نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: سفيانی

  1. #1
    مدیرکل بازنشسته hossein moradi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    محل سکونت
    شهر ری
    نوشته ها
    4,055
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض سفيانی

    مهم ترين، مشهورترين و در عين حال مشکل ترين نشانه اي که براي ظهور مهدي عليه السلام به طور گسترده در منابع قديم و جديد بيان مي شود ظهور سفيان است. بر خلاف آن چه برخي اين نشانه را مخصوص منابع شيعه مي دانند، (1) روايات مربوط به سفياني در مصادر اهل سنت کمتر از منابع شيعه نيست. تنها روايات نعيم بن حماد در کتاب الفتن چندين برابر اخبار شيعه است. وي در اين کتاب که قديمي ترين منبع مربوط به ملاحم و علائم ظهور شمرده مي شود، بيش از ده باب را به سفياني و جنگ هاي او اختصاص داده و در آن حدود 120 خبر نقل مي کند. البته در تعدادي از آنها عنوان سفياني وجود ندارد؛ ولي در ابواب مربوط به سفياني ذکر شده است. از منابع شيعه، نعماني يک باب از کتاب الغيبه را به احاديث سفياني اختصاص داده و در آن هيجده حديث گزارش کرده است. در باب علائم عمومي (باب 14) نيز به دوازده حديث در اين باره اشاره مي کند. شيخ صدوق و شيخ طوسي هم در باب علائم ظهور مجموعا پانزده روايت درباره ي سفياني آورده اند و اين تعداد، غير از اخباري است که در ابواب ديگر از اين سه کتاب ذکر شده است.
    به برخي از همين احاديث در کتاب هاي کافي و ارشاد و ديگر منابع شيعه برخورد مي کنيم که همه ي آنها به معصوم نسبت داده مي شود. (2) در منابع متأخر از جمله بحارالأنوار حجم روايات مربوط به سفياني بسيار بيشتر از آن است که گفته شد. کثرت اين روايات و صحت سند يا مضمون برخي از يک سو و آشفتگي يا تفاوت مضامين آنها به اضافه وجود سفياني هايي در تاريخ اسلام، اظهار نظر درباره ي اين موضوع را بسيار مشکل کرده است. در اين بحث ابتدا نگاهي کلي به مجموع روايات مربوط به اين نشانه خواهيم داشت سپس با طرح فرضيه هايي به نقد و بررسي آنها مي پردازيم.
    نماد کلي روايات سفياني

    الف) ويژگي ها

    از آن جا که روايات مربوط به سفياني در منابع شيعه و اهل سنت با هم تفاوت ها و اشتراک هايي دارد، لازم است روايات هر فرقه جداگانه ملاحظه گردد و آن گاه به مشترکات آنها پرداخته شود.
    اول: منابع شيعه

    در رواياتي که عالمان شيعه درباره ي سفياني در کتاب هاي خود ذکر کرده اند چند خصوصيت به چشم مي خورد:
    1. سند بيشتر روايات شيعه به معصوم مي رسد و به ندرت روايتي وجود دارد که چنين نباشد، (3) اما در منابع اهل سنت بر عکس، تعداد کمي از روايات مربوط به سفياني از معصوم صادر شده است.
    2. در روايات فراواني از شيعه بر حتمي بودن ظهور سفياني تأکيد شده است. (4) در حالي که در منابع عامه سخني از حتمي بودن سفياني نيست. يک نمونه از روايات شيعه چنين است:
    (45) عبدالملک بن اعين گويد: نزد امام باقر عليه السلام سخن از قائم به ميان آمد. من گفتم اميدوارم که (ظهور) او نزديک باشد و سفياني در کار نباشد. امام فرمود: نه، به خدا قسم او حتمي است و چاره اي از آمدن او نيست. (5)
    3. در روايات شيعه، سفياني غالبا همراه چند علامت مشهور: نداء، نفس زکيه، فرو رفتن سرزمين بيداء و گاه يماني ياد شده است؛ (6) اما منابع اهل سنت گرچه از آن نشانه ها هم سخن مي گويند، ليکن در کنار سفياني و به عنوان نشانه ي حتمي ظهور نيست.
    4. در منابع شيعه اگر سفياني با موعود آخرالزمان ارتباط داده شده است، لفظ «القائم» به کار رفته؛ اما در منابع اهل سنت «المهدي» آمده است. به طور کلي در تمام منابع شيعه و اهل سنت اين تفاوت چشم گير است که در هر موضوعي از وجود مقدس امام دوازدهم نام برده شود، شيعه از لفظ قائم و اهل سنت از لفظ مهدي استفاده مي کند. (7) حتي در رواياتي که کاملا مضمون آنها يکي است، راوي شيعه و سني يا منبع نقل کننده، اين دو لفظ را تغيير داده اند. (8)
    5. در رواياتي از شيعه به ظهور سفياني در ماه رجب اشاره شده است، ولي اين مطلب در منابع اهل سنت وجود ندارد؛ براي نمونه:
    (46) معلي بن خنيس از امام صادق عليه السلام روايت مي کند که موضوع سفياني حتمي است و خروج او در ماه رجب خواهد بود. (9)
    6. در روايات شيعه، مقابله ي سفياني با مهدي و دشمني او با شيعه و اهل بيت رسول خدا محسوس تر است، اما در منابع اهل سنت بيشتر از دشمني او با مردم کوفه و مدينه و عموم بني هاشم و گاه بني عباس سخن گفته مي شود.
    دوم: منابع اهل سنت

    اين دسته از منابع موضوع سفياني را بيشتر به صورت داستاني پيوسته طرح کرده و به تفصيل درباره ي جنگ هاي او با مردم مناطق مختلف سخن گفته اند، (10) به گونه اي که اگر روايات به صورت مستقل گزارش شود کسي به ارتباط آنها با سفياني پي نخواهد برد؛ به خصوص که در بسياري از آنها نام سفياني وجود ندارد.
    در اين مآخذ به مکان هاي تاريخي زيادي مانند قرقيساء، حران، خراسان، زوراء (بغداد)، جابيه روم، دمشق و... اشاره شده و هم چنين از بني اميه، بني عباس، پرچم هاي سياه و ديگر رويدادهايي که در تاريخ رخ داده، نام برده مي شود. بر خلاف روايات شيعه - که نام بيداء را مکرر آورده ولي کمتر به فرو رفتن لشکر سفياني در آن تصريح دارد - در احاديث اهل سنت بيان اين که لشکر اعزامي سفياني به مدينه در منطقه بيداء فرو مي رود بسيار بيشتر است. (11) البته چنان که خواهيم گفت بسياري از اين اخبار از آخرالزمان يا ظهور مهدي سخني نگفته اند.
    سوم: وجوه مشترک

    با آن که تفاوت هايي در مضمون و کيفيت نقل روايات مربوط به سفياني در منابع شيعه و اهل سنت وجود دارد، وجوه مشترکي نيز در ميان آنها ديده مي شود، از جمله اين که در روايات هر دو گروه موضوع دشمني سفياني و مهدي به چشم مي خورد. هم چنين از قتل و غارت توسط سفياني سخن گفته شده و ارتباط ظهور سفياني با دوران بني اميه و بني عباس و پرچم هاي سياه و... در هر دو دسته از منابع وجود دارد. (12)
    مطلب ديگري که هم در منابع شيعه و هم منابع اهل سنت ملاحظه مي شود، اخذ آن دو از يک ديگر است. به نظر مي رسد رواياتي که نعيم بن حماد از جابر جعفي و به نقل از امام پنجم در الفتن آورده، در محافل شيعي آن زمان رواج داشته است. از طرفي بسياري از احاديث شيعه با آن چه اهل سنت نقل کرده اند (غير از آن چه به سند جابر از امام باقر عليه السلام روايت شده است) شباهت دارد. اين مطلب در الغيبه شيخ طوسي بيشتر نمايان است.
    وجه اشتراک مهم تر دو فرقه، در عدم ارتباط روايات سفياني با ظهور است. نکته قابل توجهي که درباره ي همه نشانه هاي ظهور به ويژه سفياني - که از مشهورترين آنهاست - وجود دارد، اين است که بخش عمده ي اخبار به نشانه بودن آن براي ظهور مهدي تصريح و حتي اشاره نکرده اند. مراجعه به کتاب الغيبه نعماني که بيشترين اخبار سفياني در منابع شيعه را در بردارد و هم چنين کتاب الفتن ابن حماد از منابع مهم اهل سنت که باب هاي متعددي را به موضوع سفياني اختصاص داده، نشان مي دهد که تنها بخشي از روايات نام مهدي و سفياني را در کنار هم ذکر مي کند و به تعبير ديگر در ارتباط با ظهور قائم است و اين روايات نيز از سند صحيحي برخوردار نيست. (13) در اين جا به نمونه هايي از اين روايات توجه مي کنيم:
    (47) عيسي بن اعين از امام صادق عليه السلام نقل مي کند: سفياني حتمي است و در ماه رجب خروج مي کند. از اول تا آخر قيامش پانزده ماه طول مي کشد که شش ماه مي جنگد و وقتي بر مناطق پنج گانه مسلط شد نه ماه حکومت مي کند. (14)
    چنان که پيداست در اين روايت سخني از ظهور مهدي و ارتباط سفياني با آن نيست.
    (48) در نقل محمد بن مسلم از امام باقر عليه السلام آمده است:... بر شما بشارت باد به آن چه مي خواهيد. آيا نمي خواهيد دشمنانتان در راه معصيت با يک ديگر بجنگند و به خاطر دنيا برخي، برخي ديگر را بکشند و شما در خانه هايتان در امان باشيد؟ سفياني براي دشمنان شما کافي است و آن از نشانه هاست... (15)
    در اين روايت نيز سخني از قائم و ظهور او و آخرالزمان وجود ندارد، بلکه از ادامه آن بر مي آيد که حادثه اي مربوط به زمان ائمه عليهم السلام است، چون از امام مي پرسند: وقتي سفياني آمد چه کنيم؟ امام مي فرمايد: به مکه و ديگر شهرها برويد. و در روايت ديگري مي فرمايد: به سوي ما بياييد. (16) ولي در آن روايت هم اشاره اي به ظهور يا آخرالزمان نيست.
    به نظر مي رسد دسته اي از رواياتي که خروج سفياني را حتمي دانسته، به فرض صحت، پيش گويي حوادثي است که در تاريخ اسلام رخ داده است. (17) اين که در روايتي خروج سفياني و خروج قائم هر دو از امور حتمي دانسته شده و در کنار هم آمده است،(18) اين نکته را به ذهن مي رساند که سفياني حادثه اي است که در طول تاريخ حتما رخ خواهد داد چنان که قائم از امور قطعي است.
    (49) ابن عباس مي گويد: اگر سفياني در سال 37 خروج کند مدت حکومتش 28 ماه و اگر در سال 39 خروج کند مدت حکومتش نه ماه خواهد بود. (19)
    اين حديث علاوه بر اين که به معصوم نمي رسد از زمان ظهور سفياني در سال هاي اوليه حکومت اسلامي سخن مي گويد.
    اين چند خبر نمونه ي ده ها روايتي است که در آن از سفياني نام برده شده، اما هيچ ارتباطي با ظهور و قيام حضرت مهدي عليه السلام در آن ديده نمي شود. اين مطلب در روايات اهل سنت، که منشأ بسياري از کتب شيعه مي باشد، نمايان تر است؛ مثلا در کتاب الفتن از باب 30 - 36 در ميان ده ها حديث تنها در چهار مورد نام مهد ي آمده است.
    پي نوشت ها:

    1. سيد محمد صدر، تاريخ الغيبه الکبري، ص 621.
    2. شيخ طوسي علاوه بر هشت روايت منسوب به معصومان، روايات مقطوعه اي هم درباره ي سفياني دارد.
    3. مانند شيخ طوسي، الغيبه، ص 447 و 463، ح 444 و 479.
    4. ر. ک: نعماني، الغيبه، باب 18، ح 1، 2، 4 - 7 و 10 و باب 14، ح15و 26؛ شيخ صدوق، کمال الدين، ص 678 و 680؛ شيخ مفيد، الارشاد، ج 2، ص 371 و شيخ طوسي، الغيبه، ص 435.
    5. «عبدالملک بن اعين قال کنت عند ابي جعفر فجري ذکر القائم فقلت له ارجو ان يکون عاجلا و لا سفياني فقال لا والله انه لمن المحتوم الذي لا بد منه» (نعماني، الغيبه، ص 312).
    6. تفصيل اين روايات در بحث نفس زکيه گذشت.
    7. ر. ک: حسين مدرسي طباطبائي، مکتب در فرايند تکامل، ص 126.
    8. براي نمونه ر. ک: نعماني، الغيبه، ص 239 و مقايسه کنيد با يوسف مقدسي، عقدالدرر، ص 228.
    9. «عن المعلي بن خنيس عن ابي عبدالله قال ان امر السفياني من الامر المحتوم و خروجه في رجب» (شيخ صدوق، کمال الدين، ص 678 و ر. ک: نعماني، الغيبه، باب 18ح 1، 2 و 7).
    10. ر. ک: ابن منادي، الملاحم، ص 77 به بعد؛ ابن حماد، الفتن، ص 192به بعد و يوسف مقدسي، عقدالدرر، ص 92 به بعد.
    11. ر. ک: الفتن، ص 226، باب 41.
    12. درباره ي اين موضوع در فرضيه اول سخن خواهيم گفت.
    13. بررسي سند و متن برخي از اين روايات در بحث نفس زکيه و علائم پنج گانه گذشت. برخي ديگر نيز که در الغيبه شيخ و ديگر منابع آمده است داراي اشکال سندي يا متني است، مانند روايات 444 و 463 اين کتاب که يکي مرسله و ديگري از غير معصوم است.
    14. «السفياني من المحتوم و خروجه في رجب و من اول خروجه الي آخره خمسه عشر شهرا، سته اشهر يقاتل فيها فاذا ملک الکور الخمس ملک تسعه اشهر و لم يزد عليها يوما» (نعماني، الغيبه، ص 310، باب 18، ح 1).
    15. «محمد بن مسلم قال سمعت اباجعفر الباقر عليه السلام يقول... فابشروا ثم ابشروا بالذي تريدونه الستم ترون اعدائکم يقتتلون في معاصي الله و يقتل بعضهم بعضا علي الدنيا دونکم و انتم في بيوتکم آمنون في عزله عنهم و کفي بالسفياني نقمه لکم من عدوکم و هو من العلامات لکم مع ان الفاسق لو قد خرج لمکثتم شهرا و شهرين بعد خروجه لم يکن عليکم بأس حتي يقتل خلفا کثيرا دونکم» (نعماني، الغيبه، ص 311، باب 18، ح 3 و معجم احاديث المهدي، ج 3، ص 271 به نقل از: نعماني).
    16. نعماني، الغيبه، ص 313، باب 18، ح 7.
    17. ر. ک: همين کتاب، بحث سفياني هاي تاريخي.
    18. اين روايت در بحث نفس زکيه (شمار ه 31) ذکر شد.
    19. «عکرمه عن ابن عباس قال: اذا کان خروج السفياني في سبع و ثلاثين کان ملکه ثمانيه و عشرين شهرا و ان خرج في تسع و ثلاثين کان ملکه تسعه اشهر» (الفتن، ص 194).

    پناه می برم به خدا از آن کس که می رنجاند و به دیگران برای جلوگیری از انجامش هشدار می دهد


    امام على (ع) :

    اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخل ورزى به زيادى، رياكارى در عمل، و خود رأيى.
    غررالحكم، ج2، ص451، ح3260



    هیچ ادعایی ندارم فقط اونی که مقصر بود و اونی که به خاطر رفاقتش با مقصر طرفداریشو کرد و اونی که بخاطر خویشاوندی حق رو ناحق کرد را واگذار کردم به خدا

    از این لحظه دیگه ازشون هیچ انتظاری ندارم و هیچ توضیح و پیشنهادی هم از اونها قبول نمی کنم

    دیدار به قیامت نارفیق

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #2
    مدیرکل بازنشسته hossein moradi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    محل سکونت
    شهر ری
    نوشته ها
    4,055
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    ب) ضعف سند

    با مراجعه به اسناد و راويان نشانه هاي ظهور از جمله سفياني در مي يابيم که تقريبا سند هيچ يک از اين روايات صحيح نيست و مطلب علمي با آن اثبات نمي شود، گرچه با مسامحه مي توان به بخشي از آنها اعتماد کرد و از مجموع آنها اجمالا به مطلبي دست يافت؛ با اين تلقي، کثرت روايات به خصوص در موضوع سفياني ممکن است اشکال هاي تک تک آنها را جبران کند. در اين جا اسناد همه ي روايات سفياني را در کتاب الغيبه نعماني که از قديمي ترين کتاب هاي شيعي است و به تفصيل از علائم ظهور سخن گفته، بررسي مي کنيم.
    نعماني در باب 18 که مخصوص سفياني است هيجده روايت نقل کرده است. جرج و تعديل راويان اين روايات به ترتيب در پي مي آيد: (1)
    1. ابن عقده (احمد بن محمد بن سعيد)، محمد بن مفضل، حسن بن علي بن فضال، ثعلبه بن ميمون و عيسي بن اعين؛ همه ي اين افراد توثيق شده اند، گرچه ابن عقده زيدي جارودي است و حسن بن علي بن فضال فطحي مذهب، با وجود اين، ارتباط آنان با محافل غيرشيعه و فرقه هاي مخالف اماميه مانند زيديه، روايات آنان را با مشکل جدي روبه رو مي کند. بنابراين ممکن است اخباري نقل کرده باشند که با روايات غير اماميه مطابق است. حتي به فرض پذيرش اين روايت، خواهيم گفت دليلي بر نشانه ي ظهور بودن در آن وجود ندارد.
    2. ابن عقده، قاسم بن محمد، عبيس بن هشام، محمد بن بشر، عبدالله بن جبله، عيسي بن اعين، معلي بن خنيس؛ عبدالله بن جبله واقفي مي باشد اما توثيق شده است. درباره معلي بن خنيس پيش تر سخن گفته شد. محمد بن بشر و قاسم بن محمد مجهول اند.
    3. ابن عقده، علي بن حسن بن فضال، حسن بن محبوب، ابوايوب،محمد بن مسلم؛ اشکال اين سند همانند اولي است.
    4. ابن عقده، علي بن حسن، عباس بن عامر، عبدالله بن بکير، زراره، عبدالملک بن اعين؛ گذشته از ابن عقده (زيدي) و علي و عبدالله (فطحي)، عبدالملک توثيق صريح ندارد اما مدح شده است.
    5. ابن عقده، علي بن حسن، محمد بن خالد اصم، ابن بکير، ثعلبه بن ميمون، زراره، حمران بن اعين؛ در اين سند محمد بن خالد شناخته شده نيست.
    6. ابن عقده، محمد بن سالم ازدي، عثمان بن سعيد طويل، احمد بن سليم، موسي بن بکر، فضيل بن يسار؛ در اين سند محمد بن سالم و عثمان و احمد مجهول اند. اين در حالي است که واقفي بودن موسي بن بکر را نپذيريم.
    7. محمد بن همام، جعفر بن محمد بن مالک فزاري، عباد بن يعقوب، خلاد صائغ؛ جعفر در اين روايت ضعيف است.
    8. احمد بن هوذه، ابراهيم بن اسحاق، عبدالله بن حماد، عمر و بن شمر، جابر جعفي؛
    گرچه درباره ي جابر جعفي اختلاف نظرهايي وجود دارد اما وجود ابراهيم بن اسحاق در تضعيف اين روايت کافي است. درباره ي هر دو نفر قبلا توضيح داده شد.
    9. محمد بن همام، جعفر بن محمد فزاري، حسن بن علي بن يسار، خليل بن راشد، علي بن ابي حمزه؛ در اين خبر جعفر فزاري ضعيف، حسن و خليل مجهول و علي بن ابي حمزه واقفي است.
    10. محمد بن همام، احمد خالنجي، ابوهاشم جعفري؛ احمد در اين سند مجهول است.
    11. علي بن احمد بندنيجي، عبيدالله بن موسي، محمد بن موسي، احمد بن ابي احمد، محمد بن علي، حسن بن علي، حسن بن جهم؛ در اين سند احمد بن ابي احمد و عبيدالله بن موسي مجهول اند، علي بن احمد توسط غضائري تضعيف شده و محمد بن علي ضعيف است.
    12. احمد بن هوذه، ابراهيم بن اسحاق، عبدالله بن حماد، حسين بن علاء، ابن ابي يعفور؛ در اين سند احمد مجهول و ابراهيم ضعيف است.
    13. ابن عقده، علي بن حسن، عباس بن عامر، محمد بن ربيع، هشام بن سالم که محمد بن ربيع توثيقي ندارد.
    14. علي بن احمد بندنيجي، عبيدالله بن موسي، عبدالله بن محمد، محمد برقي، حسن بن مبارک، ابواسحاق همداني، حارث همداني؛ نفر دوم و سوم مجهول اند و نفر اول در قول ابن غضائري ضعيف است.
    15. علي بن احمد، عبيدالله بن موسي، ابراهيم بن هاشم، ابن ابي عمير، هشام بن سالم؛ اشکال اين سند نيز مربوط به عبيدالله و علي بن احمد است.
    16. علي بن احمد، عبيدالله بن موسي، محمد بن موسي، احمد بن ابي احمد، اسماعيل بن عياش، مهاجر بن حکيم، مغيره بن سعيد؛ وجود مغيره لعنت شده بر زبان امام در رد اين خبر کافي است.
    17. محمد بن همام،جعفر فزاري،حسن بن وهب، اسماعيل بن ابان، يونس بن ابي يعفور؛ اگر ضعف فزاري هم توجيه شود،حسن و اسماعيل ناشناخته اند.
    18. ابن عقده، حميد بن زياد، علي بن صباح، حسن بن محمد حضرمي، جعفر بن محمد بن سماعه، ابراهيم بن عبدالحميد، ابوايوب خزاز، محمد بن مسلم؛ حميد بن زياد و جعفر بن محمد واقفي اما ثقه اند و علي بن صباح شناخته شده نيست.
    از بين سند هيجده روايتي که گذشت ممکن است با وجود ابن عقده، به روايت اولي و سومي اعتماد کنيم که آن دو خبر هم قابل تطبيق بر سفياني هاي تاريخي است و مي تواند پيش گويي ظهور آنان از سوي ائمه عليهم السلام باشد. در بقيه روايات دست کم يک نفر ضعيف يا مجهول قرار دارد. بنابراين اعتماد قطعي به آنها نيست، گرچه مي تواند اجمالا مؤيد ديگر اخبار و جبران کننده ي ضعف آنها باشد. سند ديگر روايات مربوط به سفياني در کتاب نعماني و ديگر منابع اصلي بهتر از اين اسناد نيست و اگر استثنايي وجود داشته باشد روايت از نظر متن قابل توجيه است. همه ي اين مطالب درباره راويان شيعي است. اما آن چه در کتب اهل سنت آمده، قابل اعتماد نيست چون يا سند آن به معصوم نمي رسد و يا به معصوم نسبت داده شده؛ ولي راويان آن حتي از نظر اهل سنت قابل اعتماد نيستند. با اين همه جاي تعجب است که چگونه برخي عالمان شيعه و به خصوص نويسندگان متأخر، از آن منابع فراوان اخذ کرده و مي کنند!
    ج) تناقض و ابهام

    در اين قسمت، قطع نظر از اسناد روايت ها، به تناقض دروني اخبار مربوط به سفياني مي پردازيم.
    1. از نظر نام و نسب، در منابع شيعه و سني نام هاي عبدالله، عثمان، عنبسه، معاويه، حرب، عتبه و عروه براي سفياني (2) و نام هاي يزيد، عنبسه، هند و عتبه براي پدرش (3) ذکر شده است. گاهي نسب او به عتبه بن ابي سفيان (4) و گاه به خالد بن يزيد بن معاويه (5) مي رسد.
    2. محل خروج او را حمص، وادي يابس، ايلياء (بيت المقدس) اندرا و روم نوشته اند. (6)
    3. تناقض اصلي درباره مدت حکومت سفياني است. در بيشتر روايات آن را نه ماه دانسته اند، (7) ولي روايات ديگري بر خلاف آن تصريح دارد. چنان که دو حديث زير کاملا با هم متناقض است:
    (50) سفياني نه ماه حکومت مي کند و يک روز هم بر اين مدت افزوده نمي شود. (8)
    (51)عبدالله بن ابي منصور بجلي گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم... نه ماه حکومت مي کند؟ فرمود: نه، هشت ماه، يک روز هم به آن افزوده نمي شود. (9)
    در روايات ديگري مدت حکومت سفياني، سه سال و نيم (10) و يا به اندازه بارداري شتر (11) ذکر شده است. در اين مورد به روايت 49 نيز توجه شود.
    4. بر خلاف مجموع رواياتي که سفياني را ظالم و متعددي وصف مي کند، اخباري وجود دارد که حاکي از خوبي اوست. در کتاب الفتن روايت شده که سفياني کسي است که خلافت را به مهدي مي سپارد. (12) سيد بن طاووس نيز همان خبر را آورده است. (13) وي روايت ديگري نقل مي کند مبني بر اين که سفياني با مهدي ملاقات و با او بيعت خواهد کرد. (14) جالب تر از اينها روايتي منسوب به علي عليه السلام است که در آن از عدالت سفياني سخن گفته شده، به گونه اي که مردم خواهند گفت هر چه درباره ي او شنيده بوديم دروغ بود.(15)
    5. در بسياري از روايت ها مي خوانيم: سفياني زنان را مي کشد يا شکم زنان باردار را مي درد، (16) اما در احاديثي هم آمده است که فقط زنان از دست او در امان اند يا به آنان آسيبي نمي رساند. (17)
    6. در روايتي از عبادت کردن سفياني سخن گفته مي شود (18) و رواياتي ديگر مي گويد او هيچ گاه عبادت نکرده است. (19)
    7. در بسياري از روايات سفياني مطالبي آمده که مبهم و سؤال انگيز است؛ مثلا در منابع شيعه از مقابله نام حضرت علي عليه السلام با سفياني سخن گفته مي شود:
    (52) ابوحمزه ي ثمالي مي گويد: به امام صادق عليه السلام عرض کردم: امام باقر عليه السلام مي فرمود: خروج سفياني حتمي است. امام فرمود: آري، اختلاف بني عباس هم حتمي است، قتل نفس زکيه حتمي است، خروج قائم حتمي است. گفتم: ندا چگونه است؟ فرمود: آواز دهنده اي اول روز فرياد مي زند که حق با علي عليه السلام و شيعيان اوست. سپس ابليس در آخر روز ندا مي کند که حق با سفياني و پيروان اوست. آن گاه عده اي به شک مي افتند. (20)
    در اين روايت به اختلاف بني عباس اشاره شده و ظهور يکي از سفياني هاي تاريخي هم در زمان اختلاف بني عباس (امين و مأمون) رخ داده است. (21) علاوه بر اين که خروج قائم عليه السلام در کنار اموري حتمي مانند نشانه ها بيان شده است. آن چه قابل گفت وگوست اين که سفياني در مقابل علي عليه السلام قرار داده شده، در حالي که سفياني دشمن مهدي است و ندا بايد براي آن باشد. در روايت ديگري گفته شده ابليس ندا مي کند که حق با عثمان بن عفان است و ندا دهنده ي آسماني مي گويد حق با علي بن ابي طالب عليه السلام است. (22) اين نقل ها با آن چه در تاريخ دو حزب مشهور عثماني و شيعه علي عليه السلام وجود داشته است ابهام ايجاد مي کند، چون مناسبتي ندارد که در آن زمان نام علي عليه السلام و عثمان در ندا بيايد.
    ابهام ديگر در روايتي است که مي گويد خراساني و سفياني و يماني در يک روز قيام خواهند کرد. (23)
    نمونه سوم روايتي از امام رضا عليه السلام است که درباره ي علي بن ابي حمزه بطائني فرمود: «آيا او همان کسي نيست که روايت مي کرد سر مهدي به عيسي بن موسي که صاحب سفياني است هديه مي شود؟» (24) اگرمراد امام همان مهدي عباسي و وليعهدش عيسي بن موسي است پس سفياني يا صاحب سفياني در اين جا چه معنايي خواهد داشت؟ آيا مقصود امام، تاريخي بودن و نادرست بودن آن است يا مقصود آن است که سفياني غير از آن کسي است که علي بن ابي حمزه تصور مي کرده است؟
    تا اين جا نمايي کلي از روايات سفياني ارائه شد. اکنون با سفياني هايي که در تاريخ، ظهور کرده اند آشنا مي شويم.
    پي نوشت ها:

    1. درباره مدارک اين جرح و تعديل ها ر. ک: گفتار دوم از فصل اول و هم چنين ذيل نام هر يک از اين افراد در رجال نجاشي و طوسي و فهرست او.
    2. درباره اين نام ها به ترتيب ر. ک: الفتن، ص 191؛ شيخ صدوق، کمال الدين، ص 679؛ ابن منادي، الملاحم، ص 77؛ يوسف مقدسي، عقدالدرر، ص 80 و 91 و قرطبي، التذکره، ص 694 و 702.
    3. الفتن، ص 191؛ شيخ صدوق، همان، ص 679؛ ابن منادي، همان، ص 77 و يوسف مقدسي، همان، ص 80.
    4. الغيبه طوسي، ص 444.
    5. شيخ طوسي، الفتن، ص 193.
    6. الفتن، ص 197، 193و 188و شيخ طوسي، الغيبه، ص 463.
    7. شيخ طوسي، همان، ص 449 و الفتن، ص 188و 465.
    8. متن و آدرس اين حديث در شماره 47 گذشت.
    9. «عبدالله بن ابي منصور البجلي قال سألت اباعبدالله عن اسم السفياني فقال ما تصنع باسمه اذا ملک کور الشام الخمس: دمشق و حمص و فلسطين و الاردن و قنسرين فتوقعوا عند ذلک الفرج. قلت يملک تسعه اشهر؟ قال لا، لکن يملک ثمانيه اشهر لا يزيد يوما» (شيخ صدوق، کمال الدين، ص 680 و فضل بن حسن طبرسي، اعلام الوري، ج2، ص 282).
    10. الفتن، ص 188.
    11. شيخ طوسي، همان، ص 450.
    12. الفتن، ص 247 و 473 و الموسوعه في احاديث المهدي، ص 210.
    13. التشريف بالمنن، ص 141.
    14. همان و الفتن، ص 246.
    15. يوسف مقدسي، عقدالدرر، ص 91.
    16. الفتن، ص 189.
    17. الفتن، ص 192، ح 786؛ نعماني، الغيبه، ص 312، باب 18، ح 3.
    18. الفتن، ص 190، ح 780.
    19. همان، ص 203، ص 825 و نعماني، الغيبه، ص 318، باب 18، ح آخر.
    20. «عن ابي حمزه الثمالي قال قلت لابي عبدالله عليه السلام ان اباجعفر کان يقول ان خروج السفياني من الامر المحتوم. قال: نعم، و اختلاف ولد العباس من المحتوم و قتل النفس الزکيه من المحتوم و خروج القائم من المحتوم فقلت له: کيف يکون النداء؟ قال: ينادي مناد من السماء اول النهار الا ان الحق في علي و شيعته ثم ينادي ابليس لعنه الله في آخر النهار الا ان الحق في السفياني و شيعته فيرتاب المبطلون» (شيخ صدوق، کمال الدين، ص 680، باب علائم، ح 14).
    21. ر. ک: همين کتاب، مبحث سفياني هاي تاريخي.
    22. نعماني، الغيبه، ص 268 و 269.
    23. شيخ طوسي، الغيبه، ص 447.
    24. همان، ص 70.

    پناه می برم به خدا از آن کس که می رنجاند و به دیگران برای جلوگیری از انجامش هشدار می دهد


    امام على (ع) :

    اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخل ورزى به زيادى، رياكارى در عمل، و خود رأيى.
    غررالحكم، ج2، ص451، ح3260



    هیچ ادعایی ندارم فقط اونی که مقصر بود و اونی که به خاطر رفاقتش با مقصر طرفداریشو کرد و اونی که بخاطر خویشاوندی حق رو ناحق کرد را واگذار کردم به خدا

    از این لحظه دیگه ازشون هیچ انتظاری ندارم و هیچ توضیح و پیشنهادی هم از اونها قبول نمی کنم

    دیدار به قیامت نارفیق

  4. #3
    مدیرکل بازنشسته hossein moradi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    محل سکونت
    شهر ری
    نوشته ها
    4,055
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    نقد و بررسي روايات مربوط به سفياني، مستلزم آشنايي با کساني است که مدعي بوده اند سفياني موعودند يا ديگران چنين ادعايي درباره ي آنان نموده اند. اين مبحث به رغم لزوم و اهميتش، مورد بي توجهي کساني قرار گفته که به تفصيل درباره ي نشانه هاي ظهور و سفياني بحث کرده اند.
    گفتني است که انتخاب نام اول و دوم و... براي سفياني هايي که در تاريخ اسلام ظهور کرده اند از سوي نگارنده است و در منابع تاريخي ارتباطي بين آنها وجود ندارد.
    سفياني اول

    از دوران خلافت وليد بن يزيد بن عبدالملک (وليد دوم) اختلاف در درون بني اميه (آل مروان) شدت يافت. از آن جا که او همانند پدرش مردي عياش و بي توجه به حکومت بود، پسرعمويش يزيد بن وليد بن عبدالملک (يزيد سوم) به مخالفت با او برخاست و با استفاده از اختلاف قيس و کلب، همراه گروهي از بني اميه دمشق را به تصرف در آورد و وليد را که در قصر خود خارج از شهر سکونت داشت محاصره کرد و سپس کشت. مروان حمار به خون خواهي خليفه ي مقتول از موصل، محل فرمانروايي اش به سوي دمشق آمد و ابراهيم بن وليد را که پس از مرگ يزيد بن وليد جانشين برادر شده بود خلع کرد و آخرين خليفه بني اميه شد.
    بلاذري مي گويد: وليد دوم، سفياني يعني ابومحمد زياد بن عبدالله بن يزيد بن معاويه را خواست و براي نبرد با يزيد سوم به دمشق گسيل کرد. وقتي ابومحمد نزديک دمشق رسيد يزيد شخصي را به مقابله ي او فرستاد ولي کار آن دو به صلح انجاميد و سفياني به بيعت يزيد تن داد. اين مورخ در جاي ديگري مي گويد: بين مروان بن عبدالله بن عبدالملک عامل وليد بر حمص و ابومحمد سفياني اختلاف شد و سفياني مطالبي درباره او گفت که ناخواسته قتل وي را باعث شد. پس از آن مردم حمص، با سفياني بيعت کردند ولي يزيد سوم، سليمان بن هشام را به جنگ او فرستاد و سليمان توانست سفياني را همراه گروهي دستگير و زنداني کند. هواداران او براي آزادي اش تلاش کردند و پس از موفقيت، او را با زنجير اسارت بر منبر نهادند و به طرفداري از مروان حمار با او بيعت کردند. بلاذري تأکيد مي کند که هر کس گمان کرده ابومحمد سفياني در زندان کشته شده است، اشتباه مي کند. (1)
    تا اين جا چنين استفاده مي شود که يکي از نوادگان يزيد بن معاويه به نام زياد بن عبدالله معروف به سفياني بر حمص حاکم شد و اين واقعه حدود سال 126ق يعني زمان به خلافت رسيدن مروان حمار رخ داده است. پس از اين تا سال 132ق سخني از اين سفياني نيست. گويا وي از سوي مروان عامل حمص و دمشق بوده است چون خود مروان مرکز خلافت را در حران قرار داد.
    هنگامي که عبدالله بن علي عباسي براي تصفيه ي شام از امويان به اين منطقه رفت، ابومحمد زياد بن عبدالله سفياني به طمع حکومت و ادعاي اين که او سفياني موعود است و دولت اموي را بر مي گرداند، از مردم بيعت گرفت. عبدالله بن علي، برادرش عبدالصمد را به جنگ سفياني فرستاد و عبدالصمد شکست خورد. بار ديگر عبدالله و عبدالصمد و حميد بن قحطبه به نبرد سفياني و ابوالورد - يکي از فرماندهان او - رفتند و آنان را شکست دادند. سفياني گريخت و برخلاف عباسيان سرخ پوشيد و مردم را به سوي خود خواند. عبدالله بن علي او را دنبال کرد و سفياني متواري شده به مدينه رفت که عامل عباسي اين شهر با او جنگيد و او را کشت. (2)
    سفياني دوم

    ابوالحسن، علي بن عبدالله بن خالد بن يزيد بن معاويه معروف به ابوالعميطر به سال 195ق در دمشق ادعاي خلافت کرد و مردم با او بيعت کردند. مادرش نفيسه دختر عبدالله بن عباس بن علي عليه السلام بود و به اين جهت خود را فرزند دو شيخ صفين (علي عليه السلام و معاويه) مي دانست. سفياني که هشتاد سال داشت، عامل امين را از دمشق بيرون کرد و بر آن جا مسلط شد. مردم بارها از او خواسته بودند قيام کند ولي اقدام نمي کرد، تا اين که گروهي چندين شب در سرداب خانه اش پنهان شدند و او را ندا کردند که قيام کن. سفياني ابتدا اين آواز را از شيطان مي دانست؛ ولي سرانجام به آن ترتيب اثر داد. درباره ي سرانجام اين سفياني، گزارش زيادي در دست نيست. ذهبي به اشاره مي گويد براي او حوادثي رخ داد؛ سپس فرار کرد و خود را خلع کرده، پنهان شد و مرد. (3)
    سفياني سوم

    يکي از شورش هايي که در اواخر حکومت معتصم (227 ق) رخ داد، قيام ابوحرب يماني معروف به مبرقع است. در نام و نسب و لقب او ارتباطي با سفياني وجود ندارد؛ اما طبري مي گويد: «او ادعا مي کرد اموي است و کساني که دعوتش را اجابت کردند گفتند او سفياني است. » (4) اين مورخ علت خروج اين سفياني را اين گونه مي نويسد: يکي از سربازان حاکم بدون اجازه و در غيبت ابوحرب وارد خانه اش شد و چون همسر يا خواهرش ممانعت کرد او را زد. وقتي ابوحرب به خانه بازگشت شمشير گرفت و آن سرباز را کشت. سپس از ترس حاکم گريخت و نقابي بر صورت زد تا شناخته نشود. وي به يکي از کوه هاي اردن رفت و هر که را مي ديد، عليه حاکم تحريک مي کرد و معايب وي را مي گفت تا آن که گروهي از کشاورزان و روستاييان و برخي از بزرگان يمن و دمشق مانند ابن بيهس دعوتش را پذيرفتند. او همراه صد هزار نفر قيام کرد و معتصم که در مرض مرگ بود، رجاء بن ايوب را به جنگ او فرستاد. بسياري از ياران ابوحرب از دورش پراکنده شدند و لشکر شکست خورد و ابوحرب دستگير شد. (5)يعقوبي نام ابوحرب يماني را تميم لخمي و خروج او را در زمان واثق ذکر کرده است. (6)
    سفياني چهارم

    طبري در حوادث سال 294ق مي نويسد: «در اين سال مردي را در شام دستگير کردند که ادعا مي کرد سفياني است؛ سپس او و همراهانش را از شام نزد خليفه آوردند. گفته اند او ديوانه بود. » (7) اين مورخ يا ديگران توضيح بيشتري درباره ي اين شخص نداده اند.
    سفياني پنجم

    وجود اين شخص قطعي نيست و به نظر مي رسد همان ابومحمد زياد بن عبدالله (سفياني اول) باشد. چون بلاذري هنگام گزارش سفياني اول ( قيام کننده در زمان سفاح) مي گويد: برخي نام او را عباس بن محمد بن عبدالله بن يزيد بن معاويه مي دانند و مي گويند زياد بن عبدالله به حمايت از وليد بن يزيد قيام کرد و کسي که در زمان عبدالله بن علي خروج کرد شخص ديگري است. (8)
    البته بلاذري در ادامه تصريح مي کند که هر دو، يکي هستند؛ ولي به هر حال اين اختلاف نظر وجود داشته که سفياني زمان بني اميه، با سفياني ابتداي خلافت عباسيان فرق دارد. از آن جا که در منابع سخني از سفياني اول در فاصله سال هاي 126- 132ق نيست، شايد بتوان احتمال داد که او از صحنه کنار رفته يا مرده باشد و آن که در زمان عبدالله بن علي قيام کرده، همان عباس سفياني است. ولي قول بلاذري قوي تر به نظر مي رسد.
    در پايان اين قسمت ذکر اين نکته لازم است که در روايتي از کتاب الفتن سليلي (مذکور در ملاحم سيد بن طاووس) از حضرت علي عليه السلام نقل شده است که اولين فتنه، سفياني و آخرين فتنه هم سفياني است. آن گاه سليلي (متوفاي اوايل قرن چهارم) مي گويد: مراد از سفياني اول در کلام آن حضرت، ابوطاهر سليمان بن حسن قرمطي است. (9) ولي اين مطلب فقط تطبيقي از سوي سليلي است و دليلي بر آن وجود ندارد.
    چنان که اشاره شد، ظهور سفياني تنها نشانه اي به شمار مي رود که روايات آن از نظر حجم و مضمون به گونه اي است که اظهار نظر قطعي درباره ي آن را غير ممکن مي سازد، زيرا از يک سو برخي از آن اخبار قابل تطبيق بر حوادث تاريخي است يا مطالب نادرستي در آنها به چشم مي خورد و از سوي ديگر، اصل سفياني و بلکه همه ي علائم، مربوط به آينده اند و نمي توان درباره آن چه قرار است در آينده رخ دهد و دليل آن هم جز اين روايات نيست، قضاوت قطعي کرد؛ به خصوص که مضمون تعدادي از اين اخبار اشکال خاصي ندارد، يعني دليل بر رد آنها نيست و از نظر سند هم معتبرند. (10)
    پي نوشت ها:

    1. بلاذري، انساب الاشراف، ج 9، ص 157، 203 و 222؛ تاريخ طبري، ج 7، ص 243، 263 به بعد، 302، 436 و تاريخ خليفه، ص 243 و 244.
    2. بلاذري، انساب الاشراف، ج 4، ص 223 و تاريخ طبري، ج 7، ص 444، 445.
    3. ابن عساکر، تاريخ دمشق، ج 43، ص 24؛ محمد ذهبي، سير اعلام النبلاء، ج 9، ص 284 و تاريخ طبري، ج 8، ص 415.
    4. تاريخ طبري، ج 9، ص 116و 118.
    5. همان.
    6. تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 442.
    7. تاريخ طبري، ج 10، ص 135.
    8. بلاذري، انساب الاشراف، ج 4، ص 223.
    9. ابن طاووس، التشريف بالمنن، ص 271.
    10. تعبير «معتبر» به جهت آن است که برخي روايات اصطلاحا «صحيحه» نيستند اما به آنها مي توان اعتماد کرد.

    پناه می برم به خدا از آن کس که می رنجاند و به دیگران برای جلوگیری از انجامش هشدار می دهد


    امام على (ع) :

    اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخل ورزى به زيادى، رياكارى در عمل، و خود رأيى.
    غررالحكم، ج2، ص451، ح3260



    هیچ ادعایی ندارم فقط اونی که مقصر بود و اونی که به خاطر رفاقتش با مقصر طرفداریشو کرد و اونی که بخاطر خویشاوندی حق رو ناحق کرد را واگذار کردم به خدا

    از این لحظه دیگه ازشون هیچ انتظاری ندارم و هیچ توضیح و پیشنهادی هم از اونها قبول نمی کنم

    دیدار به قیامت نارفیق

  5. #4
    مدیرکل بازنشسته hossein moradi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    محل سکونت
    شهر ری
    نوشته ها
    4,055
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    به منظور بررسي همه ي جوانب اين موضوع، بهتر است فرضيه ها و احتمالاتي را که از مطالعه ي اخبار سفياني به ذهن مي رسد يا ديگران آن را گفته اند، بيان و ضمن آن به نقد روايات پرداخته شود. در اين قسمت فقط به محتواي روايات توجه مي کنيم و از سند بحث نخواهيم کرد.
    فرضيه اول: ظهور سفياني نشانه اي حتمي براي ظهور

    مراد از سفياني، شخصي است که نزديک ظهور حجت حق از شام قيام مي کند و پس از مبارزه با مهدي کشته مي شود. او از نسل ابوسفيان است و....
    اين نظريه ي مشهور درباره ي سفياني است، بلکه بايد گفت کسي - دست کم در شيعه - برخلاف آن اظهارنظر قطعي و کتبي نکرده، گرچه نقض و ابرام هايي درباره ي آن صورت گرفته است. مرحوم صدر ضمن پذيرش اين روايات به چهار مورد از نقاط ضعف اخبار سفياني اشاره کرده، ولي از وجود سفياني هاي تاريخي سخني نگفته است. وي احتمال اين که سفياني همان دجال باشد را بررسي کرده، اما به جزئيات اين روايات نمي پردازد. (1)
    استاد اميني ضمن اشاره به احتمال جعل درباره ي احاديث سفياني مي نويسد: «به صرف احتمال و وجود يک مدعي باطل، نمي شود حکم به مجعوليت و بطلان کرد. » (2) در نوشته ديگري اخبار مربوط به نام و نسب سفياني و هم چنين ارتباط او با دولت بني عباس تضعيف و سمبليک بودن سفياني تقويت شده است. نويسنده ضمن بيان احتمال جعل در اين اخبار، آن را دليلي بر سوء استفاده از آنها دانسته و در عين حال جزئياتي را که درباره ي سفياني نقل شده، پذيرفته است. (3) نگارنده به کتاب يا مقاله ي ديگري که اخبار سفياني را نقد کرده باشد برخورد نکرد و سه مورد فوق هم گرچه اشکال هايي در اين باره بيان کرده اند، ليکن اصل روايات مربوط به اين نشانه را پذيرفته اند. غالب مؤلفان کتاب هاي مربوط به ظهور و نشانه ها، چند روايت درباره ي سفياني نقل کرده و توضيحاتي در اطراف آن داده اند، اما به مجموع روايات و اشکالاتي که متوجه آنهاست يا مدعيان تاريخي، اشاره اي نمي کنند.
    اشکال هاي فرضيه

    در اخبار سفياني مطالبي به چشم مي خورد که اعتماد بر سخن مشهور را سست مي کند. اين مطالب عبارت اند از:
    1. ارتباط ظهور سفياني با دولت هاي عباسي و اموي و مرواني

    در منابع شيعه و سني، بسياري از اخبار سفياني با موضوع اختلاف يا سقوط بني عباس آميخته يا در آنها از امويان يا مروانيان نام برده مي شود. نمونه هايي از اين اخبار چنين است:
    (53) احمد بن هوذه باهلي از ابراهيم بن اسحاق نهاوندي از عبدالله بن حماد انصاري از حسين بن علاء از عبدالله بن ابي يعفور از امام باقر عليه السلام نقل مي کند: براي فرزندان عباس و مرواني حادثه اي در قرقيسياء رخ خواهد داد که در آن جوان قدرتمند پير مي شود... سپس سفياني ظهور مي کند. (4)
    (54) علي بن احمد بندنيجي از عبيدالله بن موسي علوي از محمد بن موسي از احمد بن ابي احمد از محمد بن علي قرشي از حسن بن جهم نقل کرده است: به امام رضا عليه السلام عرض کردم مي گويند سفياني وقتي قيام مي کند که سلطنت بني عباس از بين رفته است. فرمود دروغ مي گويند. او قيام مي کند در حالي که سلطنت آنان بر پاست. (5)
    (55) محمد بن همام از جعفر بن مالک از علي بن عاصم از احمد بن محمد بن ابي نصر از امام رضا عليه السلام نقل مي کند: پيش از اين امر، سفياني و يماني و مرواني و شعيب بن صالح خروج مي کنند. پس اين چه حرف هايي است که اين و آن مي گويند؟ (6)
    (56) در نقل ابن عقده از يحيي بن زکريا از يوسف بن کليب از حسن بن علي بن ابي حمزه از سيف بن عميره از ابوبکر حضرمي از امام باقر عليه السلام آمده است: بني عباس حتما به حکومت مي رسند سپس اختلاف خواهند کرد و ميان آنان تفرقه به وجود خواهد آمد آن گاه خراساني و سفياني يکي از مشرق و ديگري از مغرب قيام خواهند کرد و به سرعت به کوفه خواهند آمد. نابودي آنان به دست اين دو نفر
    است و هيچ کس را باقي نخواهند گذاشت. (7)
    در دو روايت از نشانه هاي پنج گانه نيز هلاکت عباسي و خروج سفياني در کنار هم ذکر شده است. (8) هم چنين است روايت ديگري که شيخ صدوق، شيخ مفيد و شيخ طوسي آن را به اختلاف مضمون آورده اند: ولي در هر سه کتاب «اختلاف عباسيان و خروج سفياني» در کنار يکديگر ذکر شده است. (9)
    اين گونه روايات در منابع اهل سنت به خصوص الفتن فراوان تر است؛ به طوري که مؤلف آن ابن حماد نام برخي از ابواب کتاب خود را اين گونه انتخاب کرده است: «باب 33 آن چه ميان بني عباس و اهل مشرق و سفياني و مرواني ها در سرزمين شام رخ مي دهد»؛ «باب 37 پرچم هاي سياه مهدي پس از پرچم هاي بني عباس و آن چه بين آنان و اصحاب سفياني و عباسي روي مي دهد». از روايات اهل سنت نيز در اين موضوع دو نمونه را ذکر مي کنيم:
    (57) عبدالله بن مروان از پدرش از ابوعامر از ابواسماء از ثوبان (غلام پيامبر) نقل کرده است که رسول خدا از بني عباس و دولت آنان سخن گفت. سپس به ام حبيبه (همسرش و دختر ابوسفيان) رو کرد و فرمود: نابودي آنان به دست مردي از جنس اين زن است. (10)
    (58) عبدالله بن مروان از ارطاه از تبيع از کعب الاحبار نقل مي کند: وقتي اختلاف دوم در بني عباس رخ داد - و اين بعد از خروج سفياني فرزند هند جگرخوار است و نابودي در آن خواهد بود - در اين هنگام منتظر حوادث ثنيه و تدمر (روستاي غربي سليمه و حص) باشيد که بني عباس و اهل مشرق پيروزمي شوند و زنان را اسير مي کنند و داخل کوفه مي شوند. (11)
    2. شباهت با سفياني هاي تاريخ

    عامل ديگر ترديد در روايات سفياني و برداشت مشهور، آن است که ميان برخي از اين روايات و بعضي از آن چه براي سفياني هاي تاريخي رخ داده، شباهت هايي وجود دارد. در روايت 47 خوانديم که سفياني بر پنج منطقه مسلط مي شود؛ در روايت ديگري نام اين پنج منطقه چنين آمده است: دمشق، حمص، فلسطين، اردن و قنسرين. (12) اين در حالي است که سفياني هاي مدعي هم در برخي از اين مناطق ظهور و حکومت کرده اند. هم چنين در روايات علائم گفته شده که سفياني از فرزندان خالد بن يزيد بن معاويه است (13) و مورخان مي گويند نام سفياني دوم که در سال 195ق ظهور کرد، علي بن عبدالله بن خالد بن يزيد بن معاويه است. (14) شباهت سوم اين که در روايات علائم ظهور سخن از خروج سفياني در زمان اختلاف بني عباس است که به اين احاديث اشاره شد. در روايات اهل سنت هم آمده است که هفتمين از بني عباس چنين و چنان مي کند و دشمني از خاندانش او را مي کشد ... تا آن که سفياني خروج مي کند. (15) علي بن عبدالله (سفياني دوم) نيز در بحبوحه اختلاف امين و مأمون قيام کرد. در روايتي منسوب به اميرمؤمنان عليه السلام پس از اشاره به اختلاف در شام و... به خروج فرزند هند جگرخوار از وادي يابس و تکيه زدنش بر منبر دمشق اشاره مي شود. (16) در صورتي که فرزند هند جگرخوار همان سفياني باشد - و چنين است - و اگر «اختلاف بني فلان» در برخي روايات (17) را به بني اميه يا بني مروان تفسير کنيم، اين روايات با سفياني اول تطبيق خواهد کرد که در زمان اختلاف شاخه مرواني بني اميه در شام ظهور کرد.
    مورد ديگر شباهت روايتي از نشانه هاي ظهور با گزارشي تاريخي و تطبيق آن دو بر سفياني دوم است:
    (59) عبدالقدوس از ابوبکر بن ابي مريم از مشايخ خود نقل کرده است: در خواب به سفياني مي گويند برخيز و قيام کن. او از خواب بر مي خيزد ولي کسي را نمي بيند. مرتبه ي دوم هم اين اتفاق مي افتد. بار سوم به او گفته مي شود برخيز و ببين چه کسي بر در ايستاده است. سفياني سراغ در مي رود و مي بيند هفت يا نه نفر (18) با پرچم ايستاده اند و مي گويند ما ياران تو هستيم. او همراه آنان قيام مي کند و مردمي از روستاهاي وادي يابس او را پيروي مي کنند... والي دمشق در اين زمان از بني عباس است. (19)
    ابن عساکر در تاريخ خود روايت مي کند: احمد بن حنبل از هيثم بن خارجه پرسيد خروج سفياني در دمشق هنگام حکومت ابن زبيده (محمد امين) چگونه بود؟ هيثم ضمن وصف او گفت: بارها از او خواستند قيام کند؛ ولي نپذيرفت: پس خطاب دمشقي و چند نفر ديگر تونلي زير خانه او کندند و شبانه وارد آن شده فرياد مي زدند: «قيام کن که وقتش رسيد» سفياني مي گفت: اين نداي شيطان است. در شب دوم اين کار تکرار شد، اما توجهي نکرد. در شب سوم، هم آمدند و صبح که شد خروج کرد. (20)
    طبري پس از نقل گزارش خروج او گويد: «والي دمشق در اين زمان سليمان بن منصور عباسي بود». (21) نکته جالب اين که وليد بن مسلم - که روايتگر بيشترين اخبار ملاحم و فتن و نشانه هاي ظهور مهدي در اهل سنت به شمار مي رود - بارها گفته است اگر از سال 195ق يک روز هم باقي مانده باشد سفياني ظهور خواهد کرد و ابوالعميطر (علي بن عبدالله سفياني) در همان سال خروج کرد. (22)
    پي نوشت ها:

    1. سيد محمد صدر، تاريخ الغيبه الکبري، ص 267 به بعد.
    2. ابراهيم اميني، دادگستر جهان، ص 222.
    3. اسماعيلي، چشم به راه مهدي، ص 253 و 273.
    4. «قال لي ابوجعفر الباقر عليه السلام ان لولد العباس والمرواني لوقعه بقرقيسياء يشيب فيها الغلام الحزور و يرفع الله عنهم النصر و يوحي الي الطير السماء و سباع الارض: اشبعي من لحوم الجبارين ثم يخرج السفياني» (نعماني، الغيبه، ص 315، باب 18، ح 12و محمدباقر مجلسي ، بحارالانوار، ج 52، ص 250 به نقل از: نعماني).
    5. «قلت للرضا عليه السلام: ان اصلحک الله انهم يتحدثون ان السفياني يقوم و قد ذهب سلطان بني العباس. فقال: کذبوا انه ليقوم و ان سلطانهم لقائم» (نعماني، همان، ح 11).
    6. «قبل هذا الامر السفياني واليماني والمرواني و شعيب بن صالح فکيف يقول هذا و هذا» (همان، ص 262، باب 14، ح 12).
    7. «عن ابي جعفر عليه السلام: لابد ان يملک بنوالعباس فاذا ملکوا و اختلفوا و تشتت امرهم خرج عليهم الخراساني و السفياني هذا من المشرق و هذا من المغرب يستبقان الي الکوفه کفرسي رهان هذا من هاهنا و هذا من هاهنا حتي يکون هلاکهم علي ايديهما. اما انهما لا يبقون منهم احدا ابدا» (همان، ص 267، باب 14، ح 18) نعماني اين روايت را ضمن حديث طولاني ديگري با سند ديگر آورده است (همان، ص 264).
    8. اين دو خبر در شماره هاي 32 و 33 ذکر شد.
    9. شيخ صدوق، کمال الدين، ص 680؛ شيخ مفيد، الارشاد، ص 371؛ شيخ طوسي، الغيبه، 435 و ر. ک: نعماني، همان، ص 278 و 289، 149.
    10. «عن النبي صلي الله عليه و اله انه قال لام حبيبه - و ذکر بني العباس و دولتهم فالتفت الي ام حبيبه ثم قال -؛ هلاکهم علي يدي رجل من جنس هذه» (الفتن، ص 201، ح 815).
    11. «عن کعب قال اذا وقع الاختلاف الآخر في بني العباس - و ذلک بعد خروج ابن آکله الاکباد و في اختلافهم الآخر الفناء - فيحنئذ فانتظروا وقعه الثنيه و وقعه تدمر قريه غربي سلميه و وقعه بالحص عظيمه فيغلب بنوالعباس و اهل المشرق حتي تسبي نساءهم و يدخلوا الکوفه» (همان، ص 206، ح 832).
    12. شيخ صدوق، همان، ص 680؛ در نعماني، الغيبه، ص 316، باب 18، ح 13 به جاي قنسرين، حلب آمده است.
    13. الفتن، ص 189، ح 777 و ص 193، ح 792 و يوسف مقدسي، عقدالدرر، ص 91.
    14. تاريخ طبري، ج 8، ص 415 و تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 390.
    15. الفتن، ص 141، ح 579 و ص 207، ح 837.
    16. نعماني، الغيبه، ص 317، باب 18، ح 16.
    17. همان، ص 177 و 264.
    18. در روايات ديگري از اهل سنت، تعداد ياران سفياني هفت نفر بيان شده است. ر. ک: الفتن، ص 18، ح 767 و ص193، ح 791.
    19. «عن ابي بکر بن ابي مريم عن اشياخه قال: يؤتي السفياني في منامه فيقال له قم فاخرج فيقوم فلايجد احدا ثم يؤتي الثانيه فيقال مثل ذلک ثم يقال له الثالثه: قم فاخرج فانظر من علي باب دارک فينحدر في الثالثه علي باب دراه فاذا هو بسبعه او تسعه نفر معهم لواء فيقولون نحن اصحابک فيخرج فيهم و يتبعه ناس من قريات وادي اليابس فيخرج اليه صاحب دمشق ليلقاه و يقاتله فاذا نظر الي رايته انهزم. و والي دمشق يومئذ وال لبني العباس» (همان، ص 192).
    20. ابن عساکر، تاريخ مدينه دمشق، ج 43، ص 27.
    21. تاريخ طبري، ج 8، ص 415.
    22. ذهبي، سير اعلام النبلاء، ج 9، ص 285 و ابن عساکر، همان، ص 27.

    پناه می برم به خدا از آن کس که می رنجاند و به دیگران برای جلوگیری از انجامش هشدار می دهد


    امام على (ع) :

    اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخل ورزى به زيادى، رياكارى در عمل، و خود رأيى.
    غررالحكم، ج2، ص451، ح3260



    هیچ ادعایی ندارم فقط اونی که مقصر بود و اونی که به خاطر رفاقتش با مقصر طرفداریشو کرد و اونی که بخاطر خویشاوندی حق رو ناحق کرد را واگذار کردم به خدا

    از این لحظه دیگه ازشون هیچ انتظاری ندارم و هیچ توضیح و پیشنهادی هم از اونها قبول نمی کنم

    دیدار به قیامت نارفیق

  6. #5
    مدیرکل بازنشسته hossein moradi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    محل سکونت
    شهر ری
    نوشته ها
    4,055
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    فرضيه دوم: جعلي بودن احاديث سفياني

    اين فرضيه را برخي از نويسندگان متأخر اهل سنت و مستشرقان مطرح کرده اند و در ميان شيعه طرفداري ندارد. (1)
    منشأ اين نظريه گزارش مصعب بن عبدالله زيبري (متوفاي 236ق) است که در کتاب نسب قريش ذيل شرح حال خالد بن يزيد بن معاويه مي نويسد: «او اهل دانش و شعر بود و گمان کرده اند او کسي است که موضوع سفياني را جعل کرد و آن را رواج داد، چون مي خواست پس از غلبه ي مروان بن حکم بر حکومت، مردم را اميدوار (به بازگشت آل ابي سفيان) نگاه دارد ». (2) پس از مصعب بسياري از مورخان و محدثان مانند ابوالفرج اصفهاني، ابن عساکر، ذهبي و ابن حجر اين مطلب را به نقل از او در کتب خود آورده اند. (3)
    ابوالفرج پس از اين گزارش مي نويسد: «مصعب اشتباه کرده است؛ چون موضوع سفياني را يک نفر روايت نکرده، بلکه روايت خاصه و عامه درباره آن فراوان است. » (4) اما فلوتن مي گويد: «بعيد نيست خالد پيش گويي مربوط به سفياني را ساخته باشد تا توازن در آل اميه را حفظ کند و از تکبر و غرور حاکمان مرواني بکاهد. چنان که يکي از خاندان ابوسفيان و از فرزندان همين خالد در آخر خلافت بني اميه ظهور کرد و ادعا کرد سفياني منتظر است و بسياري با او همراه شدند. پس از او هم مکرر به تلاش هاي ناکام بني سفيان در تاريخ برخورد مي کنيم. » (5)
    احمد امين مي نويسد: «بر خلاف استدلال ابوالفرج، من سخن مصعب را مي پذيرم. خالد انسان بلندپروازي بود که به شيمي روي آورد تا وقتي پيروز شد يارانش را با طلا بي نياز گرداند. آن گاه احاديث مهدي را جعل کرد؛ اما نامي اموي بر آن نهاد و آن «سفياني» اشاره به جدش ابوسفيان بود... و آن گاه که شيعه ديد بني اميه قائل به سفياني شدند احاديثي جعل کردند که مي گويد وقتي مهدي ظهور کند به مقابله سفياني خواهد رفت. » (6)
    نويسنده ي ديگري از اهل سنت با اشاره به ترس بني مروان از عقيده به مهدي در شيعه و عقيده به سفياني در بني اميه مي گويد: «برخي شعراي مرواني ادعا کردند که خليفه ي حاکم همان مهدي منتظر است و هدفشان مقابله با انتظار در شيعه و بني اميه بود. » (7) وي سپس به شعر فرزدق در مدح سليمان بن عبدالملک اشاره مي کند که در آن آمده است: «تو کسي هستي که تورات و زبور براي ما وصف کرده است و چه بسيار از کشيشاني که خلافت مهدي را به ما خبر مي دادند. » (8) يا جرير شاعر گفته است: «سليمان با برکت که مي دانيد مهدي است... » (9) مسعودي نيز مي گويد: اموي ها سليمان را به مهدي لقب داده اند (10) با اين همه لامنس معتقد است که موضوع سفياني مربوط به دوره ي بني عباس است. (11)
    به نظر مي رسد اين نقل قول ها در توضيح اين نظريه کافي باشد. با آن که در لابه لاي اين گفته ها مطالبي هست که مطابق عقيده ي اهل سنت يا مستشرقان درباره مهدي موعود است و ما نمي پذيريم، ليکن حقيقت آن است که گزارش هاي تاريخي و روايات سفياني برخي از اين گفته ها را تأييد مي کند و نشان مي دهد بخشي از اين نظريه با واقعيت همراه است. اما گزارش هاي تاريخي را مي توان دوگونه دانست که بخشي از آنها پيش از اين ذيل عنوان سفياني هاي تاريخ گذشت و اتفاقا يکي از آنان نوه ي خالد بود و ديگري فرزند برادرش عبدالله. ضمنا شباهت هايي که اين گزارش ها به روايات سفياني در علائم ظهور داشت، يادآوري شد. بخشي ديگر مربوط به شرح حال خالد بن يزيد بن معاويه است که در پي مي آيد.
    پس از کناره گيري معاويه ي دوم از خلافت و مرگ او، انتظار مي رفت برادرش خالد عهده دار حکومت شود و تلاش معاويه ي اول براي موروثي کردن خلافت در اين خاندان را به انجام رساند، اما به جهت سن کم او و بروز اختلاف ميان دو شاخه قيسي و کلبي از طرفداران بني اميه، مروان بن حکم فرصت را غنيمت شمرد و بر خلافت دست يازيد. وي براي تحقير خالد بن يزيد که مردم اردن با او بيعت کرده بودند، ابتدا با مادرش ازدواج کرد و سپس با بيعت گرفتن براي فرزندش عبدالملک براي هميشه اميد خالد را براي دست يافتن به حکومت از بين برد. (12)
    مسعودي مي گويد: مروان براي خالد به عنوان وليعهد بيعت گرفته بود، اما از اين کار منصرف شد و براي فرزندش عبدالملک بيعت گرفت. (13) با آن که خالد به دنبال دانش اندوزي رفت و به علوم شيمي و نجوم و هم چنين شعر روي آورد، (14) ممکن است او و برادران و خاندان اموي اش به طورمخفيانه در صدد برگرداندن حکومت به شاخه سفياني از بني اميه بوده باشند. بلاذري مي گويد: «خالد بسيار ساکت بود به طوري که يکي از غلامانش به او گفت مردم در موضوعي که تو به آن آگاه تر هستي وارد شده اند و تو سکوت اختيار کرده اي. گفت واي بر تو، من در جست وجوي حديث و دانش هستم... خالد به کلبي ها که دايي هاي پدرش بودند تعصب مي ورزيد و آنان را عليه قيسي ها ياري مي کرد. » (15) اختلاف خالد با مروان به حدي رسيد که مادر خالد، همسر جديد مروان، او را کشت و اين به دليل اهانتي بود که مروان به فرزندش کرده بود تا او را از چشم شاميان بيندازد، (16) يا بدين علت بود که او را از خلافت محروم کرده بود.(17)
    اما روايات مربوط به سفياني که گفته شد مؤيد فرضيه فوق هستند فراوان اند و بيشتر آنها در کتاب فتن ابن حماد به چشم مي خورد؛ براي نمونه:
    (60) وليد بن مسلم و رشدين از ابن لهيعه از ابوقبيل از سعيد بن اسود از ذوقريات نقل مي کند: مردم بر چهار نفر اختلاف خواهند کرد، دو نفر در شام: مردي از آل حکم که ازرق (نيلگون) و بور است و مردي از مضر که کوتاه و ستمگر است. و سفياني و کسي که به مکه پناه مي برد؛ اينها چهار نفرند. (18)
    ممکن است بگوييم مرد ي از آل حکم، مروان بن حکم است که گفته اند ازرق بود. (19) و مردي از مضر، ضحاک بن قيس که همراهان او از قبيله مضر (قيس) با کلبي هاي طرفدار مروان جنگيدند و کسي که به مکه پناه مي برد عبدالله بن زبير است که ضحاک بن قيس نماينده ي او در دمشق بود. آن گاه سفياني به خالد يا يکي ديگر از خاندان ابوسفيان تفسير خواهد شد.
    (61) ابوالمغيره از ابن عياش از بعض اهل علم از محمد بن جعفر نقل کرده است که علي عليه السلام فرمود: مردي از فرزندان خالد بن يزيد است)... در پرچم او پيروزي ديده مي شود و هر که آن پرچم را ببيند شکست مي خورد. (20)
    از نظر برخي، سفياني دوم علي بن عبدالله بن خالد بن يزيد بوده است. (21)
    (62) احمد بن عبدالله مزني از زکريا بن يحيي ساجي از محمد بن اسماعيل بن ابي سمينه از وليد بن مسلم از اوزاعي از يحيي بن ابي کثير از ابوسلمه از ابوهريره از رسول خدا صلي الله عليه و اله نقل مي کند: مردي که به او سفياني مي گويند در دمشق قيام مي کند، پيروان او از قبيله کلب هستند. مردم را مي کشد، شکم زنان را پاره مي کند و بچه ها را به قتل مي رساند. سپس قيسي ها در برابرش جمع مي شوند و با او مي جنگند و مردي از اهل بيت من در حره (مدينه) قيام مي کند. سفياني مطلع شده لشکري به سوي او مي فرستد. پس آن لشکر را شکست مي دهد سفياني رهسپار مدينه مي شود؛ ولي در بيداء فرو مي رود و هيچ کس جز خبردهنده نجات نمي يابد. (22)
    (63) عياشي از جابر جعفي از امام باقر عليه السلام (در حديثي طولاني نقل مي کند)... اهل شام بر سه پرچم اختلاف خواهند کرد: پرچم اصهب و ابقع و پرچم سفياني که قبيله مضر، بني ذنب الحمار (؟)
    را همراهي مي کند و دايي هاي سفياني از قبيله کلب با او هستند. (23)
    مورخان گويند: «خالد بن يزيد به دايي هاي پدرش که از قبيله کلب بودند تعصب مي ورزيد و آنان را در جنگ قيس و کلب ياري مي کرد. » (24) در دو روايت گذشته بر اين قبايل تأکيد شد.
    (64) طبق نقل عمر و بن ابي مقدام از جابر جعفي از امام باقر عليه السلام: قريه اي از شام به نام جاجيه در زمين فرو مي رود... سپس بر سه پرچم اختلاف مي کنند: اصهب و ابقع و سفياني... لشکر او از قرقيساء مي گذرد و صد هزار نفر از ستمگران را مي کشد. (25)
    در روايات علائم، سخن از فرو رفتن زمين بيداء فراوان است؛ اما اين خبر به فرو رفتن جاجيه اشاره دارد و در تاريخ مي خوانيم بيعت مروان بن حکم در جاجيه رخ داد و خالد بن يزيد براي نبرد با زفر بن حارث در قرقيسياء به سر برده است. (26)
    (65) - (67) شيخ صدوق از اميرمؤمنان عليه السلام روايت کرده است که فرزند هند جگرخوار... نامش عثمان بن عنبسه است از فرزندان ابوسفيان...؛ (27) ولي عقدالدرر از آن حضرت نقل مي کند که نامش حرب بن عنبسه بن مره... بن خالد بن يزيد است. (28) نعيم بن حماد از قول کعب الاحبار گويد: نامش عبدالله بن يزيد است، از هر بن کلبيه (؟) (29)
    اين چند خبر هم نمايان گر ارتباط سفياني با خالد بن يزيد و خاندان کلبي اوست. چنان که سخن از چند نفر بودن سفياني ها احتمال تطبيق بر سفياني هاي تاريخي را افزايش مي دهد. علامه مجلسي با توجه به برخي روايات، تعدد سفياني هاي آخرالزمان را احتمال داده است (30) و ابن حماد به نقل از ارطاه مي گويد: در زمان سفياني دوم، صدايي خواهد آمد که هر کس گمان مي کند در کنار او ويراني رخ داده است. (31) ابن منادي مي گويد: «در کتاب دانيال (32) آمده است که سفياني ها سه نفرند و مهدي ها هم سه نفر. » (33)
    اين بخشي از رواياتي است که مي تواند مؤيد فرضيه دوم باشد. بخش ديگر، مربوط به بني عباس است که به نظر مي رسد آنان نيز روايات سفياني را به نفع خود تحريف کرده اند، به تعدادي از اين احاديث در ابتداي مبحث سفياني اشاره شد و دو نمونه ي ديگر چنين است:
    (68) ابن حماد در باب حوادث مربوط به سفياني با بني عباس و... از عبدالله بن مروان از ارطاه از تبيع از کعب الاحبار نقل مي کند که او (سفياني) در حمص ظهورمي کند و در پي نابودي بني عباس است. (34)
    در اين روايت، سفياني دشمن بني عباس به شمار آمده ولي در روايت بعدي گاه دوست و گاه دشمن آنان است.
    (69) مقدسي شافعي در روايتي طولاني و بدون سند از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل مي کند که سه پرچم افراشته مي شود... در اين هنگام بربرها با بني عباس در جنگ هستند که سفياني با لشکر شام با آنان روبه رو مي شود. پس سه پرچم وجود دارد: يک دسته افراد بني عباس که ترک و عجم هستند و پرچمشان سياه است، دوم بربرها با پرچم زرد و سوم سفياني با پرچم قرمز در اردن مي جنگند و ششصد هزار نفر کشته مي شوند. پس سفياني پيروز مي شود و به عدالت رفتار مي کند به طوري که خواهند گفت هر چه درباره ي او مي گفتند دروغ بود! (35)
    اشکال هاي فرضيه

    آن چه گذشت مؤيدهايي است که براي اين فرضيه مي توان ذکر کرد؛ اما اشکال هايي هم در آن وجود دارد که برخي از آنها متوجه احتمال جعل از سوي خالد و برخي متوجه احتمال جعل از سوي ديگران (مانند بني عباس) است:
    1- تنها گزارشگر جعل در موضوع سفياني، مصعب زبيري است و ديگر مورخان يا محدثان آن را ذکر نکرده اند؛ ضمن اين که خود مصعب هم با عبارت «زعموا» اين مطلب را بيان کرده که نشان ضعف و ترديد درباره ي آن است.
    2- فراواني روايات مربوط به سفياني در مآخذ شيعه و سني، مانعي براي پذيرش اين سخن است. ابوالفرج اصفهاني پس از نقل گزارش مصعب مي گويد: «اين اشتباه است چون موضوع سفياني را يک نفر روايت نکرده، بلکه روايت خاصه و عامه درباره آن فراوان است». (36)
    اين حجم از احاديث که در منابع متعدد شيعه و سني تکرار و از ائمه معصومين عليهم السلام و هم چنين راويان مورد قبول اهل سنت نقل شده است، هر چند دست تحريف و حتي جعل در بسياري از آنها آشکار است اما به نظر مي رسد اصل آن را نمي توان نفي کرد و اثبات اين که همه ي آنها از يک منبع گرفته شده باشد امکان پذير نيست.
    3- مطالعه ي زندگي خالد بن يزيد نشان مي دهد که وي نمي تواند چنين اقدام گسترده اي را پايه ريزي کرده باشد و بر خلاف آن چه زبيري گفته، در گزارش هاي تاريخي اثر چنداني از علاقه و طمع خالد به خلافت و برگشت حکومت به خاندانش به چشم نمي خورد و مورخان از همراهي او با عبدالملک بن مروان و مشورت خليفه با او، گزارش هايي نقل کرده اند.
    4- در احاديث سفياني بيش از آن که سخن از بني مروان باشد به بني عباس و اختلاف و نابودي آنان اشاره مي شود و اگر خالد سازنده ي موضوع سفياني بود بايد در روايات از سقوط مروانيان و برگشت سفيانيان بيشتر سخن گفته مي شد. حتي اين مطلب که سفياني براي برگرداندن بني اميه در مقابل بني عباس تلاش مي کند چندان زياد نيست بلکه آن چه هست سفياني در برابر مهدي است؛ مگر آن که گفته شود خالد اصل اين انديشه را خلق کرده و ديگران آن را پر و بال داده و در دوره هاي ديگر به نفع خود رواج داده اند.
    اما اين که موضوع سفياني را ساخته دست ديگران غير از خالد بن يزيد بدانيم باز هم کثرت آن در منابع متعدد و حتي معتبر، مانع از پذيرش آن است. ضمن اين که روايات سفياني به يک دوره مربوط نمي شود، بلکه از صدر اسلام تا زمان غيبت از آن سخن گفته شده و در بيان همه معصومين از رسول خدا صلي الله عليه و اله تا امام زمان عليه السلام آمده است. بنابراين نمي توان اصل آن را به سفياني هاي تاريخ ارتباط داد، چون آنان بين سال هاي 126- 294 ق ظهور کرده اند و آخرين خبر درباره ي سفياني در سال 329 ق از امام عصر (عج) صادر شده است؛ (37) گرچه سوء استفاده آنان و هوادارانشان از اين احاديث و تحريف و تغيير آنها به نفع خود، امري است که مطالعه ي احاديث به آن گواهي مي دهد.
    اين احتمال هم که موضوع سفياني براي سقوط عباسيان ساخته شده باشد از نظر تاريخي مؤيدي ندارد و هنگام سقوط آنان شخص يا اشخاصي چنين ادعايي نداشته و ظهور نکرده اند.
    اشکال ديگر اين فرضيه، آن است که گرچه سفياني در روايات علائم، شباهت هايي به سفياني هاي تاريخ دارد، ليکن بسياري از آن روايات به هيچ صورتي با تاريخ تطبيق نمي کند و آن گونه که سفياني آخرالزمان اهميت دارد و شيعه و سني به آن توجه داشته اند، سفياني هاي تاريخ اهميتي نداشته اند، آنها تنها در زمان کوتاهي ظهور کرده و گزارش هاي کمي درباره ي آنان هست. نمونه هايي از اين عدم تطبيق اين گونه است:
    الف) در روايات تأکيد مي شود که سفياني در ماه رجب ظهور مي کند و حدود نه ماه حکومت خواهد کرد. اين دو مطلب در گزارش هاي تاريخي نيامده و به راحتي نمي توان تطبيق آن را به دست آورد.
    ب) سفياني آخرالزمان لشکري به کوفه و لشکري به مدينه مي فرستد، در حالي که سفياني هاي تاريخ لشکر آن چناني نداشته اند تا به کوفه و مدينه بفرستند. تنها درباره ي سفياني اول گفته اند پس از شکست از عباسيان به مدينه آمد و پس از مدتي پنهان شدن کشته شد. گاهي به ذهن مي رسد لشکر سفياني که در بيداء نزديک مدينه فرو مي رود، بر مخفي شدن سفياني اول در اطراف مدينه (38) تطبيق شود ولي اين تطبيق کامل نيست.
    ج) در موضوع سفياني آخرالزمان از شهرهايي مانند حرستا، (39) مدينه، مکه و کوفه سخن فراوان است ولي مراجعه به تاريخ اين مناطق، رويدادهاي مشابه آن چه را درباره سفياني گفته مي شود، ندارد.
    د) نام سفياني در روايات ملاحم متفاوت آمده، ولي هيچ کدام با نام سفياني هاي تاريخ مطابقت نمي کند. البته اين سخن به معناي صحت روايات مربوط به نام و نسب سفياني نيست.
    ه) در روايات مربوط به سفياني در منابع شيعه و سني بر مطالبي تأکيد شده و در بسياري از آنها تکرار شده است که درباره ي سفياني هاي تاريخ مشابه چنين گزارش هايي در دست نيست؛ مانند اين که سفياني شکم زنان و بچه ها را مي درد، شيعيان را مي کشد، و مهم تر از همه اين که لشکرش در بيداء فرو مي رود.
    و) بر خلاف اين فرضيه که مي گويد خالد، روايت سفياني را براي مقابله با مروان وضع کرد، تطبيق تاريخي سفياني بر مروان بن حکم بسيار ساده تر است، چون بيعت با او در ماه رجب بود، (40) حکومتش نه ماه طول کشيد و دو لشکر به مدينه و عراق گسيل کرد. (41)
    پي نوشت ها:

    1. منابع زير به رد اين مطلب پرداخته اند: ابراهيم اميني، دادگستر جهان، ص 222؛ معجم احاديث المهدي، ج 1، ص 413 و اسماعيلي، چشم به راه مهدي، ص 254.
    2. «کان خالد يوصف بالعلم و يقول الشعر و زعموا انه الذي وضع ذکر السفياني و کثره و اراد ان يکون للناس فيه طمع حين غلبه مروان علي الحکم» (نسب قريش، ص 129).
    3. براي نمونه ر. ک: ابوالفرج اصفهاني، الاغاني، ج 17، ص 218؛ ابن عساکر، تاريخ مدينه دمشق، ج 16، ص 303 و ذهبي، تاريخ الاسلام، ج 6، ص 58.
    4. ابوالفرج اصفهاني، همان. ذهبي پس از نقل گزارش مصعب، گفته ي ابوالفرج اصفهاني را به ابن جوزي نسبت داده است. با توجه به اين که در کتاب هاي ابن جوزي اين مطلب يافت نشد به نظر مي رسد ذهبي، ابوالفرج اصفهاني را با ابوالفرج بن جوزي اشتباه کرده است (ر. ک: تاريخ الاسلام، همان).
    5. السياده العربيه، ص 121.
    6. احمد امين، ضحي الاسلام، ج 3، ص 238 و 239.
    7. احمد محمد الحوفي، ادب السياسه في العصر الاموي، ص 72.
    8. ديوان فرزدق، ج 1، ص 239:
    انت الذي نعت الکتاب لنا
    في ناطق الشوراه والزبر
    کم کان من قس يخبرنا
    بخلافه المهدي و الحبر
    9. شرح ديوان جرير، ص 327:
    سليمان المبارک قد علمتم
    هو المهدي قد وضع السبيل
    10. التنبيه و الاشراف، ص 290.
    11. خليل ابراهيم، خالد بن يزيد سيرته و اهتماماته، ص 84.
    12. ابن سعد، الطبقات الکبري، ج 5، ص 31.
    13. مروج الذهب، ج 3، ص 95 و 97.
    14. بلاذري، انساب الاشراف، ج 5، ص 385.
    15. همان، ص 385 و 388.
    16. تاريخ طبري، ج 5، ص 611.
    17. مسعودي، مروج الذهب، ج 3، ص 97.
    18. «عن ذي قريات قال: فيخلف الناس علي اربع نفر: رجلان بالشام رجل من آل الحکم ازرق اصهب و رجل من مضر قصير جبار و السفياني و العائذ بمکه، فذلک اربعه نفر» (الفتن، ص 196، ح 801 و ص 198، ح 804).
    19. بلاذري، انساب الاشراف، ج 6، ص 262.
    20. «حدثني بعض اهل العلم عن محمد بن جعفر قال علي بن ابي طالب - رضي الله عنه -:يخرج رجل من ولد خالد بن يزيد... يعرفون في لوائه النصر يسير بين يديه علي ثلاثين ميلا لايري ذلک العلم احد الا انهزم». طبق نقل ديگر: «محمد بن جعفر عن علي قال: السفياني من ولد خالد بن يزيد... » (الفتن، ص 193، ح 792 و ص 189، ح 777 و معجم احاديث المهدي، ج 3، ص 88 به نقل از: الفتن).
    21. تاريخ طبري، ج 8، ص 415 و ابن عساکر، تاريخ دمشق، ج 33، ص 435.
    22. «يخرج رجل يقال له السفياني في عمق دمشق و عامه من يتبعه من کلب فيقتل حتي يبقر بطون النساء و يقتل الصبيان فيجمع لهم قيس فيقتلها حتي لا يمنع ذنب تلعه و يخرج رجل من اهل بيتي في الحره فيبلغ السفياني فيبعث اليه جندا من جنده فيهزمهم فيسير اليه السفياني بمن معه اذا صار بيداء من الارض خسف بهم فلا ينجوا مهم الا المخبر عنهم» (حاکم نيشابوري، المستدرک علي الصحيحين، ج 4، ص 520).
    23. «... ان اهل الشام يختلفون عند ذلک علي ثلاث رايات: الاصهب و الابقع و السفياني مع بني ذنب الحمار مضر و مع السفياني اخواله من کلب... » (محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 52، ص 222).
    24. زبيري، نسب قريش، ص 129 و نعماني، انساب الاشراف، ج 5، ص 388.
    25. نعماني، الغيبه، ص 289 و يوسف مقدسي، عقدالدرر، ص 88. اين روايت در واقع روايت قبلي است که عياشي نقل کرده است ولي مضمون آنها اختلاف زياد دارد.
    26. بلاذري، انساب الاشراف، ج 6، ص 273 و ج 5، ص 289.
    27. شيخ صدوق، کمال الدين، ص 679، باب علائم، ح 9.
    28. همان.
    29. «اسمه عبدالله بن يزيد و هو الأزهر ابن الکلبيه او الزهري ابن الکلبيه» (الفتن، ص 189، ح 773). به اين نکته بايد توجه داشت که در گزارش هاي تاريخي، نام عبدالله بن يزيد در کنار برادرش خالد، فراوان به چشم مي خورد.
    30. محمدباقر مجلسي، بحارالأنوار، ج 52، ص 250.
    31. الفتن، ص 194، ح 796.
    32. درباره کتاب دانيال ر. ک: به ذيل روايت 94 در کتاب حاضر.
    33. ابن منادي، الملاحم، ص 185.
    34. الفتن، ص 201، ح 818.
    35. عقدالدرر، ص 90 و 91. بايد توجه داشت که پرچم قرمز سفياني و جنگ او در اردن، با سفياني هاي دوران بني عباس تطبيق مي کند.
    36. الاغاني، ج 7، ص 218.
    37. «من ادعي المشاهده قبل خروج السفياني و الصيحه فهو کذاب مفتر» (شيخ طوسي، الغيبه، ص 395).
    38. بلاذري، انساب الاشراف، ج 5، ص 394.
    39. روستايي در دمشق (ياقوت حموي، معجم البلدان، ج 2، ص 135).
    40. بلاذري، انساب الأشراف، ج 6، ص 273.
    41. تاريخ طبري، ج 5، ص 273.

    پناه می برم به خدا از آن کس که می رنجاند و به دیگران برای جلوگیری از انجامش هشدار می دهد


    امام على (ع) :

    اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخل ورزى به زيادى، رياكارى در عمل، و خود رأيى.
    غررالحكم، ج2، ص451، ح3260



    هیچ ادعایی ندارم فقط اونی که مقصر بود و اونی که به خاطر رفاقتش با مقصر طرفداریشو کرد و اونی که بخاطر خویشاوندی حق رو ناحق کرد را واگذار کردم به خدا

    از این لحظه دیگه ازشون هیچ انتظاری ندارم و هیچ توضیح و پیشنهادی هم از اونها قبول نمی کنم

    دیدار به قیامت نارفیق

  7. #6
    مدیرکل بازنشسته hossein moradi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    محل سکونت
    شهر ری
    نوشته ها
    4,055
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    فرضيه سوم: احتمال بداء

    راه ديگري که براي خروج از بن بست موجود در اخبار سفياني (آشفتگي و تناقض از يک سو و فراواني و تأکيد در روايات منسوب به معصومان و صحابه از سوي ديگر) به ذهن مي رسد آن است که اخبار سفياني را صحيح بدانيم، ولي بگوييم در ظهور قائم يا خروج سفياني بداء حاصل شده است:
    الف) بداء در ظهور قائم بدين معنا که سفياني در شام خروج کرد (1) و مقدمه ظهور فراهم شد، ليکن به تأخير افتاد. دليل اين مطلب رواياتي است که مي گويد زمان ظهور قرن دوم بود، ولي به تأخير افتاد:
    (70) ابن عقده از محمد بن مفضل و جمعي ديگر از حسن بن محبوب از اسحاق بن عمار از امام صادق عليه السلام روايت کرده اند که اين امر وقت معيني داشت و آن، سال 140 بود، اما شما افشا کرديد و خداوند آن را تأخير انداخت. (2)
    (71) کليني از علي بن محمد و محمد بن حسن از سهل بن زياد و محمد بن يحيي از احمد بن محمد و همه ي آنان از حسن بن محبوب از ابوحمزه ثمالي روايت مي کنند که از امام باقر عليه السلام شنيدم:خداوند سال هفتاد را براي اين امر تعيين کرد، اما با شهادت امام حسين عليه السلام غضب الهي شدت گرفت و تا سال 140 تأخير افتاد؛ پس ما به شما گفتيم و افشا کرديد و ديگر وقتي تعيين نکرد. ابوحمزه گويد اين مطلب را به امام صادق عليه السلام هم گفتم و آن حضرت تأييد کرد. (3)
    در روايت ديگري، امام صادق عليه السلام به ابوبصير فرمود: اين امر زماني داشت که چون آشکار کرديد تأخير افتاد. (4)
    بنابر اين روايات، مي توان گفت سفياني ظهور کرده، ولي در ظهور مهدي بداء حاصل شده است. پس سفياني همان کسي است که در سال 132ق در شام خروج کرد و بر حمص چيره گشت و در راه مدينه مخفي و سپس به دست منصور عباسي کشته شد.
    ب) اما بداء در ظهور سفياني بدين معنا که قرار بود خروج او مقدمه ي ظهور باشد، ولي بداء پيش آمد و ديگر نبايد منتظر او ماند. دليل اين مطلب، روايت نعماني از امام نهم است:
    (72) محمد بن همام از محمد بن احمد خالنجي از ابوهاشم جعفري نقل مي کند که نزد امام جواد عليه السلام از سفياني و حتمي بودن خروج او سخن به ميان آمد. گفتم: آيا در امر حتمي هم بداء پيش مي آيد؟ فرمود: آري. گفتم: مي ترسم درباره قائم هم بداء حاصل شود. فرمود: نه، قائم وعده الهي است و در آن تخلف نيست. (5)
    از روايت استفاده مي شود که راوي از آمدن سفياني نوميد بوده و در عين حال اين موضوع برايش سؤال ايجاد کرده که چگونه روايات، آمدن او را حتمي دانسته اند و وقتي امام، بداء در امر حتمي را ممکن مي داند، دوباره مي پرسد: پس ممکن است در قائم هم بداء رخ دهد - يعني همان گونه که در سفياني پيش آمد - و امام آن را نفي مي فرمايد.
    اشکال هاي فرضيه

    اين فرضيه هم در هر دو قسمش (بداء در ظهور قائم و بداء در خروج سفياني) با اشکال روبه روست. در قسم اول، اشکال اصلي در رواياتي است که نقل شد: 1. اين روايت ها با احاديث منع تعيين وقت ظهور منافات دارد. 2. اين روايات با اخبار دوازده امام سازگار نيست؛ يعني اگر در سال 140 ق امام صادق عليه السلام قائم محسوب مي شد سلسله امامان که امري قطعي بوده و هست چگونه ادامه مي يافت و اين که امام دوازدهم قائم آل محمد صلي الله عليه و آله است و زمين را پر از عدل و داد مي کند، چگونه توجيه مي شد؟ 3. کلمه امر در اين احاديث، تصريحي به ظهور مهدي ندارد. 4. اين که امام فرمود: ما گفتيم و شما افشا کرديد، با گزارش هاي تاريخي تأييد نمي شود، چون ديده نشده که شيعيان در سال هاي 70 يا 140 ق يا مانند آن حرفي از ظهور زده باشند. 5. در رواياتي که سخن از ظهور در سال 140 ق به ميان آمده است، احتمال جعل از سوي زيديه و طرفداران محمد بن عبدالله حسني وجود دارد، چون او را مهدي لقب داده بودند و از ابتداي خلافت عباسي ( سال 132ق) تا سال 145 ق که قيام خود را آشکار کرد، پنهان بود. 6. از امام باقر نقل شد که «تا سال 140ق تأخير افتاد و ما به شما گفتيم و آن را افشا کرديد» اين مطلب با توجه به اين که امام باقر عليه السلام در سال 114ق يا به قولي 117 ق رحلت کرده است (6) درست نيست.
    اما قسمت دوم فرضيه، از جهاني قابل توجه است. يکي از محققان معاصر در پاسخ اين اشکال که بداء با حتمي بودن يک امر سازگار نيست مي نويسد: پيش گويي از رويدادهاي آينده، گاهي با در نظر گرفتن شرايط و موانع است و گاه بدون در نظر گرفتن موانع. قسم دوم، همان مواردي است که در روايات، حتمي دانسته نمي شود. اما قسم اول، موارد حتمي است که پيش گويي آنها با در نظر گرفتن علت تامه و تمام اجزا و شرايط و نبودن مانع است. ليکن در همين قسم نيز اراده ي الهي دخالت مي کند و آن را تغيير مي دهد؛ همان گونه که اراده ي الهي بر همه ي سنت هاي موجود آسمان و زمين غالب خواهد آمد و در موعد مقرر نظام آفرينش از هم خواهد گسست. و اين مشيت الهي است که بر علت تامه غالب مي آيد نه فقدان شرايط يا وجود موانع. پس ممکن است در امور حتمي نيز خواست حق تعالي دخالت کند و بداء حاصل شود. اما مواردي هم هست که به هيچ روي تغيير پذير نيست و حکمت الهي اقتضا مي کند در آن بداء پيش نيايد چون خلف وعده خواهد شد و خداوند چنين نمي کند. قيام مهدي عليه السلام از اين نوع مي باشد و سخن امام جواد عليه السلام متوجه اين دو مورد است. (7)
    با اين تقرير مي توان روايت 72 را توضيح داد و گفت در آمدن سفياني و به طور کلي نشانه هاي حتمي ظهور، بداء ممکن است و همه ي علائمي که در روايات آمده است، از جمله ظهور سفياني، مربوط به دوران حضور معصومان بوده و قرار نيست در شرايط فعلي نيز منتظر چنين شخصي باشيم. عدم تأکيد از سوي امامان هشتم به بعد درباره ي سفياني هم اين نظر را تأييد مي کند.
    آن چه گفته شد، قابل توجه است اگر سه اشکال زير را ناديده بگيريم و به گونه اي پاسخ دهيم: 1. روايت 72 که مستند اصلي اين نظريه است به دليل ناشناخته بودن خالنجي ضعيف به شمار مي رود، هر چند محمد بن همام و ابوهاشم جعفري مورد اعتمادند (8) و کوتاه بودن طريق و سند، ارزش و اعتبار روايت را افزون مي کند. (9) 2. قبول اين که امر حتمي تغيير پذير باشد و در آن بداء حاصل شود، به آساني ممکن نيست چون در روايات ديگر، امور حتمي با عنوان «لابد منه» تعبير مي شود، يعني گريز و چاره اي از آن وجود ندارد. (10) از سوي ديگر اصل ظهور قائم هم با تعبير «لابد منه» يا حتمي آمده است (11) و فرض چنين است که همه ي اين روايات از نظر منبع و جرح و تعديل تقريبا در يک حد هستند؛ يعني اگر قرار بر رد اينها باشد روايت 72 نيز همان اشکال ها را دارد. 3. حصول بداء در امر حتمي مطلبي است که در روايات ديگر از آن سخني نيست.
    با اين همه امکان دارد اشکال هاي بالا را که مربوط به روايت است ناديده بگيريم، چون قرآن کريم به صراحت مي فرمايد: خداوند براي هر امري زماني مقررکرده و هر چه را بخواهد، محو مي کند يا برقرار مي سازد و حکم اصلي نزد اوست. (12) علامه طباطبايي مي نويسد: حکم محو و اثبات، براي همه ي حوادث زمان بردار عموميت دارد و اين حوادث، عبارت است از همه ي آن چه در آسمان ها و زمين و ما بين آنها هست. (13)
    پي نوشت ها:

    1. ر. ک: به گزارش هاي سفياني اول در کتاب حاضر.
    2. «سمعت ابا عبدالله عليه السلام يقول: قد کان لهذا الامر وقت و کان في سنه اربعين و مأه فحدثتم به و اذعتموه فاخره الله عز و جل» (نعماني، الغيبه، ص 303، باب 16، ح 8).
    3. «عن ابي حمزه الثمالي قال سمعت اباجعفر يقول: يا ثابت ان الله تعالي قد کان وقت هذا الأمر في سنه السبعين فلما قتل الحسين عليه السلام اشتد غضب الله فاخره الي اربعين و مأه فحدثناکم بذلک فاذعتم و کشفتم قناع الستر فلم يجعل لهذا الامر بعد ذلک وقتا (يمحوا الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الکتاب) (رعد (13) آيه ي 39) قال ابوحمزه: فحدثت بذلک ابا عبدالله الصادق عليه السلام قال: قد کان کذلک» (نعماني، همان، ص 304، ح 10).
    4. همان، ص 299، باب 16، ح 1.
    5. «کنا عند ابي جعفر بن علي الرضا عليه السلام فجري ذکر السفياني و ما جاء في الروايه من ان امره من المحتوم فقلت لابي جعفر: هل يبدو لله في المحتوم؟ قال: نعم. قلنا: نخاف ان يبدو لله في القائم. فقال: ان القائم من الميعاد و الله لايخلف الميعاد» (همان، ص 315، باب 18، ح 10).
    6. قول اول از مرحوم کليني است (الکافي، ج 1، ص 469) و قول دوم از يعقوبي (تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 248).
    7. سيد جعفر مرتضي عاملي، دراسه في علامات الظهور، ص 59 - 64(با تصرف و تلخيص).
    8. رجال نجاشي، ج 1، ص 303 و 362.
    9. در اين سند ارسال نيز و جود ندارد، چون محمد بن همام در سال 327 ق براي نعماني حديث گفته (الغيبه، ص 257) و ابوهاشم جعفري امام هشتم تا دوازدهم را درک کرده است (فهرست طوسي، ص 124) يعني حدود سال هاي 190- 270 ق زنده بوده است.
    10. نعماني، الغيبه، ص 272، 312 و 313.
    11. همان، ص 277 و شيخ صدوق، کمال الدين، ص 680. در روايت ديگري نيز امر حتمي به «آن چه غير آن نمي شود» و امر غير حتمي به آن چه «خواست خداوند در آن دخالت دارد» تفسير شده است (نعماني، همان، باب 18، ح 5). اين روايت در چاپ اخير - تحقيق حسون - کامل چاپ نشده است. ر. ک: چاپ تحقيقي آقاي غفاري و محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 52، ص 249 و معجم احاديث المهدي، ج 5، ص 96.
    12. (لکل أجل کتاب يمحوا الله ما يشآء و يثبت و عنده أم الکتب) (رعد (13) آيات 38 و 39).
    13. الميزان، ج 11، ص 379.

    پناه می برم به خدا از آن کس که می رنجاند و به دیگران برای جلوگیری از انجامش هشدار می دهد


    امام على (ع) :

    اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخل ورزى به زيادى، رياكارى در عمل، و خود رأيى.
    غررالحكم، ج2، ص451، ح3260



    هیچ ادعایی ندارم فقط اونی که مقصر بود و اونی که به خاطر رفاقتش با مقصر طرفداریشو کرد و اونی که بخاطر خویشاوندی حق رو ناحق کرد را واگذار کردم به خدا

    از این لحظه دیگه ازشون هیچ انتظاری ندارم و هیچ توضیح و پیشنهادی هم از اونها قبول نمی کنم

    دیدار به قیامت نارفیق

  8. #7
    مدیرکل بازنشسته hossein moradi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    محل سکونت
    شهر ری
    نوشته ها
    4,055
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    مطالعه ي روايات مربوط به سفياني نشان مي دهد که بسياري از آنها، به خصوص آن چه در منابع اهل سنت آمده، نادرست است. اما از طرفي، مجموع روايات به خصوص آن چه درباره ي نشانه هاي پنج گانه مکرر از ائمه عليهم السلام نقل شده است و هم چنين برخي از روايات که متن و سند آن جاي خدشه ندارد، به ضميمه اين مبنا که روش علماي شيعه بر پذيرش روايات معاضد - هر چند ضعيف - بوده، اين نتيجه را به دست مي دهد که اصل موضوع سفياني در کلام معصومان قابل انکار نيست؛ گرچه جزئيات آن، حتي آن چه در منابع معتبر و کهن ذکر شده، ممکن است براي ما حجت نباشد، زيرا به نظر مي رسد پاسخ ائمه به پرسش هاي مکرر شيعه در اين مورد برخاسته از جو غالب آن زمان بوده و در بسياري از کلمات آن حضرات، تصريحي به اين که سفياني پيش از قائم آل محمد صلي الله عليه و آله ظهور کند، نيست. توجه به منبع شناسي احاديث سفياني هم ترديد را برطرف نمي کند؛ چون غالب آنها مربوط به کتاب هاي غيبت و ملاحم اصحاب امام پنجم به بعد است.
    به نظر مي رسد همان گونه که قطعي بودن ظهور مهدي عليه السلام سبب شد مدعياني در تاريخ به نام «مهدي» قد علم کنند، اصل ظهور سفياني هم مسلم بوده است. از اين رو، افرادي مدعي اين عنوان شده اند؛ هرچند جداسازي اخبار صحيح و سقيم در اين ميان کار مشکلي است و بي ترديد، اخباري به سود اين مدعيان ساخته شده و حاکمان غاصب از آن به خوبي بهره برداري کرده اند. چنان که بخشي از روايات، به خصوص آن چه در منابع اهل سنت رواج دارد، مربوط به سفياني اول است و عباسيان خواسته اند ظهور او را نشانه حکومت خود معرفي کنند؛ همان گونه که مهدي را نيز از نسل عباس بن عبدالمطلب معرفي نمودند و روايات زيادي براي آن ساختند.
    سفياني دوم که پس از امام کاظم عليه السلام و در زمان اختلاف امين و مأمون عباسي ظاهر شد، دستاويز واقفه بود تا بازگشت امام هفتم را با آن ترويج کنند. در عين حال، روايات ديگري هست که گرچه سند کاملا صحيحي ندارند، اما توجيه يا رد يا تطبيق آنها به راحتي ميسر نيست. مبناي پذيرش خبر موثوق الصدور هم از رد مجموع آنها جلوگيري مي کند و پراکندگي و کثرت بيش از حد روايات مربوط به سفياني و بيان آنها در منابع معتبر شيعه و هم چنين صحيحه بودن سند تعدادي از آنها - به خصوص آن چه بدون قيد و توضيحي سفياني را از مسلمات تلقي مي کند - اجازه رد همه ي اين احاديث
    را به ما نمي دهد. به تعبيري، مي توان با پذيرش اصل اخبار سفياني، درباره ي جزئيات مربوط به آن، قائل به توقف شد (1) و به اين نکته توجه داشت که جزئيات مطرح شده در احاديث و آثار، مانند نبردهاي سفياني، چگونگي و محل قيام او، دوستان و دشمنانش، و حتي واقعي يا رمزي بودن اين نشانه نبايد به گونه اي غير علمي و تحقيقي در نوشته ها مطرح شود، بلکه لازم است با بررسي همه جانبه و تحليل گفتار ائمه معصومين عليهم السلام در اين باره به نتيجه اي صحيح و برگرفته از مباني حديث شيعه دست يافت.
    پي نوشت ها:

    1. برخي نتيجه گيري نگارنده را نپذيرفته و معتقدند: «اين گونه روايات، نشان گر ذهنيت محدود آن زمان است که نزاع ها را بين حکومت هاي شناخته شده نزد خود تصور مي کردند و نقطه مقابل عباسيان را امويان و سفيانيان مي دانستند. اگر معصوم را عالم به غيب مي دانيم، نبايد چنين رواياتي را به او نسبت دهيم و براي توجيه آن به دلايلي سست تمسک کنيم. اثبات خرافي بودن اين گونه اخبار، بزرگ ترين خدمت به ساحت مقدس ائمه معصومين عليهم السلام است. امروزه با به هم خوردن معادلات قدرت ها و پيدايش قدرت هايي که در ذهن مردمان سده ي دوم و سوم رسوخ نمي کرد، چگونه مي توان منتظر فردي از قبيله بني اميه بود؟ » والله اعلم!

    منبع: کتاب تحليل تاريخي نشانه هاي ظهور

    پناه می برم به خدا از آن کس که می رنجاند و به دیگران برای جلوگیری از انجامش هشدار می دهد


    امام على (ع) :

    اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخل ورزى به زيادى، رياكارى در عمل، و خود رأيى.
    غررالحكم، ج2، ص451، ح3260



    هیچ ادعایی ندارم فقط اونی که مقصر بود و اونی که به خاطر رفاقتش با مقصر طرفداریشو کرد و اونی که بخاطر خویشاوندی حق رو ناحق کرد را واگذار کردم به خدا

    از این لحظه دیگه ازشون هیچ انتظاری ندارم و هیچ توضیح و پیشنهادی هم از اونها قبول نمی کنم

    دیدار به قیامت نارفیق

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه