دليل اول:
علماى بزرگ اهلسنّت مانند ابن هشام وابن كثير و ابن حبّان و ديگران نقل كردهاند: هنگامى كه رسولاكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم)، قبايل عرب را به سوى اسلام دعوت مىفرمود، بعضى از شخصيّتهاى بزرگ قبايل مانند : بنى عامر بن صعصعه، به حضرت گفتند : اگر ما تو را يارى كنيم و كار تو بالا بگيرد، آيا رياست و جانشينى بعد از تو به ما خواهد رسيد؟
حضرت پاسخ دادند : اين امر به دست خدا است و هر كس را كه بخواهد، انتخاب خواهد كرد «الأمر إلى اللّه يضعه حيث يشاء»
و همچنين مشابه اين قضيه با قشير بن كعب بن ربيعه اتّفاق افتاد و او نيز به رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) گفت : اگر بهرهاى از رياست در حكومت اسلامى نصيب ما نشود، ما حاضر نيستيم به تو ايمان بياوريم[1]. آري رسول گرامى (صلّي الله عليه وآله وسلّم)، در بدترين موقعيّتى كه نياز به نيرو و كمك داشت، حاضر نشدند با وعده جانشينى، مساعدت قبايل را جذب نمايد.
و همچنين هوذة، پادشاه يمامه كه به اسلام دعوت شد، گروهى را خدمت حضرت گسيل نمود و پيام داد اگر چنانچه بهرهاى از رياست، نصيب او شود، حاضر است اسلام بياورد و مسلمين را يارى دهد، ولى رسول گرامى (صلّي الله عليه وآله وسلّم) نپذيرفت و فرمود : حتّى اگر رياست بر يك قطعه زمين رها شده را بخواهد، به وى نخواهم داد[2].
دليل دوم:
از رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) نقل شده است كه فرمودند: تمام پيامبران داراى وصى و وارث بودند: «لكلّ نبيّ وصيّ ووارث»[3]، واز قول سلمان فارسى نقل شده است كه از حضرت رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) پرسيد : هر پيامبرى براى خود وصى وجانشين داشت، وصى شما كيست؟ «إنّ لكلّ نبيّ وصيّاً ، فمن وصيّك؟[4]» و از طرف ديگر اهل سنت ميگويند، پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم) كسى را به عنوان جانشين معيّن ننمود!
1. آيا در ميان تمامى پيامبران الهى، رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) استثنا شده بود و اين از خصوصيّات و ويژگىهاى حضرت بود؟ و يا بر خلاف سنّت تمام پيامبران عمل نمود؟
يا عبارت رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) عام است و خود حضرت را نيز شامل مىشود و سؤال سلمان نيز شاهد اين عموم است .
آيا تا كنون در آيه شريفه : «أولئك الّذين هدى اللّه فبهداهم اقتده» (الأنعام 90) فكر كرديم كه خداوند پس از ذكر اسامى پيامبران بزرگ، به رسول گرامى (صلّي الله عليه وآله وسلّم) امر فرموده كه از هدايت آنان متابعت نمايد؟
دليل سوم:
2. به راستي اگر امامت از اصول دين نيست پس چرا طبق روايتي كه بسياري از علماي اهل تسنن هم نقل كردهاند رسول اكرم ميفرمايد: «هر كس بميرد وامامينداشته باشد به مرگ جاهلي مرده است»[5] حال آيا عدم معرفت به فرعي از فروع دين موجب تزلزل در دين و مرگ جاهلي ميشود يا عدم معرفت به اصول دين؟
3. از ديدگاه اهل سنت ملاك در تعيين خليفه اجماع مردم است و طبق نظر آنها اگر مردم در تعيين فردي نسبت به خلافت يك حرف را بزنند او خليفه شرعي خواهد بود و نيز بنا به عقيده اهل سنت پيامبر اكرم بدون وصيت از دنيا رفتند . از همين رو بود كه چند نفر در سقيفه گرد آمدند و خليفه را انتخاب كردند. و آنچه مسلم است اين است كه چند روز بعد از وفات پيامبر اين شورا تشكيل و خليفه تعيين شد حال در اين چند روز اگر كسي ميمرد به مرگ جاهلي مرده است؟ اگر به مرگ جاهلي نمرده پس آن اماميكه بايد او را ميشناخت كه بود ؟
4. آيا ممكن است رسول خدا بفرمايد هر كس نماز نخواند فاسق است و بعد مشخص نكند كه نماز خواندن چگونه است؛ حال با اين وصف آيا ممكن است ايشان بفرمايند هر كس امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلي مرده است ولي آن امام زمان را مشخص نكنند تا خود مردم امام زمان خود را انتخاب كنند؟
5. آيا در اين حديث مقصود از امام كساني مثل يزيد و مروان و وليد و منصور دوانقي و هارون و..... است كه هر يك كشتارها و قتل عام هاي مكه و مدينه و تخريب كعبه و شراب خواري و سگ بازي و ميمون بازي و پاره كردن قرآن و زن بارگي و فساد و بدعتها و جنايات كفر آميز مرتكب شدهاند؟ به راستي شناخت اينگونه افرادي كه احكام خدا را زير پا ميگذارند چه معنايي خواهد داشت؟
6. پس از برچيده شدن بساط خلافت به دست مغول و با كشته شدن مستعصم عباسي به دست مغول در سال 656 اماميكه بايد او را بشناسيم چه كسي بوده است كه اگر او را نشناسيم به مرگ جاهلي مردهايم ؟ يا شايد هم فقط شناختن امام به همان زمانها مربوط بوده است !!!
7. در اين عصر با وجود يك ميليارد مسلمان يا بيشتر كه بزرگترين رقم را از بين آمارهاي مذهبي و ديني جهان به خود اختصاص داده ، امام و رهبري كه نشناختنش براي اين عده مرگ جاهلي را خواهد داشت ، كيست ؟
دليل چهارم:
در صحاح سته نقل شده است كه عبادةبنصامت گفت ما با رسول خدا بر اين اساس بيعت كرديم كه در تنگي و فراخي و غم و شادي مطيع و فرمانبردار ايشان باشيم و برسر فرمانروايي با اهلش به ستيزه برنخيزيم[6].
در اين حديث تصريح شده است كه از جمله موارد بيعت (روز عقبه) با پيامبر اكرم اين بوده است كه بر سر فرمانروايي بعد از آن حضرت با اهلش به ستيزه برنخيزند. مقصود رسول خدا از كلمه امر كه به هنگام بيعت گرفتن در بيعت عقبه كبري روي آن تأكيد شده است، همان فرمانروايي و حكومتي است كه در سقيفه براي به دست گرفتن آن به منازعه برخاستند.
دليل پنجم:
دليل ديگر، گفتار فرزند عمر است. وي هنگاميكه پدر را در بستر بيماري ديد و از بهبودي او مأيوس گشت، رو به پدر كرد و گفت : براي امت محمد خليفهاي تعيين كن[7]، اگر چوپاني گوسفندان تو را در بيابان رها كند و آنها را به كسي نسپارد تو او را ملامت نميكني ؟ در اين صورت چگونه ميخواهي امت محمد را بدون سرپرست بگذاري[8] !!!! و باز در همان دوران بيماري عمر، عايشه به وسيله فرزند خليفه براي او پياميفرستاد و گفت : امت محمد را بدون سرپرست ترك مكن و براي خود جانشيني معين نما، من از شعله ورگشتن آتش فتنه خوف و هراس دارم[9]. (آيا رسول الله از شعله ور گشتن آتش فتنه خوف نداشتند !!!)
نتيجهگيري:
8. به راستي آيا خلافت ابوبكر هم از طرف خداوند تعيين شد؟ چه طور است كه تماميرهبران ديني بايد از طرف خداوند تعيين شوند و تماميپيامبران هم خودشان جانشين تعيين كردند، فقط پيامبر اسلام است كه نه جانشين تعيين كرد و نه وصيت كرد و نه از طرف خدا حكميمبني بر تعيين جانشين پيامبر رسيد؟؟؟ آيا پيامبر اكرم با ديگر پيامبران تفاوت ميكند، در حاليكه خداوند ميفرمايد «لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ» و يا «قُلْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَا أُنْزِلَ عَلَيْناَ وَمَا أُنزِلَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَالنَّبِيُّونَ مِن رَبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» (آل عمران 84) «بگو: به خدا ايمان آورديم و (همچنين) به آنچه بر ما و بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل گرديده و آنچه به موسى و عيسى و (ديگر) پيامبران، از طرف پروردگارشان داده شده است ما در ميان هيچ يك از آنان فرقى نمىگذاريم و در برابر (فرمان) او تسليم هستيم.» پس چگونه است تماميانبيا و رسولان و حتي پادشاهان وفرماندهان براي خود جانشين تعيين ميكنند اما رسول گرامياسلام كه از همه عالميان افضل و اولي هستند هيچ كس را به عنوان جانشين تعيين نكردند و امت را سرگردان گذاشتند؟؟؟
9. اگر خلافت ابوبكر توسط خدا و پيامبر تعيين شده است اولا در كدام آيهي قرآن اين موضوع مطرح شده است؟ دوما در چه زماني پيامبر از مردم براي ابوبكر بيعت گرفتند؟ سوما چرا ابوبكر و عمر براي به دست گرفتن خلافت در سقيفه به موضوع نصب خدا يا پيامبر اشارهاي نكردند، بلكه موضوع مسن بودن و يارغار بودن را مطرح كردند؟ چرا به هيچ آيه ياحديثي استناد نكردند؟ آيا كار آنان هيچگونه مشروعيتي در كتاب و سنت نداشته است كه به هيچ آيهي قرآن و يا سنت پيامبر اشارهاي نشد؟
از اينكه خداوند متعال به رسول اكرم ميفرمايد «أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ» «آنها كسانى هستند كه خداوند هدايتشان كرده پس به هدايت آنان اقتدا كن» متوجه ميشويم كه سيره خود رسول الله مطابق است با سيره ديگر انبيا، در واقع تفاوت برخي احكام دين اسلام با ديگر اديان ناسخ اين آيه نيست، بلكه آن هدايتي را كه ديگر انبيا در زندگي خود از آن پيروي ميكردند رسول الله هم از آن پيروي ميكنند كه اين مسأله با جعل احكام تفاوت دارد. دقت كنيد كه در اين آيه به پيامبر امر شده است كه از هدايت انبياي ديگر پيروي كند و نه از خود آنان و به همين دليل است كه ما از داستان انبياي الهي ميتوانيم عبرت بگيريم و بسياري از مسائل مذهبي موجود را رفع كنيم.
نكتهي آخر كه بسيار مهم است و بايد در مباحث مذهبي مورد توجه قرار گيرد اين است كه حال كه اثبات شد كه امامت امري انتصابي است و خداوند بايد يك شخص را به عنوان امام تعيين كند و مردم هيچ دخالتي در آن ندارند، بنابراين اجماع مردم و مسن بودن و خويشاوندي با پيامبر و يارغار بودن و ..... به هيچ وجه نميتوانند دليل خلافت باشند. يعني هيچ كس به دليل مسن بودن و يا به دليل انتخاب مردم، يا همراهي با پيامبر، امام نميشود چون اين موضوع ربطي به مردم ندارد كه بخواهند آنها تعيين كنند، و نيز ربطي به فضائل شخصي ندارد كه مردم بتوانند تشخيص دهند، بلكه امر، امري است الهي كه خود خداوند بايد آن را مشخص كند. به همين دليل سخن از «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ» و استدلال به اين آيه كه خداوند ميفرمايد مشورت كنيد كاملا اشتباه است. زيرا خداوند ميفرمايد «امرهم» نه «امر الله» يعني امر مردمينه امر الهي، و به اثبات رسيد كه امر امامت امري الهي است نه زميني و انساني، بنابراين شور و مشورت و انتخاب مردم هيچ دخالتي در اين امرالهي ندارد و اگر داشته باشد درست مانند اين است كه استدلال كنيم به اين آيه و بگوييم كه با مشورت ميتوان تعداد ركعات نماز را كم و زياد كرد!! خداوند هم ميفرمايد «وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً مُّبِيناً» «هيچ مرد و زن با ايمانى حق ندارد هنگامى كه خدا و پيامبرش امرى را لازم بدانند، اختيارى داشته باشد و هر كس نافرمانى خدا و رسولش را كند، به گمراهى آشكارى گرفتار شده است» (احزاب/36)
بنابراين تماميدلايلي كه در مورد خلافت و فضائل خلفا بيان ميشود جداي از صحت و سقم آنها از حوزه بحث امامت خارج است، زيرا امامت امري نيست كه به فضائل يا انتخاب مردم و يا شوري ربطي داشته باشد. و آنان كه با اين دلايل كسي را به عنوان رهبر جعل كردند مخالفت با امرخدا وپيغمبر كردند و « فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً مُّبِيناً»
و نتيجه ديگري كه به دست ميآيد اين است كه اختلاف اصلي بين شيعه و سني فضائل اهل بيت و يا فضائل خلفا نيست، بنابراين سخن گفتن از فضائل يك گروه قبل از مشخص شدن انتصابي يا انتخابي بودن امامت كاري است كه نتيجه محكميدر پي ندارد.
///////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////
[1] سيره ابن هشام ، ج 2 ، ص 289 ؛ السيرة النبويّة لابنكثير ، ج 2 ، ص 157 ؛ مع المصطفى للدكتورة بنت الشاطئ ، ص 161
[2] طبقات ابن سعد ، ج 1 ص 262 ؛ نصب الراية لزيعلي ، ج 6 ص 567
[3] تاريخ مدينة دمشق ، ج 42 ص 392 ؛ والرياض النضرة ، ج 3 ص 138 ، ذخائر العقبي ، ص71 ؛ المناقب للخوارمى ص 42 و 85
[4] المعجم الكبير ، ج 6 ص 221 ؛ مجمع الزوائد ، ج 9 ص 113 ؛ فتح الباري ، ج 8 ص 114
[5] اين حديث از احاديث متواتر و مسلمي است كه شيعه و سني آن را به الفاظ متفاوت بيان كرده اند كه به چند نمونه آن اشاره ميشود:
1) «مَنْ مات وليس في عنقه بيعة مات ميتة جاهلية» «هر كس بميرد و بر گردن او بيعت با امامي نباشد، به مرگ جاهلي مرده است» (صحيح مسلم ، ج3 ، ص1478و السنن الكبرى ، البيهقي ، ج8 ، ص156)
2) «مَنْ مات بغير إمام مات ميتة جاهلية» «هر كس بدون امام بميرد ، به مرگ جاهلي مرده است» (مسند امام احمد بن حنبل ج4 ، ص96 و مجمع الزوائد الهيثمي ، ج5 ، ص218)
3) «مَنْ مات وليستْ عليه طاعة مات ميتة جاهلية» «هر كس بميرد و اطاعت از امامي بر گردن او واجب نباشد ، به مرگ جاهلي مرده است» (مجمع الزوائد، الهيثمي ، ج5 ، ص224 و كتاب السنة ، ج2 ، ص489)
4) «من مات ليس عليه إمام فميتته جاهلية» «هر كس بميرد و امام نداشته باشد ، به مرگ جاهلي مرده است» (المعجم الكبير ، الطبراني ، ج 10 ، ص298و المعجم الأوسط ، ج2 ، ص317 و ج4 ، ص232)
و در كتب شيعيان اينگونه نقل شده است «مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعرِف اِمامَ زَمانِه ماتَ ميتَةً جاهِليَةً» «هر كس بميرد وامام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلي مرده است» (كمال الدين وتمام النعمة - الشيخ الصدوق - ص 409 – 410)
[6] صحيح بخاري كتاب الاحكام، باب كيف يبايع الناس ج 4 ص 163/ صحيح مسلم كتاب الامارة، باب وجوب طاعة الامراء في غير معصية حديث 41/ سنن نسائي، كتاب البيعة، باب البيعة علي ان لا ننازع الامر اهله/ سنن ابن ماجه كتاب الجهاد، باب البيعة ، حديث 2866/ مؤطا مالك ، كتاب الجهاد، باب الترغيب في الجهاد، حديث 5 /
[7] يعني آيا رسول الله نبايد خليفه بعد از خود را انتخاب مي كردند و آيا خلفاي بعدي كه تعيين خليفه كردند از رسول الله بيشتر مي دانستند ؟؟؟
[8] الامامه و السياسه 1/22
[9] طبقات ابن سعد 3/249