قسمت اول:
بدعت تراویح، به اعتراف دوازده نفر از بزرگان اهل سنت
نماز تراویح یا خواندن نوافل ماه رمضان به جماعت، از بدعتهایى است كه عمر بن
الخطاب وارد اسلام كرده است، پیش از او نه در زمان رسول خدا صلى الله علیه وآله و
نه در زمان ابوبكر چنین چیزى سابقه نداشته است.
محمد بن اسماعیل بخارى در صحیح خود مىنویسد:
1905 حدثنا عبد اللَّهِ بن یُوسُفَ أخبرنا مَالِكٌ عن بن شِهَابٍ عن حُمَیْدِ بن
عبد الرحمن عن أبی هُرَیْرَةَ رضی الله عنه أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه
وسلم قال من قام رَمَضَانَ إِیمَانًا وَاحْتِسَابًا غُفِرَ له ما تَقَدَّمَ من
ذَنْبِهِ قال بن شِهَابٍ فَتُوُفِّیَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم وَالْأَمْرُ
على ذلك ثُمَّ كان الْأَمْرُ على ذلك فی خِلَافَةِ أبی بَكْرٍ وَصَدْرًا من
خِلَافَةِ عُمَرَ رضی الله عنهما.
ابوهریره از رسول خدا (ص) نقل كرده است كه آن حضرت فرمود: هركس (نافله ماه) رمضان
را با ایمان و قربة الى الله بخواند، خداوند گناهان گذشته او را مىبخشد. ابن شهاب
گفته: رسول خدا (ص) از دنیا رفت و وضعیت به همین صورت بود (نماز تراویح را بدون
جماعت مىخواندند) در زمان خلافت ابوبكر و اوائل خلافت عمر نیز به همین صورت بود .
ابن حجر عسقلانى در شرح جمله «والأمر على ذلك» مینویسد:
والأمر على ذلك أی على ترك الجماعة فی التراویح.
منظور از : «والأمر على ذلك»، ترك خواندن نماز تراویح به جماعت است.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852 هـ)، فتح الباری شرح
صحیح البخاری، ج 4 �ص 252، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.
و بخارى در روایت دیگر نقل مىكند كه وقتى عمر دید هركس در مسجد براى خودش نماز
مىخواند، گفت:
إنی أَرَى لو جَمَعْتُ هَؤُلَاءِ على قَارِئٍ وَاحِدٍ لَكَانَ أَمْثَلَ ثُمَّ
عَزَمَ فَجَمَعَهُمْ على أُبَیِّ بن كَعْبٍ ثُمَّ خَرَجْتُ معه لَیْلَةً أُخْرَى
وَالنَّاسُ یُصَلُّونَ بِصَلَاةِ قَارِئِهِمْ قال عُمَرُ نِعْمَ الْبِدْعَةُ هذه...
.
نظر من این است كه اگر اینها - نماز گزارها - را بر یك امام جماعت قرار دهم بهتر
است پس بر این معنى تصمیم گرفت: و ابى بن كعب را مأمور اقامه جماعت كرد.
راوى مى گوید: سپس در شب دیگرى به همراه عمر بیرون آمدم مردم را دیدم كه به همراه
یك شخص - امام جماعت - نماز مىخوانند.
عمر گفت: این كار، عجب بدعت خوبى است
البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، صحیح البخاری، ج2،
ص707، كِتَاب صَلَاةِ التَّرَاوِیحِ، بَاب فَضْلِ من قام رَمَضَانَ ، تحقیق د.
مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن كثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 -
1987.
هرچند كه همین دو روایت براى اثبات این مطلب كفایت مىكند؛ اما از آنجائى كه ممكن
است برخى دلالت روایت را نپذیرند و آن را توجیه كنند، ما اعترافات و تصریحات دوازه
نفر از بزرگان اهل سنت را از قرنها مختلف در این باره نقل مىكنیم تا هیچ بهانهاى
باقى نماند:
1. محمد بن سعد زهرى (متوفاى230هـ)
محمد بن سعد زهرى در كتاب الطبقات الكبرى در باره نوآورىهاى عمر مىنویسد:
وهو أول من سن قیام شهر رمضان وجمع الناس على ذلك وكتب به إلى البلدان وذلك فی شهر
رمضان سنة أربع عشرة وجعل للناس بالمدینة قارئین قارئا یصلی بالرجال وقارئا یصلی
بالنساء .
او نخستین كسى بود كه خواندن (نوافل) ماه رمضان را (به جماعت) بنیان نهاد و مردم
براى خواندن آن جمع كرد و به تمام شهرها نیز نوشت كه همین كار را انجام دهند. این
قضیه در ماه رمضان سال چهاردهم هجرى اتفاق اتفاد، در مدینه دو امام جماعت تعیین
كرد، یكى براى مردان و یكى براى زنان .
الزهری، محمد بن سعد بن منیع ابوعبدالله البصری (متوفاى230هـ)، الطبقات الكبرى، ج3،
ص281، ناشر: دار صادر - بیروت.
2. احمد بن یحیى بلاذرى (متوفاى279هـ)
احمد بن یحیى بلاذرى در كتاب انساب الأشراف مىنویسد:
وأول من سن قیام شهر رمضان، وجمع الناس على ذلك، وكتب به إلى البلدان، وذلك فی شهر
رمضان سنة أربع عشرة.
عمر، نخستین كسی بود كه (به جماعت) خواندن نافله ماه رمضان را بنا نهاد، مردم را
برای آن جمع كرد و به شهرهای اسلامی نیز نوشت كه آنان همین كار را انجام دهند، این
قضیه در ماه رمضان سال چهاردهم هجری اتفاق افتاد.
البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (متوفاى279هـ)، أنساب الأشراف، ج3، ص398، طبق
برنامه الجامع الكبیر.
3. ابوهلال عسكرى (متوفاى395هـ)
ابوهلال عسكرى در كتاب الأوائل خود مىنویسد:
وأول من اتخذه عمر.
أول من سن قیام شهر رمضان سنة أربع عشرة.
نخستین كارهائى كه عمر انجام داد:
نخستین كسى كه بجاى آوردن نماز (نافله) ماه رمضان را (به جماعت) بنانهاد، عمر بن
الخطاب بود.
العسكری ، أبو هلال الحسن بن عبد الله بن سهل بن سعید بن یحیى بن مهران
(متوفاى395هـ) الأوائل للعسكری ، ج1، ص398، طبق برنامه الجامع الكبیر.
4. ابوحامد عزالى (متوفاى505هـ)
ابوحامد غزالى با تقسیم بندى بدعت به «حسنه» و «سیئة»، بدعت تراویح را بدعت حسنه
عمر نامیده است:
فكم من محدث حسن كما قیل فی إقامة الجماعات فی التراویح إنها من محدثات عمر رضی
الله عنه وأنها بدعة حسنة.
چه بسیار بدعتهایى كه «حسن؛ پسندیده» است؛ چنانچه در باره به جماعت خواندن نماز
تراویح گفتهاند كه تراویح از نوآورىهاى عمر و بدعت پسندیدهاى بود.
الغزالی، محمد بن محمد ابوحامد (متوفاى505هـ، إحیاء علوم الدین، ج1، ص276، ناشر:
دار االمعرفة – بیروت.
روشن است كه این توجیه غزالى و برخى دیگر از بزرگان سنى ، هرگز قابل پذیرش نیست؛
چرا كه بدعتگذارى در دین هرگز نمىتواند پسندیده و حسن باشد؛ بلكه رسول خدا صلى
الله علیه وآله آن را گمراهى محض نامیده است؛ چنانچه مسلم نیشابورى در صحیح خود به
نقل از جابر بن عبد الله انصارى از رسول خدا صلى الله علیه وآله مىنویسد:
وَخَیْرُ الْهُدَى هُدَى مُحَمَّدٍ وَشَرُّ الْأُمُورِ مُحْدَثَاتُهَا وَكُلُّ
بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ
و بدترین چیزها، تازه پیدا شدهاى آن است و هر بدعتى گمراهى است.
النیسابوری القشیری ، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفای261هـ)، صحیح مسلم، ج2،
ص592، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.
ابواسحاق شاطبى از بزرگان قرن هشتم اهل سنت در رد تقسیم بندى بدعت به «حسنه» و
«سیئه» مىنویسد:
فاعلموا رحمكم الله ان ما تقدم من الادلة حجة فی عموم الذم من اوجه احدها انها جاءت
مطلقة عامة على كثرتها لم یقع فیها استثناء البته ولم یأت فیها مما یقتضی ان منها
ما هو هدى ولا جاء فیها كل بدعة ضلالة الا كذا وكذا ولا شیء من هذه المعانی.
بدان: آن عده از دلائلى كه گذشت، شامل تمام بدعتها مىشود و در تمام آنها حجت
هستند؛ چرا كه همه آنها به صورت مطلق آمدهاند و با این كه زیاد هستند؛ اما در
هیچ یك از از آنها استثنائى نیامده و چیزى وارد نشده است كه ثابت كند، یكى از
بدعتها هدایت باشد و همچنین در هیچ یك از آنها نیامده است كه هر بدعتى گمراهى است
مگر فلان و فلان بدعت، و نیز هیچ جملهاى كه این معنا را ثابت كند وارد نشده است .
الشاطبى الغرناطى ، أبو إسحاق إبراهیم بن موسى بن محمد اللخمى (متوفاى790هـ) ،
الاعتصام ، ج1، ص141، ناشر : المكتبة التجاریة الكبرى – مصر.
5. ابوالفرج ابن جوزى (متوفاى597هـ،)
ابوالفرج ابن جوزى مفسر و مورخ مشهور اهل سنت، بعد از نقل روایت بخارى مىنویسد:
وقوله : نعمت البدعة . البدعة : فعل شیء لا على مثال تقدم ، فسماها بدعة لأنها لم
تكن فی زمن رسول الله على تلك الصفة ، ولا فی زمن أبی بكر.
اما این گفته عمر «نعمت البدعة». بدعت انجام كارى است كه پیش از آن كسى انجام نداده
باشد؛ عمر آن را بدعت نامید؛ چرا كه این قضیه در زمان رسول خدا (ص) و زمان ابوبكر
با این ویژگى (به جماعت) نبوده است.
ابن الجوزی الحنبلی، جمال الدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفاى
597هـ)، كشف المشكل من حدیث الصحیحین ، ج1، ص116، تحقیق : علی حسین البواب ، ناشر
: دار الوطن - الریاض - 1418هـ - 1997م.
6. مقدسى حنبلى (متوفاى620هـ)
و مقدسى حنبلی، فقیه نامدار حنابله كه برترین و گستردهترین كتاب فقهى آنها نیز
متعلق به اوست در باره نماز تراویح مىنویسد:
ونسبت التراویح إلى عمر بن الخطاب رضی الله عنه لأنه جمع الناس على أبی بن كعب فكان
یصلیها بهم.
نماز تراویح را به عمر نسبت دادهاند، به این دلیل كه او (نخستین بار) مردم را به
امامت أبى بن كعب جمع كرد تا پشت سر او نماز تراویح را بخوانند.
المقدسی الحنبلی، ابومحمد عبد الله بن أحمد بن قدامة (متوفاى620هـ)، المغنی فی فقه
الإمام أحمد بن حنبل الشیبانی، ج1، ص455، ناشر: دار الفكر - بیروت، الطبعة: الأولى،
1405هـ.
7. احمد بن عبد الله قشقلندى (متوفاى821هـ)
احمد بن عبد الله قشقلندی، یكى دیگر از بزرگان اهل سنت در كتاب مآثر الإنافة
مىنویسد:
وهو أول من سن قیام شهر رمضان وجمع الناس على إمام واحد فی التراویح وذلك فی سنة
أربع عشرة.
نخستین كسى كه به جماعت خواندن نوافل ماه رمضان را رسم و مردم را براى خواندن آن
پشت سر یك امام جمع كرد، عمر بن الخطاب بود كه این كار را در سال چهاردهم هجرى
انجام داد.
القلقشندی ، أحمد بن عبد الله (متوفاى821هـ) ، مآثر الإنافة فی معالم الخلافة ، ج3،
ص337، تحقیق : عبد الستار أحمد فراج ، ناشر : مطبعة حكومة الكویت - الكویت ، الطبعة
: الثانیة ، 1985م.
8 . بدر الدین عینى (متوفاى855هـ)
بدرالدین عینى ، در شرح روایت صحیح بخارى مىنویسد:
وإنما دعاها بدعة لأن رسول الله ، صلى الله علیه وسلم ، لم یسنها لهم ، ولا كانت فی
زمن أبی بكر ، رضی الله تعالى عنه .
عمر، آن را بدعت نامید، به این دلیل كه رسول خدا آن را رسم نكرده بود، در زمان
ابوبكر نیز وجود نداشته است.
العینی الغیتابی الحنفی، بدر الدین ابومحمد محمود بن أحمد (متوفاى 855هـ)، عمدة
القاری شرح صحیح البخاری، ج11، ص126، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.
9 . محمد امیر صنعانى (متوفاى852هـ)
و محمد بن اسماعیل صنعانى مىنویسد:
إذا عرفت هذا عرفت أن عمر هو الذی جعلها جماعة على معین وسماها بدعة . وأما قوله
نعم البدعة فلیس فی البدعة ما یمدح بل كل بدعة ضلالة.
وقتى این مطلب را متوجه شدی، این را نیز مشخص مىشود كه عمر، (نخستین) كسى بود كه
دستور داد آن را به جماعت یك شخص معین بخوانند و عمر بود ك آن را بدعت نامید؛ اما
این كه گفته «نعم البدعه ؛ چه بدعت خوبی»، در بدعت چیزى وجود ندارد كه قابل ستایش
باشد؛ بلكه هر بدعتى (سرانجامش) گمراهى است.
الصنعانی الأمیر، محمد بن إسماعیل (متوفاى 852هـ)، سبل السلام شرح بلوغ المرام من
أدلة الأحكام، ج2، ص10، تحقیق: محمد عبد العزیز الخولی، ناشر:دار إحیاء التراث
العربی - بیروت، الطبعة: الرابعة، 1379هـ.
10 . جلال الدین سیوطى (متوفاى911هـ)
جلال الدین سیوطی، تاریخ نویس، تفسیر پرداز، محدث، ادیب و لغت شناس پرآوازه اهل سنت
در كتاب معتبر تاریخ الخلفا در این باره شعر جالبى سروده و در این شعر بدعت تراویح
را یكى از شاهكارهاى برجسته عمر بن الخطاب نام مىبرد:
وقد عمل بعض الأقدمین أرجوزة فی اسماء الخلفاء ووفیاتهم انتهى فیها لى ایام المعتمد
وقد عملت قصیدة أحسن منها ورأیت ان أختم بها هذا الكتاب وهى هذه:
وقام من بعده الفاروق ثمت فى
عشرین بعد ثلاث غیبوا عمرا
...
سن التراویح والتاریخ وافتتح الفتوح
جما وزاد الحد من سكرا
برخى از گذشتگان رجزهایى در باره نام و تاریخ وفات خلفا تا زمان معتمد (عباسی)
سرودهاند؛ اما من قصیده بهترى سرودهام كه (بهتر) دیدم كه این كتاب (تاریخ الخلفا)
را با آن پایان دهم. و آن قصیده این است:
... پس از او (ابوبكر) فاروق آمد كه در سال بیست و سه از دنیا رفت ... او كسى است
كه براى نخستین بار نماز تروایح و تاریخ را بنا نهاد، دست به كشورگشائى زد و حدّ
مست شدن را افزایش داد...
السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بكر (متوفاى911هـ)، تاریخ
الخلفاء، ج1، ص517، تحقیق: محمد محی الدین عبد الحمید، ناشر: مطبعة السعادة - مصر،
الطبعة: الأولى، 1371هـ - 1952م.
و در جاى دیگر از همین كتاب ضمن شمردن نوآورىهاى خلیفه مىنویسد:
وأول من سن قیام شهر رمضان.
تاریخ الخلفاء، ج1، ص136.
و در كتاب الوسائل فى معرفة الأوائل كه در آن بسیارى از نوآورىهاى تاریخ را
جمعآورى كرده است، بدعت تراویح و خواندن به جماعت آن را یكى از نوآورىها و
افتخارات خلیفه دوم نام مىبرد:
اول من سن التراویح عمر بن الخطاب سنة اربع عشرة اخرجه البیهقی عن عروة.
نخستین كسى كه نماز تراویح را مرسوم كرد، عمر بن الخطاب در سال چهاردهم هجرى بود،
این مطلب را بیهقى از عروة نقل كرده است.
و در صفحه بعد همین مطلب را این گونه تكرار مىكند:
اول من جمع الناس على الصلاة فی رمضان عمر بن الخطاب جمعهم على أبی بن كعب رضی الله
عنه.
نخستین كسى كه مردم براى جماعت خواندن نماز (نافله) رمضان جمع كرد، عمر بن الخطاب
بود كه أبى بن كعب را امام جماعت آنها قرار داد.
11 . شهاب الدین قسطلانى (متوفاى923هـ)
قسطلانى شافعى بعد از نقل روایت بخارى مىگوید:
سماها ـ أی عمر ـ بدعة لأنّه (ص) لم یبیِّن لهم الاجتماع لها ولا كانت فی زمن
الصدّیق ولا أوّل اللیل ولاكلّ لیلة ولا هذا العدد.
عمر، تراویح را بدعت نامید، به این دلیل این كه رسول خدا به مردم نگفته بود كه آن
را به جماعت بخوانند، در زمان ابوبكر نیز كسى آن را به جماعت نمىخواند، نه در اول
شب و نه در تمام شب و نه به این تعداد (ركعات).
القسطلانی المصری الشافعی، شهاب الدین أبو العباس أحمد بن محمد بن أبی بكر بن عبد
الملك (متوفاى923هـ) إرشاد الساری فی شرح صحیح البخاری، ج4، ص657
12. محمد بن عبد الباقى زرقانى (متوفاى1122هـ)
محمد بن عبد الباقى زرقانى در شرح خود بر كتاب موطأ مالك مىنویسد:
فسماها بدعة لأنه صلى الله علیه وسلم لم یسن الاجتماع لها ولا كانت فی زمان الصدیق
وهو لغة ما أحدث على غیر مثال سبق وتطلق شرعا على مقابل السنة وهی ما لم یكن فی
عهده صلى الله علیه وسلم.
عمر آن را بدعت نامید؛ چرا كه رسول خدا (ص) به جماعت خواندن آن را تأسیس بود، در
زمان ابوبكر نیز سابقه نداشته است.
لغت بدعت به معناى چیزى است كه سابقه نداشته و از نظر شرعى برچیزى اطلاق مىشود كه
در مقابل سنت و چیزهاى است كه در زمان رسول خدا (ص) وجود نداشته است.
الزرقانی، محمد بن عبد الباقی بن یوسف (متوفاى1122هـ) شرح الزرقانی علی موطأ الإمام
مالك، ج1، ص340، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ.
حال با توجه به این قضیه، آیا بازهم مىتوانم نماز تراویح را سنت رسول خدا صلى الله
علیه وآله نامید؟
و آیا شایسته است كه اهل سنت خود را «اهل سنت رسول خدا» بنامند، یا نام «اهل سنت
عمر» با عملكرد آنها سازگارى بیشترى دارد؟
خداوند در باره كسانى كه بر خلاف سنت خدا و رسولش حكم كنند، میفرماید:
وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً
أَنْ یَكُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ
رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبینا. الأحزاب/36.
هیچ مرد و زن با ایمانى حق ندارد هنگامى كه خدا و پیامبرش امرى را لازم بدانند،
اختیارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشد و هر كس نافرمانى خدا و رسولش را كند، به
گمراهى آشكارى گرفتار شده است!
حال دیدگاه اهل سنت، در باره عمر بن الخطاب و بدعت او كه بر خلاف دستور خدا و رسول او بوده است چیست؟
والسلام علی من اتبع الهدى