن خطاب و سابقه ديرينه آنها در خدمت رساني به خليفه دوم ندارد؟؟؟
    4. رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در حديثي به حضرت علي عليه السلام فرمودند «لا يحبني الا مؤمن و لايبغضني الا منافق[6]» «اي علي، تو را جز مؤمن دوست و جز منافق دشمن نمي‌دارد» در واقع افراد منافق كساني هستند كه بغض حضرت علي عليه السلام را دارند، حال به راستي چرا عمر بن خطاب در حكومت خود از كساني كه بغض حضرت علي را داشتند و از دشمنان ايشان بودند استفاده مي‌كرد؟ آيا اين نشانه دوستي با رسول خدا و حضرت علي عليه السلام است يا ..... ؟



    [1] عن عبد الملك بن عبيد قال : قال عمر بن الخطاب : «نستعين بقوّة المنافق ، وإثمه عليه » . المصنف لابن أبي شيبة ، ج 7 ص 269 ، ح‏120 ؛ كنزالعمال ، ج‏4 ، ص 614 .
    [2] عن الحسن أن حذيفة قال لعمر : إنك تستعين بالرجل الفاجر فقال عمر : « إنّي لاستعمله لأستعين‏بقوّته ثم‏أكون على‏قفائه » - أبوعبيد . كنز العمال : 5 ، ص 771 .
    [3] عن عمر قال : من استعمل فاجرا وهويعلم أنّه فاجر فهو مثله . كنزالعمال ، ج‏5 ، ص‏761 ، ح 14306 .
    [4] رجوع كنيد به ، البداية والنهاية ، ج 5 ص 25 ، سنة تسع من الهجرة ، ذكر غزوة تبوك
    [5] «وأوصيه بالأعراب خيراً فإنّهم أصل العرب ومادّة الإسلام» صحيح البخاري ، ج 4 ، ص 206 ، باب مناقب المهاجرين .
    [6] صحيح مسلم، كتاب‌‌الايمان، باب الدليل علي ان جب انصار و علي...، ح239، ص692؛ سنن نسائي، كتب‌الايمان، علامة‌الايمان، ش‌ح5021، ص2411؛ سنن ابن‌ماجه، تصحيح و ترتيب، شيخ صالح‌بن عبدالعزيزبن محمدبن ابراهيم آل‌الشيخ، الرياض، دارالسلام، ج3، 1421، السنة فضائل اصحاب، فضل علي‌(ع)، اين حديث با الفاظ و اسناد مختلف بيان شده است.

  8. #7
    مدیر بازنشسته monji_2008 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,827
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    Thumbs up سوال از اهل سنت پیرامون امامت و خلافت .........

    چرا ابوبكر در تعيين خليفه ، از پيامبر تبعيت نكرد؟

    َّ 1 - شما مى‏گوييد پيامبر اكرم ( ص ) خليفه معيّن نكرد و تعيين آن را به عهده مردم گذاشت .

    اگر اين كار حضرت ، حقّ و به صلاح امّت و تضمين كننده هدايت مردم بود ، پس بر همه واجب است از او متابعت كنند ؛ چون كار او بايد براى تمام خداجويانى كه معتقد به قيامت هستند ، الگو باشد : ( لقد كان لكم في رسول اللّه أسوة حسنة لمن كان يرجوا اللّه واليوم الآخر ) الأحزاب : 21 . .

    بنا بر اين ، كار ابوبكر كه خليفه معيّن كرد بر خلاف سنّت پيامبر ( ص ) و موجب ضلالت امّت بود .

    و هم‏چنين كار عمر كه تعيين خلافت را به عهده شوراى شش‏نفره نهاد نيز برخلاف سنت پيامبر ( ص ) وسيره ابوبكربود .

    و اگر چنانچه بگوييد كار ابوبكر و عمر به صلاح امّت بود ، پس بايد ملتزم باشيد كه كار رسول اكرم ( ص ) صحيح نبوده است ، نستجير باللَّه من ذلك‏ ر . ك : المناظرات في الإمامة ، ص 246 و 259 ؛ قصص العلماء : 391 ؛ مناظره شيخ صدوق با ملك ركن الدولة و مناظره مأمون با علماى اهل سنّت . .



    تعيين جانشين براى خروج يك روزه از مدينه

    2 - پيامبر گرامى ( ص ) براى چند روز كه از مدينه بيرون مى‏رفت يكى از اصحاب خودرا به عنوان جانشين معيّن مى‏فرمود : « لأنّ النبيّ - صلّى اللَّه عليه وسلم - استخلف في كلّ غزاة غزاها رجلاً من أصحابه »
    تفسير القرطبي ، ج 1 ، ص 268 . .

    ابن اُمّ‏مكتوم را در 13 مورد از غزوات ، مانند : بدر ، اُحد ، ابواء ، سويق ، ذات الرقاع و . . . به عنوان جانشين خود در مدينه انتخاب نمود

    عون المعبود لعظيم آبادي ، ج 8 ، ص 106 ؛ كنز العمال ، ج 8 ، ص 268 ؛ الطبقات الكبرى لابن سعد ، ج 4 ، ص 209 ؛ الإصابة ، ج 4 ، ص 495 ؛ المغني لإبن قدامه ، ج 2 ، ص 30 . .

    و همچنين « ابو رهم » را به هنگام عزيمت به مكه ، جنگ حنين و خيبر ، « محمد بن مسلمه » را در جنگ قرقره ، « نميلة بن عبد اللّه » را در بنى المصطلق ، « عويف » را در جنگ حديبيّة و . . . به عنوان خليفه خود قرار داد
    التنبيه والإشراف للمسعودي ، صص 211 ، 213 ، 214 ، 215 ، 216 ، 217 ، 218 ، 221 ، 225 ، 228 ، 231 و 235 ؛ تاريخ خليفة بن خيّاط ، ص 60 . .



    بنابر اين ، آيا معقول است كه حضرت رسول اكرم ( ص ) كه براى خروج يك روز از مدينه ، مانند جنگ اُحد كه دريك مايلى مدينه بود ، براى خود جانشين معيّن كند ، ولى امّت اسلامى را بدون جانشين براى هميشه ترك نمايد؟



    آيا صحيح است كه پيامبر گرامى ( ص ) در جنگ خندق ، كه در كنار مدينه بود ، براى خود جانشين تعيين كند اما براى زمان طولانى بعد از خود ، كسى را به عنوان جانشين معيّن نكرده باشد؟

    آيا در موارد يادشده ، يك مورد سراغ داريد كه حضرت انتخاب جانشين را به عهده مردم واگذار نموده باشد؟ و يا در يك مورد با مسلمان ها در مورد جانشين خود مشورت كرده باشد؟



    تمام پيامبران جانشين داشتند ، ولى!!!

    3 - شما از طرفى ، در كتب روايى خود ، از رسول اكرم ( ص ) نقل مى‏كنيد كه فرمود : تمام پيامبران داراى وصى و وارث بودند : « لكلّ نبيّ وصيّ ووارث »
    تاريخ مدينة دمشق ، ج 42 ص 392 ؛ والرياض النضرة ، ج 3 ص 138 ، ذخائر العقبي ، ص‏71 ؛ المناقب للخوارمى ص 42 و 85 . ،

    واز قول سلمان فارسى نقل مى‏كنيد كه از حضرت رسول اكرم ( ص ) پرسيد : هر پيامبرى براى خود وصى وجانشين داشت ، وصى شما كيست؟
    « إنّ لكلّ نبيّ وصيّاً ، فمن وصيّك؟ »
    المعجم الكبير ، ج 6 ص 221 ؛ مجمع الزوائد ، ج 9 ص 113 ؛ فتح الباري ، ج 8 ص 114 .

    و از طرف ديگر مى‏گوييد پيامبر ( ص ) كسى را به عنوان جانشين معيّن ننمود!

    آيا در ميان تمامى پيامبران الهى ، رسول اكرم ( ص ) استثنا شده بود و اين از خصوصيّات و ويژگى‏هاى حضرت بود؟ و يا بر خلاف سنّت تمام پيامبران عمل نمود؟

    يا عبارت رسول اكرم ( ص ) عام است و خود حضرت را نيز شامل مى‏شود و سؤال سلمان نيز شاهد اين عموم است .

    آيا تا كنون در آيه شريفه : ( أولئك الّذين هدى اللّه فبهداهم اقتده ) الأنعام : 90 . فكر كرديم كه خداوند پس از ذكر اسامى پيامبران بزرگ ، به رسول گرامى ( ص ) امر فرموده كه از هدايت آنان متابعت نمايد؟



    عدم تعيين جانشين ، عامل هرج و مرج

    4 - شما مى‏گوييد : رسول گرامى ( ص ) اين امّت رابدون تعيين خليفه و جانشين رها نمود و از دنيا رفت ، آيا رسول اكرم ( ص ) تعيين خليفه را به عهده امّت نهاد كه به هر نحوى كه صلاح ديدند و هر كسى را كه پسنديدند به‏عنوان خليفه انتخاب نمايند و خود حضرت هيچ سخنى در باره شرايط انتخابات و شرايط رهبرى وشرايط شركت كنندگان در انتخابات را بيان نفرمودند؟

    اين كار قطعاً ، معقول نيست ، زيرا رسول گرامى ( ص ) در موقعيّتى از دنيا رفت كه جامعه اسلامى در بدترين وضعيّت قرار داشت ؛ چون از طرفى دولت قدرتمند روم وايران ، حكومت اسلامى را تهديد مى‏كردند ، كه اصرار حضرت مبنى بر تجهيز جيش اُسامه ، بهترين گواه اين مطلب است . و از طرف ديگر ، منافقان ، مشركان ويهوديان هر روز مشكلى براى جامعه اسلامى ايجاد مى‏نمودند .



    بديهى است در چنين موقعيّتى اگر حاكم جامعه ، يك فرد عادى بود جامعه را بدون جانشين رها نمى‏كرد ، پس چگونه عقل مى‏پذيرد كه رسول اكرم ( ص ) اين جامعه را بدون تعيين خليفه و جانشين گذاشته و رفته باشد؟ بااين‏كه حضرت بيش از هر كسى غمخوار مسلمين بود وبراى رفاه آنان از هر تلاشى دريغ نمى‏ورزيد وآيه شريفه : ( لقد جاءكم رسول من أنفسكم عزيز عليه ما عنتّم حريص عليكم‏بالمؤمنين رؤوف رحيم ) التوبة : 128 . ، بهترين دليل اين سخن است .

    افزون بر آن ، اعتقاد به اين چنين امرى ، بالاترين اهانت به رسول خدا ( ص ) است كه با اين چنين تصميمى ، جامعه اسلامى را با سخت‏ترين مشكل مواجه ساخته ، همان‏گونه كه دكتر احمد امين دانشمند مصرى به صراحت مى‏گويد : پيامبر گرامى ( ص ) بدون اينكه جانشينى معيّن كند و يا چگونگى و شرايط تعيين حاكم را بيان كند از دنيا رفته و جامعه اسلامى را با مشكل‏ترين وخطرناكترين وضع مواجه ساخته است ؛ « توفّي رسول‏اللَّه - صلّى اللَّه عليه وآله - ولم يعيّن من يخلفه ، ولم يبيّن كيف يكون اختياره ، فواجه المسلمون أشقّ مسألة وأخطرها! » فجر الاسلام : 225 . .



    و هم‏چنين ابن خلدون مى‏گويد : محال است كه جامعه را بدون رهبر و سرپرست رها كرد كه عامل درگيرى ميان مردم و سياستمداران گردد ، بدين جهت در هر اجتماعى نياز مبرم به تعيين حاكمى است كه جامعه را از هرج و مرج جلوگيرى كند ؛ « فاستحال بقاؤهم فوضيّ دون حاكم يزع بعضهم عن بعض واحتاجوا من أجل ذلك إلى الوازع وهو الحاكم عليهم »

    مقدّمة ابن خلدون ص 187 . .



    عمر براى امت ، دلسوزتر از پيامبر ( ص ) !!



    5 - به نقل صحيح مسلم : حفصه به عمر گوشزد مى‏كند كه كسى را به عنوان جانشين خود معيّن كند و به دنبال آن عبداللّه فرزند عمر ، به وى مى‏گويد : اگر چوپان تو ، شتران و گوسفندان را بدون سرپرست رها كند ، به وى اعتراض خواهى كرد كه چرا باعث نابودى آن‏ها گرديدى؟

    پس به فكر اين امّت باش ! و كسى را به‏عنوان خليفه براى آنان تعيين كن! چون رعايت حال اين امّت از مراعات وضع شتران و گوسفندان لازم‏تر است : « عن ابن عمر قال : دخلت علىّ حفصة فقالت : أعلمت أنّ أباك غير مستخلف؟

    قال : قلت : ما كان ليفعل .

    قالت : إنّه فاعل .

    قال ابن عمر : فحلفت أنّي أكلّمه في ذلك . فسكت ، حتّى غدوت ولم أكلّمه .

    قال : فكنت كأنّما أحمل بيميني جبلاً ، حتّى رجعت فدخلت عليه ، فقلت له : إنّي سمعت ، الناس يقولون مقالة فآليت أن أقولها لك ، زعموا أنّك غير مستخلف ، وأنّه لو كان لك راعي إبل ، أو راعي غنم ثمّ جاءك وتركها رأيت أن قد ضيّع ، فرعاية الناس أشدّ »

    صحيح مسلم ، ج 6 ص 5 ، كتاب الإمارة ، باب الاستخلاف وتركه ؛ مسند أحمد ، ج 1 ص 47 ؛ المصنّف لعبد الرزاق ، ج 5 ص 448 . .

    6 - هم‏چنين عايشه به وسيله عبد اللّه بن عمر به عمر پيام مى‏دهد : امّت محمّد را بدون چوپان رها مكن وكسى را به عنوان جانشين تعيين نما ، چون واهمه آن دارم كه آنان گرفتار فتنه گردند : « ثمّ قالت ( أي عائشة ) : يا بُنيّ! أبلغ عمر سلامي ، وقل له : لا تدع أمّة محمّد بلاراع ، استخلف عليهم ولا تدعهم بعدك هملاً ، فإنّي أخشى عليهم الفتنة »

    الإمامة والسياسة بتحقيق الشيري ، ج 1 ص 42 و بتحقيق الزيني ، ج 1 ص 28 . .



    و همين‏طور ، معاويه كه به قصد گرفتن بيعت براى يزيد وارد مدينه شد ، در جمع صحابه و ضمن گفتگو با عبداللّه بن عمر گفت : « إنّي أرهب أن أدع أمّة محمّد ( ( ص ) ) بعدي كالضأن لاراعي لها » من وحشت دارم ، كه امّت پيامبر را همانند گوسفند بدون چوپان رها سازم و بروم‏

    تاريخ الطبري ، ج 4 ص 226 ؛ الإمامة والسياسة بتحقيق الشيري ، ج 1 ص 206 ، وبتحقيق الزيني ، ج 1 ص 159 . .

    ومطابق نقل ابن سعد در طبقات ، عبد اللّه بن عمر به‏پدرش گفت : اگر چنانچه كسى را كه وكيل تو بر روى زمين‏هاى كشاورزى است ، فرا خوانى ، آيا كسى را جايگزين آن خواهى كرد يا خير؟ گفت : آرى!

    و پرسيد : اگر كسى را كه گوسفندان تو را چوپانى مى‏كند فراخوانى ، كسى را به جاى آن قرار خواهى داد يا خير؟ گفت : آرى!

    وقال عبداللَّه بن عمر لأبيه : لو استخلفت ؟ قال : من ؟ قال : تجتهد فإنّك لست لهم بربّ ، تجتهد ، أرأيت لو أنّك بعثت إلى قيّم أرضك ألم تكن تحبّ أن يستخلف مكانه حتّى يرجع إلى الأرض ؟ قال : بلى . قال : أرأيت لو بعثت إلى راعي غنمك ألم تكن تحبّ أن يستخلف رجلاً حتّى يرجع؟ طبقات ابن‏سعد ، ج‏3 ، ص‏343 ؛ تاريخ مدينة دمشق ، ج 44 ص 435 .

    آيا اين بالاترين اهانت به رسول خدا ( ص ) نيست كه به اندازه عايشه و حفصه و معاويه ، به فكر امّتش نباشد؟! وآنان را بدون رهبر رها سازد؟! و آيا كسى نبود به رسول اكرم ( ص ) تذكر دهد كه كسى را به عنوان جانشين تعيين كند؟! و يا از حضرت ، راه و روش تعيين خليفه را سؤال نمايد؟!



    عدم تعيين جانشين ، مخالف كتاب نيست



    7 - كسانى كه مى‏گويند : پيامبر اكرم ( ص ) بدون وصيّت از دنيا رفت ، آيا مى‏دانند كه كارى خلاف قرآن وسنّت به حضرت نسبت داده‏اند؟!

    نسائى در سنن خود آورده :
    عن عائشة قالت : ما ترك رسول اللّه صلى الله عليه وسلم درهماً ولا ديناراً ولا شاة ولا بعيراً وما أوصى . سنن النسائي : 6 / 240 ، فتح الباري : 5 / 267 .

    چون قرآن به همه مسلمانان دستور مى‏دهد كه بدون وصيّت ، از دنيا نروند : ( كتب عليكم إذا حضر أحدكم الموت إن ترك خيراً الوصيّة ) المائدة : 3 . .

    زيرا جمله ( كتب عليكم ) در مورد وصيّت ، همانند جمله ( كتب عليكم الصيام ) در باره روزه ، بر اهميت ولزوم متعلّق دارد .

    و از طرفى هم رسول اكرم ( ص ) فرموده است : وظيفه هر مسلمان داشتن وصيّت‏نامه است ، و نبايد سه شب از عمر مسلمانى سپرى شود ، مگر اينكه وصيّت او در كنارش قرار گرفته باشد : « ما حقّ امرئ مسلم له شي‏ء يوصي به ، يبيت ثلاث ليال إلّا ووصيّته عنده مكتوبة » .

    عبد اللّه بن عمر مى‏گويد : وقتى كه اين حديث را از رسول اكرم ( ص ) شنيدم ، هيچ شبى را بدون وصيّت نامه سپرى نكردم ؛

    « قال عبد اللّه بن عمر : ما مرّت عليّ ليلة منذ سمعت رسول اللّه - صلّى اللّه عليه وسلم - قال ذلك ، إلّا وعندي وصيّتي » صحيح مسلم ، ج 5 ص 70 ، أوّل كتاب الوصيّة . .

    آيا مى‏شود گفت : كه عبد اللّه بن عمر به سخنان رسول گرامى ( ص ) بيش از خود حضرت ، پايبند بود؟

    آيا مى‏شود گفت : پيامبر اكرم ( ص ) سخنى مى‏گويد كه خود به آن عمل نكند؟

    خداوند مى‏فرمايد : چرا سخنى مى‏گوييد كه به آن عمل نمى‏كنيد؟ و اين تناقض در گفتار و عمل ، خشم خداوند را به دنبال دارد :

    ( يا أيّها الذين آمنوا لِمَ تقولون ما لا تفعلون كبر مقتاً عند اللّه أن تقولوا ما لاتفعلون ) الصف : 2 و 3 . .



    و اين تناقض به قدرى روشن بود كه مورد اعتراض بعضى از روات قرار گرفته مانند طلحة بن مصرف كه به عبداللّه بن اوفى مى‏گويد : چگونه مى‏شود كه پيامبر گرامى ( ص ) به مردم دستور وصيّت دهد آنگاه خود آن را ترك كند ؛


    « عن طلحة بن مصرف ، قال : سألت عبداللّه بن أبي أوفى : هل كان النبى ( ص ) أوصى؟ قال : لا . فقلت : كيف كتب على الناس الوصيّة ، ثمّ تركها - قال : أوصى بكتاب اللّه » الصف : 2 و 3 . ‏ صحيح البخاري ، ج 3 ص 186 كتاب الجهاد ، ج 5 ص 144 ، كتاب المغازي ، باب مرض النبي ( ص ) ، و ج 6 ص 107 ، باب الوصية بكتاب اللّه . .

    وفى رواية أحمد : « فكيف أمر المؤمنين بالوصيّة ولم‏يوص؟ قال : أوصى بكتاب اللّه » مسند احمد بن حنبل ، ج 4 ص 354 ؛ فتح الباري ، ج 5 ص 268 ؛ تحفة الأحوذي ، ج 6 ص 257 . .



    آيه و حديث مربوط به وصيّت ، اگر دلالت بر لزوم وصيّت نكند ، حدّاقل دلالت بر جواز وصيّت كه دارد ونشان مى‏دهد كه وصيّت نمودن يك عمل نيك وپسنديده است و بر پيامبر گرامى ( ص ) زيبنده نيست كه آن را ترك نمايد ، زيرا قرآن مى‏گويد : آيا مردم را به كار نيك دعوت كرده و خود را فراموش مى‏كنيد ؛ ( أتأمرون الناس بالبرّ وتنسون أنفسكم ) البقره : 44 . .

    8 - آنان‏كه مى‏گويند : پيامبر گرامى ( ص ) بدون جانشين از دنيا رفت و تعيين خليفه را به عهده امّت نهاد ، آيا شرايطى هم براى كسى كه رهبرى جامعه را به‏عهده مى‏گيرد و هم‏چنين شرايط كسانى كه در انتخابات رهبرى ، شركت مى‏كنند ، معيّن فرمود يا نه؟

    اگر اين شرايط را معيّن فرموده ، در كدام حديث وروايت آمده است؟

    اگر اين شرايط در سخنان حضرت رسول اكرم ( ص ) آمده بود ، چرا در سقيفه بنى ساعده هيچ‏يك از گردانندگان سقيفه به آن استناد نكردند؟


    وانگهى! اگر انتخاب ابو بكر مطابق شرايطى بود كه پيامبر اكرم ( ص ) بيان فرموده ، چرا ابو بكر گفت : بيعت من يك امر اتّفاقى و ناگهانى و بدون تدبير صورت گرفت و خداوند شرّ آن را دفع نمود

    قال أبو بكر في أوائل خلافته : إنّ بيعتي كانت فلتة وقى اللّه شرّها وخشيت الفتنة . شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ، ج 6 ص 47 بتحقيق محمد ابوالفضل ؛ أنساب الأشراف للبلاذري ، ج 1 ص 590 . ، ابن اثير مى‏گويد : اين چنين بيعتى ، طبيعتاً شرّ خيز است‏ قال ابن الأثير : أراد بالفلتة الفجأة ، ومثل هذه البيعة جديرة بأن تكون مهيّجة للشرّ . النهاية في غريب الحديث ، ج 3 ص 467 . .


    و همين عبارت را عمر در اواخر خلافت خويش بالاى منبر بيان كرد و گفت : اگر كسى به چنين كارى مبادرت كند ، محكوم به مرگ خواهد شد : « إنّ بيعة أبي بكر كانت فلتة وقى اللّه شرّها فمن عاد إلى مثلها فاقتلوه »
    شرح نهج البلاغة لابن أبي‏الحديد ، ج 2 ص 26 ، و ر . ك : صحيح البخارى ، ج 8 ، ص 26 ، كتاب المحاربين ، باب رجم الحبلى من الزنا ؛ مسند احمد ، ج 1 ، ص 55 . .



    ابن‏اثير مى‏گويد : كار بى‏رويه را « فلتة » مى‏گويند و به خاطر ترس از انتشار امر خلافت ، به بيعت ابوبكر با مبادرت ورزيدند : « والفلتة كلّ شي‏ء من غير رويّة وإنّما بودر بها خوف انتشار الأمر »

    النهاية في غريب الحديث ، ج 3 ص 467 . .





    اى كاش كسى از ابن اثير مى‏پرسيد كه ترس از انتشار چه خلافتى بود؟ ترس از خلافتى كه رسول اكرم ( ص ) معيّن فرموده بود؟

    يا ترس از كانديدا شدن افراد مشابه ابوبكر براى امر خلافت؟

    انتشار خلافتى را كه رسول گرامى ( ص ) معيّن نموده بود ، نه تنها ترسى نداشت ، بلكه ضامن صلاح ملّت بود وبر همگان لازم بود كه در برابر حكم پيامبر ( ص ) سر تسليم فرود آورند و مخالفت نورزند .

    ( ما كان لمؤمن و لا مؤمنة إذا قضى اللّه ورسوله أمراً أن يكون لهم الخيرة من أمرهم ) الأحزاب : 36 . .

    و هم‏چنين كانديداتورى افراد ديگر هم واهمه نداشت ؛ زيرا پس از ملاحظه و بررسى ، مردم اگر وى را هم‏سطح ابوبكر نمى‏يافتند ، قطعاً با وى بيعت نمى‏كردند و اگر هم‏سطح ابوبكر بود ، چه فرقى در بيعت با او و يا با ابوبكر وجود داشت؟

    ولى اگر آن نامزد رهبرى ، شرايطى بالاتر از ابوبكر داشت و بهتر از ابوبكر براى اصلاح جامعه بود ، آيا نصب ابوبكر مانع مصلحت جامعه نبود؟


    9 - راستى از همه مهمّ‏تر ، اگر واقعاً ، خلافت ابوبكر بر مبناى شرايط ، و مطابق سنّت رسول اكرم ( ص ) انجام گرفته بود ، چرا عمر گفت : « فمن عاد إلى مثلها فاقتلوه »
    شرح نهج البلاغة لابن أبي‏الحديد ، ج 2 ص 26 ، و رجوع شوده به : صحيح البخارى ، ج 8 ، ص 26 ، كتاب المحاربين ، باب رجم الحبلى من الزنا ؛ مسند احمد ، ج 1 ، ص 55 . .

    آيا خلفاء راشدين خليفة الرسول بودند؟

    10 - از طرفى مى‏گوييد : پيامبر گرامى ( ص ) كسى را به عنوان جانشين معيّن نفرمود و به كسى هم دستور نداد تا شخص معيّنى را جانشين او قرار دهد ، بلكه مردم ، ابوبكر رإ؛'' به عنوان خليفه معيّن كردند وابوبكر نيز عمر را خليفه معيّن كرد و عثمان هم توسّط شوراى شش نفره تعيين شد ، و از طرفى ديگر مى‏گوييد : اين‏ها خليفه وجانشين پيغمبر بودند و به آنان « خليفة الرسول » اطلاق مى‏كنيد . آيا اين كار ، دروغ بستن به رسول گرامى نيست؟

    كه مطابق حديث متواتر « من كذب عليّ متعمّداً فليتبّؤ مقعده من النّار » صحيح البخاري ، ج 1 ص 36 ، 2 / 81 ، ج 4 ص 145 ، ج 7 ص 118 قال ابن الجوزي : رواه من الصحابة ثمانية وتسعون نفساً ، الموضوعات ، ج 1 ص 57 ، وقال النووي : قال بعضهم : رواه مائتان من الصحابة ، شرح مسلم للنووي ، ج 1 ص 68 .
    هر گونه دروغ به پيامبر گناه است . بنا بر اين ، اگر ادعاى شما كه مى‏گوييد پيامبر اكرم ( ص ) خليفه معيّن ننمود صحيح باشد ، خلفاى راشدين خليفه پيامبر نيستند!


    ***********************************
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    کلیپ هایی در پاسخ شبکه ماهواره ای وهابیت

    **********************************




    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    وهابيت!؟

  9. #8
    حرفه ای خادم الخدیجه (س) آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    رویاها
    نوشته ها
    990
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    دوستان در کنار این تاپیک مهم ، توصیه میکنم اگه دسترسی دارید ، شبکه ی اهل بیت علیهم السلام رو حتما ببینید.
    موضوع بحثش دقیقا همین هست و اتفاقا مناظرات زیادی با علمای بکری و سنی انجام داده و جالبه که سوالات عالم شیعه ی این شبکه (آقای الله یاری) رو بدون پاسخ میگزارند !!!

  10. #9
    کاربر جدید mehrdad313 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    هر كجا باشم آسمان مال من است
    نوشته ها
    33
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    دوست عزيز البته بايد اين مطلب را هم در نظر داشت كه از رسانه اي كه به قولي زبان شيعه تلقي ميشود فحاشي و بي ادبي نكرد.برخي از اين افراد منجمله آقاي اللهياري موجب تخريب چهره شيعه ميشوند.
    حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) در جنگ صفين هنگامي كه سرباز سپاه حضرت در مقابله با فحاشي سربازان سپاه معاويه،درصدد فحاشي برآمده بود،دهان اين سرباز را گرفته و فرمودند:اگر آنها فحاشي و جسارت ميكنند سرباز معاويه هستند،سرباز علي[ع] فحاشي نميكند.
    پس بايد يادمان باشد كه وقتي با وهابيون مناظره ميكنيم و يا جوابي به ايشان ميدهيم اين مورد را در نظر بگيريم كه اكنون ما در مقام سرباز اميرالمومنين انجام وظيفه ميكنيم.

  11. #10
    کاربر جدید کیان ایرانی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2014
    نوشته ها
    7
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    هوالشاهد....
    عزیزان متوجه باشن که اللهیاری فرد شایسته ای نیست.

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه