نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: سیرۀ امام علی(ع) و امام مهدی(ع) در رویارویی با اهل بغی

  1. #1
    مدیرکل بازنشسته hossein moradi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    محل سکونت
    شهر ری
    نوشته ها
    4,055
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض سیرۀ امام علی(ع) و امام مهدی(ع) در رویارویی با اهل بغی

    نويسنده: نصرت‌اللّه آيتي





    چکیده

    این نوشتار، سیرة امام علی(ع) و امام مهدی(عج) را در رویارویی با اهل بغی به صورت تطبیقی بررسی می‌کند. براساس آن‌چه از سیرة امام علی(ع) در منابع تاریخی و حدیثی گزارش شده، آن حضرت ابتدا به دعوت و روشن‌گری پرداخت و به شبهه‌های اهل بغی پاسخ مناسب داد. پس از این، با کسانی جنگید که هم‌چنان بر سرپیچی خود از امام مسلمانان اصرار داشتند. آن حضرت همسر و فرزندان آنان را به اسارت نگرفت و اموالشان را به آنان باز گرداند. در جنگ جمل نیز از کشتن فراریان و مجروحان و اسیران نهی فرمود.
    براساس روایاتی که از هم‌گونی سیرة امام علی(ع) و امام مهدی(عج) سخن گفته‌اند، امام مهدی(عج) نیز پیش از کارزار با اهل بغی، به روشن‌گری خواهد پرداخت و به شبهه‌ها و ابهام‌هایشان پاسخ خواهد داد. درباره مصونیت همسر و فرزندان و اموال اهل بغی و نیز اسیران، فراریان و مجروحان آنان در پاره‌ای از روایات چنین آمده است که سیرة امام مهدی(عج) در این‌باره با سیرة امام علی(ع) متفاوت است و رفتار امام علی(ع) به سبب در نظر گرفتن مصلحت شیعیان در طول تاریخ بوده است، ولی امام مهدی(عج) به اعمال چنین مصلحت‌سنجی‌هایی نیاز نخواهد داشت. این روایت‌ها که به پاره‌ای از آنها از نظر سندی می‌توان اعتماد کرد، پذیرفتة برخی فقیهان نیز قرار گرفته‌اند.
    مقدمه

    دربارۀ اندیشۀ مهدویت آن‌چنان‌ که شایسته است، پژوهش‌های تخصصی انجام نپذیرفته است. در این‌باره کتاب‌ها و مقاله‌های بسیاری نوشته شده و سخنان بسیاری گفته شده، اما هنوز عرصه‌های فراوانی وجود دارد که باید دربارۀ آنها پژوهش‌های بیشتر و نگاه‌های عمیق‌تر صورت پذیرد. یکی از این عرصه‌ها که آشنایی با آن هم معرفت ما به امام زمان(عج) را افزایش می‌دهد و هم زمینۀ مهدی‌زیستی را فراهم می‌سازد، سیرۀ امام مهدی(عج) است. بی‌گمان اسوه‌پذیری از امام عصر(عج) و مهدی‌زیستی از مهم‌ترین رسالت‌هایی است که مؤمنان منتظر همواره باید دغدغه انجام آن را داشته باشند و این مهم جز در سایة آشنایی با سیرۀ امام مهدی(عج) امکان‌پذیر نیست. البته سیرۀ آن حضرت ابعاد گوناگونی دارد؛ ابعادی ‌چون اجتماعی، سیاسی، نظامی، اقتصادی، مدیریتی، فردی و... .
    از میان این ابعاد، سیرۀ سیاسی امام مهدی(عج) و به طور خاص‌تر سیرۀ آن حضرت در رویارویی با اهل بغی، محور این پژوهش انتخاب شده است. به تعبیری دقیق‌تر، این پژوهش سیرۀ امام علی(ع) و سیرۀ امام مهدی(عج) را در رویارویی با اهل بغی به ‌گونۀ تطبیقی بررسی می‌کند، به تحلیل روایاتی می‌پردازد که به این موضوع اشاره کرده‌اند و میزان اعتبار آنها را روشن می‌نماید. آشنایی با ابعاد بیشتری از سیرۀ امام مهدی(عج) و کشف و استخراج پاره‌ای از زوایای ناشناخته آن و دیگر، بازیافتن جایگاه واقعی روایات دربارۀ این موضوع که ناآگاهی از مفهوم واقعی آنها گاه باعث ایجاد شبهاتی شده و توضیح و تفسیر آنها و در نتیجه دفاع‌پذیری محتوای آنها، از برآیندهای این پژوهش
    به شمار می‌رود.
    تعریف واژگان

    الف) سیره

    سیره بر وزن «فعلۀ» از سیر به معنای رفتن گرفته شده است. برای این واژه چندین معنا گفته‌اند، هم‌چون نوعی از رفتن (مصدر نوعی)، سنّت، حالت و روش. وقتی می‌گویند: «سار الوالی فی رعیته سیرۀ حسنۀ» یعنی والی در میان رعیت خود به روش نیکویی رفتار کرد. این نوشتار واژۀ سیره را در این معنا به‌کار می‌برد. وقتی می‌گوییم بررسی تطبیقی سیرۀ امام علی(ع) و امام مهدی(عج) در رویارویی با اهل بغی، یعنی بررسی روش امام علی(ع) در رویارویی با اهل بغی چگونه بوده و روش امام مهدی(عج) این‌که چگونه خواهد بود.
    ب) اهل بغی

    1. ریشۀ واژۀ اهل بغی

    واژۀ اهل بغی برگرفته از قرآن کریم است. در سوره حجرات آمده است:
    وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمـُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْإُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّـهِ فَإِن فَاءتْ فَأَصْلِحُوا بَينَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّـهَ يحِبُّ الْمـُقْسِطِينَ ؛
    و اگر دو طایفه از مؤمنان با هم بجنگند، میان آن‌دو را اصلاح دهید، اگر [باز] یکی از آن‌دو بر دیگری تعدّی کرد، با آن [طایفه‌ای] که تعدّی می‌کند، بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد. پس اگر بازگشت، میان آنها را دادگرانه سازش دهید و عدالت کنید که خداوند دادگران را دوست می‌دارد.
    بسیاری از مفسّران در شأن نزول این آیه نوشته‌اند:
    این آیه در مورد قبیله عبدالله بن ابی‌سلول خزرجی و قبیله عبدالله بن رواحه (طیّ) نازل شده است؛ زیرا پیامبر(ص) نزد عبدالله بن ابی توقّف کرد، در این حال الاغ آن حضرت سرگین کرد. عبدالله دماغ خود را گرفت و گفت از من دور شو! عبدالله بن رواحه گفت الاغ پیامبر خدا از تو و پدرت خوش‌بوتر است. پس قوم او خشم‌گین شدند و قوم ابن‌رواحه او را یاری کردند و میانشان نزاعی با آهن و دست و کفش در گرفت.
    این آیه از تعدّی طایفه‌ای از مؤمنان بر طایفه‌ای دیگر سخن می‌گوید و هم‌چنان‌که خواهد آمد، فقها از اهل بغی نه گروهی از مؤمنان که بر گروه دیگر ستم می‌کنند که معنای خاصّی ـ کسانی که بر امام عادل خروج می‌کنند ـ را اراده کرده‌اند. دربارۀ چگونگی دلالت این آیه بر خروج بر امام و فهم و استنباط حکم اهل بغی به معنای مصطلح آن از این آیه چنین گفته شده است:
    اگر ما به جهاد با طایفه‌ای که با طایفه دیگر درگیر می‌شوند، مأمور باشیم، به طریق اولی وظیفه داریم با کسانی که بر امام خروج کرده‌اند، بجنگیم تا این‌که به امر خدا بازگردند.
    2. تعریف واژۀ اهل بغی

    فقهای شیعه واژۀ مورد نظر را در ظاهر گوناگون تعریف کرده‌اند. شیخ طوسی، ابن‌حمزه، علامه حلی، شهید اول و صاحب ریاض مختصرترین این تعاریف را چنین بیان نموده‌اند: «هرکس که بر امام عادل خروج کند.» پاره‌ای از فقهای پیش‌گفته و یا دیگر فقها به تعریف یاد شده، قید یا قیود دیگری افزوده‌اند. برای نمونه، شیخ طوسی چنین می‌نویسد:
    بغاۀ کسانی هستند که بر امام عادل خروج می‌کنند و معصیت او را می‌نمایند و در زمین فساد می‌کنند.
    و یا همو در جایی دیگر می‌نویسد:
    هرکس بر امام عادل خروج کند و بیعت او را بشکند و مخالفت طرفین او را بنماید، باغی است.
    و باز در جایی دیگر قید «قتال» را نیز افزوده و ‌نوشته است:
    باغی کسی است که بر امام عادل خروج کند و با او بجنگد و از تسلیم حق به او سرپیچی نماید.
    و یا علامه حلی این واژه را چنین تعریف می‌کند:
    منظور از باغی در عرف فقها عبارت است از مخالف با امام عادل که با سرپیچی از پرداخت حقوق واجب خود از اطاعت او سرباز زند.
    اهل‌سنّت نیز برای اهل بغی تعریفی همانند ارائه کرده‌اند:
    باغی کسی است که با امام عادل به مخالفت برخیزد و از اطاعت او سرپیچی کند به این صورت که از پرداخت حق واجب یا امثال آن به امام استنکاف ورزد.
    باغی گروهی هستند که با امام به مخالفت برخیزند به این صورت که از پرداخت حق خود به او سرباز زنند و یا بخواهند او را خلع نمایند.
    به نظر می‌رسد تعریف اصلی باغی همان تعریف نخست است و دیگر قیودی که در این تعریف اخذ شده‌اند، مانند فساد در زمین، شکستن بیعت، سرپیچی از پرداخت حقوق و جنگ با امام عادل، قیودی توضیحی هستند که مصادیق خروج از اطاعت امام عادل و گونه‌های آن را بیان می‌نمایند.
    براساس تعریف یاد شده، خروج کنندۀ بر امام عادل به هر صورت و کیفیتی در شمار اهل بغی خواهد بود، اما از کلمات پاره‌ای از فقها هم‌چون شیخ طوسی، ابن‌حمزه، و ابن‌ادریس چنین استفاده می‌شود که عنوان اهل بغی در اصطلاح فقیهان مخصوص خروج کنندگان بر امامی است که دارای سه ویژگی باشند و با فقدان این ویژگی‌ها اهل بغی مصطلح فقیهان تحقّق نخواهد یافت و در نتیجه، احکام مخصوص آن نیز مترتّب نخواهد شد. شیخ طوسی سه ویژگی یاد شده را چنین توصیف کرده است:
    قتال با اهل بغی واجب نیست و احکام اهل بغی بر آنها مترتّب نمی‌شود، مگر به سه شرط: اوّل این‌که خروج کنندگان بر امام تعداد زیادی باشند، به اندازه‌ای که پیش‌گیری از آنها و متفرّق ساختنشان جز با هزینۀ مالی، آماده ساختن سپاهیان و جنگ میسور نباشد، اما اگر تعداد اندکی باشند و ترفندشان ضعیف باشد، اهل بغی نیستند؛ دوم این‌که از دست‌رس امام خارج شوند و از او کناره‌گیری نمایند و در شهر یا بیابانی مستقر شوند. پس اگر با امام باشند و از دست‌رس او خارج نشوند، اهل بغی نیستند. روایت شده است که هنگامی که امام علی(ع) در حال خطابه بودند، مردی از درگاه مسجد به عنوان تعریض به آن حضرت گفت: حکمی نیست جز از آنِ خداوند. امام(ع) فرمودند: «این سخن حقّی است که از آن معنای باطلی اراده می‌کند. شما بر ما سه حق دارید: این‌که شما را از مساجد خداوند برای ذکر خدا منع نکنیم، مادامی که با مایید غنایم را از شما دریغ نکنیم و آغازگر جنگ با شما نباشیم». این تعبیر حضرت «مادامی که با مایید» یعنی جدا نشده‌اید؛ و سوم این‌که کناره‌گیری آنها از روی دلیلی باشد که نزد خودشان موجّه است. پس کسانی که بدون چنین دلیلی از امام کناره‌گیری کنند، قطّاع الطریق هستند و حکم محارب را دارند.
    و البته پاره‌ای دیگر از دانش‌مندان شیعه در صدق عنوان اهل بغی، پاره‌ای یا هیچ‌یک از شروط یاد شده را ضروری ندانسته‌اند. از میان فقیهان اهل‌سنّت بسیاری در ضرورت وجود سه شرط یاد شده با دانش‌مندان شیعی پیش‌گفته، هم‌آوا شده‌اند و برخی دیگر، افزون بر موارد یاد شده وجود رهبر را نیز افزوده‌اند.
    بنابراین، فقیهان شیعه برای واژۀ اهل بغی دو تعریف محدود و گسترده ارائه کرده‌اند: بنابر تعریف محدود که قیود بیشتری دارد و از این رو، بر مصادیق کمتری صدق می‌کند، اهل بغی به کسانی گفته می‌شود که بر امام عادل خروج کنند، کثیر باشند، از دست‌رس امام خارج شوند و خروجشان براساس دلیلی موجّه باشد. اما براساس تعریف گسترده که قیود کمتری دارد، تنها خروج بر امام عادل برای صدق عنوان اهل بغی بسنده است.
    تأسیس اصل

    پیش از بررسی نسبت میان سیرۀ امام مهدی(عج) در رویارویی با اهل بغی در مقایسۀ با سیرۀ امام علی(ع) باید دید گذشته از رفتارهای جزئی و خاصی هم‌چون رفتار با اهل بغی و مانند آن، میان سیرت علوی و مهدوی به صورت مطلق و به وجه کلّی چه نسبتی برقرار است و از روایات پیشوایان معصوم(ع) در این‌باره چه استنباط می‌شود. اهمیت این نکته از آن روی است که پاسخ آن حکم اصل اوّلی را خواهد داشت که در مقام فقدان دلیل معتبر و یا تعارض ادلّه در موارد جزئی به آن می‌توان رجوع کرد و حکم موارد جزئی را از آن می‌توان استنباط نمود، هم‌چنان‌که بر اهل تحقیق پوشیده نیست. به‌‌رغم این‌که احادیث فراوانی دربارۀ اندیشۀ مهدویت از پیشوایان دینی به دست ما رسیده، بسیاری از زوایای این مسئله هم‌چنان پنهان مانده است. با بهره‌گیری از اصول و ضوابط کلّی که معصومان(ع) در میان نهاده‌اند، گنج‌های پنهان این مسئله را می‌توان کاوید. این اصول و ضوابط کلّی که گاه در قالب جمله‌ای کوتاه بیان شده‌اند، سرشار از مفاهیمی بلند هستند که از آنها بسیاری از جزئیات را می‌توان استخراج نمود. اصل همانندی سیرت علوی و مهدوی، از اصول و ضوابط کلّی است که در صورت اثبات آن به بسیاری از زوایای پنهان سیرۀ امام مهدی(عج) می‌توان دست یافت. بنابر این اصل، بسیاری از موارد جزئی را که نصّی خاص دربارۀ چگونگی سیرۀ امام مهدی(عج) در دست نیست، با توجه به سیرۀ امام علی(ع) می‌توان کشف نمود.
    خوش‌بختانه به نظر می‌رسد دربارۀ اصل همانندی سیرۀ علوی و مهدوی، در منابع کهن و معتبر حدیثی دو روایت معتبر وجود دارد. این دو روایت که بر هم‌گونی همه‌جانبۀ سیرۀ امام علی(ع) و امام مهدی(عج) دلالت می‌کنند، بدین قرارند:
    1.‌ عن حماد بن عثمان قال: کنت حاضراً عند ابی‌عبدالله(ع) إذ قال رجل: اصلحك الله ذکرت ان علی بن ابی‌طالب(ع) کان یلبس الخشن یلبس القمیص باربعة دراهم و ما اشبه ذلك و نری علیك اللباس الجید؟ قال: فقال له: انّ علی بن ابی‌طالب(ع) کان یلبس ذلك فی زمان لا ینکرو لو لبس مثل ذلك الیوم لشهر به فخیر لباس کلّ زمان لباس اهله غیر انّ قائمنا إذ اقام لبس ثیاب علی(ع) و سار بسیرة علیّ؛
    حماد بن عثمان می‌گوید: نزد امام صادق(ع) بودم. مردی به آن حضرت عرض کرد خداوند شما را به صلاح ره‌نمون گرداند. فرمودید که علی بن ابی‌طالب لباس خشن می‌پوشید؛ پیراهن چهار درهمی و مانند آن، اما شما لباس‌های نیکو پوشیده‌اید. امام فرمودند: علی بن بی‌طالب آن‌گونه لباس را در زمانی می‌پوشید که پوشیدن آن ناپسند نبود و اگر آن حضرت مثل لباس‌های امروزی را می‌پوشید، به آن شهره می‌شد. پس بهترین لباس هر دوره‌ای لباس مردم همان دوره است، ولی چون قائم قیام نماید، لباس علی(ع) را خواهد پوشید و به روش او رفتار خواهد نمود.
    2.‌ امام صادق(ع) فرمودند:
    ... یا ابا عبیدة انّه لایموت منّا میّت حتی یخلف من بعده من یعمل بمثل عمله و یسیر بسیرته و یدعوا إلی ما دعا إلیه...؛ ای اباعبیده کسی از ما چشم از جهان فرو نمی‌بندد مگر این‌که پس از خود کسی را قرار می‌دهد که مانند او عمل می‌کند و به روش او رفتار می‌نماید و به آن‌چه او می‌خوانده فرا می‌خواند.
    براساس این روایت سیرۀ هر امام لاحقی هم‌چون سیرۀ امام پیشین است. پس همۀ امامان معصوم(ع) از سنّت و سیرتی هم‌گون برخوردارند و در نتیجه، امام علی(ع) و امام مهدی(عج) سیرتی یک‌سان خواهند داشت.
    افزون بر دو روایت پیش‌گفته که بر هم‌گونی همه‌جانبۀ سیرت علوی و مهدوی دلالت دارند، در جوامع روایی روایات دیگری نیز وجود دارد که بر هم‌گونی سیرۀ علوی و مهدوی در بخشی از رفتارها دلالت می‌کند. از این روایات گرچه نمی‌توان اصل کلی مورد نظر را برداشت نمود اما از آن‌جا که بر اهتمام امام مهدی(عج) به سیره امام علی(ع) و تلاش آن حضرت برای احیای سیرۀ علوی دلالت دارند، می‌توانند مؤید دو روایت نخست باشند. روایات یاد شده بدین قرارند:
    1. امام صادق(ع) فرمودند:
    لو قدم قام قائمنا ما اقام الناس علی الطلاق الا بالسیف و لو قد کان ذلك لم یکن الا سیرة علی بن ابی‌طالب(ع)؛ اگر قائم ما قیام کند مردم را جز با شمشیر بر طلاق [صحیح] به‌پا نخواهد داشت و اگر چنین شود نخواهد بود مگر سیرۀ علی بن ابی‌طالب.
    2. آن حضرت باری دیگر فرموده‌اند:
    انّ علیاً(ع) کان عندکم فاتی بنی‌دیوان و اشتری ثلاثة أثواب بدینار. القمیص إلی فوق الکعب و الإزار إلی نصف الساق و الرداء من بین یدیه إلی ثدییه و من خلفه إلی الیتیه ثمّ رفع یده إلی السماء فلم یزل یحمدالله علی ماکساه حتی دخل منزله ثم قال: هذا اللباس الذی ینبغی للمسلمین ان یلبسوه قال ابوعبدالله(ع) و لکن لا یقدرون ان یلبسوا هذا الیوم و لو فعلناه لقالوا مجنون و لقالوا مرائی و الله تعالی یقول وَ ثِیَابَكَ فَطَهِّرْ قال و ثیابك ارفعها و لاتجرها و اذ قام قائمنا کان هذا اللباس؛
    همانا علی(ع) نزد شما بود، او نزد بنی‌دیوان آمد و سه لباس به یک دینار خرید؛ یکی پیراهن تا بالای قوزک پا، دوم شلوار تا نیمۀ ساق پا و سوم رداء که از جلو تا سینه و از پشت تا دو باسن بود سپس دست به آسمان بلند کرد و پیوسته خداوند را بر آن‌چه به او پوشانده بود، شکر می‌کرد تا این‌که به منزل رسید. سپس امام صادق(ع) فرمود این همان لباسی است که سزاوار است مسلمانان آن را بپوشند. امام صادق(ع) در ادامه فرمودند: ولی امروز مردم نمی‌توانند آن لباس را بپوشند و اگر ما چنین کنیم، می‌گویند دیوانه است یا می‌گویند ریا می‌کند، در حالی که خداوند می‌فرماید: لباست را بالا بگیر و بر زمین نکش و چون قائم ما قیام کند چنین لباسی خواهد بود.
    3. امام صادق(ع) در روایتی با اشاره به درگیری سپاه امام مهدی(عج) با سپاه سفیانی می‌فرماید:
    ... و یولّون فیقتلهم فیدخلهم ابیات الکوفة و ینادی منادیه ألا لاتتّبعوا مولیا و لاتجهزوا علی جریح و یسیر بهم کما سار علی(ع) یوم البصرة؛ ... و سپاه سفیانی می‌گریزند و امام مهدی(عج) آنها را می‌کشد تا این‌که می‌گریزند و به خانه‌های کوفه پناه می‌برند. منادی آن حضرت فریاد برمی‌آورد هیچ فراری را تعقیب نکنید و مجروحی را از پا در نیاورید و با آنان هم‌چون سیرۀ امام علی(ع) در روز بصره رفتار می‌نماید.
    از آن‌چه گذشت، می‌توان حکمی کلّی را به ‌منزلۀ اصل اوّلیه استنباط کرد که امام مهدی(عج) در همة جهات به امام علی(ع) اقتدا خواهد کرد و سیره‌ای مشابه آن حضرت خواهد داشت. این اصل کلّی معیاری مناسب است تا در موارد فقدان نص، یا تعارض نصوص و نیز موارد شک به آن رجوع کنند.
    سیرۀ امام علی(ع) در رویارویی با اهل بغی

    امیر مؤمنان امام علی(ع) نخستین کسی است که در دنیای اسلام با اهل بغی یعنی اصحاب جمل، سپاه معاویه و خوارج قتال کرد و از این رو، سیرۀ آن حضرت در این جنگ‌ها مستند بسیاری از فتاوای فقیهان شیعه و اهل‌سنّت قرار گرفته است. به فرمودۀ امام صادق(ع) اگر نبود سیرۀ امام علی(ع) در نبرد با اهل بغی، کسی پس از ایشان نمی‌دانست با آنان چگونه رفتار کند. در این بخش احکام و آدابی خواهد آمد که از سیرۀ آن حضرت استنباط شدنی است.
    الف) جواز قتال با اهل بغی

    نخستین نکته‌ای که از سیرۀ امام علی(ع) می‌توان آموخت، جواز قتال با اهل بغی است. از سیرة معصوم(ع) در صورتی که از هر نوع قرینه‌ای خالی باشد، چه حکمی می‌توان استنتاج کرد؟ اندیشه‌ورزان دیدگاه‌های متفاوتی مطرح کرده‌اند: وجوب، استحباب و اباحه. اما هم‌چنان‌که برخی از دانش‌مندان شیعی تصریح کرده‌اند، اباحه قدر متیقّنی است که از رفتار معصوم استنباط می‌شود و افزون بر آن نیازمند قرینه است. بنابراین، از نبرد امام علی(ع) با اهل بغی می‌توان جواز این کار را دریافت و البته دلایل دیگری نیز وجود دارد که افزون بر اباحه این کار بر حرمت ترک آن و در نتیجه وجوب قتال با اهل بغی دلالت دارند. بنابراین، نبرد با اهل بغی هم جایز است و هم واجب. دانش‌مندان شیعه و سنی چنین فتوا داده‌اند. برای نمونه، علّامه حلّی در این‌باره می‌نویسد: «قتال با اهل بغی به دلیل نص و اجماع واجب است.» و شهید اوّل می‌نویسد: «هرکس بر یکی از امامان معصوم(ع) خروج کند، باغی است؛ یک نفر باشد یا بیشتر و نبرد با او واجب است».
    نووی از دانش‌مندان اهل‌سنّت نیز می‌نویسد: «تمام دانش‌مندان گفته‌اند قتال با اهل بغی واجب است».
    نویسندة کتاب المغنی پس از بیان راه‌های اثبات امامت می‌نویسد: «هرکس بر امامی که امامتش به سبب یکی از وجوه پیش‌گفته ثابت شود خروج کند، باغی است و قتالش واجب است».
    بر این اساس، وجوب قتال با اهل بغی را از موارد اتفاق بین تمام فقیهان شیعه و اهل‌سنّت می‌توان دانست که هیچ‌کس در آن اختلاف نکرده است و البته جواز آن از سیرة امام علی(ع) و وجوب آن از دلایل دیگر استفاده می‌شود.

    پناه می برم به خدا از آن کس که می رنجاند و به دیگران برای جلوگیری از انجامش هشدار می دهد


    امام على (ع) :

    اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخل ورزى به زيادى، رياكارى در عمل، و خود رأيى.
    غررالحكم، ج2، ص451، ح3260



    هیچ ادعایی ندارم فقط اونی که مقصر بود و اونی که به خاطر رفاقتش با مقصر طرفداریشو کرد و اونی که بخاطر خویشاوندی حق رو ناحق کرد را واگذار کردم به خدا

    از این لحظه دیگه ازشون هیچ انتظاری ندارم و هیچ توضیح و پیشنهادی هم از اونها قبول نمی کنم

    دیدار به قیامت نارفیق

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #2
    مدیرکل بازنشسته hossein moradi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    محل سکونت
    شهر ری
    نوشته ها
    4,055
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    ب)‌ روشن‌گری و دعوت

    لزوم اجرای اقدامات پیش‌گیرانه از طریق روشن‌گری و دعوت، دومین نکته‌ای است که از سیرة امام علی(ع) می‌توان آموخت. این اصل مهم و اساسی به شکل بسیار پررنگی در سیره امیر مؤمنان(ع) انعکاس یافته است که ما به بخش‌هایی از آن اشاره می‌کنیم.
    شیخ مفید اقدامات پیش‌گیرانه امام علی(ع) قبل از جنگ جمل را چنین توصیف می‌کند:
    چون امیر مؤمنان(ع) از منطقه ذی‌قار حرکت کردند، صعصعۀ بن صوحان برای ابلاغ نامة علی(ع) به سوی طلحه، زبیر و عایشه روانه شد. نامة امام دربردارندة مطالبی در خصوص لزوم پاس‌داشت حرمت اسلام و بیم دادن آنها از کارهای ناپسندی که مرتکب شده بودند، هم‌چون کشتن مسلمین و رفتار ناشایست با صحابی پیامبر خدا(ص) عثمان بن حنیف و نیز موعظه و دعوت به اطاعت بود. صعصعه می‌گوید: پس از انجام مأموریت خدمت امیر مؤمنان(ع) رسیدم. فرمودند: با خود چه خبر آورده‌ای؟ عرض کردم: ای امیر مؤمنان کسانی را دیدم که مگر جنگ با شما چیزی در سر ندارند. حضرت فرمودند: خداوند یاری‌رسان خواهد بود. سپس آن حضرت عبدالله بن عباس را فراخواندند و فرمودند: به سوی آنها برو و آنها را سوگند ده و آن عهدی را که از من در گردن آنهاست، بیادشان بیاور. ابن‌عباس پس از شرح ماجرای گفت‌وگوهای خود با طلحه و زبیر و پاسخ منفی آنان می‌گوید: خدمت علی(ع) بازگشتم، در حالی که آن حضرت وارد شهر بصره شده بود. فرمودند: با خود چه خبر آورده‌ای؟ من جریان را گزارش دادم. حضرت فرمودند: بار خدایا! میان ما به حق داوری کن که تو بهترین داورانی. آن‌گاه فرمودند: نزد عایشه برو و خروج از خانه پیامبر خدا(ص) و ترس از این‌که کار او مخالفت با خدای بلندمرتبه باشد و نیز فراموش کردن عهد رسول خدا(ص) را به او گوش‌زد کن و به او بگو که این کار شایسته زنان نیست و تو به آن مأمور نشده‌ای. در ادامه، ابن‌عباس ماجرای رساندن پیام امام علی(ع) و استنکاف عایشه از پذیرش نصایح امام(ع) را بازگو می‌کند.
    دغدغة امام علی(ع) دربارة روشن‌گری و نمایان شدن حقیقت را در جاهای دیگری نیز به وضوح می‌توان مشاهده کرد. برای نمونه، «آن حضرت در پگاه روز یازدهم جمادی‌الاولی در حالی که در میمنة سپاه مالک اشتر و در میسرة آن عمار بن یاسر حضور داشت و پرچم به دست فرزندش محمد بن حنفیه بود، به سمت سپاه جمل حرکت نمود. آن‌گاه حضرت بر جای‌گاهی ایستادند و با صدایی بلند خطاب به سپاه خود فرمودند: شتاب نکنید تا بر آنها حجّت اقامه کنم. پس ابن‌عباس را فراخواند و قرآنی به او داد و فرمود: این قرآن را به سوی طلحه، زبیر و عایشه ببر و آنها را به آن‌چه در آن است، فراخوان و به طلحه و زبیر بگو آیا شما با اختیار با من بیعت نکردید؟ پس چه چیز سبب شد بیعت مرا بشکنید، در حالی که این قرآن میان من و شما حکم می‌کند. ابن‌عباس پس از ابلاغ پیام امام(ع)، به سمت لشکرگاه حرکت می‌کند. او می‌گوید: به خدا سوگند! هنوز از جایم حرکت نکرده بودم که تیرهایشان هم‌چون ملخ‌های پراکنده به سویم باریدن گرفت. به علی(ع) عرض کردم: ای امیر مؤمنان تا کی با ما چنین کنند؟ اجازه دهید از خود دفاع کنیم! حضرت فرمودند: بگذارید بار دیگر بر آنها حجّت را تمام کنم. سپس فرمودند:‌ هر‌کس این قرآن را بگیرد و آنها را به آن فرا بخواند، بداند که کشته می‌شود و من ضمانت بهشت او را از سوی خداوند برعهده می‌گیرم. هیچ‌کس از جای خود برنخاست، جز جوانی کم‌سن از عبدالقیس که قبای سفیدی بر تن داشت و نامش مسلم بود. او گفت: ای امیر مؤمنان من این کار را انجام می‌دهم و جان خود را برای خدا در این کار فدا می‌کنم.
    حضرت از سر دل‌سوزی از او روی برگرداند و فرمود: چه کسی این قرآن را می‌گیرد و بر آنها عرضه می‌کند و بداند که کشته می‌شود و بهشت برای اوست؟ مسلم دوباره سخن خود را تکرار کرد و گفت: من چنین می‌کنم. امام برای سومین‌بار سخن خود را تکرار کرد و غیر از آن جوان کسی به پا نخاست. علی(ع) قرآن را به او داد و فرمود: به سوی آنان برو و قرآن را بر آنان عرضه نما و به آن‌چه در قرآن است، دعوتشان کن! او حرکت کرد و مقابل سپاه جمل ایستاد و قرآن را باز کرد و گفت: این کتاب خداست و امیر مؤمنان شما را به آن‌چه در آن است، فرا می‌خواند. عایشه گفت: خداوند صورتش را زشت کند، با نیزه بزنیدش و آنان نیز بر نیزه زدن به او بر یک‌دیگر سبقت گرفتند و از هرسو نیزه‌اش زدند. امام در این حال آماده نبرد شد و پرچم را به فرزندش محمد بن حنفیه داد و در میان سپاه فریاد زد: هیچ فراری را نکشید و مجروحی را از پا در نیاورید، پرده کسی را ندرید، زنی را نترسانید و کشته‌ای را مثله نکنید! آن حضرت در حال سفارش به لشکر بود که مردی از اصحابشان کشته شد. آن حضرت با مشاهده این واقعه فرمودند: خدایا تو شاهد باش! سپس تبری به فرزند عبدالله بن بدیل اصابت کرد و او نیز کشته شد. پدرش عبدالله و عبدالله بن عباس جسد او را آوردند و مقابل امیر مؤمنان بر زمین نهادند. عبدالله بن بدیل عرض کرد تا کی گلوهایمان را به سویشان ببریم و یک‌یک ما را بکشند؟ به خدا سوگند! اگر می‌خواستی حجّت را تمام کنی، این کار را کردی.
    افزون بر نمونه اقدامات روشن‌گرانة امام علی(ع) در جنگ جمل، در جنگ‌های صفین و خوارج نیز نمونه‌های فراوانی از این سیره وجود دارد. از جمله آن‌که حضرت علی(ع) پس از این‌که سپاه معاویه شریعۀ فرات را به تصرف خود درآورد و مانع استفادة سپاه امام از آب شد، صعصعۀ بن صوحان را با نامه‌ای به این مضمون به سوی معاویه فرستاد: «ما از مسیر خودمان حرکت می‌کردیم و دوست نداریم پیش از اتمام حجت با شما بجنگیم، اما تو پیاده و سواره نظامت را به سوی ما گسیل داشتی و پیش از آن‌که با تو نبرد کنیم با ما جنگیدی، ولی ما به خویشتن‌داری باور داریم تا این‌که تو را دعوت کنیم».
    به همین دلیل، آن حضرت در کوفه و پیش از حرکت به سوی شام برای جنگ با معاویه، جریر بن عبدالله جلبی را هم‌راه با نامه‌ای روشن‌گرانه به سمت معاویه فرستاد تا حجّت بر آنان تمام شود و برای مخالفت با امیر مؤمنان عذری نداشته باشند و یا به گفته طبری پس از آن‌که سپاه کوفه شریعة فرات را از لشکر شام باز پس گرفت و دو روز با سکوت دو سپاه سپری شد، امام علی(ع) پیش‌قدم شد و سه نفر از صحابی خود با نام‌های بشیر بن عمرو بن محصن انصاری، سعید بن قیس همدانی و شیث بن ربعی تمیمی را فراخواند و فرمود به سوی این مرد (معاویه) بروید و او را به سوی خدا و فرمان‌برداری و جماعت مسلمین دعوت کنید. به گفتة مورخّان روشن‌گری‌های امام علی(ع) به موارد یاد شده منحصر نبود، بلکه میان آن حضرت و معاویه نامه‌های متعدّدی ردّ و بدل شد و حتی آن حضرت به اصحاب خود نیز سفارش می‌فرمود که پیش از آغاز درگیری از دعوت و ارشاد دشمن خود غفلت نورزند، از جمله در نامه‌ای خطاب به مالک اشتر چنین مرقوم فرمودند: «ای مالک! زیاد و شریح با پیکی به من اطلاع داده‌اند که در مرز روم با سپاهی از شامیان به فرمان‌دهی ابااعور سلمی مواجه شده‌اند و به گفتة پیک میانشان توافقی صورت گرفته است. پس سریعاً به سوی اصحابت بشتاب و چون به آنها رسیدی، امیرشان هستی و مبادا که تو آغازگر جنگ باشی تا این‌که آنان را ملاقات نمایی و سخنشان را بشنوی، مگر این‌که آنان جنگ را شروع نمایند و دشمنی تو با آنها باعث نشود پیش از دعوت‌ها و اتمام حجّت‌های مکرّر با آنها نبرد کنی».
    پاره‌ای از فقیهان اهل‌سنّت با توجه به آن‌چه از سیرة امام علی(ع) گذشت، بر این باورند که هم‌چنان‌که اصل دعوت و روشن‌گری پیش از نبرد با اهل بغی لازم است، تکرار آن نیز ضرورت دارد. نویسندة کتاب سبل السلام در این‌باره می‌نویسد:
    بدان که پیش از نبرد با اهل بغی لازم است آنها را به منصرف شدن از بغی دعوت نمود و این دعوت را مکرراً انجام داد، هم‌چنان‌که علی رضی‌الله‌عنه در مورد خوارج چنین کرد؛ چراکه وقتی خوارج از ایشان جدا شدند، ابن‌عباس را برای گفت‌وگو به سوی آنها فرستاد و در نتیجه، از جمعیت هشت هزار نفری آنها چهار هزار نفر بازگشتند و چهار هزار نفر دیگر از قصد خود منصرف نشدند و بر آن اصرار ورزیدند. علی(ع) به آنها پیام فرستاد که هرطور خواستید باشید، به شرط این‌که خون محترمی را نریزید و راهی را نبندید و به کسی ستم نکنید، ولی آنها عبدالله بن خباب صحابی پیامبر خدا(ص) را کشتند و شکم کنیز باردارش را دریدند و جنین را از آن بیرون آوردند. چون این ماجرا به گوش علی(ع) رسید در نامه‌ای از آنها خواست قاتل عبدالله بن خباب را به آن حضرت تحویل دهند، ولی آنها گفتند: همة ما قاتل او هستیم. در این حال امام اجازه شروع نبرد را صادر کردند.
    بنابر آن‌چه گذشت، در سیرة امام علی(ع) نبرد با اهل بغی ضرورتی است که در صورت فقدان راه‌های مسالمت‌آمیز باید به آن اقدام کرد؛ ثانیاً بر امام معصوم است که پیش از صف‌آرایی جبهة حق و باطل و آغاز درگیری با روشن‌گری‌های خود چهرة حق را هویدا کند و مرزهای آن را از باطل بنمایاند تا حق‌خواهان به راه آیند و برای معاندان بهانه‌ای نماند؛ ثالثاً مهم‌ترین دغدغة امام معصوم به لحاظ شأن و رسالتی که بر عهده دارد، هدایت و دست‌گیری است و از این رو، تمام توان خود را برای آن به ‌کار می‌بندد و از تمام ظرفیت‌های موجود برای این مهم بهره می‌برد و حتی در آخرین لحظه‌ها هم از آن غفلت نمی‌ورزد. از اصرار امام علی(ع) در مواضع مختلف بر دعوت و روشن‌گری و ملول نشدن آن حضرت از پاسخ‌های منفی جبهة باطل، استفاده کردن از شخصیت‌های سرشناسی چون ابن‌عباس برای گفت‌وگو، روشن‌گری حتی پس از شروع درگیری و در آخرین لحظه‌ها هرچند به شهادت برخی از یارانشان انجامید، به وضوح اوج دغدغه‌مندی امام دربارة هدایت نمایان می‌شود.
    ج) شبهه‌زدایی

    سومین نکته‌ای که از سیرة امام علی(ع) در نبرد با اهل بغی می‌توان آموخت، لزوم حلّ ابهامات و زدودن شبهات جبهة مخالف و شبهاتی است که باعث شده شماری از مسلمانان با تمسّک به آن بر امام مسلمین خروج نمایند. شیخ طوسی در این‌باره می‌نویسد:
    نبرد با اهل بغی جایز نیست تا این‌که امام کسی را برای گفت‌وگو و پرسش از علّت دشمنی نزد آنها بفرستد. پس اگر علت آن حق بود، آن را ادا کند و اگر شبهه‌ای داشتند، آن را حل نماید. پس اگر امام چنین کرد و آنها از قصد خود منصرف شدند، چه بهتر والّا امام با آنها می‌جنگد؛ چراکه خداوند ابتدا به صلح فرمان داده و سپس به قتال امر کرده است فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى‏ فَقَاتِلُوا بنابراین، پیش از مذاکره با آنها قتال نمی‌شود و روایت شده است که چون علی(ع) قصد نبرد با اهل بغی را نمود، عبدالله بن عباس را برای گفت‌وگو نزد آنها فرستاد. او حلّة زیبایی پوشید و به جانب آنها روانه شد و خطاب به آنها چنین گفت: این علی فرزند ابوطالب پسر عم پیامبر خدا(ص) و همسر دخترش فاطمه(س) است و شما فضل او را می‌دانید، پس چرا با او دشمنی می‌ورزید. گفتند: او در دین خدا حکم کرد، کشت و اسیر نگرفت، در حالی‌که یا باید بکشد و اسیر کند و یا نه بکشد و نه اسیر بگیرد؛ زیرا اگر اموال آنها حرام باشد، خون‌هایشان نیز حرام است و سوم این‌که عنوان خلیفه را از مقابل اسمش حذف کرد. ابن‌عباس گفت: اگر او از این اشکالات بیرون آید، شما به سوی او باز می‌گردید؟ گفتند: آری! ابن‌عباس گفت: اما این‌که می‌گویید در دین خدا حکم کرد مقصودتان دو حَکَمی است که میان او و معاویه حکم کردند، در حالی که خداوند در مورد دین حکم کرده و فرموده است: وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَينِهِمَا فَابْعَثُواْ حَكَمًا مِّنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِّنْ أَهْلِهَا ؛ «و اگر از جدایی میان آن‌دو [زن و شوهر] بیم دارید، پس داوری از خانواده آن [شوهر] و داوری از خانواده آن [زن] تعیین کنید» و فرموده است: يحْكُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنكُمْ ؛ «دو تن عادل از میان شما به آن حکم کنند» پس خداوند در مورد خرگوشی که قیمتش یک درهم است، حکم کرده است و به طریق اولی سزاوارتر است که در مورد این مسئله نیز حکم شود. آنها با شنیدن این استدلال ابن‌عباس از سخنشان برگشتند و او چنین ادامه داد: اما این‌که می‌گویید: چگونه کشت ولی اسیر نگرفت، کدام‌یک از شما اگر هم‌راه او بودید و عایشه همسر پیامبر خدا(ص) جزء سهمش قرار می‌گرفت، حاضر بودید او را بگیرید و چه می‌کردید؟ در حالی که خداوند بلندمرتبه می‌فرماید: وَلاَ أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا ؛ «و مطلقاً [نباید] زنانش را پس از [مرگ] او به نکاح خود درآورید» گفتند: ما از این سخن خود نیز برگشتیم. ابن‌عباس گفت: اما این‌که می‌گویید او اسمش را از خلافت محو کرد، مقصودتان این است که چون میان او و معاویه موافقت‌نامه‌ای امضا شد، چنین نوشته شد: این چیزی است که امیر مؤمنان علی(ع) با معاویه دربارة آن توافق کرد و آنها گفتند: اگر تو امیر مؤمنان بودی، با تو نمی‌جنگیدیم. پس علی(ع) نامش را حذف کرد. ابن‌عباس ادامه داد: اگر علی(ع) عنوان خلیفه را از اسمش حذف کرد، پیامبر خدا(ص) نیز عنوان نبوّت را از اسمش حذف نمود؛ هنگامی که آن حضرت با سهیل بن عمر در حدیبیه صلح‌نامه را امضا می‌کردند، کاتب چنین نوشت: این چیزی است که موافقت کرد طبق آن پیامبر خدا با سهیل بن عمر. سهیل گفت: اگر تو پیامبر خدا بودی، ما با تو مخالفت نمی‌کردیم. پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود: آن را محو کن! علی(ع) چنین نکرد. پس به او فرمود آن را به من نشان ده و علی(ع) چنین کرد و پیامبر(ص) با انگشتان خود آن را محو نمود. با شنیدن سخنان ابن‌عباس برخی از آنها از قصد خود منصرف شدند و چهار هزار نفرشان بر قصد خود باقی ماندند و علی(ع) با آنها جنگید و آنها را کشت.
    د) مصونیت اموال

    از دیگر احکامی که از سیرة امام علی(ع) در نبرد با اهل بغی می‌توان استنباط کرد، مصونیت اموال آنهاست. شیخ طوسی در این‌باره می‌نویسد:
    چون نبرد میان اهل عدل و بغی ـ چه با شکست اهل بغی و چه با بازگشتشان به طاعت امام ـ پایان یافت، با این‌که پیش از این اموال مسلمانان را تصرّف کرده بودند و مسلمین را کشته بودند، هرکس که عین مالش نزد دیگری یافت شود، به مال خود سزاوارتر است، چه آن دیگری از اهل عدل باشد و چه از اهل بغی؛ زیرا ابن‌عباس از پیامبر(ص) روایت کرده است که: مسلمان برادر مسلمان است وخون و مالش حلال نیست مگر با رضایت خاطرش و روایت شده است که چون در روز جمل سپاه جمل شکست خورد، به علی(ع) عرض کردند: ای امیرمؤمنان! آیا اموالشان را بر‌نمی‌گیری حضرت فرمودند: خیر! زیرا آنها با حرمت اسلام احترام یافتند، پس اموالشان در دارالهجره حلال نیست و ابوقیس روایت کرده است که علی(ع) ندا داد، هرکس مال خود را یافت، آن را بردارد پس مردی از کنار ما عبور کرد و چشمش به دیگش خورد که ما در آن غذا پخته بودیم. از او خواستیم صبر کند تا غذا آماده شود، ولی او چنین نکرد و با پا به دیگ زد و آن را برداشت و مروان حکم چنین می‌گوید: چون علی(ع) در بصره ما را شکست داد، اموال مردم را به آنها برگرداند؛ هرکس شاهد می‌آورد مالش را به او می‌داد و هرکس شاهدی نداشت او را قسم می‌داد.
    بر این اساس، بسیاری از فقیهان شیعه و اهل‌سنّت به ممنوعیت تصرّف در اموال اهل بغی فتوا داده‌اند و البته اندکی از آنها این ممنوعیت را مخصوص اموال خارج از لشکرگاه دانسته‌اند.
    ه‍ ) مصونیت همسر و فرزندان اهل بغی

    از دیگر احکام نبرد با اهل بغی که از سیرة امام علی(ع) استنباط می‌شود، ممنوعیت به اسارت گرفتن همسر و فرزندان اهل بغی است؛ چراکه آن حضرت در جنگ جمل از این کار ممانعت کردند. در کتاب دعائم الاسلام در این‌باره آمده است:
    چون سپاه جمل شکست خورد و سپاه امام علی(ع) به بصره رفت، اصحاب آن حضرت عرض کردند، همسر و فرزندان و اموالشان را میان ما تقسیم نما. امام فرمود این برای شما نیست. گفتند چگونه خونشان را بر ما حلال کردی، اما به اسارت گرفتن همسر و فرزندانشان را حلال نمی‌شماری؟ علی(ع) فرمودند: مردان با ما جنگیدند و ما نیز با آنها جنگیدیم، اما ما را بر زنان و فرزندان راهی نیست؛ چراکه آنان مسلمانند و در دار هجرت پس شما بر آنان راهی ندارید... چون اصرار ورزیدند امام فرمودند: تیرهای خود را بیاورید و با آن بر عایشه قرعه بزنید تا به نام هرکدام‌تان بیفتد او سرسلسله غنایم است. آنها گفتند از خدا طلب بخشش می‌کنیم و علی(ع) فرمود: من نیز از خداوند طلب بخشش می‌کنم و آنها ساکت شدند و علی(ع) متعرض زنان و فرزندانشان و آن‌چه در خانه‌هایشان بود نشدند.
    به استناد سیرة یاد شده و دلایل دیگر، هم دانش‌مندان شیعه و هم فقیهان اهل‌سنّت به حرمت به اسارت گرفتن همسر و فرزندان اهل بغی فتوا داده‌اند. شیخ طوسی می‌نویسد: «ذریّة اهل بغی هرگز به اسارت گرفته نمی‌شوند.» و محقّق حلّی می‌نویسد:
    جایز نیست به اسارت گرفتن فرزندان اهل بغی و زنانشان نیز بنابر اجماع به تصرّف در نمی‌آیند.
    سرخسی از دانش‌مندان اهل‌سنت نیز پس از بیان احکام جهاد با کافران حربی می‌نویسد:
    تمام آن‌چه در مورد کافران حربی بیان شد، دربارة خوارج و اهل بغی نیز ثابت است، مگر این‌که همسران و فرزندانشان به اسارت در نمی‌آیند؛ چراکه آنان مسلمان هستند.
    و عبدالله بن قدامه می‌نویسد:
    اما در مورد حرمت غنیمت گرفتن اموال اهل بغی و به اسارت درآوردن همسر و فرزندان آنان، ما در میان دانش‌مندان مخالفی نمی‌شناسیم. و در ادامه می‌نویسد: این یکی از اسباب دشمنی خوارج با علی بود؛ چراکه آنها گفتند: چرا او با خوارج جنگید، ولی اسیر و غنیمت نگرفت و حال آن‌که اگر خون آنها حلال باشد، مالشان نیز حلال است و اگر مالشان حرام باشد، خونشان نیز حرام است و ابن‌عباس گفت: آیا شما مادرتان را به اسارت می‌گیرید... .
    و) مصونیت فراریان، مجروحان و اسیران

    از دیگر نکاتی که از سیرة امام علی(ع) در نبرد با اهل بغی استنباط می‌شود، این است که اگر اهل بغی دارای سازمان‌دهی و تشکیلاتی باشند که پس از شکست به سوی آن باز می‌گردند و بیم آن برود که با سازمان‌دهی مجدّد فعالیت‌های خود را از سر بگیرند، در این صورت جایز است مجروحان و اسیرانشان کشته و فراریانشان تعقیب شوند و از پای درآیند و اگر فاقد سازمان‌دهی و تشکیلات باشند، هدف پراکنده ساختن آنهاست. از این رو، مجروحان و اسیران و فراریانشان تعقیب و کشته نمی‌شوند. شیخ طوسی حکم یاد شده را اجماعی دانسته است.
    فقیهان اهل‌سنّت دربارة حکم یاد شده اختلاف نظر دارند. برخی از آنها هم‌چون فقیهان شیعه فتوا داده‌اند و برخی دیگر به صورت مطلق حکم به مصونیت فراریان، مجروحان و اسیران اهل بغی داده‌اند. محی‌الدین نووی در این‌باره می‌نویسد:
    اگر اهل بغی به سوی گروهی گریختند تا از آنها یاری بجویند، در این‌باره دو دیدگاه وجود دارد: اوّلین دیدگاه که برای ابوحنیفه است و ابواسحاق مروزی آن را اختیار کرده، این است که آنها تعقیب شده و کشته می‌شوند... و دومین نظر که ظاهر نص است، این است که تعقیب و کشتن آنها جایز نیست.
    یکی از دلایل اختلاف دیدگاه برخی از فقیهان اهل‌سنّت با فقیهان شیعه، اختلاف دربارة چگونگی سیرة امام علی(ع) در جنگ صفین است. این دسته از فقیهان اهل‌سنّت بر این باورند که امام علی(ع) افزون بر جنگ جمل در جنگ صفین نیز فرمان داد که مجروحی از پای درآورده نشود و اسیری کشته نشود و فراریان تعقیب نشوند، با این‌که اهل بغی در جنگ صفین دارای سازمان‌دهی و تشکیلات بوده‌اند.
    ولی به اعتقاد فقیهان شیعه سیرة امام علی(ع) در جنگ جمل با سیرة آن حضرت در جنگ صفین تفاوت داشته است. به گفتة شیخ مفید و دیگر تاریخ‌نگاران، امام علی(ع) در واقعة جمل به صدای بلند فرمود: ای مردم فراریان را نکشید، مجروحی را از پا در نیاورید، پرده‌ای را ندرید، زنی را نترسانید و کشته‌ای را مثله نکنید؛ چراکه اهل جمل فاقد سازمان‌دهی بودند، لیکن در جنگ صفین به دلیل برخورداری سپاه صفین از سازمان‌دهی و تشکیلات، دستور دادند اسیران و مجروحان و فراریان کشته شوند. از امام باقر(ع) در این‌باره روایت شده است:
    ... چون اهل بغی شکست خوردند و دارای گروهی بودند که به سوی آن باز می‌گشتند، تعقیب شدند و مجروحانشان را کشتند و فراریانشان را به اندازة ممکن تعقیب نمودند و به قتل رساندند و سیرة علی(ع) با اهل صفین این چنین بود؛ چراکه معاویه پشت سر آنها بود.
    و امام رضا(ع) در پاسخ سؤالات یحیی بن اکثم چنین فرمودند:
    و اما این سؤالت که علی(ع) اهل صفین را در حال جنگ و فرار کشت و مجروحانشان را از پا در آورد و در جنگ جمل فراریان را تعقیب نکرد و مجروحان را از پا درنیاورد و هرکس را که شمشیرش را زمین گذاشت و داخل خانه‌اش شد، امان داد، به این دلیل بود که پیشوای اهل جمل کشته شد و برایشان گروه و تشکیلاتی نبود تا به سویش برگردند... ولی اهل صفین به سوی گروه و تشکیلاتی مهیّا برمی‌گشتند؛ به سوی پیشوایی که برایشان سلاح، زره، نیزه و شمشیر فراهم می‌کرد و به آنها صله می‌داد و برایشان منزل تهیه می‌کرد و مریضشان را عیادت می‌کرد و از ضعیفانشان دست‌گیری می‌کرد و مجروحانشان را مداوا می‌نمود و پیاده‌هایشان را سوار می‌کرد و برهنه‌گانشان را می‌پوشاند و آنان را باز می‌گرداند. پس آن حضرت میان این دو گروه به یک شیوه رفتار نکرد.
    ز) موافقت با فرجام‌خواهی

    اگر اهل بغی برای تأمل بیشتر و بازگشت به طاعت امام درخواست مهلت ‌کردند، با درخواستشان موافقت می‌شود. شیخ طوسی در این‌باره می‌نویسد:
    اگر اهل بغی مهلت خواستند و درخواست تأخیر در شروع جنگ را نمودند، پذیرفته می‌شود. پس اگر مهلت درخواستی‌شان کم مثل یک روز یا مثل آن بود، امام به آنها مهلت می‌دهد تا در مورد اطاعت امام بیندیشند؛ چراکه این کار به صلاح است، ولی اگر مهلت زیادی خواستند، مانند یک ماه و نصف یک ماه و مثل آن، امام در آن اندیشه می‌کند. پس اگر به این نتیجه رسید که درخواستشان برای فریب و مدیریت جنگ و فراهم شدن نیروست، به سرعت جنگ را آغاز می‌کند تا مبادا آن‌چه امام را به مشقت می‌اندازد و شاید به پیروزی آنها بیانجامد، برایشان فراهم گردد و اگر امام انگیزة آنها را کندوکاو و تحقیق در مورد بازگشت به طاعت ‌دانست و به چنین امری امید ‌داشت، به آنها فرصت می‌دهد؛ چراکه این کار به مصلحت است. و در فرض عدم پذیرش درخواست مهلت، اگر با پرداخت مال تقاضای مهلت ‌کردند و امام قدرت یافتن و فزونی یافتن شوکت آنان را ایمن نمی‌دید، گرفتن مال و دادن مهلت جایز نیست؛ چرا‌که اخذ مال برای متارکة جنگ از روی ذلّت و تحقیر است، در حالی که مسلمین نباید تحقیر شوند و بلکه گاه بیش از آن‌چه را می‌خواهد از آنها بگیرد، به آنها انفاق کرده است و اگر آنها با گرو گذاشتن فرزندانشان و امثال آن تقاضای مهلت کردند، تأخیر جنگ جایز نیست؛ چراکه ممکن است قدرت بیشتری پیدا کنند و اگر در این حال با ما نبرد کردند، کشتن گروها جایز نیست.
    ح) ممنوع بودن بهره‌گیری از جنگ‌افزار‌های آتش‌زا

    شیخ طوسی در این خصوص می‌نویسد:
    و جایز نیست امام عادل در جنگ با اهل بغی از آتش یا منجنیق استفاده نماید؛ چراکه امام تنها مجاز به جنگ با کسانی است که با او می‌جنگند و نه دیگران، در حالی که اگر امام با آتش یا منجنیق بر آنها حمله‌ور شود، کسانی که کشتنشان جایز نیست در امان نیستند، ولی اگر ناچار به این اقدام شد اشکال ندارد.
    گرچه مستند دو حکم اخیر سیرة امام علی(ع) نیست، شماری از فقیهان این دو حکم را به عنوان آداب نبرد با اهل بغی یاد کرده‌اند.
    بنابر آن‌چه گذشت، روشن شد که از سیرة امام علی(ع) در نبرد با اهل بغی نکات فراوانی استنباط می‌شود. آن حضرت در سه نبرد مهمی که در طول دوران زمام‌داری ظاهری خود با اهل بغی انجام دادند، به تعبیر امام صادق(ع) الگوی عملی منحصر به فردی شدند که با توجه به آن، شیوة نبرد با اهل بغی را می‌توان آموخت. اقدامات پیش‌گیرانة آن حضرت هم‌چون روشن‌گری و شبهه‌زدایی و اعطای مصونیت به همسر و فرزندان و مجروحان و اسیران و فراریان اهل بغی و عدم تعرّض به اموال آنان پس از نبرد، عالی‌ترین جلوه‌های سلوک اسلامی و انسانی به شمار می‌روند که برای همه مؤمنان درس‌آموز هستند.

    پناه می برم به خدا از آن کس که می رنجاند و به دیگران برای جلوگیری از انجامش هشدار می دهد


    امام على (ع) :

    اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخل ورزى به زيادى، رياكارى در عمل، و خود رأيى.
    غررالحكم، ج2، ص451، ح3260



    هیچ ادعایی ندارم فقط اونی که مقصر بود و اونی که به خاطر رفاقتش با مقصر طرفداریشو کرد و اونی که بخاطر خویشاوندی حق رو ناحق کرد را واگذار کردم به خدا

    از این لحظه دیگه ازشون هیچ انتظاری ندارم و هیچ توضیح و پیشنهادی هم از اونها قبول نمی کنم

    دیدار به قیامت نارفیق

  4. #3
    مدیرکل بازنشسته hossein moradi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    محل سکونت
    شهر ری
    نوشته ها
    4,055
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    سیرة امام مهدی(عج) در نبرد با اهل بغی

    دربارة شیوة امام مهدی(عج) در نبرد با اهل بغی و نسبت آن با سیرة امام علی(ع) دو دسته روایت وجود دارد: دستة اوّل احادیثی هستند که تنها از نبرد امام مهدی(عج) با اهل بغی سخن گفته‌اند و فاقد هر نوع اشاره به جزئیات این واقعه هستند و دستة دوم احادیثی به شمار می‌روند که از تفاوت سیرة علوی و مهدوی در نبرد با اهل بغی سخن گفته‌اند. در ادامه، این روایات خواهد آمد.
    الف)‌ نبرد امام مهدی(عج) با اهل بغی

    پیش از ذکر احادیث نبرد امام مهدی(عج) با اهل بغی باید به این نکته توجه کرد که براساس اصل همانندی سیرت علوی و مهدوی در همۀ جهات، امام مهدی(عج) در همۀ زمینه‌ها و از جمله نبرد با اهل بغی به امام علی(ع) اقتدا خواهند کرد و شیوة آن حضرت را خواهند پیمود. بر این اساس، آن حضرت با پیروی از امیر مؤمنان(ع) با دعوت و روشن‌گری و شبهه‌زدایی، تمام توان خود را برای پیش‌گیری از شعله‌ور شدن آتش جنگ به کار خواهد بست و خواهد کوشید در حدّ امکان، جبهة باطل را به بازگشت به طاعت امام فراخوانند و هم‌چون سیرة امام علی(ع)، امام مهدی(عج) نیز در امر دعوت و روشن‌گری اصرار خواهد ورزید و بالاتر و برتر از اتمام حجّت، دغدغة راهنمایی و هدایت خواهد داشت، هم‌چنان‌که براساس ضوابط اسلامی با تقاضای فرجام‌خواهی آنان برای تأمّل و تدبّر موافقت خواهد نمود و در جنگ با آنان جز در مورد ضرورت از جنگ‌افزار‌های آتش‌زا استفاده نخواهد کرد. در روایاتی که خواهد آمد، گرچه به رعایت آداب یاد شده تصریح نشده، اما روشن است که از ذکر نشدن این موارد نمی‌توان رعایت نشدن آن را نتیجه گرفت؛ چراکه اصولاً این‌که در یک یا چند حدیث همة ابعاد یک موضوع به تفصیل بیان شوند، انتظاری بی‌جاست، هم‌چنان‌که همة احکام و آداب نماز در یک آیه یا حدیث نیامده و هم‌چنین است احکام زکات و دیگر احکام. بر این اساس، هم‌چنان‌که ما جزئیات احکام شرعی و یا رخ‌دادهای تاریخی و امثال آن را با کنار هم نهادن روایات و گزارش‌ها به دست می‌آوریم، در مورد روایات این بحث نیز همین قاعده جاری است. لذا احادیثی که خواهد آمد، بر اصل نبرد امام مهدی(عج) با اهل بغی دلالت دارند و ما با اعتماد به روایاتی که بر هم‌گونی سیرت علوی و مهدوی دلالت دارند، ابعاد ناگفتة سیرة امام مهدی(عج) را کشف و استخراج می‌کنیم. روایات یاد شده بدین قرارند:
    1.‌ امام باقر(ع) فرموده‌اند:
    لو یعلم الناس ما یصنع القائم إذا أخرج لأحبّ أکثرهم ألّایروه ممّا یقتل الناس اما انه لایبدأ الّا بقریش فلا یأخذ منها الا السیف و لا یعطیها الا السیف حتی یقول کثیر من الناس لیس هذا من ال محمد و لوکان من آل محمد لرحم؛
    اگر مردم می‌دانستند هنگامی که قائم خروج خواهد کرد چه می‌کند، بیشترشان دوست می‌داشتند او را ملاقات نکنند از بس که از مردم خواهد کشت. بدانید که او شروع نخواهد کرد مگر با قریش و از آنان جز شمشیر دریافت نمی‌کند و به آنان جز شمشیر ارزانی نمی‌دارد تا آن‌جا که بسیاری از مردم می‌گویند این مرد از خاندان محمد(ص) نیست اگر بود رحم می‌کرد.
    2. امام صادق(ع) فرموده‌اند:
    یجرد السیف علی عاتقه ثمانیة اشهر یقتل هرجا فاول ما یبدأ ببنی شیبة فیقطع ایدیهم و یعلّقها فی الکعبة و ینادی منادیه هؤلاء سراق الله ثم یتناول قریشاً فلایأخذ منها إلّاالسیف و لا یعطیها إلّا السیف؛
    به مدت هشت‌ماه شمشیر را بر دوش گذاشته و بسیار می‌کشد و ابتدا با بنی‌شیبه آغاز می‌کند، پس دست‌های آنان را قطع می‌کند و بر کعبه می‌آویزد و منادی آن حضرت اعلام می‌کند اینان دزدان خدایند. سپس به قریش می‌پردازد، از آنها جز شمشیر دریافت نمی‌کند و به آنها جز شمشیر ارزانی نمی‌دارد.
    3. از آن حضرت در حدیث دیگری چنین روایت شده است:
    إذا خرج القائم لم یکن بینه و بین العرب و قریش إلّاالسیف ما یأخذ منها إلّاالسیف؛
    چون قائم خروج کند میان او و عرب و قریش جز شمشیر نخواهد بود. از آنها جز شمشیر دریافت نخواهد کرد.
    4.‌ و امام باقر(ع) فرموده‌اند:
    ... و یسیر إلی الکوفة فیخرج منها ستة عشر الفاً من البتریة شاکین فی السلاح قراء القران، فقهاء فی الدین قد قرحوا جباههم و سمروا ساماتهم و عمهم النفاق و کلهم یقولون یا بن فاطمه ارجع لاحاجة لنا فیك فیضع السیف فیهم علی ظهر النجف عشیة الاثنین من العصر الی العشاء فقتلهم اسرع من جزر جزور فلا یفوت منهم رجل؛
    ... و امام مهدی(عج) به سوی کوفه حرکت می‌کند پس شانزده هزار بتری که غرق در سلاحند از شهر بیرون می‌آیند. آنان فقیهان در دینند که بر پیشانی‌هایشان پینه زده‌اند و صورت‌هایشان را زرد نمایانده‌اند، ولی نفاق همه وجود آنها را فرا گرفته است و آنها می‌گویند: ای پسر فاطمه! از همان راهی که آمده‌ای باز گرد، ما را به تو نیازی نیست. پس او شمشیر می‌کشد و آنها را در پشت نجف در روز دوشنبه از عصر تا شب سریع‌تر از کشتن شتری می‌کشد و از آنها احدی باقی نمی‌ماند.
    گذشته از اعتبار یا عدم اعتبار این احادیث که در جای خود قابل بررسی است، از تعابیری هم‌چون «لا یأخذ منها إلّا السیف و شاکین فی السلاح» و... که در روایات یاد شده آمده، به روشنی می‌توان دریافت که این احادیث ناظر به آن دسته از اعراب، قریش و بتریه است که بر امام(ع) خروج کرده‌اند و در اصطلاح فقیهان، اهل بغی محسوب می‌شوند و پیش از این به تفصیل توضیح داده شد که اولاً وجوب نبرد با اهل بغی از احکامی است که شیعه و اهل‌سنّت بر آن اتفاق نظر دارند و از این رو، اقدامات قاطعانه امام مهدی(عج) در مواجهه با اهل بغی کاملاً با موازین اسلامی مطابق است و ثانیاً نبرد آن حضرت به پیروی از سیرة امام علی(ع) همراه با آدابی است که پیش از این ذکر شد.
    با توجه به آن‌چه گذشت، فهم پاره‌ای دیگر از احادیث نیز آسان‌تر می‌شود؛ احادیثی که از اقدامات قاطعانة امام مهدی(عج) با قریش و عرب سخن گفته‌اند، اما در آنها به خروج آنها بر امام مهدی(عج) اشاره‌ای نشده است. با توجه به روایات پیش‌گفته، می‌توان احتمال قوی داد که این احادیث نیز به اهل بغی از قریش و عرب اشاره دارند. پاره‌ای از این احادیث بدین قرارند:
    امام علی(ع) فرموده‌اند:
    بأبی ابن خیرة الاماء ـ یعنی القائم من ولده(ع) ـ یسومهم خسفاً و یسهبهم بکأس مصبرة و لایعطیهم الاالسیف هرجاً فعند ذلك تتمنی فجرة قریش لوان لها مفاداة من الدنیا و مافیها لیغفرلها لانکفّ عنهم حتی یرضی الله؛
    پدرم فدای فرزند بهترین کنیزان ـ یعنی قائم(عج) از نسل او ـ باد که آنان را خوار می‌سازد و جام شرنگ به ایشان می‌نوشاند و به آنان جز شمشیر مرگ‌آفرین نخواهد داد. در این هنگام فاجران قریش آرزو می‌کنند ای کاش دنیا و تمام آن‌چه در آن است از آنشان بود و آن را می‌دادند تا گناهانشان بخشوده شود، ولی دست از آنها برنخواهیم داشت تا این‌که خداوند راضی می‌شود.
    از امام حسین(ع) چنین روایت شده است:
    یا بشر! ما بقاء قریش اذا قدم القائم المهدی منهم خمس مئة فضرب أعناقهم صبراً ثم قدم خمس مئة فضرب أعناقهم صبراً ثم خمس مئة فضرب أعناقهم صبراً...؛
    ای بشر! از قریش چه می‌ماند هنگامی که مهدی قائم پانصد نفر از آنها را پیش کشد و دست بسته گردن بزند، سپس پانصد نفر دیگر را دست بسته گردن بزند و بار دگر پانصد نفر از آنها را دست بسته گردن بزند... .
    ممکن است این احادیث دربارة اهل بغی باشند که مسلمانان دربارة جهاد با آنان اتفاق ‌نظر دارند و کشتن اسیران آنان در صورتی که دارای گروه و تشکیلاتی باشند، به فتوای فقیهان شیعه و برخی از فقیهان بزرگ اهل‌سنّت جایز است. شاید حدیث اخیر دربارة برهه‌ای باشد که اهل بغی دارای تشکیلات منجسم هستند.
    ب) تفاوت سیره مهدوی و علوی در نبرد با اهل بغی

    پیش از این توضیح داده شد که امام علی(ع) در جنگ با اهل جمل از به اسارت گرفتن همسر و فرزندان اهل جمل منع فرمودند و در پاسخ به اصرار سپاهیان فرمودند کدام‌یک از شما عایشه را سهم خود برمی‌گیرد و نیز آن حضرت از غنیمت گرفتن اموال آنان خودداری کردند تا جایی که یکی از اصحاب جمل غذایی را که در دیگ خود در حال طبخ بود، به زمین ریخت و آن را از یاران امام علی(ع) باز پس گرفت و نیز امام(ع) در همان جنگ فرمان داد مجروحان و زخمیان کشته نشوند و از تعقیب فراریان خودداری شود. در کنار این مجموعه از روایات و گزارش‌های تاریخی، دسته‌ای دیگر از احادیث وجود دارند که سیرة امام علی(ع) را هم‌راه با گذشت و منّت معرّفی کرده‌اند، بدین معنا که اگر امام علی(ع) می‌خواستند، می‌توانستند در نبرد با اهل بغی با شدّت و صلابت بیشتری رفتار کنند. بنابراین، در صورتی که دلیلی بر بخشش و مدارا نباشد و امام گذشت را صلاح نداند، حکم اوّلیه جواز کشتن و به اسارت و غنیمت گرفتن است.
    از جمله روایاتی که بر این مطلب دلالت دارند، عبارتند از:
    1.‌ امام باقر(ع) در حدیث صحیحی می‌فرماید:
    لولا أنّ علیاً(ع) سار فی أهل حربه بالکفّ عن السبی و الغنیمة للقیت شیعته من الناس بلاءً عظیماً ثم قال: و الله سیرته کانت خیراً لکم ممّا طلعت علیه الشمس؛
    اگر علی(ع) از به اسارت گرفتن و غنیمت گرفتن اموال ستیزه‌جویانش چشم نپوشیده بود، شیعیانش از مردم آزارهای بزرگی می‌دیدند. سپس ادامه دادند: به خدا سوگند! رفتار آن حضرت برای شما از آن‌چه خورشید بر آن می‌تابد بهتر بود.
    2.‌ عبدالله بن سلمان می‌گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: مردم می‌گویند امام علی(ع) اهل بصره را کشت، ولی اموالشان را رها کرد. حضرت فرمودند:
    ... أنّ علیاً(ع) إنّما منّ علیهم کما منّ رسول الله(ص) علی أهل مکة وإنّما ترك علی(ع) أموالهم لأنّه کان یعلم أنّه سیکون له شیعة و أنّ دولة الباطل ستظهر علیهم فأراد أن یقتدی به فی شیعته؛
    ... علی(ع) بر آنها شفقت ورزید، هم‌چنان‌که پیامبر خدا(ص) بر اهل مکه منّت گزارد و همانا علی(ع) اموال آنها را رها کرد؛ چراکه می‌دانست به زودی شیعیانی خواهد داشت و دولت باطل بر آنها تسلط خواهد یافت و علی(ع) خواست که در مورد شیعیانش به او اقتدا شود.
    3. ابوحمزه ثمالی می‌گوید به امام سجاد(ع) عرض کردم: سیرة علی بن ابی‌طالب چه بود؟ فرمودند:
    أنّ ابالیقظان کان رجلاً حاداً فقال: یا امیرالمؤمنین بما تسیر فی هؤلاء غداً؟ فقال بالمنّ کما سار رسول الله(ص) فی أهل مکة؛
    عمار که مرد تندی بود ـ خدایش رحمت کند ـ عرض کرد: ای امیر مؤمنان فردا با اینها چگونه رفتار خواهی کرد؟ حضرت فرمودند: با گذشت همان‌طور که پیامبر خدا(ص) با اهل مکه رفتار نمود.
    4. چون امام علی(ع) داخل بصره شدند عمار به حضرتش عرض کرد: ای امیر مؤمنان با اینها چگونه رفتار خواهی کرد؟ حضرت فرمودند:
    بالعفو و المنّ کما سار النبی(ص) فی أهل مکة حین افتتحها بالمن و العفو؛
    با گذشت و رحمت هم‌چنان‌که پیامبر خدا(ص) چون مکه را فتح کرد با گذشت و رحمت با آنها رفتار نمود.
    براساس روایات یاد شده و روایات مشابه که خواهد آمد، امام علی(ع) در مواجهه با اهل بغی تنها به دلیل رعایت مصلحت شیعیان با مدارا و عطوفت رفتار نمود، اما دسته‌ای دیگر از احادیث، سیرة امام مهدی(عج)، را مخالف سیرة امام علی(ع) و زمان ظهور را زمان پایان یافتن سیاست مداهنه و مماشات می‌دانند؛ روایاتی که بر این نکته دلالت می‌نمایند، بدین قرارند:
    5. امام صادق(ع) در روایت معتبری می‌فرمایند:
    لسیرة علی فی اهل البصرة کان خیراً لشیعته ممّا طلعت علیه الشمس. أنه علم أنّ للقوم دولة فلو سباهم لسبیت شیعته قلت: أخبرنی عن القائم یسیر بسیرته؟ قال: لا أنّ علیاً صلوات الله علیه سار فیهم بالمنّ للعلم من دولتهم و أنّ القائم یسیر فیهم بخلاف تلك السیرة لانه لا دولة لهم؛
    سیرت علی(ع) در مواجهه با اهل بصره از آن‌چه خورشید بر آن می‌تابد برای شیعیانش بهتر بود. او می‌دانست برای آن گروه قدرتی خواهد بود. پس اگر امام علی(ع) آنها را به اسارت می‌گرفت، شیعیانش نیز اسیر می‌شدند. راوی می‌گوید: پرسیدم: آیا قائم(عج) نیز به سیرت امام علی(ع) رفتار خواهد کرد؟ فرمودند: خیر همانا علی درود خدا بر او باد با آنها با گذشت رفتار نمود؛ چون از غلبه و قدرت رسیدن آنها آگاهی داشت، اما قائم(عج) رفتاری غیر از این رفتار خواهد داشت؛ چون آنها را پس از آن غلبه‌ای نخواهد بود.
    این حدیث در کتاب‌های محاسن برقی، کافی، علل الشرایع و تهذیب الاحکام به سه طریق مختلف از یونس بن عبدالرحمان از امام صادق(ع) روایت شده است. برقی در محاسن، این حدیث را از پدرش و او از یونس بن عبدالرحمان نقل کرده است. در کافی و تهذیب این حدیث از علی بن ابراهیم از پدرش از اسماعیل بن مرار از یونس روایت شده است. شیخ صدوق در علل الشرایع این حدیث را از علی بن حاتم از محمد بن جعفر الرازی از محمد بن الحسین بن ابی‌الخطاب از محمد بن اسماعیل بن بزیع از یونس روایت کرده است. از میان طرق یاد شده، حداقل سند حدیث کافی و تهذیب معتبر است. البته طبق نقل محاسن و علل الشرایع یونس بن عبدالرحمان این حدیث را از بکار که توثیقی دربارة او وجود ندارد، روایت می‌کند، اما یونس در کافی و تهذیب این حدیث را از ابی‌بکر الحضرمی نقل می‌کند که نظر به اضبط بودن مرحوم کلینی نسخة کافی بر دیگر کتاب‌ها ترجیح دارد، هم‌چنان که نقل شیخ طوسی از همین حدیث از یونس از ابی‌بکر الحضرمی احتمال اشتباه شیخ کلینی را به حداقل می‌رساند.
    6. سئل معلّی بن خنیس عن الصادق(ع): أیسیر القائم بخلاف سیرة علی؟ قال نعم و ذلك أنّ علیاً سار بالمنّ و الکفّ لأنّه علم أن شیعته سیظهر علیهم و أنّ القائم إذا قام سار فیهم بالسیف و السبی و ذلك أنّه یعلم أنّ شیعته لم یظهر علیهم من بعده ابداً؛
    معلّی بن خنیس از امام صادق(ع) پرسید: آیا قائم(عج) سیرتی برخلاف سیرت امام علی(ع) خواهد داشت؟ امام صادق(ع) فرمودند: آری! زیرا علی(ع) با گذشت و خودداری (از کشتن) رفتار می‌نمود؛ برای این‌که می‌دانست به زودی شیعیانش مغلوب آنها خواهند شد، ولی قائم(عج) چون قیام نمود، با آنها با شمشیر و اسارت رفتار خواهد نمود؛ زیرا می‌داند پس از آن شیعیان هرگز مغلوب نمی‌شوند.
    این حدیث در اصل درست بن ابی‌منصور، غیبت نعمانی، علل الشرایع و تهذیب با اندکی تفاوت ذکر شده است. در میان چهار کتاب، اصل درست بن ابی‌منصور طریق مستقل و معتبری دارد؛ چراکه درست بن ابی‌منصور این حدیث را از ولید بن صبیح روایت می‌کند، اما سه کتاب دیگر این حدیث را به طرق مختلف خود از ثعلبۀ بن میمون از حسن بن هارون روایت کرده‌اند که به جز حسن بن هارون که در کتاب‌های رجالی توثیق نشده، تمامی راویان این حدیث به هر سه طریق آن توثیق شده‌اند.
    7. عن رفید قال: قال لی ابوعبدالله(ع): یا رفید کیف أنت إذا رأیت أصحاب القائم قد ضربوا فساطیطهم فی المسجد الکوفة ثم أخرج المثال الجدید علی العرب شدید؟ قال: قلت جعلت فداك ما هو؟ قال: الذبح قلت: بأیّ شیء یسیر فیهم بما سار علی بن ابی‌طالب فی أهل السواد؟ قال: لا یا رفید أنّ علیاً سار بما فی الجفر الابیض و هو الکف و هو یعلم أنّه سیظهر علی شیعته من بعده و أنّ القائم یسیر بما فی الجفر الاحمر و هو الذبح و هو یعلم أنّه لا یظهر علی شیعته؛
    ای رفید! چگونه خواهی بود هنگامی که ببینی یاران قائم خیمه‌هایشان را در مسجد کوفه به پا کرده‌اند، آن‌گاه مثال جدید که بر عرب گران است، بیرون آورده می‌شود. پرسیدم: فدایت شوم! مثال جدید چیست؟ فرمودند: کشتن. پرسیدم: قائم(عج) در میان آنها چگونه رفتار خواهد کرد؟ آیا سیره علی بن ابی‌طالب در مواجهه با اهل بصره را خواهد داشت؟ فرمودند: خیر، ای رفید، همانا علی(ع) با آنها به آن‌چه در جفر سفید ـ خویشتن‌داری ـ بود رفتار نمود؛ زیرا می‌دانست به زودی پس از خودش شیعیانش مغلوب می‌شوند، ولی قائم(عج) به آن‌چه در جفر سرخ ـ کشتن ـ است، رفتار خواهد نمود؛ زیرا می‌داند پس از آن هیچ‌گاه شیعیانش مغلوب نخواهند شد.
    8. روایت فوق به این صورت نیز نقل شده است:
    عن رفید: قلت لأبی عبدالله(ع) جعلت فداك یابن رسول‌الله یسیر القائم بسیرة علی بن ابی‌طالب فی اهل السواد فقال یا رفید أنّ علی بن ابی‌طالب سار فی اهل السواد بما فی الجفر الابیض و أنّ القائم یسیر فی العرب بما فی الجفر الاحمر. قلت له جعلت فداك و ما الجفر الاحمر؟ قال: فأمر أصبعه إلی حلقه فقال هکذا یعنی الذبح؛
    رفید می‌گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: فدایت شوم! ای فرزند رسول خدا آیا قائم به سیرت علی بن ابی‌طالب(ع) در مورد اهل بصره رفتار خواهد نمود؟ فرمودند: خیر ای رفید همانا علی بن ابی‌طالب(ع) به آن‌چه در جفر سفید رفتار نمود و قائم به آن‌چه در جفر سرخ است با عرب رفتار خواهد نمود. پرسیدم: فدایت شوم! جفر سرخ چیست؟ آن حضرت انگشت خویش را بر گلو کشید و فرمود: این‌طور یعنی کشتن.
    حدیث زیر روایت دیگری است که بنا بر احتمال بر این مضمون دلالت دارد:
    9. امام صادق(ع) می‌فرماید:
    انّ علیاً قال کان لی أن اقتل المولی و أجهز علی الجریح و لکنّی ترکت ذلك للعاقبة من أصحابی إن جرحوا لم یقتلوا و القائم له أن یقتل المولی و یجهز علی الجریح؛
    امام علی(ع) فرمود من می‌توانستم فراریان و مجروحان را بکشم، لکن از این کار به دلیل دوراندیشی دربارة شیعیانم صرف‌نظر کردم تا اگر مجروح شدند، کشته نشوند و قائم می‌تواند فراریان را بکشد و مجروحان را از پا درآورد.
    این حدیث با روایات پیشین هم‌خانواده نیست، چراکه در آن آمده است: «و القائم له أن یقتل المولی و یجهز علی الجریح» یعنی هم‌چنان که امام علی(ع) می‌توانست فراریان را تعقیب کند و مجروحان را بکشد، امام مهدی(عج) نیز می‌تواند، اما این حدیث دربارة این موضوع که امام مهدی(عج) از این مجوز استفاده می‌کند و فراریان و مجروحان را می‌کشد، یا این‌که مانند امام علی(ع) از این مجوز استفاده نمی‌کند، ساکت است.
    از سوی دیگر، از آن‌جا که دیگر احادیثی که ادبیاتی مشابه این حدیث داشتند، از مخالفت سیرة امام مهدی(عج) با سیرة امام علی(ع) سخن می‌گفتند و نیز از آن‌جا که در این حدیث سیرة امام علی(ع) (به مغلوب شدن شیعیان) مستند شده که آن علّت در زمان امام مهدی(عج) وجود ندارد، این احتمال وجود دارد که «له أن» به اشتباه افزوده شده باشد، یعنی متن اصلی حدیث چنین بوده است: «و القائم یقتل المولی و یجهز علی الجریح؛ فراریان را می‌کشد و مجروحان را از پا درمی‌آورد.»

    پناه می برم به خدا از آن کس که می رنجاند و به دیگران برای جلوگیری از انجامش هشدار می دهد


    امام على (ع) :

    اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخل ورزى به زيادى، رياكارى در عمل، و خود رأيى.
    غررالحكم، ج2، ص451، ح3260



    هیچ ادعایی ندارم فقط اونی که مقصر بود و اونی که به خاطر رفاقتش با مقصر طرفداریشو کرد و اونی که بخاطر خویشاوندی حق رو ناحق کرد را واگذار کردم به خدا

    از این لحظه دیگه ازشون هیچ انتظاری ندارم و هیچ توضیح و پیشنهادی هم از اونها قبول نمی کنم

    دیدار به قیامت نارفیق

  5. #4
    مدیرکل بازنشسته hossein moradi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    محل سکونت
    شهر ری
    نوشته ها
    4,055
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    دیدگاه فقیهان دربارة این روایات

    این پرسش که به روایاتی که از تفاوت سیرة امام علی(ع) با سیرة امام مهدی(عج) سخن می‌گویند آیا قابل اعتمادند و مضمون آنها پذیرفتنی است یا خیر برای بسیاری از فقیهان مطرح نبوده و از این‌ رو، بسیاری از کتب فقهی به طرح این مسئله نمی‌پردازند، اما از وجود برخی از این روایات در کتاب شریف کافی موافقت مرحوم کلینی با مضمون آن را می‌توان دریافت، هم‌چنان که وجود تعدادی از این روایات در کتاب شریف تهذیب نشان‌دهندة اعتماد شیخ‌الطائفه شیخ طوسی به این روایات است.
    افزون بر این دو فقیه و محدّث بی‌بدیل، برخی از متأخران نیز به این مسئله پرداخته و دربارة آن گفت‌وگو کرده‌اند، از جمله صاحب جواهر در شرح این کلام محقّق حلّی «جایز نیست به اسارت گرفتن فرزندان خروج‌کنندگان بر امام و زنانشان نیز به ملکیت درنمی‌آیند اجماعاً» می‌نویسد:
    در دروس آمده است: حسن گفته است به اسارت گرفتن خانواده خروج‌کنندگان بر امام به اختیار امام است، به دلیل مفهوم این فرمایش امام علی(ع): «من بر اهل بصره منّت نهادم، هم‌چنان که پیامبر بر اهل مکه منت نهاد». پیامبر می‌توانست آنها را به اسارت بگیرد امام نیز می‌تواند. و این رأی شاذ است. من [صاحب جواهر] می‌گویم: ما برای این رأی از میان شیعیان قائلی نمی‌شناسیم، اما این احتمال وجود دارد که منظور حسن این باشد که امام علی(ع) اگر می‌خواست می‌توانست آنها را اسیر کند، اما به جهت رعایت تقیه از این کار صرف نظر کرد. همان‌طور که روایات مستفیضی بر این مطلب دلالت دارند.
    وی پس از اشاره به روایات این مسئله می‌نویسد: اگر نتوان ادعا کرد این احادیث، به معنای مصطلح آن متواترند، می‌توان گفت مضمون آنها قطعی است و شاید فرد یاد شده (حسن) منظورش همین بوده، نه این‌که منظورش جواز به اسارت گرفتن در زمان صلح تا هنگام ظهور حضرت مهدی(عج) باشد.
    محمد بن مسلم می‌گوید: از امام باقر(ع) پرسیدم: سیرة قائم هنگام ظهور چه خواهد بود؟ حضرت فرمودند: همان سیرة پیامبر خدا(ص) تا این‌که اسلام پیروز شود. پرسیدم: سیرة پیامبر خدا(ص) چه بود؟ فرمودند: آن‌چه را در جاهلیت بود، باطل کرد و عدالت را بر مردم عرضه نمود، هم‌چنین است قائم(عج) چون قیام کند، آن‌چه را در زمان صلح در دست مردم بود، باطل می‌کند و عدالت را بر مردم عرضه می‌نماید.
    در کلمات صاحب جواهر احادیثی که بر تفاوت سیرت امام مهدی(عج) با امام علی(ع) دلالت دارند، ذکر شده است، اما ایشان به تفاوت سیرت این دو نور مقدس تصریح نکرده‌اند، اما به‌‌رغم این عدم تصریح، ایشان پس از تصریح به این‌که رفتار هم‌راه با مدارای امام علی(ع) با اهل بغی تقیه‌ای بوده است، در پایان صحیح محمد بن مسلم را آورده که بر پایان یافتن احکام تقیه‌ای دلالت می‌کند. بر این اساس، گویا به نظر مرحوم صاحب جواهر ظهور امام مهدی(عج) زمان پایان یافتن احکام تقیه‌ای است. از این ‌رو، حکم تقیه‌ای عدم سبی خانواده اهل بغی نیز پایان می‌یابد. با توجه به آن‌چه گذشت، می‌توان صاحب جواهر را در زمرة کسانی دانست که روایات تفاوت سیره امام مهدی(عج) و امام علی(ع) را پذیرفته‌اند.
    در کتاب دراسات فی ولایۀ الفقیه آمده است:
    از روایات فراوانی فهمیده می‌شود، آن‌چه امام علی(ع) در مواجهه با اهل بصره انجام داد و یا به آن فرمان داد، از سر منّت بوده است، هم‌چنان که پیامبر خدا(ص) بر اهل مکه منّت نهاد و هدف آن حضرت این بود که شیعیان به ایشان اقتدا کنند، در حالی‌که از سلطة دولت‌های ستم‌گر بر شیعیان در آینده اطلاع داشته‌اند وگرنه آن حضرت می‌توانست خانواده آنها را اسیر کند و اموالشان را به غنیمت بگیرد و چون زمان صلح پایان یابد و قائم(عج) قیام نماید، با آنها با شمشیر و اسیرگرفتن و به غنیمت بردن اموال رفتار خواهد نمود. با وجود این، براساس احادیث کتاب جواهر، حکم تقیه‌ای عدم جواز اسارت و غنیمت برای تمام دوران صلح تا زمان ظهور امام مهدی(عج) ثابت و برقرار است.
    در کتاب فقه الصادق نیز پس از اشاره به برخی از روایات مورد بحث آمده است:
    به مقتضای جمع بین این روایات بلکه تدبّر در آنها منظور روایات یاد شده این نیست که در زمان صلح تا هنگام ظهور قائم(عج) اسارت جایز است، بلکه مفاد روایات این است که بر کسانی که تظاهر به اسلام می‌کنند، اما در واقع کافرند تا زمان ظهور قائم(عج) تمامی احکام اسلام جاری می‌شود، اما در عصر ظهور آن حضرت با آنها به عنوان کفّار حربی رفتار خواهد نمود.
    هدف از ذکر کلمات فقیهان این است که گرچه بسیاری از آنان به روایات تفاوت سیرت امام علی(ع) با امام مهدی(عج) نپرداخته‌اند و دیدگاه آنان در این خصوص آشکار نیست، آن روایات مورد توجه و پذیرش برخی دیگر از بزرگان فقاهت هم‌چون شیخ کلینی، شیخ طوسی و صاحب جواهر بوده است.
    در توضیح احادیث یاد شده و نیز دیدگاه فقیهان در این‌باره چند نکته گفتنی است:
    یکم. گویا آن‌چه از سیرة هم‌راه با مدارا و گذشت امام علی(ع) نقل شده است، دربارة جنگ جمل است، هم‌چنان که در حدیث دوم، سوم، چهارم، پنجم، هفتم و هشتم به این مطلب تصریح شده و در دیگر روایات گرچه قرینه‌ای بر این اختصاص وجود ندارد، از آن‌جا که لحن این احادیث و نوع استدلال آنها مانند دیگر روایات است، به نظر می‌رسد این روایات نیز ناظر به جنگ جمل باشند.
    دوم.‌ براساس احادیث و نیز نقل‌های تاریخی که پیش از این به تفصیل ذکر شد، امام علی(ع) در جنگ جمل از سه کار خودداری کردند: به غنیمت گرفتن اموال، اسیر کردن همسر و فرزندان اهل جمل و تعقیب فراریان و کشتن اسیران و از پا در آوردن مجروحان.
    سوم.‌ میان روایاتی که بر تفاوت سیرة امام مهدی(عج) با سیرة امام علی(ع) دلالت دارند، از نظر محتوا اختلاف اندکی وجود دارد. حدیث پنجم تنها ناظر به اختلاف سیرة مهدوی و علوی در به اسارت گرفتن است. در حدیث ششم افزون بر مسئلة اسارت تعبیر «سیف» هم آمده است (إذا قام القائم سار فیهم بالسیف و السبی) که نمی‌توان این تعبیر را ناظر به نبرد با اهل بغی گرفت؛ چراکه اصل نبرد با اهل بغی از مشترکات امام علی(ع) و امام مهدی(ع) است نه از تفاوت‌ها. بر این اساس، شاید مقصود این باشد که امام علی(ع) آن شمشیری را که در جنگ جمل از اهل بغی بازداشت، امام مهدی(عج) آن را باز نخواهند داشت و براساس روایات و نقل‌های تاریخی امام علی(ع) از کشتن فراریان، مجروحان و اسیران اهل جمل خودداری کرده‌اند. پس تفاوت سیرة مهدوی و علوی در به کار گرفتن شمشیر به معنای کشتن اسیران، فراریان و مجروحان اهل بغی توسط امام مهدی(عج) است. البته در اصل درست بن منصور که تنها منبعی به شمار می‌رود که این حدیث با سند معتبر در آن روایت شده، به جای واژة «بالسیف و السبی» تنها واژة «السیف» وجود دارد (إنّ القائم إذا قام لیس إلاّ السیف). از این ‌رو، این حدیث با روایت پیشین اشتراکی نخواهد داشت.
    در احادیث هفتم و هشتم نیز از واژة «ذبح» استفاده شده که گویا با حدیث پیشین هم‌معناست و به تصریح روایت نهم سیرة امام مهدی(عج) در کشتن فراریان و از پا درآوردن مجروحان با سیرة امام علی(ع) تفاوت خواهد داشت. بر این اساس، احادیث پنجم و ششم یک مضمون مشترک دارند که عبارت است از تفاوت سیرة مهدوی و علوی در به اسارت گرفتن همسر و فرزندان اهل بغی و مضمون مشترک احادیث ششم، هفتم، هشتم و نهم، تفاوت سیرة این دو نور مقدّس در کشتن اسیران، مجروحان و فراریان است.
    چهارم. براساس تفاوتی که در مضمون این احادیث وجود دارد، در دیدگاه فقیهانی که به این مسئله پرداخته‌اند نیز اندکی اختلاف وجود دارد. از کلمات صاحب جواهر و نویسندة کتاب فقه الصادق که پیش از این نقل شد، چنین بر‌می‌آید که این تفاوت را تنها در مسئلة اسارت می‌دانند، اما نویسندة دراسات فی ولایۀ الفقیه بر این باور است که این تفاوت هم در مسئلة اسارت است و هم کشتن و هم به غنیمت گرفتن اموال، با این‌که در هیچ‌یک از احادیثی که ناظر به تفاوت سیرت مهدوی و علوی بودند، به تفاوت در غنیمت گرفتن اشاره‌ای نشده بود، مگر این‌که با اولویت آن را بتوان ثابت کرد. البته در حدیث‌های اوّل و دوّم به مسئله غنیمت اشاره شده بود، اما این دو حدیث تنها بر این نکته دلالت داشتند که امام علی(ع) از غنیمت گرفتن اموال ستیزه‌جویان جنگ جمل به انگیزة مصلحت شیعیان خودداری فرمود. با وجود این، در این دو حدیث از تفاوت سیره علوی و مهدوی سخنی به میان نیامده است، مگر این‌که ادعا کنیم با توجه به استدلالی که در احادیث تفاوت سیرة مهدوی و علوی وجود دارد، اگر میان سیرة این دو امام همام تفاوت وجود دارد، به این دلیل است که امام علی(ع) مصالح شیعیان را ملاحظه می‌کرده‌اند و در عصر ظهور به چنین مصلحت‌سنجی‌ها نیازی نیست. بر این اساس، تمام آن‌چه امام علی(ع) به انگیزة رعایت مصلحت شیعیان رعایت می‌کرده‌اند، در عصر ظهور لغو می‌شود و اسارت و کشتن، مصادیقی از این ضابطة کلّی به شمار می‌روند و غنیمت گرفتن اموال یکی دیگر از مصادیق آن است که امام علی(ع) از گرفتن آن به دلیل رعایت مصلحت شیعیان خودداری کرده‌اند، اما در عصر ظهور به دلیل فقدان ضرورت مصلحت‌سنجی حکم اوّلیه آن اجرا می‌شود.
    پنجم. گذشته از احتمالاتی که در خصوص مسئلة غنیمت بیان شد، تفاوت سیرة مهدوی و علوی در به اسارت گرفتن همسر و فرزندان اهل بغی به دلیل وجود دو حدیث که یکی از آنها سند معتبری دارد، پذیرفتنی است. در خصوص مسئلة کشتن اسیران و فراریان و مجروحان سه روایت وجود دارد که سند یکی از آنها قابل اطمینان می‌نماید. بر این اساس، به این مطلب نیز می‌توان رأی داد.
    ششم. در مقابل مجموعه روایات یاد شده، یک حدیث وجود دارد که شیوة امام مهدی(عج) در مواجهه با خوارج را همان شیوة امام علی(ع) می‌داند. امام صادق(ع) در حدیثی با اشاره به درگیری سپاه امام مهدی(عج) با سپاه سفیانی می‌فرماید:
    ... و یولّون فیقتلهم فیدخلهم أبیات الکوفة و ینادی منادیه ألا لا تتبعوا مولیاً و لاتجهّزوا علی جریح و یسیر بهم کما سار علی(ع) یوم البصرة؛
    ... و سپاه سفیانی می‌گریزد و امام مهدی(عج) آنها را می‌کشد تا این‌که می‌گریزند و به خانه‌های کوفه پناه می‌برند. منادی آن حضرت فریاد برمی‌آورد، هیچ فراری را تعقیب نکنید و مجروحی را از پا در نیاورید و با آنان هم‌چون سیرة امام علی(ع) در روز بصره (جنگ جمل) رفتار می‌نماید.
    این حدیث از کتاب الغیبۀ سید عبدالحمید از علمای قرن نهم هجری است و به غیر از این کتاب در منابع کهن‌تر از آن اثری نمی‌توان یافت. افزون بر این‌که حدیث در همین کتاب به صورت مرسل روایت شده است و از این‌ رو، با مجموعه روایات پیشین که از تفاوت سیرت علوی و مهدوی سخن گفته‌اند، نمی‌تواند رویارویی کند. به علاوه، این روایت از مدارای امام مهدی(عج) در جنگ با گروهی خاص در زمان و مکان خاصی گزارش می‌دهد. این‌گونه مواجهه به دلیل رعایت مصالحی می‌تواند باشد که بر ما پوشیده است. به ویژه با توجه به این نکته که براساس مفاد روایات پیشین، امام(ع) تنها حقّ اعمال شدت و صلابت بر خوارج دارد، نه این‌که به این کار مکلّف باشد. البته به تصریح روایات یاد شده، امام مهدی(عج) از این حق استفاده خواهد کرد، اما چشم پوشیدن از اعمال حق در موردی خاص به جهت رعایت مصالحی با توجه به حق بودن و نه تکلیف داشتن قابل توضیح است. بر این اساس، حکم اوّلیه مواجهه هم‌راه با شدت و صلابت امام مهدی(عج) با خروج‌کنندگان بر آن حضرت به جای خود باقی است.
    اشکال و پاسخ

    پیش از این، به تفصیل دیدگاه شماری از محدّثان و فقیهان در خصوص میزان اعتبار روایاتی که از تفاوت سیرة علوی و مهدوی در نبرد با اهل بغی سخن می‌گفتند، بیان گردید.
    در برابر فقیهان یاد شده، یکی از محقّقان معاصر تنها حدیث نهم را ذکر کرده و در مقام نقد آن نوشته است که این حدیث علاوه بر ضعف سند (به دلیل محمد بن علی کوفی غالی و فاسد العقیده و...) از چند جهت تأمل می‌پذیرد:
    یکم.‌ این حدیث برخلاف سیرة پیامبر اکرم(ص) و مولای متقیان در جنگ‌هاست. ابن ابی‌الحدید می‌گوید: هنگامی که صف‌ها آراسته شد، امیر مؤمنان(ع) خطبه‌ای ایراد کرد و در ضمن آن فرمود:
    شما هرگز به جنگ مبادرت نکنید... در میدان جنگ هرگز زخمی‌ای را از پای در نیاورید و اگر آنها را شکست دادید، هرگز فراری‌ای را دنبال نکنید.
    امیر مؤمنان(ع) در جنگ صفین همان سیرة پیامبر اکرم(ص) در فتح مکه را دنبال کرد و فرمان داد:
    کودکان را اسیر نگیرید، مجروحان را نکشید و فراری‌ها را دنبال نکنید.
    نصر بن مزاحم گوید: در جنگ صفین امیر مؤمنان(ع) فرمان داد: هر اسیری از اهل شام گرفته‌اند، آزاد کنند، مگر این‌که کسی را کشته باشد و سیرة آن حضرت این بود که زخمی را نمی‌کشت و فراری را دنبال نمی‌کرد.
    امیر مؤمنان(ع) پیش از آغاز جنگ صفین به اصحاب خود فرمود:
    شما آغازگر جنگ نباشید، اگر خدا خواست که پیروز شوید، کسی را که پشت کرده نکشید، متعرّض افراد بی‌دفاع نشوید، مجروحی را از پای در نیاورید، به هیچ زنی آزار نرسانید، اگرچه به شما دشنام دهند و امیران شما را ناسزا گویند.
    دوم. این حدیث برخلاف سیرة رأفت، رحمت و شفقتی است که در کلمات معصومان(ع) دربارة آن حضرت آمده است.
    در نقد مطالب یاد شده، به چند نکته می‌توان اشاره کرد:
    یکم.‌ هم‌چنان که گذشت، تفاوت سیرت علوی و مهدوی نه در یک حدیث که در چندین حدیث و از غیر طریق محمد بن علی کوفی روایت شده است. بر این اساس، به دلیل کاذب و غالی بودن محمد بن علی کوفی نمی‌توان تمام آن روایات را کنار نهاد.
    دوم.‌ محقق مورد نظر این روایت را مخالف سیرة امام علی(ع) دانسته‌ است و سپس روایاتی را نقل کرده‌ که بر سیرة هم‌راه با مدارا و عطوفت امام علی(ع) دلالت دارند. وجه استدلال به این روایات و تعارض آنها با حدیث مورد نظر چندان آشکار نیست. اگر منظور این بوده که به گواهی روایاتی که آورده‌، سیرة امام علی(ع) هم‌راه با مدارا و نرمی بوده، اما این حدیث مسامحه و مدارا را از امام علی(ع) نفی می‌کند، این برداشت واقع‌بینانه نیست؛ چراکه این حدیث تنها از مجاز بودن امام علی(ع) در برخورد هم‌راه با شدّت و صلابت سخن می‌گوید و در ادامه تصریح می‌کند که آن حضرت با وجود چنین مجوّزی به جهت رعایت مصالح شیعیان برخورد هم‌راه با مدارا را انتخاب نمود. بنابراین، حدیث مورد نظر موافق با روایاتی است که این محقّق گران‌قدر ذکر کرده و اگر منظور این است که چون این حدیث شیوة امام مهدی(عج) را مخالف شیوة امام علی(ع) معرّفی کرده، پس پذیرفتنی نیست. این ادعا نیز پذیرفتنی نمی‌نماید؛ چراکه هم‌چنان که گذشت، چندین روایت به تفاوت سیرة امام مهدی(عج) با سیرة امام علی(ع) در مواجهه با خروج‌کنندگان بر امام دلالت دارند.
    3.‌ به استناد شفقت و مهربانی امام مهدی(عج) نمی‌توان مواجهه با صلابت و شدّت آن حضرت را با خوارج نفی کرد، هم‌چنان که شفقت و مهربانی خداوند که به مراتب از مهربانی امام مهدی(عج) بیشتر است، به معنای نفی عقوبت گناه‌کاران و مجرمان نیست، همان‌طور که پیامبر رحمۀ للعالمین با کافران و مشرکان قتال می‌کرد و بسیاری از آنان را از دم تیغ می‌گذراند.
    براساس آن‌چه گذشت، روشن شد که امام مهدی(عج) در مواجهه با خروج‌کنندگان بر آن حضرت روشی متفاوت با روش امام علی(ع) برخواهد گزید.
    نتیجه

    یکم.‌ چون امام معصوم(ع) با خوارج به کارزار پردازد، اموالشان را به غنیمت می‌تواند بگیرد، خانواده آنان را به اسارت می‌تواند برد. اسیران و فراریان‌شان را می‌تواند بکشد و مجروحانشان را نیز می‌تواند از پای درآورد، اگرچه سازمان و تشکیلاتی نداشته باشند که به سوی آن بتوانند بازگردند. این حکم‌الله واقعی و اوّلی است و از این نظر، میان پیامبر اکرم(ص)، امام علی(ع) و امام مهدی(عج) تفاوتی نیست. بنابراین، تفاوت سیرة امام علی(ع) و امام مهدی(عج) به معنای تفاوت در حکم‌الله واقعی نیست. بخش‌هایی از این حکم اوّلی را از آیة شریفه وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمـُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَينَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللّـَهِ می‌توان استظهار نمود که بسیاری از فقها در باب حکم اهل بغی به آن استناد کرده‌اند؛ چراکه طبق این آیة کریمه غایت جهاد با اهل بغی رجوع به امرالله است و از آن‌جا که بر فراریان و مجروحان و اسیران مورد نظر عنوان اهل بغی صدق می‌کند و رجوع به امرالله نیز در مورد آنان تحقق نیافته، حکم «قاتلُوا الَّتی تبغِی» هم‌چنان شامل آنها می‌شود.
    دوم.‌ علت این‌که امام علی(ع) این حکم واقعی را اجرا نکرد، ملاحظة مصلحت نسل‌های آیندة شیعه بود. آن حضرت با رفتار هم‌راه با مدارا و منّت خود بهانة اِعمال خشونت بر شیعیان را از دست زمام‌داران خون‌خوار اموی و عباسی درآورد تا آنها نتوانند به بهانة تبعیت از سیرة امیر مؤمنان علی(ع) و به انگیزة مقابله به مثل و فرونشاندن کینه‌های کهنه خود به تعقیب و گریز و کشتار شیعیان بپردازند، گرچه بدون این بهانه نیز از ظلم و بی‌داد بر شیعیان مظلوم چیزی فروگذار نکردند.
    سوم. به تصریح روایات مورد بحث، در عصر ظهور نیازی به رعایت چنین مصلحت‌سنجی‌هایی نخواهد بود؛ چراکه مخالفان در دوران طلایی حکومت جهانی امام مهدی(عج) دولتی نخواهند داشت و مؤمنان از امنیت کامل برخوردار خواهند شد، هم‌چنان که بنابر گویاترین آیات دربارة امام مهدی(عج)، امنیت از مهم‌ترین شاخصه‌های دولت مهدوی شمرده شده است.
    و لَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعدِ خوفِهِم أمنَا ؛
    و بیمشان را به ایمنی مبدّل گرداند.
    امام صادق(ع) نیز در این‌باره فرموده‌اند:
    فإذا قام قائمنا سقطت التقیة؛
    چون قائم ما قیام کند، تقیه برداشته می‌شود.
    از این‌رو، امام مهدی(عج) با خوارج براساس مصلحت‌سنجی رفتار نخواهد کرد.
    چهارم. امام مهدی(عج) با خوارج جهاد نخواهد کرد، مگر پس از روشن‌گری و دعوت به صلاح و سعادت و نیز پاسخ به سؤالات و حلّ شبهات آنها.
    پنجم. میان روایاتی که بر هم‌گونی همه‌جانبة سیرت علوی و مهدوی و روایاتی که بر تفاوت فی‌الجمله سیرة امام علی(ع) و امام مهدی(عج) دلالت دارند، هیچ تعارضی نیست؛ چراکه میان عام و خاص و مطلق و مقید تعارضی نیست. جمع این دو دسته روایت به تخصیص و تقیید عموم و اطلاق دسته اوّل به وسیلة احادیث دستة دوم است، یعنی امام مهدی(عج) در تمام ابعاد سیرت و سنّتی همانند امام علی(ع) خواهد داشت، به جز مسئلة مواجهه با خوارج که در این خصوص شیوه‌ای نو در پیش خواهد گرفت.
    ششم. سیرة متفاوت امام مهدی(عج) در مواجهه با اهل بغی را با توجه به این کلمات علامه طباطبایی(ره) می‌توان تحلیل کرد. ایشان پس از بیان علّت وجوب جهاد که در واقع دفاع از حقّ حیات انسانیت محسوب می‌گردد و شرک به خداوند هلاک انسانیت و مرگ فطرت است، می‌نویسد:
    و از این‌جاست که هر خردمند هوشیاری متوجه می‌شود که سزاوار است اسلام برای پاک‌سازی زمین از لوث مطلق شرک و خالص ساختن ایمان برای خداوند سبحان حکمی دفاعی داشته باشد؛ زیرا این آیاتی که گذشت در مورد جهاد برای از بین بردن شرک علنی و بت‌پرستی و اعلای حکم حق بر کلمه اهل کتاب و وادار ساختن آنها بر پرداخت جزیه بود، با این‌که در آیات جهاد با افراد یاد شده آمده بود که اینها به خدا و رسولش ایمان ندارند و به دین حق اعتقاد ندارند. پس اینها اگر چه به ظاهر موحّدند، ولی در حقیقت مشرکند و شرک خود را پنهان می‌سازند و دفاع از حقّ فطری انسانیت ایجاب می‌کند که آنان بر دین حق وادار شوند و قرآن کریم هرچند به صورت صریح حکمی دربارة این دفاع بیان نکرده، لیکن به پیروزی مؤمنان بر دشمنان وعده داده و این وعده محقق نمی‌شود، مگر با وجود امر به چنین جهادی، یعنی جهاد برای توحید خالص. خداوند فرموده است: هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهـُدَی وَدِينِ الْحـَقِّ لِيظْهِرَهُ عَلَی الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمـُشْرِكُونَ ؛ «اوست کسی که فرستادة خود را با هدایت و آیین درست روانه کرد تا آن را بر هرچه دین است، فائق گرداند، هرچند مشرکان را ناخوش آید.» و ظاهرتر از آن این آیه است: وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الأَرْضَ يرِثُهَا عِبَادِي الصَّالِحُونَ ؛ «و در حقیقت در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد.» و صریح‌تر از آن این آیه است: وَعَدَ اللَّـهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهـُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهـُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا ؛ «خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، وعده داده است که حتماً آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد، همان‌گونه که کسانی را که پیش از آنان بودند، جانشین [خود] قرار داد و آن دینی را که برایشان پسندیده است به سودشان مستقر کند و بیمشان را به امن مبدل گرداند [تا] مرا عبادت کنند و چیزی را با من شریک نگردانند و هرکس پس از آن به کفر گراید، آنانند که نافرمانند.» و این سخن خداوند: لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا با این‌که خداوند بعضی ایمان‌ها را شرک می‌داند وَمَا يؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّـهِ إِلَّا وَهُم مُّشْرِكُونَ ؛ «و بیشترشان به خدا ایمان نمی‌آورند جز این‌که [با او چیزی را] شریک گیرند.» و این وعدة خداوند است به این‌که زمین تصفیه می‌شود و خالص در اختیار مؤمنان قرار می‌گیرد؛ روزی که در آن به حقیقت غیر خداوند پرستش نشود.
    با توجه به سخنان علامه طباطبایی(ره) می‌توان گفت آن دسته از به ظاهر مسلمانانی که به‌‌رغم دعوت و روشن‌گری و حل شدن شبهات و پاسخ یافتن سؤالاتشان، هم‌چنان حقیقت را انکار می‌کنند و از پیوستن به امام مسلمین استنکاف می‌ورزند و بلکه بر او شمشیر می‌کشند و اعلان جنگ مسلحانه می‌نمایند، گرچه در ظاهر شهادتین را به زبان جاری کنند، در باطن کافر و مشرکند و به اقتضای قراینی که در کلمات علامه طباطبایی(ره) وجود دارد، در اسلام برای ریشه‌کن شدن مطلق شرک و کفر، حتی شرک و کفر باطنی، حکم جهاد قرار داده شده است. این جهاد در عصر ظهور و به دست امام مهدی(عج) انجام خواهد گرفت و اهل بغی که به ظاهر کافر و مشرکند، به دست باکفایت آن حضرت ریشه‌کن خواهند شد و با آنان هم‌چون کافران حربی رفتار خواهد شد.
    آن‌چه گذشت تنها، برداشت نویسنده از روایات مربوط به این موضوع بود، و البته حقیقت جز نزد اهل آن وجود ندارد.
    منبع: همایش بین المللی دکترین مهدویت

    پناه می برم به خدا از آن کس که می رنجاند و به دیگران برای جلوگیری از انجامش هشدار می دهد


    امام على (ع) :

    اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخل ورزى به زيادى، رياكارى در عمل، و خود رأيى.
    غررالحكم، ج2، ص451، ح3260



    هیچ ادعایی ندارم فقط اونی که مقصر بود و اونی که به خاطر رفاقتش با مقصر طرفداریشو کرد و اونی که بخاطر خویشاوندی حق رو ناحق کرد را واگذار کردم به خدا

    از این لحظه دیگه ازشون هیچ انتظاری ندارم و هیچ توضیح و پیشنهادی هم از اونها قبول نمی کنم

    دیدار به قیامت نارفیق

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه